این روش علاوه بر زمینه سنتی مالی، به مشتریان، فرایند، منابع انسانی، توسعه و بازار آفرینی نیز توجه فراوانی مینماید. در این روش شاخص های مشتری محوری عبارتند از: تعداد حسابهای مشتریان، تعداد واسطهها و تعداد مشتریان از دست رفته. شاخص های فرایند محوری در آن عبارتند از: تعداد حسابهای مشتریان به ازای خالص تعداد کارکنان و هزینه های مدیریتی به خالص کارکنان و شاخص های انسان محوری در آن عبارتند از : میزان گردش پرسنل، نسبت مدیران، نسبت زنان مدیر و نسبت هزینههای آموزش به کارکنان. در نهایت شاخص های مبتنی بر توسعه و بازار آفرینی در آن عبارتند از: شاخص رضایت کارکنان، هزینه های بازاریابی به خالص مشتریان و سهم ساعتهای آموزش. این روش در دنیای امروز روشی آرمانی و مطلوب به شمار می آید. این روش علیرغم کاملتر بودن در زمینه تشریح بهتر عملکرد تجاری، قادر به کمیسازی سرمایه فکری نمی باشد .
در مرورگر اسکاندیا، شاخص های سرمایه فکری طراحی شده که به مدیران در ترسیم اُفق رشد سازمان کمک می کند. شرکتهای بزرگ متعددی مانند داوکمیکال[۱۹۴] از این مرورگر برای تعیین ارزش سازمان خود استفاده می کنند (بروکینگ،ص۱۹۹۸،۱۴۱)[۱۹۵].
مدل مدیریت سرمایه فکری
زمانی که از سنجش و اندازه گیری صحبت میکنیم، ابتدا ضروری است تا منابع غیر ملموس و حیاتی شرکت (که نیازمند نظارت و مدیریت هستند) را به منظور نیل به اهداف استراتژیک یا برای ارتقای مزیت اصلی آنها شناسایی نموده و سپس باید اشخاص ثابتی که دارای اطلاعات مفیدی درباره ارزش واقعی شرکت هستند را شناسایی کنیم. فرایند مدیریت سرمایه فکری دارای سه مرحله اساسی، شناسایی، اندازهگیری و مدیریت این منابع میباشد.
روش جویا [۱۹۶]
ادومالون عنوان کرد که سرمایه فکری، پس از محاسبه اجزای آن، محاسبه خواهد شد. آنها معتقدند که سرمایه فکری شامل اجزای زیر است .
الف)سرمایه انسانی ب) سرمایه نوآوری پ) سرمایه فرآیندی ت) سرمایه ارتباطی
که با قرار دادن این اجزاء در یک فرمول مالی، میتوان گفت :
MV = BV + IC
MV = ارزش بازاری
BV = ارزش دفتری = (PC + MC)
MC = سرمایه مالی (پولی)
PC = سرمایه فیزیکی
IC = سرمایه فکری = (HC+IVC+RC+SC)
HC = سرمایه انسانی
IVC = سرمایه نوآوری
RC = سرمایه مشتری / سرمایه ارتباطی
SC = سرمایه فرآیندی / سرمایه ساختاری
که این محاسبات پیشرفته، توسط اصول پذیرفته شده حسابداری [۱۹۷] پذیرفته شده است و منطبق بر ترازنامه شرکت می باشد (ادوینسون و مالونه ،۱۹۹۷، ۷۵-۷۴ )[۱۹۸] .
مدل محاسبه بر مبنای متغیر های زبانی فازی
این مدل در سال ۲۰۰۸ توسط چن تانگ و وی شن ابداع شد بر اساس این مدل ابتدا باید اقلام و شاخص های سرمایه فکری را تعیین نمود و با بهره گرفتن از پرسشنامه، اطلاعات این شاخص ها را که بر اساس خیلی ضعیف تا خیلی خوب و نیز خیلی بی اهمّیت تا خیلی با اهمّیت میباشد، بدست آورد و با بهره گرفتن از مدلها و برنامه ریزیهای فازی، مقدار هر یک از این شاخص ها و وزن هر یک محاسبه می شود که این مقادیر، مقادیر اقلام سرمایه فکری میباشند.
این مدل از آن جهت با اهمّیت میباشد که در محاسبات آن به علت استفاده از مدل فازی، اقلام تأثیرگذار
دیگری که ذکر نشدهاند را نیز پوشش میدهد و تأثیرات آنها را نیز تا حدود زیادی پوشش خواهد داد (شن تای
و چن ،۲۰۰۸) [۱۹۹] .
۲-۲-۷-۲ مدلهای سنجش پولی و مالی سرمایه فکری
ارزش افزوده اقتصادی [۲۰۰]
در دهه ۱۹۹۰، EVA که توسط شرکت ” استرن استوارت و کمپانی ” یک موسسه مشاوره در نیویورک مطرح گشت از شهرت زیادی برخوردار شد. این روش بر حداکثر کردن ارزش ثروت سهامداران تأکید دارد (بون و والانس ،ص۱۹۹۷،۱۰۴)[۲۰۱].
سپس در مقالهای که در سال ۱۹۹۳ در مجله فورچون چاپ شد به تشریح جزئیات مفهوم EVA پرداخته شد و توسط شرکتهای مادر در آمریکا بکار برده میشوند.
در این روش، از معیارهایی نظیر بودجهبندی سرمایهای، برنامه ریزی مالی، تعیین هدف، اندازه گیری عملکرد، ارتباط با سهامداران و جبران خدمات تشویقی برای تعیین راه هایی که از طریق آنها ارزش شرکت افزوده یا کم می شود، استفاده می شود. نقطه قوّت این روش، همبستگی آن با قیمت سهام است. از آنجائیکه این روش بطور گستردهای در مجامع مالی پذیرفته شده و از مقبولیت برخوردار است، می تواند مشروعیت شرکت را در بازارهای مالی افزایش دهد. عیب عمده این روش، پیچیدگی آن میباشد. از آنجاییکه این روش از دارایی های دفتری با اتکاء به هزینه های تاریخی، بهره میگیرد و ارزش دفتری نیز با ارزش بازار فعلی مطابقت چندانی ندارد، ممکن است جهت بیان ارزش دارایی های غیر ملموس، چندان مطلوب نباشد.
رویکرد مبتنی بر EVA مدیران را در سرمایه گذاری بهتر در مدیریت سرمایه فکری یاری میدهد. EVA همچنین معیاری اثر بخش برای کیفیت تصمیمات مدیریتی است و شاخصی مناسب برای رشد ارزش شرکت در آینده میباشد.
به هر حال EVA بصورت کمّی و مالی بیان می شود و شامل پنج مرحله است :
بررسی داده های مالی شرکت
شناسایی و تعیین نوع سرمایه های شرکت
تعیین نرخ هزینه سرمایه شرکت
محاسبه سود خالص شرکت
محاسبه ارزش افزوده اقتصادی از طریق کسر هزینه سرمایه از سود خالص
در حقیقت EVA ، اختلاف بین سود خالص عملیاتی پس از کسر مالیات و بهره از جمع حقوق صاحبان سهام و بدهیها می باشد (چن و دود ،۲۰۰۱، صص۸۹-۶۵)[۲۰۲].
ارزش افزوده اقتصادی[۲۰۳] کاربردهای بسیار مختلفی دارد، به عنوان مثال؛ برای اندازه گیری عملکرد بازار برای تعیین جایگاه رقابتی که توسط گروه مشاورین بوستون مطرح شد از بازده جریان نقدی بر سرمایه گذاری[۲۰۴] استفاده می شود.
برای سیستم گزارش عملکرد شرکت از ارزش افزوده سهامداران[۲۰۵] استفاده می شود. ارزش افزوده تنظیمی اقتصادی[۲۰۶] توسط دویلرز مطرح شد. همچنین ارزش افزوده اقتصادی تصفیه شده[۲۰۷] توسط باس و دیگران، عنوان شد.
سود اقتصادی تنظیم شده [۲۰۸] نیز توسط ماراکون مطرح شد. همچنین مدیریت ارزش اقتصادی [۲۰۹] توسط KPMG مطرح شد (ولیرز ،ص۱۹۹۷،۵۸)[۲۱۰].
البته محاسبه سود اقتصادی از درآمد حسابداری آسان نمی باشد و احتیاج به صدها تطبیق و تغییر دارد. بعنوان مثال؛ حسابداری سنتی، وجه نقدی که برای تحقیقات و توسعه (R&D) خرج می شود را جزء هزینهها تلقی می کند، اما این در حالی است که بعد از ورود به سود اقتصادی تبدیل به سرمایه خواهد شد تا جایی که آن سود اقتصادی آینده را فراهم می کند . که فرمول محاسباتی EVA به صورت زیر می باشد .
EVAt = NOPATt – WACC (Capitalt-1)
NOPATt = سود خالص عملیاتی پس از کسر مالیات در انتهای دوره t
WACC = میانگین موزون هزینه سرمایه
Capitalt-1 = مجموع سرمایه به ارزش دفتری در ابتدای دوره t (انتهای دوره t-1)
(چن و دود ،۲۰۰۱،صص ۸۹-۶۵)[۲۱۱]
نرخ بازده دارایی ها [۲۱۲]
نرخ بازده دارایی های شرکت، نرخی است که میتوان آن را با متوسط صنعت مقایسه نمود تا اختلاف آن با متوسط صنعت، بدست آید. اگر اختلاف مذکور صفر یا منفی باشد، شرکت از سرمایه فکری اضافی برخوردار نیست. اگر این اختلاف مثبت باشد، فرض می شود که شرکت در صنعت خود از سرمایه فکری اضافی برخوردار است. در صورت وجود مازاد بازده نسبت به صنعت، این بازده دارایی های اضافی در متوسط دارایی های ملموس شرکت، ضرب می شود تا متوسط عایدات اضافی سالیانه شرکت، محاسبه شود. تقسیم این عایدات اضافی بر هزینه سرمایه شرکت، ارزش سرمایه فکری شرکت را به دست میدهد. مزیت عمده این روش؛ فرمول ساده آن و قابل دسترس بودن تمامی اطلاعات مورد نیاز در صورتهای مالی تاریخی، شرکت می باشد. عیب عمده این روش؛در فقدان ارائه اطلاعاتی است که مدیران برای مدیریت مؤثر سرمایه فکری شان به آنها نیازمند، می باشند. ( رادو و لیارت ،۲۰۰۲،۱۴۵)[۲۱۳]
روش تشکیل سرمایه بازار
تحقیقات اخیر شیوع فلج مغزی را در حدود ۵/۲- ۵/۱ در هر ۱۰۰۰ کودک متولد شده زنده گزارش کرده اند که این رقم معادل %۱۵درصد کل جمعیت کودکان می باشد (۳).
۲-۲-۱ خصوصیات پزشکی فلج مغزی
فلج مغزی به عنوان یک گروه از اختلالات رشد حرکتی و پاسچر توصیف می شود. Cp به علت ایجاد محدودیت هایی در فعالیت به اختلال های غیر پیشرونده[۴۵] نسبت داده شده که در رشد مغز جنین یا طفل رخ می دهد. اختلالات فلج مغزی اغلب با اختلال در احساس، شناخت، ارتباط، ادراک، رفتار با صرع (تشنج)[۴۶] و مشکلات عضلانی - اسکلتی همراه می باشد (۷۴). افزایش تاخیر در آغاز حرکت، سازماندهی فضایی و زمانی ضعیف عضلات و مفاصل، تولید نیروی عضلانی ناکافی، افزایش تونوس عضلانی، هم انقباضی عضلات آگونیست / آنتاگونیست از مشخصه های فلج مغزی اسپاستیک می باشد (۷۶). تظاهرات حرکتی شایع شامل اسپاستیسیته، دیستونی، انقباض، نمو غیر طبیعی استخوان، تعادل ضعیف، از دست دادن کنترل حرکت انتخابی و ضعف عضلات می باشد (۷۷, ۷۸). ناهماهنگی (عدم تعادل) و تون عضلانی می تواند باعث ضعف عضلات، آتروفی، انقباض بافت نرم و در نهایت بدشکلی مفاصل در افراد مبتلا به CP شود (۱۸). تا کنون فلج مغزی غیر قابل علاج بوده است، با این وجود امکان اصلاح و بهبود عملکرد تا حدود زیادی وجود دارد.
۲-۲-۲ علت شناسی فلج مغزی
با گذشت زمان و پیشرفت علم پزشکی تحقیقات وسیعتری جهت شناخت علل و انواع این نوع بیماری انجام شده است که میزان تشخیص این عارضه را افزایش داده است. با این وجود در بسیاری از کودکان، علل نهفته فلج مغزی تاکنون ناشناخته باقی مانده است. در ابتدا لیتل کمبود اکسیژن هنگام تولد را اصلیترین علت این بیماری میدانست (۷۹). امروزه پزشکان و محققان علاوه بر آسفیکسی ( نرسیدن اکسیژن به مغز در هنگام تولد) ، ضربه حین زایمان و نارس بودن هنگام تولد را از مهم ترین دلایل به وجود آمدن این ضایعه میدانند. لازم به ذکر است که با بهبود عوامل فوق، در دهه اخیر میزان بروز فلج مغزی کاهش نیافته است (۸۰). این ضایعه میتواند در هر سه دوره قبل از زایمان[۴۷]، حین زایمان[۴۸]و پس از زایمان[۴۹] تا سن ۵ سالگی و پس از آن (در اثر ضربه یا خونریزی) روی دهد. باید به خاطر داشت که هرچه ضایعه در سنین اولیه رشد روی دهد ساختارهای اصلیتر و بنیانیتر مغز را درگیر میکند و عواقب وخیمتری را درپی خواهد داشت (۸۱). ضایعه در سه ماهه اول جنینی بیشتر ساختارهای قدیمی مغز را که مسوول اعمال حیاتی نظیر تنفس قلب هستند و در سه ماهه جنینی بیشتر ساختارهای قدیمی مغز را که مسوول اعمال و حرکات درشت می باشند، درگیر می کند. ضایعه سه ماهه آخر جنینی، بیشتر ساختارهای جدید را که مسوول هماهنگی و حرکات ظریف هستند، درگیر می کند (۸۱). فلج مغزی در دو سال اولیه زندگی از شیوع بالایی برخوردار است (۸۲). در حال حاضر بیش از ۵۰ درصد موارد cp ناشی از تولد نوزادان با وزن خیلی کم میباشد (۸۳). به طور کلی باید اذعان نمود عواملی که به نحوی تغذیه، شرایط زندگی، مراقبت از زن حامله، زایمان و مراقبتهای بعد از زایمان را تحت تاثیر قرار میدهند باید عوامل خطر محسوب شوند تا بتوان با مقابله با آنها فلج مغزی را کاهش داد (۸۱).
۲-۲-۲-۱ علل پیش از تولد
عوامل ارثی یا ژنتیکی، عفونت های حاملگی مثل سرخچه، آنوکسی جنینی ایجاد شده توسط خونریزی ناشی از جدا شدن زودرس جفت یا اختلال در رشد جفت، ناسازگاری های RH خون، اختلالات متابولیک مانند دیابت مادر، نقایص رشدی مثل اختلال در رشد مغز از علل پیش از تولد محسوب می شود.
۲-۲-۲-۲ علل حین تولد
پارگی عروق مغزی یا فشرده شدن مغز در طی زایمان طولانی یا مشکل، جدا شدن زودرس جفت و جفت سر راهی از علل حین تولد محسوب می شود.
۲-۲-۲-۳ علل پس از تولد
حوادث عروقی و خونریزی داخل جمجمه، ضربه به سر، عفونت های مغزی، ضایعات توکسیک مانند مسمومیت با سرب، آنوکسی ناشی از غرق شدگی، توقف قلبی، صرع و تومورها از علل پس از تولد محسوب می شود. به طور کلی حوادثی که منجر به کمبود اکسیژن مغز شود، مهمترین علل ایجاد کننده فلج مغزی می باشد که می توانند به دلیل هر یک از مورد فوق روی دهد (۸۱). جدول زیر شیوع و علت های فلج مغزی را به سه دسته تقسیم بندی کرده است:
جدول ۲-۱. شیوع و علل فلج مغزی در قبل، حین و بعد از تولد
درصد شیوع فلج مغزی | قبل از تولد | هنگام تولد | بعد از تولد |
حدود ۳۰ درصد | حدود ۶۰ درصد | حدود ۱۰ درصد | |
علل | عوامل ژنتیکی بیماریهای عفونی مثل سرخچه مسمومیت سوخت و ساز ناقص فقدان کمبوداکسیژن |
نرسیدن اکسیژن کافی ضربه یا ضربات وارده به سر استفاده از وسایل زایمان مثل فورسپس استفاده از ماماهای محلی |
آسیب های شدید به سر بیماریهای عفونی مانند:التهاب مغز(آنسفالیت) التهاب پرده های مغز(مننژیت) |
۲-۲-۳ فلج مغزی در کودکان متولد شده بسیار زودرس[۵۰]
سن و وزن در هنگام زایمان سهم جداگانه ای یا حتی گمان می رود که که آن ها اغلب با یکدیگر در به وجود آمدن فلج مغزی نقش دارند. معمولا” تولد کمتر از ۳۲ هفته بارداری قوی ترین پیش بینی کننده بعدی فلج مغزی می باشد. کاهش سن بارداری[۵۱]، افزایش خطر شیوع نوزادان مبتلا به فلج مغزی را ۳۰ برابر نسبت به کسانی که در سن بارداری طبیعی به دنیا می آیند افزایش می دهد (۷۴). سه مسیر ممکن به وسیله استانلی و همکاران (۲۰۰۰) پیشنهاد شده شده است: اول این که برخی از عوامل مربوط به قبل از تولد می تواند منجر به تولد زودرس و فلج مغزی شود، برای مثال یک عفونت باکتریایی. دوم این که کودکان زودرس ممکن است نسبت به اختلالات فیزیولوژیکی چون کاهش اکسیژن[۵۲] و اسیدوز (دیابت)[۵۳] مستعد و آسیب پذیرتر باشند. سوم این که آسیب اولیه به کورتکس مغز به ویژه ماده سفید [۵۴]می تواند منجر به تولد زودرس و فلج مغزی می شود (۸۴).
۲-۲-۴ فلج مغزی در کودکان متولد شده با وزن پایین[۵۵]
۲-۲-۴-۱ محدودیت های نمو داخل رحمی[۵۶]
خطر مبتلا به فلج مغزی با کاهش وزن تولد افزایش می یابد. این سنجش همچنین با سن بارداری در زمان تولد ترکیب می شود. به دلیل این که وزن تولد را به طور دقیق تر می توان تعریف کرد، اغلب به عنوان یک نشانگر خوب محسوب می شود. این مساله زمانی پیچیده تر می شود که نرخ زنده ماندن کودکان با وزن بسیار پایین تولد[۵۷] افزایش می یابد، اما این زنده ماندن انواع مختلفی از مشکلات مانند فلج مغزی را افزایش می دهد. (۷۴). نرخ زنده ماندن کودکان با وزن کمتر از ۱۵۰۰ گرم از سال ۱۹۷۰ به این طرف به طور ثابت افزایش یافته است. استانلی و همکاران[۵۸] (۲۰۰۰) در استرالیای غربی یک روند تغییر از زنده ماندن ۳۰۰ فرد در ۱۰۰۰ تولد زنده در سال ۱۹۷۰ تا بیش از ۸۰۰ در ۱۰۰۰ تولد در سال ۱۹۹۴را گزارش کردند که با این افزایش، خطر مبتلا به فلج مغزی بالاتر رفته است.(۸۴) . اسکوبرا (۱۹۹۱) در یک متا آنالیز یک رقم در حدود %۸ فلج مغزی را در کودکان با وزن تولد کمتر از ۱۵۰۰ گرم گزارش کرده اند. کودکانی که برای سن بارداری کوچک هستند در خطر مبتلا به فلج مغزی قرار دارند. استانلی و همکاران (۲۰۰۰) احتمال چگونگی ایجاد این عوامل را اعلام کردند: اول شامل نمو ضعیف و فلج مغزی، دوم محدودیت های نمو بدون توجه به علت که با علت های های مرتبط با فلج مغزی مرتبط می باشد، سوم محدودیت های نمو به دلیل وضعیت هایی مانند کاهش قند خون[۵۹] که مسئول آسیب به مخ باشد، چهارم ویژگی های با محدودیت های نمو که نسبت به دیگر عوامل بیشتر به مغز آسیب می رسانند مانند آسفکسیای تولد و آخر این که آسیب های جنینی که باعث نمو ضعیف می شود می تواند علت های فلج مغزی باشد (۸۴). تولدهای دو قلویی اغلب با وزن کم نوزاد همراه است و نوزادان را برای فلج مغزی آماده میکند. به علاوه گرایش به وزن پائین در هنگام تولد در دوقلوها مخصوصاً دوقلوهای مونوزیگوت نشانه های زیادی از ناهنجاری های مادرزادی و مربوط به ارتباط عروق جفت را نشان میدهند. مرگ یکی از دو قلوها در داخل رحم باعث میشود که دو قلوی باقی مانده در معرض خطرهای عصبی و دیگر مشکلات قرار گیرد. (۸۵).
۲-۲-۵ نواحی آسیب پذیر مغز در افراد مبتلا به فلج مغزی
این آسیب توانایی مغز را برای کنترل عضله های بدن به تاخیر می اندازد. مغز به عضله ها دستور حرکت و تولید نیرو می دهد. کودک بدون پیام های صحیح ارسالی از مغز قادر به یادگیری مهارت های حرکتی پایه مثل خزیدن، بلند شدن یا راه رفتن نیست. با وجود این که در فلج مغزی آسیب مغزی وجود دارد ولی تشخیص آن توسط پزشکان در اوایل کودکی مشکل است، به همین دلیل ممکن است تشخیص به تاخیر بیافتد (۸۶). فلج مغزی بر اثر صدمه وارده به مغز به وجود می آید و با انواع ناتوانی های عصبی – عضلانی آشکار می شود. این ناتوانی ها با کنترل ناقص بر روی حرکات ارادی همراه است. ضایعه ای که از صدمه وارده به مغز ناشی می شود در نرون های حرکتی فوقانی مغز و پایه مغز پدیدار می شود و بر کار دستگاه عصبی مرکزی اثر می گذارد (۸۱). بنابراین چند قسمت مغز برای آسیب نسبت به بقیه مستعدتر است. برای مثال تغییرات در ذخیره خون و نیازمندیهای متابولیک منحصر به فرد در چندین قسمت مغز، هایپوکسیا، عفونت ویروسی و باکتریایی جنین، عفونت مادر را افزایش میدهد."آسیبپذیری انتخابی” سیستم بطن دوم (راه عصبی که از سیستم لیمبیک و مغز قدامی تا ساقه مغز کشیده شده است) بین ۲۶ تا ۳۴ هفتگی اتفاق میافتد. بنابراین آسیب های جنینی که در طول زمان اتفاق میافتد میتواند زخم در سیستم بطن دوم با فلج یک سویۀ اسپاستیک را ایجاد کند (۸۷). آسیب اعصاب حرکتی بالایی، ورودی قشری را برای منطقۀ شبکهای و قشری- نخاعی کاهش میدهد که در تغییر کنترل حرکتی مؤثر است. این عوامل تعداد واحدهای حرکتی مؤثر را کاهش داده و کنترل عضله ای نابهنجار را تولید میکنند. همزمان با آن، از دست دادن کمبود ورودی بازداری از طریق منطقه شبکهای سیستمهای دیگر تحریک اعصاب گاما و آلفا را افزایش میدهد و فلج اسپاستیک را ایجاد میکند (۸۸).
۲-۲-۶ طبقه بندی فلج مغزی
هفت نوع فلج مغزی عبارت است از داد (۸۱):
حالت سفتی یا اسپاستیک[۶۰] ۲- آتتوز[۶۱] یا پیدایش حرکت های غیرارادی ۳- آتاکسی[۶۲] یا ناهماهنگی و بینظمی در حرکت عضله ها ۴- سختی[۶۳] ۵- شلی[۶۴] ۶- رعشه[۶۵] ۷- ترکیبی
شکل۲-۱ انواع فلج مغزی بر اساس آسیب نواحی مختلف مغز
۲-۲-۶-۱ اسپاستیک
اسپاستیسیتی نتیجه آسیب مغزی است و به عنوان شایعترین نوع فلج مغزی حدود ۸۰% درصد از نمونه های فلج مغزی را شامل می شود است (۸۴). cp اسپاستیک به وسیله فعال- سازی دایمی عضلات مشخص شده و گروه های عضلانی مشخص (معمولا” عضلات آگونیست مثل چهارسر و دوسر) را شامل می شود که باعث حالت سفتی در عضله ها می شود. عضلات اسپاستیک احساس سخت یا سفتی دارند و در برابر کشش مقاومت می کنند که این کار باعث کندی و محدودیت در حرکت می شود (۸۶). لین و همکاران (۲۰۰۴) یک لیستی از ویژگی های اسپاستی را ارائه کرده اند که شامل کنترل غیرطبیعی حرکات ارادی با هم انقباضی عضلات آنتاگونیست / آگونیست[۶۶]، افزایش تون عضلانی[۶۷] و رفلکس های کششی[۶۸] مرتبط با حرکت می باشد (۸۹). این رفلکس کششی اغلب به وسیله کشش غیرفعال و اکستنشن گروه های عضلانی هنگامی که آن ها در طول مفصل عبور می کنند مشخص می شود (۹۰). یک تون عضلانی افزایش یافته (هایپرتونوس)[۶۹] با افزایش مقاومت به دنبال رهایی سریع تنش همراه با یک رفلکس کششی مثبت همراه می باشد. این به یک نوع واکنش چاقوی ضامن دار شباهت دارد که ممکن است در آغاز، وسط و یا پایان حرکت رخ دهد (۸۴). هایپرتونسیتی به صورت هموار از طریق بدن توزیع نمی شود و و هیچ یک به صورت ثابت نیست بلکه در همه زمان ها رخ می دهد. یک کودک ممکن است که هایپرتونی در بالا تنه داشته باشد اما هایپرتونی را در عضلات اندام تحتانی نیز نشان دهد. در بعضی از موارد شدیدتر، وضعیت اسپاستیک ممکن است گنجینه های حرکتی کودک را محدود کند (۹۱). فردی که به فلج مغزی اسپاستیک مبتلاست در کنترل حرکت اندام های مبتلا با محدودیت هایی روبرو است. حرکت ارادی معمولاً محدود، همراه با پرش و نامطمئن است و کنترل حرکات به صورتی ناهمگون انجام میشود. در برخی مواقع ممکن است حرکت خیلی آهسته و با ملاحظه یا خیلی ناگهانی باشد. علاوه بر این، فرد مبتلا به اسپاسم مختصرترین انگیزش دیداری، گفتاری و یا لمسی را با واکنش عضلانی پاسخ میدهد. از دیگر ویژگیهای بارز و رایج شخص مبتلا به اسپاستیسیتی واکنش کششی خیلی شدید است. واکنش کششی که از نوع اسپاسم یکطرفه است (از یک پیوندگاه عصب واحد میگذرد) و عاملی برای نگهداری عضلات اسکلتی است. هنگامیکه عضلهای به سرعت کشیده میشود واکنش باعث میشود که عضلههای مخالف منقبض شوند و از آسیب دیدن عضلهای که به سرعت و شدت کشیده شده است جلوگیری کند. این انعکاس توسط دوکهای عضلانی که در سرتاسر عضلههای اسکلتی قرار دارند به وجود میآید. تحریک به موقع این دوکها توسط مراکز حرکتی گوناگون مغز هدایت میشود (۷۴). حالت اسپاستیسیتی در گروه عضله های خم کننده اثر می گذارد و از این رو نگهداری بدن به صورت صحیح و درست خیلی مشکل خواهد بود. علاوه بر این، ممکن است فرد مبتلا به اسپاسم بر اثر آسیب وارد شده دچار مسایل دیگری نیز شده باشد که بر توانایی حرکتی وی اثر می گذارد. اگر اندام های تحتانی (پاها) به اسپاستی سیتی دچار شوند، احتمالاً به سمت داخل می چرخند و مفصل ران خم می شود و ممکن است همزمان با بلند شدن پاشنه ها از روی زمین زانوها خم و به داخل کشیده شوند. این ویژگی ها سبب می شود که هنگام راه رفتن پاها به داخل یکدیگر بروند و حرکت شبیه قیچی شود که گام برداشتن قیچی وار[۷۰] نام دارد. زمانی که اندام های فوقانی به اسپاستی سیتی مبتلا شوند، ممکن است ساعدهای شخص مبتلا به داخل بچرخد و آرنج ها، مچ ها و انگشتان خم شوند. ناتوانی ذهنی اغلب بیشتر در نوع اسپاسمی فلج مغزی دیده می شود تا دیگر انواع آن (۸۱).
شیخ محمدحسن مرعشی: «بغی جرم سیاسی در لغت تجاوز از حد و ظلم و بلند پروازی و خواستن چیزی و در عرف متشرع خروج از اطاعت امام عادل است.»[۱۱]
این تعریف بیشتر جنبه لغوی و تاریخی دارد تا جنبه مفهوم و علمی، چرا که جرم سیاسی را ظالم دانسته و هر ظلمی جرم نیست. همچنین تعریف نکرده که منظور از حد کدام است حد شرعی یا قانونی، همچنین با ذکر امام عادل این مسئله بوجود میآید که آیا امام به معنی خاص است یا عام؟ و اگر عام است عدالت وی چگونه احراز میشود؟ و اگر اطاعت از عدل وی نوعی بیعدالتی باشد تکلیف چیست؟ از آنجا که اینگونه تعاریف جنبه فقهی و تاریخی دارد، نمیتواند ملاک صحیحی برای زمان حال در آورد.
عباسعلی عمیدزنجانی: «بغی در لغت به معنی ظلم و تجاوز و نافرمانی آمده است و در اصطلاح فقه سیاسی یاغی به مسلمانانی گفته میشود که با دولت اسلامی مخالفت کنند و دست به نافرمانی زده علیه امام قیام کنند.»[۱۲]
این تعریف نیز همچون تعاریف فقهی دیگر تنها به تعریف لغوی آن اکتفاء کرده است و آنکه بر علیه امام قیام کند همان شبهاتی را که در تعریف قبلی ذکر شد به همراه دارد با این تفاوت که عدالت از این امام نیز برداشته شده و شاید اما به معنی خاص آن مدنظر بوده که در این صورت جای بحث وجود ندارد تنها باید به این نکته اشاره کرد که اکثر فقها برای اینکه از ایجاد مبانی فقهی متفرقه و ایجاد تفرقه بین فقها جلوگیری شود به همانند کپی برداری از روی فقهای پیشین و حتّی فقهای دوران امامان معصوم و ائمهی اطهار پرداختهاند.
محمدحسینی شیرازی: «بغات در اصطلاح شرعی و متشرعه کسانی هستند که بر دولت اسلامی که به صورت صحیح بوجود آمده است قیام کنند و فرقی نمیکند که رهبر دولت پیامبر یا امام یا نائب خاص یا نائب عام آنها یعنی فقیه جامع شرایط باشد.»[۱۳]
در تعریف بالا چند ابهام عمده وجود دارد یکی اینکه اگر بر فرض دولت اسلامی به صورت صحیح بوجود آید ولی صحیح اداره نشود و استمرار پیدا نکند تکلیف چیست؟ همچنین آیا مقام پیامبر با امام با فقیه جامع شرایط یکی هست؟ فقیه هر چقدر هم جامعالشرایط باشد معصوم نیست در حالی که پیامبر معصوم است و مبرّی از هر گونه خطایی در صورتی که فقیه هر چقدر جامعالشرایط باشد ولی باز امکان معصیت و خطاء از او میرود.
سیدحسن مرعشی: «جرم سیاسی عملی را گویند که گروهی مسلمانی که تشکیلاتی قوی و نیرومند به دست آوردهاند و از فرمان و اطاعت ولی امر مسلمین در اثر شبهاتی بیاساس که برای آنان بوجود آمده خارج گردیدهاند با قصد و اختیار انجام دهند خواه آن عمل از راه فساد فیالارض و محاربه و یا از راه جاسوسی برای دولتهای اجنبی و یا جنگ مسلحانه با حکومت اسلامی و یا امور دیگر صورت گیرد و مجرمین سیاسی عبارتند از گروهی که دارای صفات مذکور در این تعریف باشند.»[۱۴]
در اینجا نیز در اصل ولی امرمسلمین شبهاتی که در موارد پیشین ذکر شد قابل طرح است امّا در ذکر موارد یاد شده صحّت و درستی مثالها مصداق پیدا میکند ولی در مورد اینکه مفسدفیالارض چه کسی است و حد فسادفیالارض تا چه اندازه است جای بحث وجود دارد چرا که فردی که تنها مبادر به شرب خُمر میکند با کسی که دارالفسلد دایر کرده و زنا میکند در یک سطح قرار ندارند که این امر دور از عدالت است. همچنین در این تعریف جرم عمومی با جرم سیاسی یکی دانسته شده است که در این مورد نیز جای سئوال وجود دارد.
دکتر ایرج گلدوزیان: «معذالک وقتی اقدام به صورت ضدیت و تجاوز و تعرض نسبت به جان اعضای هیئت حاکمه با قصد نتیجه و دولت باشد اصولاً هیچ کشوری چنین جرمی را سیاسی تلقی نمیکند و در چنین حالتی رسیدگی در صلاحیت مراجع عمومی و گاهی مراجع اختصاصی میباشد و در هر حال جرم غیرسیاسی تلقی میگردد.[۱۵]
دکتر گلدوزیان با طرح این موضوع تنها دامنهی جرم سیاسی را از جرم عمومی برتر میدانسته و به دفاع از مجرم سیاسی پرداخته که همان نوع مثبت آن میباشد و متذکر شده است که مجرمین سیاسی افراد خشونت طلب و آشوبگر نیستند بلکه افرادی اصلاح طلب و خواهان اجرای صحیح امور میباشند و از ارائه تعریف خود داری کرده و تعریف این نوع پدیده را به دیدگاه عمومی و تاریخ سپرده است.
(مؤسسه حقوق تطبیقی در سال ۱۸۹۲ میلادی چنین اظهارنظر کرده است که: جرایم مرتبط با جرم سیاسی در صورتی جرم سیاسی به شمار میروند که از نظر اخلاقی و افکار عمومی قابل ملامت و سرزنش نباشد ولی اگر کسی در مقام ارتکاب جرم سیاسی مرتکب آدم کشی بشود یا ایجاد حریق کند یا عدهای را مسموم نماید اینگونه اعمال مجرمانه از لحاظ افکار عمومی قابل توبیخ و سرزنش است. بنابراین اعمال مزبور از امتیازات جرایم سیاسی بهره مند نیستند) این تعریف در واقع با دید اعتقادی و عقیدتی به موضوع نگریسته همانطور که در این کار تحقیقی ذکر شده مجرم سیاسی قشر روشنفکر و اندیشمند و منتقد جامعه دانسته که دارای پایگاه مردمی بوده و در صورتی که از سوی این پایگاه حمایت شوند نتوان بر آنان تعرض کرد ولی اگر مورد حمایت افکار عمومی قرار نگیرند، مورد حمایت قانون نیز قرار نمیگیرند. همچنین در این بیانیه جرایم عمومی را از جرایم سیاسی جدا کرده و اعمالی را که مخل نظم عمومی بوده و باعث تعرض به آزادی افراد میشود را نمیپسندد و قبیح میشمارد. در این بیانیه هر چند به صورت ساده و به صورت عمومی تعریف جرم سیاسی صورت گرفته ولی چهارچوب اولیهی مناسبی را برای قانونگذاران به دست میدهد.
پروفسور لیست: (جرم سیاسی عبارتست از اعمال قابل مجازاتی که علیه حقوق سیاسی جامعه یا افراد صورت گرفته باشد.)
این تعریف بیشتر به بیانیه حقوق بشر سازمان ملل شبیه میباشد تا یک تعریف حقوق و قانونی. چرا که در ایجاد جرم سیاسی که باید در تقابل با دولت حاکمه باشد هیچ اشارهای نشده است و تنها به منافع حقوق سیاسی جامعه و افراد که اغلب هر دو قرین یکدیگر هستند میانجامد. همچنین باید ابتداء تعریف درستی از حقوق سیاسی افر اد در دست باشد تا بتوان آن را به عنوان اصول یک تعریف جامعه قرار داد و علاوه بر این تعرض به حقوق سیاسی یک فرد با حقوق سیاسی یک جامعه در یک سطح قرار داده شده که به ظاهر دور از عدالت اجتماعی و حقوقی میباشد.
پروفسور کنسانت: «از نظر خارجی، استقلال و تمامیت ارضی در روابط کشور با سایر ممالک را باید جزء اموری دانست که اقدام علیه آنها سیاسی است و از نظر داخلی فرم و رژیم کشور و قدرت سیاسی کشور و حقوق سیاسی افراد را بر هم زده و اقدام علیه آنان نیز سیاسی تلقی شود.»[۱۶]
در این مورد بیشترین بیان مفهوم امنیت ملّی را در برداشته تا مفهوم جرم سیاسی و همچنین مکان جرم و چگونگی ماهیت و تأثیر آن را بیان نکرده و تنها عنصر مادی را بدون بیان نکرده و تنها عنصر مادی را بدون بیان عناصر دیگر مدنظر قرار داده است و حتّی یک انتقاد و نقد ساده در مورد رژیم کشور را جزء جرایم سیاسی تلقی کرده است. همچنین اقدامات انجام گرفته نیز باید سیاسی تلقی شود که در این دوره که همهی اعمال حکومتها افراد بشری بر اساس سیاست باشد و تمام کارهای آنان سیاسی تعریف میشود شاید این سئوال مطرح شود که آیا در صورتی که اعمال فرد سیاسی تلقی نشود باز میتوان در این چهارچوب قرار داد؟ همچنین باید متذکر شد که قصد و نیت هدف شخص در این تعریف نادیده گرفته شده است که در این مورد نیز جای بحث و تأمل نظر دارد.
تعریف انجمن حقوقی کپنهاک در سال ۱۹۳۵ چنین بیان شد که، جرایم سیاسی جرایمی هستند که متوجه تشکیلات و اداره مملکت شود و یا علیه حقوق حاصله از تشکیلات و ادارهی مملکت نسبت به افراد انجام گیرد. در این بیانیه نیز تنها از موضع قدرت جرم سیاسی نگریسته شده و تنها راه را برای سرکوب هر گونه مخالفت مردمی و انتقاد از ادارهی حکومت را برای دول حاکم هموار کرده است و ملاک صحیحی را به دست نداده تا شاخصی برای جوامع باشد.
با توجه به تعاریف ارائه شده متوجه میشویم که هر کدام از این تعاریف تنها بیانگر برداشت شخصی افراد با توسل به قانون و مسائل سیاسی را در بر میگیرد و کمتر به خواست جامعه و نگرش اجتماعی مسئله متوجه شده است چرا که این اجتماع است که با این پدیده سر و کار دارد نه گروه یا قشر خاصی از افراد. در فصول بعدی متوجه خواهیم شد که برداشت جامعه شناسی از پدیده جرم سیاسی چیست؟ و آیا مردم با این پدیده آشنا هستند یا خیر؟ و اینکه آیا میتوان مجرمی را که مردم از آن حمایت میکنند مجازات کرد؟ البته منظور از مردم همهی اقشار جامعه است نه بخش یا گروه یا حزب خاصی از جامعه.
فصل سوم: ماهیت و مفهوم جرم سیاسی
الف ـ انگیزه مجرم :
در سیستم درونی جرایم سیاسی انگیزهی جرم سوءقصد به مقامات سیاسی کشور میباشد، حال ممکن است این انگیزه دارای اهداف خیرخواهانه و یا جاه طلبانه باشد، که در هر صورت مراجع صالح قضایی (با حضور هیأت منصفه) باید آن را تشخیص داده و مجازات متناسب برای مجرم اعمال نمایند.
(دکتر عبدالقادر عوده در کتاب حقوق جنایی اسلام آورده است که جرم سیاسی برای تحقق اهداف سیاسی وقوع مییابد یا انگیزههای سیاسی باعث ارتکاب آن میشود، امّا انگیزههای جرایم عادی اصولاً انگیزههای معمولی است.) عدهای بر این نظر روی آوردهاند و معتقدند برای تحقق جرم سیاسی هم لازم است انگیزه سیاسی وجود داشته باشد و هم به حکومت لطمه وار شود، و به عبارت دیگر نداشتن یکی از این دو مورد جرم را از شمول جرایم سیاسی خارج خواهد کرد. امّا آنچه مورد نظر است این که آیا همهی مجرمین سیاسی با نظر خیرخواهانه دست به اعمالی میزنند یا بعضی دیگر بخاط اهداف غرایض گروهی و حزبی علیه نظام حاکم فعالیت میکنند در صورتی که این دو نظریه پذیرفته شود و باید بین گروه اول و گروه دوم تخفیف قائل شد.
دکتررضا نوربهار در کتاب زمینهی حقوق جزا عمومی خود چنین اظهار میدارد:[۱۷] که توطئه علیه دولت، تقلبات انتخاباتی و اقدام علیه امنیت داخلی و خارجی کشور را میتوان از مصادیق جرایم سیاسی دانست. البته ایشان نخواستهاند جرم سیاسی را به این چند عامل محدود کنند و با قید کلمهی مصادیق محل را برای جرایم دیگر نیز آزاد گذاشتهاند و تنها آوردن مواردی چند بصورت تمثیلی به تعریف اختصاری انجام می شود و چنانچه این هدف مورد تجاوز صریح به حقوق ملت بود اعمال انجام شده از شمول جرم سیاسی خارج خواهد شد. برای تشخیص صحّت و درستی انگیزه مجرم در اینگونه جرایم باید به اعمال آنان توجه کرد چرا که ترور بمبگذاری هیچگاه نمیتواند انگیزه اصلاح جامعه را در پی داشته باشد بلکه جامعه را به آشوب و عصیان میکشاند و این مغایر با اهداف اصلاح طلبانه مجرمین سیاسی است.
ب ـ مفهوم جرم شناسی :
از زمان های باستان همواره جرم سیاسی مورد توجه و مورد تحول بوده است، در دورانهای قدیم اینگونه جرایم به عنوان جرم بزرگ، جرم بیرحمانه، خیانت بزرگ تلقی میشده و محاکمه آن بسیار سخت بوده و آن را به دادگاه ویژه میسپردند. در آن دوره به علّت قدرت بیرحمانه حکام در برخورد و سرکوب مخالفان و نبودن قوانین و مدافعان حقوق بشر جوامع در خفگان و تاریکی به سر میبردند ولی با پیشرفت علم بصورت روزافزون و شناخت حق آزادی برای هر فرد انسانی اعمال انجام گرفته در گذشته مورد قبول انسان قرن حاضر نبوده و نخواهد بود، در تحولات فکری قرن بیستم و مقابله با اصلات فرد در دولتهای آزادمنش با اصالت جامعه و در دولتهای قدرت طلب و انحصارگر ادارکی متمایز به مجرمین سیاسی بوجود آمده است بدین معنی که گروه اول طرفدار ملایمت و اغماض و گروه دوم طرفدار شدت و سختی نسبت به آن میباشد. دلیل این دوگانگی بدان خاطر است که در دولتهای گروه اول حاکمیت ملّی بوده و تصدی مقامهای سیاسی از طریق انتخابات عمومی و بدون ضرورت توسل به قهر و زور صورت میگیرد و در دولتهای گروه دوم برعکس زمامداران بخاطر آنکه همواره در پی حفظ اقتدار شخصی هستند رقبای سیاسی را تحمل ننموده و با اندیشهی بسیار سختگیرانه از طریق محکومیتهای شدید به سرکوب مخالفین میپردازد.
همانگونه که متوجه شدید در گروه اول حقوق شهروندان و ملّت به رسمیت شناخته شده است لیست از طرف دولت حاکم و مسائلی از قبیل آزادی بیان، آزادی انتخابات و فعالیت روشنفکران در جامعه حل شده است و دیگر ضریب وقوع جرم سیاسی کاهش یافته به همین جهت از حساسیت آن چنانی برخوردار نیست و تنها به چند موضوع درجه دو نزول پیدا کرده است، ولی در گروه دوم به علّت اینکه منافع ملّی و جامعه به معنی منافع فرد و اشخاص و گروه خاص تعریف شده و هیچگونه رقیب و مخالفی را پذیرا نیست رو به استبداد و دیکتاوری محض کشاند و هر چند شیوه این نوع حکومت رانی در کوتاه مدت جوابگو خواهد بود ولی در دراز مدت شکستی جبران ناپذیر خواهد داشت.[۱۸]
به علّت گسترش فرهنگ سیاسی آزادی در جوامع و تأسیس مؤسسات حقوقی و مدافع آزادی بینشهای متفاوتی در مورد جرایم سیاسی به وجود آمده که پدید آورندهی دو سیستم نظری شده است:[۱۹]
۱- سیستم درونی:
در این نوع سیستم انگیزه مجرم در ارتکاب جرم علیه حکومت منافع آن در نظر گرفته میشود بدین معنی که چنانچه هدف مجرم در ارضاء خودپسندیها و جاه طلبیهای سیاسی و مربوط به رقابتهای شخصی باشد، جرم سیاسی محسوب نمیگردد امّا اگر هدف بیغرضانه و با اندیشهی منافع عمومی باشد جرم سیاسی تلقی میگردد و در این نوع سیستم آنارشیستی و کمونیستی را مجرمین سیاسی نامیدهاند.
۲- سیستم بیرونی :
در این نوع سیستم به اثر جرم توجه میشود بدین معنی که هر گاه در ارتکاب جرم به حیات و تشکیلات حکومت ضربه بخورد آن را جرم سیاسی مینامند. کنفرانس بین المللی ۱۹۳۵ برای وحدت حقوق جزا که در کپنهاک تشکیل گردید تعریفی را بدین شرح پیشنهاد نمود: جرم سیاسی به جرمی اطلاق میگردد که علیه تشکیلات و طرز ادارهی حکومت و همچنین علیه حقوق ناشی از آن برای افراد ارتکاب شود.
در سیستم نوع اول هم به انگیزه جرم و هم به اطراف مقابل فرد مجرم که باید دولت و حکومت باشد توجه میشود امّا در سیستم نوع دوم بیشتر به تقابل مجرم با دولت توجه شده چرا که در سیستم نوع اول توجه به ایدئولوژی فکری و مرامنامههای گروهی که انگیزهی افراد را تشکیل میدهد امعان نظر زیادی شده است امّا آنچه که بیان کنندهی مقصود حقیقی این دو نظریه است این بوده است که جرایمی که مرتکب آن هدف خودخواهانه و حقارت آمیز داشته باشد سیاسی تلقی نمیشود.
اقسام جرم سیاسی :
در جرایمی که انگیزههای سیاسی یا صدمه رساندن به حکومت و حقوق سیاسی افراد مطرح است میتوان جرایم سیاسی را به دو دسته عمده تقسیم کرد:[۲۰]
الف: جرایم سیاسی محض (بسیط)؛
ب: جرایم سیاسی نسبی؛
گفتار نخست: جرایم سیاسی محض (بسیط)
به آن دسته از جرایم اطلاق میشود که صرفاً بر ضد حکومت و نظام سیاسی باشد. با این توصیف که تشکیلات سیاسی هستند ارتکاب مییابد که همان انگیزهی سیاسی است و هیچ گونه هدف و انگیزههای غیر از آن نیست. به عبارت دیگر جرایم سیاسی که حائز هر دو مفهوم عینی و شخصی باشند آن را جرایم سیاسی محض میگویند.
رویهی قضایی کشورهای مختلف از جمله فرانسه جرم سیاسی محض را مورد توجه قرار داده و جرمی را سیاسی میداند که نظم مستقر در جامعه را به خطر بیندازد و بر ضد اساس حکومت با حاکمیت دولت ارتکاب یابد و باعث اختلال در نظم موجود که قوانین اساسی تثبیت شده میگردد.
گفتار دوم: جرایم سیاسی نسبی
اصلاح سیاسی نسبی به جرایمی اطلاق میشود که در اصل در زمره جرایم عادی و عمومی هستند که به گونهای با جرایم سیاسی ارتباط دارند. به عبارت دیگر به جرایمی اطلاق میشود که ابتدا وصف سیاسی بودن آنها روشن نیست. این نوع جرایم به دو دسته تقسیم میشوند:[۲۱]
جرایم مرکب با جرم سیاسی.
جرایم مرتب با جرم سیاسی.
۱- جرایم مرکب با جرم سیاسی :
به آن دسته از جرایمی اطلاق میگردد که موضوع آن عادی است ولی با انگیزهی سیاسی انجام میشود. به عبارت دیگر وقتی جرم مرکب است که در آن واحد، هم به نظم سیاسی و هم به حقوق عمومی ضرر و صدمه وارد میکند. مثل سوء قصد به جان رئیس جمهور برای تغییر حکومت که از نظر عنصر مادی جرم مورد نظر از جرایم عمومی است و از لحاظ هدف و انگیزه، سیاسی است. رویه قضایی در کشور فرانسه جرایم مرکب را سیاسی نمیداند. در بسیاری از قراردادهای استرداد، به بحث سوء قصد به جان افراد اشاره شده که انعقاد کنندگان، استرداد این قبیل مجرمین را میپذیرند، این خود دلیل آن است که جرم مرکب جرم سیاسی نیست چون اگر دارای وصف سیاسی بود استرداد آن پذیرفته نمیشد.
البته مؤسسه حقوق بین المللی در سال ۱۸۹۲ میلادی این چنین مقرر کرد که: «جرایم مرکب با جرایم مرتب با جرایم سیاسی، جزء جرایم سیاسی به شمار میرود مگر آنکه این جرایم مرکب و مرتبط از نظر اخلاقی و حقوق عمومی بسیار شدید باشد، مثل قتل، سم دادن و جرح شدید ارادی و بالسبق تصمیم و شروع به جرایمی از این قبیل نظری تجاوز به املاک به وسیلهی ایجاد حریق و مواد منفجره و … و همچنین دزدیهایی از قبیل دزدی مسلحانه یا با آزار» چه اینکه بعضی از حقوقدانان نیز معتقدند که در چنین جرایم در اغلب سیستمهای کیفری به نظریه عینی توجه میشود و به انگیزه و هدف مجرم توجهی نمیکنند، در نتیجه اینگونه جرایم در زمرهی جرایم عمومی قرار میگیرند.
۲- جرایم مرتبط (متصل) به جرم سیاسی :
جرم سیاسی مرتبط عبارتست از جرمی که بخاطر رابطه سببیت به جرم سیاسی مربوط میشود. (پروفسور پوزا) در تعریف این نوع جرایم میگوید: «به جرایم حقوق عمومی که به مناسبت حوادث سیاسی مرتکب میشوند و به وسیلهی رابطه علیّت به یک جرم سیاسی مربوط باشند، جرم متصل (مرتبط) میگویند مثل غارت کردن یک مغازه اسلحه فروشی در جریان یک انقلاب یا شورش سیاسی، جرم سیاسی خواهد بود.
همچنین در قرارداد فرانسه و آلمان مورخ ۲۹ نوامبر ۱۹۵۱ جرم مرتبط اینگونه تعریف شده است:
«اعمال ارتکاب شده به منظور تدارک جرم سیاسی، یا برای اجرای آن، یا تضمین فایده آن، یا تدارک مصونیت از مجازات یا انجام شده به منظور مقابله با تحقق جرم سیاسی، جرم مرتبط خواهند بود.»
در اینکه این نوع جرم نیز ملحق به جرایم سیاسی است یا نه اختلاف نظر وجود دارد در این رابطه قانون مجازات لبنان و سوریه به تبعیت از تصمیم مؤسسه حقوق بینالملل در سال ۱۸۹۲ میلادی که شرح آن گذشت، با دو شرط جرایم مرتب و مرکب را ملحق به جرایم سیاسی میداند. شرط اول آنکه جرایم مورد نظر در زمره جنایاتی که نسبت به اخلاق و حق عمومی خطر شدید دارند (مثل قتل، ضرب و جرح شدید، تجاوز به املاک با آتش زدن و …) نباشد. شرط دو اینکه در حال جنگها یا شورشهای داخلی اتفاق بیفتد مشروط بر اینکه با قوانین و مقررات جنگ در تعارض نبوده و از اعمال وحشیانه و تخریب نیز به دور باشد.
چنانکه ملاحظه میگردد و در اینجا از ضابطه افکار عمومی و رعایت مقررات و عرف جنگی استفاده شده و از ضابطه عینی و ذهنی برای تشخیص سیاسی بودن جرم استفاده نشده است. قانون ایران نیز روش فوق را انتخاب نموده است.
گفتار سوم: برخی جرایم مرتبط با جرم سیاسی
الف ـ تروریسم :
از زمان قتل پادشاه یوگسلاوی و رئیس جمهوری فرانسه به نام (بارتو) در سال ۱۹۳۴ تروریسم مورد توجه قرار گرفت و دولتها همکاری خود را برای مبارزه یا چنین جرایمی آغاز نمودند.[۲۲] در اصطلاح حقوق بینالملل تروریسم دارای یک مفهوم و معنای خاص حقوقی نیست، بلکه مواردی از قبیل جرایم دولت علیه دیپلماتها، علیه اشخاص مورد حمایت مثل شهروندان در زمان جنگ، علیه افراد در خدمت دولتها، علیه هواپیماها و کشتیها و … را شامل میشود. عناصر تروریسم عبارتند از: ترور، خشونتی که باعث ایجاد رُعب و وحشت در بین مردم باشد و هدف سیاسی که مرتبط با قدرت است.[۲۳]
تروریسم در اغلب قوانین کشورهای دنیا به عنوان یکی از جرایم عمومی تلقی شده و مقررات سختی در مورد آنها به اجراء گذاشته میشود. در کنوانسیون ۱۹۳۷ ژنو که دو کنوانسیون به تصویب رسید، کنوانسیون اول مربوط به جلوگیری و مجازات بین المللی تروریسم پیش بینی کرد. البته در کنفرانس کپنهاک در سال ۱۹۳۵ این مطلب به تصویب رسید که «جرایمی که خطر عمومی یا حالت ترس و وحشت ایجاد کند جزء جرایم سیاسی محسوب نمیشود.»
ب ـ آنارشیسم :
از آنجا که در جرایم اجتماعی آثاری که از انگیزهی مرتکبین آن به دست میآید، عمومی است و بر اساس این ادعا که برای منافع عمومی مردم ارتکاب یافته با جرایم سیاسی شباهت دارد ولی ویژگیهای بارز جرایم اجتماعی آن است که با ارتکاب آن تشکیلات اجتماعی از بین میرود. اغلب کشورها چنین جرایمی را در زمره جرایم عمومی قرار میدهند و حتّی مجازاتهای شدیدتری نسبت به این دسته از مجرمین اعمال میکنند. البته بعضی از کشورها این جرایم را جزء جرایم سیاسی و اجتماعی قرار میدهند، مثل قانون اساسی اسپانیا که از نظر استرداد کلیهی مجرمین سیاسی و اجتماعی را در یک طبقه بندی قرار داده است.
در نظریه بومتحولی۶ شاپوچنیک و کوتسورت (۱۹۹۹، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۶) که در سالهای اخیر پژوهشگران برای علّتشناسی نشانههای برونیسازیشده و افسردگی در دوره نوجوانی بیشتر بر آن تأکید داشتهاند، سه مؤلفه وجود دارد که با یکدیگر ارتباط درونی دارند: الف) مؤلفه اجتماعی ـ بومشناختی که بر عوامل بافتی همچون خانواده، گروه همسال و مدرسه متمرکز است؛ ب) مؤلفه تحولی که بر تغییرات در افراد و بافتهای آنها در طول زمان تأکید دارد، و پ) مؤلفه اجتماعی ـ تعاملی۷ که مشخصکننده شیوههایی است که به واسطه آنها، فرایندهای بومشناختی برای ایجاد پیامدهای رفتاری و رواناجتماعی با یکدیگر تعامل دارند.
خانواده معمولاً مهمترین حوزه تأثیر طی دوره نوجوانی قلمداد میشود و فرایندها و روابط خانوادگی همواره با پیامدهای رواناجتماعی و رفتاری نوجوان مرتبطاند. نتایج پژوهشها نشان داده است که این روابط در قومیتها و ملیّتهای متفاوت، عمومیت دارد (وازونی۸، ۲۰۰۳؛ دمیتریوا۹، چان۱۰، گرینبرگر۱۱و جیل- ریواس۱۲، ۲۰۰۴).
تأثیر کنشوری خانوادگی۱۳ بر هویت و بر رفتارهای مشکلآفرین در پژوهشهای جداگانه بــررسی شده
است. مـارسیا۱۴(۱۹۶۶) متذکر شده است که تعامل خانـوادگی در هویت نوجوانان تأثیر معنـاداری دارد. تأثیر
کنشوری خانوادگی، محیط خانوادگی، شیوههای فرزندپروری، دلبستگی والدین، و سبک والدین بر هویت به
خـوبی در پیشینه پـژوهشی مسـتند است (برای مثـال، آدامز و جونز، ۱۹۸۳، کوپـر، ۱۹۸۵، نقل ازکـاکیر۱۵و
آیدین۱[۶]، ۲۰۰۵؛ اسمتانا۲، کمپیون ـ بار۳و متزگر۴، ۲۰۰۶ ؛ نصرتی، مظاهری و حیدری، ۱۳۸۵؛ اثنی عشران، ۱۳۷۸، رزمی،۱۳۸۳؛ احمدی، ۱۳۸۳). نتایج این پژوهشها، عموماً نشان میدهندکه در دوره نوجوانی، کنشوری سالم خانوادگی (برای مثال، انسجام۵ خانواده، ارتباط۶ مثبت) با انسجام هویت بهطور مثبت ارتباط دارد.
تأثیر کنشوری خانوادگی بر رفتارهای مشکلآفرین نوجوانان نیز در چندین پژوهش نشان داده شده است (برای مثال، دیسهیون۷، کاپالدی۸و یورگر۹، ۱۹۹۹؛ السون۱۰، بیتس۱۱، ساندی۱۲، لانتیر۱۳، ۲۰۰۰، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۶؛ کیگان ـ امون۱۴و مولدر۱۵، ۲۰۰۵ ؛ شوارتز و دیگران، ۲۰۰۵ ؛ فیروزصمدی، ۱۳۸۰). نتایج این پژوهشها بهطور کلی نشان دادهاند که کنشوری خانوادگی سالم بهطور منفی با رفتارهای مشکلآفرین مرتبط است.
بیشتر مطالعاتی که رابطه بین کنشوری خانوادگی و رفتارهای مشکلآفرین را بررسی کردهاند، دختران و پسران را بهطور جداگانه مورد مطالعه قرار ندادهاند اما تعداد معدودی از آنها به نقش تعدیلکننده۱۶ متغیر جنس در رابطه بین کنشوری خانوادگی و رفتارهای مشکلآفرین نوجوانان دست یافتهاند. برای مثال، کراسنوز۱۷، اریکسون۱۸و درنبوش۱۹(۲۰۰۲) به این نتیجه رسیدند که دلمشغولی والدین در مورد زندگی نوجوان۲۰، عامل حفاظتکننده۲۱ در مقابل سیگار کشیدن پسرانی است که با دوستان منحرف ارتباط دارند ولی در مورد دختران چنین نیست. در مورد رابطه بین کنشوری خانوادگی و هویت، شولتیس۲۲ و بلاستین۲۳(۱۹۹۴) به این نتیجه دست یافتند که صمیمیت۲۴ با خانواده، ارتباط معنادار قویتری با تحول هویت در پسران نوجوان دارد اما در دختران نوجوان چنین نیست.
محیط دیگری که بر تحول نوجوان تأثیر دارد، مدرسه است. نوجوانان ساعتهایی از روز را در مدرسه
راهنمایی و پس از آن، در دبیرستان میگذرانند. بدین ترتیب، آنها زمان بیشتری را در خارج از خانه و در
تعامل با دیگران از جمله همسالان و معلمان سپری میکنند.
لانگراند ـ ویلمز۱[۷]و بوسما۲(۲۰۰۶) در پژوهشی با عنوان “تحول هویت در بافت: مدرسه به منزله یک بافت مهم در تحول هویت"، در نمونهای متشکل از ۳۱۱ نفر دانشآموز پایه هشتم، نشان دادهاند که بافت مدرسه نقش مهمی در تحول هویت دانشآموز بازی میکند. ضمناً، بر اساس نتایج این پژوهش مشخص شده است که تجربه مدرسه، به عنوان یک منبع شخصی، در تحول هویت مؤثر است.
یکی از متغیرهایی که در پژوهشهای مرتبط با آثار مدرسه بر تحول نوجوان مورد بررسی قرار گرفته، پیوند با مدرسه۳ است. پیوند با مدرسه به ارتباطی که دانشآموز با مدرسه، کارکنان مدرسه و آرمانهای تحصیلی مورد حمایت مدرسه دارد، اطلاق میگردد (موری۴و گرینبرگ۵، ۲۰۰۱). نتایج پژوهشها نشان دادهاند که پیوند با مدرسه، موجب افزایش تجربههای تحوّلی مثبت و کاهش تجربههای تحوّلی منفی میشود (کاتالانو۶، هاگرتی۷، استرل۸، فلمینگ۹و هاکینز۱۰، ۲۰۰۴). پیوند ضعیف با مدرسه با میزان بالاتر رفتارهای مشکلآفرین (مصرف مواد، رفتارهای پرخاشگرانه، بزهکاری، اخراج از مدرسه) در ارتباط است (هاکینز و دیگران، ۱۹۹۷؛ سیمونز ـ مورتون۱۱، کرامپ۱۲، هاینی۱۳و سیلور۱۴،۱۹۹۹؛ اینالو۱۵، استاتین۱۶و نورمی۱۷، ۲۰۰۰؛ کروستو۱۸، ۲۰۰۰، نقل از مادوکس۱۹و پرینز۲۰،۲۰۰۳؛ لی۲۱و اسمیت ـ آدکوک۲۲، ۲۰۰۵؛ شوارتز و دیگران، ۲۰۰۶).
از نظر برزونسکی۲۳و آدامز (۱۹۹۹) محیط مدرسه که حمایت معلمان۲۴ جنبهای از آن را دربر میگیرد، بافت مهمی است که در آن هویت نوجوان تحول مییابد. استاینبرگ (۲۰۰۱) نشان داد که همان رگههای مرتبط با شیوههای فرزندپروری اقتدارگر۲۵، یعنی، صمیمیت، حمایت، ثبات، پذیرش، آزادی عمل (خودمختاری) روانشناختی۲۶، مشخصه معلمان کارآمد نیز هست. افزون بر این، سوننز۲۷و ونتینکیست۲۸ (۲۰۰۵) به این نتیجه دست یافتند که سبک تدریسی که حمایتگر نیاز نوجوان به آزادی عمل باشد، با تعهد۲۹ و اکتشاف۳۰ حرفهای رابطه مثبت دارد. اگرچه پژوهشهای کمی در مورد نقش معلمان در تحوّل هویّت وجود دارد، مطالعات انجام شده مبیّن ارتباط حمایت معلمان با اکتشاف و تعهد نوجوان است (هال و براسارد، ۲۰۰۸).
روابـط با گروه همسال برای تحـول رواناجتماعی در دوره کـودکی و نوجـوانی مهم است، اما طیّ دوره
نوجوانی روابط با همسالان (و دوستی۱[۸]بهطور خاص) اهمیت منحصر به فردی دارد. روابط با همسالان به تحول رواناجتماعی سالم نوجوان کمک میکند (گلداشتاین۲، دیویس ـ کین۳و اکلز، ۲۰۰۵). دوستی در ظهور هویت من۴ نقش مهمی دارد و اغلب با دوستان خوب است که افراد برای اکتشاف موقعیتها، نگرش۵ها و رفتارهای جدید احساس راحتی زیادی میکنند و این دوستان هستند که معمولاً طیّ فرایند هویت، حمایت و پسخوراند۶فراهم میآورند (ایکرز۷، جونز و کویل۸، ۱۹۹۸). هامر۹و بروخ۱۰(۱۹۹۴، نقل از هال و براسارد، ۲۰۰۸) نشان دادند که شبکه حمایتگر همسالان، در نوجوانان هویت موّفق۱۱را ارتقا میبخشد و از هویت بازداشته۱۲ جلوگیری میکند.
روابط با گروه همسال، همچنین میتواند منبع خطری برای برخی از نوجوانان باشد (گلداشتاین و دیگران، ۲۰۰۵) . نتایج پژوهشها نشان داده است که فقدان حمایت همسالان با نشانههای افسردگی و برونیسازیشده مرتبط است (لوپز۱۳و دوبوئا۱۴، ۲۰۰۵). ریس۱۵و یانیس۱۶(۲۰۰۴) گزارش دادند که تعارض۱۷های مستمر با همسالان (مبیّن یک محیط غیرحمایتگر) با سردرگمی هویت ارتباط دارد.
پژوهشهایی که تا بدینجا مطرح شدهاند مبیّن رابطه کنشوری خانوادگی، بافت مدرسه و گروه همسال با هویت و رفتارهای مشکلآفریناند. پیشتر نیز به پژوهشهایی که نشان میدادند هویت به رفتارهای مشکلآفرین مربوط است، اشاره شد. این مطالعات بهطور جداگانه انجام شدهاند، اما چگونگی تأثیرات همزمان سه بافت خانواده، مدرسه وگروه همسال بر هویت و رفتارهای مشکلآفرین در اوایل دوره نوجوانی مشخص نیست. با توجه به مطالب بالا، مسئله اصلی پژوهش کنونی این است که آیا روابط عوامل بافتی، هویت و رفتار مشکلآفرین در قالب یک الگوی نظری (شکل ۱ـ۱) از برازش کافی برخوردار است.
۳ـ۱ چهارچوب نظری پژوهش
گرچه پیشینه پژوهشی در باب رابطه ۱) کنشوری خانوادگی و هویت، ۲) کنشوری مدرسه و هویت، ۳) حمایت همسال و هویت، ۴) هویت و رفتار مشکلآفرین، ۵) کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین، ۶)
کنشوری مدرسه و رفتار مشکلآفرین، و ۷) حمایت همسال و رفتار مشکلآفرین بهطور جداگانه مورد نظر
قرارگرفتهاند، میتوان بر مبنای :
الف) پژوهشهایی که این روابط دوتایی را نشان دادهاند (در قسمت بیان مسئله به برخی از آنها اشاره شد)؛
ب) نظریه بومتحولی شاپوچنیک و کوتسورت (۱۹۹۹، نقل از کوتسورت و دیگران، ۲۰۰۲) که فرایندهای چندبعدی مداخلهگر در تحول رفتار مشکلآفرین نوجوان را بر اساس بافتهای اجتماعی چندگانه تأثیرگذار بر تحول (برای مثال، خانواده، مدرسه و همسال) مفهومپردازی میکند؛
پ) الگوی زیسترواناجتماعی۱[۹]داج۲و پتیت۳(۲۰۰۳) در باب تحول مشکلات رفتار ارتباطی مزمن۴ که بر
اساس آن فرایندهای بافتی بر فرایندهای درونی نوجوان تأثیر میگذارند که این امر بهنوبه خود، آمادگی زیستی۵ نوجوان را نسبت به انواع خاصی از رفتارها تغییر میدهد و بدین ترتیب، اهمیت متغیرهای درونفردی را در تحول مشکلات رفتار ارتباطی برجسته میسازد و بالاخره ث) نظریه اریکسون (۱۹۵۰، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۵) که بر اساس آن هویت منسجم به نوجوان کمک میکند که به تجربههایش سازمان و معنا دهد و تصمیمات و رفتارهایش را هدایت کند، یک الگوی نظری (شکل۱ـ۱) را تدوین و آزمون کرد.
-____-
+
-
-
+
-
-
-
-
-
+
-
+
_-_—__—-__–_
شکل ۱ـ۱ الگوی نظری پژوهش
۴ـ۱ اهمیت و ضرورت پژوهش
این پژوهش دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که آنها را در چند مقوله میتوان عنوان کرد:
۱) بررسی همزمان روابط سه بافت تحولی مهم در دوره نوجوانی، یعنی، خانواده، مدرسه و گروه همسال، و متغیر درونشخصی (هویت) با رفتار مشکلآفرین در یک مطالعه و تعیین معناداری اثر واسطهگر متغیر درونشخصی در روابط بین سه عامل بافتی و رفتار مشکلآفرین با بهرهگیری از روش آماری پیشرفته الگو- یابی معادله ساختاری۱[۱۰]. فن الگویابی معادله ساختاری، که به فن تحلیل دادههای نسل دوم۲ معروف است، بر خلاف فنون نسل اول همچون رگرسیون، پژوهشگران را قادر میسازد که در قالب تحلیلی واحد، نظامدار و جامع از طریق الگویابی روابط بین سازههای مستقل و وابسته چندگانه بهطور همزمان، به مجموعهای از سؤالهای پژوهشی مربوط به هم پاسخ دهند. این قابلیّت تحلیل همزمان، با تحلیل همزمان الگوهای رگرسیون نسل اول، مثل رگرسیون خطی، بسیار متفاوت است؛ از این حیث که الگوهای نسل اول فقط میتوانند یک لایه پیوند بین متغیرهای مستقل و وابسته را در یک زمان تحلیل کنند (گفن۳، استروب۴ و بودرو۵، ۲۰۰۰).
۲) بهرهگیری از گزارشهای والدین و گزارشهای نوجوانان در سنجش کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین برونیسازیشده. پژوهشها نشان دادهاند که والدین و نوجوانان در مورد بافت بومتحولی نوجوان و سازگاری وی، دیدگاههای متفاوتی دارند و این که درک این تفاوتها فی نفسه مهم است (تاین۶، روسا۷ و مایکلز۸، ۱۹۹۴، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۶).
۳) نمونه پژوهش کنونی را تعدادی تقریباً مساوی از دختران و پسران (۳۱۴ دختر و ۲۹۹ پسر) تشکیل دادهاند. این در حالی است که اغلب پژوهشهایی که در باب آزمون ارتباط شیوههای والدگری و رفتار مشکلآفرین انجام شدهاند، از پسران استفاده کردهاند یا در آنها تعداد پسران از دختران بیشتر بوده است (اسپات۹ و نپل۱۰، گلدبرگ ـ لیلهوج۱۱، یونگ۱۲ و رامیستی ـ میکلر۱۳، ۲۰۰۶).
۴٫۴۵
۲٫۸۰
۶۲٫۹
دربارۀ اینکه مسائل مذهبی برایم چه معنا و مفهومی دارند مطمئن نیستم.اگرچه دوست دارم که در این مورد تصمیم بگیرم ولی هنوز در این کار موفق نشده ام.
۳٫۰۴
۱٫۲۳
۴۰٫۵
در رابطه با مسائل مذهبی سردرگم هستم و در باره اینکه چه چیز غلط و چه چیز درست است دچار تغییر و درگرگونی است.
۳٫۳۰
۱٫۴۶
۴۴٫۲
در پی دورۀ طولانی از پرسش های جدی در زمینه ایمان مذهبی اکنون می توانم بگویم که به عنوان یک فرد چه اعتقاداتی دارم.
۴٫۰۱
۱٫۱۵
۲۸٫۷
برای مراسم مذهبی به مسجدی می روم که اعضای خانواده ام و افراد مهم به آنجا می روند و در مورد علت این انتخاب فکر نمی کنم و سوالی برایم مطرح نیست.
۲٫۸۰
۱٫۳۳
۴۷٫۵
هرگز در مسائل مذهبی دچار شک و تردید نشده ام و اگر یک باور مذهبی برای پدر و مادرم خوب باشد برای من نیز حتماً خوب خواهد بود.
۳٫۲۴
۱٫۳۱
۴۰٫۴
میانگین گویهی « مسائل مذهبی و اعتقادی برایم مهم نیست و واقعاًٌ در این زمینه احساس نیاز نمی کنم» ۴۲/۲(یعنی درحدکم) با انحراف معیار ۴۳/۱ است. ضریب پراکندگی ۱/۵۹درصد به دست آمده که میتوان گفت نمونه در این مورد نظری نا همگن(متفاوت)داشتهاست.
میانگین گویهی « به مسائل مذهبی زیاد فکر نمی کنم و خود را در انتخاب یک روش مذهبی از میان سایر روش ها به زحمت نمی اندازم» ۷۵/۲(یعنی درحدمتوسط) با انحراف معیار ۶۳/۱ است. ضریب پراکندگی ۳/۵۹درصد به دست آمده که میتوان گفت نمونه در این مورد تقریبا نظری نا همگن(متفاوت)داشتهاست.
میانگین گویهی « ایمان مذهبی هر کس مخصوص به خودش است. من درمورد ایمان خود بارها فکر کردم و می دانم به چه چیزی می توانم اعتقاد داشته باشم» ۴۵/۴(یعنی بیشتراززیاد) با انحراف معیار ۸۰/۲ است. ضریب پراکندگی ۹/۶۲درصد به دست آمده که میتوان گفت نمونه در این موردنظری نا همگن(متفاوت)داشتهاست.
میانگین گویهی « دربارۀ اینکه مسائل مذهبی برایم چه معنا و مفهومی دارند مطمئن نیستم.اگرچه دوست دارم که در این مورد تصمیم بگیرم ولی هنوز در این کار موفق نشده ام» ۰۴/۳(یعنی متوسط) با انحراف معیار ۲۳/۱است. ضریب پراکندگی ۵/۴۰درصد به دست آمده که میتوان گفت نمونه در این موردنظری با همگنی متوسط داشتهاست.
میانگین گویهی « در رابطه با مسائل مذهبی سردرگم هستم و در باره اینکه چه چیز غلط و چه چیز درست است دچار تغییر و درگرگونی است» ۳۰/۳(یعنیبیشتر ازمتوسط) با انحراف معیار ۴۶/۱است. ضریب پراکندگی ۲/۴۴درصد به دست آمده که میتوان گفت نمونه در این موردنظری با همگنی متوسط داشتهاست.
میانگین گویهی « در پی دورۀ طولانی از پرسش های جدی در زمینه ایمان مذهبی اکنون می توانم بگویم که به عنوان یک فرد چه اعتقاداتی دارم» ۰۱/۴(یعنیزیاد) با انحراف معیار ۱۵/۱است. ضریب پراکندگی ۷/۲۸درصد به دست آمده که میتوان گفت نمونه در این موردتقریبانظری همگن(شبیه به هم) داشتهاست.
میانگین گویهی « برای مراسم مذهبی به مسجدی می روم که اعضای خانواده ام و افراد مهم به آنجا می روند و در مورد علت این انتخاب فکر نمی کنم و سوالی برایم مطرح نیست» ۸۰/۲(یعنیدر حد کم) با انحراف معیار ۳۳/۱است. ضریب پراکندگی ۵/۴۷درصد به دست آمده که میتوان گفت نمونه در این موردنظری باهمگنی متوسط داشتهاست.
میانگین گویهی « هرگز در مسائل مذهبی دچار شک و تردید نشده ام و اگر یک باور مذهبی برای پدر و مادرم خوب باشد برای من نیز حتماً خوب خواهد بود» ۲۴/۳(یعنیبیشتر از متوسط) با انحراف معیار ۳۱/۱است. ضریب پراکندگی ۴/۴۰درصد به دست آمده که میتوان گفت نمونه در این موردنظری باهمگنی متوسط داشتهاست.
هویت سیاسی:
جدول۴-۵ : شاخص های توصیفی مولفه هویت سیاسی