-
- ۲٫ ۲٫ نامهها
در این بخش ۷۹ نامه آمده که از نامههاى بلند تا نامههاى بسیار کوتاه دو یا چند جملهاى مىتوان در آن دید. در نامهها توصیههاى گوناگونى در زمینههاى مختلف آیین حکومتى اسلام، نظام مالى و به ویژه نظام زکات، مسائل جنگ، بازخواست از کارگزاران و توصیههاى اخلاقى وجود دارد. علاوه بر اینها اصولاً در تمامى نامهها و نوشتههاى امام (×) علاوه بر مسائل آن روز، از یک سو، اصول زندگى در پرتو اسلام و در حکومت اسلامى بیان شده و از سوى دیگر مسائل تربیتى و اخلاقى و اعتقادى اسلام و از دیدگاه آن حضرت روشن شده است. نامهی امام به مالک اشتر از مشهورترین نامههاست که در ترتیب صبحى صالح به شمارهٔ ۵۳ و در ترتیب فیضالاسلام نیز به همین شماره آمده است. بارزترین ویژگی نامههای امام در ایجاز آنهاست، اکثر آنها از ده سطر تجاوز نمیکند ولی مفاهیم آنها تشویق، نصیحت و استدلال و حجت است، البته نامههای امام همه کوتاه نیست.
همچنان که زکی مبارک گفته است:
«علی (×) وقت که پیمان نامه مینویسد گفتار را طولانی میسازد چرا که پیمان نامه دستورات سیاسی منطقهای را که حاکم بر آنجا اعزام میشود در بردارد،گاهی که برای خاصگان نامه مینویسد عبارت نامهها کوتاه است زیرا که در این موارد موجبی برای طولانی ساختن گفتار نیست.»[۱۹]
-
- ۲٫ ۲٫ حکمتها یا کلمات قصار
سوّمین بخش نهج البلاغه که متشکل از ۴۸۰ عبارت است در بردارندهٔ سخنان کوتاه امام (×) است که بیشتر آنها از یک یا دو جملهٔ فشرده تشکیل شده است. امّا همین گفتههاى بسیار کوتاه که به کلمات قصار معروف شده هر یک دریایى از معنى را در خود جاى داده است.کلمات قصار امام على (×) بیشتر دربردارندهٔ پند و اندرزهاى آن حضرت و راهنمایىهاى بى نظیرى درباره روش صحیح اعتقادى و تربیت اسلامى است. مطالب عمیق و پرمعنایى که در این جملههاى کوتاه وجود دارد، چنان است که دوست و دشمن، آن را همچون سایر آثار گسترده و مفصّل امام (×) پس از قرآن کریم و گفتارهاى رسول اکرم (|) عالىترین راهنماى بشر براى زندگى پاک و سعادت آمیز دانستهاند. طورى که هر کدام از این سخنان فشرده، صدها درس زندگى و سرمشق انسانیت و خوب بودن و خوب زیستن در خود نهفته دارد. در این بخش صبغهٔ اخلاقى بیش از هر چیز دیگر نمودار است و توصیههایى کوتاه در زمینههاى گوناگون آداب اجتماعى و اخلاقى و همانند آن را در برگرفته است. حکمتها، پندهاى موجزى است برخوردار از اندیشههاى قوى که محصول تفکّر یا تجربهٔ شخصى مىباشد و با شیوایى تمام بالبداهه بیان میگردد و به راحتى در ذهنها مىنشیند، از آن روى که ساختمان محکم و متین دارد، همچون این سخن:
«إذا کنتَ فى إدبار وَ الموتُ فى إقبالِ فَما أَسرعَ المُلتقى؛ اگر تو به زندگى پشت کردهاى و مرگ به تو روى آورده است، پس چه زود دیدار میسر است.»[۲۰]
یعنى مرگ از پشت سر در طلب توست و تو با پشت کردن به آن مسافت بین خودت و آن را کم مىکنى و این سخن، دعوتى است به اقدام و خطر کردن، چراکه فرار باعث هلاکت است، یا از آن جهت که در مظهر حسن طباق ظاهر مىشود، مانند:
«اَشرفُ الغنى ترکُ المُنى؛ شریف ترین بى نیازى، وانهادن آرزوهاست.»[۲۱]
زمانی داراى آهنگ و تاثیرى ژرف است که بازتاب مهارت در موازنه است:
«منْ حذّرکَ کمَنْ بشّرکَ؛ آن که تو را از گزندى مىترساند همچون کسى است که تو را مژده مىرساند.»[۲۲]
یا محصول حُسن استعمال حروف جر است:
«الصبرُ صبرانِ: صبرٌ عَلى ما تکرهُ و صبرٌ عما تحبُّ؛ شکیبایى دو گونه است: شکیبایی بر آنچه خوش نمىشمارى و شکیبایى از آنچه آن را دوست مىدارى.»[۲۳]
فصل سوم
اسباب پیدایش نحو
-
- ۳٫ معانی نحو
-
- ۱٫ ۳٫ معنای لغوی نحو
نحو در لغت یعنی آهنگ، قصد، مثل و مانند، علم نحو علمی است که به وسیلهٔ آن اعراب و قواعد کلام عرب شناخته میشود.[۲۴]
-
- ۱٫ ۳٫ معنای اصطلاحی نحو
نحو به معنای قصد کردن کلام عرب از نظر بررسی تغییراتی که در اعراب آن رخ می دهد. نحو یعنی سخن گفتن به شیوهٔ کلام عرب جهت اجتناب از خطا در اعراب و مفهوم کلام.[۲۵]
-
- ۱٫ ۳٫ علم صرف در لغت
از مادهٔ (ص ر ف) گرفته شده است و از ترکیبات لغوی است که دلالت بر معنای تبدیل، دگرگونی و قلب از حالتی به حالات دیگر میکند.[۲۶]
-
- ۱٫ ۳٫ صرف در اصطلاح
تبدیل یک اصل به اشکال مختلف برای بیان معانی متفاوت که جز با این تغییر به دست نمیآید. مثل تبدیل مصدر یک لغت به فعل ماضی یا مضارع یا به مشتقات دیگری مانند اسم فاعل یا اسم مفعول و علمی که به وسیلهٔ آن بنای کلمات پیش از اینکه در ترکیب جمله در آید شناخته میشود.[۲۷]
-
- ۳٫ تاریخچه نحو
خداوند که آدمی را خلق کرد، بیان را نیز به او آموخت.[۲۸] لذا این نعمت الهی همزاد آدمی است، پس قواعد سخن گفتن نیز، پیشینهای به بلندای تاریخ تفکر و تعلم بشر دارد. هر چند که تدوین قوانین و خواص یک زبان بسی متأخرتر است و به زمانی مربوط میشود که او به جمع آوری علوم و کتابت روی آورده است.
قرآن به عربی نازل شده است و روایات ائمه نیز به عربی است، و در واقع زبان دین اسلام عربی است، پس زبان عربی از نظر نشأت و تاریخ در زمرهی زبانهای برتر است. آرا و نظریات متعددی نزد زبان شناسان قدیم عرب وجود دارد که اولین کسی که به زبان عربی سخن گفت یعرب نام داشت، پس این زبان عربی نام گرفت و در حدیث نبوی آمده است حضرت اسماعیل اولین شخصی بود که به زبان عربی سخن گفت اما برخی از زبان شناسان معتقدند که عربی زبان حضرت آدم در بهشت بوده است، منتهی دلایل علمی یا حدیث ثابت نبوی که یکی از این ادعاها را ترجیح دهد وجود ندارد.[۲۹] زبان عربی فصیح از موقعیتی برخوردار است که هیچ یک از زبانهای دیگر چنان نیست. این موقعیت ویژه عبارت است از ارتباط و پیوند چهارده قرنهی آن با قرآن کریم و تدوین میراث عظیم عربی بدین زبان. زیرا در سایهی همین پیوند و ارتباط بود که مسلمانان از همان آغاز ظهور اسلام به تحقیق و پژوهش دربارهی این زبان روی آوردند و هم در سایهی همین حرکت بود که در عرصهٔ علم و دانش، علوم متعددی پدید آمد. همچون علم نحو، صرف، بلاغت (معانی، بیان، بدیع)، فقه اللغه و … علومی که پیش از آن نه به ذهنی خطور کرده و نه بر خامهای روان گشته بود. از آن پس قرآن به عنوان یک الگو و معیار برای زبان عربی قرار گرفت، هرچه در راستای آن بود مقبول و هرچه مغایر با آن بود، مطرود واقع میشد. شاعران و خطیبان و نویسندگان نیز به قرآن تأسی جستند و در آثارشان از حسن انتخاب الفاظ و کلمات غنی و زیبایی مخارج حروف قرآن و از شیوایی و نرمی اسلوب و معانی بلند و مضامین ژرفش بسیار سود جستند.
سخن از نحو به ناچار گوینده و نویسنده را به سرچشمهٔ علوم یعنی (قرآن کریم) میکشاند چه تاثیر قرآن کریم در پیدایش علوم عربی امر واضحی است، قرآن کریم به زبان عربی جایگاه مهمی عطا نموده و آن را ماندگار کرد، از این جهت است که دانشمندان عنایت خاصی به آن نموده و با تعبیرات بسیار مهم از آن یاد میکنند.
ابومنصور عبد الملک محمد الثعالبی (م ۴۲۹) در کتاب ارزشمند خود «فقه اللغه و سرّ العربیه» مینویسد:
«کسی که خدا را دوست داشته باشد پیامبر او را نیز دوست دارد، کسی که پیامبر را دوست داشته باشد، عربها را دوست دارد، و کسی که عربها را دوست داشته باشد زبان عربی را دوست دارد، و کسی که زبان عربی را دوست داشته باشد بر یادگیری آن همت گمارده و از خود شکیبایی نشان می دهد.»[۳۰]
زبان عربی توسط قرآن کریم جاودانه شد تا زمانی که قرآن کریم هست زبان عربی نیز وجود خواهد داشت. خداوند در مورد قرآن کریم می فرماید:
﴿إنّا نحنُ نزَّلْنا الْذّکرَ و إنّا لهُ لحَافظونَ﴾[۳۱]
امتیاز مهمی که زبان عربی دارد نزول قرآن به این زبان است گویا از این طریق قداستی هم پیدا کرده است قرآن نه تنها به زبان عربی ارزش و اعتبار بخشید بلکه بر خود عربها نیز منت دارد زیرا آنها را از پراکندگی و تشتت بیرون آورد و به امّت واحدی تبدیل کرد.
چنانکه اشاره شد خداوند حفاظت قرآن را ضمانت نموده، پس حفاظت قرآن زمانی امکان پذیر خواهد بود که حفاظت زبان عربی تضمین شود. از آنجایی که قرآن خطاب به همه افراد بشر است افرادی به غیر از عربها نیز به فهم عربی برای درک کلام خدا نیاز پیدا میکنند. اینجاست که به طور ناخواسته ممکن است زبان عربی دچار تغییر و تحریف شود بدین ترتیب خداوند جهت حفظ و صیانت کلام آسمانیش از لحن و خطا افرادی را انتخاب نمود تا این گونه از تحریف معنوی قرآن جلوگیری به عمل آید زیرا تغییر شکل ظاهری الفاظ منجر به تغییر معنا خواهد شد. بنابر این نیاز به دانشی بود تا شکل ظاهری کلام حفظ شود و این علم همان علم نحو است پس قرآن کریم قویترین انگیزه برای پیدایش نحو به صورت منظم بود. اگر نزول قرآن نبود شاید هرگز نحو تولد نمییافت، زیرا قبل از نزول قرآن در میان عربها سخنوران و ادیبان بزرگی وجود داشتهاند ولی به ذهن هیچ یک از آنها این مطلب خطور نکرده بود.
زبان عربی در «جزیره العرب» نشأت یافت و از آلودگیهایی که برای سایر زبانها به وجود میآمد به دور بود مدت مدیدی به همین منوال گذشت تا اینکه نور اسلام با فتوحات اسلامی در اطراف جزیره العرب درخشیدن گرفت و مردم گروه گروه به این دین وارد شدند طبیعی بود که عرب با قبیلهٔ خود به مناطق فتح شده سرازیر شوند. همچنین کوچ گروههایی از این سرزمینها به جزیره العرب طبیعی بود زیرا که مدینه مرکز اسلام و مکه قطب زیارتی در آنجا قرار داشت.