۵- توصیفات تکراری در داستان نداشته باشید. یک بار توصیف برای خواننده بس است. خواننده آن را در ذهنش نگه میدارد.
۲-۲-۶-۲٫ توصیف شخصیتها
شخصیت، تیپ، چهرهمان یا همان نمونه نوعی بحثی است که امروزه در داستان به آن زیاد پرداخته میشود.این بحث اولین با ر در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مطرح شد.در همه جای دنیا افراد مثل هم هستندو در خیلی از خصوصیات مشترکند.
شخصیت از ۴ جنبه، شخصی، خانوادگی، اجتماعی و حرفهای تشکیل شده است.
جنبه شخصی: لحظات تنهایی یک شخصیت. این که شخصیت از چه سرگرمیها، نوستالژیها و مخفیکاریهایی در اتاق یا ذهنش برخوردار است.
جنبه خانوادگی: هر شخصیتی میتواند تنها یا خانواده دار باشد. اما حتی اگر تنها باشد، مطمئناً پدر و مادری داشته است. یا کسی که قبلاً خانوادهاش بوده یا قرار است خانوادهاش باشد. طرز رفتار شخصیت با خانواده جنبه دوم اوست.
جنبه اجتماعی: نوع برخورد با شخصیتهایی که در اجتماع میبیند.
جنبه حرفهای: نوع کار و میزان درآمد میتواند در شخصیت تأثیر مستقیم داشته باشد. حتی نوع برخورد با همکاران و هشت ساعت زندگیاش در محل کار میتواند در روند کلی داستان اثر گذار باشد.
در مرحله توصیف شخصیت برای خلق یک ساختار درماتیک درست فهمیدن نقطه ضعف شخصیتها به اندازه فهمیدن نقاط قوت و یا خصوصیات ظاهری، اخلاقی و اجتماعی آنها دارای اهمیت است. اینکه آنها دقیقاً در ابتدای قصه چه طور آدمهایی هستند و پس از اینکه توانستند از پس مشکلات طرح شده در روند قصه بر بیایند به چه آدمهای جدیدی تبدیل شدند؟
۲-۳٫ عناصر قصه
«معمولاً به آثاری که در آنها تأکید بر حوادث خارقالعاده، بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است، قصه میگویند. در قصه محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه میگردد. حوادث قصهها را به وجود میآورند و در واقع رکن اساسی و بنیادی آن را تشکیل می دهند، بی آنکه در گسترش و تحول قهرمانها و آدمهای قصه نقش داشته باشند. به عبارت دیگر، شخصیتها و قهرمانها، در قصه کمتر دگرگونی مییابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگونند» (میرصادقی، ۱۳۹۰: ۴۴).
از نظر میرصادقی «اغلب قصهها فاقد پیرنگند» (میرصادقی، ۱۳۹۰: ۴۴). یا به عبارتی بافتی ساده دارند: حوادث، علت و معلولی نیستند و یا منطقی که در پس افکار و اعمال نهفته است، استوار و پیچیده نیست و یا حتی از استدلال منطقی قابل قبولی پیروی نمیکنند؛ اما علیرغم تمامی این تعاریف مطالعه در افسانهها و قصههای ملل فصول مشترکی را که همان بنمایه و ساختار آن باشد به ما عرضه میدارد. افسانهها و قصهها همانند سایر آثار ادبی شفاهی یا مکتوب از عناصر ساختاری خاصی تشکیل شدهاند.
۲-۳-۱٫ راوی
«یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود …»
«یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود …»
«روزی روزگاری در سرزمینی دور دست …»
«سالها پیش در …»
«آوردهاند که …»
….
«بالا رفتیم ماست بود، پایین اومدیم دوغ بود، قصهی ما دروغ بود»
«قصه ما به سر رسید، کلاغه به خونهاش نرسید»
چند نمونهای که در بالا آمده، نمونههایی است از آغاز و پایان قصهها و افسانهها، آنچه که در تمامی این نمونهها شایان توجه است، این نکته مهم است که تمام این جملهها سخن یک راوی است.
راوی یا روایتگری که قصه، افسانه، حکایت و داستانی را نقل میکند. این راوی در طول حکایت داستان در تمامی صحنهها حضور دارد و تمام ماجراها از دید اوست که روایت میشود.
راوی آگاه به تمام ماجرا است و بیش از شخصیت قصه از وقایعی که در پیش روست، اطلاع دارد. او خود شاهدیست بر داستانی که در حال نقل آن است؛ بنابراین او را راوی «همسان رویدادی» یا راوی شاهد یا دانای کل میدانند (فورستر، ۱۳۷۱: ۶۱).
در قصه و افسانه، خواننده میتواند در جریان گفتوگوی شخصیتها قرار بگیرد.
قصه و افسانه برای حکایت شدن و گوش سپردن به نقل نقال یا راوی است.
۲-۳-۲٫ شخصیتها در قصهها
در بیشتر قصهها و افسانههای ملل، شخصیتهای معرفی شده یا خوبند یا بَد. خوبها دارای خصائل عالی انسانی از قبیل فروتنی، جوانمردی، سخاوت، شجاعت و محبتاند. در همهی این افسانهها، خواننده میبیند که این صفات نیکو، گرچه ممکن است سبب مشکلات و سختیهایی شود، ولی همواره قهرمانانی که دارای این صفاتاند در پایان پیروزند.
قصهها و افسانههای عامیانه، معمولاً از طرح خاصی پیروی میکنند، شروع و پایان مخصوص به خود دارند و شخصیتای اصلی داستان اغلب در همان چند جملهی اول معرفی میشوند.
در قصههای عامیانه و افسانهها افراد اصلی داستان شخصیتهای روشن و مشخصی دارند و بیشتر مشابه یکدیگرند.
۲-۳-۳٫ زمان و مکان در قصه
«در قصهها زمان و مکان فرضیاند و تصویری. مشخص نیست که قصهها مربوط به چه زمانی است» (میرصادقی، ۱۳۹۰: ۶۷).
به حدس و گمان باید دریافت که این قصهها به چه دورهای تعلق دارد و بازگو کنندهی وضع اجتماعی و سیاسی مردم کدام دوره است. این زمان و مکان فرضی، چون زمان و مکان فرضی و تمثیلی بعضی از رمانها یا داستانهای کوتاه و بلند مروزی نیست که نویسنده احساس و اندیشهای را در حیطهی زمانی و مکانی خاصی که جنبه تمثیلی و نمادین(سمبلیک) دارد مطرح میکند و به داستان بُعد کلی و جهانی میدهد و به دردها و اسارتها و تنگناهای سرنوشت بشری از دیدگاه عمومی و جمعی نگاه میکند.
شهر یا کشور فرضی و خیالی نویسنده قصه، مظهری از شهر یا کشور خود او بوده است و وقایعی که در قصهها اتفاق میافتد، وقایعی بوده است که در کشورش روی داده است.
معمولاً حوادث و ماجراهای قصهها در کشورهایی مثل چین، ماچین، حلب، یمن و غیره، اتفاق میافتد (میرصادقی، ۱۳۹۰: ۶۸).
در افسانهها و قصهها، صحنهها را معمولاً در کنار هم میبینیم. زمان و مکان فرضی است، اما همه چیز قابل دسترسی و سهلالوصول است. در قصهها همهی موقعیتها و مکانها و زوایا در یک سطح و در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
۲-۴٫ ولادیمیر پراپ و عناصر خویشکاری
ولادیمیر پراپ متولد ۱۸۹۵ میلادی است. او در کتاب معروف خود «ریختشناسی قصههای پریان» سی و یک کارکرد برای قصههای پریان در نظر گرفت. ولادیمیر پراپ روایتشناس روس است که ساختار قصههای پریان روسی را به هفت حوزه عمل و سی و یک نقش ویژه تقلیل داده است. او در سال ۱۸۹۵ م در سنپترزبورگ به دنیا آمد. وی تباری آلمانی داشت و در رشته فقه اللغه روسی و آلمانی فارغالتحصیل گردید. او به تدریس زبان آلمانی میپرداخت و از سال ۱۹۲۳ م مدرس فولکلور در دانشگاه لنینگراد بود. وی حاصل سالها تحقیق و مطالعهی خویش را در نخستین کتابش، ریختشناسی قصههای پریان، در سال ۱۹۲۸ م منتشر کرد.
پراپ خویشکاری را یکی از اجزای سازنده قصه میداند. «باری قدم اول شناخت و تعریف کوچکترین واحدهاست. وقتی کوچکترین واحدها جدا و تعریف شدند، قدم بعدی در تجزیه و تحلیل ساختاری بررسی روابط متقابل این واحدها و راههای ترکیب آنها با یکدیگر است. پراپ کوچکترین جزء سازهای قصههای پریان را «خویشکاری[۷]» مینامد، و «خویشکاری» را به عمل و کار یک شخصیت از نقطه نظر اهمیتش در پیش بُرد قصه تعریف میکند» (پراپ، ۱۳۹۲: ۸).
پراپ در ریختشناسی، ترکیب، ساختمان اشیاء و پدیدهها را بررسی میکند. «در این امر امکان کوچکترین تردیدی نیست که ما میتوانیم پدیدهها و اشیا پیرامون خویش را از جنبه ترکیب و ساختمانشان، یا از جهت فرآیندها و دگرگونیهائی که بر آنها عارض میگردد، و یا از جنبهی خاستگاه و اصل آن بررسی کنیم» (پراپ، ۱۳۹۲: ۲۴). تعریف پراپ از کارکرد شخصیتها یکی از مهمترین و انقلابیترین نوشتهها در تاریخ فولکلور است. او مینویسد: «یک عمل نمیتواند جدای از مکانی که در جریان روایت دارد تعریف شود» (همان: ۱۱).
عمل یا کارکرد فقط در مکان خویش در جریان روایت تعریف میشود. واحد حداقل به عنوان بخشی از تیپ در نظر گرفته شده و باید با توجه به این که در کجا رخ میدهد مورد بررسی قرار گیرد.
هرکارکرد در قصه، هدف خاصی را دنبال میکند. به عقیده پراپ کارکردهای انتزاعی باعث شکلگیری قصه میشوند. «پراپ تجزیه و تحلیلهایش را با الگوهای افلاطونی که در ذهن دارد انجام میدهد و برای او قصه همیشه به وسیله کارکردهایی انتزاعی شکل میگیرد و با جزئیات ملموس مادی طول و تفصیل مییابد.
پراپ واحد سازنده روایت را کارکرد نامید که عمل یکی از شخصیتهای قصه است.
«پراپ در بررسی افسانههای جادویی روسی به این نتیجه رسید که شخصیتهای قصهها مختلفند، ولی کارهایی که انجام میدهند، از شمار معینی تجاوز نمیکند. وی واحد سازندهی روایت را کارکرد نامید. کارکرد، عمل یکی از شخصیتهای قصه است.
اغلب در قصههای مشابه، برخی کارهای مشابه به شخصیتهای مختلف نسبت داده میشود و فقط نام قهرمان داستان تغییر میکند اما اعمال و خویشکاریهای آنان ثابت میماند.
پراپ در کتاب قصههای پریان سی و یک خویشکاری یا کارکرد برمیشمارد که به منظور تبیین بهتر موضوع به معرفی آنها پرداخته میشود:
۱- صحنه آغازین
۲- غیبت
۳- نهی
۴- نقص نهی
۵- خبرگیری
۶- خبردهی
دانلود پایان نامه با موضوع بررسی عناصر قصه در مثنوی «جمشید و خورشید»- فایل ...