دارای عهد خویش بدم و اینک پیری شکست شوکت دارایی ( تربیت، ۱۳۷۳: ۸۴۱) این شدت و دستتنگی وی را وا میدارد تا به صورت حسن طلب انتظار خود را از پادشاه طرح کند و در نهایت سادگی و حیا شاید به مقصود خود دست پیدا کند. « بحمدالله امروز که مفاتیح افقال اهل جهان و مقالید بستگیهای کافهی عالمیان در پنجۀ اقتدار و قبضهی اختیار آن خداوندگار است ولی:
اخلاص من از مرحمت تو گله دارد این مشت گل آخر چه قدر حوصله دارد ( ترسل منشی خویی: ۱۲) سمت و سوی اشعار وی که گویا برخاسته از متن زندگی اوست در قالب گزینی و ترکسیب سازی یادآور سختیهای زندگی مسعود سعد سلمان است که در همان حال و هوا، سختیها، دلتنگیها و ناامیدیها موج میزند.
ای داغ دل نگار مسکینم ای باغ و بهار و نسرینم
شاهین زمانه تیز چنگال است من در کف این گرسنه شاهینم
بس بس فلکا نه رستم زالم رو رو نه سپندیار روبینم
کی باشد رخت از این جهان بندم تختی به سرای جاودان بندم
سر منزل من حظیره قدس است دل از چه به کهنه خاکدان بندم ( تربیت، ۱۳۷۳: ۸۴۱)
میرزا مهدیخان وزیر و منشی مخصوص محمدعلی میرزا دولتشاه حاکم کرمانشاهان ( فوت ۱۲۳۷) بود و مدنی نیز منشی گری منوچهرخان معتمد الدوله گرجی حاکم مقتدر اصفهان ( در گذشته ۱۲۶۳) را بر عهده داشته است. « بعدها از منشیان مبرز ناصرالدین شاه و مدتی هم در دارالانشای محمدعلی قاجار خدمت کرده است ( آقاسی۱۳۵۰: ۵۵۶). « رضا قلیخان هدایت ذکر میکند منشی خویی « خطی مشکین و طبعی متین، کمالات صوری، حشر و نشر با مشایخ، صاحب اخلاق و مقامات و معارف و امتیاز فصاحت میرزا مهدی را سردبیر انشای شاهان قاجار کرده است » ( هدایت، ۱۳۳۹: ۱۳۸۲).
« میرزا مهدی بیش از شصت سال زندگی کرده و در سال ۱۲۸۶ ه. ق ( به احتمال) فوت نموده است » ( ریاحی، ۱۳۷۲: ۲۳۷). در همۀ منابعی که ذکر آنها گذشت چهرۀ شاعری منشی خویی بر سطور تاریخ سایه انداخته است و جایگاه منشیگری وی در حد اشاره مانده است. وجود یک نسخۀ خطی با عنوان « ترسل» پردۀ گمنامی از چهرۀ این عالم دانشور را برخواهد انداخت و از نظر ادبی و زبانشناسی و همچنین جنبه های تاریخی و استناد به جلوههای منشیگری در زمرۀ دیوانیات و اخوانیات گامی بزرگ در شناسایی فرهنگ ادبی ایرانی و آذربایجانی خواهد بود. مرحوم ریاحی به نقل از « گنج شایگان» مینویسد: « منشی مردی است معمر و درست بیان و با هنر خاصه در فن انشا که مترسلی است چابکدست و پختهنویس و آنچه تاکنون نوشته و مینویسد همه زیباست و نفیس، به طوری که هیچ یک از اهل عصر را اینگونه استقلال در نوشتن نیست» ( همان: ۲۳۷). از این جهت میرزا مهدی منشی خویی در خوشنویسی و نثرپردازی صاحب سبک بوده است. چنین به نظر میرسد در انشای دیوان محسود اقران نیز گردیده است. میتوان گفت هنر قلمی و چهرۀ ادبی منشی خویی در ترسل ماهیت حقیقی وی را نشان داده است. ترسل منشی خویی تألیفی است منحصر به فرد که در مدرسۀ نمازی خوی وجود دارد. گویا تنها نسخۀ خطی است. این ترسل به خطی نستعلیق میباشد. رسالۀ اول تا نسخ چهارم توسط کاتبی به نام محمد صالح بن آقا ابراهیم ۱۲۰۹ و رسالۀ پنجم با قلم کاتب عباس بن مرتضی قلی بن مرحوم مهدی خان سوادکوهی از طوائف داوودیۀ مازندران و متخلص به عطارد که در شهر تبریز متوطن بوده است. بنا به دستور محمدصالح خلف آقا ابراهیم در اواخر صفرمظفر ( سال کتابت ذکر نشده) کتابت شده است. فراغنامۀ کتاب عینا چنین است: « تمام شد کتاب مجموعۀ موسوم به ترسل گلشنی است که در او انواع زواهر گل و ضمیران شکفته و بحریست که در او اقسام جواهر الوان نهفته، در دارالسلطنۀ تبریز نشاط انگیز در کارخانهی متعلق به حقیر فقر عباس خلف مرحوم محمد شفیع تبریزی رحمه الله تعالی» (ترسل منشی خویی: ۳۹). ۳-۲-۴ بدایعنگاری ( محمدابراهیم نواب تهرانى ِ بدایع نگار) در بررسی نامهنگاری عهد قاجار تا اینجا نامه نگاری شاهان و وزرا، علما و روحانیون و ترسل نگاریهای دیگرانی مثل خویی نام برده شد. نثر قاجاری گونهای غیر از اینها را نیز در حوزۀ ترسل و منشآت به یادگار گذاشته است که اگر چه اهمیت و شهرت آن ممکن است به اندازۀ موارد قبلی نباشد، اما نگارنده در راستای تکمیل بحث نثر و ترسل عهد قاجار به اختصار بدایعنگار را معرفی مینماید. این دوره باید از میرزا محمدابراهیم نواب تهرانى ملقب به بدایعنگار نام برد. میرزا محمدابراهیم نواب تهرانى فرزند آقا محمدمهدى نواب، ملقب به بدایعنگار از بزرگان و نویسندگان مشهور دورۀ قاجاریه و جزء منشیان و مورخان عهد ناصرى بوده است. او عصر محمد شاه و ناصرالدین شاه را دریافته و مدتى در دفتر وزارت امورخارجه، به سمت منشیگرى اشتغال داشته است ( بهار، ۱۳۸۶: ۵۱۶). علامه دهخدا درلغتنامه، دربارهى بدایعنگار چنین مىنویسد « بدایع نگار از نثرنویسان چیره دست دورۀ قاجاریه بود. سبک نثر وى محکم و استوار و قریب به سبک نویسندگان دورۀ سلجوقى است. ترجمۀ نامۀ على “ع” به مالکاشتر با مقدمۀ بسیار لطیف در ابتداى کتاب مخزن الانشاء به خط میرزا رضاى کلهر استاد بزرگ نستعلیق نویس دورۀ قاجاریه در تهران به طبع رسیده است» (لغتنامه دهخدا: ذیل مدخل بدایع نگار). مرحوم ملک الشعراى بهار در سبک شناسى در اینباره مىنویسد: « نویسندگان این عصر غالبا به اقتضاى قائممقام گام بر مىدارند، یا به سادهنویسى مایلاند و یا به شیوههاى قدیم و سبکهاى مختلف تفنن و تتبع مىکنند و از آنجملهاند، میرزا محمدابراهیم نواب طهرانى بدایع نگار، که محمدشاه و ناصرالدین شاه را دریافته و از اعیان و کتاب محترم دولتى بوده و شعر نیز مىگفته است و بهترین منشات او ترجمۀ نامۀ مولى الموالى على بن ابیطالب به مالکاشتر نخعى است که با مقدمۀ بسیار لطیف در ابتداى کتاب مخزن الانشاء به خط میرزاى رضاى کلهر، استاد بزرگ نستعلیق نویس آن عصر در طهران به طبع رسیده است. سبک بدایعنگار در این رساله بسیار ممدوح و مطبوع است و طعم و لذت نثر نظام الملک و جرفادقانى و استادان عهد سلجوقى را به خواننده مىچشاند و من از نثرهاى ساده و فنى قرون متوسط و اخیر نثرى تمامتر و کاملتر از عبارات این رساله و مقدمهاش نیافتهام و اینک چند جمله تبرک و تیمن را از وى نقل مىشود: اگر چند امیرالمومنین على “ع” را با همۀ معالى… ( بهار، ۱۳۸۶: ۳۶۵). برخى نیز معتقدند که بدایعنگار براى نمایاندن معلومات خود به نثرى مغلق و مقید پرداخته است و شیوۀ نگارش او خالى از سادهنویسى و روانى میباشد ( تاریخ رجال ایران: ۲۹۱). ۳-۲-۵ نثر و نامهنگاری مشروطه خواهان انقلاب، مهمترین اتفاق سیاسی اجتماعی عهد قاجار است که در واقع میتواند مرحلهی نهایی یک تحول دراز فکری تلقی شود که طبیعتا بر نثر و نامهنگاری زبان فارسی اثر گذار بوده است. حوادث تاریخی این دوره در کتابها ثبت است و در اینجا از تکرار آن خودداری میشود، تنها اشاره می شود که پیروزی مشروطیت آغاز تحقق خواسته ها و آرزوهای یک ملت به شمار میآید که پس از استقرار انقلاب، این بار آرمانهای خود را از کلی به جزیی مطرح ساخت. حکومت ملی، قانون، اصلاحات اداری، تجدد و ترقی، ضرورت شناسایی و بسط علوم جدید و فرهنگ و ادبیات نو. نویسندگان شیوع دانش و منطق جدید را چارۀ دردهای جهل و سادهلوحی و اعتقادات پوسیدۀ عامه میدانستند و در این راه اگرچه از سازمانهای اجتماعی فرنگیان الهام میگرفتند، اما برخی از مشخصات بومی و منطقهای خود را نیز از نظر دور نمیداشتند. از سوی دیگر فرهنگ جدیدی که که جامعه باید از آن تغذیه کند خود متقابلاً باید همپای تجدد جامعه جدید شود. از این رو نوگرایی نیز لازم آمد و طبعن چون الگوی نظام نو اجتماعی از غرب اقتباس شده بود، به پیروی از آن، فرهنگ نیز میکوشید الگوی خود را در غرب جست و جو کند. به این دلایل نخستین نویسندگان پیشگام مشروطیت در کنار شکل سادۀ نثر قاجاری، یعنی سبک قائممقام فراهانی و امیر نظام گروسی، روش جدلی و منطقی انشای غربی را نیز در خود پذیرفتند. نثرنویس خوشقریحهای مانند دهخدا و قصهنویس پیشگامی چون جمالزاده محصول این ترکیب هستند. به طورکلی تحول اسلوب نثری و ترسل را در این دوره میتوان در دو زمینه به خوبی مشاهده کرد: ۳-۲-۵-۱ نخستین ترجمههای آثار غربی به فارسی از میان زبانهای غربی، زبان فرانسه به علل گوناگون نزد ایرانیان موقعیتی ممتاز داشت. نخست آن که زبان علمی و ادبی عصر بود، دوم آن که فرانسویان در ایران قاجاری به بدسابقگی انگلیس و روسیه نبودند، سوم آن که فرانسه برای بسیاری از ایرانیان، کشور انقلاب ژوئیه و پیشتاز آزادی فردی و حکومت ملی به شمار میآمد. برخلاف شعر فارسی که میراث آن میتوانست پایه ای برای تحول باشد، نثر به ویژه در زمینههایی چون داستاننویسی، روزنامهنویسی و نقد ادبی نیازمند تزریق خون بود و این تزریق از طریق ترجمهها، به ویژه از زبان فرانسه انجام شد. مجتبی مینوی دربارۀ کتابهای باب آن زمان که در خانواده های شهرنشین خوانده میشد چون این می نویسد: « ما در آن زمان از کتب خود ایرانیان اسکندرنامه و الف لیل و رموز حمزه و حسین کرد و امیر ارسلان و شمس و طغرا و سیاحت نامهی ابراهیم بیک و امثال اینها را میخواندیم. از ترجمههایی که از زبانهای اروپایی شده بود سرگذشت حاجی بابای اصفهانی و خانم انگلیسی یا بلوای هند و سه تفنگدار و کنت مونت کریستو و تاریخ لویی چهاردهم و نظایر آن ها را میخواندیم . . . . اما از همه بیشتر از آن کتبی لذت میبردیم که تحریر و نگارش مرحوم میرزا محمدحسین ذکاءالملک فروغی بود که غالب آنها را دیگران ترجمه کرده بودند و او انشاء کرده بود، مثل عجز بشر و سفر هشتاد روزه به دور دنیا و عشق و عفت و کلبهی هندی و همین بوسهی عذرا» ( پانزده گفتار: ٣۴۹). ناظم الاسلام کرمانی در کتاب ” تاریخ بیداری ایرانیان” در اینباره مینویسد:
« ظاهر شدن کتابهای رمان و ترجمۀ کتب خارجه از قبیل سه تفنگدار و کنت مونت کریستو و غیره و از توقیف درآمدنها نیز در زمان همین پادشاه ( یعنی مظفرالدین شاه) بود . . . مشروطه شدن دولت و سلطنت ایران نیز . . . بیداری و آگاه شدن مردم به حقوق خویش نیز . . .» (تاریخ بیداری ایرانیان: ۴۲۷). میتوان گفت کارهای مترجمانی از قبیل محمدطاهر میرزا مترجم آثار الکساندر دوما یا محمدحسین فروغی و یا میرزاحبیب اصفهانی مترجم حاجی بابای اصفهانی اثر جیمز موریه، بیشتر از بقیه مورد استقبال قرار گرفته است. به ویژه ترجمۀ رمانهای تاریخی منجر به تقلید آن ها در زبان فارسی شده است. رمان شمس و طغرا از محمدباقر میرزا خسروی و رمان عشق و سلطنت از شیخ موسی نثری از جمله نمونه های این تقلید است. نوع دیگر ترجمهها که به طور مستقیم بر شیوۀ نثر نویسندگان آن دوره سایه افکند ترجمۀ نمایشنامه ها بود که در صدر آنها آثار انتقادی و طنزآمیز مولیر قرار داشت. مانند طبیب اجباری ترجمۀ اعنماد السلطنه، مردم گریز ترجمۀ کمالالوزاره و نیز ترجمۀ نمایشنامههای میرزا فتحعلی آخوندزاده به وسیلۀ محمدجعفر قراچه داغی که به ویژه با مسایل ایران بافته شده بود. ترجمۀ این نمایشنامهها که در اغلب آنها در نام و نشانیها تغییر داده بودند تا با وضعیت ایران تطبیق پیدا کنند، در پیدایش زبانی عوام پسند، ساده و خردهگیر کمک به سزایی کرد. مترجمان این آثار بیش تر از نظر ارائۀ افکار انتقادی در محیط بستۀ آن روز اقدام به انتخاب آثار میکردند و جنبۀ ادبی و هنری برای آنان در درجۀ دوم اهمیت قرار داشت. با اینحال در چند مورد به فارسینویسی درخشانی بر میخوریم که بشارت رشد و تجدد نثر فارسی را میدهد. یکی از شیواترین نمونه ها برای این مورد ترجمۀ اتللوی شکسپیر به وسیلۀ ناصرالملک است. او این ترجمه را در حدود سال ١۲۹٣ خورشیدی در اروپا از زبان انگلیسی انجام داده است. زبان ترجمه از لحاظ استواری و پاکیزگی نثر و آهنگ دراماتیک جملات در زمان خود منحصر به فرد بوده و در زمان ما نیز ترجمۀ خوبی به شمار میرود. به ویژه که به نثر شعرگونۀ امروز سخت نزدیک است. دیگر از ترجمههایی که فارسی آن به تنهایی اثری هنری به شمار میآید، ترجمۀ کتاب حاجی بابای اصفهانی نوشتهی جیمز موریه به وسیلهی میرزا حبیب اصفهانی است. نثر میرزا حبیب در این ترجمه التقاطی است از نثر منشیانۀ قاجاری و وضوح و بیتکلفی شیوۀ داستاننویسی فرنگی و توجه به اصطلاحات و ضرب المثلهای بومی ایران. بیگمان این شیوه بر آثار دو نویسندۀ بزرگ بعدی علی اکبر دهخدا و محمدعلی جمال زاده تاثیر مستقیم نهاده و به شکلی سلف واقعی نثر داستانی امروز ایران است. محمدتقی بهار در اینباره مینویسد: « قلمی که قدرت بر مجسم ساختن حکایات حاجی بابا کرده است از قادرترین و محکم ترین سادهنویسان آن عصر می باشد . . . نثر حاجی بابا گاهی در سلاست و انسجام و لطافت و پختگی مقلد گلستان و گاه در مجسم ساختن داستانها و تحریک نفوس و ایجاد هیجان در خواننده نظیر نثرهای فرنگستان است، هم ساده است و هم فنی، هم با اصول کهنهکاران نثر موافق و هم با اسلوب تازه و طرز نو همداستان، و در یک جمله یکی از شاهکارهای قرن سیزدهم هجری است» ( سبک شناسی: ٣۶۷). میرزا حبیب که از نظر طنز نویسی پیرو عبید زاکانی است، قاطعیت و برندگی شوخیهای عبید را با لحن روایی داستان بلند و روال یک گزارش اجتماعی و انتقادی تلفیق کرده است و بدین طریق نثر فکاهی سالهای بعد از او نیز مرهون میرزا حبیب است. ۳-۲-۵-۲ شیوۀ نویسندگان اواخر قاجار یکی از عواملی که زمینه را برای طرد نثر متکلف فنی آماده کرد سادگی و روانی سبک منشیانۀ قاجاری است. و چون نوبت به ادبیات بیدارکنندۀ اواخر قاجار رسید و با شیوۀ سهل انتقال معانی و افکار جدید نیز ترکیب شد، برای نخستین بار آثاری در ارتباط مستقیم با تودۀ مردم به وجود آمد. رسمی که از دورۀ قاجار در ادبیاتفارسی عمومیت یافته، عبارت است از خاطرهنویسی، شرح حال و نگارش رسالات تاریخی و انتقادی. در میان نویسندگان این گروه که آثارشان در ارتباط با جنبش مشروطه اهمیت دارد و نیز صاحب سبک ویژهای هستند، میتوان از میرزا ملکمخان، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا علیخان امین الدوله، میرزا علیخان ظهیر الدوله، حاج سیاح محلاتی و حاج یحیی دولت آبادی نام برد. آثار برخی از اینان از جمله ملکمخان در همان زمان حیاتشان بر جامعه اثر بخشید ( مثلاً شیوهی جدلی ملکم و بحثهایی که معمولن به صورت گفتوگو مطرح میکرد بسیار مورد استقبال قرار گرفت) و آثار برخی در زمان حیاتشان حتی فرصت انتشار نیافت. آثاری که از جامعه نشأت گرفتند و روح خواسته های خلق و طرز فکر روشنفکران را بازتاب دادند و همچنین از نظر سبک آیینۀ آخرین تحولات اسلوب نویسندگی زمان خود هستند. به طورکلی با وجود اختلاف سلیقهها، این رسالهنویسان در دقت تشریح و سنجیدگی قضاوتها مشابهند. شور قومی، ایران دوستی، برخورداری از یک دانش سیاسی در پرتو نثری موجز و بی آرایه اما شورانگیز و فاخر در آثار آنان شاخص است. ( برای آشنایی با آثار ملکمخان نگاه کنید به مجموعۀ آثار او، همچنین ” میرزا ملکم خان” نوشتۀ فرشته نورایی ١٣۵٣ و نیز ” میرزا ملکم خان” نوشتۀ اسماعیل رایین ١٣۵٣، دربارۀ میرزا آقا خان کرمانی نگاه کنید به ” اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی” نوشتۀ فریدون آدمیت ١٣۴۶، از امینالدوله، ظهیرالدوله، حاج سیاح و یحیی دولتآبادی نیز کتاب خاطراتشان منتشر شده است که نمونه های خوبی از نثر آنان را در آنها میتوان دید).
فصل چهارم :
بررسی
ویژگی های ادبی و سبکی
نامه های عهد قاجار
در آمد: پس از بررسی نامه و نامهنگاری در ادبیات و بررسی انشا، نامهنگاری و نثر فارسی از آغاز تا عهد قاجار در فصل دوم و سیری در انواع نثر و منشآت فارسی در عهد قاجار در فصل سوم، در این فصل بر مبنای یافته های دو فصل قبلی با مراجعۀ مستقیم به متن نامههای عهد قاجار، ویژگیهای ادبی و سبکی نامهها شناسایی و تحلیل شوند. به منظور حفظ انسجام و هدفمندی پژوهش استخراج نمونه ها در دو بخش کلی: الف) ویژگیهای زبانی، نگارشی و دستوری ب) صورخیال و آرایه های ادبی انجام میپذیرد و هر کدام از این بخشها نیز در طبقهبندیهای جزییتر تحلیل میشوند. در مورد ویژگی های زبانی، نگارشی و دستوری به تفکیک از طریق تنوع سبک، سادهنویسی، استفاده از زبان محاوره، طنز، تعریض، کاربرد واژگان و اصطلاحات بیگانه، جملهبندی دستوری و کاربرد جدید افعال، اسامی و حروف به بحث گذاشته میشوند. همچنین در مورد صورخیال و آرایه های ادبی تلاش میشود تا تمرکز و تاکید نگارنده بر آن دسته از آرایه های لفظی و معنوی قرار گیرند که در نثر ( نسبت به شعر) کارکرد و اهمیت بیشتری دارند. در مجموع اقتباس، سجع، تضمین ( امثال و حکم ، شعر، آیات و احادیث)، جناس، ترصیع و موازنه، تشبیه و توصیف، مراعات نظیر، ضرب المثل، استعاره و مجاز، کنایه و ایهام به تفکیک در نامههای این دوره مورد جستجو و نمونه های استخراج شده تفسیر و تحلیل می شوند. ۴-۱ ویژگیهای زبانی، نگارشی و دستوری نامههای عهد قاجار ۴-۱-۱ تنوع سبک های نامه نگاری نخستین و اصلیترین ویژگی نامههای عهد قاجار تنوّع سبکی این دوره است. در این دوره در حالی که از منظر تاریخی، نثر فارسی در حال گذار از نثر مصنوع به نثر فنّی است؛ از منظر فرهنگی، اجتماعی نیز نامهنگاری از انحصار شاهان، وزرا، ادیبان و اهل فضل خارج شده و عامه مردم نیز به نامهنگاری روی می آورد و بالاخره تحولات گوناگون اجتماعی سیاسی که از حکومت آقا محمدخان تا آغاز سلطنت پهلوی در ایران اتفاق افتاده است در مجموع انواع نامه با سبک و محتوای بسیار متنوع و گوناگون مشاهده میشود. بدون شک اصلیترین سبک نامهنگاری در این دوره سبک درخشان قائم مقامفراهانی است که در آن نگارنده با قلم شیوا و درخشانش گره از دشوارنویسی در نثر فارسی میگشاید: « نامۀ نامی که نافۀ مشکتر و نسخۀ خط دلبر بود، در بهترین وقتی و خوشترین وجهی رسید و ساحت خاطر را رشک باغ بهشت و موسم اردیبهشت ساخت. مهجور مشتاق را حالتی غریب پدید آمد که جان در گلشن عشرت داشت و دل در آتش حسرت. گاه از دیدن خط مکتوب منتعش؛ و گاه از ندیدن روی مطلوب مشتعل» (منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۴). نثر پخته و مسجع قائممقام هرچند غالب سرسری است، باز مایۀ وافری از ذوق و حُسن سلیقه در اوست، بالأخره پیرو مکتب گلستان سعدی است اما نمکی از خود دارد از جمله ویژگیهای نثر زیبا و رسای او میتوان شیرینی بیان و عذوبت الفاظ و حسن ادا، ترک استشهادات مکرر شعری از تازی و پارسی نام برد ( بهار، ۱۳۷۶: ۱۲۶– ۱۲۵). سادهنویسی که قائممقام مبدع آن است اگرچه به سرعت رایج میشود اما چون دیگران قدرت قلم و هوش و ذکاوت او را ندارند با حذف آرایه ها و نثر مصنوع نامههایشان بیرنگ و بو میشود. در این مورد دوم میتوان از نامههای ناصرالدین شاه نام برد. او در نامهای به امیرکبیر چنین مینویسد: « هو الله تعالی. جناب امیرنظام، ان شاءالله احوالتان خوب است. با کارهای زیاد امروز نمیدانم چه کرده اید. جواب کاغذهای روس و انگلیس را البته نوشتید. دیگر سلیمانخان افشارکی میرود، احکامش را گفتید بنویسند یا خیر؟ دیگر از سلامتی احوالتان و امورات دو کلمه قلمی نمائید مستحضر باشیم. فی شهر جمادی الثانی ۱۲۶۶» ( نامههای امیرکبیر: ۱۲). و در حاشیه نگاشته: « نمیدانم رأیتان به کدام روز و چندم این ماه قرار گرفت که انشاءالله بالمره بیرون برویم. هوای شهر بد شده است» ( نامههای امیرکبیر: ۱۲). نامۀ مختصر دیگری هم ناصرالدین شاه به امیر نوشته است. در باب موضوع این نامه یعنی بخشیدن قمه ای از سوی شاه به صدراعظم، یکی دو نامه در مجموعۀ نامههای امیر هم به چشم میخورد. متن این نامه چنین است: « جناب امیر نظام، چون قمه بزرگ را شما به من داده بودید، خوشم نیامد دوباره به شما بدهم. یادگاری است از شما در نزد ما، لیکن یک قمه دیگر داشتم از الماس که به جهت سواری خوب است، او را فرستادم، انشاءالله مبارک است. ۱۲۶۷٫» ( نامههای امیرکبیر: ۱۲) این نامهها اگر چه سادهاند اما سبک نگارشی آن بسیار متمایز از نامههای قائممقام و حتی نامههای امیرکبیر هستند، در نامههای امیرکبیر اگر چه شیوایی و زیبایی سبک نامهنگاری قائممقام قابل مشاهده نیست اما با این وجود امیرکبیر نسبت به قواعد نگارشی و بیان صحیح و سادهی کلام دقت شده است: « این چاکر قدیمی پدر بر پدر خانه زاد و نمک پروردۀ این آستان مبارک بوده. محمدحسنخان مرحوم و آقا محمد شاه مرحوم و آقا محمد شاه مرحوم و خاقان مغفور و شاه مرحوم مبرور، خودم و اجدادم به ارث خدمت کردهایم. به صداقت رعیت و نوکر و خانه زاد شاهنشاه روحی فداه هستیم. کسی را یارای تخلف از این حرف و گفتار نیست و اگر خدای نکرده از این فدوی قدیمی جان نثار خیانتی دولتی سر بزند مورد مؤاخذه شاهنشاه روحی فداه باشم. لکن استدعای این چاکر این است اگر عرض شود تحقیق شود و بعد از اثبات عقوبت شود. تحریراً فی شهر محرم ۱۲۶۸٫ و در حاشیه نوشته: این بنده درگاه در زیر حمایت هیچ دولتی به جز در ظلل حمایت شاهنشاه ایران خلّدالله ملکه نیستم و امید الطاف و مرحمت از این آستان مروت نشان داشته و دارم» ( نامههای امیرکبیر: ۱۷). در نقطۀ مقابل سادهنویسی مورد نظر قائممقام و امیرکبیر، برخی از عالمان و فقها در این دوره در نامههایشان با استفادۀ وسیع از واژگان اهل کتاب و اهل قلم تلاش کردهاند تا به جای سادهنویسی و محاوره نگاری، نثرشان فاخر باشد که البته در برخی موارد به علت استفاده بیش از حد از واژگان و تعابیر عربی و عدم توجه به آرایه های ادبی، نامههای به جای مانده از آنها بیشتر از آن که ارزش ادبی داشته باشد دشوار خوان شده اند. نمونۀ این گروه نامههایی است که میرزای قمی برای برخی از شاهان عهد قاجار نگاشته است: « البته لذت اکل و شرب و صحبت زنان و جمع کردن مال و زینت و تکثیر اماء و غلمان در جنب آنچه در نظر دارند. از علو و رفعت و عظمت جاء و منزلت نابود و ناچیز بلکه این امور را مطمح نظر کردن ننگ خود میدانند و کسی که خود را به این مایل داند بیحاصل میخوانند مگر به قدر ضرورت اصلاح عساکر و تمشیت امور ممالک، و همت ایشان غالبا مصروف زیادتی سروری و رفعت بر هم چشمان و سرپرستی رعایا و زیردستان است» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۳). درعهد ناصری که آن را باید اوج نامهنگاری در این دوره دانست، انواع نامهها مشاهده میشود. در برخی از نامهها، نگارنده تلاش کرده است تا کلام خویش را به سادهترین و صریحترین شکل ممکن به مخاطب خویش برساند و البته در این گونه نامه از آن جایی که هنوز قالب رسمی سادهنویسی در نامهنگاری مرسوم شده است، هنوز میتوان شخصیت و احساسات نویسنده را از روی متن نامه باز شناخت. به عنوان نمونه در نامه هایی که ناصرالدین شاه به والی خراسان نگاشته است میتوان سادهانگاری و سطحینگری های شاه ایران را در کلام نامهاش دریافت: « روزنامه ملاقات ایلچی انگلیس را هم دیدم. او را در این فقرات به یک طوری حرف زده راه ببرید که خود را با شما بسیار محرم و یکدل بداند. و در بعضی کارها که چندان پی برده نشود یا او مشورت کرده او را محرم و صاحبدرد قرار بدهید عیب ندارد امّا نه به طوری که همه چیز را بفهمد» (پنج نامه از ناصر الدین شاه قاجار درباره مسائل مرزی خراسان: ۲). پس از تثبیت سادهنویسی در عهد ناصری، در دورۀ مظفرالدین شاه و در عصر مشروطه گونهای از ساده نویسی در بین نامهنگاران ( غالبا روشنفکر) رواج یافت که تحت تاثیر سادهنویسی و حذف زوائد در زبان های معاصر اروپایی (انگلیسی و فرانسه) بود. نمونهی این نثر را میتوان در نامههای تقیزاده مشاهده کرد: « دیگر از احوالات آن جا خواسته باشید سلامتی برقرار است» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳). « از وکلای اطراف هیچ یک را اکثریت تام و اکثریت نسبی نیامده و بنده هم از اول استعفا داده بودم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵). همچنین نوشتن یک نامه برای دو نفر از مواردی است که در این دوره مشاهده میشود: « خدمت ذی شرافت جنابان مستطابان آقای تقیزاده و آقای حاجی میرزا ابراهیمآقا عرض میشود انشاءالله مزاج مبارک جنبان مستطابان خالی از کدر و ملالت می باشد» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۶). نمونه های دیگر از سبک نامهنگاری عهد قاجار را میتوان با بررسی ترسل منشی خویی دریافت. در نسخۀ خطی به جای مانده، بعد از مناجات منشی خویی (که در قسمت حسن مطلع در همین پایان نامه بدان اشاره خواهد شد) و پس از آن که برای ادای شکر پروردگار سپاسی نمییابد مراسلهای را به عنوان حجت آغاز میکند که بر طبق نظر یکی از محققین « این نامه در سرآغاز با شیوۀ مسجع و نوین از نظر سجع پردازی اتکا به جهان بینی فلسفی، عناوین و نعوت، همخوانی لفظ و معنی، فضاسازی و تصویرگرایی، اندیشه و قلم را در متن به هم گره زده است و صدای دلنشین واج آوایی از حروف و التزام کلمات را در موسیقایی سطور با لغزش کلک درافشانش به گوش نیوشانده است» ( حسن زاده، ۱۳۸۸: ۵۴). « آفرینندهای که با همۀ جدایی و خلاف از تیرگی شب، صبح صادق را جلوه بروز داده و در امتراج آب و خاک و ازدواج آتش و باد که اضداد صوریند، با همۀ بیگانگی و دوری، قوت ترکیب حواس و قدرت ترتیب قیاس نهاده است. حکیمی که در پیکر آدم از دمی، صفوت روح نهاده و نوح را به جودی، خلعت نجات داده و دست رسالت را خاتم از نقش محبت او در انگشت و ختام نبوت را از مهر او مهر در پشت » ( ترسل منشی خویی: ۳). در این ترسل قرینهسازی و سخنپردازی که هیچگاه رشتۀ کلام را از دست میرزا مهدی خارج نمی کند در اوج است و نشانه ای از قدرتمندی وی در منشیگری است: « ناظم کارخانۀ قضا و قدر و ناظر بینظیر این هفت منظر رتق و فتق و امور جهانبانی و ضبط و ربط مهام کشورگیری و گیتیستانی را بر رأی جهان آرای نواب همایون ما گذاشته و نظام کارخانۀ عالم امکان و رونق افزای همۀ بیوتات معمول دین و دولت بد اختران را به ذات کامل اقدس ما حواله داشته » ( ت: ۵ ) و « خداوندی را بندهایم و کردکاری را پرستنده که گل از آن گل آورد و مهر از دل، آرایش بوستان از چهرۀ گلهای دهر و آسایش دوستان از مهر دلها » ( ترسل منشی خویی: ۴). آشنایی کامل میرزا مهدیخان خویی به فنون ادبی که متناسب با جایگاه افراد، کلمات مورد نظر خود را ردیف چین سخن میکند با در نظر داشتن معانی لغوی و اصطلاحی الفاظ در کاربرد جنسیت و مقام و مرتبه به صورت روان و سلیس منظور خود را از منشات بدست میآورد یکی از ویژگیهای اوست: « عرصۀ هشت کمینه کنیز به خاک پای جواهر آسای علیا حضرت آسیه استوره، هاجر مرتبت مریم مکرمت سارا سیرت صفورا صفوت دره درج عصمت و زهره برج عفت، عاقله عدل پرور، عادله عقلگستر بانوی حرم سلطنت نوای علیه عالیه دامه عظمتها » ( ترسل منشی خویی: ۱۰). و نیز: « اعیان دولت قاهره که تراب آستان مروت و خاک پای جواهر آسای مقدس را کحل الجواهر دیده دیدۀ امیدواری و افتخار سرمایه کف نیازمندی و اعتبار خود ساخته به موقف عاکفان کعبه حضور معدلت دستور بندگان، قیصر پاسبان فریدون مکان، حضرت سلیمان شوکت، دارا حشمت، سکندر عظمت، مشتری طینت، بهرام صولت، خورشید خاصیت، ستاره خدم، مه علم، انجم حشم مد ظله الاعلی میرساند» (ترسل منشی خویی : ۳۲– ۳۱). ۴-۱-۲ نثر ساده و زبان محاوره با توجه به اینکه سادهنویسی در نثر این دوره اتفاق افتاده است. در خصوص سادهنویسی نامهنگاران این دوره سخن بسیار رفته است. قائممقام فراهانی به عنوان محور جریان سادهنویسی در این دوره در نامهای به سادهنویسیاش اشاره کرده و بیان داشته که از الفاظ تازی کمتری استفاده نموده است: « مرا چونان که بایست، دستی درانشاء نثر و انشاء نظم تازی نیست، که آن همه عبارت را رودهدرازی و اسب تازی کنم» ( منشآت: ۹۵). نثر فارسی پس از طی فراز و نشیبهایی، در بازگشت ادبی در دوره قاجار ضمن آشنایی با فرهنگ اروپایی و تأثیرپذیری از آن به استواری و پختگی رسیده است. بسیاری از نویسندگان این دوره آثار متنوعی در انواع ادبی گوناگون با سبکهای مختلف پدید آورده اند. نسبت به تعدد آثار و اهمیت آنها، نثر این دوره آنطور که شایسته است، مورد دقت و ارزیابی قرار نگرفته است. دوره قاجار دوره ثبات سیاسی و اجتماعی برای شکوفایی بسیاری از هنرها و رشد ادبیات خصوصاً نثر است. به طوری که انواع گوناگون سبکهای نوشتاری از نثر فنی تا سرهنویسی و عربیگرایی در این دوره در کنار هم دیده میشود نامههای قاجاری در سادهنویسی به زبان محاوره نزدیک میشود به گونه ای که حتی کلام محاوره را در نامههای رسمی نیز به کار میبرد. ملکالشعرای بهار دربارۀ سادهنویسی قائممقام گفته است: « در ارسال مثل وآوردن شواهدی از زبان محاورهی عصر، نظیر بیهقی و عنصرالمعالی است و دیگر نظیرش را در نویسندگان قبل از خودش نمیتوان یافت» ( بهار، ج ۳ ، ۱۳۷۲: ۳۲۸). قائم مقام، خود نیز در نامههایش به طور ضمنی بدین موضوع اشاره می کند: « کسی که یک سطر خوش شیوه و تمام بنویسد در قلمرو آذربایجان نبود » ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۳). نثر قائممقام خلاف گذشتگان از عبارات سخت، پیچیده و دشوار همچنین عبارات طولانی و سجعهای خستهکننده و ذکر القاب و عناوین تملق آمیز و به کارگیری آیات و استشهادات بیمورد، به دور است. کوتاهی و صراحت و تناسب فال و مقال از ویژگیهای بارز نثر اوست. « قائممقام احیاکنندۀ نثر فارسی در دورهی قاجار است و باید او را یکی از نقاط عطف درتاریخ نثر فارسی دانست. درحقیقت اگر قائممقام نبود، نثر فارسی چنانکه باید دردورۀ مشروطه تحول پیدا نمیکرد و بعد از آن در دوران جدید به این صورت تبدیل به نثر ساده و درست امروزی نمیشد» ( شمسیا، ۱۳۸۶: ۲۴۱). « نوشته های قائممقام به عنوان الگو و سرمشق در سرفصل تحول و در شیوۀ نثر فارسی به شمار میآید» ( پناهی، ۱۳۷۶: ۱۰۹). از ویژگیهای مهم نثر قائممقام ایجاز و کوتاهی جملات است. او بر آن بوده است تا با به کارگیری این روش، از درازگوییهای اسلاف خود بپرهیزد و عبارات زایدی را که آنان در وصف، مدح و یا تملق دیگران بکار میبردهاند، از کلام خود دورکند. به کارگیری آیات و احادیث و یا اشعار را در نثرخود جز در مواردی، آن هم با عذوبت و زیبایی به کار نمیگیرد و از حشوهای بی مورد میکاهد. « … و بالاخره نامههای او نسبت به رسم و عادت آن زمان جامعتر و فشردهتر و خاصه در مواردی که میل ندارد مطلبی را صریح بنویسد، موجز وکوتاه و با مقام و مقال متناسب است» ( آرینپور، ۱۳۷۲: ۶۶). پس از قائممقام باید از امیرکبیر نام برد که نثر او نیز تحت تاثیر نثر قائممقام ساده است؛ «نثر امیرکبیر در این نامهها همانند نثر قائممقام ساده و بیتکلّف است. اما نوشته های او برخلاف آثار قائممقام ارزش ادبی چندانی ندارد و نفوذ زبان ترکی از نظر نگارش نیز در آن مشهود است. حداقل در نامههای روزانه او حسن ترکیب و زیبایی نگارش به چشم نمیخورد و البته امیر هم وقت چنین کارهایی را نداشته و معلوم است که آنها را با سرعت و سردستی نوشته و چنین بر میآید که مجال بازخوانی و حذف کلمات مکرر را هم نداشته است» ( آل داود، ۱۳۸۴: ۲۵). همانگونه که گفته شد از ویژگیهای زبانی نامههای عهد قاجار استفادۀ گسترده از زبان محاوره در متن نامه است این موضوع که پیش از این حداقل در نامههای دیوانی و شاهانه کمتر سابقه داشته است میتواند حتی به شناخت فرهنگ عامه در عهد قاجار کمک کند. در زیر برخی از کاربردهای زبان عامیانه در نامههای این دوره با مراجعۀ مستقیم به متن نامهها استخراج شده است: ۴-۱-۲-۱ دفع و رفع ( ختم به خیر شدن) « در باب دعوای با روسیه، نوشته بودی که هرگاه ما امسال جنگ میکردیم، دفع و رفع روسیه ممکن بود» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۱). ۴-۱-۲-۲ موقف ( جای ایستادن ) « کارهای روزگار ما همه نو و تازه است و مایه ی حیرت و تعجب بی اندازه. جناب میرزا محمد جعفر حکم و فتوی نوشته و در حضرت اعلی به عز امضا مقرون گشته است؛ که هر کجا خسته و رنجور است در موکب منصور نماند، تا علت وبا در موقف والا نیفتد» ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۱۷۷). ۴-۱-۲-۳ منهیان ( خبردهندگان ) « منهیان خبیر و آگاه از قواد حریم درگاه به این کار معین و موکلند که هر که را عارضه و زحمتی رسد فورا خبر کنند، سبحانالله! پس چرا به این شدت از دل من غافلند که خود فی نفسه مایۀ وبا و طاعون است و عاجز کن ارسطو و افلاطون» ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۱۷۷). ۴-۱-۲-۴ در باب ( درباره) « در باب قلعه داری و سرحد داری زمستان نوشته بودی» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۱). « در باب آمدن یوسف بیک از دربار دولت علیه عثمانی و آوردن پانزده هزارتومان وجه خسارت برای آن فرزند و تکلیف وکلای دولتین فخیمتین واسطه در قبول آن که به آن تفصیل قلمی داشته بود معلوم شد» ( نامه های امیر کبیر: ۱۳)؛ ( نامه متعلق به حاج میرزا آغاسی است که در مقدمه این کتاب آمده است) ۴-۱-۲-۵ روپایی ( رو دربایستی) « روپایی از نوکر معنی ندارد. هرکدام را که بهتر و خوبتر و کارآمدتر میدانید در آنجا نگاه دارید و در قلعههایی که ساختهاید و میسازید، بگذارید» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۲). ۴-۱-۲-۶ قوّاد (دلال و به معنی مرد بی غیرت و قلتبان ) « منهیان خبیر و آگاه از قوّاد حریم درگاه به این کار معین و موکلند که هر که را عارضه و زحمتی رسد فورا خبر کنند، سبحان الله! پس چرا به این شدت از دل من غافلند که خود فی نفسه مایۀ وبا و طاعون است و عاجز کن ارسطو و افلاطون» ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۱۷۷). ۴-۱-۲-۷ سیور سات ( سور و سات) « ما هرچه پول در اینجا داریم، از برای شما خواهیم فرستاد و مواجب سیورسات سپاهی که در نزد شما خواهد ماند، از خود خواهیم داد» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۵) . ۴-۱-۲-۸ آمه ات ( عهد و پیمان ) ماشاءالله خامهات که عنبربیز است و آمه ات عبیر آمیز، و نامه را عطر آمیز میکنی بازار خویش و آتش ما تیز میکنی ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۹۵). ۴-۱-۲-۹ نبشته ( نوشته) « نبشته ای است به میرزا بزرگ» ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۳). ۴-۱-۲-۱۰ تازی ( عربی) هزار افسوس و صد هزار دریغ که مرا چونان که بایست دستی در انشاء نثر و انشاء نظم تازی نیست، که آن همه عبارت پردازی را رودهدرازی و اسب تازی کنم ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۹۵). ۴-۱-۲-۱۱ بیک دنیا برابر نمیکنم ( با دنیا عوض نمیکنم) «تو عایشه جان من هستی تو را بیک دنیا برابر نمیکنم» ( دو نامه عاشقانه از ناصرالدین شاه قاجار: ۳). ۴-۱-۲-۱۲ فقره ( مورد) « تعجب کردم که چرا در اینجا تلگراف رکنالدوله را در فقرۀ آمدن مأمور روسیه به مشهد و اظهار راهسازی از عشقآباد به مشهد اظهار نکرده بودید خیلی عجیب است که روسها در هر مقام تعجیل و اصرار در امور دارند» ( پنج نامه از ناصر الدین شاه قاجار درباره مسائل مرزی خراسان: ۲). ۴-۱-۲-۱۳ دستجات ( دسته ها و گروها) و قلعجات (روستا ها اماکن کوچک مسکونی) « و هرکدام از دستجات را که به جایی مأمور کنید، یا از همان سرکرده، التزام بگیرید که هرگاه عیبی رو دهد، گردن او را بزنید؛ و هرگاه قاجاری را با یک از دستجات به یکی از قلعجات میفرستید، خدانکرده قلعه را خالی کنند و بگریزند، نزد شما بیایند، گردن همۀ آنها را بزنی» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۲). « اما در قلعهجاتی که در اتک، کلات، دره جز ساکنین اصلی ترکمان دارند به همان دستور العمل که به حاجی سامخان داده شده است. با اطلاع او رفتار نمائید دستور العمل همین است و تخلف نکنید» ( پنج نامه از ناصر الدین شاه قاجار درباره مسائل مرزی خراسان: ۲). ۴-۱-۲-۱۴ بصل (پیاز ) خواهش بصل و ثوم کردند، و عدس و فوم خواستند، لاجرم نوبت تغییر نعمت رسید، و اشرف به اخس مبدل گردید ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۱۷۷). ۴-۱-۲-۱۵ ثوم ( سیر ) خواهش بصل و ثوم کردند، و عدس و فوم خواستند، لاجرم نوبت تغییر نعمت رسید، و اشرف به اخس مبدل گردید ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۱۷۷). ۴-۱-۲-۱۶ فوم (گندم ، سیر ) خواهش بصل و ثوم کردند، و عدس و فوم خواستند، لاجرم نوبت تغییر نعمت رسید، و اشرف به اخس ( زبونتر، خوارتر ) مبدل گردید ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۱۷۷). ۴-۱-۲-۱۷ اخس ( زبون تر ، خوارتر ) خواهش بصل و ثوم کردند، و عدس و فوم خواستند، لاجرم نوبت تغییر نعمت رسید، و اشرف به اخس مبدل گردید ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۱۷۷). ۴-۱-۲-۱۸ کاغذ ( نامه) « ببینم روسها چه حقی دارند که اینطور کاغذ مینویسند البته صبح همه را در باغ سپه سالار حاضر بکنید» ( پنج نامه از ناصر الدین شاه قاجار درباره مسائل مرزی خراسان : ۳). « دیروز از پسر کربلائی قربان کاغذی رسید موجب حیرت ناظران گردید» ( نمونه خط و انشاء قائم مقام: ۲). « اقلا همین قدر که معطل این کاغذ نویسی شدم اگر کار کرده بودم یک چاپار راه افتاده بود…» ( نامههای خصوصی قائممقام: ۱۸). « بر پارهی کاغذی دو سه خط میتوان کشید، بنده که بشما کمتر عریضه بنویسم عیبی ندارد، چرا که حاجتی به خط و کاغذ من نیست، اما از شما که حاجت است چرا نمینویسید » ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۳). ۴-۱-۲-۱۹ نمیقه ( مکتوب، نامه ) انیقه ( بر وزن صحیفه: خوش آیند، شگفت آور ) نمیقه انیقه که غایت مقصود دل و جان، محسنات معانی و بیان بود ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۸). ۴-۱-۲-۲۰ حوادث ایام و توارد اسقام ( پیاپی وارد شدن و با هم فرود آمدن بیماری ها) نواب نایب السلطنه روحی فداه با مشاغل لاتعدو لاتحصی که این اوقات دارند اوقات شریف را ملاحظهی مسطورات آن مصروف داشته ، همه کار را برکنار گذاشتند، و فی الحقیقه تفریح قبلی بعد از آن حوادث ایام و توارد اسقام فرمودند به آن فقرات ثلثه رسیدند ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۸). ۴-۱-۲-۲۱ پا داری ( مقاومت) « اینکه هر دم از پیش روسیه میگریزند و در مقابله با آنها پا داری نمیکنند، از بیم جان و خوف هلاک است» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۳). ۴-۱-۲-۲۲ اوقات ندارم ( حالم خوش نیست) « از برای اینکه تو غصه میخوری اوقات ندارم» ( دو نامه عاشقانه از ناصرالدین شاه قاجار: ۳). ۴-۱-۲-۲۳ نیش بدل من می زنید ( سر به سرم می گذارید) « دردهای خودم بس نیست نیش بدل من میزنید» ( نامههای خصوصی قائممقام: ۱۸). ۴-۱-۲-۲۴ در آب و گل تو نیست (از عهده ات خارج است) « مخدوم معظم مکرم: چنین نخواستم که در آب و گل تو نیست» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۳). ۴-۱-۲-۲۵ از شما که حاجت است ( از شما که انتظار می رود) « بر پارۀ کاغذی دو سه خط میتوان کشید، بنده که بشما کمتر عریضه بنویسم عیبی ندارد، چرا که حاجتی به خط و کاغذ من نیست، اما از شما که حاجت است چرا نمینویسید» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۳). ۴-۱-۲-۲۶ تلخه؛ جا به گندم تنگ کرده ( افراد نا لایق عرصه را از افراد شایسته گرفتهاند) کاغذ پر و پوچ بی حاصلی چندان باید نوشت که تلخه؛ جا به گندم تنگ کرده، حاصل زندگانی عالم صحبت احباب است، اگر حضور مقدور نشود، ناچار به غیاب و توسط قاصد و کتاب ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۸). ۴-۱-۲-۲۷ لله و دده ( دایه و مادر) « ثالثا نوشته بودید که زهرا و ابوالفتح را بیرون میکنید، سگ وگربههای مرا لله و دده نمیشوید» ( نامههای خصوصی قائممقام: ۱۹). ۴-۱-۲- ۲۸صرف جیب ما ( پول تو جیبی) « سهراب خان، پولی که برای صرف جیب ما معین است ماهی دو هزار تومان ۳ است. یک روز جناب امیرنظام میگفت که معین کردهام و به سهراب خان دادهام. البته از او [خواسته] شود، تا آخر سال ماه به ماه دو هزار تومان را به حضور بیاورد. فی شهر جمادی الاول، ۱۲۶۶» ( نامههای امیرکبیر: ۲۵)؛ ( نامه متعلق به ناصرالدین شاه است که در مقدمه این کتاب آمده است). ۴-۱-۲-۲۹ مزاج مبارک ( حال و احوال) « عرض میشود انشاءالله مزاج مبارک جنبان مستطابان خالی از کدر و ملالت می باشد» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۶). « امیدواریم که مزاج مبارکت را ملالی متصور نیست» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳). ۴-۱-۲-۳۰ از عقب مسافر ( پس از رفتن مسافر) « هرگاه از عقب مسافر کاغذ نوشتن رسم میشد بنده بسیار شاکر بودم که عریضه نگار خدمتش می شدم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۴) . ۴-۲-۲-۳۱ چرند و پرند ( غیر جدی) « این عرایض بنده همه چرند و پرند است» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۸). ۴-۲-۲-۳۲ نان مملکتی ( حقوق و مستمری دولتی) « عرض میکنم که تا نان مملکتی فراوان نشود هیچ چیزش درست نخواهد شد» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۱۲). ۴-۲-۲-۳۳ امروز فرد است ( فوق العاده است) « امروز فرد است که حاجی علی آقا هم بلیت گرفته عازم روسیه میباشد» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۱۴). ۴-۲-۲-۳۴ برات ( نوعی سند به ازای پول) « اینک برات دویست تومان به اسم بانک روس فرستاده شد» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۱۸). ۴-۲-۲-۳۵ ده دو می خواهد ( یک پنجم را میخواهد) « موزّع تهران ده دو میخواهد، علت او را نفهمیدم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۰). ۴-۲-۲-۳۶ اصل دارد (معتبر است) « نمیدانیم اینها اصل دارد یا نه» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۲). ۴-۲-۲-۳۷ نمک به حرام ( بی وفا و نامرد) « البته کار آن نمک به حرام تازه وارد از واجبات فوریه است» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۳). ۴-۲-۲-۳۸ پریروز ( دو روز قبل) « پریروز عریضۀ مفصل به تاریخ ۳ شهر ج ۲ عرض کردهام. امروز مطلب مهمی ندارم که قابل عرض باشد. چون امروز تعلیقۀ اخوی رسید و مکتوبی هم جوف آن بود که بایستی به قبلهگاهی فرستاده شود نخواستم به روز دوشنبه بماند همین امروز تقدیم میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۸). ۴-۲-۲-۳۹ جوف ( داخل ، لای) « پریروز عریضۀ مفصل به تاریخ ۳ شهر ج ۲ عرض کردهام. امروز مطلب مهمی ندارم که قابل عرض باشد. چون امروز تعلیقۀ اخوی رسید و مکتوبی هم جوف آن بود که بایستی به قبلهگاهی فرستاده شود نخواستم به روز دوشنبه بماند همین امروز تقدیم میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۸). ۴-۲-۲-۴۰ اخوی ( برادر) « پریروز عریضۀ مفصل به تاریخ ۳ شهر ج ۲ عرض کردهام. امروز مطلب مهمی ندارم که قابل عرض باشد. چون امروز تعلیقۀ اخوی رسید و مکتوبی هم جوف آن بود که بایستی به قبلهگاهی فرستاده شود نخواستم به روز دوشنبه بماند همین امروز تقدیم میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۸). ۴-۲-۲-۴۱ عریضه ( نامه) « پریروز عریضۀ مفصل به تاریخ ۳ شهر ج ۲ عرض کردهام. امروز مطلب مهمی ندارم که قابل عرض باشد. چون امروز تعلیقۀ اخوی رسید و مکتوبی هم جوف آن بود که بایستی به قبلهگاهی فرستاده شود نخواستم به روز دوشنبه بماند همین امروز تقدیم میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۸). ۴-۲-۲-۴۲ صحت مزاج (سلامتی) « آقای محترم و معظم من پس از تقدیم مراتب اخلاص و ارادت و استعلام از صحت مزاج مبارک عالی به دریافت رقیمۀ شریفۀ مورخهی ۱۱ شهر جمادی الاولی حضرت عالی اعتراف مینماید. بدوا از این که در عرض جواب قریب یک هفته تعویق حاصل شده است معذرت میخواهم و چون علت کسالت این بنده بوده است البته معذور خواهید داشت. اینک که از توجهات حضرت عالی به عرض جواب قادر میباشم بدوا از دریافت رقیمۀ شریفۀ مذکوره نهایت تشکر و امتنان را دارا میباشم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۹). ۴-۲-۲-۴۳ رقیمه ( نامه) « اینک که از توجهات حضرتعالی به عرض جواب قادر میباشم بدوا از دریافت رقیمۀ شریفۀ مذکوره نهایت تشکر و امتنان را دارا میباشم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۹) . ۴-۲-۲-۴۴ حضرتعالی ( جنابعالی، شما) « اینک که از توجهات حضرتعالی به عرض جواب قادر میباشم بدوا از دریافت رقیمۀ شریفۀ مذکوره نهایت تشکر و امتنان را دارا میباشم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۹). « پس از تقدیم مراتب اخلاص و ارادت و استعلام از صحت مزاج مبارک عالی به دریافت رقیمۀ شریفۀ مورخۀ ۱۱ شهر جمادی الاولی حضرتعالی اعتراف مینماید» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۹). ۴-۲-۲-۴۵ مرقوم دارید ( بنویسید) « و خواهشمندم یک فهرست کتب تاریخی و فلسفی به من بفرستید. اگر ممکن باشد قیمت « سر تقدم انگلیس» ویوللد دمولن و تاریخ تن و باقل را مرقوم دارید» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۶۱). ۴-۲-۲-۴۶ مراسلۀ نمرۀ سوم ( نامۀ سوم) « دوست عزیزم مراسلۀ نمرۀ سوم شما نیز رسید. ( بالای سطر اضافه کرده: غیر از روزنامهها و مراسلات ایران.) از اوضاع ایران امروزها این جا نیز جزئی معلوماتی دادند. « طنین» سرمقالهای راجع به ایران نوشت برای شما فرستادم. اوضاع ایران خیلی وخامت دارد. روسها مثل ایتالیائیها میخواهند بکنند و اگر تلگراف امروزی آژانس پترسبورغ راست باشد بلکه هم این اقدام را کردهاند» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۲۴). ۴-۲-۲-۴۷ در بستر راحت غنوده اند ( در رختوابشان خوابند) « فدایت شوم مدتی است که مجال نکردم اظهار خلوص عقیدۀ خود را نسبت به آن یگانه دوست محترم بدارم. الان که اذان صبح همین روز است و تمام مردم در بستر راحت غنودهاند غیر از کسانی از ترس خدا مشغول عبادتند نیات خالصانۀ خودم را خدمت شما اظهار میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۲۰). ۴-۲-۲-۴۸ اول سنبله ( اول مرداد) « تا اول سنبله که عصیان محمدعلی میرزا و سالارالدوله شروع شده بود مباشرت ملزومات ادارۀ ژاندارمری خزانه را به منشیزاده و غیره تکلیف کردند. رفقا یعنی شاهزاده سلیمان میرزا اصرار کرد به منشیزاده و غیره قبول نکردند. خود من به بعضی از رفقا گفتم حالا که زمان انقلاب است روزنامۀ « استقلال ایران» هم برای بیپولی بیرون نمیآید» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۲۱). ۴-۲-۲-۴۹ رفقا ( دوستان و همکاران) « تا اول سنبله که عصیان محمدعلی میرزا و سالارالدوله شروع شده بود مباشرت ملزومات ادارۀ ژاندارمری خزانه را به منشیزاده و غیره تکلیف کردند. رفقا یعنی شاهزاده سلیمان میرزا اصرار کرد به منشی زاده و غیره قبول نکردند. خود من به بعضی از رفقا گفتم حالا که زمان انقلاب است روزنامۀ « استقلال ایران» هم برای بیپولی بیرون نمیآید» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت : ۳۲۱). ۴-۲-۲-۵۰ شهر صیام ( ماه رمضان) « قربانت گردم بعد از تقدیم مراتب فدویت زحمت میدهد– چندی قبل به زیارت دستخط مبارک مرقومی اوایل شهر صیام نائل شدم و از این اظهار مرحمت نهایت متشکرم و امروز محض اظهار حیات و تجدید مراسم ارادت بدین مختصر زحمت میدهد که البته از وضع مرکز و تفرقۀ اردوی سالارالدوله با آن شکست محیرالعقول و متواری شدن محمدعلی میرزا و تعاقب اردوهای دولتی این دو خائن ملک و ملت را از تلگراف آژانسها مسبوق شدهاید» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۱۶). ۴-۲-۲-۵۱ مملکت ( کشور) « و ایضا آنهایی که بعد از تصویب مجلس دارالشوری و تصویب وزراء و اراده و امر اعلیحضرت شاهنشاهی حکومت فرمانفرما را بر تبریز مانع میشوند و در تلگراف پیش از نصب عزلش را میخواهند آیا مسئوولیت را به گردن گرفته اند یا نه. آخر برای مملکت یک حاکم مسؤول لازم است. اینها که مانع از آمدن حاکم هستند باید خودشان مسؤول باشند» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵۲۴) . ۴-۲-۲-۵۲ ایضا ( همچنین) « و ایضا آنهایی که بعد از تصویب مجلس دارالشوری و تصویب وزراء و اراده و امر اعلیحضرت شاهنشاهی حکومت فرمانفرما را بر تبریز مانع میشوند و در تلگراف پیش از نصب عزلش را میخواهند آیا مسئوولیت را به گردن گرفتهاند یا نه» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵۲۴). ۴-۲-۲-۵۳ برای بیپولی بیرون نمیآید ( به خاطر مشکلات مالی چاپ نمی شود) « تا اول سنبله که عصیان محمدعلی میرزا و سالارالدوله شروع شده بود مباشرت ملزومات ادارۀ ژاندارمری خزانه را به منشیزاده و غیره تکلیف کردند. رفقا یعنی شاهزاده سلیمان میرزا اصرار کرد به منشیزاده و غیره قبول نکردند. خود من به بعضی از رفقا گفتم حالا که زمان انقلاب است روزنامۀ « استقلال ایران» هم برای بیپولی بیرون نمیآید» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۲۱). ۴-۲-۲-۵۴ تصدقت شوم ( قربانت بشوم) « تصدقت شوم: رقمی که از مواقع سفر و وقایع ظفر موکب منصور شرف صدور یافته بود زیارت شد، نمیدانم به کدام عبارت عرض کنم که شکرانه چه بود، شادیانه چه؟ بحمدالله که رایت نصرت به هر سمت که عزیمت کند، هم غنیمت در غنیمت، هم ظفر اندر ظفر خواهد بود ( منشآت: ۲۰۰). ۴-۲-۲-۵۵ اسباب فراهم آورد ( میّسر کند) همیشه درین اندیشه بودهام که خدا چنان اسباب فراهم آورد که در رکاب قبلۀ عالم، اول کسی که خود را به سپاه دشمن زند و به کشتن دهد ما باشیم ( منشآت: ۲۰۰). ۴-۲-۲-۵۵ قبلۀ عالم ( شاه) همیشه درین اندیشه بودهام که خدا چنان اسباب فراهم آورد که در رکاب قبلۀ عالم، اول کسی که خود را به سپاه دشمن زند و به کشتن دهد ما باشیم ( منشآت: ۲۰۰). ۴-۲-۲-۵۵ مستحق التفاتند ( شایستهی توجه هستند) همچو آدم ها مستحق التفاتند که این طور حرف توانند زد، نه آنها که فراش را فراج می نویسد و سطرها را کجواج ( کج و کوله. کج و سرنگون.) والسلام» ( منشآت: ۲۰۱). ۴-۲-۲-۵۶ تنخواه ( کالا) « اما سه هزار تومان تنخواه برای امداد مخارج کرمانشاه باید حکما به برادر ارجمند برسانند و آن عالیجاه خرج اندرونهای اولاد شاهزادۀ مرحوم را همانطور که داشتند بدهد، اما خرج گزاف عمله و اکرۀ شاهزادگان لزوم ندارد؛ و از اموال اخوی حشمه الدوله هر چه به کار سفر جنگ و سرحداری میآید تعلق به دولت قاهره دارد و هرچه در اندرون است تعلق به خودش است. والسلام» ( منشآت: ۲۸۰) . یکی دیگر از مشخصه های زبان محاوره در نامههای عهد قاجار، رسوخ اعتقادات فردی نامهنگار به متن نامه است. به عنوان نمونه فتحعلیشاه در نامهاش به عباس میرزا چنین مینویسد: « قاعدۀ پادشاهی همین است، استغفراللّه خدایی که نیست» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۲). یعنی این کاری که دستور داده شده کار خدائی و وحی الهی نیست، کار پادشاهی است. این قاعده پادشاهی است. قاعده خدائی نیست. در ادامۀ همین نامه اعتقاد و باور عامیانه به حرمت اولاد پیامبر و اصطلاح محاورهای « جدت به کمرت بزند» نیز آمده است: « اگر باز هم بترسی، معلوم است تهمت سیادت به خود میزنی؛ جدّ تو کمر تو را بزند! اگر هرچه میخواهی مال شاه را به اسراف نه، به امساک خرج کنی؛ مؤاخذه[ای] از تو نخواهد بود» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۵). علاوه بر کاربرد اصطلاحات و تعابیر عامیانه، استفاده از اسامی افراد و مکانهای خاص عهد قاجار نیز به محاوره شدن نثر و دور شدن آن از نثر رسمی و فخیم کمک کرده است. در واقع از ویژگیهای مهم نامه ها و ترسل عهد قاجار اعلام اسامی و ذکر پستهای دولتی منتسب به دربار قاجاریه است که صرفنظر از ارزش ادبی آن، این مسأله در تاریخ پژوهی این دورۀ سرزمین ایران با لحاظ کردن محبتها و یا خصومتها بدون تردید دارای ارزش تاریخی است: « آنکه چون منظور نظر آفتاب اثر، این مکنون خاطر معدلت پرور هموار جبین است که حدود بروات وظایف و مستمیات اهل آذربایجان را به عهده ی اشخاص امین و کاردان محول فرماییم که هنگام صدور آن بدون کسر و نقصان بروات ایشان را از دفترخانۀ مبارکه صادر و به صاحبانش رساند تا ارباب وظایف از این رهگذر آسوده حال و فارغ بال از روی حصول امیدواری به دعای بقای دولت قاهره اشتغال نمایند لهذا عالیجاه رفیع جایگاه مجدت و نجدت همراه، فخامت و مناعت اکتباه، صداقت و ارادت آگاه مقرب الحضرت علیه حاجی شفیع مستوفی را که مراسم صداقت و دیانتاش کرات و مرات در پیشگاه حضور مهر ظهور جلوهی بروز یافته و طرز دیانت و کفایتاش بارها به رأی انور ظاهر و هویدا گشته به مباشری امور ارباب مستمر آذربایجان سرافراز و برقرار فرمودیم ( ترسل منشی خویی: ۷). « فروزندۀ اختر برج خدارت و درخشندهی کوکب فلک عصمت و طهارت ثمر شجر تاجداری و گل ریاض بختیاری را زمین عجز و خاکساری را زمین عجز و خاکساری بوسیده و واقفان حضور عدالت گستر و به عاکفان مقیمان مرحمتپرور عرض حالی بنماید، که اگر چه شیخوخیت و پیری این دعا گوی قدیمی را به مرتبهای دامنگیر شده است که قوت حرکت غیر میسور و طی منازل قریبه و بعیده غیر مقدور است لیکن همیشه دست دعا جهت ازدیاد دولت ابد مدت شاهنشاهی بلند و لب ثنا برای تزاید عمر و دولت و بختیاری بندگان جم جاهی در ذکر و از درگاه حضرت رب الارباب حاجتمند است و صبح و شام بلکه علی الدوام دعاگو و دعاگو زادگان دیده به مرحمت دوخته ایم و پیوسته چراغ امید را به الطاف بیکران افروخته ایم. فهرست عرض و استدعای کمترین بندگان رعایای قریه « تکمه داش» به خاکپای جواهر آسای مبارک سرکار: عرض اول، آنکه در عهد ولیعهد مغفور از دهات نزدیک و دور به جهت سیورسات سپاه منصور جنسی در قریۀ مزبور جمع مینمودند حال مقرر شود که هنگام ضرورت کمک کنند. عرض ثانی آنکه عالیجاه رفیع جایگاه فلان که در سنۀ ماضیه، حاکم این بلوکات بود از این قرار از عارضین زیاد گرفته است ( ترسل منشی خویی: ۱۰). ۴-۱-۳ طنز طنز واژهای عربی است و در واژه به معنای مسخره کردن، طعنه زدن، عیب کردن، سخن به رموز گفتن و به استهزا از کسی سخن گفتن است. در ادبیات طنز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته میشود که اشتباهات یا جنبههای نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی و سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به شیوهای خندهدار به چالش میکشد ( اصلانی، ۱۳۸۵: ۱۴۰). در تعریف طنز آمده است: « اثری ادبی که با بهره گرفتن از بذله، وارونه سازی، خشم و نقیضه، ضعفها و تعلیمات اجتماعی جوامع بشری را به نقد میکشد» ( مقدمه مک گروهیل بر ادبیات: ۲). دکتر جانسون طنز را این گونه معنی میکند: «شعری که در آن شرارت و حماقت سانسور شده باشد» ( اصلانی، ۱۳۸۵: ۱۴۱). هر چند که طنز در تاریخ بیهقی و دیگر آثار قدیم زبان فارسی به کار رفته، ولی استعمال وسیعی به معنای satire اروپایی نداشته است. در فارسی، عربی و ترکی کلمه واحدی که دقیقا این معنی را در هر سه زبان برساند وجود نداشته است. اگرچه نامهنگاران عهد قاجار در نامههای رسمی و اداری کمتر مجال طنزپردازی یافتهاند اما در نامههای دوستانه و شخصی موارد بسیاری از طنز قابل مشاهده است. بی شک یکی از درخشانترین نمونه های طنز این دوره را باید در نامههای قائممقام فراهانی دانست که نکتهبینی و طنزپردازی را با چیرهدستیاش بر قلم در آمیخته و نمونه های ماندگاری از طنز در نامهنگاری آفریده است: « مخدوم من، جان من، تیمور من، قا آن من، آرام چرا داری، پر طالع و کم همت مباش، گردن برافراز، توزک بنویس، لشکر بکش، دشمن بکش، آماده رزم شو، با یزید بشکن، قرا یوسف تعاقب دشت قبچاق برو، مرز خزر بتاز، این بیدینها که تفلیس و گنجه گرفتهاند و صدرک و گچگه میخواهند جای خود بنشان…. گنج قارون چیست؟ چرخ وارون کیست؟ از اینجا تا گاو و ماهی، و از آنجا تا گاو و ماهی هر قدر بالا و پائین برویم، و درهم و دینار ثابت و سیارشان را بر یک کفه میزان بگذاریم حاشا و کلا که با یک کنج از یک گنج تو هم سنگ شود چرا با این طالع ادعای پادشاهی نمیکنی عقلت منم ادعای خدائی کن تخت و کرکس بخواه تیر و ترکش به بند رو ببالا برو علیآباد و ساری همسایه هستند کل شیئی یرجع الی اصله…الخ» ( منشات: ۳۶۴). زنان یکی از بن مایه های اصلی طنز، در نامههای قائممقام هستند. او گاهی در توصیف زنان از سجع کمک میگیرد: « زنهای من همه ضرب و زهرند و طرح و قهر» ( نامههای خصوصی قائممقام: ۳۴). و در نامههای خصوصیاش به همسر یا معشوقش نیز کلامش طنز آمیز است: « قربانت شوم خدای تعالی بفضل کرم خودش همه چیز بشما داده است سوای حوصله» ( نامههای خصوصی قائممقام: ۲۷). شیوۀ انتقاد آن هم به گونۀ طنز، مانند ابزاری است که قائممقام به خوبی از آن بهره میبرد. شاید ویژگی شغلی او اقتضای این امر را بیشتر مینموده است؛ طنزی که او در اشعارش به کار میگیرد، بعدها و در دوران مشروطیت از ابزار مهم شعری میشود که شاعران بیشتر بدان پرداخته و از انواع ادبی پر بهره در سدههای بعد می شود. زاهد چه بلایی توکه این رشته ی تسبیح از دست تو سوراخ به سوراخ گریزد
خلق ار همه دنبال تو افتند، عجب نیست یک بره ندیدم که ز سلاخ گریزد
حرف از دهن توست کز این سان بجهد تیز یا تیز که از معده ی نقاخ گریزد ( منشآت: ۳۷ ) گاهی طنز او آمیخته با هجو است تا برایی و تیزی بیشتری داشته باشد. او در هجو حاجی علی حیدر شیرازی سروده است که: اگر از تخم اسلاف خود است این ناخلف، لاشک زبیخ مرده شو شاخی که روید، شاخ غم باشد و گر از دیگران است، الحق انصاف این بود کاکنون به دست دیو زادی، بد نژادی، مهر جم باشد؟ (منشآت: ۵۷) استدلالهای مذهبی و اعتقادی فتحعلیشاه در بحث دربارهی روسها به نامۀ او درونمایهی طنز داده است هر چند به نظر میرسد او کاملا به طور جدی این موارد را مطرح نموده است: « به اعتقاد ما کسی از اروس میترسد که اعتقاد به خدا و پیغمبر نداشته باشد؛ ما للّه الحمد، اعتقاد به الطاف خدا و ائمۀ هدی داریم و علم قطعی حاصل فرمودهایم که تا خدا ما را خواسته است، اروس سگ آن نیست که به یک توله سگ ما نگاه کند» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۵). « نظام الدوله۱، این دستخط را مینویسم، بده والده معیرالممالک بخواند. دیروز گفتم باید ده نفر دختر خوب بسیار خوب خودش بپسندد حاضر بکند، چند روز دیگر به نظر ما برساند. البته در فکر باشد که از میان آنها سه نفر منتخب بشود. باید این دخترها کوچک نباشند، هر قدر سعی در خوبی آنها بکنند کم است. باید خیلیخوب باشند انشاءالله» ( نامههای امیرکبیر: ۲۷)؛ ( نامه متعلق به ناصر الدین شاه است که در مقدمه این کتاب آمده است). همچنین در نامههای تقیزاده در عصر مشروطیت گاهی چاشنی طنز وجود دارد، به عنوان مثال در یکی از نامههایش، پرگویی شخصی را در قالب طنز بیان میکند: « و آقا مرزاجعفر هم دوباره سهباره سپردهاند که اخلاص مشارالیه را به شماها نوشته باشم. هرگاه بگذارند از صبح تا غروب یک نفس میگوید، هیچ خسته نخواهد شد» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵). ۴-۱-۴ کاربرد واژگان و اصطلاحات بیگانه یکی از نکات جالب توجه در کاربرد واژگان و اصطلاحات بیگانه، املا و تلفظی است که در آن دوره از واژگان غیر فارسی در نامهها مشاهده میشود. در برخی موارد این کاربردها با کاربرد رایج امروزی متفاوت و گاهی از آن دشوارتر است، درنامه فتحعلیشاه به جای کلمهی روس، « اروس» استفاده شده است: « اینکه نوشته بودید که اروس صد نفر، صد نفر از هر طرفی خواهند آمد، شما که در آنجا نشستهاید، چون بیکارید، این فکرها را میکنید؛ اینها افسانه است» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۴). با این وجود اینکه امروزه کلمۀ روس استفاده میشود دلیل کافی بر برتری این طرز نوشتار بر طرز قاجاری آن نیست. هر چند به نظر میرسد حذف الف از ابتدای این کلمه در تکامل سادهنویسی در زبان فارسی اتفاق افتاده است. بخش عمده کاربرد واژگان و اصطلاحات بیگانه در عهد قاجار به استفادۀ غیر معمول و بی رویه از واژگان عربی است. در برخی موارد این استفاده به گونهای است که اگر چه زبان نامه فارسی است، اما کلمات عربی ( صرف نظر از واژگان عربی رایج در زبان فارسی) بسیار بیشتر از واژگان فارسی هستند. به عنوان مثال خواندن در ابتدای نامه آقا محمدخان قاجار به میرزا ابوالقاسم قمی از عهدۀ هر فارسی زبانی که با عربی آشنایی نداشته باشد خارج است. هر چند به نظر می رسد رتبۀ فقهی و پیشینۀ مذهبی مخاطب نامه دلیل اصلی استفاده از واژگان و اصطلاحات عربی تا این حد باشد با این وجود در قیاس با نامههای مشابه امروزی کاربرد واژگان و اصطلاحات بیگانه بسیار بیشتر است: « وجود مسعود عالى جناب قدسى القاب شرایع و حقایق نصاب و افادت و افاضت انتساب مؤسس قوانین الفروع و الاصول مرسم معالم المنقول و المعقول حاوى الاصلین جامع الفرعین مرجع المغارب و المشارق صآنه اله تعالى عن البوائق و الطوارق، علامت العلماء، الافاخم ابو الفضائل و المفاخم میرزا ابوالقاسم ابقاه اله محفوظا و ایامنا ببقائه و لقائه از نوائب و مآرب محطوط و محفوظ، بر رأى صواب نمایش مکشوف و مشهود باد که سعادت نامۀ گرامى و اصل و از فحاوى محبت مطاوى مبتهج سواد از شوارق خاطر ارادت نائل گشت و چندانکه ضمیر منیر بتلاقى آنجناب شائق افتاد که اگر نهضت موکب جهانگشاه بمسالک غزا و جهاد، در پیش نبود بمقتضاى اشواق خاطر محبت اندیش بدریافت صحبت آنجناب عزیمت اشرف غزا تصمیم مییافت» ( نامه آقا محمدخان قاجار به میرزا ابوالقاسم قمی: ۱) استفاده از واژگان و اصطلاحات عربی حتی در نامههای قائممقام فراهانی که سرآمد قلم به دستان این روزگار است نیز مشاهده میشود: « علت وجود و کیفیت ورود شما موجب استبشار موفور گردید وضع مساعی و اهتمامات آن دوست مهربان را چه از طی تحریرات مرسله و چه از وضع ابلاغات جناب صدارت مآب کما فی الواقع ظاهر و آشکار گردید وثوق و اعتمادیکه بود یک افزود و مهر و محبت خاطر از حد بیان گذشت» ( نمونه خط و انشاء قائم مقام: ۲). همچنین استفاده از برخی اسامی و مشتقهای عربی مانند اسم مفعول عربی مضبوط که در نامه فتحعلیشاه به کار رفته است امروزه رایج نیست: « دیگر، ما که شما را مأمور به خدمت آذربایجان داشتهایم، به این جهت شما را در آنجا گذاشتهایم که خود فراغتی داشته باشیم و شما امور آنجا را مضبوط کنید» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۴) . و نیز:
« امّا این نقلها معنی ندارد. شما قشون خوب دارید؛ آدم خوب دارید؛ کار خود را مضبوط کنید و ولایت خود را نگاه دارید» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۵). به طور مشابه « فیالواقع» که اصطلاحی عربی است: « هرگاه فیالواقع، نگاهداری آنجا در قوۀ شما نیست، از حالا ما را خبر کنید که خود به دولت و اقبال، تشریف شریف بولایت مزبوره ارزانی داریم» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۴). همچنین مونث شدن صفت مزبور ( مزبوره) در این نمونه تحت تاثیر دستور زبان عربی ( زیرا ولایت اسم عربی است) انجام یافته است. استفاده از واژه ی عربی رقاب به جای پادشاهان: « پس لازم این حال آن است که چنانکه رقاب اجساد عباد را در ربقۀ تسخیر درآورند. باید ارواح [و] قلوب ایشان را نیز مسخر احسان و تفضلات خود نموده تا پادشاه جسم و جان باشند و صاحب مملکت بیپایان شوند. خصوصا دل مؤمنان که محل نوازل مراحم خداوند رحمن است» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۳). استفاده از واژۀ دشوار «مقارعه»: « باید دید که در ریاست دلها چه پادشاهی پنهان است. با آنکه تسخیر ابدان غالبا موقوف بر مقارعه سیف و سنان و تحمل شدائد حرب و اضطراب خفقان است و تسخیر قلوب موکول بیک گوشۀ چشم التفات و حاصل از یک کلمه سخن شفقت آیات است» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۱۴). استفاده از ترکیب « مخدوم معظم مکرم»: « مخدوم معظم مکرم: چنین نخواستم که در آب و گل تو نیست» ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۳). استفاده از دو واژۀ دشوار « مماطله»: « کسی که یک سطر خوش شیوه و تمام بنویسد در قلمرو آذربایجان نبود. چند قطعه و سرمشق شکسته و نستعلیق خواستم، دو سال است به مضایقه گذشت یا مماطله» ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۳). استفاده از عبارت عربی « روحی فداه»: « اعتماد نایب السلطنه روحی فداه در برادری به نواب مالک رقاب شاهزاده دخلی و نسبتی به هیچ کس ندارد» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۳). استفاده از عبارت امضا بعدالامنیت– عموم اثنی عشری در انتهای نامه: « از قرار معلوم حضرات عالی وقایع نگار صحیح مخصوص ندارید و در تلگراف هم اطلاعات کافی نمی دهند از این جهت کارها معوق میماند. از تلگرافخانه وقوعات هر روزه را صحیحا بخواهید. امضا بعدالامنیت– عموم اثنی عشری» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵۲۴). استفاده از عبارت حضرت صدیق اکرما در ابتدای نامه: « حضرت صدیق اکرما اگرچه تا حال همیشه احوال سلامتی آن یگانه گوهر درخشان ایران را از جناب آقا میرزا رضاخان و سایر دوستان استفسار کردهام ولیکن برای خود تقصیر بزرگی میشمارم که در تقدیم عرایض قصور کردهام. ولیکن امیدورام وجدان پاک آن حضرت این یکی را از تقصیرات غیرقابل عفو محسوب نخواهید داشت» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۱۷). استفاده از عبارت « ذی شرافت»: « خدمت ذی شرافت جنابان مستطابان آقای تقیزاده و آقای حاجی میرزا ابراهیمآقا عرض میشود انشاءالله مزاج مبارک جنبان مستطابان خالی از کدر و ملالت میباشد» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۶). استفاده از عبارت رایج « نعوذ بالله»: « که نعوذ بالله اگر شمه ی از این معنی به آسمان رسد ، و فکر انتقام کند خدا میداند از آن عهد و زمان که دست جفای آسمان به قطع رشته ی وصل پرداخته و ما را از یک دیگر جدا ساخته ، یکدم از عمر خود شمارم و نفسی به کام دل برآرم» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). برخی دیگر از عبارتهای دشوار عربی که در عهد قاجار استفاده شدهاند: تعلیقه: « چون امروز تعلیقۀ اخوی رسید و مکتوبی هم جوف آن بود که بایستی به قبلهگاهی فرستاده شود نخواستم به روز دوشنبه بماند همین امروز تقدیم میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۸). مراسله: « دوست عزیزم مراسلۀ نمرۀ سوم شما نیز رسید. ( بالای سطر اضافه کرده: غیر از روزنامهها و مراسلات ایران) از اوضاع ایران امروزها این جا نیز جزئی معلوماتی دادند. « طنین» سرمقالهای راجع به ایران نوشت برای شما فرستادم. اوضاع ایران خیلی وخامت دارد. روسها مثل ایتالیائیها میخواهند بکنند و اگر تلگراف امروزی آژانس پترسبورغ راست باشد بلکه هم این اقدام را کردهاند» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۲۴). ساعد الوزاره: « دربارهی جناب ساعدالوزاره این چند کلمه را هم فراموش نکنیم که این شخص با آقا بابا قلیاف ( اصل همه جا : قلیوف) نام کمال اتحاد و یگانگی را داشت. سابق حتی این قلی اف صدمۀ بزرگی به عموم ایرانیان بادکوبه زده که جمعا تبعید آن را از حکومت محلیه خواهش میکردند ( مسئلۀ بلبل را همه می دانند و معروف است) و در آن هنگام آقای ساعدالوزاره نشان شیر خورشید درجه سه از محمدعلی برای او آورد که تمام ایرانیان منزجر شده و شکایات به طهران نمودند. به نظرم از این هم بیاطلاع نباشید و قلیاف خودش از سردستههای نامی قوچیها است و صاحب پاراخودها و همه چیز هست» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۱۹). محیر العقول: « قربانت گردم بعد از تقدیم مراتب فدویت زحمت میدهد– چندی قبل به زیارت دستخط مبارک مرقومی اوایل شهر صیام نائل شدم و از این اظهار مرحمت نهایت متشکرم و امروز محض اظهار حیات و تجدید مراسم ارادت بدین مختصر زحمت میدهد که البته از وضع مرکز و تفرقۀ اردوی سالارالدوله با آن شکست محیرالعقول و متواری شدن محمدعلی میرزا و تعاقب اردوهای دولتی این دو خائن ملک و ملت را از تلگراف آژانسها مسبوق شدهاید» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۱۶). اعلیحضرت: « و ایضا آنهایی که بعد از تصویب مجلس دارالشوری و تصویب وزراء و اراده و امر اعلیحضرت شاهنشاهی حکومت فرمانفرما را بر تبریز مانع میشوند و در تلگراف پیش از نصب عزلش را میخواهند آیا مسئوولیت را به گردن گرفتهاند یا نه. آخر برای مملکت یک حاکم مسؤول لازم است. اینها که مانع از آمدن حاکم هستند باید خودشان مسؤول باشند» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵۲۴). تلفیات: سیم زوال و تلفیات مال و جان اطراف شهر را ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵۲۴) . اضمحلال: پنجم ضرر و اضمحلال تجارت را ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵۲۴). سابق الذکر: نهم که اگر خدا نکرده خیال فاسد بعضی اشخاص سابق الذکر مجری شود که بالاتر از همه است ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵۲۴) ذمه: بر ذمۀ حضرات عالی واجب است که تحقیق بفرمائید که این مسؤولیت را کدام یک از اینها بر ذمه میگیرد. آیا آقایان انجمن بر ذمه میگیرد و یا فلان و فلان ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵۲۴). وقوعات: البته این مسؤولیت را تحقیق فرموده در روزنامۀ مجلس و سایر روزنامهها اعلان فرمائید تا تکلیف ملک و ملت معلوم شود. نمیدانم اینها را افسانه حساب خواهید فرمود یا این که در خاطر مبارکتان اثری خواهد نمود. از قرار معلوم حضرات عالی وقایع نگار صحیح مخصوص ندارید و در تلگراف هم اطلاعات کافی نمیدهند از این جهت کارها معوق میماند. از تلگرافخانه وقوعات هر روزه را صحیحا بخواهید ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵۲۴) . سرالکتابات نصف الملاقات ( مکاتبه خود نیمی از دیدار است): « مگر امروز که نگاشته کلک سامی رسید و سرالکتابات نصف الملاقات ظاهر شد» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). ضیفی مستغنی الوصف ( میهمانی بینیاز از تعریف): « ضیفی مستغنی الوصف که مایه ی ناز و محرم راز بود گفت: قاصدی وقت ظهر کاغذی سر به مهر آورده که سربسته به طاق ایوان است و گلدسته ی باغ رضوان» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۶). کالماء فی الغیل و البرء للعلیل ( چون آبی است برای جگر سوختهی از تشنگی و مانند شفاست برای بیمار)
کالماء فی الغیل و البرء للعلیلرسید و خاطر آرزومند را تسلی و تسکین داد. من نمیدانم که این جنس سخن را نام چیست؟ ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۸). خذا من نجدا مانا لقبه ( از نسیم نجد آرامشی به دست آور) خذا من نجدا مانا لقبه امروز از رسیدن این کاغذ بحمدالله رفع کسالت شد و حسن و شمایل قصیدهی ابن خیاط، جان و دل را به وجد و نشاط آورد ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۸). کل مدع کذاب ( هر ادعا کننده و خواهان دروغ گوست) بقول شیخ: کل مدع کذاب. یحیی خان روانه است؛ کاغذ پر و پوچ بی حاصلی چندان باید نوشت که تلخه؛ جا به گندم تنگ کرده، حاصل زندگانی عالم صحبت احباب است، اگر حضور مقدور نشود، ناچار به غیاب و توسط قاصد و کتاب ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۸). مضی ز من و الخلق یستفیضون منی و یستفیدون من حسن مقالتی و یستلذون عن فصاحه بیانی ( گذشت آن زمانی که مردمان از من فیض مییافتند و از گفتار خوبم بهرهمند میشدند و از شیوائی و رسائی بیانم لذت می بردند). مضی ز من و الخلق یستفیضون منی و یستفیدون من حسن مقالتی و یستلذون عن فصاحه بیانی بر سر من مغفری کردی کله وان درگذشت ( منشآت قائممقام فراهانی: ۹۵). در عصر مشروطیت به علت رابطۀ زیاد و نزدیک ایرانیان با اروپا، در برخی نامهها اصطلاحات و تعابیر اروپایی ( فرانسه یا انگلیسی) با رسمالخط و املایی متفاوت با املای رایج امروزی استفاده شده است مانند واژۀ « پترسبورغ» که امروزه « پترزبورگ» رایج است: « دوست عزیزم مراسلۀ نمرۀ سوم شما نیز رسید. (بالای سطر اضافه کرده: غیر از روزنامهها و مراسلات ایران. ) از اوضاع ایران امروزها این جا نیز جزئی معلوماتی دادند. « طنین » سرمقالهای راجع به ایران نوشت برای شما فرستادم. اوضاع ایران خیلی وخامت دارد. روسها مثل ایتالیائیها می خواهند بکنند و اگر تلگراف امروزی آژانس پترسبورغ راست باشد بلکه هم این اقدام را کرده اند» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۲۴). گاهی نیز یک یا چند جمله از زبان دیگر در متن نامه آمده است مانند نمونۀ زیر که مشخصات چند کتاب به زبان فرانسه آمده است: « و خواهشمندم یک فهرست کتب تاریخی و فلسفی به من بفرستید. اگر ممکن باشد قیمت « سر تقدم انگلیس» ویوللد دمولن و تاریخ تن و باقل را مرقوم دارید.
۱ ) Taine: Origine de Ia France contemporaine
۲ ) Buckle, Histoire anglais
۳ ) Demolin
قیمت و آدرس و چند جلد بودن اینها را مرقوم دارید. گویا تاریخ باقل پنج جلد باشد. ترجمه به فرانسه شده و هنوز مقدمه است. به آخر نرسیده است» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۶۱). ۴-۱-۴-۱ استفاده از شعر عربی در نامه استفاده از شعر عربی عمدتا در نامههای قائممقام فراهانی اتفاق افتاده است که مهمترین نمونه های آن عبارتند از : الف– محتسب خم شکست و من سر او. کو تا ان شاءالله بشکنیم، زود است که از ملحمه به دامغه خواهد رسید و نعم ما قال النابغه ( قائم مقام، ۱۳۶۶: ص ۱۴): و لا عیب فیهم غیر ان سیوفهم بهن فلول من قراع الکتائب تورثن من ازمان یوم حلیمه الی الیوم قد جربن کل التجارب « عیبی در آن نیست جز این که شمشیرهایشان بر اثر کشتن لشکریان کند شده است». « خبر از زمان جنگ حلیمه میدهند و تا امروز به تحقیق در تمام آزمایشها امتحان شدهاند». کلمات غیر، قراع، تخبرن، یوم، الیوم، کل به غلط ثبت شده است. نیز به جای تورثن، تخبرن است. بیت در عبارت، مقول قول و مفعول است. نیز بیت اول آرایه مدح شبیه به ذم دارد. ب– وقایع بعد از ورود قسوره الزمانی در تلو کتابی مستطاب که رشک نگار ارژنگ و مانی بود به ملاحظه رسید و مژدۀ سلامتی وجود مسعود، موجب هزار گونه فرح و شادمانی گردید ( همان: ص ۳۹): خطاطیف جحن فی حبال متینه تمد بها اید الی نوازع « دستهای ورزیدهی تیرانداز، پیکان های سرکج را که در ریسمانهای محکم بسته به سوی من پرتاب می کنند». در چاپ یغمایی خطاطیف، حجن، حبال، اید، الی نوارغ غلط ذکر شده است. بیت تمثیلی برای عبارت فارسی است و گواه نجات از معرکه است. ج– او ( یوزخان، دختر عم اغوز) خود مانند شمع که بزم یاران فروزد و جان پروانه ( اغوز) سوزد، سرگرم تماشای جواری است و قصد مردم شکاری: دفع گمان خلق را تا نشنوند مطلع دیده به سوی دیگران دارد و دل به سوی او نظرت بمقله شادن متربب احوی احم المقلتین مقلد ولقد اصاب فؤاده من حبها عن ظهر مرنان بسهم مصرد ( قائم مقام، ص ۳۹۶): « آن زن با گوشۀ چشمی به او نگریست و فرو ریخت بر او نگاه گرم و سوزانش که به درازا کشیده بود». « لبریز شد دلش از دوستی آن دختر و نرم شد از تیر نگاهش؛ پنداری که به هدف اصابت کرده است». شادن، المقتلین؛ فؤاده از اشتباهات است. بیت عطف بیان است. دیگر نوشته بودید زود بیا که اگر زود بیایی، دیر است. جوابی در این باب جز شعر عنتره ندارم: و لقد شفی نفسی واذهب سقمها قیل الفوارس و یک عنتر اقدم یدعون عنتر و الرماح کانها اشطان بئر فی لبان الادهم ( عنتره، ۱۴۱۸ ق: ص ۱۸۴) « به تحقیق جان مرا شفا و بیماریش را بهبود داد، گفتار سوارانی که میگفتند: وای بر تو که عنتر آمد» « درحالیکه نیزههای آنان بسان ریسمانهای چاه در سینهی اسبها فرو رفته بود، عنتره را میطلبیدند». ابرء سقمه، قیل، الفوارس، الرماح اشکالات چاپی کتابند. ضمنا در دیوان قدم به جای اقدم است. ابیات در نقش بدل بعض از کل برای شعر عنتره هستند. و تضحک منی شیخه عبشمیه کان لم تر قبلی اسیرا یمانیا ( تاریخ الادب العربی، ص ۲۰۶) « پیرزن عبشمی ( طایفۀ عبد شمس) به من میخندد؛ گویا پیش از من اسیر یمنی ندیده است.» تضحک، عبشمیه غلط اعرابی کتاب هستند. بیت در عبارت مقول قول و مفعول است. دورۀ مخضرم لک الحمد یا ذاالمجد والجود والعلی تبارکت تعطی من تشاء و تمنع ( علی ( ع)، ۱۳۶۲: ۲۶۲) « ای خداوند بزرگی و بخشش و بزرگواری، سپاس ترا سزاوار است که جاویدانی. هر که را خواهی بخشش میکنی و منع میکنی از هر که بخواهی.» بیت در عبارت مفعول است. ب– اگر کوه کوه زلت و کفران باشد، پایمال رحمت و غفران گردد ( قائم مقام، ۱۳۶۶: ۳۲۹). الهی لئن جلت و جمت خطیئتی فعفوک عن ذنبی اجل و اوسع ( علی ( ع )، ۱۳۶۲: ۲۶۵) « پروردگارا، به تحقیق لغزشهای من آشکارا و زیاد شد اما عفو و بخشش تو افزونتر از گناهان من است». اجل و اوسع غلط کتاب است و عبارت عربی، تکرار مضمون فارسی است. ج– صاحب بن عباد… خطابی بل عتابی به ابوحاتم عروضی کرده که چرا بحث ابن راوندی ملعون را در این دو بیت جناب ولایت مآب صلوات الله و سلامه علیه که فرمودهاند: یا ایها السائل عن اصحاب ان کنت تبغی خیرالصواب انبئک عنهم غیر ما تکذاب بانهم او علیه الکتاب ( همان: ص ۱۱۰) « ای کسی که از یاران میپرسی، اگر خواسته باشی آخرین مطلب درست را بدانی». « بی آنکه به تو دروغ گفته باشم، ترا آگاه میسازم که آنها جای کتابی بیش نیستند». در کتاب مصراع دوم « ان کنت تعنی آخر الصواب » است. به جای تکذاب، یکذبون است. بیت در عبارت بدل کل از کل از کلمۀ « دو بیت» است. اصحاب به جای کتاب تشبیه شدهاند. ۴-۱-۵ جملهبندی دستوری یکی از ویژگیهای دستوری در نامههای عهد قاجار استفاده از ضمایر عربی در انتهای واژگان فارسی است به عنوان مثال ضمیر « ی» عربی در عبارت « فرزندی» در ابتدای نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا که در آن روزگار به جای عبارت « فرزندم» آمده است: « فرزندی عبّاس میرزا بداند که کاغذی که به میرزا شفیع نوشته بودی، به نظر مبارک پادشاهی رسید» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۱) و البته در نامههای قائممقام نیز این موضوع قابل مشاهده است: « فرزندی اسحق! دیروز از پسر کربلائی قربان کاغذی رسید موجب حیرت ناظران گردید» ( نمونه خط و انشاء قائم مقام: ۲). در جملهبندی نامههای قاجار هنوز حرف « را» کاربرد نثر کهن ( در نقش حرف اضافه) مشاهده میشود: « بر فرضی که علاج او را هم میکردید» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۱). و به طور مشابه در نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: « و همچنین ظاهر و هویداست که لذت رفعت و ریاست و سروری، اعظم لذان دنیویه است پادشاهان و عالیشان را- چون پایۀ همتبلند و بخت رفیع ایشان ارجمند و به مراتب دون خود را نمیآلایند و خود را هرگز به پست فطرتان مشابه نمینمایند» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۲). در نمونۀ زیر از نامه فتحعلیشاه، از علامت مجهول ( ای) در انتهای کلمه « دسته » استفاده نشده است: « همینکه در صورت فرار و گریز، از شما هم همین خوف و بیم را داشته باشند، یقین است که هرگز فرار را بر قرار و گریز را بر ستیز ترجیح نخواهند داد؛ و همینکه پانصد نفر را یکجا گردن زدید، دیگر هیچ دسته[ای] از پیش دشمن نخواهند گریخت و خون خود را به دست شما، بل در راه شما خواهند ریخت» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۳). همچنین علامت نفی در عبارت « خون خود را به دست شما» وجود ندارد معادل امروزی آن میتواند « خون خود را نه به دست شما» باشد در نامههای قاجاری نه تنها جدا نویسی فارسی امروز در غالب موارد رعایت نمیشده است بلکه حتی در برخی نامهها ترکیبی معادل چند کلمه به هم چسبیده نگاشته شده اند: « هرگاه فیالواقع، نگاهداری آنجا در قوۀ شما نیست، از حالا ما را خبر کنید که خود به دولت و اقبال، تشریف شریف بولایت مزبوره ارزانی داریم» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۴). ( بولایتمزبوره: به ولایت مزبوه) همچنین در بسیاری موارد ساختار دستور زبان فارسی به هم ریخته است، نکتۀ جالب توجه این است که این ساختار در نمونه های دیگر این دوره به طور صحیح آورده شده است و به درستی مشخص نیست که آیا کاربرد هر دو ساختار (نمیتواند آمد و نمیتوان آمد؛ فراموش نمیشدی و فراموش نمیشوی) صحیح شمرده میشده است یا اینکه ضعف یا اشتباه دستوری نگارنده باعث چنین ساختاری شده است: « این طرف اروس هم ییلاقاست و از سرما نمیتواند آمد» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۴) . ( نمیتواند آمد: نمیتوان آمد) « بخدا قسم برای تو آنقدر دلم تنگ شده است که حساب ندارد التفات قلبی من نسبت به تو زیاده از حد است البته خود هم میدانی چقدرها ترا میخواهم هیچوقت از یادم فراموش نمیشدی» ( دو نامه عاشقانه از ناصرالدین شاه قاجار: ۲). ( فراموش نمیشدی: فراموش نمیشوی) در نثر نامههای قائممقام گاهی نظم نگارشی واژگان نادیده گرفته میشود. به عنوان مثال در نمونۀ زیر صفت تفضیلی عربی در کنار صفت تفضیلی فارسی و در معنای یکسان آمده است که اولی اضافه است: « شما عریضۀ منید بر وجه احسن، خوشخطتر، مربوطتر، مضبوطتر، بدان جهت است که گاهی جسارت نمیکنم» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۳). به طور خاص دربارۀ ترسل منشی خویی ( که دربردارندۀ نمونهای از نامههای این دوره است) گفته شده است که « در سبک نگارشی این کتاب ویژگیهای زیر از خصوصیات این ترسل است. ۱– همۀ کلماتی که حرف ( گ ) دارند بصورت ( ک ) نوشته شده است. ۲– همزه ( ء ) در آخر کلمات نشان دهندۀ نشانل ( ای ) می باشد. ۳– ( ه )– ( ه ) عربی گاهی در معنی حرف ( ت ) فارسی است. ۴– گاهی برخی از اختصاصات سبک خراسانی ( ابر– بر ) ( سیتانی– ستانی ) در کتاب نمود دارد. ۵– برای آرایش شکل کتابت کلمات از نقطه های اضافی استفاده شده است مباشری، کشر ( مباشر– کسر) ۶– برخی از کلمات مطابق لحن تلفظ نوشته شدهاند پیرامن– پیرامون/ ابراهم- ابراهیم» ( حسن زاده ف ۱۳۸۸: ۷۴). ۴-۱-۶ کاربرد متفاوت یا اشتباه افعال، اسامی و حروف کاربرد متفاوت یا اشتباه افعال، اسامی و حروف در نامههای این دوره گاهی نشان دهندۀ کم سوادی نامهنگار است مانند نوشتن دو کلمۀ ثانیا و ثالثا با حرف سین در نامهای به خط ناصر الدین شاه: « سانیا: در حقیقت به رضای طرفین و منفعت طرفین است در عهدنامه ما هنوز هیچ نفهمیدهایم که چه منفعتی برای ما دارد. گاه است مفید نباشد. خلاصه موافق عهد و قرارنامه و اصولا در فقرۀ راهسازی هیچ جای عجله و اصرار نیست. سالثا: به مشهد مقدس که هیچ و ابدا سخنی و حرفی نیست و نباید ساخته شود» ( پنج نامه از ناصر الدین شاه قاجار درباره مسائل مرزی خراسان: ۲). دویما به جای دوما: « همینطور که شما مختار و مجاز هستید که اولا نظم سرحدات خود را بدهید و دقیقه کوتاهی نکنید. دویما در فقرۀ قلعهجات کلات و دره جز بخصوص لطفآباد و شیلیکان دره جز و قلعهجاتی که به هیچ وجه ترکمان در آنها مسکن و رعیتی ندارد» ( پنج نامه از ناصر الدین شاه قاجار درباره مسائل مرزی خراسان: ۲). گاهی نیز اسم مکانی با املا و تلفظی متفاوت از املا و تلفظ امروزیاش استفاده شده است: « ساختن آبادی در سرخس کهنه چه مداخلهایست به کار ترکمان تکه یا طژن. اینکه اسم کنار طژن را بردهاند منظور از تراکمۀ کنار طژن است نه مکان سرخس کهنه و اینکه شارژ دافر گفته کلامش بر این است و میگوید که دولت روس اصرار ندارد که این مکانها ملک ایران نیست. بلکه مقصودش تنها بقای نظم و استحکام کار است» ( پنج نامه از ناصر الدین شاه قاجار درباره مسائل مرزی خراسان: ۴) . ( طژن: تجن ( رود تجن در شمال شرقی ایران)) استفاده از ضمیر مخاطب عربی برای خطاب به دو نقر در جملهای فارسی: « خدمت ذی شرافت جنابان مستطابان آقای تقیزاده و آقای حاجی میرزا ابراهیمآقا» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۶). استفاده از واژۀ جعلی « می باشد»: « عرض میشود انشاالله مزاج مبارک جنبان مستطابان خالی از کدر و ملالت میباشد» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۶). « امروز فرد است که حاجی علیآقا هم بلیت گرفته عازم روسیه می باشد» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۱۴). ۴-۱-۷ نگارش نامۀ سرگشاده نامههای سرگشاده نامههایی است که بیشتر جنبۀ بیانیه یا اعلامیه دارند، اینگونه نامه که در دوران معاصر بسیار رایج شده است و بعید نیست با توجه به منسوخ شدن گونه های دیگر نامه در سبز فایل و تحت تاثیر ابزارهایی مانند تلفن، تلگراف، اینترنت و… در آینده نامههای سرگشاده تنها گونهی رایج نامه باقی بماند. در بررسی نامههای عهد قاجار، در سالهای واپسین عصر مشروطیت نمونههایی از این گونه از نامهها مشاهده میشود. در مورد اینکه آیا این نامهها به طور قطعی نخستین نامههای سرگشاده فارسی هستند یا نه نمیتوان به قطعیت نظر داد اما به هرحال برای نگارندۀ این پایان نامه دو امر بدیهی به نظر میرسد: نخست اینکه در دوران نخستین عهد قاجار ( نامههای قائم مقام و امیرکبیر و شاهان قاجار) هیچ نمونه نامۀ سرگشادهای وجود ندارد و اصلا رویۀ نامهنگاری با سرگشاده نوشتن نامه در تضاد است و دیگر اینکه نامههای سرگشاده عهد مشروطیت از سوی روشنفکران فرنگ رفته پیشنهاد شده است و به نظر میرسد این گونه نامهنگاری از ادبیات اروپا الگو گرفته باشند. نمونهای از نامههای سرگشاده در عهد قاجار را میتوان در بین نامههای عهد مشروطیت مشاهده نمود: « و ایضا آنهایی که بعد از تصویب مجلس دارالشوری و تصویب وزراء و اراده و امر اعلیحضرت شاهنشاهی حکومت فرمانفرما را بر تبریز مانع میشوند و در تلگراف پیش از نصب عزلش را میخواهند آیا مسئوولیت را به گردن گرفتهاند یا نه. آخر برای مملکت یک حاکم مسؤول لازم است. اینها که مانع از آمدن حاکم هستند باید خودشان مسؤول باشند. در حین مسؤولیت، اول خونبهای مقتولین و بلکه قصاص مقتولین را از اینها مطالبه مینمائیم. دوم خصوصا قصاص حاجی قاسم را. سیم زوال و تلفیات مال و جان اطراف شهر را. چهارم ضرر و خسارت املاک را. پنجم ضرر و اضمحلال تجارت را. ششم خسارت گمرکات دولت را. هفتم زوال نوامیس دولت و مملکت و ملت را. هشتم زوال دین و مذهب و شریعت را. نهم که اگر خدانکرده خیال فاسد بعضی اشخاص سابقالذکر مجری شود که بالاتر از همه است. بر ذمۀ حضراتعالی واجب است که تحقیق بفرمائید که این مسؤولیت را کدام یک از اینها بر ذمه میگیرد. آیا آقایان انجمن بر ذمه میگیرد و یا فلان و فلان. البته این مسؤولیت را تحقیق فرموده در روزنامۀ مجلس و سایر روزنامهها اعلان فرمائید تا تکلیف ملک و ملت معلوم شود. نمیدانم اینها را افسانه حساب خواهید فرمود یا این که در خاطر مبارکتان اثری خواهد نمود. از قرار معلوم حضراتعالی وقایع نگار صحیح مخصوص ندارید و در تلگراف هم اطلاعات کافی نمیدهند از این جهت کارها معوق میماند. از تلگرافخانه وقوعات هر روزه را صحیحا بخواهید. امضا بعدالامنیت– عموم اثنی عشری» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۵۲۴). ۴-۲ صور خیال و آرایه های ادبی در نامه های عهد قاجار ۴-۲-۱ حُسن مطلع « حُسن مطلع و به عبارت دیگر تمایز مقدمه یا آغاز نثر و شعر از سایر ارکان، با مراعات دقائق فنی، به نسبتی بیش از آنچه در متن ملحوظ است؛ در شمار صنایعی است که به طور طبیعی، شاعران و نویسندگان میکوشند تا به گونهای آن را در آثار خود به کار برند و با دقت در انتخاب الفاظ و تنسیق جمل و عبارات، مطلع کلام را زیباتر و گیراتر ترتیب دهند» ( خطیبی، ۱۳۸۶: ۲۲۴) مطلع سخن، چنانکه از نام آن پیداست؛ نخستین قسمتی است که خواننده میخواند یا شنونده میشنود و طبعا باید به طریقی انشاء و تلفیق شود که از دیگر قسمتهای کلام، ممتاز و مشخص باشد چنانکه بتواند با جلب توجه خوانندگان و شنوندگان، آنان را همراه با خود، تا پایان کلام بکشاند. این شیوهای است که خطیبان و گویندگان نیز، به نوعی در خطب و مواعظ بدان توجه داشتهاند ( همان منبع). قائممقام فراهانی در نامههای خویش به حُسن مطلع توجه دقیقی داشته است. همواره در نامههای قائممقام او پیش از پرداختن به مطلب و مقصود اصلیاش از نامه، به مدد بیتی شعر و چند خطی توصیف و تمجید نامهاش را عطرآگین میساخته است: « باد آمد و بوی عنبر آورد بادام شکوفه بر سر آورد نامۀ نامی که نافۀ مشک تر و نسخهی خط دلبر بود، در بهترین وقتی و خوشترین وجهی رسید و ساحت خاطر را رشک باغ بهشت و موسم اردیبهشت ساخت. مهجور مشتاق را حالتی غریب پدید آمد که جان در گلشن عشرت داشت و دل در آتش حسرت. گاه از دیدن خط مکتوب منتعش؛ و گاه از ندیدن روی مطلوب مشتعل» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). « مهربان من: دیشب که به خانه آمدم خانه را صحن گلزار و کلبه را طلبهی عطار دیدم» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). گاهی نیز قائممقام در مطلع نامهاش و پس از ذکر یاد خدا، اینکه همواره به یاد مخاطب نامۀ خویش است را یادآور میشود: « حاشا که از زمان مفارقت صوری تا حال یک نفس بی یاد شما گذشته، یا نقش خیال و آرزوی وصال از دیده و دل محو گشته باشد» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۸). گاهی نیز در مطلع نامهاش حکایتی متناسب با مضمون نامه آورده است: « قوم موسی در وادی تیه که مائده آماده، و نعمت موجود و کباب بی آتش و دود، از جانب رب و دود می رسید؛ قدر آن را ندانستند، شکر آن نگزاشتند. خواهش بصل وثوم کردند، و عدس و فوم خواستند، لاجرم نوبت تغییر نعمت رسید، و اشرف به اخس مبدل گردید» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۱۷۷). نمونه های حسن مطلع در دهه های بعدی عصر قاجاریه را میتوان در نامههای تقیزاده در دورۀ مشروطیت مشاهده نمود که نشان از قلم شیوای او دارد: « قبلهگاها تصدقت گردم پریروز عریضۀ مفصل به تاریخ ۳ شهر ج ۲ عرض کردهام. امروز مطلب مهمی ندارم که قابل عرض باشد. چون امروز تعلیقۀ اخوی رسید و مکتوبی هم جوف آن بود که بایستی به قبلهگاهی فرستاده شود نخواستم به روز دوشنبه بماند همین امروز تقدیم میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۸). « آقای محترم و معظم من پس از تقدیم مراتب اخلاص و ارادت و استعلام از صحت مزاج مبارک عالی به دریافت رقیمۀ شریفۀ مورخۀ ۱۱ شهر جمادی الاولی حضرتعالی اعتراف مینماید. بدوا از این که در عرض جواب قریب یک هفته تعویق حاصل شده است معذرت میخواهم و چون علت کسالت این بنده بوده است البته معذور خواهید داشت. اینک که از توجهات حضرت عالی به عرض جواب قادر میباشم بدوا از دریافت رقیمۀ شریفۀ مذکوره نهایت تشکر و امتنان را دارا میباشم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۹). « دوست عزیزم مراسلۀ نمرۀ سوم شما نیز رسید. ( بالای سطر اضافه کرده: غیر از روزنامهها و مراسلات ایران.) از اوضاع ایران امروزها این جا نیز جزئی معلوماتی دادند. « طنین» سرمقالهای راجع به ایران نوشت برای شما فرستادم. اوضاع ایران خیلی وخامت دارد. روسها مثل ایتالیائیها میخواهند بکنند و اگر تلگراف امروزی آژانس پترسبورغ راست باشد بلکه هم این اقدام را کردهاند» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۲۴). « فدایت شوم مدتی است که مجال نکردم اظهار خلوص عقیدۀ خود را نسبت به آن یگانه دوست محترم بدارم. الان که اذان صبح همین روز است و تمام مردم در بستر راحت غنودهاند غیر از کسانی از ترس خدا مشغول عبادتند نیات خالصانۀ خودم را خدمت شما اظهار میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۲۰). « قربانت گردم بعد از تقدیم مراتب فدویت زحمت میدهد– چندی قبل به زیارت دستخط مبارک مرقومی اوایل شهر صیام نائل شدم و از این اظهار مرحمت نهایت متشکرم و امروز محض اظهار حیات و تجدید مراسم ارادت بدین مختصر زحمت میدهد که البته از وضع مرکز و تفرقۀ اردوی سالارالدوله با آن شکست محیرالعقول و متواری شدن محمدعلی میرزا و تعاقب اردوهای دولتی این دو خائن ملک و ملت را از تلگراف آژانسها مسبوق شده اید» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۱۶). « حضرت صدیق اکرما اگرچه تا حال همیشه احوال سلامتی آن یگانه گوهر درخشان ایران را از جناب آقا میرزا رضاخان و سایر دوستان استفسار کردهام ولیکن برای خود تقصیر بزرگی میشمارم که در تقدیم عرایض قصور کردهام. ولیکن امیدوارم وجدان پاک آن حضرت این یکی را از تقصیرات غیرقابل عفو محسوب نخواهید داشت» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۱۷). منشی خویی ترسل خود را با حمد خداوند آغاز میکند، به نعت پیغمبر محمود و خلیفهی بر حق و اولاد طاهرین میپردازد ( ترسل منشی خویی: ۱) سپس با بیان علت ترقیم و تفهیم کتاب که خود مجموعهای در پنج باب ( تعلیم و ترقیم قواعد، فرامین، مراسلات، احکام شرعی، خطوط دفتری و سایر خطوط) است دست به نیایش و مناجات بلند میکند: « بار خدایا، کریما، کردگارا، رحیما، زهی خداوند توانا که ناتوان بنده را رتبت گیتی خدایی دادی در قید اطاعت آوردی و بی هیچ طاعتی هر گونه نعمتم میسر کردی (ترسل منشی خویی: ۲). ۲-۴-۲ سجع سجع یکسانی دو واژه در یک عبارت؛ از نظر واج یا واجهای پایانی، وزن یا هر دوی آنهاست. آرایه سجع در کلامی دیده میشود که حداقل دو جمله باشد و بیشتر در نثر بکار میرود؛ زیرا سجعها باید در پایان دو جمله بیایند و آهنگ دو جمله را به یکدیگر نزدیک سازند تا آرایه سجع نامیده شوند؛ از این جهت سجع مانند قافیه است که در پایان مصراعها یا بیتهای شعر آورده میشود. اگر سجعها در یک جمله در کنار یکدیگر به کار برده شوند، «تضمین مزدوج» نامیده میشود. نثر و شعری که در آن آرایه سجع به کار رود، «مسجع» نامیده میشوند. در ادب پارسی، نثر مسجع با آثار خواجه عبدالله انصاری آغاز شد. در طبقاتالصوفیه، نثر کتاب در برخی بخشها، مسجع است. سجعهای خواجه عبدالله را تقلیدی از ترانههای هشتهجایی و قافیهدار دوره ساسانی دانستهاند. در ادب فارسی، نثر مسجع با تصنیف کتاب گلستان سعدی به اوج خود رسید. پس از آن نثرهای مسجع به تقلید از سعدی ایجاد شدند. از آن جمله جامی در تصنیف بهارستان از سعدی تقلید کرد، با این تفاوت که سخن جامی متمایل به سادگی و روانی بود. قائم مقام فراهانی در منشأت، نامهها و مکتوبات خود را گرد آورد و سبک جدیدی در نویسندگی نثر مسجع پدید آورد. مقامات حمیدی و کتاب پریشان از دیگر آثار نثر مسجع فارسی است. عالیترین نمونه های سجع در نامه و منشات فارسی را بیشک باید در نامههای قائممقام فراهانی دانست. سرآغاز بسیاری از نامههای او با قلم درخشان و توانایش آهنگین است. به عنوان مثال نامهای که در روزگار فتحعلی شاه و از طرف او برای امپراتور روسیه نوشت چنین شروع می شود: « وجودی بیمثل و مانند مبرا از چون و چند که عادل و عالم است و قاهر هر ظلم، پاداش هر نیک و بد را اندازه و حد نهاده بحکمت بالغه خود بدکاران را جزا و عذاب کند و نیکوکاران را اجر و ثواب بخشد و درود نامعدود بر روان پیغمبران راست کار و پیشوایان نیکو کردار باد و بعد بر رأی حقایقنمای پادشاه ذیجه انصاف کیش عدالت اندیش تاجدار با زیب و فر شهریار بحر و بر برادر والاگهر خجسته اختر امپراطور ممالک روسیه و مضافات که دولتش با جاه و خطر است و رایتش با فتح و ظفر مخفی و مستور» ( دو نامه تاریخی از میرزا ابوالقاسم قائم مقام: ۲). و به طور مشابه: « خداوندی را ستایش کنیم و نیایش نمائیم که عفوش خطاپوش است و لطفش معذرت نیوش و مهرش از قهرش پیش و فضلش از عدل بیش و از آن پس مخصوصان جناب قرب و محرمان حرم قدس او را که وجود ذیجودشان موجد صلاح امم است و موجب اصلاح عالم» ( دو نامه تاریخی از میرزا ابوالقاسم قائممقام: ۲). « دزد بیتوفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت میروم و به غارت میرفت » ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۳). « نامۀ نامی که نافۀ مشکتر و نسخۀ خط دلبر بود، در بهترین وقتی و خوشترین وجهی رسید و ساحت خاطر را رشک باغ بهشت و موسم اردیبهشت ساخت. مهجور مشتاق را حالتی غریب پدید آمد که جان در گلشن عشرت داشت و دل در آتش حسرت. گاه از دیدن خط مکتوب منتعش؛ و گاه از ندیدن روی مطلوب مشتعل» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). بعد از عهد بعید و قطع امید فرجی بعد از شدت و فرحی بعد از محنت بود ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). جائی که دیدن چند سطر و خواندن چند حرف بدینسان مایهی حیات و پیرایهی نشاط شود، نمیدانم دیدن یار مهربان و بوسیدن آن دست و بنان چه خواهد کرد؟ ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴) « ضیفی مستغنی الوصف که مایهی ناز و محرم راز بود گفت: قاصدی وقت ظهر کاغذی سر به مهر آورده که سربسته به طاق ایوان است و گلدستهی باغ رضوان» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۶) ماشاءالله خامهات که عنبربیز است و آمهات عبیرآمیز، و نامه را عطرآمیز میکنی بازار خویش و آتش ما تیز میکنی ( منشآت قائممقام فراهانی: ۹۵) سبحانالله! پس چرا به این شدت از دل من غافلند که خود فی نفسه مایۀ وبا و طاعون است و عاجز کن ارسطو و افلاطون ( منشآت قائممقام فراهانی: ۱۷۷) در مجموع میتوان سجع را به عنوان مهمترین آرایهی ادبی در نامههای قائممقام در موارد زیر جستجو نمود: « ۱– مراعات سجع بیشتر در دو قرینه جز در دیباچه ها که چنانکه گذشت، در آن سجع به تقلید از شیوهی قدیم، در قرائن مکرر با قیافهی واحد دیده میشود. ۲– طول قرائن به طریقی که بتوان در آن جز سجع، دیگر انواع تکلفات لفظی را نیز جای داد. ۳– استعمال قرینههای سجع کوتاه در قرائن طویل، به صورت سجع در سجع و اختلاف طول قرائن با آوردن قرائن طویل، معمولا بعد از قصیر. ۴– انتخاب و استعمال لغات و کلمات دشوار عربی، برای رعایت سجع و آزاد بودن نثر در گزینش این گونه لغات و به کار بردن دیگر صنایع لفظی، همراه با سجع. ۵– به عکس دورۀ قبل، حذف روابط و افعال به قرینه و بنا نهادن سجع بر کلمات، قبل از روابط و افعال. ۶– مراعات سجع، معمولا در معانی مترادف که در عرض یکدیگر قرار دارند: جز در مواردی اندک که نویسنده با مهارت تام توانسته است سجع را در عین ارسال و اطلاق معنی، در نثر جای دهد و نثر مسجع مرسل بنویسد. ۷– مراعات سجع؛ گاه با آوردن دو لفظ مسجع در آغاز قرائن، نه چنانکه رسم است در پایان آن، و آزاد گذاردن کلمات اواخر دو قرینه» (خطیبی، ۱۳۸۶: ۱۹۴) در مقابل ارزش والای سجع در نامههای قائم مقام، نمونه های سجع بکار رفته در دیگر نامههای این دوره از ارزش ادبی چندانی برخوردار نیست و به نظر نمیرسد که نویسندگان نامه نیز با هدف آفرینش متنی ادبی و آهنگین چنین نوشته باشند اما به هر حال آن چه از سجع و نثر آهنگین در نامههای این دوره مشاهده میشود اغلب محدود و معمولی است: « یقین است که هرگز فرار را بر قرار و گریز را بر ستیز ترجیح نخواهند داد» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۳). « و در هر صورت، ما خود بیاری باری؛ از عهدهء ولایتداری و سرحدداری برخواهیم آمد» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۴). « ما نه منجّم هستیم و نه رمّال! آنچه میفرماییم، از هیچجا و هیچ… نیست، مگر از روی کمال وثوق و استظهار به الطاف قادر بیهمال» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۵) « و بهمین قدر اکتفا میکنیم که زیاده باعث کلالخاطر و ملال دماغ عاطر نگردد» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۵). همچنین قرائن و شواهد نشان میدهد سجع یکی از ارکان آرایش کلام و قلم « ترسل» در این دوره است است که گاهی با قرینهبندی این هدف محقق شده است. موازنه، ترصیع و اعناب قرینه هم از این قاعده در پیروی از این سبک نثر دیوانی جزء ابزارهای ترسل منشی خویی به شمار میروند: « نافه نافه مشکی که پرورده مشکوی صواب آید به گسترده صحرای خطا و دسته دسته گلی که بستهی دست هوا باید نه خسته شست صبا نثار بهشتی جاودانه یعنی محفل سرور آن دستور یگانه و مجلس حضور آن مفخر زمانه ی عطر بخشای دماغ صدارت و گلشن آرای باغ وزارت آن وزیر اعظم باد که هر صباح نسیم سحری در مقدم مهر خاوری از توده ی ظلام مشک بیز و از اخوان گل ریز است» ( ترسل منشی خویی: ۱۵) نمونه های دیگری از سجع در نامه های قائم مقام عبارتند از: تصدقت شوم: رقمی که از مواقع سفر و وقایع ظفر موکب منصور شرف صدور یافته بود زیارت شد ( منشآت: ۲۰۰). نمیدانم به کدام عبارت عرض کنم که شکرانه چه بود، شادیانه چه؟ ( منشآت: ۲۰۰) بحمدالله که رایت نصرت به هر سمت که عزیمت کند ، هم غنیمت در غنیمت، هم ظفر اندر ظفر خواهد بود ( منشآت: ۲۰۰). همیشه درین اندیشه بودهام که خدا چنان اسباب فراهم آورد که در رکاب قبلهی عالم، اول کسی که خود را به سپاه دشمن زند و به کشتن دهد ما باشیم ( منشآت: ۲۰۰). همچو آدم ها مستحق التفاتند که این طور حرف توانند زد ، نه آنها که فراش را فراج می نویسد و سطرها را کجواج والسلام ( منشآت: ۲۰۱) دست خط شریف که از مقولهی یسر بعد از عسر و برء بعد از سقم ( منشآت: ۲۰۲) و فرج بعد از شدت، و فرح بعد از محنت بود ( منشآت: ۲۰۲) سبحان الله، جائی که از روز اول بناش بر کجی شد راستی از آنجا میخواستید؟ هیهات! هیهات! درخت مقل نه خرما دهد نه شفتالود ( منشآت: ۲۰۲). مگر مخبر صادقش میدانند که به حق ناطق باشد، یا ابوذر غفاری که به صدق قایل گردد ( منشآت: ۲۰۲). معتاد به قول زور بوده و خلاق دروغهای پر زور ( منشآت: ۲۰۲). حق با حضرت وقایعنگار بود که چوبهای نو باغ قاضی را به آحاد و عشرات راضی نمیشد؛ به سر شما استحقاق کرور داشت و استخفاف غرور میخواهد ( منشآت: ۲۰۲). پسرم، نور بصرم، من از تو غافل نیستم، تو چرا از خود غافلی؟ گشت باغ و سر راغ شیوهی درویشان است، نه عادت بی ریشان ( منشآت: ۲۰۴). سیاحت امردان با رندان، رسم لوندان است نه مردان ( منشآت: ۲۰۴) . هرگاه درین ایام جوانی که بهار زندگانی است دل صنوبری را به نور معرفت زنده کردی مردی والا به جهالت مردی ( منشآت: ۲۰۴). مخدوم مهربان من: از آن زمان که رشتۀ مراودت حضوری گسسته و شیشهی شکیبائی از سنگ تفرقه و دوری شکسته، اکنون مدت دو سال افزون است که نه از آن طرف بریدی و سلامی و نه از این جانب قاصدی و پیامی ( منشآت: ۲۱۰). طایر مکاتبات را پر بسته و کلیه ی مراودات را در بسته ( منشآت: ۲۱۰). الحمدالله فراغتی داری، نه حضری و نه سفری، نه زحمتی و نه خوابی، نه برهم خوردگی و نه اضطرابی ( منشآت: ۲۱۰). شما را طرب داد، ما را تعب. قسمت شما حضر شد و نصیب ما سفر. ما را چشم بر در است، و شما را شوخ چشمی در بر ( منشآت: ۲۱۰). فرق است میان آن که یارش در برست یا چشمش بر در ( منشآت: ۲۱۰). خوشا به حالت که مایه و معاشی از حلال داری ، و هم انتعاشی در وصال ( منشآت: ۲۱۰). نه چون ما دل فگار و در چمن سراب گرفتار. روزها روزهایم و شب ها به دریوزه. شکر خدای را که طایع نادری و بخت اسکندری داری، نبود نکوئی که در آب و گل تو نیست جز آن که فراموش کاری ( منشآت: ۲۱۰). مسطورات آن جناب به نظر اصابت اثر رسید، و چون وصول مکاتبات به قاعدۀ مشهوره بدلی از حصول ملاقات میتواند شد؛ خاطر مهر مظاهر را که در هوای شوق دیدار بود زایدالوصف مسرور و مبتهج ساخت ( منشآت: ۲۸۱). ۴-۲-۳ تضمین تضمین از آرایههای ادبی و به معنی آوردن آیه، حدیث، یا سخن مشهور در بین سخن است. همچنین، اگر شاعر، تمامی مصراع یا بیتی را از شاعری دیگر در سخن خود بیاورد، تضمین خوانده میشود. اگر شاعر یا نویسندهای مثلی را که پیش از وی رواج داشته، در میان نوشته یا سروده خود بیاورد نیز تضمین خوانده میشود صنعت تضمین با ایجاد تنوع، به آرایش سخن کمک میکند. همچنین، تضمین پدیدآورنده ایجاز در سخن است و آگاهی شاعر را از قلمروهای گوناگون کلام نشان میدهد. در زمانی که شاعر، سخن یا شعر معروفی را تضمین کند، معمولاً نام سراینده یا گوینده نوشته نمیشود. اما اگر شعر یا سخن مشهور نباشد، عموماً نام سراینده یا نویسنده سخن نیز ذکر میگردد. تضمین هنری یا تضمین طبیعی در نهایت ایجاز انجام میپذیرد ( همایی، ۱۳۶۴: ۳۴۲-۳۷۰). « درج و تضمین امثله و اشعار نیز، از مختصاتی است که در مراحل کمال نثر فنی، به موازات دیگر مختصات لفظی و معنوی، توجه نویسندگان را به خود جلب میکند– هنگامی که در طی مراحل تطور، نثر با پذیرفتن روش اطناب، در تلفیق و تسنیق جمل و عبارات، بیشتر جمال اسلوب را در نظر دارد نه بیان معنی را» انواع تضمین در نامههای عهد قاجار عبارتند از: ۴-۲-۳-۱ استفاده از امثال و حکم به طور کلی استفاده از امثال و حکم در نوشتار و گفتار عهد قاجار بسیار رایج بوده است. چه اینکه جامعۀ ایرانی و به ویژه شاهان ایرانی در اوایل عهد قاجار و در حالی که دنیا و کشورهای پیشرفته به دنیای مدرن وارد شده است و همه چیز بر مبنای تکنولوژی پیش میرود، در گفتار خویش به جای استدلال و منطق بسیار بر خرافات ( از انواع مختلفش) تاکید دارند و از همین روست که در نامههایشان برای توجیه کار خویش بسیار دست به دامان امثال و حکم شدهاند. به عنوان نمونه فتحعلیشاه در نامه اش به فرزندش عباس میرزا و در اوج بحرانهای جدل ایران و روسیه از مثل زیر مدد میجوید: « دیگر رضا، رضای خداست» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۴). گونۀ دیگر استفاده از امثال و حکم را میتوان در نامۀ هشدار گونه و نصیحت آمیز میرزای قمی به محمد شاه مشاهده کرد که در آن به داستان نوح اشاره می شود: « پس چون کار او به نهایت رسید و به غضب آمد از ایشان به سبب مخالفت من، من هم به غضب آمدم از برای او و چون نفرین کرد بر قوم، من دعای او را مستجاب کردم» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۱). « به میرزا بزرگ بگو، تو سیّد هستی! چرا باید بترسی و اندیشناک از این دشمنها باشی؟ شجاعت از جدّ تو است!» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۵). با توجه به باور و علاقۀ احتمالی شاه و دیگر درباریان، میرزای قمی در نامهاش از داستان یونس نیز استفاده میکند: « پس یونس باز اصرار کرد و گفت: خدایا، من بر ایشان به غضب آمدم به سبب آنکه مخالفت تو کردند و من هرگز برایشان مهربان نمیشوم، پس بفرست برایشان عذاب خود را. باز جناب وهاب بخشایندۀ مهربان فرمود: ای یونس، اینها صد هزار یا بیشترند از خلق من، آباد میکنند بلاد مرا میزایند بندگان مرا و من دوست میدارم که با ایشان مدارا کنم. و باز یونس اصرار کرد تا حقتعالی وعدۀ عذاب در روز چهارشنبۀ وسط ماه داد و بعد از آن یونس ازمیان آنها بیرون رفت و یکی از آن دو نفر مؤمن که «روبیل» نام داشت در میان آنها آمد و آنها را ترسانید از عذاب؛ پس در حین ظهور عذاب همگی مجتمع شدند و دعا و استغاثه و بازگشت کردند و نجات یافتند و یونس هم اختیار سفر دریا کرد و به ازای آن بیتابی طعمۀ ماهی شد. و بیان آن حکایتها طولی دارد که اینجا مقام آنها نیست» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۱-۲). « پس اگر کسی توهم کند که ملک و پادشاهی به تقدیر الهی است- و هرکس غیر این داند کشتی او تباهی است. و بنابراین هرکه را خداوند عالم ملک و سلطنت کرامت کرد. پس در لوازم آن برو حرجی نخواهد بود و به سبب آنچه از او سر زند موأخذه نمیشود، و الا او را پادشاه نبایستی کرد. و گاه است که بر این مقدمات شواهد چند هم بیاورد، مثل آنکه: در حصول مملکت پرتدبیری به کار نرفته باشد و آن پادشاه مملکت را به جنگ و جدال بسیار و محنت بیشمار نگرفته باشد، بلکه به هر طرف روکرده باشد از خارج اسباب ظفر بجهت او آماده باشد، و از این مقدمات نتیجه گیرد که پس من تقصیری ندارم یا آنچه میکنم خوب است و در نزد حضرت حق جل و علا محبوب است» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۴). همچنین آن چه به عنوان عدل انوشیروان در داستانهای کهن باقی است دستمایۀ میرزای قمی می شود: « هرگاه انوشیروان با وجود کفر و دوری از حق به سبب عدالت به آتش جهنم نسوزد. مؤمن عارف که به توجه و عدل تدارک کار خود کند به طریق اولی مستحق نجات خواهد بود» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۵). قائممقام نیز در نامههای خویش بسیار از مثل و حکایت سود جسته است. در نامهای به میرزا بزرگ در شکایت از اعتماد السلطنه برای فهماندن منظور خویش متوسل به مثل می شود: « مثل دزد بی توفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت میروم و به غارت میرفت. اینقدر بدان که اعتماد نایب السلطنه روحی فداه در برادری به نواب مالک رقاب شاهزاده دخلی و نسبتی به هیچ کس ندارد» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۳). « قوم موسی در وادی تیه که مائده آماده، و نعمت موجود و کباب بیآتش و دود، از جانب رب و دود میرسید؛ قدر آن را ندانستند، شکر آن نگزاشتند» ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۲۶۷) . هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی ( منشآت: ۲۰۴). وصول مکاتبات به قاعدۀ مشهوره بدلی از حصول ملاقات میتواند شد ( منشآت: ۲۸۱). ۴-۲-۳-۲ استفاده از شعر در نخستین دورۀ تطور نثر عربی بعد از اسلام، شعر در نثر به صورت ساده و به طریق استشهاد، بی هیچ تکلفی که هدف آن جز بیان معنی باشد؛ در خطبههای کوتاه و مواعظ و کلمات قصار و مواردی از این قبیل به کار میرفت. جاحظ در البیان والتبیین مینویسد: « اکثر خطبا تمثل به شعر را در خطب طوال جایز نمیدانستند و تنها در رسائل به کار میبردند، آن هم نه در مکاتیبی که به بزرگان و خلفا نوشته می شد» (البیان والتبیین: ۱۱۱). این موضوع در دوره های بعدی به ترسل و نامهنگاری تسرّی یافته است به گونهای که در نامههای عهد قاجار استفاده از شعر بسیار رایج است: « شیر را بچّه همی ماند به او تو به پیغمبر چه میمانی، بگو؟» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۵) « اول دفتر بنام ایزد دانا صانع پروردگار وحی توانا» ( دو نامه تاریخی از میرزا ابوالقاسم قائم مقام: ۲) آفرین خدای بر پدری که تو پرورد و مادری که بزاد ( نامههای امیرکبیر: ۱۴) قائممقام در نامهاش به میرزا بزرگ و در باب سخنوری، خطی از شعر از سعدی را در نامهاش میآورد: همه گویند و سخن گفتن سعدی دگر است ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۳) . اما اصلیترین کاربرد شعر در نامههای این دوره، نامههای دوستانه و غیر رسمی قائممقام است که از منظر غنای کلام نیز عالیترین نمونه های نثر این دوره هستند. قائممقام در این نامهها یک یا دو بیت از شعر های مشهور یا گمنام را برای تزیین نامه و به اقتضای کلام آورده است. سعدی و مولانا از شاعران مورد علاقه قائم مقام در این تضمینها هستند و گاهی نیز اشعاری از شاعرانی گمنام ( شاید هم سرودهی خودش) آورده است: باد آمد و بوی عنبر آورد بادام شکوفه بر سر آورد ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴) یارب این آتش که در جان من است سرد کن آن سای که کردی بر خلیل ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴) باده خاک آلودمان مجنون کند صاف اگر باشد ندانم چون کند ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴) وصلت صنما بهشت دلکش باشد هجران تو دوزخی پر آتش باشد ما در خور دوزخیم یارب هر کو در خورد بهشت است بر او خوش باشد ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴) مهر از سر نامه برگرفتم گوئی که سر گلاب دان است ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۶) دل میبرد از آن خط نگارین گوئی خط روی دلستان است ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۶) گفت معشوقی به عاشق کای فتی تو به غربت دیده ای بس شهرها پس کدامین شهر از آنها خوشتر است؟ گفت: آن شهری که در وی دلبر است ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۶) هر ملک وجودی که بخوبی بگرفتی سلطان خیالت بنشاندی به خلافت ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۸) آن سخنها که میان من و آن غالیه زلف به زیان بودی اکنون به رسول است و پیام ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست یالیت اگر بجای تو من بودمی رسول ( منشآت قائممقام فراهانی: ۹۰) هر شکر کز لفظ تو برچید طبع هم بران لفظ و بیان خواهم فشاند هر گهر کز کلک تو دزدید سمع هم بران کلک و بنان خواهم فشاند ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۹۰) سعدیا گفتار شیرین پیش آن کام و دهان در، به دریا میفرستی زر بمعدن می بری ( منشآت قائممقام فراهانی: ۹۴) کجاست مجنون تا عرض داد دریابد نگارخانۀ چین و جمال لیلی را ( منشآت قائممقام فراهانی: ۹۴) مرحبا ای عشق خوش سودای ما ای دوای جمله علت های ما ای علاج نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما ( منشآت قائممقام فراهانی: ۱۷۷) ای هم نفسان که پیش یارید این شکر چرا نمی گزارید ( منشآت قائممقام فراهانی: ۲۶۷) روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد ( منشآت قائممقام فراهانی: ۲۶۷) اختر فرخنده توئی شاه را چون به فریدون علم کاویان ( منشآت: ۲۰۰) هرکه محروم شد ز خدمت شاه روزگارش چنین کند محروم ( منشآت: ۲۰۰) حاشا که ز سوختن بیندیشیم پروانۀ شمع انجمن باشم ( منشآت: ۲۰۰) خوشا وقت شوریدگان غمت اگر زخم بیند اگر مرهمت دما دم شراب الم در کشند اگر تلخ یابند دم در کشند ( منشآت: ۲۰۲) چه بودی ار سر زلفش به دستم افتادی چون آستین لئیمان به دست درویشان ( منشآت: ۲۰۲) تو بگفتی که به جا آرم، گفتم که نیازی عهد و پیمان وفاداری و دلداری و یاری ( منشآت: ۲۱۰) مقدری که به گل نکهت و به گل جان داد به هر که هر چه سزا دید حکمتش آن داد ( منشآت: ۲۱۰) در نامههای این دوره گاهی تضمین اشعار عربی نیز مشاهده میشود: ارید لانسی ذکرها فکانما تمثل لی لیلی بکل سبیل ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۸) که ترجمهاش این است: میخواهم که خاطرۀ او را از یاد ببرم اما مثل این که در هر راهی لیلی در برابرم مجسم میشود. اغار اذا انست فی الحی انه حذارا علیه ان تکون لحبه ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۸) که ترجمهاش این است : اگر در قبیلۀ ( حبی) نالهای بشنوم، از ترس این که آن ناله به موجب عشق اوست، به هیجان میآیم. ولست به سیف للملوک وانما حسامک صیف والملوک ثلوج ( تو نیستی شمشیر پادشاهان، بل که شمشیر تو تابستان و پادشاهانت برفتد.) ( منشآت: ۲۰۱) ما زال مذ عقدت یداء ازاره حتی تراه خمسه الاشبار ( منشآت: ۲۰۲) ( از همان زمان که توانسته روپوش خود را ببندد تا او را با قد پنج وجبی می بینی.) پس از قائممقام که بدون شک مهمترین نویسندۀ این دوره از منظر تضمین شعر در نامه محسوب می شود باید از کاربرد شعر در ترسل مهدی منشی خویی نام برد. نقل و تضمین شعر در ترسل آنچنان با معنی قرین و همراه گردیده است که شکوه توانمندی و تجربۀ نویسنده است: دوستا مهربانا دهم شهر ذیحجه ابتدای امر خیر نور چشمی جواد است الحق رونق این عیش منحصر به وجود شریف است. امید که در گلشن خاطر منتظران را از رشحات سحاب فیض حضور شکفته سازد ( ترسل منشی خویی: ۱۴). و همچنین است زمانی که تضمین در سلامت و روانی موضوع به حسن طلب نیز آمیخته میگردد که در واقع چندین هنر ادبی منشی خویی را به تماشا می خواند. خدایگانا سال نو همایون باد همیشه روز نو چون روز عید میمون باد بحمدالله امروز که مفاتیح اقفال اهل جهان و مقالید بستگیهای کافۀ عالمیان در پنجۀ اقتدار و قبضۀ اختیار آن خداوند است ولی: اخلاص من از رمحمت تو گله دارد این مشت گل آخر چه قدر حوصله دارد هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست « حافظ » (ترسل منشی خویی: ۱۲) عرض ثانی آنکه عالیجاه رفیع جایگاه فلان که در سنۀ ماضیه حاکم این بلوکات بود از این قرار از عارضین زیاد گرفته است. « ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان » « سعدی » ( ترسل منشی خویی: ۱۱) و همچنین است زمانی آیۀ قرآن را وارد شعر میکند تا بیش از بیش قدرت درج خود را بروز دهد. « چه شود گر نشیند اهل ادب زیر دست کسی که بی ادب است قل هو الله ببین که در قرآن زیر تبت یدا ابی لهب است » ( ترسل منشی خویی: ۳۵) ۴-۲-۳-۳ استفاده از آیات و احادیث با توجه به باورهای مذهبی جامعۀ ایرانی، در بسیاری از نامههای این دوره، نامهنگار برای اثرگذاری بیشتر کلامش از آیات یا احادیث کمک گرفته است: در این صورت قدر صحبت آقا علی را خوب باید دانست و شکر باید کرد والا آماده به مصاحبت آقا عمری باید شد. و قنا ربنا عذاب النار ( منشآت قائممقام فراهانی: ۲۶۷). کلام عربی استفاده شده مقتبس از آیۀ ۲۰۱ سورۀ مبارکۀ البقره: « و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار». ترجمه: و از مؤمنان کس است که میگوید: بار خدایا بده ما را اندرین جهان نیکوی و در آن جهان نیکوی، و از دار ( بازدار) ما را از عذاب دوزخ. « ما للّه الحمد، اعتقاد به الطاف خدا و ائمۀ هدی داریم» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۵). « در حدیث است که آن حضرت در سن سی سالگی بر قوم خود مبعوث شد و در مدت سی و سه سال دعوت کرد قوم را به راه حق و هیچ کس ایمان باو نیاورد الا دو کس از قوم او. پس دلتنگ و بیتاب شد و به درگاه رب الارباب و مالک الرقاب به شکایت رفت و بعد از شکایت نافرمانی و مخالفت ایشان. از حق تعالی خواست که عذاب برایشان فرستد» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۱). لیس ما بنالعب ( آن چه در ماست بازیچه نیست). بلی، فرقت یاران و تفریق میان جسم و جان بازیچه نیست. ایام هجر است و لیالی بی فجر. در دوری هست، تاب صبوری نیست. رنج حرمان موجود است ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۶). « در فقرات دیگر که با مشورت نصیر الدوله و امین الدوله حرکت میکند بسیار خوب است. خدا فرموده است و شاور هم فی الامور مشورت لازم است» ( پنج نامه از ناصر الدین شاه قاجار درباره مسائل مرزی خراسان: ۲). « اینکه نوشته بودید عزیز بود ذلیل گشت یعز من یشاء و یذل من یشاء چه عزت؟ و کدام ذلت؟ از این بیش تظاهر عزتى با تشویش داشت و حال راحتى بىذلت و عز من قائل و ما ارسلنا فى قریه من نبى الا اخذنا اهلها بالباساعو الضراء لعلهم یتضرعون زهى سعادت که او را اکنون عبادتى با ضراعت مقدور است و عزتى با قناعت میسور» ( نامه آقا محمدخان قاجار به میرزا ابوالقاسم قمی : ۱) . « صوص آفات مزر و عات قم شرحى داده بودند و زبان خامه را بنوائى تأسف و اداى تأثرى زیاد گشاده از این سانحه خود بوضوح پیوست که ما ظلمناهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون در این سال که بتکلیف آنجناب در تکالیف دیوانى اهالى قم تخفیفى رفته است عوارض سمائى پدید آمد که بکوشش و تدبیر تغییر تقدیر نمیتوان داد ان اللّه لا یغیر ما یقوم حتى یغیروا ما بانفسهم و این قاعده در بعضى دیگر از ممالک و امصار مانند تبریز و امثال آنجارى است وگرنه پیشنهاد خاطر شهریارى جز ترفیه عباد و تعمیر بلاد و آرامش عالم و آسایش امم نبوده و نیست و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقو الفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون وجود ما سایه وجود مطلق و قدرت ما مستهلک در قدرت حق طلب آسایش خود در پناه سایه با مخالفت از شخص،صورت نخواهد بست هر آنکه در سایه کردگار رفاه و آسایش حال خود در پناه بنانه جوید از طلب رضاى خداوند جهان ناگزیر است. یهدى به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام اینکه ما را در رسمهاى سلطنت و فرمانفرمائى بتبع سلاطین قبل از بعثت اشارت کرده بودند… هر دورى مربى طوریست و هر ملتى مقتضى دولت لوشاء ریک لجعل الناس امه واحده و لا یزالون مختلفون. در این اختلاف حکم و دقائق بىحساب است و الیذکروا الو الالباب ما را با سلاطین ملل دیگر نسنجید و اگر بمصلحتى وقتى عدلى جور نماید نرنجند عسى ان تکرهوشیئا و هو خیر لکم.مصادقت ملت احمدى و سلاطین اسلام محمدى کافى است و همین مصلحت را که مستلزم چندین حکمت است بر جورهاى عدلنماى پادشاهان کفر که اثر آن جز رفاه نفوس اماره و رفع موانع شهوات غافلین نیست مزیتى وافى دارد، هزار و دویست سال از رحلت احمدى گذشته و هر قرنى قرین دولتى گشته است» ( نامه آقا محمدخان قاجار به میرزا ابوالقاسم قمی: ۱-۲). « تعالی شأنه عما یقولون علوا کبیرا. و چون خداوند مهربان را رحمت و عفو بیپایان است پس اینگونه پادشاهان نیز از رحمت او نباید مأیوس باشند و به توبه و انابه بکوشند و معالجه شکستگیهای خود را-که از ظلم و عدوان کردن حاصل شده- به جبیرۀ عدل و تختهبندی مروت و انصاف بنمایند» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۵). « همه تحسین کردند و آفرینها گفتند، الحق یکاد زیتها یضییء در حق قوۀ مدرکهاش صادق است» ( نمونه خط و انشاء قائم مقام: ۳). « باری حقیقتا من به کربلائی قربان حسد بردم. و بر پسرش میترسم. فاللّه خیر حافظا و هو ارحم الراحمین» ( نمونه خط و انشاء قائم مقام: ۳). « گفتم: انی لاجدریح یوسف لو لا ان فی الفور با کمال شعف و شوق» ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۶) ترجمۀ انی لاجدریح یوسف لو لا ان تفندون عبارت است از: اگر بر من خطا نگیرید، من بوی یوسف را استشمام میکنم. اشارۀ ضمنی به باورهای اسلامی: « به سر شاه قسم خورده بودید! امّا به سر شاه که قسم دروغ خورده بودید. چرا که اولا فتح شکست با خداست و ثانیا بر فرضی که شما فتح میکردید و « گدویچ»را شکست میدادید؛ هرگاه او به قلعۀ ارتیک با تفلیس میرفت، چگونه علاج او را میکردید؟» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۱) فضلا عن قصیر القامه و خفیف الهامه اولیس لللانسان فی علم القیافه من علامه ( علاوه بر این، آیا قد کوتاه و سر کوچک در علم قیافهشناسی خود نشانهای نیست؟) مگر مخبر صادقش میدانند که به حق ناطق باشد، یا ابوذر غفاری که به صدق قایل گردد ( منشآت: ۲۰۲). در نمونه های دیگری از این دوره بر طبق نظر یکی از محققین « هنر و توانمندی منشی خویی در نقل و اقتباس آیات و حتی سورههای قرآنی آن چنان استادانه است که به صورت فنی و زینتی در مراسلات او دیده می شود بطوری که نثر نگارش او را به شکل ملمع در آورده است» ( حسن زاده ، ۱۳۸۸: ۶۵): « انا انزلناه فی لیله القدر گویان قدری درین رقعه نظری گمارند و ما ادرائک ما لیله القدر اینک شب ماست لیله القدر اگرم دیده بر آن دیدار خجسته پیوند و خیر من الف شهر. چرا که در آن قدوم به میمنت لزوم تنزل الملائکه و الروح فیها. و اگر تشریف قدوم را معذرتی نهند این بندگان را رخصتی دهند که باذن ربهم عزیمت خدمت ساحیه یک امشب را من کل امر سلام در ملازمت أن حضرت قیام نمایم هی حتی مطلع الفجر» ( ترسل منشی خویی: ۱۵) « همان به که ره تسلیم پوییم و همی گوئیم اسکنه الله الغفور فی دارالسرور نه با وجود نشاط شادمان باشیم و نه با عدم رضا چهره از غم خراشیم» ( ترسل منشی خویی: ۱۵). « به مضمون آیهی وافی لاتکتموه شهاداتکم بالله دو کلمه شهادت خود را مزین فرمایند و هر آینه از عصیان کتمان شهادت مجتنب و محترز بوده که باعث اجر عظیم و موجب ثواب جزیل خواهد شد» ( ترسل منشی خویی: ۲۶). « السابقون السابقون اولئک المقربون خلاصه تشبیب کلام ترتیب مراتب دینداری و دولتخواهی جناب قدسی نصاب حقایق و معارف انتساب عوارف و محامد اکتساب سلاله العظام فخر الحاج و المعتمرین مقرب الخاقان حاج میرزا علیاصغر شیخ الاسلام دارالسلطنه تبریز است» ( ترسل منشی خویی: ۲۸). الحمدالله فراغتی داری، نه حضری و نه سفری، نه زحمتی و نه خوابی، نه برهم خوردگی و نه اضطرابی. شما را طرب داد، ما را تعب. قسمت شما حضر شد و نصیب ما سفر. ما را چشم بر در است، و شما را شوخ چشمی در بر ( منشآت: ۲۱۰). ۴-۲-۴ جناس « جناس یکسانی و همسانی دو یا چند واژه در واجهای سازنده را گویند، اگر معنی متفاوتی داشته باشند. در دو کلمه همجنس گاه جز معنی هیچ گونه تفاوتی ندارند و گاه علاوه بر معنی، در یک مصوت یا صامت با هم متفاوتاند. به دو کلمه هم جنس یا هممعنی که در یک مصراع یا بیت به کار میرود، ارکان جناس گویند. ارزش جناس به موسیقی و آهنگی است که در سخن میآفریند و زیبایی جناس در گرو پیوندی است که با معنی سخن دارد. جناس در شعر و نیز در نثر به کار میرود. جناس تام یکسانی دو واژه در تعداد و ترتیب واجهاست؛ جناس تام بر موسیقی درونی مصراع یا جمله میافزاید؛ مانند: بردوختهام دیده چو باز از همه عالم تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است در این مثال واژه « باز» دو بار به کار رفته است؛ باز اول به معنی پرنده شکاری و باز دوم به معنی گشاده است» ( دانش نامه فارسی ویکی پدیا: مدخل جناس). - « کتابی، که در او داد سخن آرائی توان داد ابداع کنم» ( از مرزبان نامه، ص ۵). - « مشعل ها افروختند و مشغل ها برکشیدند؛ تا تمامت باره را باره برابر کردند و از جوانب، پیاده و سوار را راه گذر» ( از تاریخ جهانگشای جوینی جلد اول، ص ۹۴). - « هر آدمی که گوهر حسب و نسب خویش و هنر مکتسب را، در کفۀ بی مروتی نهد و در ترازوی زبانه دار زبان بر سنجد و خود را از زمرۀ اهل سفرۀ دو نان سازد؛ به دو نان از او حساب نباید گرفت» ( تاریخ طبرستان ابن اسفندیار، ص ۴۲). - « … دور از خوشی دور شد و قصور بر خرابی گشت؛ جنان چنان پژمرد که پنداشتی» ( از تاریخ جهانگشا جلد اول، ص ۱۰۱). بعد از سجع، رایجترین صنایع بدیعی در نثر این دوره جناس است که از بالاترین نوع آن، یعنی جناس تام تا ضعیف ترین اقسام که عبارت است از تجانس الفاظ در بعضی از حروف، در نثر این دوره معمول و متداول است و در بسیاری از موارد، تکلف در استعمال آن، حتی از حد متکلفترین اقسام شعر نیز در می گذرد. جناس تام و ناقص که در نثر نیز مانند شعر، به نسبت سایر اقسام، نمونه های کمتری دارد. اینک شواهدی چند از اقسام مختف صنعت جناس را، در نثر این دوره نقل میکنیم: « نامۀ نامی که نافۀ مشکتر و نسخۀ خط دلبر بود، در بهترین وقتی و خوشترین وجهی رسید» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). نامه و نامی بلی، رسیدن این قاصد و رساندن این کاغذ، بعد از عهد بعید و قطع امید فرجی بعد از شدت و فرحی بعد از محنت بود ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). فرج، فرح به خدا که بی آن جان عزیز، شهر تبریز، برای من تبخیز است؛ بل که از ملک آذربایجان آذرها به جان دارم و از جان و عمر بی آن جان عمر بیزارم ( منشآت قائم مقام فراهانی : ۸۶) . تبریز، تب ریز آذربایجان، آذرها به جان بلی، فرقت یاران و تفریق میان جسم و جان بازیچه نیست. لیس ما بنالعب. ایام هجر است و لیالی بی فجر. در دوری هست، تاب صبوری نیست. رنج حرمان موجود است. ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۶) فجر، هجر فرقت، تفریق ماشاءالله خامهات که عنبربیز است و آمهات عبیرآمیز، و نامه را عطرآمیز میکنی بازار خویش و آتش ما تیز میکنی ( منشآت قائممقام فراهانی: ۹۵). عنبر، عبیر خامه، آمه « وجود ذیجودشان موجد صلاح امم است و موجب اصلاح عالم» ( دو نامه تاریخی از میرزا ابوالقاسم قائممقام: ۲) صلاح، اصلاح « از روزی که به سلطانیه رسیدید دو کاغذ از آن نور چشم رسیده یکی روز و رود نوشته بودی» ( نامههای خصوصی قائم مقام: ۴۵) روز، رود
۴-۲-۵ جمع و تقسیم این صنعت که در نامههای این دوره به کار رفته است؛ « یکی از صنایع معمول در نثر قدیم ایران بوده است که موارد متنوع و مختلفی از آن را به طریق جمع و تقسیم با جمع و تقسیم و تشریح، در آثار این دوره میتوانیم یافت» ( خطیبی، ۱۳۸۶: ۲۳۸). در این صنعت، مفهوم به صورت جمع، در آغاز عبارت ذکر میشود و سپس به طریق تقسیم، در عبارت بعد به اجمال بیان میگردد؛ آنگاه هر جزء در جملی متقارب و متناسب شرح داده میشود و در مواردی نیز پس از جمع در عبارت نخست، تقسیم و تشریح با هم در پی میآیند. مانند این نمونه ها: - « اهل دنیا ، جویان سه رتبتند و بدان نرسند مگر به چهار خصلت: اما آن سه که طالبند: فراخی معیشیت و رفعت منزلت و رسیدن به ثواب آخرت و آن چهار که مطلوب است بدین اغراض و بجز آن نتوان رسید: کسب مال است از وجهی پسندیده و حسن قیام در نگاه داشت آن و انفاق در آنچه به صلاح معیشت و رضای اهل و توشۀآخرت پیوندد و صیانت نفس از حوادث آفات، آنقدر که در امکان آید» ( کلیله و دمنه: ۵۵). - « داستان گفت؛ سه عادت، از عادات جاهلان است: یکی خود را بیعیب پنداشتن. دوم دیگران را در مرتبهی دانش، از خود فروتر نهادن. سیم به علم خویش خرم بودن و خود را بر قدم انتها دانستن و در غایت کمال پنداشتن» ( مرزبان نامه. ص ۱۰۶). ۴-۲-۶ ضرب المثل ضربالمثل گونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آنها نهفته است. بسیاری از این داستانها از یاد رفتهاند، و پیشینۀ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ با اینحال، در سخن بهکار میرود: « یکی از میان سر بیرون آورد. و تحسینات او را بشان شما وارد کرد. که در حقیقت ریشخندی بمن بود. گفت: درخت گردکان بر این بزرگی درخت خربزه اللهّ اکبر نوکر اینطور چیز بنویسد. آقا جای خود دارد، من چون از تو مأیوس نبودم آن بود که ریشخندی را تصدیق نمودم» ( نمونه خط و انشاء قائممقام: ۳). « عجبتر اینکه بقال نشده ترازو داری آموخته قلت لطرفی الدمع را لک لکی الخط نوشته است» ( نمونه خط و انشاء قائممقام: ۴). « راست این است که شما دختر پادشاه، مغرور و متلون مزاج هستید و من گدازاده و کارافتاده و هزار جا بیل بدم آب دارم» ( نامههای خصوصی قائممقام: ۱۲). ۴-۲-۷ کنایه در کتاب الطراز کنایه به این صورت تعریف شده است: « کنایه دوری از تصریح به چیزی است با آوردن مساوی آن چیز از نظر ملازمت، تا شنونده به ملزوم آن منتقل شود» ( علوی، ۱۳۷۴: ۳۶۱). ابناثیر در المثل السائر میگوید: « کنایه هر کلمهای است که دلالت بر معنایی کند که هم بر حقیقت بتوان حمل کرد و هم بر مجاز، با وصف جامعی که میان حقیقت و مجاز هست» همچنین در مفتاح العلوم میگوید: « کنایه ترک تصریح به ذکر چیزی است و آوردن ملازم آن تا از آنچه در کلام آمده به آنچه نیامده انتقال حاصل شود» (بدوی طبانه، ۱۳۸۸: ۱۷۷). در هر حال کنایه از طبیعیترین راه های بیان است که در گفتار عامۀ مردم و امثال و حکم رایج در زبان ایشان فراوان میتوان یافت. کنایه به مثابه نوعی از مجاز که در زبان شکل میگیرد، از ابزارهای مفید بیان غیرمستقیم و پوشیده گویی است. به دلیل آن که فهم مفهوم کنایی با نوعی کشف همراه است، مخاطب ابتدا با گوینده هم زبان و سپس هم دل می شود. کنایهها در تمام زبانها محصول زندگی اجتماعیاند و به همین دلیل با تحلیل محتوای آن ها میتوان به نحوهی زیست، وضع معیشت، فرهنگ عمومی جامعه، باور داشتها، آیینها و به طور کلی راه و رسم زندگی سازندگانش پی برد: « تو اگر مرد این میدان هستی دستی از آستین بیرون بیار، و قلم کربلائی بچه را از زمین بردار» ( نمونه خط و انشاء قائممقام: ۵). « خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد، و قوانین بزرگ بروزگار میگذارد باش تا صبح دولتش بدمد» ( نمونه خط و انشاء قائممقام: ۵). « …چه کنم، خانۀ تزویج من برج عقرب است و صاحبش مریخ محترق…. . زنهای من همه ضرب و زهرند و طرح و قهر» ( نامههای خصوصی قائم مقام: ۳۴) « نواب نایب السلطنه بشاه عرض کردهاند که من از عهدۀ کلیۀ خرج و برج شاهزاده میتوانم برآیم، از عهدۀ مهر قلب نمیتوانم برآیم» ( نامههای خصوصی قائممقام: ۲۷). در نامههای تقی زاده نیز گلاهی گونه های درخشانی از کنایه مشاهده میشود از جمله در نامۀ زیر که در چند خط ابتدایی دوبار با بهره گرفتن از کنایه و استعاره بالکنایه، مخاطب نامه را قبلهگاه خود مینامد: « قبلهگاها تصدقت گردم پریروز عریضۀ مفصل به تاریخ ۳ شهر ج ۲ عرض کردهام. امروز مطلب مهمی ندارم که قابل عرض باشد. چون امروز تعلیقۀ اخوی رسید و مکتوبی هم جوف آن بود که بایستی به قبلهگاهی فرستاده شود نخواستم به روز دوشنبه بماند همین امروز تقدیم میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۸). ۴-۲-۸ دعا « خدایا، پادشاها، رحیما، رحمانا، کریما، غفرانا،ما بندگان روسیاه اگر مستحق بلا و انتقام توییم در عفو و تجاوز بر ما بگشا، و پادشاه ما را بر ما مهربان کن، و موائد عفو و احسان او را بر رعایا ریزان کن و چنان کن پادشاهی او از راه قابلیت و استحقاق باشد نه از راه امتحان و استدراج» ( نامهای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۵). ۴-۲-۹ تناسب الفاظ این نکته مسلم است که هم معمولا، آثار نظمی و نثری هر زبان، در تدوین علم بلاغت تأثیر مستقیم دارد و هم متقابلا، علم بلاغت و موازین آن در تکوین آثار ادبی زبان مستقیما مؤثر است. این تأثیر متقابل را در علم بلاغت و بیان و آثار منثور و منظوم زبان عربی و فارسی، به روشنی و وضوح میتوانیم یافت. « نامۀ نامی که نافۀ مشک تر و نسخۀ خط دلبر بود، در بهترین وقتی و خوشترین وجهی رسید و ساحت خاطر را رشک باغ بهشت و موسم اردیبهشت ساخت. مهجور مشتاق را حالتی غریب پدید آمد که جان در گلشن عشرت داشت و دل در آتش حسرت. گاه از دیدن خط مکتوب منتعش؛ و گاه از ندیدن روی مطلوب مشتعل» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). « تصدقت شوم: رقمی که از مواقع سفر و وقایع ظفر موکب منصور شرف صدور یافته بود زیارت شد، نمیدانم به کدام عبارت عرض کنم که شکرانه چه بود، شادیانه چه؟ بحمدالله که رایت نصرت به هر سمت که عزیمت کند، هم غنیمت در غنیمت، هم ظفر اندر ظفر خواهد بود ( منشآت: ۲۰۰) . بسی شرمندهام که در دربار شاهنشاهی روسیاهی را لازم و ملزوم شدهام ( منشآت: ۲۰۰). همیشه درین اندیشه بودهام که خدا چنان اسباب فراهم آورد که در رکاب قبلۀ عالم، اول کسی که خود را به سپاه دشمن زند و به کشتن دهد ما باشیم ( منشآت: ۲۰۰). همچه آدمها مستحق التفاتند که این طور حرف توانند زد، نه آنها که فراش را فراج مینویسد و سطرها را کجواج ( کج و کوله. کج و سرنگون.) والسلام» ( منشآت: ۲۰۱). دست خط شریف که از مقولۀ یسر ( آسانی و آسان شدن.) بعد از عسر ( دشواری) و برء ( بهبودی) بعد از سقم ( بیماری) و فرج بعد از شدت، و فرح بعد از محنت بود؛ خوشترین اوقات رسید و خاطر فرسوده را آسوده ساخت، خدا جزا دهد شاپور ذوالاکتاف را اگر گفتار راست میدید این کجیها حالا کجا بود؟ سبحان الله، جائی که از روز اول بناش بر کجی شد راستی از آنجا میخواستید؟ هیهات! هیهات! درخت مقل نه خرما دهد نه شفتالود ( منشآت: ۲۰۲). معتاد به قول زور بوده و خلاق دروغهای پر زور، حق با حضرت وقایعنگار بود که چوبهای نو باغ قاضی را به آحاد و عشرات راضی نمیشد؛ به سر شما استحقاق کرور داشت و استخفاف غرور میخواهد ( منشآت: ۲۰۲). « قائم مقام به پسر خویش نوشته است پسرم، نور بصرم، من از تو غافل نیستم، تو چرا از خود غافلی؟ گشت باغ و سر راغ شیوه ی درویشان است، نه عادت بیریشان. سیاحت امردان با رندان، رسم لوندان است نه مردان. هرگاه درین ایام جوانی که بهار زندگانی است دل صنوبری را به نور معرفت زنده کردی مردی والا به جهالت مردی. هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی. والسلام » ( منشآت: ۲۰۴). « مخدوم مهربان من: از آن زمان که رشتۀ مراودت حضوری گسسته و شیشۀ شکیبائی از سنگ تفرقه و دوری شکسته، اکنون مدت دو سال افزون است که نه از آن طرف بریدی و سلامی و نه از این جانب قاصدی و پیامی» ( منشآت: ۲۱۰). فرق است میان آن که یارش در برست یا چشمش بر در ( منشآت: ۲۱۰). خوشا به حالت که مایه و معاشی از حلال داری، و هم انتعاشی در وصال ( منشآت: ۲۱۰). نه چون ما دل فگار و در چمن سراب گرفتار. روزها روزهایم و شبها به دریوزه. شکر خدای را که طایع نادری و بخت اسکندری داری، نبود نکوئی که در آب و گل تو نیست جز آن که فراموش کاری» ( منشآت: ۲۱۰). اما سه هزار تومان تنخواه برای امداد مخارج کرمانشاه باید حکما به برادر ارجمند برسانند و آن عالیجاه خرج اندرونهای اولاد شاهزادهی مرحوم را همانطور که داشتند بدهد، اما خرج گزاف عمله و اکرۀ شاهزادگان لزوم ندارد؛ و از اموال اخوی حشمه الدوله هر چه به کار سفر جنگ و سرحداری میآید تعلق به دولت قاهره دارد و هرچه در اندرون است تعلق به خودش است. والسلام» ( منشآت: ۲۸۰). « مسطورات آن جناب به نظر اصابت اثر رسید، و چون وصول مکاتبات به قاعدۀ مشهوره بدلی از حصول ملاقات میتواند شد؛ خاطر مهر مظاهر را که در هوای شوق دیدار بود زایدالوصف مسرور و مبتهج ساخت» ( منشآت: ۲۸۱) . ۴-۲-۱۰ تشبیه و استعاره شمیسا در مورد تشبیه مینویسد: « تشبیه مانندۀ چیزی است به چیزی، مشروط بر این، آن مانندگی مبتنی بر کذب باشد نه صدق، یعنی ادعایی باشد نه حقیقی» (شمیسا، سیروس– بیان– ص ۶۷) تشبیه از عناصر تخیّل است و از جهتی مهمترین عنصر است زیرا تشبیه زیر ساخت بسیاری از صور خیالی دیگر نیز هست و با بررسی تشبیهات شعر یک شاعر می توان به عمق اندیشه، استعداد و ابعاد شخصیتی شاعر یا نویشنده پرداخت. « تشبیه در صورت گسترده و کامل خود جمله است و این جمله حداکثر چهار جزء دارد که به آنها ارکان تشبیه گویند. مثلاً در جملۀ x از فلان نظر مانند Y است. به X مشبه، به Y مشبّه به، به فلان نظر وجه شبه و به « مانند» ادات تشبیه میگویند. شادمان گشت و دو رخساره ی چون گل بفروخت زیر لب گفت که احسنت وزه ای بنده نواز رخساره مشبه گل مشبه به وجه شبه برافروختگی چون ادات تشبیه» تشبیه همواره در پی هدف یا اهدافی است که آنها را مستقیماً عاید گوینده یا خاطر شنونده میکند. که به برخی از این فواید اشاره میکنیم: ۱- بیان حال شبه ۲- تثبیت و بازگویی حال شبه ۳- اندرز و ارشاد ۴- مدح و آرایش ۵- زم و نکوهش ۶- صورتگری و توصیف ۷- مفاخره ( شمیسا، سیروس، بیان، ص ۶۷) تشبیه خانه به صحن گلزار: مهربان من: دیشب که به خانه آمدم خانه را صحن گلزار و کلبه را طلبۀ عطار دیدم ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۴). تشبیه میهمان ( ضیف) به محرم اسرار: « ضیفی مستغنی الوصف که مایۀ ناز و محرم راز بود گفت: قاصدی وقت ظهر کاغذی سر به مهر آورده که سربسته به طاق ایوان است و گلدستۀ باغ رضوان» ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۶). تشبیه عرایض به چرند و پرند: « این عرایض بنده همه چرند و پرند است» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۸). نان مملکتی استعاره از حقوق و مستمری دولتی: « عرض میکنم که تا نان مملکتی فراوان نشود هیچ چیزش درست نخواهد شد» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۱۲). اضافه های استعاری: گلشن عشرت/ آتش حسرت ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۴) اضافه های تشبیهی: مهجور مشتاق/ باغ بهشت/ نامۀ نامی/ خط مکتوب منتعش ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۸۴) در نمونۀ زیر « آن یگانه گوهر درخشان» استعاره از مخاطب نامه است، در نامههای عهد قاجار این گونه استعاره با ضمیر غایب بسیار رایج است: « حضرت صدیق اکرما اگرچه تا حال همیشه احوال سلامتی آن یگانه گوهر درخشان ایران را از جناب آقامیرزا رضاخان و سایر دوستان استفسار کردهام» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۱۷). آن عالیجاه استعاره از مخاطب نامه ( شاه) است: اما سه هزار تومان تنخواه برای امداد مخارج کرمانشاه باید حکما به برادر ارجمند برسانند و آن عالیجاه خرج اندرونهای اولاد شاهزادۀ مرحوم را همان طور که داشتند بدهد، اما خرج گزاف عمله و اکرۀ شاهزادگان لزوم ندارد؛ و از اموال اخوی حشمه الدوله هر چه به کار سفر جنگ و سرحداری میآید تعلق به دولت قاهره دارد و هرچه در اندرون است تعلق به خودش است. والسلام » ( منشآت: ۲۸۰) چمن سراب اضافۀ تشبیهی است: نه چون ما دل فگار و در چمن سراب گرفتار. روزها روزهایم و شبها به دریوزه. شکر خدای را که طایع نادری و بخت اسکندری داری، نبود نکوئی که در آب و گل تو نیست جز آن که فراموش کاری» ( منشآت: ۲۱۰). ۴-۲-۱۱ اغراق « اغراق، کلمهای عربی و مصدر باب افعال است و در فرهنگها به معانی مختلف آمده است از جمله غرق کردن، پرکردن کاسه و پرکردن کمان. در فرهنگهای ادبی معنی اخیر را در وجه تسمیه اغراق در نظر داشتهاند. در اصطلاح یعنی در وصف و مدح یا ذم کسی زیادهروی کنند و آنچه را وجود دارد، بیش از آنچه هست، جلوه دهند» ( شمیسا، ۱۳۷۵: ۷۷). تا حدود قرن هفتم، مؤلفین کتابهای بدیعی بین « مبالغه» و « اغراق» و « غلو» فرق نمیگذاشتند و هر سه کلمه را به یک معنا میگرفتند اما بعدها بین آنها فرق گذاشتهاند. « اغراق» وصف، مدح یا ذم چیزی است زیادتر از حد معمول به گونهای که عقلاٌ ممکن باشد، « مبالغه» آن است که در وصف و مدح یا ذم، افراط و زیادهروی کنند اما از حد امکان عقلی و عادی تجاوز نکنند، و بالاخره غلو، آن است که در وصف چیزی مبالغه کنند و وصف را از حد درگذرانند، به طوری که عقلاٌ و عادتاٌ محال باشد. البته اصطلاحات مزبور، در موارد بسیاری به جای هم و به عنوان مترادف به کار رفتهاند؛ اما، در این تقسیمبندی غلو از اغراق و اغراق از مبالغه قویتر است ( همایی،۱۳۷۴: ۲۶۷). « بلی، رسیدن این قاصد و رساندن این کاغذ، بعد از عهد بعید و قطع امید فرجی بعد از شدت و فرحی بعد از محنت بود، و خاطر پریشان را با همۀ آشفتگی چندان شاد و شکفتگی داد که نعوذ بالله اگر شمۀ از این معنی به آسمان رسد، و فکر انتقام کند خدا میداند از آن عهد و زمان که دست جفای آسمان به قطع رشتۀ وصل پرداخته و ما را از یک دیگر جدا ساخته، یکدم از عمر خود شمارم و نفسی به کام دل برآرم» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). هزار افسوس و صد هزار دریغ که مرا چونان که بایست دستی در انشاء نثر و انشاء نظم تازی نیست، که آن همه عبارتپردازی را رودهدرازی و اسب تازی کنم ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۹۵). سبحان الله! پس چرا به این شدت از دل من غافلند که خود فی نفسه مایۀ وبا و طاعون است و عاجز کن ارسطو و افلاطون ( منشآت قائم مقام فراهانی: ۱۷۷). در برخی از نمونه های نامههای تقیزاده، نگارنده در شروع نامۀ خویش به تمجید یا تملق مخاطب خویش میپردازد که با صنعت اغراق همراه است مانند قبله خواندن مخاطب یا گوهر درخشان دانستنش: « قبله گاها تصدقت گردم پریروز عریضۀ مفصل به تاریخ ۳ شهر ج ۲ عرض کردهام. امروز مطلب مهمی ندارم که قابل عرض باشد. چون امروز تعلیقۀ اخوی رسید و مکتوبی هم جوف آن بود که بایستی به قبلهگاهی فرستاده شود نخواستم به روز دوشنبه بماند همین امروز تقدیم میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۸). « اگرچه تا حال همیشه احوال سلامتی آن یگانه گوهر درخشان ایران را از جناب آقا میرزا رضاخان و سایر دوستان استفسار کردهام ولیکن برای خود تقصیر بزرگی میشمارم که در تقدیم عرایض قصور کردهام. ولیکن امیدوارم وجدان پاک آن حضرت این یکی را از تقصیرات غیرقابل عفو محسوب نخواهید داشت» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۱۷). ۴-۲-۱۲ مراعات نظیر « مُراعات نَظیر آوردن واژههایی از یک دسته است که با هم هماهنگی دارند. این هماهنگی میتواند از نظر جنس، نوع، مکان، زمان و یا همراهی باشد. مراعات نظیر سبب تداعی معانی است. مراعات نظیر پرکاربردترین آرایه در ادبیات فارسی است و در اشعار سعدی، مولوی، حافظ و فردوسی بسیار یافت میشود. نمونه: بسی تیر و دیماه و اردیبهشت برآید که ما خاک باشیم و خشت مراعات نظیر آوردن واژههای فراخور هم است در شعر مانند جمع شدن خسرو با شیرین و لیلی با مجنون و گل با بلبل در یک شعر و فرق آن با پیآوری در اینست که در مراعات نظیر نیازی نیست که واژهها در پی هم بیایند از اینرو ممکنست در یک شعر پیآوری و مراعات نظیر بر هم منطبق گردند در این صورت زیبایی شعر بیشتر میشود مانند: نمونه از فردوسی: ز شمشیر و گرز و کلاه و کمر ز خود و ز درع و سنان و سپر نمونه از سعدی: باد بوی سخن آورد و گل و سنبل و بید در دکان به چه رونق بگشاید عطار در بسیاری از موارد مراعات نظیر با تلمیح همراه است و این نیز از گونههای زیبایی مراعات نظیر است» ( دانشنامه فارسی ویکی پدیا: مدخل مراعات نظیر). سبک نگارش نامهها منشات دیوانی قاجار، نه تنها از تأثیر و کاربرد رایج مراعات النظیر بیبهره نیست بلکه تلاش نویسندگان در آن بوده است که با توجه به ظاهر الفاظ و آراستگی، هنر خود را در حد کمال به اوج رسانده که برخی مانند منشی خویی بدون تردید در آن شیوه موفق بوده است: « فروزندۀ اختر برج خدارت و درخشنده کوکب فلک عصمت و طهارت ثمر شجر تاجداری و گل و ریاض بختیاری را زمین عجز و خاکساری بوسیده به واقفان حضور عدالت گستر و به عاکفان مقیمان مرحمت پرور عرض حالی بنماید» ( ترسل منشی خویی: ۱۰). ۴-۲-۱۳ شاعری در این پایان نامه بحث شاعری نامهنگار از بحث تضمین شعر متمایز است، چه اینکه در نامههای عهد قاجار علاوه بر اینکه بسیاری از نامه نگاران با بهره گرفتن از صنعت تضمین ( و به پیروی از الگوی نامهنگاری قائممقام) ابتدای نامۀ خویش را مزین به شعر میکردند یا گاهی در میانۀ نامه و به اقتضای کلام از شعر سود میجستند. در این میان برخی از نامهنگاران که مهمترین آنها بدون شک قائممقام است در نامۀ خویش از فن شاعری خویش بهره میجستند و گاهی به جای تضمین شعر، فی المجلس یا از قبل شعری سروده و در نامه خویش درج میکردند. در حقیقت، شاعری در نامهنگاری با نام این قائممقام فراهانی و فتحالهخان شیبانی پیوند خوردهاند که شفیعیکدکنی نقش آنها را تا نوگرایی در شعر فارسی ارتقا میدهد ( شفیعیکدکنی، ۱۳۸۱، ۱۷۲). این خصیصه پایههایش درشعر قائممقام و پیشتر از او آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی شکل گرفته است. « … ظاهرا آخوندزاده با آثاری چون مکتوبات و نقدی که بر قصیدهای از شمس الشعرا نوشت، نخستین کسی است که از شاعران کلاسیک استفاده کرده است. بعد از او نوبت به میرزا آقاخان کرمانی میرسد، او نخستین کسی است که به مضامین شعری معاصران خود مخصوصا شعر مدحی تاخته و خواستار تغییر موضوع و مضمون شعری شده است» ( زرقابی، ۳۸۱: ۵۳). یکی از مهمترین دلایل بهرهگیری شعربه عنوان بستری برای پروردن مسائل سیاسی و اجتماعی درنزد قائم مقام ویژگی شغلی اوست. قرار رفتن او در چنین منصبی خواه ناخواه او را به بررسی اوضاع اجتماع و تغییرات آن برمیانگیزد و مهمترین ابزاری که بواسطۀ آن میتوانست این حوادث را انعکاس دهد، همان قلم بود. شاید به همین دلیل است که دیوان شعری او خالی از غزل است. او آنقدر به سیاست و اجتماع پرداخته که از عشق و دلبری خالی است: کو فرصت بنهادن دل در بر دلبر کو مهلت افشاندن جان در ره جانان؟ هر شب منم و شمع و رقم های پیاپی هر روز من وجمع و سخن های پریشان ( قائممقام فراهانی، ۱۳۶۶: ۱۲۴) « شعر قائممقام نشانه هایی ازتحول معنایی و هدفمندی داشت» ( آرین پور، ۱۳۷۲: ۷۴). بررسی ویژگیهای شعری قائممقام به عنوان یکی از بنیانگذاران تفکر مشروطه، خالی از لطف نیست. بیگمان او و دیگرشاعران هم عصر او، آغازگران این تحول بزرگند. آنها همگام با تحولات جهانی عصر خود، به نواندیشی، تحول و پیشرفت اجتماع میاندیشیده اند. به همین مناسبت، شعر خود را عرصۀ تاخت و تاز مضامین روز جامعه کردهاند. لیک ز روس ایمنی مجوی که دشمن هر چه بود خردتر، بزرگتر آمد ( همان، ۳۵) گه به تبریز از پطربورغ اسپهی غلاب راند گه به تفلیس از خراسان لشکری جرار دارد (همان، ۷) از جنبه های اصلاحی قائممقام که از طریق شاعریاش عیان میشود میتوان به سامان دهی وضع دربار از پادشاه گرفته تا درباریان اشاره کرد. او حقوق همۀ درباریان را با توجه به میزان کارآیی آنها تعیین نمود. شاید شایستهسالاری منطق حکومتی او بود. به همین دلیل صرف داشتن ارتباط با دربار را شایستۀ گرفتن حقوق نمی دانست. در خصوص خوشگذرانیها و عیاشیهای درباریان و شخص شاه هم نظری غیر از آنچه مرسوم بود، داشت و ایدههای نوین خود را در این عرصه بیپروا بیان میداشت. « قائم مقام با عیاشی و خوشگذرانی و هوس بازیهای شاه و شاهزادگان به شدت مخالفت میورزید و زیبندۀ شاه و درباریان نمیدانست که وارد اموری شوند که نتیجۀ آن فساد اخلاقی و زوال حکومت و سوء استفادۀ کارگزاران و اختلال در مدیریت کشور میگردید» ( شهابی، ۱۳۸۵: ۲۲۹). این نوع تفکر قائممقام در شعر او جایگاه خاصی داشت. او تمامی این موضوعات را در شعر خویش منعکس کرده است. شاید دلیل آن را ماندگاری شعر و یا تاثیرگذاری آن میداند. این شیوۀ انتقاد نیز که از ویژگیهای شعر مشروطه است، در اشعار او بازتاب گستردهای دارد و شعر او را به گونهای از اشعار انتقادی تبدیل کرده است. در انتقاد از درباریان: شاهدان گرچه لطیفند و ظریفند؛ ولی این نه هنگام لطایف نه مقام ظرف است گرگ با گله قرین است؛ چه جای طرب است؟ کفر را رخنه به دین است؛ چه جای شعف است؟ ( قائممقام، ۱۳۶۶: ۱۴) و انتقادی دیگر به بخششهای بیمورد: این بخشش بی حد را حدی بنه آخر جود تو مگر جود خدای متعال است؟! (همان: ۶) « در مجموع شعر قائم مقام، شعر اجتماعی و سیاسی است و از لحاظ مضمون، اجتماعیات بر دیگر جنبه ها غلبهی تام دارد و هم به این اعتبار است که میگوییم او از شعر به مثابهی اسلحه در کارزار سیاست استفاده میکند» ( پناهی سمنانی، ۱۳۷۶: ۹۲). ۴-۳ اثرگذاری و اثرپذیری ترسل و نامهنگاری در عصر قاجاریه با دوره های قبل و بعد برای بررسی اثرگذاری و اثرپذیری ترسل و نامهنگاری در عصر قاجاریه با دوره های قبل و بعد به طورخلاصه گذشتۀ ترسل و نامهنگاری فارسی از آغاز بیان میشود تا ارتباط و شباهتها و تمایزها بیشتر مشخص شود. ترسل و نامهنگاری در آغاز ساده و روان و نزدیک به زبان محاوره و دارای جملههایی کوتاه و روشن و به دور از پیچیدگی و ابهام و خالی از حشو و زوائد بود. اما در اثر
دانلود پروژه های پژوهشی در رابطه با بررسی ساختار و محتوای انواع نامه در دوران قاجار- فایل ...