پس علی مبتدا است و خبر آن محذوف و تقدیر آن «لکنْ علیٌّ لَمْ یقم ».
(همان،ص ۲۵۱)
همچنین اگر « لکن » همراه با « و » باشد « و » حرف عطف می باشد.
« و ما ظلمنْا هم ولکنْ کانوا هم الظالمینَ » (زخرف ،۷۶)
حرف عطف حرف ابتدا
یعنی :ما به بدکاران مخلد در آتش دوزخ ظلم نکردیم ولی آنها خودشان مردمی ظالم و ستمکار بودند.
(معانی حروف با شواهد از قرآن و حدیث،دکتر رادمنش، ص ۱۸۱)
یادآوری – باید توجه داشت که « لکن » در زبان فارسی و عربی، مفید معنای استدراک می باشد.
« و »
« و » گاه حرف ربط ساده است و گاه حرف اضافه ساده
(حروف ربط و اضافه، دکتر خطیب رهبر، ص ۴۷۱)
برای عطف به کار می رود و دو کلمه هم جنس یا دو عبارت یا دو جمله را به هم می پیوندد.
این کلمه در زبان فارسی قدیم أ (o) و در زبان پهلوی او (ud) و در فارسی باستان اوتا (uta) است. در تداول امروز نیز اُ تلفظ می شود:» حسن و حسین آمدند = حسن وَ حسین… » واو عطف عربی که مفتوح است در این کلمه تأثیر گذاشته، این است که در فارسی نیز گاهی آن را مفتوح تلفظ می کنند حسن وَ حسین آمدند. و این حرف امروزه بین دو کلمه معمولاً به صورت « اُ » و بین دو جمله به صورت « وَ » و در آغاز جمله ( مخصوصاً در شعر) « وَ » ] مفتوح [ تلفظ می شود:
خداوند ان کام و نیکبختی چرا سختی خورند از بیم سختی ؟!
(سعدی)
(دستور زبان فارسی ۲، دکتر حسن أنوری و دکتر گیوی، ص ۲۵۳)
« و » به عنوان حرف ربط به معانی زیر در فارسی به کار می رود:
-
- استدراک ۲-اسیناف ۳-إضراب ۴-تخمین و تقریب ۵-حال
۶-عطف (استبعاد، استفهام و تعجب)۷- فوریت و عدم تراخی
و اگر « و » حرف اضافه باشد به معانی زیر به کار می رود:
۱-مترادف « با » حرف اضافه باشد به معانی زیر به کار می رود:
۱-مترادف « با » ۲-معادله ۳-مقابله ۴-ملازمت
(حروف ربط و اضافه، دکتر خطیب رهبر، ص ۴۷۱)
امّا « و » در زبان عربی ۱۵ قسم می باشد:
۱-واو عاطفه ۲- استینافیه ۳-حالیه ۴و۵- واوی که بعد از آن منصوب می شود
۶ و ۷ – واوی که اسم بعد از آن به صورت مجرور است ۸-واو زائد ۹-واو ثمانیه
۱۰- واو بر سر جمله وصفیه ۱۱-واو جمع مذکر عاقل ۱۲-واو علامت جمع مذکّر
۱۳-واو انکار ۱۴-واو تذکّر ۱۵- واو بدل از همزه استفهام
(ترجمه و شرح مغنی الأدیب، حسینی، ج ۳،ص ۴۶۲)
کاربرد و معانی مشترک « و » در زبان عربی و فارسی موارد زیر است.
۱-استینافیه ۲-زائد ۳- حالیه ۴-عطف
۱-استینافیه
درویش بی معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد…. و أبنای جنس ما را به مرتبه ایشان که رساند.
(گلستان سعدی، از روی نسخه تصحیح شده فروغی،ص ۱۴۰)
شمعی دیدم همانجا بس بزرگ چنانکه هفت ارش در ازا او بود،سطبری سه شبر،چون کافور رباحی و به عنبر سرشته و گفتند هر سال سلطان مصر بسیار شمع بدانجا فرستد.
(سفرنامه ناصر خسرو، به کوشش دکتر نادر زرین پور، ص ۱۵)
ساقیا آمدن عید مبارک بادت | و آن مواعید که کردی مرواد از یادت (حافظ، غزل ۱۸) |
حلقه تو به گر امروز چو زهاد زنم | خازن میکده فردا نکند در بازم |
ور چو پروانه دهد دست فراغِ بالی | جز بدان عارضِ شمعی نبود پروازم (حافظ، غزل ۳۳۵) |