درون مایه اصلی غزل:
در این غزل، انوری در مقام عاشق روی سخنش با معشوق است، و از معشوق گله و شکایت می کند و با ناامیدی از وصال، در دل خویش را با معشوق سنگ دل در میان می گذارد، از رنج کشیده و آب دیده و غم هجران و آرزوی وصال یار می گوید. آرایه های بیرونی و درونی و صناعات ادبی خاص خود را دارد، و با بررسی و نگاه ادبی، آشکار می گردد.
بافت معنایی و آرایه های ادبی:
بیت اول :
ای خواسته قلبی من، در آروزی آن هستم که از دوری و فراق یک گله و شکایت در گوش وصال بگویم.
ای : ندا / آرزویِ جانم : اضافه تخصیصی/ آرزوی : جناس تکرار/آنم : آن هستم / کز : که از/هجر : دوری – فراق/ گوش وصال : استعاره از معشوق/
بیت دوم :
(ای معشوق)می دانی در این چنین غم، حالم چطور است ؟ (چه بر من می گذرد؟)و از آن به بعد که مرا دیده باشی که در این بخت چگونه ام. دانی : می دانی ؟/ چگونه باشم: چطور باشم/محنت : غم و غصه/
زان : ز آن / دولت : بخت و اقبال/
بیت سوم :
با درد و غصّه ای که داشتم به دلم گفتم که بالاخره به من نمی گویی که آن شادی دلی که داشتم، کجا رفت؟ دل در جواب به من گفت : نمی دانم. دل : منظور قلب، جناس تکرار/ گفت : جناس تکرار/خوشدلی: دلشاد بودن، دلخوش بودن/ کاخر : مخفف که آخر/کجا شد/کجا رفت/
بیت چهارم :
بله (ای معشوق) اگر تو را یک زمانی پیدا کنم و بدست بیاورم آن روز کامیاب هستم، و گرنه آنطور که باشد از این روز محتاج نمی شوم . گرت : مخفف اگر تو را است. / بیابم پیدا کنم، بدست آورم/کام یابم : به ارزوی دل برسم، موفق شوم/
بیت پنجم :
بعضی وقتها با اشک ریختن دلم را شاد می کردم، کارم به جایی رسیده که حالا همان اشک را هم نمی توانم بریزم. گَه گَه : بعضی وقتها، قید زمان/ آب دیده : کنایه از اشک چشم/خرسند : شاد.
بیت ششم :
من (عاشق) این همه را نمی دانم. (فقط) می دانم که بالاخره بیرون می آید جانم از این آرزوی تو (ای کسی که، معشوقی که)خواست قلبی جان من هستی . این : حرف اشاره / همه : قید/ندانم و دانم : تضاد، مراعات نظیر/می برآید : من بیرون می آیم/زِ : مخفف از / ای : ندا / آرزوی جانم : منادا و اضافه تخصیصی/
وزن غزل:
این غزل بر وزن مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن است که از وزنهای دوری محسوب می شود و در بحر مضارع مثمن اخرب سروده شده است.
قافیه:
در این غزل قافیه ها عبارتند از : (آنم، خوانم، چنانم، ندانم، نمانم، توانم، جانم).
ویژگی سبکی غزل:
در این غزل شاعر در واقع در مقام عاشق با معشوق خویش صحبت می کند. آنچه عیان است وفور آرایههای بیرونی و درونی و اصطلاحات ادبی و دستوری می باشد و یکی از مانورهایی که چند بار تکرار شده است آوردن کلمات تکرار با هم یا کلمات تضاد با هم است.
۴-۲-۳۰٫
ای دوست تر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذر برین سانم
جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم
من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی
با من تو وفا نکنی من طالع خود دانم
با دلشده مسکین چندین چه کنی خواری
ای کافر سنگین دل آخر نه مسلمانم
بشکست غمت پشتم با این همه عزم آنست
تا جان بُودم در تن روی از تو نگردانم
درون مایه اصلی غزل:
در این غزل عاشق مسکین با دلی سرشار از عشق و نا امیدی از وصال با معشوق زیبا روی سنگ دل صحبت می کند و غصه و درد و دلش را به او می گوید از دلی که در پای معشوق گذاشته شده و جانی که آماده فنا شدن در راه اوست. از وفاداری و نیّت خیرش به معشوق می گوید و می داند که معشوق بیوفاست. و با اینکه از دست معشوق نهایت ستم و ظلم و تحمّل کرده ولی عاشق با تمام هستی اش تا پای جانش و تا وقتی که زنده است، حاضر است تا دل از معشوق سنگین دل بر ندارد و او را ترک نکند.
بافت معنایی و ارائه ها ی ادبی:
بیت اول :
(در این بیت روی سخن عاشق با معشوق است و به او می گوید:) ای کسی که بیش تر از جانم تو را دوست دارم (ای معشوق من)، از این بیشتر مرا عذاب نده، از وفاداری و عهد و پیمانت با من پشیمان نشود و مرا در این حال (پریشان)نگذار. ای : ندا/دوست تر : منادا، صفت تفضیلی، به معنای دوست داشتن بیشتر از حدّ/جانم و مَرَنجانم : جناس زاید / مگذر و مگذار : جناس زاید/زین : مخفف از این / بَرین : مخفف بر این / سان : منظور حال و هوا/
بیت دوم :
(من عاشق) جان و دلی داشتم، دل (من عاشق) که به کار معشوق مشغول شد (یعنی مشغول عاشقی کردن شد)فقط جان برای من باقی مانده است که، (ای معشوق)چه فرمایشی داری، (بگو) تا (جانم را) در پای تو بریزم. جان: جناس تکرار/ دل : جناس تکرار/ جان و دل : مراعات نظیردر سر کارت شد: مشغول کار تو شد به تو پرداخت، کنایه است/
بیت سوم :
من (عاشق)به تو ستم، نمی کنم (ای معشوق)، تو عادت من را می دانی، (ولی می دانم که) تو با من عاشق وفا نمی کنی و عهد و پیمان را می شکنی، من از بخت و اقبال خودم با خبر هستم. من با تو و با من تو : آرایه جمع / عادت من : رفتار من، اضافه تخصیصی/دانی : می دانی، با خبری/وفا نکنی : مراد از اینکه عهد و پیمان را می شکنی و زیر پا می گذاری/طالع : بخت و اقبال / دانم: می دانم/
بیت چهارم :
(ای معشوق)این عاشق بیچاره را چقدر خوار می کنی، ای کسی که خدا را قبول نداری، ای معشوق سنگین دل، مگه من مسلمان نیستم. دلشده مسکین : ترکیب وصفی/ خواری : ذلیل و پست/ای : ندا/کافر : منادا/کافر سنگین دل : اضافه توصیفی/ آخر : بالاخره، در نهایت/ نه مسلمانم : مسلمان نیستم/
بیت پنجم :
(ای معشوق) پشت من، کمر من بخاطر غم تو شکست و خم شد ولی با این همه اراده و تصمیم این است که تا جان در بدن دارم، دست از تو نمی کشم و تو را (ای معشوق) ترک نمی کنم. بشکست غمت پشتم : کنایه از اینکه غم تو مرا داغون کرد/ همه : قید/عزم : اراده، تصمیم/ جان بُوَدَم، تا جان در بدن دارم/جان در تن : روح در بدن/روی از تو نگردانم : کنایه از اینکه به تو پشت نکنم. /
وزن غزل :
این غزل بر وزن مفعولُ مفاعیلن مفعولُ مفاعیلن که از وزنهای دوری عروض فارسی محسوب می شود و در بحر هزج مثمن اخرب سروده شده است.
قافیه:
قافیه در این غزل عبارتند از : (مرنجانم، سانم، افشانم، دانم، مسلمانم، نگردانم)
ویژگی سبکی غزل :
یکی از ویژگی های بارز این غزل در واقع آوردن ترتیبی از کلمات که جناس ساخته است. مثل (جانم و مرجانم) و (مگذر و مگذار). و همینطور بازی با کلمات در معنای دیگر مانند «دل در سرکارت شد» و «در پای تو افشانم» و در واقع خصیصه تنوع آرایه های بیرونی و درونی در این غزل قرن ششم پایدار است.