مِــه اَوْجُــورخــدا نِمـَه پِـرَسِـم
۱) ترجمه بیت: عقل به عشق گفت: خدایی که با دلیل خود را با دلیل و برهان آشکار خود را اثبات کند، من این طورخدایی را نمی پرستم.
۲) نکات بلاغی و دستوری: دَسِم با پِرَسِم قافیه وجناس است، نِمَه پِرَسِم: پرستش نمی کنم فعل ماضی منفی است، خدای که دلیل بدی و دسم: کنایه از ایمان ظاهری، بدون شناخت نفس خود، تلمیح به حدیث معروف: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» و حدیث منسوب به حضرت علی: «إِذَا عَرَفَ نَفْسَهُ». (ر. ک. فروزانفر،۱۳۹۰: ۴۷۱)، و حدیث نبوی: «مَنِ أتَّقَی اللهَ کَلَّ لِسَانُهُ وَ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ و مَنْ عَرَفَ اللهَ کَلَّ لِسَانُهَ». انسان خدا ترس زبانش کند است و این ناشی از حالت های معنوی و درونی عارف است، و نمیتواند حرف بزند. کسی که به معرفت خدایی برسد؛ زبانش کند وکم حرف است. (ر. ک. همان، ۲۳۱)
۳) شرح مفاهیم عرفانی: زیرا خداوند کمال مطلق است و هرآنچه که موجود هست، هستی خود را از او میگیرد، وعلت تمام وتام تمام هستی است، درنتیجه نیازی به دلیل وبرهان ندارد؛ زیرا دلیل و برهان آوردن خود حجابی برای عارف است؛ چون دلیل خود از عوامل حسی به حساب میآید. در اینجا ملا پریشان هم مانند مولانا با فکر فلسفی نمیخواهد باعثی برای نفس مطمئنه شود، وآن را رد میکنند و نمیپذیرند. در باب مُفَلْسِف ازعارف سوال میکنند که جهان حادث است یا قدیم؟ جواب نمیدهد همین بیان می دارد از روزی که چشم بازکرده، چشمش به جهان نیفتاده تا آن را رد یا قبول کند و روش سیر او ازمعلول به علت است، هیچ گاه ازممکن به واجب مبتنی نیست و هرگز مصنوع را وسیله ای برای اثبات صناع نمی داند. (زرین کوب، ر.ک، ۱۳۹۰: ۵۵۲)، مولوی می گوید:
هــردلیلـی بـی نتیجــه وبــی اثـــر
بـاطل آمـد درنتیجــه خـود نـگــر
جـزبـه مصنـوعـی نـدیـدی صـانعـی
بــرقیــاس اقتــرانــی قـانعــی
(مثنوی ۵/ ۵۶۷ – ۵۶۸)
هُـوشِ بِیچـارَه مَـن وِیْنـِه کِـاَشرَف
تَنزِیَه یَک طَرَف، تَعلِیق یِک طرف
۱) ترجمه بیت: عقل وهوش بخت برگشته من، با این وجود که عالم است، امّا از یک سوی کار پاک کردن وتمیزکردن برعهده دارد و ازسویی دیگرگرفتارعشقی است که به آن آویخته شده است.
۲) نکات بلاغی: بین اشرف با طرف قافیه است، یک تکرار برای تاکید، ویِنَه: با این که. مولوی می گوید:
هــوش را بـگـذار و آن گـه هــوش دار
گــوش را بــر بنـد وآن گه گـوش دار
(مثنوی۳/۱۳۰۲)
هـوش را تـوزیـع کـردی بـترجهـات
مــی نیــرزدتـرّه یـی آن تُــرهـات
(مثنوی ۵/۱۰۸۴)