۱- دوران شکلگیری و نضج تمدن اسلامی (قرن اول و دوم هجری/هفتم و هشتم میلادی(
۲ دوران حرکت و پیشرفت (قرن سوم هجری/نهم میلادی(
دوران حرکت و پیشرفت از زمانی آغاز شد که اقوام مختلف موجود در تمدن اسلامی از فتوحات و بینظیر اجتماعی حاصل از آن فارغ شدند و نظمی نوین در جهان اسلام را تجربه کردند.
۳- دوران تمدن اسلامی (قرن چهارم تا اوائل هفتم/دهم-سیزدهم)
بهترین آثار علمی دنیای اسلام در هر زمین در این دو قرن پدید آمد. آنچه در این تمدن چشمگیر است و اساسا نمودار رشد همه جانبه آن،این است که در تمامی بخشهای علمی و اقتصادی، این پیشرفت به چشم میخورد..[۶۵]
۴:دوران توقف و رکود (قرن هفتم-دهم/سیزدهم-شانزدهم میلادی)
جنگهای داخلی، ظهور تصوف و عدم باز شدن درهای تازه ترقی علمی به روی مسلمانان،سبب درجا زدن آنان شد.
۵: دوران تجدید (دهم تا دوازدهم/شانزدهم-هیجدهم) عصر عثمانی و صفوی را از یک طرف و ظهور و داوم دولت مغولی هند را در دهلی از طرف دیگر،میتوان آغاز یک تجدید به شمار آورد.
و: دوران انحطاط (قرن سیزدهم و چهاردهم/نوزدهم تا بیستم) دور جدید انحطاط در تمدن اسلامی با تضعیف و نابودی دولت عثمانی و صفوی-قاجاری و نیز دولت مغولی هند همراه بود و رسوخ تمدن غرب،سبب از هم گسیختگی در تمدن اسلامی شد که پدید آمدن نسل جدید و قدیم یکی از عوارض بسیار مهم آن بود.
ز: انقلاب اسلامی ایران، عصر بازگشت[۶۶]
پس مسلمین، با شروع اسلام بود که روزه به روز بالندهتر شدند و به اوج رسیده و قرون متوالی منشاء خدمات بسیاری برای دنیا گشتند؛ و سرانجام قدر داشتههای خود را ندانستند و در حیطههای مختلف از اریکه جلال به پایین نشستند و با ناباوری به گذشته خود نگاه کردند؛ تا اینکه در قرون حاضر باز هم به خود باوری رسیدند .
با توجه به تقسیمبندی فوق ما در این فصل برآنیم تا گوشهای از پیشرفتها و انحطاطهای صورت گرفته توسط مسلمین را در گذشته یا حال درعرصههای فرهنگی- علمی، تربیتی- اخلاقی، اجتماعی- سیاسی و اقتصادی ، به صورت بیان کلیاتی از حیطههای پیشرفت یا انحطاط ، بررسی کنیم.
گفتار اول: حیطه های رشد و شکوفایی
خورشید اسلام که در اوایل قرن ۷ میلادی درخشید، خود یکی از سرچشمههای فکری و فرهنگی بشر بود، این چشمه، جوشش خود را از قلب جزیره العرب آغاز نمود و طولی نکشید که موّاج شد[۶۷]
درخشش تمدنی فوقالعاده که «لوبون » فرانسوی را این گونه به تحسین واداشت: «در روزگاری که اروپا در تاریکی جهالت به سر میبرد و هیچ بهرهای از تمدن نبرده بود، اسلام توانست نور علم و دانش و تمدنی جذاب را در دو مرکز اصلی خلافت اسلامی بغداد و قرطبه به نمایش بگذارد، و مانند دو چراغ فروزان به سراسر جهان پرتوافکنی کنند».[۶۸] ترقی و تمدن اسلامی از وقتی شروع میشود که فتوحات مکی به پایان می رسد، لیاقت و استعدادی را که تا آن وقت صرف جهانگیری نموه بودند تمام آن را از حالا بطرف علم و ادب و صنعت و حرفت معطوف داشتند و آنها همینطور که در فتوحات با یک قدم سریعی پیشرفت حاصل کردند در تاسیس تمدن هم با همن قدم های سریع پیشرفت کرده و جلو رفتند.[۶۹]
با این پیش زمینه، در این گفتار به عناصر مهمی که در تمدن سازی در سرزمنی اسلامی تاثیر داشته اند پرداخته می شود:
الف- فرهنگی- علمی
روزگاری تمدن اسلامی در اوج عظمت و کمال علمی و فرهنگی در جهان قرار داشت و نه تنها دنیای اسلام را متحول کرد؛ بلکه به هر سرزمینی که پای نهادند، آن سرزمین را نیز تحت تاثیر علم و فرهنگ خویش به سوی اعتلا پیش بردند؛ چنان که «اعراب توانستند در مدت چند قرن اسپانیا را از نظر علمی و اقتصادی یکسره زیر و رو کنند و آن را در رأس تمام ممالک اروپایی درآورند، و تنها به پیشرفتهای علمی و اقتصادی اکتفا نکردند، بلکه در جنبهه ای اخلاقی مردم نیز مؤثر بودند.»[۷۰]
مسلمین در قرون گذشته چیزی را داشتهاند که مغرب زمین اینک به آن رسیده است. در قرون وسطی، با وجود آنکه زنان مسیحى از تعلیمات مدرسه تقریباً بى بهره بودندو به چشم حقارت به آن ها نگریسه می شد[۷۱] در جهان اسلام، زنانی پیدا میشدند که در مقام تدریس مینشستند.[۷۲]
۱- شکل گیری روحیه علم آموزی در بین مسلمین
اولین نیاز اساسی هر اجتماعی برای اعتلای تمدنی، احساس نیاز آن اجتماع برای دانستن و علم آموزی است. و چنان که در فصول پیش رو مفصلا توضیح داده خواهد شد، اساس کنجکاوی را خود اسلام، در بین مسلمین احیا نمود و اساس بسیاری از علوم که بعدها به وجود آمدند در فرهنگ اسلامی نهفته است.
هنگامی که انسان از راه تاریخ و کتابها سفر می کند، و به آغاز سال های هجری میرود و در میان صفوف مسلمین پا می گذارد، مینگرد که در مسجدها، بازارها، و حتی در میدانهای جنگ همواره بحث و گفتگو مطرح است: سوال از صفات خداست، و از چگونگی فعل خدا ر عالم، از جبر و تفیض و اختیر، از چگونگی روح و بقای آن، از فلسفه سیاسی و اصل رهبری، از رویش مجدد اجسام و زنده شدن مردگان.. از احکام شرع و تفصیل قانون های الهی، از تربیت نفس و اخلاق دینی…. این فضای علمی صد سال بلکه صدو پنجاه سال پیش از پیدایش نقل وترجمه کتاب های یونانی در سرزمین های اسلامی، در میان مسلمانان پدید آمد. و این فضای علمی و جو پژو هشی و شناختی آفریده اسلام و مخلوق قرآن بود[۷۳]
۲- عقلانیت متعامل با نقل
در اسلام نحلههای فکری گوناگونی در رابطه با بهره گرفتن از عقل در امور روزمره و البته برای برقراری ارتباط رفتاری با شریعت به وجود آمد؛ که برخی از نحلهها همانند معتزله برای عقل، حد اعلای شأنیت را قائل شدهاند؛ و برخی مانند اشاعره تسلط عقل را بر رفتارها از عرش افکار معتزلی بر روی زمین جبر انداخته و برای آن ارزشی قایل نشدهاند. اهمیت این موضوع در این است که کسانی که عقل افراطی را برگزیدند برای نقل، در مقابل انکار عقل شأنیتی قائل نمیشوند و به گمراهی خارج شدن از شریعت می افتند؛ و از آن طرف، منکرین عقل هم خود را در میان دانستههای تشریعی محبوس کرده و به طرف ظاهر گرایی و تحجر کشیده شدند .
این طرز فکر، مشخصا فقط در سطح عقاید باقی نمیماند و بروز رویکردهای گوناگون را در زندگی موجب می شود، نه عقل افراطی معتزلی، توانایی ماندن با شریعت را دارد و نه تفریط دراندیشۀ اشعری می تواند حافظ دیانت باشد، پس هر دو سبب وهن مذهب خواهند شد.؛ یعنی گاه به ارجاع در اعمال و گاه به تفویض کشیده خواهند شد. و نمونه های تارخی از درجا زدگی این دسته ها وجود دارد.
در این میان تنها کسانی که توانستند به واسطه شرع دین مسائل روزمره و رو به رشد تمدنی را با شریعت تطبیق دهند کسانی بودند که با شعار« بین الامرین» عقل را هم در امور و کارهای خود با نقل همراه کردند. برای این دسته از مسلمین عقل و نقل به کمک هم، دو بازو را ساختند برای پرواز و ساختن تمدن اسلامی؛ و رویکردی متفاوت با سایر مذاهب را به این گروه عطا کرد؛ این رویکرد عقلانی- تشریعی نقطۀ شروع مناسبی را برای رشد افکار مسلمین پدید آورد؛ از یک طرف نقل ایده پردازی می کرد و از طرف دیگر عقل وظیفه پردازش و تطبیق معارف و علومی را که در متن نقل وجود داشت بر عهده گرفت، و چنان که در فصول بعد اشاره خواهد شد؛ شرع محرک عقل برای پیشرفت این گروه محسوب گشت و راه برای تلاش و پشتکار در سایه شریعت و عقل را فراهم نمود.
۳- توجه به دستاوردهای فکری ملل و نحل دیگر
گذری به تاریخ نگارش در تمدن اسلامی، نشان میدهد که عرب جاهلی از امر نگارش اطلاع داشته ولی زندگی بدوی آنها به گونهای نبود که امر نگارش را بر آنها محتوم نماید. با آمدن قرآن و لزوم حفظ این کتاب آسمانی، به فکر راههایی برای نوشتن سهلتر و ارزانتر افتادند. بعدها با فتح مصر با پاپیروس آشنا شدند؛ ودرسدههای نخستین از سمرقند که در آنجا چینیها کار میکردند کاغذ را به تمدن نوشتاری اسلام ارمغان آوردند. و چندی نگذشت که، در عراق و مصر و ایران کاغذ ساخته شد.[۷۴]
بررسیها چنین می گوید که بری علوم را مسلمانان از تمدن های دیگر گرفتند و پرورش دادند، که چگونگی ورود علوم دیگر به اسلام، مختصری توضیح می دهیم:
۱) ترجمه و تقلید
تعمیق و گسترش علوم در تمدن اسلامی همانند علوم در سایر تمدنها از صفر آغاز نگردید بلکه دانش مسلمین تلفیقی بود از دانش مردمان دیگر که از خود بر غنای آن افزودند و دانش اسلامی را پایه گذاری کرده و با همت خود در خیلی موارد از بقیه پیشی گرفتند.
آن چه از تاریخ بر میآید اینست که منبع اصلی علوم عقلی که به جهان اسلام راه یافت یونان و محافل علمی آن بود. و بخش دیگری از علوم از اسکندریه، و مرکز علمی آنجا به مسلمانان رسید. در اوایل دوره عباسی، ارتباط علمی با هند برقرار گردید و ترجمههایی از متون علمی آنان انجام و بخشی از علوم از راه هند به مسلمین رسید؛ و ارتباط با تمدن ایران، سرزمین بعدی بود که باعث رونق علمی مسلمین گشت.[۷۵]
پس از آن که دورۀ فتوح فروکش کرد و قلمرو حکومت اسلامی ثبات پیدا کرد و مسلمین از تدوین اساسی علوم اسلامی فراغت پیدا کردند در پرتو اهتمام و سیاستهای تشویقی برخی خلفای عباسی، با بهره گرفتن از ثروتهای بیت المال، توجه مسلمانان عمدتا به صنایعی جلب شد که در اختیار تمدنهای غیرمسلمان قرار داشت.
نهضت ترجمه، گرچه از دورۀ بنیامیه آغاز شده بود، ولی تاثیر اصلی خود را درزمان بنیعباس گذاشت و ترجمههای آگاهانه، که تاثیرات تاریخی و اجتماعی و فرهنگی عمیق بر جای گذاشت با ظهور نخستین خلفای عباسی آغاز شد. نهضت ترجمه بیش از دو سده ادامه داشت و به ویژه در زمان منصور، دومین خلیفه عباسی اقدامات مهمی در ترجمه تحت اللفظی و معنایی انجام شد.[۷۶]
به طور کلی نهضت ترجمه در زمان عباسی ها را می توان به دوره هایی تقسیم کرد:
الف) دوره هارون الرشید: در این دوره تاکید بر ترجمه آثاری در علوم مختلف بود. دراین دوره هر سرزمین که فتح می شد کتابخانهاش به بغداد منتقل می شد.
ب)دوره مامون:(۲۱۸-۱۹۸) دراین دوره، به علت بحثهای کلامی بین مسلمین، تأکید بر ترجمه آثار فلسفی بود.
ج) دوره پس از مامون): در زمان متوکل، کار ترجمه همچنان ادامه داشت؛ اما انتقال بیتالحکمه از بغداد به سامرا در زمان معتصم(۲۲۷-۲۱۸) باعث کاستن از اهمیت بیت الحکمه گشت.
د) پایان نهضت ترجمه: همه رشتهها به سطحی بالاتر از سطوح آثار ترجمه شده رسیده بودند لذا بانیان علم بیشتر پشتیبان مطالب اصیل به زبان عربی بودند. و نهضت ترجمه از رونق افتاد.[۷۷]
۲( بومی سازی
در اثر ممارست مسلمانان در تحصیل و شوق دانش اندوزی بی امان آنها، تا اواسط قرن سوم هجری تمدن اسلام، نه تنها ارثیه یونان را از انهدام و فراموشى نجات داد و آن را اسلوب و نظم بخشید و به اروپا داد، بلکه پایهگذار خیلی از علوم گردید؛ تمدن اسلامى کشف ها و اختراع هاى گرانبهاى بى شمارى را در همه بخش هاى علم تجربى. به مغرب زمین هدیه کرده است[۷۸]
مسلمین گرچه از صفر شروع کرده بودند و برخی علوم را از راه تقلید آموختند، اماhttp://marifat.nashriyat.ir/node/1827 به نوشتۀ جرجى زیدان، علوم مزبور با تحقیقات جدید علماى اسلام رنگ تازه به خود گرفت و مطابق مقتضیات محیط و مناسب با تمدن اسلام پیشرفت کرد.[۷۹] جرجى زیدان در این مورد مى گوید: «مسلمانان بهترین معلومات هر ملتى را از آنان گرفته اند… و از خود چیزهایى بر آن افزودند و از مجموع آن ، علوم و صنایع و آداب تمدن اسلامى را پدید آوردند.»[۸۰]
به این ترتیب با انتقال میراث تمدن هاى گذشته به جهان اسلام و دّرآمیختگى آن با روح اسلامى حاکم بر جوامع مسلمان ، فرهنگ و تمدن وسیع اسلامى به وجود آمد؛ تمدنى که روح آن اسلامى و عناصر آن ، میراث تمدن هاى دیگر بود.
۴- شکل گیری علوم و دانشمندان در اسلام
گرچه علوم به تبع فراوانیشان دارای تقسیمات زیادی هم هستند؛ اما در یک طبقهبندی، دانشها را میتوان به علوم اسلامی و غیر اسلامی تقسیم کرد؛ علوم اسلامی، علومی هستند که به طور خالص از تفکر اسلامی و از متن آمزه هایشان برخاستهاند و علوم غیراسلامی علومی هستند که اصل آن از تمدن های دیگر به اسلام رسیده است و مسلمانان آن را بسط دادهاند.
۱) علوم اسلامی
علومی که از متن اسلام جاری گشتند، بسیارند ولی ما به برخی از آنها من باب روشن شدن پیشرفت مسلمین در این زمینه ها مواردی را متذکر می شویم.
۱. قرائت
این علم، از کهنترین علوم اسلامی است و در واقع پایهگذار این علم، پیامبر و امیرالمومنین بودند. و با فزونی قرائتها، به پنجاه قرائت، که مشهورترین آن ها قراء سبعه است، به وجود آمد[۸۱] این علم در سده ۴تا ۶ هجری رو به پیشرفت داشت اما در سه سده بعد، رشد مناسبی نداشته و در سدۀ ده تا دوازدهم و باظهور صفویه و آمیخته شدن دین و سیاست، علم قرائت نیز فضای رو به پیشرفتی احساس کرد.[۸۲]
نخستین کسی که شروع به جمع آوری قرائتها در یک کتاب کرد، ابو عبید قاسم بن سلام( م۲۲۴ق) بود که تمام قرائتها را با همان، هفت قرائت معروف، در بیست و پنج قرائت خلاصه کرد.. بعد از وی احمدبن جبیر کوفی؛ و بعد از او قاضی اسماعیل ابن اسحاق مکی(م ۲۸۲ق) پدید آمدند. در ۳۱۰قمری، نیز محمد جریر طبری کتابی به نام الجامع، نوشت؛ وی بیش از بیست قرائت را در آن گردآوری کرد.
در سدۀ پنج هجری کتابهای بسیاری نگاشته شد. در اندلس ابوعمرو عثمان بین سعید دانی و شاطبی اندلسی کتاب های فراوانی در قرائت پدید آوردند.[۸۳]
در سده دوازدهم نیز برخی آثاری چون، الکشف من القراآت السبعه، به دست قاضی سعید قمی به وجود آمد.
۲. تفسیر
ظهور مرحله تدوین تفسیر در اواخر عهد بنیامیه و اول بیعباس، یعنی در سال ۱۳۳ بوده. به نظر بسیاری از اهل سنت و شیعه، سعید بن جبیر نخستین تدوین کننده تفسیر به شمار می رود که شاگرد ابن عباس بود. ودر واقع اگر دنبال پاسخ اساسی باشیم پیامبر و علی(ع) جوب سوال است؛ چرا که علی علیه السلام، موسس تفسیر عقلی از قرآن بود و اوج تفسیر به وسیله امام محمد باقر و امام صادق انجام شد. تفسیر عقلی که از سده دوم آغاز شده بود در سده شش هجری به اوج رسید[۸۴] البته مناهج تفسیری بسیار زیادی در اسلامبه اوج رسید که این مجال در خور پرداختن به آن نیست[۸۵]