نام یکی از هابیت های اعضای گروه یاران حلقه. او مانند تمام بچه هابیت های ناحیه شایر، دوران کودکی اش را آنجا گذرانده بود. شباهت های زیادی میان سام، پیپین واو وجود دارد. همه این شخصیت ها به گونه ای پس از آشنایی با فوردو و خانواده بگینز قدم در راه نابودی حلقه می گذارند.
در مسیر این سفر همه شخصیت ها با حوادث عجیب و خارق العاده ای که برایشان اتفاق می افتد شگفت زده می شوند و ابراز تعجب می کنند. همه می خواهند در راه نابودی حلقه سهیم باشند و فورودو را یاری رسانند. در شورای ریوندل، الروند مری و پپین را که خواهان ملازمت فورودو و سام هستند از سفر منع می کنند ولی گندالف با درایت تمام به الروند می فهماند که حتی ما( آراگورن و خودش) نیز از حوادث پیش روی مان اطلاعی نداریم تا چه رسد به این دو.
پس از ترک خانه الروند و به محض ورود به شهر باستانی دورف ها موریا (moria) در فضای تاریک و باستانی شهر مری بدون هیچگونه اطلاعی قدم در یک راهروی زیرزمینی می گذارد( غافل از آنکه چاهی عمیقی در سر راهش قرار دارد) و اگر هوشیاری آراگورن نبود قطعاً به داخل چاه سقوط می کرد و کشته می شد.
حوادث داستان جمع این هابیت های شجاع و نترس را به هم می زند و هم گروه پراکنده می شوند، سام فورودو در یک سمت و مری پپین در طرفی دیگر.
بنابراین همه چیز آماده گره خوردن شخصیت های مری و پپین می شود تا آماده خلق ماجراها و شجاعت های بزرگتری شوند.
۳-۸-۶ماگوت دهقان (Furmermaggot):
هابیتی بود که در بمفور لانگ زندگی می کرد، در فاردینگ شرقی شایر. او در ماریش ، نزدیک مرزهای شایر مزرعه داشت. خانه او نیز مانند اکثر هابیت ها در سرزمین های مرزی روی زمین بناشده بود، برخلاف دیگر هابیت ها که سوراخ هایی داخل زمین حفر می کردند. ماگوت محتاط برای حفاظت از خودش همیشه سه سگ داشت. فنگَ، گریپ، وولف. او با سگ هایش فورودو را در کودکی که برای ربودن قارچ به مزرعه اش آمده بود، به شدت ترساند. ماگوت مزرعه دار، تام با مبادیل را می شناخت و با برندی باک ها نیز رابطه دوستانه ای داشت. در۲۸ سپتامبر سال۳۰۱۸، ماگوت با یک نفر از اشباح حلقه مواجه شد که در جست و جوی نام « بگینز» بود، و او در جواب گفت که بگینزها در هابیتون زندگی می کنند. سوار به او گفت که بگینز هابیتون را ترک نموده، اگر بار دیگر که به مزرعه اش باز می گردد، از بگینز برایش اطلاع آورده باشد به او طلا پاداش می دهد. ماگوت با این که احتمال نمی داد خطری از سوی این سوار غریبه تهدیدش کند، اما برای تجاوز به مزرعه اش خشمگین بود و با سگ هایش سوار را تهدید کرد. سوار صدای هیس وحشتناکی کشید و مثل برق آنجا را ترک کرد. فورودو ، پیپین و سام گامگی قبل از ورود به باک لند توقف کوتاهی در منزل او داشتند گرچه فورودو هنوز از سگ های او می ترسید ولی طولی نکشید که با استقبال گرم او مواجه شد. خانم ماگوت از آنها با لیوان های آبجو پذیرایی کرد و ماگوت ماجرای سوار غریبه را برایشان تعریف کرد و از آنها خواست که شب را میهمان او باشند. فورودو تازه فهمید که ماگوت چه شخصیت دوست داشتنی است بعد از اتمام میهمانی، ماگوت به هابیت ها که برای رفتن شتاب داشتند، پیشنهاد داد با گاری اش آنهارا به گذرگاه با کل باری برساند. نهایتاً ماگوت آنها را به مقصد رساند و به طرف خانه اش بازگشت.
۳-۹ایستاری ( Istari) :
هیچ کس به درستی نمی داند منشأو مولد ایستاری ها کجاست، اما این نام در میان اِلف ها شایع شد و آنان را پیام آورانی دانستند که برای مبارزه و به چالش کشیدن قدرت تاریکی فرستاده شدند. ایستاری ها در میان اِلف ها و انسان ها ظهور کردند و دست به اعمال خارق العاده و قهرمانه زدند. اینان در هیئت انسان ها ظاهر شدند. پیر ولی نیرومند و گذشت سال ها کمتر تغییری در آنان پدید آورد. پیر می شدند اما آهسته و از حکمت بزرگ و نیروهای عقلانی و جسمانی بسیار برخوردار بودند. زمانی دراز در اکناف و اطراف به میان اِلف ها و آدمیان سفر کردند، و نیز با جانوران و پرندگان دم خور بودند و مردم نام های بسیاری به آنان داده بودند. زیرا نام های راستین شان را هیچ گاه آشکار نکردند. ایستاری ها پنج تن بودند و هر یک مقام و مرتبه ای خاص داشتند که به ترتیب عبارتند از:
۱- گندالف(Gandalf)2-سارومان(Saruman)3-میتراندیر(Mithrandir) 4- کورونیر (Curunir)
۵- راداگاست(Radagast)
۳-۹-۱سارومان(saruman)
معروف به «مرد کاردان» ،یکی از پنج ایستاری. اولین عضو فرقه جادوگران که به عنوان فرستاده والار پا به سرزمین میانه نهاد وقتی که برای نخستین بار شوای خردمندان که شورای سفید شکل گرفت ، الروند ،گالادریل و دیگر بزرگان نیز گرد آمدند.
سارومان به ریاست برگزیده شد، زیرا او از دیرباز بیش از دیگران در مکر و حیله سائورون کند و کاو کرده بود.
سارومان کند و کاو در معرفت حلقه های قدرت و نحوه ساخته شدن و تاریخچه آنان را آغاز کرده بود. نام او در سینداری ( زبان الف ها) کورونیر ( curunir) به معنی « صاحب تمهیدات نیرنگ آمیز» ]کورو به معنی ماهر و کاردان [ می باشد . در ظاهر سارومان پیرمردی سفید با موهای سیاه بود . در انتهای دوران سوم مو و ریش او سفید شد. موی سیاه فقط در نواحی لب و گوش هایش به چشم می خورد. او قد بلند با صورتی کشیده و چشمانی تیره و عمیق داشت . او را همیشه در ردایی سفید می دیدند، عادتی که بعد ها عوض شد و ردایی می پوشید که وقتی حرکت می کرد تغییر رنگ می داد. او در حقیقت نه الف بود و نه او نامیرا و به شدت قدرت مند بود. ولی قدرت هایش به شدت محدود شده بود. دو تا از برجسته ترین نیروهایش قدرت صدا و دانش بود. قدرت صدا و سخنرانی او بی نظیر بود و از فصاحت و بلاغت فراوانی برخوردار بود. وقتی که او این قدرت را بر روی شخص یا گروهی متمرکز می کرد، قلب های آنان را به سوی خود می کشید و بذر ترس و دروغ هایش را در دل آنها می پاشید . دانش و اطلاع او منحصر به حلقه های قدرت و فرهنگ پادشاهی های بزرگ چون نومه نور، موریا و گاندور نمی شد.
دانش های دیگر او شامل : طراحی ماشین آلات جنگی، شیمی، ساختن استحکامات جنگی در ایزنگارد و شایر و زیست شناسی.
در کتاب « دوبرج» او با ساختن ماده منفجره ای دیواره قلعه هلدزیپ را شکست، و سپاهیانش وارد قلعه شدند. همانطور که گفته شد دانش او به علم زیست شناسی نیز گسترده می شد! باور بر این است که او موفق شده بود انسان ها و اورک ها را با هم تلفیق کند و نژاد جدیدی به نام یورک- هی ایجاد نماید. این نوع نژاد از آفتاب ترسی نداشت و گفته می شد بسیار دونده بودند. او همچنین پرندگان را به خدمت خویش درآورده بود. بر اساس تمام شواهد و گفته های موجود سارومان بسی از گندالف قوی تر است ، منصفانه این است که بگوییم برای او نیز قدرت های معمولی همچون ایجاد آتش و نور مصنوعی، جادوهای قفل شکن و غیره را نیز می توان در نظر گرفت . سارومان با تمام ویژگی ها و برتری ها، نمونه کامل مسخ شدن است. او با اینکه عضو شورای خردمندان بود با نیرنگ تمام از پیمان خود رو می گرداند و با نیروهای مودور متحد شد. او به تقلید از سائورون برج ها و استحکامات جنگی ایزنگارد (Isengard) را برآورد. او سپس خواهان گرویدن گندالف به اتحادش با موردور بود. او با لحنی آکنده از شرارت به گندالف فهماند تا به سائورون بپیوندد ولی گندالف این پیشنهاد را رد می کند و به اسارت تن می دهد تا بعد از فرار نقش سرکرده یاران حلقه را بر عهده گیرد.
۳-۹-۲گندالف(Gondalf)
نام رایج در میان انسانها در سرزمین میانه. در داستان یاران حلقه گندالف با کلاه آبی رنگ نوک تیزی به سر، شنل خاکستری با شال گردنی سیمگون و ریش سفید بلند با ابروان پر پشت که از لبه کلاهش بیرون زده، مجسم می شود.
ساحری با عصایی در دست که در لحظه های بحرانی یار و مددکار یاران حلقه می شود. او از حکمت و دانش فراوانی برخوردار است و براحتی می تواند از عهده پیچیدگی ها و مسائل روحی و روانی شخصیت های دیگر داستان برآید. نقش اساسی گندالف در سرنوشت حلقه قدرت و صاحب آن بوضوح در همان اوایل داستان به چشم می خورد. گندالف از تمام سرنوشت حلقه قدرت و سائورون آگاهی کامل دارد و می داند که ارباب حلقه، سایرون بیدار شده و با تمام قوا در پی یافتن آن است.ارتش او چندین برابر شده و برای حاکمیت همین یک حلقه را می خواهد. گندالف بیلبو را از شر نیروی شوم حلقه قدرت می رهاند و در طی یک فرایند انتقالی حلقه از بیلبو به فرودو می رسد. گندالف تنها کسی است که حلقه قدرت را اگر او به هدیه بدهند نمی پذیرد و از این کارتن میزند:«فرودو خطاب به گندالف می گوید: نمی خواهی حلقه قدرت را برای خودت برداری؟گندالف فریاد زد: نه. با نیروی ان ممکن است خیلی مهیب شوم و حلقه روی من نیروی عظیم تر و مرگ بارتری را اعمال بکند.»
در رمان هابیت گندالف افسانه هایی درباره گنج گم شده دورف ها نقل می کند و موجب حرکت بیلبو می شود، در این داستان نیز کندالف افسانه پیشین حلقه و سائورون را باز می گوید و فورودو مجبور به ترک شاید می شود. در شورای الروند پس از تشکیل گروه یاران حلقه، او به سرکردگی گروه انتخاب می شود و تحت هدایت و سرپرستی او گروه به شهر زیرزمینی و افسانه دورف ها می رسد:« موریا»(Moria) وقتی که تیروکمان لگولاس الف و شمشیر شکست ناپذیر آراگورن باز می مانند تا با عفریتی کریه المنظر به نام بالروگ مصاف دهند، عصای گندالف گروه را از خطر نجات می دهد. و با فداکاری تمام با ان اهریمن به انتهای دره سقوط می کند:« بر روی پل خزد دوم(Khezed-dum)گندالف به بالروگ( ضد عنصر درونی زمین) می گوید،« من خادم آتش پنهان، گرداننده شعله آنور هستم، آتش تاریک، چاره نبردت نخواهد بود. به سایه ها برگرد!».
با لروگ گندالف را با خود به وادی تاریک اعماق می برد، و بدین طریق گندالف فرود خود را انجام می دهد، فرودی در تاریکی ماده جامد که قلمروهای زیرینش بنابر عقیده نو فیثاغورثیان توسط شر اداره می شود، گندالف درباره تونل های تاریک جهان بالروگ می گوید:« آن ها را دورف های دورین نساخته بودند، خیلی پایین تر از عمیق ترین حفاری های دورف ها، موجوداتی مجهولی آن دنیا را می جویند». وقتی گندالف پیر، پاشنه بالروگ گریزان را می گیرد و با او به بالاترین قله می رسد« افراد به وحدتی پیوسته از ضریب می رسند و در نتیجه فساد ناپذیر می شوند. مسیح نیز پس از سه روز به سر بردن در مغاک به صورت آتشی نو برمی خیزد. از تصعیه هرمس پیر پرنده سفید بر می خیزد. گندالف در حالی که آتش بالروگ او را احاطه کرده است، مدت مدیدی سقوط می کند و به درون آب عمیقی می رود».
این پایان کار گندالف در بخش اول فرمانروای حلقه هاست. پس از غیبت گندالف گروه در غم و اندوه جان فرسایی فرو می رود و هیچ کس از اعضای گروه جای خالی او را پر نمی کند. آراگورن نیز نمی تواند مانع از پراکندگی و دو دستگی میان اعضا شود و بدین طریق گروه از هم می گسلد.
در افسانه های مربوط به جام مقدس و شاه آرتور ، شخصیت گندالف با مرلین merlinجادوگر شباهت دارد. مرلین در داستانهای میز گرد round table شاه آرتور نقش مشاور وراهنما را برعهده دارد.معروف بود که مرلین میزگردی ساخته بود که ۱۶۰۰ تن را در خود جای می داد.همان گونه که مرلین به شاه آر تور در مورد پیدا کردن جام مقدس مشاوره و راهنمایی می دهد گندالف نیزبه آراگورن در مورد حلقه قدرت کمک می کند.
در نزد ژرمن ها« اودین» (Odihnn) یا ووتان(Woden)، اساساً پادشاهی روحانی یا بهتر ین جادوگر بوده است و خدای باد و مردگان و جنگجویان به شمار می رفته ولی خودش اهل رزم نبوده و ترجیح می داد به جادو بپردازد (ایزدپناه،۱۳۸۱: ۲۶).
گندالف در داستان به گونه ای نقش این خدای باستانی را ایفا می کند؛ استفاده از عصای جادویی و نامیرا بودن. در حوادث داستان او غالباً کناری می ایستد و با عصایش به جادو می پردازد.
جوزف پیرس(Joseph peares) منتقد آثار تالکین در توصیف شخصیت گندالف چنین می گوید: در شخصیت گندالف نمونه آرمانی یکی از شیوخ عهد قدیم را می بینیم، عصای او به ظاهر همان عصای موسی است . در مرگ و احیاء ظاهری او می بینیم که در هیئتی مسیح وار پدیدار می گردد. احیا او منجر به دگرگونی هیئت وی می شود. او به خاطر از خود گذشتگی به رنگ سپید در می آید و قدرتمند تر از همیشه ظاهر می گردد (پی یرس،۱۳۸۲: ۳).
۳-۱۰ سائورون Sauron
معروف به شیطان موردور (evil of murdor). در سینداری (Sindarin) زبان الف ها، اوراگورتائور (Gorthaur) نامیدند، به معنی منفور. « ارباب حلقه ها» که نام مجموعه سه قسمتی داستان است در واقع یکی از القاب این شخصیت است. در داستان یاران حلقه سائورون مدتها پیش حلقه را از دست داده است و در صدد یافتن مجدد آن است تا دوره دوم تاریکی را به زمین بیاورد. آتش حرص و قدرت طلبی سائورون با از دست رفتن حلقه از بین نرفته است. او به روح پلیدی تبدیل شده که نمی تواند کالبد فیزیکی به خود بگیرد ولی بر وفق روایات داستان نگاهش در ابر، سایه، کوه، جنگل رخنه می نماید. بنابراین شخصیت او محدود و منحصر به چند حکایت و روایت می شود که از جانب شخصیت های دیگر داستان مطرح می شود. او را می توان سایه ای از تاریکی گذشته دانست.
هر کجا که اسم او آورده می شود فضای داستان سنگین می شود و و ترس و وحشت را در دل کسانی می اندازد که دوران قدرت و فرمانروایی او را به یاد می آورند، بازگشت مجدد او، بسیج نیروهای اهریمنی، ساختن برج های موردور شبیه رفتاری است که حضرت سلیمان(ع) برای ساختن معبد اورشلیم انجام داد و همچنین فرمانروایی او بر اجنه و دیوها.
تنها چیزی که او را امیدوار نگه داشته و حوادث بعدی داستان را رقم می زند سیر و جست و جو (Quest) او برای یافتن حلقه قدرت است. این سیر و جست و جو برای یافتن قدرت و احساس مالکیت بر چیز هایی از دست رفته در بیشتر قصه ها و افسانه های ملل مختلف قابل مشاهده است.
در یونان باستان جست و جوی منلاس(Menelaus) برای یافتن زن زیبای خود هلن (Helen)، سفر اسرار آمیز اورفئوس(Orpheons) به جهان مردگان(hades) برای یافتن نامزدش، جست و جوی اسکندر برای یافتن آب حیات، در رمان موبی دیک جست و جوی ناخدا اهب برای یافتن وال سفید، و نمونه های فراوانی از این دست که اغلب منجر به مرگ و نابودی جست و جو گر می شود (۳: ۲۰۰۰،gaurdner).
سائورون منفی ترین چهره داستان است ولی براستی علت بی رحمی و تنفر او چیست؟
برای پاسخ به این سوال باید به داستان های قبل تر از ارباب حلقه ها مراجعه نمود.
پژوهش های انجام شده درباره : تحلیل عنصر شخصیت در رمان یاران حلقه- فایل ۸