در منشور ملل متحد دو استثنا در مورد قاعده کلی منع توسل به زور آمده است؛ مورد اول سیستم امنیت جمعی مندرج در فصل هفتم منشور است که به کاربرد نیروی نظامی از جانب سازمان ملل مربوط می شود و مورد دوم اصل دفاع مشروع مندرج در ماده ۵۱ منشور ملل متحد می باشد. در اصل مزبور می خوانیم:
درصورت وقوع حمله مسلحانه علیه یک عضو ملل متحد تا زمانی که شورای امنیت اقدامات لازم برای حفظ صلح و امنیت بین المللی را به عمل آورد، هیچ یک از مقررات این منشور به حق ذاتی دفاع از خود، خواه فردی و خواه دسته جمعی لطمه ای وارد نخواهد کرد. . . [۱۰۱]
در عین حال در برخی از قطعنامه های سازمان ملل نیز هر گونه مداخله ممنوع شده است. حتی هنگامی که اصل عدم مداخله در عمل نقض می گردید، دولت ها مایل به توجیه اعمال خود بر مبنای حمایت از حقوق بشر نبودند و عمدتا اعمال تجاوز کارانه خود را در قالب اصل دفاع از خود توجیه می کردند.[۱۰۲]
با این تفاسیر، باید گفت که مداخله نظامی حتی در شکل مداخله بشر دوستانه در دوره پس از تصویب منشور ملل متحد به عنوان اصل نظم دهنده بین المللی و روابط بین الملل مطرح نبوده است و بیشتر بر عدم مداخله، احترام به حاکمیت و برابری دولت ها تأکید شده است.
مبحث دوم:
تحول نظام بین الملل و نقش نوین شورای امنیت
تحول نقش شورای امنیت را در دو بعد کمی و کیفی می توان مورد امعان نظر قرار داد. از یک سو با پایان جنگ سرد شاهد کاهش شگرف موارد استفاده از حق وتو توسط اعضای دائم شورای امنیت هستیم. از سوی دیگر، تعداد قعطنامه های تصویب شده در شورای امنیت در سال های آغازین دهه ۱۹۹۰ هم نشانگر فعالتر شدن این نهاد بین المللی است. . .
جدای از تحولات کمی یاد شده، شورای امنیت مبادرت به انجام اقدامات و ابتکارات جدیدی نیز نموده است. مهمترین تحول از این حیث، گسترده شدن مفهوم صلح و امنیت بین المللی مندرج در منشور است. نقش شورای امنیت در سال های پس از جنگ سرد مبتنی بر این اعتقاد بوده است که تصور و برداشت منشور در ارتباط با ماهیت و دامنه تهید علیه صلح، نقض صلح و عمل تجاوز باید به طور آزادانه تفسیر شود. بهترین نمونه و نقطه آغازی که بر نگرش و حرکت های شورا جاری شد در قضیه تجاوز عراق به کویت تجلی یافت. تردیدی نیست که موضع اولیه شورا در قبال تجاوز عراق به حاکمیت سرزمینی و استقلال کویت، یک امر متعارف در تبیین تهدید و نقض صلح در چارچوب منشور ملل متحد محسوب می شود. اما نکته اینجا است که قطعنامه های بعدی شورا به نحوی تفسیر شدند که از لزوم باز پس گیری کویت به عنوان یک دولت حاکم و مستقل، فراتر رفتند. اقدامات بعدی شورا منجر به حمله به تمامیت سرزمینی عراق در طی عملیات طوفان صحرا، تحمیل یک مرز علامت گذاری شده به عراق و نابودی ذخایر سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی عراق تمرکز یافت. اقدام شورا در مورد کویت مقدمه ای برای پذیرش تفاسیر جدیدی از تهدید علیه صلح، نقض صلح و تجاوز گردید. به گونه ای که وضعیت هایی نظیر جنگ داخلی، بحران های انسانی، تروریسم و تغییر رژیم نیز به عنوان مصادیق تهدید صلح و امنیت بین المللی مطرح گردیدند.
شورای امنیت در آنگولا، گرجستان، لیبریا و یوگسلاوی سابق جنگ داخلی را به مثابه تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی تلقی نمود. شورا همچنین تروریسم را نیز به عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بین المللی تلقی کرده است که اعمال تحریم علیه لیبی در همین راستا صورت گرفت.[۱۰۳]
جنبه دیگری از ابتکارات نوین شورای امنیت در دوره پس از جنگ سرد اعمال تحریم بوده است. در دوران جنگ سرد شورا از قدرت خود برای اعمال تحریم های غیر نظامی در موارد نادری استفاده کرد که نتایج امیدوار کننده ای هم نداشت. اما در دوره پس از جنگ سرد، شورا اولین بار تحریم های اقتصادی را به دنبال حمله عراق به کویت، علیه عراق برقرار ساخت. این تحریم شامل منع صادرات نفتی، واردات اسلحه و انتقال کالاها از طریق دریا بود. با توجه به قدرت و توانمندی افکار عمومی بین المللی، علیه تجاوز عراق، شورا توانست بلند مدت ترین تحریم نظامی را بر علیه عراق تحمیل نماید.
شورای امنیت همچنین تحریم های غیر نظامی را علیه لیبی وضع کرد. شورا در سال ۱۹۹۲ پس از این که دولت لیبی از تحویل دو شهروند خود که متهم به بمب گذاری در هواپیمای پان آمریکن بودند، خودداری نمود، تحریم هایی را علیه لیبی وضع نمود.
بعد دیگری از ابتکارات جدید شورای امنیت را می توان در ارائه مجوز استفاده از همه وسایل ممکن مشاهده نمود. در شرایطی که واکنش سازمان ملل به شکل تحریم ها یا حفظ صلح در دستیابی به اهداف ناکافی بوده است، شورا به دولت های مایل و علاقه مند، مجوز کاربرد تمام وسایل ممکن را صادر کرده است. در طی سال های اخیر شورای امنیت در مواردی مجوز مداخله بشر دوستانه را صادر نموده است و شرایطی مثل:نقض شدید حقوق بشر، سرکوب گسترده مردم، حرکت گسترده آوارگان، قحطی و گرسنگی و. . . را به عنوان عوامل تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی تلقی نموده است.
هدف اصلی کمک های بشر دوستانه، کاهش آسیب پذیری قربانیان از طریق تأمین نیازهای حیاتی (غذا، آب، سرپناه، دارو و خدمات پزشکی) و تأمین امنیت آنها از طریق ایجاد مناطق امن است.
مسلماً هر دولتی با توجه به وظایفی که در قبال اتباع و سکنه خود دارد، مسئولیت اولیه برای مراقبت از قربانیان حوادث اضطراری از هر نوع را عهده دار است. لیکن در صورتی که قادر یا مایل به ارائه کمک نباشد، در آن صورت باید به سازمان های ملی و بین المللی صالح در این زمینه، کمیته بین المللی صلیب سرخ، کمیساریای عالی ملل متحد برای پناهندگان، یونیسف و. . . اجازه ارائه کمک به نیازمندان را داده و انجام این امر را تسهیل کند.
نکته قابل توجه این که لزوم انجام کمک های بشر دوستانه در طی سال های اخیر عمدتا ناشی از فروپاشی ساختارهای دولتی در درون دولت ها بوده که این گونه کمک ها را ضروری می ساخته است.
یکی از ابتکارات شورای امنیت در مداخلات بشر دوستانه جدید، ایجاد مناطق امن بوده است.[۱۰۴] مفهوم مناطق امن در کنوانسیون های ژنو ۱۹۴۹ نیز آمده است. هدف از ایجاد مناطق امن حمایت از افراد آسیب پذیر است که در جنگ شرکت ندارند اعم از نظامیانی که به دلیل بیماری و جراحت از صحنه نبرد خارج شده اند و یا غیر نظامیانی که در جنگ دخالت ندارند و تهدیدی قابل مسامحه برای طرف مقابل محسوب می شوند.[۱۰۵] منظور از ایجاد مناطق و محل های امن ایجاد فضائی برای امکان پذیر ساختن ارائه کمک های بشر دوستانه غذائی و دارویی، خدمات پزشکی و تأمین امنیت برای اشخاص آسیب پذیر مورد حمایت است.
یکی دیگر از ابتکارات شورای امنیت در این زمینه ایجاد مناطق پرواز ممنوع بوده است. اصطلاح مناطق پرواز ممنوع که در سال های اخیر در جریان مخاصمات مسلحانه کاربرد پیدا کرده است، بیانگر این است که هواپیماهای غیر مجاز در یک منطقه خاص چهان از پرواز ممنوع می باشند. در این مناطق نیروهای نظامی کشورهای خارجی حق انهدام هواپیماهای محلی را برای خود قایل بوده اند.
اما نکته مهم درباره مشروعیت مداخلات بشر دوستانه ای است که با مجوز شورای امنیت صورت می گیرد. مداخله بشر دوستانه شورای امنیت حقوقی مستقیم و صریحی در منشور ملل متحد ندارد، اما در هر حال مبنای حقوقی هر گونه مداخله سازمان ملل را باید در منشور ملل متحد یافت. همان طور که گفتیم بندهای ۴ و ۷ ماده ۲ منشور ملل متحد بیانگر منع توسل به زور و حتی عدم دخالت سازمان ملل در اموری که اساسا در صلاحیت داخلی دولت هاست می باشد.
بنابراین، تنها در صورتی که شورای امنیت بر اساس فصل هفتم منشور ملل متحد، وضعیت هایی را تهدید صلح، نقض صلح و یا عمل تجاوز تشخیص داد، می تواند اقداماتی را در جهت مداخله در اموری که در صلاحیت داخلی یک دولت است به عمل آورد. از این روست که شورای امنیت در قطعنامه هایی که مجوز مداخلات بشر دوستانه را صادر نموده است.[۱۰۶]
گفتار دوم:
بحران عراق
در سال ۱۹۹۱ با پایان جنگ دوم خلیج فارس و شکست ارتش عراق از نیروهای چند ملیتی ناآرامی سراسر عراق را فراگرفت و حکومت عراق نیز این ناآرامی ها را شدیداً سرکوب کرد. به طوری که در نتیجه آن نزدیک به دو میلیون نفر از مردم عراق به سوی مرزهای ایران و ترکیه سرازیر شدند. در واکنش به این رویداد شورای امنیت قطعنامه ۶۸۸ را تصویب نمود. در مقدمه این قطعنامه شورای امنیت به وظایف و مسئولیت های خود بر اساس منشور ملل متحد برای حفظ صلح و امنیت بین المللی و بند ۷ ماده ۲ منشور اشاره می کند. در حقیقت شورا با اشاره به این بند بر احترام به حاکمیت، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی عراق تأکید می کند و روشن می سازد که مداخله صرفا با نیات بشر دوستانه صورت گرفته تا راه را برای همکاری و مساعدت عراق برای ارائه کمک های بشر دوستانه باز بگذارد.
در بخش دیگری از مقدمه این قطعنامه آمده است که شورا نگرانی عمیق خود را نسبت به سرکوب غیر نطامیان عراقی در مناطق مختلف عراق، از جمله در مناطق کردنشین که منجر به حرکت گسترده آوارگان به سوی مرزهای بین المللی، عبور از آنها و نیز تجاوزات مرزی شده و موجب تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی گردیده است، اعلام می دارد. بر این اساس دو عامل سرکوب مردم عراق و حرکت گسترده آوارگان به سوی مرزهای بین المللی به عنوان عوامل تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی یاد شده است. در حقیقت شورای امنیت برای اولین بار به ارتباط آشکار و صریح نقض حقوق بشر و تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی اشاره می کند.
همگام با اقدامات سازمان ملل متحد، انگلیس طرحی را پیشنهاد کرد که به موجب آن مناطق امن در شمال عراق و تحت کنترل سازمان ملل ایجاد شود. سرانجام در تاریخ ۱۰ آوریل ۱۹۹۱ آمریکا عراق را برای توقف فعالیت های نظامی در شمال مدار ۳۶ درجه که شامل مناطق کردنشین از مرزهای ترکیه تا جنوب موصل بود، تحت فشار قرار داد و به آن دولت هشدار داد که در صورت هر گونه دخالت نظامی در این منطقه، به شدت مقابله خواهد کرد. ( Cotran, 1994, p. 5) در نتیجه عراق مجبور شد که نیروهای خود را از این منطقه خارج کند[۱۰۷] و در تاریخ ۱۷ آوریل۱۹۹۱ آمریکا، انگلیس و فرانسه در عملیاتی موسوم به عملیات «تأمین آسایش»[۱۰۸] واحدهای نظامی خود را بدون رضایت دولت عراق به شمال این کشور اعزام داشته و اقدام به ایجاد مناطقی برای حمایت از کردها نمودند.
از اقدامات دیگر ائتلاف ضد عراق ایجاد مناطق ممنوعه پروازی برای جلو گیری از بمباران هوایی در شمال و جنوب بود.
هر چند شورای امنیت بر طبق قطعنامه ۶۸۸ اقدامات دولت عراق در مورد سرکوب مردم و حرکت آوارگان را تهدیدی نسبت به صلح و امنیت بین المللی دانست، اما در مورد توسل به زور ساکت ماند و هیچ یک از قطعنامه های شورای امنیت اجازه مداخله نظامی و ایجاد مناطق امن و پرواز ممنوع در عراق را نداده بودند. [۱۰۹]
گفتار سوم:
بحران بوسنی- هرزگوین
با آغاز درگیری های شدید داخلی در یوگسلاوی سابق، دبیر کل وقت سازمان ملل در مه ۱۹۹۲ با تشکیل یک نیروی حافظ صلح در بوسنی مخالفت کرد. پیامدهای انسانی جنگ از جمله تخریب روستاها و جا به جایی افراد غیر نظامی ضرورت اقدام از طرف سازمان ملل را افزایش داد. بنابراین تمرکز عملیات در بوسنی، صریحاً جنبه انسان دوستانه داشت.
در نتیجه، بر طبق قطعنامه ۷۷۶ مصوبه ۱۴ سپتامبر ۱۹۹۲ شورای امنیت، مأموریت (UNPROFOR) به بوسنی هم گسترش یافت. وظیفه اولیه این نیرو در بوسنی حمایت از تلاش های کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد برای ارائه کمک های انسانی در سراسر این جمهوری بود. با تشدید جنگ در بوسنی شرقی و بدتر شدن وضعیت انسانی مسلمانان، شورای امنیت تصمیم گرفت تا شش شهر سارایوو، توزلا، ژپا، گوراژده، بیهاج و سربرنیسکا را به عنوان مناطق امن اعلام کند. طرفین درگیر موظف بودند از حمله نظامی و سایر اقدامات خصمانه نسبت به این مناطق خودداری کنند و ارتش صرب های بوسنی و سایر واحدهای شبه نظامی نیز مجبور به عقب نشینی از این مناطق شدند تا این مناطق تحت نظارت سازمان ملل قرار گیرند. همچنین شورای امنیت بر طبق قطعنامه ۸۴۴ مجوز استقرار یک نیروی ۷۶۰۰ نفری برای تأمین حداقلی از امنیت در این مناطق را صادر نمود.
همچنین شورای امنیت در ۴ ژوئن ۱۹۹۳ به موجب قطعنامه ۸۳۶ و بر اساس فصل هفتم منشور به نیرو حافظ صلح مستقر در آن سرزمین (UNPROFOR) مأموریت داد که از حملات به مناطق امن جلو گیری نماید، بر آتش بس نظارت کرده و خروج واحد نظامی و شبه نظامی و ورود شرکت کنندگان در عملیات کمک رسانی را تشویق کند. بنابراین به این نیروها اجازه داده شد که در اجرای این مأموریت و در دفاع از خود در صورت لزوم برای پاسخگویی به بمباران نواحی امن یا تهاجم، درخواست توقف حمله به مناطق مزبور از طریق تهدید به زور بنمایند که با مفهوم مناطق امن در حقوق بشر دوستانه بین الملی منطبق نبود. [۱۱۰]
شورای امنیت همچنین در ۹ اکتبر ۱۹۹۲ بر اساس قطعنامه ۷۸۱ تصمیم به ایجاد یک منطقه پرواز ممنوع در فضای هوایی بوسنی گرفت. شورا به دولت های عضو اجازه داد تا اقداماتی را در سطوح ملی، منطقه ای و یا سایر ترتیبات موجود برای کمک به نیروهای سازمان ملل متحد در اجرای ممانعت از پروازهای نظامی برفراز منطقه پروازی ملحوظ دارند و در صورت لزوم از نیروی هوایی برای حمایت از این نیروها استفاده کنند. این عملیات حمایتی بنابر توافقات به عمل آمده در اجلاس ۱۰ ژوئن ۱۹۹۲ منوط به حمله به نیروهای سازمان ملل متحد در مناطق امن و تقاضای آنها از ناتو بود. ناتو در موارد متعددی هواپیماهای خود را بر فراز بوسنی-هرزگوین به پرواز درآورد. هر چند تهدیدات و اقدامات ناتو توانست در برخی موارد از زیاده روی صرب ها جلوگیری کند، اما جز در موارد خاص و نمایشی این نیروها تمایل به درگیری جدی در بوسنی نداشتند. صرب ها نیز با درک این موضوع برخی شهرهای امن را اشغال کرده و به قتل عام مردم آن پرداختند. به طوری که پطروس غالی دبیر کل وقت سازمان ملل اعلام نمود که دیگر قادر نیست تا نیروهای سازمان ملل، شهرهای بوسنی را امن نگهدارد.
اما در مورد مبنای حقوقی اقدامات ناتو شورای امنیت با تصویب قطعنامه ۷۸۱ مناطق پرواز ممنوع در بوسنی را ایجاد کرد. شورای امنیت در این قطعنامه مشخص نکرده بود که بر اساس کدام یک از اختیارات تصریح شده در منشور اقدام به ایجاد مناطق پرواز کرده است. شورای امنیت صرفا اغلام نمود که اقداماتش بر اساس مواد مندرج در قطعنامه ۷۷۰ بوده است.
این قطعنامه صریحا به فصل هفتم منشور اشاره کرده و از کلیه کشورها درخواست کرده بود که سازمان ملل را در رساندن کمک های بشر دوستانه به مردم مساعدت نمایند. بنابراین می توان گفت که شورا مناطق پرواز ممنوع را برای امنیت ارسال کمک های بشر دوستانه که عاملی مهم در تلاش های شورا برای اعاده صلح و امنیت بین المللی به شمار می رفت، ایجاد نمود.[۱۱۱]
گفتار چهارم:
بحران انسانی در سومالی
مداخله بشر دوستانه در سومالی نمایانگر موردی است که ارائه کمک های بشر دوستانه در نهایت منجر به یک اقدام نظامی شد. در حالی که خشکسالی و قحطی نقشی اساسی در بحران سومالی داشت، اما ویژگی های اساسی آن ناشی از عملکرد انسانی بود.
وضعیت سومالی از سال ۱۹۸۸ توجه جامعه بین المللی را به خود معطوف ساخت. در این سال مجمع عمومی سازمان ملل، با تصویب قطعنامه ای از جهانیان خواست تا به مردم این کشور کمک کنند. همچنین قطعنامه دیگری که در سال ۱۹۹۰ به تصویب رسید، با اشاره به وضعیت طاقت فرسای سومالی ضرورت کمک های انسانی را گوشزد نمود. با سقوط ژنرال محمد زیاد باره در ۱۹۹۱ درگیری بین گروه ها و قبایل مختلف آغاز گردید و به قول گری اندرسن در این شرایط تفنگ و غذا توأمان به عنوان سلاح به کار گرفته می شدند. و گرسنگی جان پنج میلیون نفر را تهدید می کرد و به علاوه حدود یک میلیون نفر نیز به کشورهای همسایه فرار کردند. نهایتا بنا به درخواست های دبیر کل سازمان کنفرانس اسلامی، دبیر کل جامعه عرب و دبیر کل سازمان وحدت آفریقا از شورای امنیت، نقش شورا در ارتباط با مسایل سومالی آغاز شد.
شورای امنیت در واکنش به این درخواست ها، قطعنامه ۷۳۳ را تصویب نمود. در این قطعنامه وضعیت سومالی به عنوان تهدیدی نسبت به صلح و امنیت بین المللی تلقی شد و در عین حال خواستار آتش بس و تحریم تسلیحاتی طرف های درگیر نیز گردید.
فعالیت های دبیر کل در ارتباط با اجرای قطعنامه ۷۳۳ منجر به امضای قرارداد آتش بس در مارس ۱۹۹۲ گردید. اما با آغاز دوباره درگیری ها و حمله گروه ها و قبایل درگیر به کاروان های بشر دوستانه و وقفه در فعالیت های سازمان های کمک رسانی، دبیر کل طی گزارشی در ۲۱ آوریل ۱۹۹۲ خواستار اعزام نیروهای سازمان ملل برای نجات مردم سومالی از خطر گرسنگی و مرگ شد. [۱۱۲]
عملیات این نیروها در چارچوب نیروهای حافظ صلح سنتی سازمان ملل انجام شد و بر رضایت طرفین درگیر مبتنی بود. اما در این موارد که رضایت مذکور تا چه اندازه مؤثر بوده با توجه به فروپاشی اقتدار سیاسی و مدنی دولت در سومالی جای تردید وجود دارد. این عملیات در نهایت با شکست مواجه شد و زمینه را برای دخالت نظامی گسترده تر فراهم ساخت. [۱۱۳]
با تصویب قطعنامه ۷۹۴ شورای امنیت به دول عضو اجازه داد تا به منظور ایجاد محیطی امن برای عملیات کمک رسانی انسان دوستانه از کلیه روش های لازم استفاده کنند. در مقدمه این قطعنامه وسعت تراژدی که بر اثر منازعه و درگیری در سومالی ایجاد شده و توزیع کمک های انسانی را دشوارتر ساخته بود، به عنوان عامل تهدید صلح ذکر شده است. یک نیروی ضربتی موسوم به یونیتاف[۱۱۴] برای انجام وظایف مقرر در قطعنامه ۷۹۴ با بیش از ۳۵ هزار نفر تشکیل شد و با توجه به حضور ۳۰ هزار سرباز آمریکایی، فرماندهی آن نیز به آمریکا واگذار شد. این نیروها که یک نیروی چند ملیتی بودند و با مجوز شورای امنیت تشکیل شده بودند، از دسامبر ۱۹۹۲ تا مه ۱۹۹۳ در سومالی حضور داشتند.
سپس با تصویب قطعنامه ۸۱۴ شورای امنیت، مأموریت های یونیتاف به یونوسوم-۲ منتقل شد. این نیرو در مارس ۱۹۹۳ و در چارچوب فصل هفتم منشور و تحت فرماندهی و کنترل مستقیم دبیر کل تشکیل شد. مأموریت این نیرو انجام اقدامات مناسب برای ایجاد یک محیط امن برای ارائه کمک های انسانی در سومالی بود.
گفتار پنجم:
بحران کوزوو
با خاتمه بحران یوگسلاوی سابق، مردم کوزوو تلاشی را برای استقلال از جمهوری فدرال یوگسلاوی آغاز کردند. مقامات بلگراد، ضمن خاتمه دادن به وضعیت خود مختاری ای که کوزوو از سال ۱۹۷۴ در چارچوب جمهوری فدرال یوگسلاوی بهره مند بود، به زور متوسل شدند. اعلامیه یک جانبه جمهوری کوزوو توسط شورشیان در سال ۱۹۹۱ و آغاز عملیات نظامی ارتش آزادی بخش کوزوو در سال۱۹۹۶ تنها بر شدت خشم صرب ها افزود. واکنش آنها بی رحمانه بود و شائبه های نوینی از خشونت را در پی داشت.
به دنبال شکست تلاش های بین المللی و رد اجرای مقررات قطعنامه های ۱۱۶۰ و ۱۱۹۹ شورای امنیت، و با از سرگیری عملیات نظامی در کوزوو توسط نیروهای صرب، ناتو در ۲۴ مارس ۱۹۹۹ به کار برد اقدام نظامی علیه یوگسلاوی مبادرت نمود بدون این که قبلا مجوز شورای امنیت را اخذ کرده باشد. بنابراین مداخله ناتو در کوزوو با این شرایط، از طرف اکثر حقوقدانان بین المللی به عنوان امری مغایر منشور ملل متحد تلقی شده است. از طرف دیگر عده ای با توسل به نقشی که اقدامات ناتو در پایان دادن به فجایع انسانی در کوزوو بازی کرد، از شکل گیری رویه جدیدی از مداخله بشر دوستانه بدون مجوز شورای امنیت سخن گفته اند، با این توضیح که در شرایط نقض شدید حقوق بشر و انفعال شورای امنیت به دلیل کاربرد حق و تو، می تواند مشروع تلقی شود.
اقدامات نظامی ناتو در یوگسلاوی و کوزوو، مسائل جدید حقوقی را در مورد نقش سازمان های منطقه ای در حفظ صلح و امنیت بین المللی مطرح نموده است. منشور ملل متحد میان سازمان های منطقه ای تحت عنوان فصل هشتم منشور و اتحادهای دفاعی موضوع ماده ۵۱ منشور ملل که به اصل دفاع مربوط می شوند، تفکیک قایل شده است. بنابراین مباحث ما در این مقوله در دو محور مسائل سازمان های منطقه ای بین المللی در منشور و مشروعیت اقدامات ناتو در یوگسلاوی و کوزوو متمرکز می گردد.[۱۱۵]
گفتار ششم:
تجارت زمینی:
علاوه بر شهرهای فوق می توان از اهمیت خود شهر ارّجان در درجه نخست یاد کرد، چنانچه اصطخری و جیهانی ارّجان را شهری بزرگ و با نعمت و خصب و راحت می دانند، که دارای درختان خرما و زیتون و میوه های شهرهای گرمسیری است. در حوالی آن بیابان و دریا و زمین و کوه هرچهار مورد وجود دارد. آنها فاصله ارّجان را تا دریا حدوداً یک فرسنگ می دانند، که وجود این عومل طبیعی خود می تواند برای یک شهر از نظر امنیت، اقتصاد و کشاورزی و… یک حسن بسزا باشد.[۵۹۵] نویسنده حدود العالم از دوشاب بسیار عالی این شهر یاد می نماید.[۵۹۶] حمد الله مستوفی و ابن بلخی از زمین خوب و انواع میوه ها، خرمای بسیار و انار ملس و همچنین مشمومات خوب این شهر یاد کرده اند.[۵۹۷]
مقدسی می آورد ارّجان قصبهایست با ساختمانهاى استوار، پر خیر، با شهرهاى بزرگ و مردم مرفّه هم یخ دارد هم خرما! هم لیمو با انگور، مرکز انجیر و زیتون است، شیره نیکو و صابون مىپزند. انبار فارس و عراق، و بارانداز خوزستان و اصفهان است. نهرى پر آب از میان شهر مىگذرد، ساختمانهایش از سنگ نا تراشیده است، بازار بزازان مانند بازار سجستان دارد که درهایش به شب هنگام بسته مىشود، راستههائى است از چهار سو درها برابر هم دارد، و من بهتر از بازار گندم ایشان ندیدم. خوش هوا و در زمستان پاکیزه است. در میان نخلستان و باغها فرو رفته چاههایش شیرین، از خوبى نان و ماهى و یخ و خرمایش هر چه خواهى بگو! شش کوچه به نامهاى اهواز، ریشهر، شیراز، رصافه، میدان، کیّالان دارد.[۵۹۸] مقدسی می گوید از عضد الدوله نقل کردهاند که گفت من عراق را براى نام و ارّجان را براى درآمدش مىخواهم.[۵۹۹] مقدسی در جای نیز اشاره می کند که ارگان شیره عالى، صابون خوب، انجیر، زیت، فوطه- پارچههاى گندکیّه،[۶۰۰]بر بهار[۶۰۱] صادر مىکند.[۶۰۲] و در جای دیگر می آورد که، ارّجان، دوشاب و درختى مانند خار دارد که شکوفهاش انزوت است و مانند در منه[۶۰۳] بر زمین پهن شود و همچنین است در نواحى شاپور، در اینجا هملخت[۶۰۴] هاى نیکو نیز دارند.[۶۰۵] و در جاهایی مانند دارابجرد و ارّجان و جائى دیگر نیز کانهاى مومیایی نیز وجود دارد.[۶۰۶]
لسترنج نیز می گوید ارّجان در قرن چهارم شهری بزرگ بود، نخیلات فراوان و درختان زیتون بسیار و شش دروازه به نامهای اهواز، ریشهر، رصافه، شیراز، میدان و کیالین داشت. مسجدی خوب و بازارهای معمور داشت و در شهر صابون زیاد تهیه می شد.[۶۰۷] در اشکال العالم آمده در ارّجان دوشاب است و زیتون که به همه افاق می برند.[۶۰۸] اصطخری پس از ذکر کیل های فارس از کیل ارّجان نام می برد که از کیل شیراز یه ربعی زیادتر است.[۶۰۹]
حکیم ناصر خسرو علوى می گوید: « در سال ۴۴۳ از شهر ماه رویان به شهر ارّجان رفتم، شهرى بزرگ، و در او بیست هزار مرد بود. بر جانب شرقى رودى آب است که از کوه درآید به جانب شمال رود، چهار جوى بزرگ از او بریده، از میان شهر گذشته، باغهاى نخل و نارنج و زیتون را آب دهند و شهر چنان است که چندان که بر روى زمین ساختهاند در زیر زمین هم چندان دیگر باشد. از همهجا در زیر زمین و سردابها آب مىگذرد، و تابستان مردم شهر را به واسطه آن آب و زیر زمین ها آسایش باشد».[۶۱۰] پس می توان گفت که قراگرفتن ارّجان در حوزه ای که هم در کنار دریاست و هم کوه، زمین و بیابان دارد، همچنین وجود انواع محصولات غذایی و صنعتی در این شهر زمینه رونق اقتصادی را در این شهر فراهم کرده است.
محصولات کشاورزی:
علاوه بر این باید وجود بسیاری از این محصولات غذایی و صنعتی را باید مرهون رودها و آب چاه هایی دانست که زمینه کشاورزی را در این منطقه فراهم نموده بودند و در فصل جفرافیایی تاریخی ارّجان به این رودها از جمله طاب، شیرین، خویدان و… غیره به صورت مفصل اشاره کرده ایم. محصولات کشاورزی و جنگلی از قبیل بادام کوهی مهلب، کتیرا، انچوچک، بزرک، خرما، دوشاب، روغن زیتون، که در کوه ها و دشت های آن بسیار تولید می شد، از طریق بنادر مهروبان و سینیز به هندوستان حمل می شد، و در عوض عود، ادویه و کالا های نفیس و کمیاب هندی به آنجا وارد می شد.[۶۱۱] منبع اصلى تولید روغن، زیتون بود که به ویژه در حوالى نیشاپور، گرگان، دیلم، رامهرمز، ارّجان و فارس کشت مىشد.[۶۱۲] کشاورزی در کنار رود طاب (مارون کنونی) رونق بسیاری داشته است. ارّجان دارای باغ های بزرگ و نخلستان های فراوان بود و افزون بر خرما و میوه های گرمسیری، میوه های سردسیری نیز در آن امکان پرورش داشت. تولیدات کشاورزی آن شامل میوه هایی چون انجیر، زیتون، گردو، ترنج، لیمو و انار بود.[۶۱۳] پرورش گل هم زمان در خدمت پرورش زنبور عسل نیز بود، عسل و موم به مقدار زیادى در ارّجان، طارم فارس، اسپهان و آذربایجان، و همچنین در منطقه خزریها وجود داشت.[۶۱۴] شهر در ناحیۀ گرمسیری قرار داشت، اما دارای آب فراوان و هوای دلپذیر بود. آب بسیار و روش آبرسانی درست به کشت زار ها و باغ ها و هوای گرمسیری، وضع اقتصادی برتری را برای ارّجان نسبت به شهر های دیگر فراهم آورده بود.[۶۱۵] در ریاض الفردوس خانی آمده است هواى ارّجان بهتر بوده است و در آن تنباکوى چهابى و آب لیموى بسیار خوب به عمل می آمد. در قریه بکان که دروازه شهر ارّجان بوده چاهى خیلی عمیق وجود داشت، که اگر اجزاى کوهى را در آن می ریختند پر نمی شد. که این آب از نظر آبیاری برای کشاورزی می تواند یک امتیاز مثبت باشد. در فصلین بهار و زمستان اراضى و صحارى آنجا به طور کلی با آب باران و رودخانه مزروع مىگردد، و چمن مینا رنگش از ریاض مینو دلگشاتر و فضاى جنت آسایش از صحن خلد برین دلگشاتر است. نوعى گل بنفش مشهور به «گاوگوش» در آن صحارى به تربیت باغبان فطرت شکفته مىشود که هیچ یک از ریاحین بوستانى و کوهستانى به آن نشو و نما و آیین نیست. شب بوى صحرایى نیز در آن دشت مىباشد که از غروب شمس تا گشودن یاسمین صبح رایحه آن به ترتیب و ترطیب دماغ بىمنت لخلخه مصندل و مکفر و مطیب و معنبر مشغول است. قریب یک ماه از شبهاى بهار مغز ارباب هوش را معطر دارد. در یک فرسخى بهبهان مرغزار نرگس است که به گوشه چشم رایحه روح افزا تاراج به نظاره حیرت انتما مىنمایند. زمینش از کثرت ریاحین الوان و فرط سنبل و ضیمران به مانند چمن سبز افلاک است که به گلهاى کواکب آراسته باشد. نرگس آن صحرا چهار نوع است: اول نرگس متعارف است، و نوع ثانى نرگس هفت زرده است، و نوع ثالث را «مسکینک» گویند، که عطر آن بیشتر و برگ آن کوچکتر از نرگسهاى دیگر است. نوع رابع را «گاو چشم» گویند. در هیچ ملکى لبنیات و بره تازه به وفور بهبهان نمىشود.[۶۱۶] مقدسی می گوید خاک سرزمین فارس کان است، کوهستانش جنگل، خارش انزروت، هم خرما دارد و هم اترج زیتون ریباس، نی، عکوب، (کنگر یا خرشف بیابانی ) بادام و … می باشد.[۶۱۷] بنابراین تأثیر محصولات کشاورزی در اقتصاد ارّجان بسزا بوده، زیرا با وجود رودخانه ی پر آب و آب چاه ها زمینه کشت آبی در این ناحیه فراهم بوده است، و این محصولات کشاورزی علاوه بر رفع احتیاجات مردم به سایر نقاط نیز صادر می شد و درآمد سرشاری را برای اهالی این حوزه جغرافیایی رقم می زد.
صنعت:
در زمینه فرآوردههاى صنعتى در ایران صنعت پارچهبافى اهمیت ویژهاى داشت؛ که از آن میان تولید ابریشم از هرنوع (قز- خز، دیبا، حریر، اطلس، مخمل کرکدار) مقام اوّل را دارا بود. کارگاههاى ابریشم بافى بهخصوص در شمال، در امتداد جاده قدیمى ابریشم (مرو، گرگان به ویژه استرآباد، آمل و سارى در طبرستان، …) و همچنین علاوه بر آن در فارس، ارّجان شیراز وجود داشت.[۶۱۸] افزون بر تولیدات کشاورزی صنعت پارچه بافی تولید صابون و صید ماهی نیز در آن رواج داشت، و شیره خرما و انگور نیز به دست می آمد. فعالیت ضراب خانه ارجان در دورۀ صفاریان، نشان از اهمیت سیاسی و اقتصادی آن دارد. از سکه های ضرب ارجان در ۵۴ و ۵۶ قمری چنین بر می آید که این ناحیه در زمان امویان نیز دارای اهمیت سیاسی بوده است.[۶۱۹] چنانکه در قسمت تجارت دریایی اشاره کرده ایم شهرهایی مثل سینیز دارای جامه سینیزی، جنابه دارای کتان جنابی و ریشهر دارای کتان ریشهری بوده اند، و این حاکی از پیشرفت صنعت بافندگی در نواحی مختلف ارّجان در آن دوره می باشد. محصولات صنعتی ارّجان از قبیل، پارچه، سفره، دستمال و صابون در آن زمان شهرت فراوان داشت.[۶۲۰] بنابراین می توان گفت محصولات صنعتی مختلفی که از ارّجان و نواحی و رساتیق آن به سایر نقاط صادر می گردید منابع اقتصادی سرشاری را در اختیار اهالی قرار می داد، تا علاوه بر رفع احتیاجات خود توانایی گسترش صنایع و رونق کار خود را داشته باشند.
ضرب سکه در ارّجان:
در گذشته های بسیار دور که هنوز پول و سکه اختراع نشده بود مردم مبادلات خود را به صورت مبادله کالا به کالا انجام می دادند، که این نوع مبادله مشکلاتی مثل حمل و نقل دشوار، عدم رضایت طرفین به مبادله، مشخص نبودن ارزش اجناس برای مبادله و …. را داشت. مردم کم کم به فکر افتادند که در هر محلی کالایی را که از همه بیشتر رواج دارد به عنوان پول یا همان کالای واسطه ای استفاده کنند، که این نوع مبادله نیز مشکلاتی مثل حجم زیاد کالای واسطه ای، فاسد شدن آن، مشکلات نگهداری و…. را داشت. بنابراین بشر به این فکر افتاد که از فلزات کمیاب و گرانبها سکه ضرب کند و با رواج سکه میزان مبادلات راحت تر و بیشتر شد. در دوره اسلامی در ایران نیز در نقاط مختلف به ضرب سکه پرداخته اند که در این میان استان ارّجان نیز ضراب خانه هایی داشته است و بسیاری از سکه های دوره مورد بحث در ضراب خانه های این ناحیه ضرب شده اند. در ارجان سکه هایی در سال ۵۴ ه. ق و به نام عبدالرحمان بن زیاد ضرب شده است، همچنین ادامه ضرب این نوع سکه ها در ارجان در ۵۶ ه. ق و برمقباد در ۵۸ ه. ق به نام حکم بن ابی العاص ضرب شده است. تاکنون سکه ای که پیش از اسلام در ارّجان ضرب شده باشد، به دست نیامده است- اگر چه ضرب سکه های عرب ساسانی در این شهر احتمال ضرب آن را در دوره پیش از اسلام کاهش نمی دهد- و نام برمقباد نیز بر روی مهر های ساسانی به صورت وه از آمد قباد و بر سکه های این دوره با نشانه اختصاری ضراب خانۀ آن «ب.ر.م » آمده است.[۶۲۱] بنا به نوشته اشپولر ضرب مسکوکات خلفا در قرن سوم هجری/ نهم میلادی به تدریج متوقف شد و در زمان طاهریان و سامانیان در شرق ایران یک بار دیگر در مرو، سمرقند و چاچ تجدید شد. پس از دفع تهاجم صفاریان در زمان نیابت خلافت موفق مجدداً در غرب ایران، شهرهای اهواز، اردبیل، ارّجان و غیره به صورت محل های اصلی ضرب سکه در آمدند.[۶۲۲] ضرب سکه های عرب ساسانی در سالهای ۳۰-۸۰ ق/۶۵۰-۷۰۰ م در سرزمینهای اسلامی رایج شد. ویژگی های اصلی این نوع سکه ها عبارت بودند از وجود چهره پادشاه بر روی سکه و نوشته ها در مقابل آن، همچنین نقش آتشدان و دو نگهبان در طرفین محل، تاریخ ضرب به خط پهلوی و در نهایت افزودن عبارتی عربی همچون بسم الله و لله الحمد است. در سخن از این شیوه به طور همزمان در سال ۵۴ ه. ق و به سکه هایی به نام عبد الرحمان بن زیاد در ارّجان و برمقباد می توان اشاره کرد. نام وی به خط پهلوی بر روی سکه های عرب- ساسانی و با نقش نیم رخ خسرو پرویز با تاجی بر سر درون یک دایره و نیم دایره آمده است. از شاخص های این سکه می توان به نشان هلال ماه و ستاره درون یک دایره در مقابل تاج، نام حاکم به خط پهلوی و در کنار تصویر خسرو پرویز، جمله بسم الله به به خط کوفی بر حاشیه سکه، واژه پهلوی abzud به معنای برکت و «افزوده شده» و علامت های ماه و ستاره بر روی موقعیت های ساعت ۳،۶ و۹ اشاره کرد. در پشت این سکه ها در درون سه دایره متداخل، آتشدانی قرار دارد که دو نفر ملازم در دو سوی آن ایستاده اند. و در سمت راست درون دایره مرکزی نام محل ضرب و در سمت چپ تاریخ ضرب سکه به خط پهلوی نقش شده است. ادامه ضرب این نوع سکه در ارّجان در سال ۵۶ ه. ق و برم قباد در سال ۵۸ ه. ق با نام حکم بن ابی العاص نیز صورت گرفته است.[۶۲۳] بنابراین می توان گفت که ضرب سکه یکی از نشانه های رونق اقتصادی و اهمیت سیاسی و اقتصادی محلی است که سکه ها در آنجا ضرب می شده اند، و در این میان ارّجان نیز توانسته است در سالهای مختلف با ضرب سکه های که در ضراب خانه های این شهر ضرب می شدند ارزش و اهمیت سیاسی و اقتصادی خود را به جهان اسلامی آن دوره اثبات نماید، و از این طریق بر شکوه و رونق اقتصادی خاص خود بیفزاید.
وضع مالیاتی:
در طول تاریخ یکی از مهمترین منابع در آمد دولت ها برای رفع مخارج خود گرفتن مالیات ها بود. در ایران از زمان های بسیار دور دولت ها به گرفتن مالیات از اقشار مردم پرداختند. در اسلام علاوه بر این، رسمی به نام گرفتن جزیه نیز معمول بود. جزیه از هنگامی آغاز شد که مسلمانان پس از گشودن سراسر شبهجزیره عربستان در پی کشورگشایی و فتح دیگر کشورها و سرزمینها بودند. آیه جزیه در قرآن به مسلمانان میگوید که اهل کتاب در قلمرو اسلامی باید جزیه بپردازند. جهاد و دفاع از دولت اسلامی بر مسلمانان واجب است و بر غیرمسلمانان که در حمایت دولت اسلامی زندگی میکنند به جای آن جزیه واجب شدهاست. کودکان، زنان، پیرمردان و نابینایان از پرداخت جزیه معافاند. مقدار جزیه بستگی به صلاحدید حاکم اسلامی و رعایت حال پرداختکنندگان دارد. دولت میتواند اهل ذمه را از دید درآمد و ثروت طبقهبندی کند، و بر اساس توان پرداخت آنان سالانه مبلغی را مقرر کند. کم و زیادکردن این مقدار نیز بستگی به دیدگاه دولت اسلامی دارد. در صدر اسلام مقدار جزیه از یک تا سه دینار در سال متغیر بود. اقلیتهای مذهبی به خاطر پرداخت جزیه از پرداخت خمس و زکات هم معاف هستند.
در هر نقطه، میزان خراج نسبت به موقعیّت منطقه، قدمت زمین موردنظر - از لحاظ کشت- و نوع محصول تفاوت پیدا مىکرد. در این بین در ارّجان، دارابگرد و سابور مالیات براساس محصول خرمن محاسبه مىشد.[۶۲۴] در دورۀ آل بویه برابر آیین نامه ها از هر نخل یک چهارم درم گرفته می شد ولی در آبادیها وضع گوناگون بود، مثلاً در سنبیل که از رساتق ارّجان بود، از سه درم تا نیم درم و در ارّجان تا یک درم و در زمین های قانونمند هر چند باز باشند، مالیات تا بیست درم بود.[۶۲۵] مقدسی می گوید مالیاتهاى سرزمین فارس گوناگون بود، و از ارّجان سه رطل در جز شکر است، و قفیز ایشان ده من بزرگ است، مکوک نیم قفیز، و جریب ده قفیز است. [۶۲۶] در ولایت دارابجرد و ارّجان و شابور، زراعتها و مقدار خراج زمین را به تناسب ملک و دخل کم و زیاد مىکردند.[۶۲۷] چنانکه مقدسی یاد آور شده، ارّجان درآمد سرشاری داشته، چندانکه عضدالدوله دیلمی (۳۳۸-۳۷۲ق) به گرد آوری مالیات آن اهمیت بسیار می داده است، و خراج آنجا در ۳۵۰ ق ۵۱۰ هزار دینار بوده است.[۶۲۸] امّا حکومت مرکزى در جریان تطوّر خود به طور کلى اخذ مالیات مستقیم را به دیگران تفویض کرد. این امر بدین ترتیب شروع شد که خلفاء عواید مالیاتى هر منطقه را بهطور جداگانه به شهرهاى عرب (در زمان معاویه عواید ناحیه نهاوند- بعدها نیز همدان را- به بصره؛ دینور را به کوفه) و یا نیز به اشخاص واگذار کردند. و این نواحى به ویژه ناحیه ارّجان، از نظر مالى چنان حاصلخیز بود که عضد الدوله همواره این سخن را بازگو مىکرد، که ای کاش عنوان عراق و عایدات ارّجان را داشت.[۶۲۹] از اینجا می توان به ارزش درآمد های ناشی از گرفتن مالیات در ارّجان و نواحی و رساتیق آن برای حکومت های اسلامی و امیران محلی این منطقه پی برد، که در آمد سرشاری از طریق گرفتن مالیات در این مناطق عاید آنها می شد.
فصل ششم: تحولات فرهنگی و دینی
فصل اول: تحولات فرهنگی
تعریف موسیقی:
معنی کلمه موسیقی ترکیب الحان است و این لفظ یونانی می باشد،[۶۳۰] و به طور کلی موسیقی عبارت از غناست، و غنا عبارت است از ادا کردن احساسات با سرود و آواز و این امر طبیعی افراد بشر و در سرشت و فطرت هرکس به ودیعت نهاده شده است.[۶۳۱] خنیاگری در فارسی به معنای موسیقی است و در جلد پنجم الاغانی ابراهیم ارّجانی پدر اسحاق حتی آن را مثل افعال عربی مشتق ساخته است و در جای دیگر همان جلد با اینکه کتاب عربی است خنیاگر استعمال شده است، و رامشگر که برخی اخیراً استعمال کرده اند ترکیب مصنوعی تازه است. در اوستا که قدیمی ترین کتاب نژاد ایرانی است، خنیاگر با لفظ «خنداگری» استعمال شده است.[۶۳۲] ابن خلدون فن غناء (آواز خوش) را عبارت از آهنگ دادن به اشعار موزون از راه تقطیع آوازها به نسبت های منظم معلومی- در علم موسیقی - می داند،که بر هر آواز آن هنگام قطع شدن توقیع کامل پدید می آید.[۶۳۳]
موسیقى در دوره ساسانى:
قبل از ابراهیم ارّجانی و فرزندش اسحاق، در دوره قبل از اسلام مخصوصاً دردوره ساسانیان، موسیقى بیش از پیش مورد توجه دربار و طبقات ممتاز قرار گرفته بود. از دلایلی که به ما می فهماند که در عصر ساسانیان موسیقی صحیح و با اصول علمی بوده است، اطلاع مختصر ما از وجود برخی از موسیقی شناسان آن عصرمثل باربد، نکیسا، ریزک، بامشاد و رامتین و فهلبد است، که کمال هنر آنان نماینده کمال معرفت آنها به موسیقی، و در نتیجه دلایل وجود موسیقی کامل است.[۶۳۴] اردشیر بابکان مردم را به طبقات مختلف تقسیم کرد و رامشگران را در طبقه خاصی قرار داد.[۶۳۵] در رسالۀ کوچک خسرو کواتان و ریدک نیز پرسش نهم انوشیروان از ریدک در مورد خنیاگری است.[۶۳۶] یکی از دلایل بسیار روشن که وجود موسیقی کامل را - به تناسب عصر- در دوران ساسانیان اثبات می کند، پیدا شدن عصر عالی موسیقی اسلامی، یعنی عصر خلافت است، که مطابق روایات مورخین مولود موسیقی ساسانیان بوده است. اعراب در صدر اسلام این فن را نخست از بنایان ایرانی گرفته اند؛ و باز ایرانیان بوده اند که این فن را ترقی و رواج دادند؛ و رساننده آن به نقطه کمال نیز دو تن از ایرانیان، یکی ابراهیم ارّجانی فارسی معروف به موصلی و دیگری اسحاق پسر نامی او است. این دو دانشمند نامی از کتب موسیقی یونانی و رومی و امثال آن استفاده نکردند، و موسیقی آنها ایرانی خالص بوده است. ابراهیم برای تحصیل موسیقی به داخل ایران مسافرت کرد، و از استادان ایرانی کسب هنر کرد، و همواره کوشش داشت که ایرانیان مخصوصاً فارسیان را در دربار خلافت جای دهد.[۶۳۷]پادشاهان ایران از اردشیر تا یزدگرد که آخرین آنها بود، هیچ یک در مجالس خوشگذرانی آشکارا و در برابر دیگران نمی نشستند، و میان پادشاه و نخستین طبقه از ندیمان پرده افکنده می شد. در این دوره مطربان و رامشگران پشت پرده مىنشستند و به اشاره «خرمباش» که مقام پردهدارى داشت، هنرنمایى مىکردند.[۶۳۸] به حکایت منابع تاریخى، بهرام گور و خسرو پرویز بیش از دیگر سلاطین ساسانى به رامشگران و موسیقىدانان و مطربان توجه داشتند. در زمان خسرو پرویز باربد براى هر روزى از هفته نوائى ساخته بود و هم او براى هر روز از سى روز ماه لحنى پدید آورده بود که به نام سى لحن باربد مشهور است. علاوه بر این براى ۳۶۰ روز اوستایى۳۶۰ لحن ساخته بود، که قسمتى از نغمات، لحنها و آوازهاى آن دوران در کتب موسیقى و آثار ادبى بعد از اسلام به چشم مىخورد. لحن هایی از قبیل: نوروزى، مهرگانى، ماخور (ماهور)، اپرین (آفرین)، شبدیز، مشکدانه، خسروانى، سبز در سبز، باذرستانى، شیشم، اورامن، لاسکوى، شادروان، مروارید و غیره.[۶۳۹]
منوچهرى می سراید:
مطربان ساعتبهساعت بر نواى زیر و بم | گاه سروستان زنند امروز گاهى اشکنه | |
گاه زیر قصران و گاه تخت اردشیر | گاه نوروز بزرگ و گه نواى بسکنه[۶۴۰] | |
می شود:
PAYOUT= 702+2/02PAYOUT-P-2/76DEP+/002P-STD +
نتایج حاصل از آزمون فرضیات پژوهش بیانگر آن است که، از میان متغیر های مورد مطالعه،سه متغیر مستقل با داشتن رابطه معنادار با سود سهام پرداختی شرکت ( احتمال F قریب به صفر)، مجمو عه ای را ارائه می نمایند که در کنار هم ۳۵% (AdjR2 مدل ۳۵۸۷۸/۰) از رفتار متغیر وابسته را توضیح می دهد.
به طورکلی نتایج حاصل ازسه گروه فرضیات به شرح زیر می باشد:
گروه اول فرضیات:
در گروه اول فرضیات دو فرضیه به شرح ذیل مورد بررسی قرار گرفت که نتیجه حاصل از فرضیه اول نشان می دهد که ، بین پرداخت سود سهام و میزان آن در نتیجه ی وابستگی به سرمایه و تامین مالی خارجی رابطه منفی معنی داری وجود دارد.بدین ترتیب انتظار می رود تا هر چه وابستگی به سرمایه و تامین مالی خارجی شرکت بیشتر باشد ، پرداخت سود سهام شرکت نیزکمتر می باشد.
همچنین نتایج حاصل از در فرض دوم نشان می دهد که ، بین پرداخت سود سهام و میزان آن درنتیجه وابستگی به سرمایه ونابرابری اطلاعاتی رابطه مثبت ومعنی داری وجود دارد . بدین ترتیب انتظار می رود تا هر چه وابستگی به سرمایه ونابرابری اطلاعاتی بیشتر باشد، پرداخت سود سهام شرکت نیز بیشتر می باشد.
گروه دوم فرضیات:
در گروه دوم فرضیات یک فرضیه به شرح ذیل مورد بررسی قرار گرفت که نتیجه حاصل از این فرضیه نشان می دهد که ، بین پرداخت سود سهام و میزان سود سهام پرداختی سال گذشته رابطه مثبت ومعنی داری وجود دارد . بدین ترتیب انتظار می رود، در مقایسه با شرکتهای مستقل، شرکتهای وابسته ازسطوح پرداخت سود سهام بالاتری برخوردارند.
گروه سوم فرضیات:
در گروه سوم فرضیات یک فرضیه به شرح ذیل مورد بررسی قرار گرفت که نتیجه حاصل از این فرضیه نشان می دهد که ، بین پرداخت سود سهام و طول عمر شرکت رابطه معنی داری وجود ندارد . بدین ترتیب انتظار می رود، پرداخت سود سهام و میزان پرداختی آن همراه با طول عمر شرکت تغیری نکند.
۴-۷- خلاصه نتایج حاصل از آزمون فرضیات:
همانگونه که از روابط متغیر های منعکس در مدل ملاحظه می شود، متغیر های وابستگی به سرمایه ونابرابری اطلاعاتی و سود سهام پرداختی سال گذشته دارای رابطه مستقیم و مثبت با پرداخت سود سهام شرکت می باشند.بدین ترتیب انتظار می رود تا هر چه متغیر های وابستگی به سرمایه و تامین مالی خارجی و سود سهام پرداختی سال گذشته شرکت بیشتر باشد ، سود سهام پرداختی شرکت نیز بیشتر باشد.همچنین متغیر وابستگی به سرمایه و تامین مالی خارجیدارای رابطه مستقیم ومنفی با پرداخت سود سهام شرکت می باشند.بدین ترتیب انتظار می رود تا هر چه متغیر وابستگی به سرمایه و تامین مالی خارجی دارای شرکت بیشتر باشد ، سود سهام پرداختی شرکت نیز کمتر باشد.
۴-۸- بررسی نرمال بودن خطاهای رگرسیون :
یکی دیگر از مفروضات در نظر گرفته شده در رگرسیون آن است که خطاها دارای توزیع نرمال با میانگین صفر می باشند . بدیهی است در صورت عدم برقراری این پیش گزیده ، نمی توان از رگرسیون استفاده کرد . بدین منظور باید مقادیر استاندارد خطاها محاسبه شود و نمودار توزیع داده ها و نمودار نرمال آنها رسم شود و سپس مقایسه ای بین دو نمودار صورت گیرد . بنابراین قبل از از انجام آزمون فرضیه های تحقیق ، آزمون های مربوط به فرض های رگرسیون انجام شد. این فرض ها عبارتند از:
الف- متغیر تصادفی خطاها دارای توزیع نرمال می باشد.
ب- برابر بودن واریانس خطاها.
ج- مستقل بودن خطاها از یکدیگر.
آزمون های انجام شده، بیانگر آنست که فرض های فوق در مورد مدل اول برقرار است. نتایج این آزمون ها به شرح زیر ارائه گردیده است.
نمودار (۴-۱): بررسی نرمال بودن خطاهای رگرسیون
با توجه به نمودار (۴-۱) ،ملاحظه می شود، متغیر تصادفی خطاها دارای توزیع نرمال می باشد.
از دیدگاه خط مشیها و سیاستهای حقوقی، حقوق بشر میتواند به عنوان پایه کیفیت زندگی دیده شود. از این دیدگاه بحثهای حقوق بشر میتواند نقطه شروعی در تحقیق و بررسی ارزشهای بی بدیل کیفیت زندگی محسوب گردد. میتوان گفت حقوق بشر بخش جهانی و فراگیر کیفیت زندگی است در واقع توافقی عام در مورد اساس حقوق بشر و سازو کارهای بین المللی وجود دارد و اعتقاد بر این است که این حقوق زمینه ساز پذیرش جهانی کیفیت زندگی است، دیدگاه حقوق بشر بر مسئولیت اجتماع در قبال اعضا تاکید دارد. حقوق دارایی هر فرد است اما تعیین محدوده آن بر عهده اجتماع است.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ مطابق با ۱۹/۹/۱۳۲۷ شمسی، اعلامیه جهانی حقوق بشر را به تصویب رساند. این اعلامیه در ۳۰ ماده بر مهمترین اصول حقوق انسانی تأکید دارد. از جمله مهمترین موضوعات در آن، مباحثی چون حقوق انسانی عام و مدنی، آزادی بیان و عقیده، مالکیت، تابعیت، کار، آموزش و پرورش، امنیت و تأمین اجتماعی، سلامتی و رفاه، ازدواج و مسکن و… است. در سالیان متمادی بعد از تصویب این اعلامیه، در نشستها، مجامع و اجلاسهای مختلف جهانی، میثاقها، اعلامیهها، قطعنامهها و کنوانسیون (پیماننامه)ها و بیانیههای متعدد، بر مواد این اعلامیه تأکید شده است و در بسیاری موارد، مواد مختلف آن زیربنایی برای تصویب قطعنامهها و کنوانسیونهای موضوعی خاص بر پایه حقوق بشر قرار گرفته است. (کمالی، ۱۳۸۹: ۴۴) اعلامیه جهانی حقوق بشر با توجه به دربرگیری و شمول آن بر همه انسانها، دامنه نگاه انسانی به افراد دارای کم توانی را گسترش داد. ماده ۲۵ این اعلامیه به صراحت تأکید میکند که انسانها باید در مواقع بیکاری، بیماری، نقص عضو، بیوهگی، پیری و در تمام موارد دیگری که به عللی خارج از اراده انسان، وسایل امرار معاش از بین رفته باشد، از شرایط آبرومندانه زندگی برخوردار شوند». تأکید ماده ۶ اعلامیه بر حق افراد در داشتن شخصیت حقوقی به عنوان یک انسان در مقابل قانون و نیز داشتن حق کار، انتخاب آزادانه آن و برخورداری از شرایط منصفانه و رضایتبخش برای کار بدون هیچ تبعیضی در ماده ۲۳ و دسترسی به آموزش رایگان و اجباری در ماده ۱۳، بسیار بااهمیت است. به نظر میرسد ماده ۷ اعلامیه در گسترش پیگیریهای حقوقی بشری افراد دارای کم توانی نقش مهمتری ایفا کرده است: «همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بدون تبعیض و بالسویه از حمایت قانون برخوردار شوند». این دقیقاً همان چیزی است که طی قرنهای طولانی درباب افراد ناتوان و دارای کم توانی از آن غفلت شده و یا افراد دارای کم توانی قربانی آن بودهاند. شواهد و مستندات فراوانی در این زمینه وجود دارد. (همان: ۴۵)
نقش اعلامیه جهانی حقوق بشر در پرداختن به حقوق کودکان، زنان، افراد دارای کم توانی وحتی پناهنده گان موجب گردید که آنان بعنوان گروههای خاص مورد توجه قرار گیرند واین امر بعدها پیش زمینه تصویب بسیاری از میثاقها، اعلامیهها، قطعنامههاو کنوانسیون (پیماننامه)ها گردید هرچند بسیاری از قوانین مطروحه، در اغلب کشورها هیچگاه ضمانت اجرایی نیافت لیکن طرح مسایل این گروههای به حاشیه رانده شده اعتباری جهانی به آنان و مسائل شان بخشید.
اولین معاهده حقوق بشر در قرن بیست و یکم(کنوانسیون وپروتکل الحاقی حقوق افراد دارای کم توانی مصوب مجمع عمومی سازمان ملل ( ۷-۲۰۰۶ ) به تصویب رسید.
در سالهای اخیر جهانیان به این تفکر رسیدند که نادیده گرفته شدن حقوق فردی ۶۵۰ میلیون انسان بیش از این قابل پذیرش نیست وبدین ترتیب مجمع عمومی اولین معاهده جدید حقوق بشر در قرن بیست ویکم را که نتیجه ۲ دهه تلاش در زمینه حمایت از حقوق افراد دارای کم توانی بوده ویک حرکت بزرگ درپی ریزی رفتار ی جهانی با افراد دارای کم توانی میباشد را به تصویب رساند.
پیشینههای کلیدی برای کنوانسیون:
- بیانیه جهانی حقوق انسانی
- تعهد بین المللی راجع به حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی
- اسناد سازمان جهانی کار (ILO) و دیگر سازمانهای بین المللی که بطور کافی به حقوق انسانی و کم توانی میپردازند:
- سال ۱۹۷۱ “اعلامیه جهانی حقوق افراد دارای عقب ماندگی ذهنی” در ۷ ماده که در آن حقوقی مشابه سایر اعضای جامعه برای آنان در نظر گرفته میشود.
- سال ۱۹۷۵ “اعلامیه جهانی مربوط به حقوق افراد کم توانی ” در ۱۳ بند به تصویب مجمع عمومی رسیدودر آن برخورداری از حقوق مدنی و سیاسی ونیز دستیابی به کلیه خدمات درمانی، توان بخشی، وسایل کمک توان بخشی وکلیه خدمات مورد نیاز بدون هر گونه تبعیض مشابه سایر افراد جامعه مورد تایید قرار گرفت.
- سال ۱۹۸۱ در سنگاپور “جامعه بین المللی افراد دارای کم توانی"نظریه برابری فرصتها را مطرح کردند
- سال ۱۹۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد با"شعار مشارکت کامل ومساوی"بعنوان سال جهانی افراد دارای کم توانی اعلام میکند.
- سالهای ۱۹۹۲- ۱۹۸۳به عنوان دهه افراد دارای کم توانی به تصویب رسید.مجمع عمومی با تصویب این دهه خواستار انجام اقدامات هماهنگ تحت عنوان “برنامه اقدام جهانی برای افراد دارای کم توانی” به منظور رسیدن افراد دارای کم توانی به یک زندگی شرافتمندانه شد.
- سال ۱۹۹۳ مجمع عمومی سازمان ملل متحد ” قوانین استاندارد در برابرسازی فرصتها” برای افراد دارای کم توانی را به تصویب رساند.این قوانین در واقع یک تعهد اخلاقی صرف از طرف کشورهای عضو جهت همکاری دولتها با افراد نا توان و سازمانهای آنان بودولی فاقد الزامهای قانونی برای کشورها بود.
- سال ۱۹۹۵ در کنفرانس توسعه اجتماعی کپنهاگ کشورهای عضوبه مرور وضعیت افراد دارای کم توانی به عنوان یکی از بزرگترین اقلیتهاکه یک دهم جمعیت جهان را تشکیل میدهند، پرداخت وبه دنبال آن با توجه به مطرح شدن بیش از پیش حقوق افراد تا توان و فقدان ضمانت اجرایی در باب بسیاری از قطنامهها و اعلامیههای مصوب مجمع عمومی خواستار یک کنوانسیون جهانی(پیمان نامه)شدندکه از الزامهای قانونی بعد از تصویب در کشورهای عضو بر خوردار باشد.زیرا افراد کم توان هنوز در ابتدای موضوعاتی همچون رفاه و درمان پزشکی هستند تا اینکه افرادی دارای حقوق باشند. تصمیم برای الحاق سند جهانی حقوق انسانی بویژه برای افراد کم توان برای این امر بود که علیرغم اعتقاد تئوریک به آن درمستحق دانستن حقوق همه انسانها، افراد کم توان هنوز در عمل محروم از هر گونه حقوق ابتدایی اساسی که بیشتر مردم آن را حق مسلم میدانند هستند.
وبالاخره کنوانسیون حقوق افراد دارای کم توانی و پروتکل الحاقی آن در ۱۳ دسامبر ۲۰۰۶ بوسیله مجمع عمومی سازمان ملل تصویب و در بخش اصلی به جدیدترین سند بین المللی حقوق انسانی افزود شد. کنوانسیون فرصتی برای تاکید مجدد تعهد جهانی به حقوق وحرمت همه افراد بدون تبعیض است. در تاریخ ۱۳ آذر ۱۳۸۷ جمهوری اسلامی الحاق به این کنوانسیون را در مجلس تصویب کرد. حقوق اساسی که افراد کم توان بطور معمول از آن محرومند:
برخورداری از تحصیل
آزادی حرکت کردن در محیط
زندگی کردن بدون وابستگی در جامعه
بدست آوردن شغل
دسترسی به اطلاعات
برخورداری ازخدمات بهداشتی مناسب
برخورداری از حقوق سیاسی
تصمیم گیریهای فردی
جدول ۲ حقوق و اصول شمرده شده در کنوانسیون
برابری بدون تبعیض در مقابل قانون حق زندگی، آزادی وامنیت فردی به رسمیت شناخته شدن برابر در مقابل قانون مصونیت در برابر شکنجه مصونیت در برابر بهره کشی، خشونت و سوء استفاده حق احترام به یکپارچگی جسمی و روانی آزادی درجابجایی و مهاجرت حق زندگی در اجتماع آزادی عقیده و اظهارنظر |
حق احترام به حریم خصوصی حق احترام به خانه و خانواده حق آموزش حق سلامت حق کار حق برخورداری از استاندارد کافی از زندگی حق مشارکت در سیاست و زندگی عمومی حق مشارکت در زندگی فرهنگی |
کنوانسیون اذعان میدارد که قطعاً همه مردم، نه تنها به دلیل کم توانی، بلکه بدلیل جنسیت، سن، نژاد و… در معرض تبعیض هستند. در نتیجه کنوانسیون دو بند را به افراد خاص همچون زنان و کودکان کم توان اختصاص داده است. کنوانسیون حوزههای خاصی را برای اقدام دولت تعیین کرده است. تنها تدوین قوانین نیست که محقق شدن حقوق را تضمین میکند. به همین دلیل کنوانسیون دولتها را ملزم میکند برای مشارکت در ایجاد محیطی قادر ساز و مناسب که افراد دارای کم توانی بتواند از حداکثر بهره مندیهای خود در حقوقی برابر با دیگران برخوردار شوند (UN، ۲۰۰۶).
«… و هر دشمن که به سبب دوری مسافت قصدی نتواند پیوست نزدیکی جوید و خود را از ناصحان گرداند، و به تقرب و تودد و تملق و تلطف خویشتن در معرض محرمیت آرد؛ و چون بر اسرار وقوف یافت و فرصت مهیا به دیده به اتقان و بصیرت دست به کار کند، و هر زخم که گشاید چون برق بیحجاب باشد. و چون قضا بیخطا رود… » (همان، ۲۲۲)
۵-۴-۱ -۱-۳- تدبیر امور براساس سیاست
لازمه حکومت و فرمانروایی تدبیر امور مطابق سیاست کشورداری است. پادشاهی که سیاست نداند حکومت او دیری نپاید. نکته مهم آن است که پادشاه همیشه در اندیشه جبران خللها باشد از آنکه ممکن است کوتاهی در این امر، باعث استیلای دشمن گردد. مهمتر آنکه فریب دشمن را نخورد و همیشه آماده مبارزه و سرکوب دشمن باشد چرا که پادشاهی که از اقدام عاجل در نابودی دشمن کوتاهی کند، زوال حکومت خویش را باید در انتظار بنشیند:
«و از فرایض احکام جهانداری آنست که در تلافی خللها پیش از تمکن خصم و از تغلب دشمن مبادرت نموده شود، و تدبیر کارها برقضیت سیاست فرموده آید. و به خداع و نفاق دشمن التفات نیفتد، و عزیمت را به تقویت رای پیر و تایید بخت جوان به امضا رسانیده شود چه مال بی تجارت و علم بی مذاکرت و ملک بی سیاست پایدار نباشد
دست زمانه یاره شاهی نیفگند در بازوی که آن نکشیده است بار تیغ »
(همان ،۳۷)
پادشاه، سایه خدا بر روی زمین است. نوری الهی است که بر همه تابیدن گرفته و همه ازا نوارآن بهرهمند میگردند، زمانه هم به میل او میگردد، با خشم او خشمگین، و با لطف او مهربان میشود. بر اساس سخن معروف الناس علی دین ملوکهم، پادشاه الگوی حقیقی مردم خویش است و هنگامی که رفتارهای خویش را بروز میدهد رفتارهای وی، توسط مردم به صورت عادت درمیآید و از این جهت بخشی از بار سیاسی کنترل رعیت به عهده خود ایشان واگذار میگردد :
«ملکزاده گفت: پادشاه به آفتاب رخشنده ماند و رعیت به چراغهای افروخته.آنجا که آفتاب تیغ زند، سنان شعله چراغ، سر تیزی نکند و در مقابله انوار ذاتی او، نور مستعار باز سپارد. همچنین، چون پادشاه آثار سجاحت خلق خویش پیدا کند و نظر پادشاهی به رعیت تعلق گیرد، ناچار تخلّق ایشان به عادت او لازم آید و عموم خلل در طباع عوام صفت خصوص پذیرد. (همان: ۳۷ )
در مشرق زمین و خاصه ایران، حکومت همواره جنبه ماورائی و الهی داشته .فرّ الهی همواره دور سر پادشاهان ایرانی چون هالهای نورانی میدرخشد:
«و گفتهاند: زمانه در دل پادشاه نگرد تا خود او را چگونه بیند، به هر آنچه او را میل باشد، مایل گردد. حکمت: اذا تغیّر السلطان، تغیّر الزمان و گفتهاند: تا ایزد تعالی دولت بخشیده از قومی بازنستاند، عنان عنایت پادشاه از ایشان باز نستاند. » (همان: ۳۷ )
تغیر، به معنی خشمگین شدن است. در حقیقت منظور این است که: با شاه و حاکمی چنین، چگونه میتوان سخن گفت؟که به قبای او برنخورد و دستور قتل و جرح ندهد.
این سخنان شاید برگرفته از تفکرات باستانی ملتهای ایران و هند درمورد پادشاه بوده باشد که ناظر بر تایید الهی پادشاه است. پادشاه، بخشی از دهر است و دهر بخشی از وجود بیمنتهای الهی، پس هنگامی که پادشاه، خشمگین شود، دهر نیز دگرگون میشود و بر عکس با لطف او روزگار نیز روی سازگاری نشان میدهد.
از نظر معنای ظاهری جمله نیز، قهر پادشاه خرابی و نابودی کشور دشمن را در پی دارد که در این مورد نیز بخشی از مال و سرمایهی ملی خود پادشاه و کشور و مردمش نیز میبایست فدا گردد.
۵-۴-۱-۱-۴- داشتن شیوه ی برخورد با دشمن
نصرالله منشی بر این عقیده است که؛ دوستان و دشمنان پادشاه، دشمن اطرافیان پادشاهاند (این خود نشانگر جوی ناسالم و پر از دشمنی در دربار حاکمان جور بود ) دوستان از روی حسادت و رقابت در کسب جاه و مقام و دشمنان از روی اخلاص و نصیحت، عاقبت کسی اهل حقیقت است و به سلامتی از این ورطه میرهد که از این دنیای فانی دست بکشد و لذایذ وشهوات زودگذر آن را رها کند، تنهایی را برگزیند و به عبادت خالق حسابگر بپردازد:
«…و هرکه در خدمت پادشاه ناصح و یک دل باشد خطر او زیادت است برای آنکه او را دوستان و دشمنان پادشاه خصم گردند: دوستان از روی حسد و منافست در جاه و منزلت، و دشمنان از وجه اخلاص و نصیحت در مصالح ملک و دولت . و برای اینست که اهل حقایق پشت بدیوار امن آورده اند و روی ازین دنیای ناپایدار بگردانیده است ودست از لذات و شهوات آن بداشته و تنهایی را بر مخالطت مردمان و عبادت خالق را بر خدمت مخلوق برگزیده ، که در حضرت عزت و سهو و غفلت جایز نیست ، و جزای نیکی بدی و پاداش عبادت عقوبت صورت نبندد.و در احکام آفریدگار از قضیت معدلت گذر نباشد. » (همان،۱۳۳-۱۳۲)
هر حکومتی دو گونه دشمن میتواند داشته باشد: یکی دشمن آشکار که معمولا بیرونی است، مثلا حکومتها و دولتهای دیگر. دفع این دشمن چندان مشکل نیست و با کمک نیروهای داخلی میتوان آن را شکست داد یا به عقب راند.اما دشمن دیگر، نهانی است و معمولا ضعیف به نظر میرسد.
این دشمن، غالبا درونی است و گروه یا گروهایی از جامعه است که منافع و خواستههای آنها از طرف حکومت مورد تجاوز قرار میگیرد یا به آنها بیاعتنایی میشود.
این دشمن، با شیوههای گوناگون به مبارزه با دولت و حکومت میپردازد:
الف-از راه کمآزاری و مظلومنمایی -با این روش، مخالفان، دولت را به فعالیتهای تخریبی و خشونت وادار میکنند که شأن و شوکت آن در چشمها کم شود تا مخالفان بتوانند محبوبیت عمومی یابند و خود را مظلوم جلوه دهند. حکومت باید هشیار باشد تا با اقدامات غیر قانونی و سرکوبگرانه، بهانه به دست آنان ندهد.
ب- از راه تظاهر به دینداری- با این روش، مخالفان در دولت نفوذ میکنند و با فعالیتهای به ظاهر دینی، کارهایی انجام میدهند که در نهایت حشمت و اعتبار حکومت را از بین میبرد و از حکومت، چهرهای خشک و خشن ترسیم میکنند و از محبوبیت آن نزد مردم میکاهند.
در این گونه مواقع، بین دین و قانون تضاد ایجاد میشود: انجام کارهای دینی، غیر قانونی و اجرای قانون، مخالف دین قلمداد میگردد. در نتیجه، حکومت و دولت در انظار مردم به بیدینی متهم میشود و تودههای دیندار با آن به مخالفت برمیخیزند و در نهایت ثبات خود را از دست میدهد.در این هنگام، مخالفان که دشمن نهانی و ظاهرا ضعیف حکومت بودهاند، به هدف و مراد خود میرسند.زیرا مردم طبعا ضعیفان را دوست دارند. «عامه خلق ضعفا را به طبع دوست دارند و اقویا را دشمن.» (همان، ۱۵۴)
«پادشاه[حکومت]را دشمن دو گونه بود: یکی ضعیف نهانی، و دوم قوی آشکار. و ضعیف را که قوّت مقاومت و زخم پنجه ملاطمت نباشد، خود را در شعار دیانت و کمآزاری و صیانت و نکوکاری بر دیده ظاهربینان جلوه دهد، تا هوای دولت پادشاه در دل رعایا سرد شود و هنگامه مراد او گرم گردد.پس پادشاه را در آن باید کوشید که خلل وجود این طایفه به خلال ملک او نپیوندد و دامن روزگار خود را از شر صحبت مثل این اشرار نگاه دارد.
آن که خویشتن را دیندار نماید و ترویج بازار خود جوید، امّا زان کند که اسباب معیشت او ناساخته باشد و از هیچ وجه میان وجوه و اعیان مردم به وجاهت مذکور و منظور نبود، پس لباس تشبّع و تصنّع را دام مراد خود سازد. و امّا آن که بر جریده اعمال خود، جریمهای بیند و بر روی کار خویش شینی[عیب] افتاده داند که محو و ازاحت آن، جز به ارادت تدیّن و تنسّک نتواند کرد. و امّا از بیم دشمنی که سلاح طعن او را الاّ به اظهار صلاح، دفع ممکن نشود. » (همان)
۵-۴-۱-۱-۵- حکمت و عدالت محوری
اصلی ترین محور حکومت که زیر بنای هر حکومتی است که خواهان تدوام وپایداری می باشد عدل وداد می باشد. طوسی، در فصل هفتم از مقالت اول، زیر عنوان «در بیان شرف عدالت بر دیگر فضائل و شرح احوال و اقسام آن » عدالت را در صدر فضایل قرار داده است. از نظر وی، عدالت یعنی مساوات یا به یک اندازه و مساوی با هم چیزی را تقسیم کردن.
«لفظ عدالت از روی دلالت مُنبی است از معنی مساوات، و تعقّل مساوات بیاعتبار وحدت ممتنع. در فضایل، هیچ فضیلت کاملتر از فضیلت عدالت نیست، چنانکه در صناعت اخلاق معلوم میشود؛ چه وسط حقیقی عدالت راست و هر چه جز اوست به نسبت با او اطرافاند و مرجع همه با او » (طوسی،۱۳۸۷: ۱۳۱)
لیکن از منظر کلیله ودمنه، عدل یعنی تنبیه ظالم به جهت آسایش سایر مردم. درست همان مفهومی که در نظر عوام است از عدل اراده شده است:
« و عمارت بیعدل سیاست ممکن نشود. … فایده در تخصیص عدل و سیاست، و ترجیح آن بر دیگر اخلاق ملوک، آن است که ابواب مکارم و انواع عواطف را بی شک نهایتی است، و رسیدن آن به خاص و عام تعذر ظاهر دارد، ولکن منافع این دو خصلت کافه مردمان را شامل گردد، و دور و نزدیک جهان را از آن نصیب باشد، چه عمارت نواحی، و مزید ارتفاعات و تواتر دخلها، و احیای موات، و ترفیه درویشان، و تمهید اسباب معیشت و کسب ارباب حرفت، و امثال و اخوات آن، به عدل متعلق است، و امن راه ها، و قمع مفسدان. و ضبط مسالک، و حفظ ممالک، و زجر متعدیان، به سیاست منوط، و هیچ چیز بقای عالم را از این دو باب قویتر نیست. و نیز کدام نکوکاری را این منزلت تواند بود که مصلحان آسوده باشند و مفسدان مالیده؟ » (نصرالله منشی، ۱۳۸۶: ۷)
لیکن، خواجه نصیر با بینشی کلیتر موضوع را نگریسته است: «و عادل کسی بود که مناسبت و مساوات میدهد چیزهای نامتناسب و نامتساوی را » (طوسی،۱۳۸۷: ۱۳۳)
در کلیله و دمنه از پادشاهانی سخن به میان آمده که بسیار سختگیر بودند: « ملک ما درشت خوی و خرد انگارش است، برگناه اندک عقوبت بسیار فرماید ، چون گناه بزرگ باشد پوشیده نماند که چه رود. » (نصرالله منشی، ۱۳۸۶: ۳۴)
ارزش حکمت، از دیرباز در نزد کاتبان و نویسندگان ایرانی شناخته شده است. نویسندگان بزرگ را به نام حکیم میشناسیم و این امر، در کلام آنها نیز تاثیر داشته است. آنها کوشیدهاند در کلام و رفتار خویش، مردم را به حکمتاندوزی دعوت کنند. در آثار آنها، حتی خدای متعال نیز، با صفت حکیم یاد شده است. آثار منثور فارسی که در دربارها و یا برای پادشاهان نوشته شدهاند اغلب مخاطب اصلیشان، پادشاه است.
نویسندگان برای آنکه خود را از وصمت صلهخواری به دور دارند و قدر خود را با تکیه کردن بر دانش و فضیلت - هم در نزد پادشاه و هم در نزد مردم- بالا برند، معمولا در دیباچه و گاهی در آغاز مباحث عمده کتاب، به ویژه کتابهایی نظیر سیاستنامهها، به اندرز و نصیحتگویی پادشاه میپردازند. یکی از مهمترین ارکان این اندرزنامهها، تحریض پادشاه به جستجوی حکمت و آموختن آن، ولو بالّصین، است:
«حکمت، زیباترین موهبتی است که از آسمان فرود آمده است » (وراوینی، ۱۳۸۳: ۲۷)
عقل سالم در بدن سالم است. طبیعت سالم، طبیعت آرامشجوی است و در علم پزشکی از آن به اعتدال مزاج یاد میشود. وراوینی تاثیر این طبیعت سالم و اعتدال مزاج را در اعتدال رفتاری مییابد. وی بر آن است که اعتدال مزاج نیز از آبشخور حکمت سیراب میشود. در سایه عدل و راستی، رعیت در کمال صلح و صفا و آرامش روزگار میگذرانند.
«طبیعت سالم که شاه را به عدل و راستی سوق میدهد از آن (حکمت) نشأت میگیرد» (همان)
همین عدل و راستی در جامعه نیز به صورت عدل و راستی دررفتار مردم و رعیت، نمود مییابد. احترام به اموال و حقوق مردم: مصداق دیگر عدالت، احترام به جان، آبرو، مال و حقوق دینی و اجتماعی مردم است که باید مراعات گردد، این دادگری نیز حساس و ارزشمند است که بایستی به آن آراسته بود. اهمال یک پزشک در نجات جان بیمار، کوتاهی پادشاه و کارگزاران وی در ایجاد امنیت داخلی و خارجی، سستی یک قاضی در اعمال قانون، بیتفاوتی هر مسئولی در برابر حقوق مردم و… از اموری است که عدالت را خدشه دار می کند و مرتکبین چنین کارهایی هرگز عادل شمرده نمی شوند.
در باب محاکمه دمنه (باب التفحص عن امر دمنه) آمده است که «مادر شیر چون بدید که سخن دمنه به سمع رضا استماع مییابد» بدگمان گشت. شهادت پلنگ در مورد نیرنگ دمنه این بدگمانی را تایید کرد و «سیاست بر دمنه واجب شد» و او را به قصاص گاو بکشتند. درسی که از این داستان گرفته میشود، صرف نظر از نتیجهای که از آن مطلوب است و همانا مرگ نیرنگباز است، اعاده عدالت سلطان است.
دانای مهران به در ذکر نعمات الهی که خدا به او عطا کرده از ارزش علم و حکمت سخن میگوید و آن را نعمت برتر میداند. علم و حکمت را گنجی میداند که دست هیچ جبار و ستمگری به آن نمیرسد:
«ای ملک، آن نعمت که من دارم علم است و حکمت که تا خلق را بهرهی تعلیم بیشتر دهم و افاضت آن بر خواهندگان بیشتر کنم از عالم بینهایتی مایه بیشتر گیرم و در خزانهی حافظهی من به هیچ امینی و حفیظی نیاز ندارم و دست هیچ متغلبی جبار و جابری قهار بدو نرسد و به وقت گذشتن از این منزل انقطاع و جدایی او صورت نبدد و ثمرهی انتفاع آنجا زیادت دهد.» (وراوینی، ۱۳۸۳: ۱۹۳)
در مرزباننامه، برنامهی جامعی از شیوه های اصولی عدل بیان شده، و ظاهرا به ظلم شدیدی که نمونه های آن را در تاریخ بیهقی نیز میبینیم اشاره میکند، و آن کشتن کل خانواده شخصی بود که به خاطر گناهی نظیر خیانت محکوم به مرگ میشد. از دیگر سو، تمام اموال وی نیز به نام پادشاه (خاصه پادشاه) ضبط و ثبت میشد:
«و چون یکی به گناهی موسوم شود، عقوبت عام نفرماید. قوله تعالی: و لا تزر وازره وزر اخری، که آنگاه آخر الامر کار رعیت به استیصال و استیکال کلّی گراید، تا به گناه خانهای دیهی و به گناه شهری، کشوری مؤاخذ شوند. و اگر سایسان و فرماندهان پیشین بدین سیاق رفتند، سلک امور پادشاهی اتّساق نپذیرفتنی و از متقدمان به متأخران، جهان آبادان نیفتادی.» (همان، ۴۴ ).
صاحب مرزباننامه، وجود پادشاه عادل را به تنهایی باعث تروج عدالت نمیداند بلکه از عدالت کارداران نیز سخن به میان آورده است:
«و اگر پادشاه را باید که شرایط عدل مرعی باشد و ارکان ملک معمور کاردار چنان به دست آرد که رفق و مدارا بر اخلاق او غالب باشد و خود را مغلوب طمع و مغرور در هوا نگرداند… و بباید دانست که ملک را ازین کارداران چاره نیست، که پادشاه مثلا منزلت سر دارد و ایشان به مثابت تن. و سر اگر چه شریفترین عضوی است از اعضا، هم محتاجترین عضوی است بر اعضا. چه، در هر حالی تا از اعضای عالی، آلتی در کار نیاید سر را هیچ غرض به حصول نپیوندد، و تا پای رکاب حرکت نجنباند، سر را به هیچ مقصد رفتن میسّر نگردد و تا دست همعنان ارادت نشود، سر به تناول هیچ مقصود نتواند یازید.
پس همچنان که سر را در تحصیل اغراض خویش، سلامت و صحت جوارح شرط است و از مبدأ آفرینش، هر یک عملی را متعین، پادشاه را نیز کارگزاران و گماشتگان باید که درسترای و راستکار و ثواباندوز و ثنادوست و پیشبین و آخراندیش و عدلپرور و رعیتنواز باشند و هر یک بر جاده انصاف راسخ قدم، و به نگاه داشت حدّ شغل خویش مشغول، و مقام هر یک معلوم و اندازه محدود، تا پای از گلیم خود زیادت نکشند، و نظام اسباب ملک آسان دست دهد.» (همان، ۴۵-۴۴).
۵-۴-۱-۱-۶- حلم ، بردباری و صبر
در قصه یازدهم خطاب به فرمانروایان یک درس قدیمی را آموزش میدهد که بر اساس آن نباید گذاشت کسی که حرفهای را از پدر خود به ارث نبرده است بدان حرفه بپردازد… برهمن پس از ان به دوزادهمین پرسش رای پاسخ میدهد: از سه فضیلت ملک کدام بهتر است. حلم، سخاوت یا شجاعت؟ و بدیهی است که نخستین صفت بهترین صفات است زیرا که فایده آن عام است و به همه رعایا میرسد. قصه طولانی «پادشاه و برهمنان» (منشی، ۱۳۸۶ :۳۴۷ تا ۳۹۶)
نشان میدهد که فضیلت حلم در نزد شاهان به معنای مشاوره با دیگران است و این روشی است برای دفعالوقت و دستیابی به یک داوری مناسب. یک شب شاه خوابی دید و برهمنان به سود خود، آن را چنین تعبیر کردند که شاه بایستی نزدیکان خود را از میان بردارد در این صورت شاه کاملا در اختیار ایشان قرار میگرفت. در این احوال ملکه ایراندخت دریافت که همسرش اندیشناک است، او را به سخن گرفت و دانست که نگرانی او از تعبیری است که برهمنان کردهاند. پس او را دلخوش کرد و تعبیر کاملا متفاوتی را که کارایدون حکیم کرده بود به کار بستند.
در اینجا داستان ایراندخت که به حکمت بلار وزیر (همان، ۳۷۱ به بعد) از خشم شاه میرهد، به قصه مورد بحث پیوند میخورد. وزیر دانشمند یک سلسله اندرز مرکب از بیست و هشت پند (۱۴ بیت) به شاه میدهد. فضیلت حلم و بردباری به به مؤلف فرصت داده است تا طولانیترین مبحث اخلاقی سراسر کتاب کلیله و دمنه را تدوین کند.
۵-۴-۱-۱-۷- ادای حقوق زیردستان