نتیجه ای که می توان ار این حکایت، گرفت این است که ثمره ی نیکی و بخشش همیشه از جانب خداوند به انسان می رسد چنان که آن مرد گناهانش بخشیده شد و مورد آمرزش حق قرار گرفت.
سعدی فرزانه ای است عارف و مردمی. او حکیمی است که بهره بردن از فرهنگ و معارف اسلامی موجب شده است تا آثاری گران بها و تربیتی از خود باقی گذارد. او برای بیان منظومههای عرفانی از نام عارفانی بزرگ و جهان دیده بهره گرفته است و با آوردن حکایاتی در مورد آنها، توانسته است منظور باطنی خویش را به رشته ی تحریر بکشاند و نکته ی اخلاقی مورد نظرش را به مخاطب القا نماید.
آثار سعدی بدون شک یکی از برترین شاهکارهای ادبی جهان است. در اشعار سعدی خداشناسی و دعوت به خدا پرستی موج می زند و در کل آثار سعدی و مخصوصاً بوستان سعدی یک دوره ی کامل زهد و خداپرستی است که سعدی به کمک تمثیل های پی در پی به پند و اندرز پرداخته است.
ب: کاربرد پارابل در گلستان
اگر بخواهیم در گلستان سیر کنیم و پارابل های آن را مورد جست و جو قرار دهیم، اندک نیستند و نمود آن ها بسیار است و حجم گسترده ای از گلستان را به خود اختصاص می دهد. در گلستان، سعدی واقعیت جامعه ی بشر را می نمایاند و سعی دارد با پند و اندرز، وی را به خوبی، راستی، عدالت و سعادت و تمامی فضایل اخلاقی سوق دهد.
در تعریف پارابل گفتیم که پارابل روایتی کوتاه است که در آن واقعیت های جزء به جزء بسیاری با یک اصل اخلاقی یا مذهبی یا عرفانی وجود دارد. بر اساس تعریف بالا به بررسی و تحلیل مواردی از پارابل های موجود در گلستان می پردازیم که سعدی به یاری آن ها، مخاطب را اندرز داده است.
در حکایت«درسیرت پادشاهان» در باب اول انوشیروان به شکار رفته و کباب کرده است، ولی نمک ندارد. به همین خاطر یکی از غلامان را برای خرید نمک به روستایی می فرستد و از او میخواهد نمک را به قیمت خریداری کند. شیخ اجل به صورت غیر مستقیم مخاطب به رعایت عدالت فرا میخواند حتی برای چیز بی ارزشی مانند نمک، به این خاطر که ممکن است این کار موجب افشای بی عدالتی در تمام دنیا گردد. برای فهم بیشتر به ذکر حکایت پرداختهایم:
«آورده اند که انوشروان عادل در شکارگاهی صیدی کباب کرده بود و نمک نبود. غلامی را به روستا فرستاد تا نمک حاصل کند. گفت: زینهار تا نمک به قیمت بستانی تا رسمی نگردد و دیه خراب نشود. گفتند: این قدر چه خلل کند؟ گفت: بنیاد ظلم در جهان اوّل اندک بوده است و به مزید هر کس بدین درجه رسیده است.
اگر ز باغِ رعیت مَلک خورد سیبی به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد |
برآورند غلامانِ او درخت از بیخ زنند لشکریانش هِزار مرغ به سیخ» (سعدی،۷۴:۱۳۸۷) |
در این حکایت تمثیلی دو تمثیل زیبا به شعر در قالب قطعه آورده شده است که سعدی به وسیله آن به پند و اندرز پرداخته و نتیجه ی اخلاقی- اجتماعی خود را بیان نموده است. همچنین سعدی در پایان این حکایت پادشاهان و حاکمان را به این نکته سفارش می کند که از ظلم و ستم بپرهیزند و حال رعیّت را مراعات کنند.
به نمونه ای دیگر از پارابل، در باب اول می پردازیم که شیخ اجل در آن به پند و اندرز مخاطب پرداخته است. دنیا و تعلقات دنیایی ناپایدار است و روزی فانی می شود و به همین خاطر سعدی در این حکایت به صورتی کاملاً مستقیم زبان اندرز را می گشاید و عدم دلبستگی به دنیا را به مخاطب سفارش می کند.
«پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در حالت نومیدی به زبانی که داشت مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن که گفته اند: هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید .
اِذا یَئِسَ الاِنسـانُ طالَ لِســانُهُ وقت ضرورت چو نماند گریز |
کَسِنَّـورِ مَغلوبٍ یَصولُ عَلَی اَلکَلبِ دست بگیـــرد سر شمشیـــر تیـز |
مَلِک پرسید که چه می گوید. یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند جهان همیگوید :[وَ]الکاظمینَ الغَیظَ وَ العافینَ عَنِ النّاسِ . مَلِک را رحمت در دل آمد و از سر خون او درگذشت. وزیر دی گر که ضدّ او بود گفت: ابنای جنسِ ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز براستی سخن گفتن. این مَلِک را دشنام داد و سقط گفت. مَلِک روی از این سخن در هم کشید و گفت: مرا آن دروغ پسنـدیده تر آمـد از این راست که تو گفتـی که روی آن در مصلحتـی بود و بنای این بر خُبثی وخردمندان گفته اند: دروغی مصلحت آمیز به از راستی فتنه انگیز.
هر که شاه آن کند که او گوید | حیف باشــد که جز نکـــو گویـــد |