عهد عتیق در آیات متعدد و با عباراتی صریح، مؤمنان را به محبّت و نیکی به والدین توصیه نموده و از عاق ایشان بر حذر داشته اند: «هر یک از شما مادر و پدر خود را احترام نماید و سبت های مرا نگاه دارید. من یهوه خدای شما هستم . » (لاویان ۱۹ : ۳)؛ «ای پسر من، اوامر پدر خود را نگاه دار و تعلیم مادر خویش را ترک منما؛ آنها را بر دل خود دایماً ببند و آنها را بر گردن خویش بیاویز. » (امثال ۶ : ۲۰ و ۲۱٫ ؛ ۱ : ۸)؛ «پدر خویش را که تو را تولید نمود گوش گیر و مادر خود را چون پیر شود خوار مشمار» (امثال ۲۳ : ۲).
در برخی آیات نیز به آثار ناخوشایند مترتب بر بی توجهی به حقوق یا عاق والدین توجه داده اند: «پدر و مادر خود را احترام نما تا روزهای تو در زمینی که یهوه خدایت به تو می بخشد دراز شود. » (خروج ۲۰ : ۱۲)؛ «و هر که پدر یا مادر خود را لعنت کند هر آینه کشته شود. » (خروج ۲۱ : ۱۷ و ۱۵)؛ «کسی که پدر و مادر خود را غارت نماید و گوید گناه نیست، مصاحب هلاک کنندگان خواهد شد» (امثال ۲۸ : ۲۴).
کتاب تلمود نیز به عنوان شارح و مفسر عهدعتیق به وظیفه بسیار مهم فرزندان در قبال والدین، وجوب احترام اکید ایشان حتی پس از مرگ آنها، لزوم مساعدت و دستیاری آنها حتی در فرض ناتوانی و فقر فرزند و… توجه داده است: در مورد فریضه احترام به والدین، چه توانایی مالی داشته باشی و چه نداشته باشی، باید، آن را انجام دهی، حتی اگر لازم شود که به در خانه ها بروی و گدایی کنی. در اینباره دو کلمه از کتاب مقدس چشمگیر است : ترس و احترام؛ ترس از پدر، عبارت از این است که فرزند در مکانی که از برای پدر است نایستد، در جایی که مخصوص اوست ننشیند، گفته او را تکذیب نکند و علیه او رأی ندهد. احترام به پدر بدین گونه ای است که فرزند برای پدر، غذا و آشامیدنی و پوشاک و کاشانه تهیه کند و وی را در رفت و بازگشت از خانه کمک نماید. خانه ای که در آن به پدر و مادر احترام می نهند، مشمول لطف و عنایت الهی خواهد بود. هنگامی که انسان به پدر و مادر خود احترام می گذارد، ذات قدوس متبارک می فرماید: چنین است که می گویی در میان آنها به سر برده ام و ایشان به من احترام نموده اند، لکن هنگامی که انسان والدین خود را رنج می دهد و پریشان حال می کند، ذات قدوس متبارک می فرماید: چه خوب که در میان ایشان به سر نبردم، چون اگر در میان آنان منزل می گزیدم، رنج می بردم. حتی در صورتی که پدری با فرزند خود ستیزه کند و او را به خشم آورد، فرزند باید خویشتن داری کند و عملی دور از احترام پدر انجام ندهد. احترام به والدین باید بعد از مرگ ایشان نیز ادامه یابد. انسان باید نسبت به پدر (و مادر) خود، چه در هنگام حیات و چه پس از مرگ وی ادای احترام کند. اگر بعد از مرگ پدر موقعیتی پیش آید که لازم شود پسر از او نقل کند، وی نباید بگوید: پدرم این طور گفته است، بلکه باید چنین بگوید: پدرم و استادم که ای کاش من کفاره مرگ او بشوم، چنین فرموده است. این روش مربوط به دوازده ماه اول پس از مرگ پدر است . بعد از سپری شدن این مدت، هرگاه که نام پدر را می برد، باید این کلمات را بر زبان آورد: یادش برای حیات جاویدان جهان آینده به خیر باشد (کهن، ۱۳۸۲).
-
- محبت به همسر
در عهد عتیق نیز عباراتی دال بر ابراز محبت به همسر وجود دارد: «اکنون تو زیبا هستی ای محبوبه من، اکنون تو زیبا هستی و چشمانت از پشت بُرقِع تو مثل چشمان کبوتر است و موهایت مثل گله بزها است که بر جانب کوه جلعاد خوابیدهاند. دندانهایت مثل گله گوسفندان پشم بریده که از شستن برآمده باشند و همگی آنها توأم زاییده و در آنها یکی هم نازاد نباشد. لبهایت مثل رشته قرمز و دهانت جمیل است و شقیقههایت در عقب بُرقِع تو مانند پاره انار است. گردنت مثل برج داود است که به جهت سلاح خانه بنا شده است و در آن هزار سپر یعنی همه سپرهای شجاعان آویزان است. دو پستانت مثل دو بچه توأم آهو میباشد که در میان سوسنها میچرند، تا نسیم روز بوزد و سایهها بگریزد. به کوه مرّ و به تلّ کندر خواهم رفت. ای محبوبه من، تمامی تو زیبا میباشد. در تو عیبی نیست. » (غزل غزلها۴: ۱-۷)؛ «اکنون تو زیبا هستی ای محبوبه من، اکنون تو زیبا هستی و چشمانت مثل چشمان کبوتر است. » (غزل غزلها۱: ۱۵)؛ «رخسارهایش مثل باغچه بَلَسان و پشتههای ریاحین میباشد. لبهایش سوسنها است که از آنها مرّ صافیمیچکد … دهان او بسیار شیرین و تمام او مرغوبترین است. این است محبوب من و این است یار من، ای دختران اورشلیم. » (غزل غزلها۵: ۱۳ و ۱۶)؛ «ای دختر بشنو و ببین و گوش خود را فرادار، و قوم خود و خانه پدرت را فراموش کن، تا پادشاه مشتاق جمال تو بشود، زیرا او خداوند تو است پس او را عبادت نما. » (مزامیر۴۵: ۱۰-۱۱).
-
- محبت به غیر یهودی
در عهد عتیق، علاوه بر امر محبت به همنوع، فرمانی نیز درباره نهی از کینهجویی و دشمنی صادر شده است: «برادرت را در دلت دشمن مدار» (لاویان ۱۹: ۱۷). بی تفاوتی یا دشمنی نسبت به همسایه نوعی بیحرمتی به خدا تلقی می شود (پیدایش۳: ۱۲؛ ۴: ۹-۱۰). همین اصل جامع را در تفسیر قانون زیر نیز یافت می شود: «اگر گاو یا الاغ دشمنت را یافتی که گم شده و سرگردان است، البته آن را به او بازگردان» (خروج ۲۳: ۴). مقصود از دشمن، یک غیریهودی بتپرست است. هر چند احساس مخالفت با بتپرستان ناگزیر در دل انسانهای خداپرست یافت می شود، مع ذلک این احساس نباید چندان قوی باشد که اصول انسانیت و نوعدوستی را زیرپا بگذارد و از میان ببرد. در بسیاری از موارد، تلمود به یهودیان اجازه میدهد که «به خاطر صلحدوستی و صلحجویی» از حدود مشخص قانون پا را فراتر گذارند، تا آنکه روابط حسنه بین افراد بر هم زده نشود: «ما نباید فقیران غیر یهودی را از برخورداری از خرده ریز محصول، بافههای فراموش شده و محصول گوشههای کشتزارها مانع شویم» (لاویان ۱۹: ۹ و ۱۰). و دانشمندان یهودی این قانون را بدین گونه گسترش دادهاند که: باید به خاطر صلحدوستی و صلحجویی معاش مسکینان غیر یهودی را نیز مانند معاش مستمندان یهودی تأمین کنیم. همانطور که به عیادت بیماران یهودی میرویم، از بیماران غیریهودی نیز عیادت کنیم. و همان گونه که مردگان یهودیان را تشییع میکنیم مردگان غیریهودی را نیز با عزت و احترام به خاک بسپاریم (کهن، ۱۳۸۲: ۲۳۳ و ۲۳۴).
نظریه دانشمندان یهود درباره اخلاقیات جنبه همگانی و جهانی دارد، و تنها معطوف به افراد ملّت آنها نیست. در بسیاری در اندرزهای اخلاقی این دانشمندان کلمهی «بریوت»[۲] به کار رفته است که ترجمهی آن «مخلوقات خدا یا مردم و یا انسانها» است، و به هیچ وجه نمی توان معنی محدودی را برای آن قائل شد. جمله «مخلوقات (مردم) را دوست بدار»، اندرز محبوب هیلل بود. البته بعضی از این اندرزها به غیر یهودیان نیز صریحاً اشاره می کند. فیالمثل: «انسان نباید ذهن مردم را بدزدد و آنها را فریب دهد، حتی ذهن یک یهودی را»، «دزدیدن مال یک غیریهودی عملی شنیعتر است تا دزدی از یک یهودی، زیرا سرقت مال یک غیریهودی شامل گناه عظیم بیحرمتی به نام خدا نیز می شود» (کهن، ۱۳۸۲: ۲۳۳).
-
-
-
-
-
-
-
- راههای کسب محبّت در عهد عتیق
-
-
-
-
-
-
-
- ایمان به خدا: در تورات وجود خدا مسلم انگاشته شده است. فرمان دوم ده فرمان چنین است (خروج ۳: ۲۰). در عهد قدیم ایمان، به معنای اعتماد به خدا (پیدایش۶: ۱۵). تکیه بر او (Driver, 1904, p174؛ Hatch, 1925, p5). و شناخت و تصدیق رابطه محبتآمیزیست که خدا با اسرائیل برقرار کرده است (Torrance, 1956, p112 ؛ Pickar, 2003, p590). خداوند این عهد مبتنی بر عشق را ایجاد کرده و انسان باید به او امیدوار بوده و به وعدههای او باور داشته باشد. شروط این عهد نیز فرامین و دستورات او هستند (تثنیه۵: ۱-۴؛ ۱۹: ۹؛ ۱۱: ۱۳). و برای حصول این امر باید نخست خود انسان شخصاً وارد عمل شده، قلب قوم اسرائیل را ختنه کند و از آن قلبی بسازد که قادر به محبت کردن باشد (تثنیه۳۰: ۶). تمام واژه هایی که در عهد عتیق برای ایمان به کار می روند، متعلّقشان خداوند است و دلالت بر این دارند که به او امیدوار بوده و به وعده های او اعتماد داشته و توجه داشت که او به نحو حداکثری شایسته اعتماد است (Hatch, 1925, p5). ایمان به خداوند شامل کل رابطه ای است که بین خدا و انسان وجود دارد؛ همچنین شامل تمام راه هایی است که انسانها بدان وسیله رابطه خود با خداوند را ابراز می کنند. پس ایمان در عهدقدیم اشاره به پذیرش ذهنی، اعتماد قلبی و اطاعت عملی دارد و همچنین به معنای تصدیق فرامین خدا و اطاعت از آنهاست). در مورد بحث از ایمان در عهد قدیم نک: Garlington, 1990, p 217-224؛ Hatch, 1917, p2-17؛ Morgan, 1912, p689؛ Pickar, 2003, p590؛ Peterson, 2007, p44).
-
- تشبّه به خدا و قداست: اصل اخلاقی تشبّه انسان به خدا (پیدایش۱: ۲۷)، به بنی اسرائیل یاد میدهد که «همنوعت را مانند خود دوست بدار» (لاویان۱۸: ۱۹) زیرا که دیگران هم به مانند خود انسان در صورت خدا آفریده شده و شایسته احترام اند. تقدس الهی به عنوان الگوی ایده آل برای انسان در جهت تشبه جستن به ذات مقدس الهی است (پیدایش، ۱: ۲۶). قداست وپاکدامنی هدف اصلی وعدههای تورات است. درمقدمه مجموعه قوانین اخلاقی تورات آمده است: «مقدس باشید زیرا من خداوند، خدای شما مقدس هستم. » (لاویان۱۹: ۳). صفت قدوسیّت دالّ برآن است که خداوند از هر پستی و پلیدی به دور است و دارای کمال واقعی است که خارج از فهم انسانی است. و مقدس بودن بشر به این معناست که فرد یهودی عالیترین وظیفه خود را این بداند که با احتراز از رفتار ناپسند، قدوسیت خدا را از بیحرمت شدن حفط نماید (کهن، ۱۳۸۲: ۴۷-۴۸). قداست یعنی خالی بودن از گناه وداشتن طهارت کامل که این ازجمله صفات مخصوص خداوند و وسیلهای برای شناسایی حق تعالی از خدایان بت پرستان است. خداوند قدوس گناه را مکروه میدارد وگنهکار را معاقبت مینماید (هاکس، ۱۳۸۳: ۶۹۰). اهمیت این حیات ازمعنای معادل عبری آن «قدش»به دست میآیدکه بیانگر کیفیتی است که نفیاًدوری جستن ازهمه آن چیزهایست که مخالف اراده الهی است واثباتاًخود راوقف عبادت او کردن است. این تقدس درحوزه اخلاق ودین است، درحوزه دین حیات قدسی نفیاًخواستاربرائت ازشرک وبت پرستی است واثباتاٌ پذیرش آیین یهود است که تعالیبخش بشراست. درحوزه اخلاق، قداست نفیاً مخالفت باخودپرستی است واثباتاًتسلیم دربرابراخلاقی که محورش خدمت به دیگران است (اپستاین، ۱۳۸۸، ۱۹-۲۰). از این رو، در قانون اخلاقی قداست دو اصل مهم وجود دارد، که در بطن همکاری خلاقانهی انسان با خدا نهفته است: عدالت و تقوای اخلاقی؛ عدالت جنبه سلبی قداست است و تقوای اخلاقی جنبه اثباتی آن (همان: ۲۴). در حیات مشترک، عدالت به معنای به رسمیت شناختن شش حق بنیادی بود. این حقوق عبارت بودند از حق حیات، حق مالکیت، حق کار، حق داشتن مسکن و سرانجام حقوق فردی که شامل حقوق استراحت و حق آزادی بیان و نیز برحذر داشتن از تنفر، انتقام جویی یا کینه توزی بود.
تقوای اخلاقی باید خود را در قبول تکالیف، خصوصاً در اهتمام به امور مستمندان، ضعفا و درماندگان، خواه دوست خواه دشمن، به نمایش می گذاشت. همچنین باید خود را در مفهوم خیرهای این جهانی، که دارا بودن آنها را نه به عنوان نوعی حق طبیعی بلکه به عنوان امانتی الهی باید ملحوظ داشت، نشان می داد. هنگامی که همسایه ای گرفتار بود، باید به او وام داده می شد که هیچ بهره ای به آن تعلق نمی گرفت (خروج ۲۲: ۲۴). اگر او مجبور می شد زمین پدری خود را به علت فقر بفروشد، آن زمین باید در ایام جشن و شادی به او بازگردانده می شد (لاویان ۲۵). از مشکلات همسایه ی انسان نباید به سود افزایش درآمد شخصی استفاده می شد. از این رو حیات اقتصادی در تورات اساساً به معنای خدمت به همنوعان انسان بود. و در بطن این اصل اخلاقی قانون دوست داشتن همنوعان آن گونه که در دستور بنیادین «همسایه ی خود را مثل خویشتن محبت نما» (لاویان ۱۹: ۱۸). بیان گردیده قرار داشت که آشکارا برای این اظهار شده (آیه ی ۳۴) که فرد غریب غیر اسرائیلی را شامل گردد.
-
- اعمال نیک: شبیه بودن انسان به خداوند، تنها از ناحیهی روح است نه جسم، و دارا بودن روح آسمانی سبب تفوق وبرتری او نسبت به سایر موجوادت و مخلوقات آفریدگار شده است. به همین جهت انسان باید روح خود را پاک و پاکیزه نگهدارد (کهن، ۱۳۸۲: ۹۵) تا بتواند به بالاترین درجه از کمال که شبیه شدن انسان به خداوند است دست یابد (کلنر، ۱۳۸۲: ۲۴۱). انسان وجودی جسمانی و روحانی در طبیعت و اعجاز بزرگ آفرینش است. خداوند از انسان میخواهد در تحقق هدف او که استقرار نهایی خیر بر روی زمین است با او شریک باشد. بدین منظور، وظیفه اساسی آدمی تقلید و پیروی از خداوند است. خداوند ذاتاً مقدس است بنابراین انسان نیز باید مقدس باشد پس وظیفه هر یهودی رعایت اصول تورات است که از طرف خداوند فرستاده شده است. ارتباط خداوند با انسان در یهودیت، بسیار پرهیزکارانه است. این ارتباط براساس حس مشارکت و همکاری قرار دارد و همیشه آکنده از عشق و بخشایش است. انسان شریک فعال خداوند در حاکمیت یافتن اخلاق بر جهان است. انسان به واسطه خلقت اساساً روحانی خود میتواند با توسل به خداوند به ابدیت دست یابد. آدمی میتواند با اعمال نیک و صالح خود به ابدیت برسد. از دیدگاه دین یهود، هدف خداوند از آفرینشِ روح انسانی آن بوده است که آفریدهاش را از خوبیهای خود بهرهمند سازد، اما اگر روح انسانی بدون زندگی جسمانی و هیچ تلاش و زحمتی از ابتدا به طور مستقیم در معرض فیض و خوبیهای بیپایان پروردگار در جهان آخرت قرار میگرفت دچار شرم و خجلت ناشی از عدم بروز شایستگی پاداش میشد و نمیتوانست به طور کامل از نور و رحمت الهی بهرهمند شود. لذا میبایست که آن روح در لباس مادی جسم و تن آدمی به این جهان وارد شود و مدت زمانی را در آزمایشهای گوناگون و گاه سخت و دشوار بگذارند تا با کوشش و تلاش، وفاداری خود را به خداوند و دستورات او نشان دهد و پس از آن با فرا رسیدن مرگ جسمانی و در صورت موفقیت از آزمونهای متفاوت زندگی بتواند با افتخار بر سر سفره فیض الهی بنشیند و با لذت کامل و بدون خجلت از آن بهرهمند شود.
-
- تقوا: تقوا رابطهای دوسویه بین خداوند و اسرائیل است: تقوای الهی به بشر عبارت است از افاضه کردن رحمت مکرر به بنیاسرائیل در مقابل عهدی که با ایشان بست: «و خداوند پیش روی وی عبور کرده، ندا در داد که: یهوه، یهوه، خدای رحیم و رئوف و دیرخشم و کثیر احسان و وفا» (خروج۳۴: ۶؛ ۴: ۲۲؛ ارمیا۳۱: ۳۰؛ اشعیاء۵۴: ۱۰). در مقابل تقوای اسرائیل به خداوند عبارت است از اطاعت و محبت: «پس الان ای اسرائیل، یهُوَه خدایت از تو چه میخواهد، جز اینکه از یهُوَه خدایت بترسی و در همه طریقهایش سلوک نمایی، و او را دوست بداری و یهُوَه خدای خود را به تمامی دل و به تمامی جان خود عبادت نمایی. و اوامر خداوند و فرایض او را که من امروز تو را برای خیریتت امر میفرمایم، نگاه داری. » (تثنیه۱۰: ۱۲-۱۳). در نتیجه از این محبت به خداوند است که محبت برادری نیز نشأت میگیرد و از اینجاست که میکاه در تعریف تقوای حقیقی، عدالت و محبت و تواضع را هم ضمیمه می کند: «و خداوند از تو چه چیز را میطلبد غیر از اینکه انصاف را بجا آوری و رحمت را دوست بداری و در حضور خدای خویش با فروتنی سلوک نمایی؟» (میکاه۶: ۸).
هوشع تقوا را ممارست بر طریق نمیداند بلکه، محبت را مدافع تقوا میداند: زیرا که رحمت را پسند کردم و نه قربانی را، و معرفت خدا را بیشتر از قربانیهای سوختنی (هوشع۶: ۶). هنگامی که فقراء تحت ظلم و ستم باشند و عدالت از بین برود، تقوا بیارزش می شود: مرد مُتّقی از جهان نابود شده، و راست کردار از میان آدمیان معدوم گردیده است. جمیع ایشان برای خون کمین میگذارند و یکدیگر را به دام صید مینمایند (میکاه۷: ۲؛ اشعیاء۵۷: ۱؛ مزامیر۱۲: ۲-۶). و از عبادت انسان متقی به تسبیح مقدّسان تعبیر می شود (مزامیر۳۱: ۲۴؛ ۱۴۹) و به سبب اهمیت تقواست که مسیح ظهور می کند؛ شخصی که بر زمین ملکوت خدا را برپا میدارد: و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوّت و روح معرفت و ترس خداوند (اشعیاء۱۱: ۲).
-
- توکل: یکی دیگر از راههای کسب محبت الهی در عهد عتیق، توکل معرفی شده است. کسی که به خدا توکل دارد، تحت محبت و حمایت خدواند قرار میگیرد: «امّا خدا، طریق او کامل است و کلام خداوند مُصَفی. او برای همه متوکلان خود سپر است» (مزامیر ۱۸: ۳۰ )، «زیرا که پادشاه بر خداوند توکل میدارد، و به رحمت حضرت اعلی جنبش نخواهد خورد. » (مزامیر۲۱: ۷ ) و … .
عهد عتیق معتقد است چون ابراهیم (ع) با تکیه و توکل بر الهام خداوند به کنعان رفت و به دستورهای الهی گوش فرا داد، از اینروی، خداوند نیز او را دوست خود برگزید (اشعیا۴۱: ۸)، و محبت خود را به ابراهیم در قالب دوستی بیان میدارد و وی را محرم راز معرفی مینماید: «من چیزی را که می خواهم انجام بدهم از ابراهیم مخفی نمی کنم. » (پیدایش۱۸: ۱۷).
-
- توبه: طبق مندرجات عهد عتیق خدواند راضی به مرگ و نابودی شخص شریر و بدکاره نیست، بلکه مایل است که او از اعمال بد خود دست بکشد و راه شرارت را ترک گوید و زنده بماند (حزقیال ۳۳: ۱۱)، در نتیجه او مشتاق آن است که خطاکاران توبه کنند، و به ایشان کمک می کند تا در این امر کامیاب شوند. «خداوند نزدیک شکسته دلان است و آنها را از ناامیدی نجات می دهد. » (مزامیر۳۴: ۱۸)، «خداوند به قوم خود می گوید: «من به اورشلیم خواهم آمد تا از تو حمایت کنم و تمام کسانی را که از گناهان خود توبه می کنند نجات دهم. » (اشعیا۵۹: ۲۰) و … .
۴-۱-۳- محبت در عهد جدید
کامل ترین و والاترین آموزه ی عهد جدید، مساله محبت است. بر اساس عهد جدید عیسی مسیح تمامی احکام خدا و گفتار انبیاء را خلاصه شده در محبت می داند و انجام آن را به منزله ی انجام تمام احکام میشمرد (متی ۱۷: ۲۱؛ مرقس ۹: ۲۹). چنانکه حضرت عیسی بزرگترین حکم شریعت خود را دوستی و عشق و محبت به خدا میداند، و زندگی و تعالیم عیسی در کلمه «محبت» خلاصه میشد: اگر خدا شبیه عیسی بود پس «خدا محبت است» (اول یوحنا ۴: ۸؛ هوردن، ۱۳۶۸: ۱۰).