-
- با واژهی دهر و مترادفات آن روزگار،زمانه و زمان ۱۶ تصویر شامل ۲ تشبیه،۱۱ تشخیص،۲کنایه و ۱ تمثیل ساخته شده است:
* مشبهٌبه دست از جهت کوتاه بودن:
چو نوبهار به تو همه چشمها روشن
چو روزگار ز تو دستها همه کوتاه(۶۹۵۷)
*روزگار زال زر؛ مشبهٌبه روزگار سیستان از جهت عدل و نکویی:
روزگار سیستان را با نکویی عدل او
باز نشناسم همی از روزگار زال زر(۳۸۸۱)
*پای روزگار؛ تشخیص:
باغی کزو بریده دست حادثات
کافی کزو کشیده بود پای روزگار(۳۳۵۷)
*حیران ماندن روزگار؛ تشخیص:
داغگاه شهریار اکنون چنان خرم بود
کاندرو از نیکویی حیران بماند روزگار(۳۵۲۰)
*بهرور شدن روزگار؛ تشخیص:
شهریار روزگار تو به تو تاریخ گشت
همچو ما از دولت تو بهره ور شد روزگار(۱۴۴۹)
*سخن گفتن روزگار؛ تشخیص:
نخورد هیچ کس می که روزگار نگفت
به می که زود مر این می خورنده را بگزای(۷۹۰۴)
*چاکری کردن روزگار؛ تشخیص:
ای میر باش تا تو ببینی که روزگار
چون ایستاد خواهد پیشت به چاکری(۷۷۲۴)
*دست روزگار؛ تشخیص:
ای غالیه کشیده ترا دست روزگار
باز این چه غالیه است که تو بردهای به کار(۳۸۸۶)
*سخن گفتن دهر؛ تشخیص:
دهر گوید همی که من نکنم
جز به کار موافقانش قیام(۴۵۶۶)
* مطیع شدن و فرمان بردن زمانه ؛ تشخیص:
زمانه شده مطیع، سپهر ایستاده راست
رعیت نشسته شاد، جهان خوش به شهریار(۲۸۸۲)
سپهر همت او را همی کند خدمت
زمانه دولت او را همی برد فرمان(۵۶۸۱)
*دست داشتن زمان؛ تشخیص:
خیز تا بر گل نو کوزکگی باده خوریم
پیش تا از گل ما کوزه کند دست زمان(۸۷۰۲)
*کفن دوختن زمانه؛ تشخیص:
کسی کز رضای تو بیرون شود
زمانه بدوزد مر او را کفن(۶۲۶۲)
*دست زمانه بر کسی نبودن؛ کنایه از آسیب روزگار در امان ماندن:
خجسته باد بر او مهرگان و دست مباد
زمانه را و جهان را بر او و بر سلطان(۶۳۳۷)
*روزگار بردن؛ کنایه از فرصت از دست دادن(عفیفی، ۱۳۷۲: ذیل روزگار بردن):
مرا از نو شدن مه غرض مبارکی است
چو ماه بینی بشتاب و روزگار مبر(۳۱۹۴)
*دهر در پی هر سور دارد ماتم؛ تمثیل برای بیت زیر:
همیشه تا به گیتی شادیی از پی بود غم را
چنان چون کز پی هر سور دارد دهر ماتم را(۸۳۲۸)
دهقان
- با واژهی دهقان ۱ تصویر به صورت تشبیه ساخته شده است: