علاوه بر ارتباط بین منابع طبیعی- نابرابری و بی ثباتی – جنبههای دیگری هم از اثر منابع طبیعی وجود دارد که میتواند باعث ایجاد مناقشات داخلی گردد. یکی از مهمترین جنبهها افزایش انتظارات عمومی همزمان با افزایش درآمدهای منابع طبیعی است. اگر برخی از زیر گروههای اجتماعی به این جمعبندی برسند که حق آنها از این افزایش ثروت ضایع گردیده است، صرفنظر از اینکه آیا واقعاً حق از جانب آنها است یا خیر، میتوانند زمینه ساز افزایش بی ثباتی سیاسی گردند. یکی از نمونهها در این بحث کشور نیجریه است که افزایش انتظارات عمومی حمله به خطوط لولههای نفت، گروگان گیری کارگران خارجی شرکتهای نفتی و مواردی مشابه را در پی داشت. افزایش احتمال مناقشات داخلی در کشورهای دارای منابع طبیعی فراوان میتواند منجر به ظهور دولتهایی گردد که برای حفظ قدرت، خود را کنار کشیده و به جای حل و فصل مناقشات تماشاچی این منازعات و کشمکشها بین گروههای داخلی شود و صرفاً در زمانی که منافع خود دولتمردان در خطر قرار میگیرد خود نیز به یک پای این درگیریها تبدیل میگردد. این امر میتواند سبب گردد تا دولتها بیش از پیش به جای پرداختن به مسئولیتهای اصلی خود، درگیر دعواهای قدرت و حفظ منافع گردند.
۴٫۳٫۱۰٫۲ فساد
رانتجویی، فساد و نهادها در کشورهای دارای منابع غنی طبیعی شدیداً با هم در ارتباط هستند. رقابت شدید بر سر تصاحب سهمی از این کیک بزرگ به همراه محدودیتهای ضعیف نهادی موجود در این کشورها، نتیجهای جز افزایش فساد در پی نخواهد داشت.
۱٫۴٫۳٫۱۰٫۲ تعریف فساد
عبارت فساد در انگلیسی از کلمه لاتین کراپشن[۴۵] گرفته شده که به معنی نزول و افول اخلاقی، رفتار پست، رذیلانه و زشت است. این مفهوم شامل افول فیزیکی نظیر تخریب یا ضایع کردن هر چیزی است و یا اضمحلال اخلاقی و تخریب و یکپارچگی در انجام وظیفه از طریق اخذ رشوه ، رفتار های تبعیض آمیز و “پارتی بازی"را شامل میشود و ابعاد مختلفی دارد (جانسون[۴۶]، ۲۰۰۵). بر طبق دیکشنری آکسفورد معنی کراپت در مسائل اجتماعی به معنی رشوه و صفت کراپشن به معنی اضمحلال اخلاقی، تعریفمیگردد.که هیچکدام از آنها محدود به یک بخش خاصینمیشود. شناخت مشکل فساد مستلزم داشتن رویکرد چند وجهی است. و حوزههای مختلفی را از علوم سیاسی تا اقتصاد را در بر میگیرد. رابرت کلیت گارد فرمول زیر را در مورد فساد ارائه میدهد:
حساب پس دهی یا پاسخگویی - انحصار + اختیار = فساد
فساد به مثابه پدیدهای است که تمامی کشورها را به گونه ای و در سطحی آلوده به خود کرده است و هیچ جامعهای نمیتواند ادعا کند که عاری از هر گونه فساد است. برای فساد تعاریف و تقسیمبندی های مختلفی ارائه گردیده است. فساد را میتوان به چند نوع تقسیم نمودکه عمده ترین اقسام آن عبارتند از: فساد سیاسی، فساد قانونی، فساد اداری و فساد اقتصادی که هر چهار مورد فوق نتیجه تعاملات میان سیاستمداران، بوروکراتها و شهروندان است.
-
- فساد سیاسی یعنی استفاده از قدرت سیاسی جهت تحقق اهداف شخصی و نا مشروع[۴۷]. تعریف دیگر از فساد سیاسی عبارت است از: معامله با افراد بلند پایه ای که از سمت و مقام خود برای بدست آوردن رشوه های کلان از شرکت های ملی و بین المللی یا داوطلبان پروژه ها و قراردادها استفاده میکنند یا مبالغ هنگفتی را از خزانه داری عمومی به نفع خود اختلاس وبه حساب بانکی خود واریز میکنند[۴۸].
-
- فساد قانونی یعنی وضع قوانین تبعیض آمیز به نفع سیاستمداران قدرتمند و طبقات مورد لطف دولت.
-
- فساد اقتصادی یعنی اعمال و رفتاری که باعث تکاثر ثروت و شکاف عمیق طبقاتیو اختلال در نظم اقتصادی میشود. (شکری و خیرگو ،۱۳۸۸)
-
- برای فساد اداری یا مالی تعاریف متعددی وجود دارد:
گونارمیردال، تمام شکل های گوناگون انحراف یا اعمال قدرت شخصی و استفاده نا مشروع از مقام و موقعیت شغلی را از مصادیق فساد میداند. مک مولن معتقد است فساد زمانی رخ میدهد که یک مامور دولت به ازای انجام دادن کاری که از اقدام به آن نهی شده است، رشوه ای نقدی ویا جنسی قبول نماید[۴۹]. طبق تعریف بانک جهانی[۵۰] فساد مالی عبارت است از: سوء استفاده از قدرت عمومی برای کسب منافع خصوصی. طبق تعریفی دیگر فساد مالی، معامله ای بین بازیگران بخش خصوصی و دولتی است که از طریق آن کالاهای عمومی به طور نا مشروع به سودها و منافع خصوصی تبدیل میشود[۵۱].
طبق گزارش بانک جهانی (۱۹۹۷) ” دو نوع فساد وجود دارد. اول زمانی که شما به قانونگذار مبلغی را میپردازید وآنچه را که میخواهید به دست میآورید. دوم زمانی که شما مبلغی را که توافق کردهاید را میپردازید و به منزل میروید و هر شب وقتی دراز میکشید نگران این هستید که آیا به خواستهتان میرسید یا اینکه کسی در عوض شما ادعای حق السکوت کند (این تفکر در بررسیهای بانک جهانی و دانشگاه بازل تکامل یافته است).
در طبقهبندی دیگری، فساد را به فساد کلان و فساد خرد تقسیم میکنند. فساد کلان اشاره به فساد مقامات ارشد دولتی، وزرا و مدیران ارشد یک نظام دارد و معمولا مبلغ کلانی را در بر میگیرد[۵۲]. فساد خرد را “فساد خیابانی” یا “فساد پایین” تعریف میکنندکه به نوعی از فساد دلالت میکند که مردم در ادارات دولتی با آن مواجه میشوند.
فساد میتواند به عنوان استفادهی نا صحیح از قدرت یا موقعیت خصوصی یا عمومی برای کسب نفع شخصی در تضاد با قوانین و قواعد رسمی یا غیر رسمی مورد قبول هر کشور تعریف شود (کافمن، ۲۰۰۳). این تعریف را میتوان در قالب مسألهی استاندارد کارگزار – کارفرما چنین مطرح نمود که فساد حالتی است که کارگزار از اصول مورد توافق خود با کارفرما به خاطر نفع شخصی خود تخطی نماید.
در طبقه بندی دیگر، فساد را به دو نوع تقسیم بندی شده است:
-
- نوع اول، که فساد با مقیاس کوچک نامیده میشود، حالتی است که مبالغی به عنوان” پرداختهای کار راه انداز” یا رشوه در سطوح پایین دولت، بنگاههای اقتصادی یا سازمانهای غیر دولتی مانند سطح بروکراتها پرداخت و دریافت میشود.
-
- نوع دوم که فساد “بزرگ” نامیده میشود حالتی است که در آن نهادهایی که در بسیاری از جوامع برای حفاظت آنها از فسادهای با مقیاس کوچک تأسیس گردیدهاند، خود دچار فساد گردند (مورین، ۲۰۰۷). این نوع فساد که فراگیرتر و مسئلهسازتر نیز است، پایههای حکومت را سست کرده، باعث تحریف انگیزهها شده، نهادها را ناتوان نموده و ثروت و قدرت را به شکلی ناصحیح باز توزیع مینماید؛ که نتیجهی آن روند توسعهای ضعیف و آهسته است.
با تکیه بر تعاریف ذکر شده، در مجموع میتوان گفت که فساد یک رفتار رانت جویانه است که بخشی از آن میتواند به علت دخالت مفرط و فراگیر دولت در مبادلات خصوصی باشد. تغییر سیاستها و قوانین دولتی نیز میتواند زمینههایی برای فساد ایجاد نماید مانند معافیتهای مالیاتی یا تغییر نرخهای مالیات، یارانه، نرخ های ارز چند گانه، مجوزهای صادرات و واردات و …
۲٫۴٫۳٫۱۰٫۲ تاریخچهی فساد
در دههی ۱۹۶۰، اقتصاددانان فرضیه هایی را ارائه نمودند که بر اساس آنها فساد دولت مردان یک فرایند چانهزنی کوزی است. در واقع، درک اولیه از فساد به این صورت بود که آنها فساد را به عنوان حرکتی خزنده از طرف بازار به سمت مبادلات ناکآرای دولتی میدانستند. فرضیهی اصلی این نوع نگاه به این است که اگر دولتمردان مجوزهایی که بر سر آنها رقابت وجود دارد را به بالاترین رقم پیشنهادی بدهند، هر چند این کار در فضای غیر قانونی و فاسد صورت پذیرد، کارایی در چنین شرایطی افزایش مییابد. بنابراین در این رویکرد، در جوامعی که مواجه با هزینههای مبادلاتی بالاهستند، فساد میتواند اثری مثبت داشته باشد (مورین،۲۰۰۷).
تحقیقات اخیر این رویکرد در مورد فساد را رد مینمایند. اقتصاددانان جدید هزینههای تحمیلی ناشی از فساد را مورد توجه قرار دادهاند. این هزینهها طیف وسیعی از مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در بر میگیرند که عبارتند از تحریف منابع عمومی و سرمایهی انسانی از فعالیتهای مولد به سمت فعالیتهای غیر مولد، افزایش بی ثباتی، افزایش هزینههای سرمایهگذاری و دشواری برنامه ریزی در شرایط عدم اطمینان و در نهایت، کاهش رشد اقتصادی.
تحقیقات جدید نشان میدهدکه هزینههای مبادله که جزئی لاینفک از مبادلات فاسد است، خود باعث افزایش ناکارایی میگردد. از آنجا که توافقات صورت گرفته در چانهزنیهای مبادلات فاسد قابل پیگیری قانونی نبوده و از پشتوانه اجرایی خاصی برخوردار نیست (مگر بحث حفظ اعتبار بازاری)، لذا هزینههای انتظاری چنین مبادلاتی بالا است. این هزینهها باعث کاهش مبادلات شده (حتی بر اساس رویکرد نئوکلاسیک) و بازده کل اقتصادی را از وضعیت بهینه کاهش میدهد.
بحث مهمتری هم وجود دارد که بر اساس آن جدا از اینکه آیا فساد مطابق رویکرد اقتصاددانان متقدم تر کارآیی را افزایش میدهد یا خیر، فسادهای بزرگ اثری عمیق و جدی بر توزیع داشته و باعث تحریف تخصیص منابع به سمتی میشود که بیشترین ضرر را برای افراد فقیر دارد (تانزی و داودی، ۱۳۸۱).
همان طور که در قبل مطرح گردید، نابرابری میتواند باعث کاهش رشد، توسعهی آهسته و افزایش بیثباتی گردد. بر اساس این رویکرد، فساد متمرکز میتوان منجر به رشد آرامتر در سرمایهی انسانی کارآفرینان کمتر و در نهایت یک اقتصاد بیمار و کند گردد. بنابراین، حتی اگر کشوری دیدگاههای ارزشی خاص نسبت به بحث برابری نداشته باشد، باز هم اثرات متعاقب نابرابری که فساد یکی از آنهاست برای هر کشوری نگران کننده خواهد بود.
بعلاوه، فساد باعث گسترش یک چرخهی معیوب میگردد. فساد میتواند خود باعث از بین رفتن انگیزههای مبارزه با رانتجویی و فساد گردد. هنگامی که مردم مشاهده میکنند که فعالیتهای جامعهای که در آن زندگی میکنند سرشار از رفتارهای فاسد است، قبح فساد در جامعه شکسته شده و هزینههای فساد و رانتجویی در جامعه کاهش مییابد. به علاوه، افزایش احتمال وقوع فساد در جامعه اعتبار دولتمردان و سیاسیون را کاهش میدهد. این کاهش اعتبار در عوض، بی قیدی کارکنان دولت را نیزافزایش داده و فعالان سیاسی را ترغیب مینماید تا به آرامی خود را از آحاد مردم جدا کرده و در گروهی از افراد ذینفوذ محدود نمایند.
یکی از دلایلی که سبب میشود افزایش فساد، بی قیدی کارکنان دولت را افزایش دهد این است که افزایش فساد بر حساب و کتابهای افراد دولتی در مورد اینکه تعامل با ارباب رجوعان چه تاثیری بر منافع آنان خواهد داشت نیز اثر دارد، به این معنی که کارکنان دولت ممکن است به این جمعبندی برسند که به کار ارباب رجوعی برسند که بیشترین منفعت را برای آنها دارد؛ برای مثال ارباب رجوعی که میتواند در جای دیگری از دولت کار او را راه بیاندازد، یا ارباب رجوعی که حاضر به پرداخت رشوهی بالاتری است و غیره.
همچنین افزایش فساد چنان فضا را غیر شفاف و اطلاعات مورد وثوق از عملکرد کارکنان را کاهش میدهد که سبب میشود که دولت مردانی که قید خاصی نسبت به تعهدات و قوانین عمومی ندارند، هزینهی کمتری را متحمل گردند. علاوه بر این، هزینههای دولت مردان برای انجام کارهای فاسد با افزایش فساد کاهش مییابد، زیرا احتمال لو رفتن و دستگیر شدن این افراد نیز کاهش مییابد.
همهی این انگیزههای تغییر که با هم ترکیب گردند تأییدی بر این فرضیهی بانک جهانی (۲۰۰۴) خواهند بود که “فساد دارای بازدهی فزاینده است: افزایش در فعالیتهای رانتجویانه احتمالاً باعث ترغیب فساد خواهند شد نه کاهش آن” و تعادل رفتارهای فاسد از نوع تعادل وابسته (به سایر عملگران اقتصادی) است.
از آنجا که فساد فسادزا است، شرایط اولیهی فساد تعیین کنندهی میزان انگیزهی سیاستگزاران برای مبارزه با فساد خواهد بود. در جوامعی که دچار فساد گسترده هستند، مجازاتهای اجتماعی فساد کمتر، نرخهای تنزیل بیشتر و ریسک پذیری کمتر است. بنابراین، در یک جامعهی فاسد، هزینههای سیاستگزاری باید کاملاً بر اساس کل “هزینههای فساد” باشد تا این اطمینان به وجود آید که نتیجهی این سیاستها سبب خواهد گردید تا هزینههای فساد بیش از منافع آن گردد.
۳٫۴٫۳٫۱۰٫۲ ارتباط فساد با منابع طبیعی
اشکال مختلفی که از فساد داریم، را میتوان در یک قالب کلیتر که بر حسب تعریف عمومی از فساد میدهند، مورد بررسی قرار داد که توضیح دهند تحت چه شرایطی و چه وقت فساد صورت میگیرد؟ عواملی با طیف گسترده و متنوع هستند که تلفیق آنها منجر به فساد میشود، در تعریف کلی و عمومی معادله فساد گفته میشود، فساد مساوی است با انحصار به اضافه صلاحدید (که بهترین تعریف برای آن تشخیص مصلحت است) منهای پاسخگویی. عبارت فوق به زبان انگلیسی برابر است با:
Corruption=monopoly+discretion-accountability
انحصار مطرح شده در معادله فوق در همه ابعاد میتواند باشد. بنابراین، باید به زمینههای شکلگیری فساد توجه شود. این فرمول را اگر در اقتصاد نفتی بیاوریم خیلی معنادارتر میشود. اقتصاد وابسته به نفت که درآمدهای ارزی در آن شکل گرفته و به همین دلیل است که فساد در اقتصاد نفتی با عمدهی کشورهایی که با فساد درگیر هستند، متفاوت است و عمدتاً ناشی از رانت نفت است. بنابراین، یکی از انحصارات، انحصار در مدیریت منابع نفتی است که منجر به شکلگیری یک تورم ساختاری در اقتصاد نفتی میشود یعنی صرف نظر از اینکه چه دولتی سر کار باشد این شیوه مدیریت منابع عمومی در اقتصاد نفتی خود به خود منجر به تورم میشود.
نظام سیاسی با نظام تولیدی ارتباط تنگاتنگی دارند از همین منظر، به خاطر همین نظام سیاسی ویژه نیازمند یک درآمد مالی است و اقتصاد آن هم از طرف دیگر وابسته است به نظام تولید، چون این فعالیت بخشهای مولد است که تولید ثروت میکند، بنابراین، ارتباط تنگاتنگ نظام سیاسی و نظام تولیدی خیلی خیلی معنادار میشود و بیجهت نیست که در اقتصاد نفتی، نفت تعیینکننده همه الگوهای تولیدی است. اگر بخش صنعت، کشاورزی یا خدمات تولید دارند با درآمدهای حاصل از نفت و توزیع آن ارتباط دارند.
اگر بخواهیم مدلی برای اقتصاد نفتی ایران، تعریف کنیم که براساس آن بتوانیم فساد را کنترل کنیم باید از دو وجه به آن بپردازیم: یکی، فقدان نهادهایی که نظارتی و مدنی و سیاسی هستند و باید به گونهای کار کنند تا انحصار را مانع از تراکم شوند و این عملاً یک حلقه مفقوده مهم در اقتصاد سیاسی ایران و یک عامل تشدید فساد است. بحث نحوه مدیریت منابع نفتی در ایران با این شیوه و بالذات یکی از منابع اصلی فساد است و تا زمانی که این ساخت تغییر نکند امکان اصلاح ساخت فساد در ایران وجود ندارد.
بخش دیگری از فساد برمیگردد به کارکرد نهادهایی که قدرت را بسازند. درجامعه ما قانون اساسی، از طرفی بر آزادیهای فردی، مطبوعات و آزادیهای احزاب تأکید دارد و همزمان، همه اینها را هم به گونهای کماثر یا بیاثر میکند یعنی عملاً نهادهای مدنی و فعال که بتوانند بیرون از نظام حکومتی به حکومت نگاه کنند، از بین میروند.
تا وقتی که چنین تصور شود که مدیریت ناصحیح درآمدها اغلب به خاطر اشتباهات یا طمع ورزیهای ساده اتفاق میافتد، این نوع نگرش علاوه بر اینکه دقیق نیست، چیز مفیدی هم در اختیار قرار نمیدهد که بتوان مبتنی بر آن گزینههای سیاستی کارآمدی برای اصلاح این معزل مدیریت درآمد ارائه نماییم. انگیزههای واقعیای که در پس این نوع مدیریت منابع طبیعی پنهان گشته بسیار پیچیدهتر و عمیقتر از تصور اولیه و ساده انگارانهی ماست. به طور نمونه، فساد نهادهایی که ماهیتاً برای مقابله با فساد ایجاد گردیدهاند منجر به فضایی میشود که در آن عملاً ابزار مناسبی برای مقابله با فساد وجود ندارد. لذا مدیران فاسد دولتی که از درآمد های منابع طبیعی منتفع هستند، هر چند در ظاهر برای عوام فریبی از برخی از ابزارهای مبارزه با فساد حمایت میکنند اما در پس پرده در جهت تخریب هر چه بیشتر نهادهای مسئول تلاش میکنند که نتیجهی نا کارآمدی همان ابزارهاست.
در برخی از موارد، منابع طبیعی عامل اصلی ایجاد موج فساد است. در این موارد، دولت نقش بزرگ و مستقیم در عملکرد اقتصادی داشته و ورای مدیریت منابع ، محیطی انحصاری ایجاد نموده است. محیطی که در آن اطلاعات ناقص و نهادهای ضعیف جوابگویی دولتمردان را کاهش داده و در عوض اعمال نظر شخصی آنها در نوع مدیریت درآمدهای منابع را نافذتر نموده است. به علاوه، با توجه به این که در صورت ورود شرکتی چند ملیتی به عرصهی صنایع استخراجی این گونه کشورها، این شرکتها میتوانند رانتهای انحصاری قابل توجهی به دستآورند و با توجه به اینکه ماهیت قرار دادهای مربوط به بخش استخراجی و رقم آنها به نظر و سلیقهی دولتمردان نیز ارتباط دارد، لذا در صورتیکه دولتمردان این کشورها از شرکتهای چند ملیتی تقاضای رشوه یا پرداختهای غیر شفاف و فاسد نمایند، این شرکتها با کمال میل میپذیرند. این امر منجر به ایجاد نوع خاصی از فساد به نام فساد “دسیسه آمیز” میگرددکه به سختی میتوان آن را از بین برد زیرا احزاب اصلی و صاحبان قدرت اینگونه کشورها خود از این گونه فساد نفع برده و لذا از آن حمایت میکنند.
۴٫۴٫۳٫۱۰٫۲ رانتجویی و فساد
برخی از محققان بیان کردهاند که فساد ممکن است از طریق دو مکانیزم توسعه اقتصادی را افزایش دهد. اول، فساد افراد را قادر میسازد تا از انجام بروکراسی اداری دور بمانند. دوم، آن دسته از کارمندان دولت که فرصت یافتهاند تا رشوه بگیرند بیشتر کار و فعالیت خواهند کرد. در حالیکه مکانیزم اول احتمال افزایش مفید بودن فساد برای توسعه اقتصادی در کشورهایی که قوانین بروکراتیک فراوانی دارند را افزایش میدهد، مکانیزم دوم نیز بدون در نظر گرفتن این مسئله توسعه اقتصادی را افزایش میدهد. در مقابل شلیفر و ویشنی بیان میکنند که فساد رشد اقتصادی را کاهش میدهد. رز آکرمن[۵۳] نیز راجع به محدود شدن فساد به مناطقی که از نظر اقتصادی مطلوب هستند هشدار داده است. مورفی، شلیفر و ویشنی نیز شواهدی را ارائه میدهند از اینکه کشورهایی که افراد با استعداد به فعالیتهای رانت جویانه روی میآورند رشد آهسته تری پیدا میکنند.