سگ نمیشد که استخوان فتاده بود بنگرست آن شاه سگ استاده بود
تکرار ۱:
گفت آخر پیش چون من پادشاه سوی غیری چون توان کردن نگاه
تکرار ۲:
گر بخوردی سوزن آن سگ صدهزار بهترش بودی که بی آن رشته کار
تکرار ۳:
مرد سگبان گفت سگ آراسته است جمله اندام سگ پر خواسته است
تکرا ۴:
گرچه این سگ دشت و صحرا را سزاست اطلس و زرّ و گهر ما را هواست
در پایان روایت حکایت رویداد جدایی از شاه که نماد دوست است می تواند برای هر انسانی روی دهد، اما در این جا فقط یک بار بیان شدهاست:
تــا اگـر بـا خـویـش آیـد بـعـد از ایـن خـویـش را آراسـتـه بـیـنــد چـنــیـن
یــادش آیـد کــاشــنـایـی یـافـتـسـت وز چـو مـن شـاهـی جـدایـی یافتست
۴-۳۴ وجه روایی
۴-۳۴-۱ فاصله:
در روایت حکایت از تنوع وجوه روایی بیبهره است و دلیل آن تکنیک روایی نویسنده در روایت حکایت است. در بیتهای ۱، ۱۰، ۱۲ و ۱۴ گفتار مستقیم و در بیت (۹) تفکر مستقیم بکارگرفته شده است.
۴-۳۵ کانون روایی
کانون بیرونی – بازنمود ناهمگن
کانون صفر - بازنمود همگن
۴-۳۶ لحن یا آوا
۴-۳۶-۱ زمان روایت:
میتوانیم بگوییم که این روایت، روایت پیشازمانی است؛ راوی رخدادها را بعد از وقوعشان (نشان دادهشده با افعال گذشته) باز میگوید. نویسنده با آوردن (ی) نکره در بیت اول و در واژه خسروی و نیز افعال گذشته پیش آزمانی رخدادها را برای مخاطب آشکار می کند.
۴-۳۶-۲ مکان راوی:
در حکایت دو نوع مکان برای راوی در آن به کارگرفته شده :
- راوی سوم شخص دانای کل است که در میان روایت خود را نشان میدهد و سخنش را آشکار می کند و با مخاطب به سخن گفتن می پردازد. و به گونه یک شخصیت با مخاطب سخن میگوید مانند ابیات: ( ۱۱ و ۱۷ تا ۲۱).
و دیگر اینکه در طی روایت حکایت، راوی بیرون از حکایت قرار دارد، در واقع نویسنده حکایت، راوی حکایت است. و با کانون روایت سوم شخص محدود بیان می شود.
حکایت ( ۵)عذر آوردن مرغان
۴-۳۷ شیخ خرقانی و تناول بادنجان
شیـخ خـرقانی که عرش ایوانش بـود روزگـاری شـوق بـادنـجـانش بود
مـادرش از خشـم شیـخ آورد شــور تـا بـدادش نـیم بادنـجـان بـزور
چون بخورد آن نیم بادنـجان که بود سـر فـرزنـدش جـدا کردنـد زود
چـون درآمد شـب، سر آن پـاک زاد مــدبــری در آســـتـان او نـهـاد
شـیخ گـفـتا، نـه مـن آشـفـته کـار گـفـتهام پـیـش شـمـا باری هـزار
کین گدا گـر هـیچ بادنجان خـورد تـا بـجـنـبد ضـربتی بر جان خورد
هر زمانم چون بسوزد جـان چنـین نیـسـت بـا او کـار مـن آسان چنین
هر که را او در کشد در کار خویش دم نـیـارد زد دمـی بی یار خویش
سخـت کـارسـت ایـن کـه اوفـتاد بـرتـر از جـنـگ و مـدارا اوفتــاد
هـیچ دانـی را نـه دانـش نـه قرار بـا هــمــه دانی بـیـفتـادسـت کـار
هـر زمـانی مـیـهمـانـی در رسـد کــاروانــی امــتـحـانـی در رسـد
گرچه صد غم هست بر جان عزیز نیـز مـیآیـد چـو خـواهـد بود نیز
هـر کـه از کـتـم عدم شد آشکار سر بسر را خون نخواهد ریخت زار
صـد هـزاران عـاشـق سر تیز او جـان کـنـند ایـثار یک خـون ریز او
جـملـه جانها از آن آیـد بـکار تـا بـریـزد خــون جــانهـا زار زار
(همان: ۱۴۳ – ۱۴۴)
۴-۳۸ سطوح روایی:
توضیح لایه های ساختاری حکایت:
۱-نویسنده ملموس: فریدالدین عطار نیشابوری خواننده ملموس : من خواننده و تمام کسانی که توانایی خواندن و درک این حکایت دارند.
۲-نویسنده انتزاعی : من مجرد فریدالدین عطار نیشابوری خواننده انتزاعی: من انتزاعی و تمام کسانی که این روایت را می خوانند.
۳-راوی تخیلی: سوم شخص (دانای کل نامحدود) و نیز دانای کل محدود سوم شخص از به روایت شیخ خرقانی. مخاطب تخیلی : سالکان
۴-کنشگر : شیخ خرقانی، مادر شیخ.
۴-۳۹ زمان روایی
۴-۴۰ نظم
حکایت شیخ خرقانی شامل چند رخداد است که با نظم به دنبال هم روی می دهند:
- شیخ روزگار ی شوق تناول بادنجان داشتهاست (رخداد از نوع تحولات و رخدادهای درونی است.) ۲- خشمگین شدن مادر شیخ ۳- شیخ نیم بادنجان تناول می کند.۴- آسیب دیدن شیخ در سلوک.