سادگی ام چون خانواده بیشیله پیلهای هستیم و همه چیز را عین واقعیت مطرح میکنیم قربانی این شده ایم که شخص سومی که میآید در زندگیمان حرفشان را راست میگیریم و دورویی در ما نیست وشیله پیله در ما نیست متاسفانه ما قربانی سادگیمان شدهایم زندگی اولم قربانی سادگیام شد و همه چیز را عین واقعیت می گفتیم ولی طرف اینطوری نبود(مورد شماره ۳۱، ۳۰ ساله، کارمند بخش خصوصی،سبکزندگی جسورانه).
قربانی عدم مهارتهای شغلی و اجتماعی
قربانی قانون. زمان من قانون کنکور عوض شدو من با رتبهام می توانستم پزشکی قبول شوم ولی نشدم(مصاحبه شماره ۴۱، ۲۳ ساله، کارشناس مامایی، سبکزندگی محافظهکارانه).
تغییر قوانین و سیاستهای غلط کشور
من قربانی اعتیاد همسرم شدم. سالها به خاطر اعتیاد افتاد زندان و من مجبور شدم با مادر شوهر زندگی کنم و بچهها را بزرگ کنم. کتک خوردم و آزاراهای زیادی دیدم(مورد شماره ۱۷، ۴۵ ساله، پرستار، سبکزندگی مصلحتاندیش)
اعتیاد
ما همه قربانی افکار اطرافیانمان هستیم هرچقدر این اطرافیان به ما نزدیک تر باشند درصد قربانی بالاتر است. خیلی از اطرافیانم قربانی رفتار پدر و مادرشان و تعصبهای بیجای خانواده و جامعه هستند(مورد شماره ۳۸، ۲۸ساله، هنرمند، سبکزندگی جسورانه).
من قربانی تابو بکارت و اینکه آگاهی لازم برای زندگی مشترک در زمینه جنسی نداشتم(مورد شماره ۲۸، ۲۹ ساله متأهل،مصلحتاندیش).
افکار و عوامل غلط جامعه
بله خانمی را در همین محله خزانه دیدم که ازم خواست بلوتوثم را روشن کنم و برایم بلوتوث سکسی می فرستاد و حتی پیشنهاد جا و مکان هم به من داد که می خواستم بلایی به سرش بیاورم که فقط به خاطر اینکه آبروی خودم نرود چیزی نگفتم. خانم قواد بوده و مشکل داشته است…….. هنوز که هنوزه اعصابم به هم میریزد و با خودم فکر میکنم شاید من رفتاری داشتم که چنین پیشنهادی به من شدهاست(مورد شماره ۱۳، ۲۳ ساله دانشجوی گرافیک، سبکزندگی جسورانه).
پیشنهاد قوادان
در محیطهای کار و در بخش خصوصی اینکه شاید مدیران برای پرسنلشان دندان تیز کنند……. جای دیگری که رفتم همان اول قضیه مطلقه بودنم را گفتم که استخدامم بهم نخورد مدیرمالی آنجا یک مدتی که گذشت گفت بیا با هم رابطه داشته باشیم یا بیا صیغه من شو و برایت خانه میگیرم و این موردها در جامعه ما متأسفانه هست(مورد شماره ۳۳،۴۰ ساله،سیکل خانهدار، سبکزندگی محافظهکار).
پیشنهاد بیشرمانه
بله همین که گفتم. درمورد تجاوزی که برایم افتاد هم باید بگویم……….من ۱۷ساله بودم که این اتفاق برایم افتاد من خیلی ساده بودم خیلی بچه بودم اصلاً فکرش را نمیکردم(مورد شماره۷، ۲۶ ساله، کارمند،سبکزندگی جسورانه)
حدود ۵سال پیش…. رسیده بودم درب منزلمان و منزل ما دقیقا نبش یک خیابان فرعی است و خیابان پرترددی هم هست و ساعت ۴عصر هم بود و ساعت خلوتی هم نبود کلید انداختم درب را باز بکنم یک موتوری من را هل داد داخل و چاقو داشت و من را تهدید کرد و از من خواهشی داشت من داد کشیدم و مادرم اینها نبودند در را بست و…….(مورد شماره ۳۵، ۲۵ ساله، کارمند،سبکزندگی محافظهکارانه)
تجاوز
عمویم…. در جاده ایلام تصادف می کند خودش راننده بود پدرزنش کنارش بود و خانمش هم فوت می کند و همه می روند در کما جز مادر و پدرزنش و عمویم حافظه کوتاه مدتش را از دست داد بابام کارخانه داشت آن زمان و ما داشتیم همه چیز را تمام می کردیم و می خواستیم خارج از کشور زندگی کنیم و بابام هی آورد و خرج اینها کرد و پولها تمام شد عمویم خوب شد وبعد ما فقط توانستیم با آن پول برویم خیابان پیروزی یک خانه بخریم و تمام زندگی مان خرج شد کارخانه قطعه سازی برای ایران خودرو داشت و با شوهرخاله ام و برادرش شریک بودند. و وقتی بابام تصادف کرد من هیچ پشتوانه ای نداشتم(مورد شماره ۲۴، ۲۳ ساله، کارمند بخش خصوصی،سبکزندگی محافظهکارانه)
تصادف جادهای
زندگی اول قربانی شدم خودم تصمیم نگرفتم برای ازدواج قربانی شدم وخوب بزرگترها تصمیم گرفتند و همینطوری ما را دادند رفتیم واقعاً در آن زندگی قربانی شدیم اذیت و آزاری که شدیم مردی که از نظر روحی و روانی مشکل داشت و بچههای مریض و مشکل دار و زن را نمی فهمید و خیلی آدم ناهنجاری بود و سرهر چیز کوچک دعوا و جنجال و کتک کاری دندان می شکاند فک می شکاندو دماغم را شکاند و اصلاً متوجه نبود که منی که زنم و در خانه کار می کنم دارم کار می کنم و خوب هر روز می گفت چرا من کار کنم تو بخوری من هم می رفتم خانه مردم کار می کردم و خرج خودم و بچههایم را در می آوردم و هر کاری می کردم تا او به من خرجی ندهد و خرجی هم اواخر نمی داد بچههایم ناتوان ذهنی داشتند. قربانی تصمیم گیریهای بزرگترها شدیم(مورد شماره ۳۳، ۴۰ ساله، خانهدار، سبکزندگی محافظهکارانه).
تصمیم دیگران
بله، مربوط به الآن نیست چند دفعه پیش آمده که از پشت یک دستی میزنند یا میگیرند و میروند اولین باربچه بودم و فقط شروع کردم به گریه کردن جرات نداشتم داد و جیغ بزنم یا مرده را بزنم(مورد شماره ۱۸، ۲۰ساله، دانشجو، سبکزندگی جسورانه).
تعرضهای کلامیو غیرکلامی
امثال من و خواهرم که حرفهای بی خود و زننده شنیدیم و جوانیمان هدر رفت کسی که زندگی اش هدر برود. خوب زندگی اولمان هدر رفت و در زندگی دوم هم خیلی سختی کشیدیم تا آنرا بسازیم. قربانی کسی ست که سختی در زندگی زیاد بکشد جوانی اش تباه شود وقتی می نشینم می بینم جوانی ام بی خودی تباه شده. اگر شوحرمان شهید نمیشدند انقدر اذیت نمیشدیم(مورد شماره ۴۲، ۵۱ ساله، خانهدار، سبکزندگی محافظهکارانه)
جنگ
بله تمام عمرم قربانی بودم شوهرم به من خیانت کرد احساس میکنم قدرت مقابله نداشتم وقتی بهش گفتم انکارش کرد ولی وقتی فکر کردم باید مقابله کنم با این رفتارش از هر طریقی حالا یا با طلاق و.. چون فکر کردم بچهها و پدر و مادرم آسیب میبینند. له شدم ولی صدایم در نیامد(مورد شماره۱۵، ۴۰ ساله، پزشک، سبکزندگی مصلحتاندیش)
پدرم به مادرم خیانت کرد با یک زن ناسالم ارتباط برقرار کرد…… کارشان به طلاق کشید…..برچسب بچه طلاق خیلی تو مدرسه و زندگی من خواهرم را اذیت کرد…. از ۱۲ سالگی مجبور شدم جای مادرم را در خانه بگیرم و خواهرم را تر و خشک کنم……من قربانی خیانت پدرم شدم(مورد شماره ۳۶، ۲۱ ساله مجرد، سبکزندگی جسورانه)
خیانت همسر و ارتباط موازی (شرعی و غیرشرعی)
من یکبار دزدیده شدم. حدود ۵سال پیش بود که به خاطر چند پروژه به نازی آباد رفتم و از آنجا ماشینی دربست گرفتم که بیایم خزانه راننده گفت که از اتوبان بروم؟ من هم گفتم موردی ندارد و از اتوبان وارد کوچههای فرعی تهران قم شد و من با کلی وسیله و مشماع خودم را از ماشین به بیرون پرت کردم که هنوز اثرات جراحتش روی دستم مشخص است و تا یک هفته هم در رختخواب خوابیدم و حتی به خانوادهام هم ترسیدم بگویم. فقط خدا با من بود که در آن بیابان مأموران نیروی انتظامی رسیدند و برایم ماشین گرفتند(مورد شماره ۱۳ ۲۳ ساله، گرافیست، سبکزندگی جسورانه).