در ولایت فقیه، برخورداری از این مقام به دلیل اختصاص عصمت به ذوات مقدسه (ع) ممکن نیست. از این جهت در منصب ولایت فقیه، عدالت و تقوا شرط شده است. حال به بررسی این موضوع میپردازیم که آیا معصوم نبودن ولیّ فقیه می تواند دلیل و اساسی برای نظارت بر وی باشد؟
یکی از دلایلی که ضرورت نظارت را اثبات می کند، احتمال خطا و اشتباه در رفتار افراد میباشد. نظارت بر این پیشفرض استوار است که احتمال خطا، نقص و انحراف در عملکرد زمامداران و صاحبان قدرت وجود دارد. به همین جهت، هدف اصلی نظارت جلوگیری از وقوع این موارد یا حداقل کاهش موارد آن میباشد. بر این اساس، هر انسان غیر معصومی به نظارت نیاز دارد. در این مبنا، ضرورت نظارت بر معصومان به جهت داشتن ملکهی عصمت منتفی است؛ چرا که هدف از نظارت، از راه دیگری تحصیل شده است و با وجود آن، نظارت امری لغو و بیهوده خواهد بود.
با این وجود نکتهی قابل توجه آن است که در بین سخنان حضرات معصومین (ع)، توصیه به پرسشگری و انتقاد و خیرخواهی نسبت به خودشان وجود دارد. به عنوان نمونه، حضرت علی (ع) میفرمایند: «فَلَا تَکُفُّوا عَن مَقَالَهً بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَهً بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی»[۶۶]. یعنی: از گفتار حق یا نظرات عادلانه خوددارى نکنید. زیرا من به خودى خود برتر از آن که خطا کنم، نیستم و در کار خود از آن در امان نیستم. مگر آنکه خداوند آنچه را از من برخودم مالکتر و مسلطتر است، کفایت و محافظت کند[۶۷].
این امر نشان میدهد با آنکه با وجود عصمت، ضرورتی برای نظارت وجود ندارد، اما حضور مردم در صحنه و احساس مسؤولیت نسبت به حکومت، بسیار دارای اهمیت است که آن بزرگواران مردم را در این زمینه تشویق و آزادی بیان در جامعه اسلامی را به عنوان یک حق مطرح نموده اند[۶۸].
هنگامی که این خیرخواهی و نظارت برای معصومین (ع) حق قلمداد گردیده و به آن توصیه شده است، امر نظارت نسبت به غیر معصوم امری بدیهی و بسیار واضح خواهد بود؛ زیرا ولیّ فقیه گرچه واجد ملکهی عدالت و تقوا است، اما هیچگاه عدالت جای عصمت را نمیگیرد.
به عبارت دیگر، با اینکه ولیّ فقیه علاوه بر فقاهت و نیز کفایت، باید روح خدا ترسی و پرهیزکاری در عمق جانش طوری حکمفرما باشد که او را از خطاهای عمدی محفوظ بدارد و حتی صفت رذیلهای مانند حبّ به جاه، حبّ به مال، متابعت از هوی و هوس، تنپروری و نظایر آن بر او حکومت نکند، اما این موارد باعث نمی شود که ولیّ فقیه، معصوم تلقی شده و تخلف و اشتباه از او منتفی باشد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینى (ره) بارها در بیانات خود، از نظارت عمومى مردم در نظام اسلامى سخن به میان مىآوردند و میفرمودند: «همهمان مسؤولیم، نه مسؤول براى کار خودمان، مسؤول کارهاى دیگران هم هستیم… مسؤولیت من هم گردن شماست، شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسؤولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى. باید هجوم کنید، نهى کنید که چرا؟»[۶۹]. و نیز میفرمودند: «اگر یکىتان کارى بکند، دیگرى ساکت باشد او هم مسؤول است. اگر یکى یک خلاف کرد، همه باید بروید دنبالش که آقا چرا؟… اگر من یک خلافى کردم همهتان هجوم آوردید که چرا این کار را مىکنى، من سرجایم مىنشینم. همهتان مسؤولید، همهمان مسؤولیم»[۷۰].
با توجه به سخنان ولیّ فقیه فقید انقلاب اسلامی (ره)، متوجه میشویم که ایشان هم مدعی مقام عصمت نیستند و بر این اساس، مردم را مسؤول نظارت بر رهبری میدانند.
بدین ترتیب روشن میگردد که در نظام سیاسی اسلام، گرچه سنخ رهبری از سنخ ولایت است، اما از جهت نظارت به دلیل عدم وجود ملکهی عصمت در عصر غیبت، کاملاً نظارت بردار و از هر جهت قابل کنترل میباشد و به تعبیر دیگر، ولایت با نظارت منافاتی ندارد.
۲-۲٫ وجوب امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر «دو فریضه از مهمترین فرایض شرعی است که عقل نیز بر وجوب آن حکم می کند و کتاب و سنت همواره مردم را بر انجام آن فراخواندهاند و بقای دین و تداوم رسالت الهی و حفظ نظام و کیان مسلمانان بر انجام آن، مبتنی است»[۷۱].
امر به معروف و نهى از منکر وظیفهى مهمی است که اگر عملى گردد، یک شبکه گستردهی فرهنگى و اجرایى از مجموعه افراد ملّت به وجود مىآورد که در آن هر فردى در مقابل آنچه که در محیط اطرافش مىگذرد، بىتفاوت نمىماند. کارهاى نادرست را انکار می کند و انجام دهندهاش را از آن برحذر مىدارد. زیرا مىداند در پرتو این وظیفه هم خود و هم جامعه اسلامی رستگار مىشود. بنابراین مىتوان گفت که امر به معروف و نهى از منکر که همان مسؤولیت «نظارت همگانى» است، به عنوان یکى از وظایف مؤمنان، جامعه را به سوى تمدن و پیشرفت و ترقى، سوق مىدهد.
ما در اینجا، از ادلّهی وجوب امر به معروف و نهی از منکر، مراتب، درجات شرایط و لوازم آن صرفنظر کرده و به این بیان میپردازیم که امر به معروف و نهی از منکر بر حاکمان اسلامی امری لازم و ضروریست و همین امر می تواند مستند و دلیل مهمی برای نظارت بر ولیّ فقیه باشد.
توضیح آنکه اولاً ادلّهی امر به معروف و نهی از منکر اطلاق دارد و تقیید نشده است و مورد خطاب آن، همه مکلفین هستند. این آموزهی دینی تنها در روابط بین فردی انسانها کارکرد ندارد؛ بلکه در روابط اجتماعی و روابط میان کارگزاران و شهروندان نیز کارایی دارد. فلذا این ادلّه را میتوان شامل ولیّ فقیه هم دانست؛ بخصوص در عصر غیبت که حاکم اسلامی دارای عصمت نبوده و احتمال خطا و انحراف عمدی یا سهوی از او متصور است. بنابراین حتی اگر خدای ناکرده، ولیّ فقیه معروفی را ترک کند یا منکری را انجام دهد، بر دیگران امر و نهی ایشان واجب می شود.
ثانیاً از آنجایی که فلسفهی غایی امر به معروف و نهی از منکر رعایت مصالح مسلمین است، به حکم عقل در جامعهای که متشکل از عموم مردم است، امر و نهی حاکمان و زمامداران از ضرورت و اهمیت بیشتری برخوردار می شود. چراکه مثلاًً اگر یک فرد عادی مرتکب منکر شود، ممکن است فقط خود را به هلاکت رساند؛ ولی اگر حاکم یک ملّت مرتکب منکر شود، چه بسا یک ملّت را به هلاکت رساند. به همین جهت است که حاکمان نقش اساسیتری در تعیین و رقمزدن سرنوشت مردم دارند.
ثالثاً روایاتی از ائمّهی اطهار (ع) نقل شده است که مردم را نسبت به امر به معروف و نهی از منکر مسؤولین حکومتی ترغیب مینماید. به دو نمونه از آنها اشاره می شود:
حضرت علی (ع) میفرمایند: «مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَهٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ… وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَهُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»[۷۲]. یعنی: همه کارهای نیک و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر همانند قطرهای بر دریای مواج است… و از همه اینها برتر، بیان سخن حق در مقابل حاکم ستمکار است.
امام محمّد باقر (ع) میفرمایند: «مَنْ مَشَى إِلَى سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ وَعَظَهُ وَ خَوَّفَهُ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِثْلُ أَعْمَالِهِمْ»[۷۳]. یعنی: هر کس نزد سلطان ستمگری رود و او را به تقوای خدا دستور دهد و موعظهاش کند و بترساند، همانند پاداش جن و انس و همانند کارهای آنها، برای او خواهد بود.
بنابر آنچه که گفته شد، با توجه به وجوب امر به معروف و نهی از منکر بر آحاد مردم و اهمیت آن نسبت به حاکمان و زمامداران، چنانچه حتی ولیّ فقیه هم مرتکب منکر یا تارک معروفی گردد، بر ناظران آن صحنه واجب است که او را امر و نهی کنند. این امر، خود یک مسؤولیت نظارتی برای همگان می آورد تا در مواقع لازم، وظیفهی مهم امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهند.
حضرت امام خمینی (ره) مسؤولیت مردم در خصوص فریضهی مهم امر به معروف و نهى از منکر را اینگونه تبیین مینمودند: «تربیت اسلامى این است که در مقابل اجراى احکام خدا، هیچ ملاحظه از کسى نکند. این آقاست این غیر آقا، این رئیس است این مرئوس است، ابداً این مسائل نباشد در کار. مسأله این باشد که این آیا به طریق اسلام دارد عمل مىکند یا نه. به طریق اسلام عمل مىکند، هر فردى باشد باید از او قدردانى کرد و تشویق کرد. برخلاف اسلام باشد هر فردى باشد، یک روحانى عالىمقام باشد، یک آدمى باشد که مثلاً رأس باشد، وقتى دیدند بر خلاف مسیر دارد عمل مىکند، هر یک از افراد موظفند که به او بگویند که این خلاف است، جلویش را بگیرند»[۷۴].
همچنین میفرمودند: «همهمان مسؤولیم، نه مسؤول براى کار خودمان، مسؤول کارهاى دیگران هم هستیم… اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسؤولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتی»[۷۵].
۲-۳٫ قاعدهی النصیحه لائمه المسلمین
«النصیحه لائمه المسلمین» تعبیری آشنا و پرسابقه در فرهنگ سیاسی اسلام است که در روایات متعددی به چشم میخورد و براساس آن، همه مردم حق دارند زمامداران را نصیحت و آرا و نظریات خیرخواهانهی خود را برای اطلاع رسانی و راهنمایی کارگزاران حکومت از اوضاع و احوال جامعه یا برای اصلاح و کنترل رفتار آنان مطرح سازند.
سرچشمهی این عنوان پیامبر اکرم (ص) میباشد که در حجه الوداع، ضمن سخنرانى در مسجد خیف، آن را مطرح فرمودند و پس از آن، در بیانات ائمّهی اطهار (ع) به عنوان یکى از مسؤولیتهاى امّت اسلامى مورد تأکید قرار گرفت. خیرخواهی مردم نسبت به حکومت و حاکمان در منطق اسلام آنقدر با اهمیت است که حضرت علی (ع) آن را حق حاکم و وظیفهی مردم میدانستند.
در این مبحث، ابتدا روایاتی که به این موضوع اشاره دارد را مطرح و سپس دیدگاه هایی که نسبت به تفسیر «نصیحت» وجود دارد را بررسی مینمائیم. در نهایت دیدگاه مختار به عنوان مبنایی برای نظارت بر ولیّ فقیه استنتاج میگردد.
۲-۳-۱٫ منابع روایی «النصیحه لائمّه المسلمین»
روایات متعددی وجود دارد که در آنها به قاعدهی «النصیحه لائمه المسلمین» اشاره شده است. به برخی از آنها اشاره می شود:
امام صادق (ع) میفرمایند که رسول خدا (ص) در حجه الوداع، در مسجد خیف، خطاب به مردم فرمودند: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَهُ لِأَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»[۷۶]. یعنی: خداوند شاداب گرداند بندهای را که گفتار مرا بشنود و آن را به ذهن سپارد و حفظ کند و به هر که نشنیده برساند. چه بسا حمل کننده فقه که خود فقیه نباشد و چه بسا رسانندهی فقه به کسی که فقیهتر از اوست. سه چیز است که دل هیچ فرد مسلمانی نباید به آن خیانت کند: خالص کردن کار برای خدا، نصیحت برای پیشوایان مسلمانان و همراه بودن با جماعت آنها.
رسول اکرم (ص) در سفارشی به حضرت علی (ع) میفرمایند: «یَا عَلِیُّ سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقِیقَهَ الْإِیمَانِ وَ أَبْوَابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَ أَحْسَنَ صَلَاتَهُ وَ أَدَّى زَکَاهَ مَالِهِ وَ کَفَّ غَضَبَهُ وَ سَجَنَ لِسَانَهُ وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَ أَدَّى النَّصِیحَهَ لِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّه»[۷۷]. یعنی: ای علی، هفت چیز است که هرکس آنها را انجام دهد، حقیقت ایمان را تکمیل کرده و درهای بهشت برای او گشوده است: هرکه وضوى خود را کامل کند و نمازش را نیکو کند و زکات مالش را بپردازد و خشم خود را نگاه دارد و زبانش را زندان کند و براىگناهش آمرزش طلبد و خیرخواهی اهلبیت پیامبرش را ادا نماید.
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «الدِّینُ نَصِیحَهٌ قِیلَ لِمَنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَئِمَّهِ الدِّینِ وَ لِجَمَاعَهِ الْمُسْلِمِین»[۷۸]. یعنی: دین خیرخواهی است، گفته شد: برای چه کسانی ای رسول خدا؟ فرمود: برای خدا و پیامبرش و امامان دین و جماعت مسلمین.
حضرت علی (ع) نصیحت را حقی برای حاکم و وظیفه ای برای مردم میدانند و میفرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَهُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَهِ وَ النَّصِیحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَهُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَهُ حِینَ آمُرُکُم»[۷۹]. یعنی: ای مردم، همانا که من بر شما حقی دارم و شما هم بر من حقی دارید؛ حق شما بر من این است که خیرخواهتان باشم و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم و شما را آموزش دهم تا جاهل نمانید و شما را تربیت کنم تا دانا گردید. اما حق من بر شما وفاداری در بیعت، نصیحت در آشکار و نهان، اجابت هنگامی که بخوانمتان و اطاعت هنگامی که دستورتان دهم، میباشد.
امام محمد باقر (ع) میفرمایند: رسول خدا (ص) فرمودند: «مَا نَظَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى وَلِیٍّ لَهُ یُجْهِدُ نَفْسَهُ بِالطَّاعَهِ لِإِمَامِهِ وَ النَّصِیحَهِ إِلَّا کَانَ مَعَنَا فِی الرَّفِیقِ الْأَعْلَى»[۸۰]. یعنی: خداوند عزوجل به هیچ یک از اولیاء خویش که خود را در فرمانبرداری و نصیحت امامش به تلاش می اندازد، نگاه نمیکند مگر اینکه در بهشت برین، همراه ما خواهد بود.
۲-۳-۲٫ منظور از «نصیحت» چیست؟
نکتهای که در اینجا باید به آن پرداخته شود، این است که آیا منظور از «نصیحت»، پند و اندرز و انتقاد است، یا اینکه مراد صرف اطاعت و تبعیت میباشد و یا اینکه منظور دیگری را در بر دارد. در این خصوص سه دیدگاه اصلی وجود دارد که به بیان و بررسی هریک از این دیدگاه ها میپردازیم:
۲-۳-۲-۱٫ دیدگاه اوّل
معمولاً در اولین برداشت از نصیحت، معنی «پند و اندرز» به ذهن خطور می کند. به این بیان که بعضی پنداشتهاند که در نصیحت پیشوایان مسلمین، همان معنای پند و اندرز پدرانه همراه با دلسوزی نهفته است که گاهی موجب سوء استفادههایی در این زمینه شده است[۸۱].
معمولاً در گفتارها و نوشتارها براى بیان ضرورت انتقاد از بزرگان خصوصاً رهبرى نظام اسلامى به عبارت فوق تمسک مىشود و اینگونه برداشت مىشود که موعظه، راهنمایى و ارشاد ائمّهی مسلمین از خطا بر همه مردم واجب است و این دستاویزى گشته تا دانسته یا ندانسته اعتماد و اطمینان مردم را از خط رهبرى سلب کنند.
۲-۳-۲-۲٫ پاسخ دیدگاه اوّل
در پاسخ به این دیدگاه باید گفت به نظر نمیرسد که تفسیر «نصیحت» به پند و اندرز و موعظه، صحیح باشد. به دلیل اینکه اگر اهل بیت (ع) را حداقل مشمول ائمّهی مسلمین بدانیم، در این صورت پند و اندرز و ارشاد آنان کاملاً خطاست. چراکه ایشان مصداق بارز یا منحصر «راسخون در علم» هستند و خود پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إِنِّی وَ أَهْلَ بَیْتِی مُطَهَّرُونَ فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَتَزِلُّوا وَ لَا تُخَالِفُوهُمْ فَتَجْهَلُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُم»[۸۲]. یعنی: من و اهل بیتم پاکانیم. پس از آنها پیش نیفتید که گمراه شوید و از ایشان باز نمانید که به لغزش میافتید و مخالفتشان نکنید که دچار جهالت میشوید و چیزى به ایشان نیاموزید که ایشان داناتر از شما هستند؛ و در حالى که علم کتاب و علم تمام انبیاء گذشته نزد یکایک ایشان هست و ایشان سرچشمهی علم هستند.
پس لازمهی این برداشت از نصیحت ائمّه، نفى علم ایشان بر تمام امور و نفى تقدم نظر و تشخیص آنان بر تشخیص دیگران و نیز مستلزم نفى عصمت ایشان است. چون انتقاد و موعظه و راهنمایى، در مورد احتمال خطا و خلاف و نا آگاهى به کار مىرود و حال آن که اهلبیت (ع) قرین و همتاى قرآن هستند.
به راستى اگر نصیحت ائمّه به معناى رایج آن بر همه مردم واجب باشد نتایج عملى آن چه خواهد بود؟ به نظر مىرسد که اولاً هر مکلفى حداقل یک بار باید چنین واجبى را عمل کند تا تکلیف خود را انجام داده باشد. حال اگر حدود هفتاد میلیون نفر بخواهند ولیّ فقیه را نصیحت کنند یا در زمان حکومت امام زمان (عج) چند میلیارد نفر بخواهند آن حضرت را نصیحت کنند، چه وضعى پیش خواهد آمد و چگونه ممکن است؟
از این گذشته، آیا ولیّ فقیه یا امام زمان (عج) به این نصایح باید ترتیب اثر بدهند یا فقط باید بشنوند؟ اگر بنا باشد به یک یک آنها بر فرض امکان ترتیب اثر بدهند، در واقع نظر امام و ولیّ فقیه تابع نظر مردم خواهد بود و جاى امام و مأموم عوض خواهد شد! به هرحال صور گوناگونى را مىتوان فرض کرد که هیچ کدام ممکن و منطقى نیست. در نتیجه به نظر نمیرسد که منظور از «نصیحت» در روایات معصومین (ع)، صرفاً پند و اندرز و ارشاد باشد.
۲-۳-۲-۳٫ دیدگاه دوم
بعضی از محدثین همچون ملامحسن فیضکاشانی و علامه محمد باقر مجلسى، نصیحت ائمّهی مسلمین را به «اعتقاد خالصانه، اطاعت و پیروى کامل از ائمّه» تفسیر کرده اند.
مرحوم فیض کاشانی بیان میدارد: «نصیحت پیشوایان حق یعنی امامت و وصایت و خلافت ایشان را از جانب خدا تصدیق کردن و امر و نهی آنها را اطاعت کردن»[۸۳].
علامهی مجلسی میفرماید: «نصیحت ائمّهی مسلمانان به معنای اعتقاد خالصانه به ایشان و محبت کردن و تبعیت کردن در همه گفتار و رفتار آنان است»[۸۴]. وی در جای دیگر فرموده است: «نصیحت ائمّهی مسلمانان، تبعیت کردن از آنها و بخشش مال و جان در یاری ایشان میباشد»[۸۵].
به نظر میرسد این دیدگاه و اینگونه تفسیر، فراتر از ارائه مفهوم لغوى است و چنین تفسیرى می تواند دو منشاء داشته باشد: