۶۴
۴۰
۹۶
۶۰
۱۶۰
۱۰۰
۰۰۱/۰p< 1=df 67/26=2x
همانطور که جدول فوق نشان می دهد، ۶۰% والدین کودکان آزاردیده و ۲۰% والدین کودکان عادی سابقه مصرف دخانیات داشتند. با توجه به اینکه p به دست آمده (۰۰۱/۰<) کمتر از ۰۵/۰ می باشد، لذا فرضیه پژوهش تایید می شود و نتیجه می گیریم که فراوانی نسبی سابقه مصرف دخانیات در والدین کودکان آزاردیده و عادی تفاوت معنی داری دارد.
۴-۳- محدودیتهای پژوهش
پژوهشگر در اجرای این مطالعه با مشکلات و محدودیتهایی نیز مواجه بوده که مهمترین آنها عبارتند از:
- به علت اجرای پژوهش در شهر بیرجند و کم بودن حجم نمونه، تعمیم نتایج از نمونه به جامعه دشوار است.
- کمبود پژوهشها در حوزهی کیفیت زندگی کودکان آزاردیده و عدم همکاری از طرف والدین کودکان
- از آنجایی که این پژوهش بر روی کودکان ۱۰ تا ۱۴ ساله صورت گرفته است، تک تک سؤالات برای کودکان توضیح داده شده است که این امر منجر به صرف زمان زیادی شد.
- از طرف دیگر قبل از ارائه و خواندن سؤالات برای کودکان، جهت آمادگی و تشویق کودک به همکاری در پاسخ به سؤالات یک مصاحبه کاملاً تخصصی برای هر کودک توسط پژوهشگر انجام گردیده است که این امر از مهمترین مشکلات و محدودیتهای پژوهش حاضر میباشد.
- به دلیل محرمانه بودن آمار و اطلاعات پرونده های کودک آزاری ، تلاش زیادی در زمینه متقاعد نمودن مسئول اداره کل بهزیستی استان صورت گرفت تا پژوهشگر موفق به دستیابی به اطلاعات کودکان گردید .
فصل پنجم
نتیجهگیری و پیشنهاد
۵-۱- مقدمه
یکی از بخشهای مهم هر تحقیقی دستیابی به نتایج آن پژوهش میباشد که در نهایت به ارائه پیشنهادهای پژوهشی و کاربردی در مورد مساله مورد نظر میپردازد. در این بخش ابتدا به نتایج توصیفی و تحلیلی پرداخته شده و سپس پیشنهادهای پژوهش ارائه گردیده است.
۵-۲- نتیجهگیری
۵-۲-۱- نتایج توصیفی
در رابطه با یافتههای توصیفی پژوهش نتایج نشان دادند ۸۰ نفر از افراد مورد مطالعه (۵۰%) کودکان آزار دیده و ۸۰ نفر (۵۰%) کودکان عادی بودند. ۴۵% کودکان آزاردیده مونث و ۵۵% مذکر بودند و بیشتر کودکان آزاردیده (۶/۴۷%) دارای سن ۱۳-۱۲ سال و ۵/۱۲% دارای سن ۱۴ سال و بیشتر بودند. از نظر تحصیلات، ۷۰% کودکان محصل مقطع ابتدایی و ۳۰% در مقطع راهنمایی مشغول به تحصیل بودند. با توجه به جدول فوق ۵۰% کودکان آزاردیده با پدر و مادر خود و ۵۰% با پدر یا مادر، پدربزرگ، مادربزرگ و … زندگی می کردند. ۳/۵۱% کودکان عادی مونث و ۸/۴۸% مذکر بودند و بیشتر کودکان عادی (۳/۵۱%) دارای سن ۱۳-۱۲ سال و ۳/۱۶% دارای سن ۱۴ سال و بیشتر بودند. از نظر تحصیلات، ۳/۵۶% کودکان محصل مقطع ابتدایی و ۸/۴۳% در مقطع راهنمایی مشغول به تحصیل بودند. ۹۰% کودکان عادی با پدر و مادر خود زندگی می کردند.
شغل پدر ۴۵ نفر از کودکان آزاردیده مورد مطالعه (۳/۵۶%) آزاد و ۱۱ نفر (۸/۱۳%) بیکار بود. سن پدر ۸/۳۳% از کودکان ۴۰-۳۶ سال و ۸/۸% بیشتر از ۵۰ سال بود. بیشترین فراوانی (۲۵%) مربوط به کودکان آزاردیده با پدران دارای تحصیلات سیکل و کمترین فراوانی (۳/۶%) مربوط به کودکان دارای پدران با تحصیلات فوق دیپلم بود.
شغل پدر ۴۲ نفر از کودکان عادی مورد مطالعه (۵/۵۲%) آزاد و ۲ نفر (۵/۲%) بیکار بود. ۲۴ نفر از کودکان عادی (۳۰%) دارای پدران با سن ۴۰-۳۶ سال و ۹ نفر (۳/۱۱%) دارای پدران با سن بیشتر از ۵۰ سال بودند. تحصیلات پدر بیشتر کودکان عادی دیپلم (۸/۲۸%) و لیسانس و بالاتر (۸/۲۸%) بود و تنها ۳/۱% پدران کودکان عادی بیسواد بودند.
۵۱ نفر از کودکان آزاردیده مورد بررسی (۸/۶۳%) دارای مادران خانه دار و ۲۹ نفر (۳/۳۶%) داری مادران شاغل بودند و سن مادر بیشتر کودکان آزاردیده (۵/۵۲%) ۳۵ سال و کمتر و ۳ نفر (۸/۳%) بیشتر از ۴۵ سال بود. ۲۱ نفر از کودکان آزاردیده (۳/۲۶%) دارای مادران با تحصیلات دیپلم و ۳ نفر (۸/۳%) دارای مادران با تحصیلات فوق دیپلم بودند.
۴۶ نفر از کودکان عادی مورد بررسی (۵/۵۷%) دارای مادران خانه دار و ۳۴ نفر (۵/۴۲%) داری مادران شاغل بودند و سن مادر بیشتر کودکان عادی (۵/۴۲%) ۴۰-۳۶ سال و ۹ نفر (۳/۱۱%) بیشتر از ۴۵ سال بود. ۲۷ نفر از کودکان عادی (۸/۳۳%) دارای مادران با تحصیلات لیسانس و بالاتر بودند و تنها یک نفر از کودکان عادی (۳/۱%) اعلام داشته که دارای مادر بیسواد است.
۵-۲-۲ نتایج تحلیلی
مساله اصلی این تحقیق بررسی سطح کیفیت زندگی کودکان آزاردیده و عادی و عوامل مؤثر بر آن میباشد. یافتههای پژوهش نشان داد که بین سطح کیفیت زندگی در کل و در ابعاد عملکرد فیزیکی، عملکرد هیجانی، عملکرد اجتماعی، عملکرد تحصیلی، احساس خوب بودن و درک از سلامت کودکان آزاردیده و کودکان عادی تفاوت وجود دارد و میانگین نمره کیفیت زندگی در کل و در ابعاد عملکرد فیزیکی، عملکرد هیجانی، عملکرد اجتماعی، عملکرد تحصیلی، احساس خوب بودن و درک از سلامت در کودکان آزاردیده نسبت به کودکان عادی بیشتر بود و این تفاوت از نظر آماری معنیدار بود.
در تبیین نتایج این مطالعه میتوان بیان نمود که آزاردیدگی میتواند سطح کیفیت زندگی کودکان را تحت تأثیر قرار دهد و در سیر زندگی در کیفیت زندگی فرد نیز تأثیر منفی داشته باشد. کیفیت زندگی به این لحاظ حایز اهمیت میباشد که در صورت قصور در آن منجر به یاس و عدم داشتن انگیزه برای انجام هر گونه فعالیت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بهداشتی شده و در ابعاد وسیعتر بر توسعه اقتصادی – اجتماعی یک کشور تاثیر میگذارد. از سوی دیگر یافتههای به دست آمده از سنجش آن را میتوان در بررسی وضعیت سلامت جسمی، روانی و اجتماعی، عملکرد و کارایی روشهای مراقبتی و درمانی استفاده نمود .
کیفیت زندگی هر فرد به درک منحصر به فرد وی از زندگی بستگی دارد. این که علی رغم ارتباطی که وی با خانواده، دوستان و جامعه دارد ارضاکننده است افزون بر آن وی از جنبههای روانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و جنسیاش رضایت دارد. پژوهش سازمان یافتهای که به شکل گسترده کیفیت زندگی و رابطه آن را با کودک آزاری مورد بررسی قرار داده باشد کمتر صورت گرفته است. برای نمونه لاچاریت[۷۰] و همکاران (۱۹۹۶) الگوی نظری را ارائه دادهاند که در آن بیتوجهی نسبت به کودک به عنوان متغیری فرض شده که نه تنها با الگوی ارتباط واقعی والدین – کودک مربوط میشود، بلکه با تاریخچه رشد والدین نیز رابطه دارد.
توزیع فراوانی شغل پدر (۰۱/۰=p )، تحصیلات پدر (۰۰۱/۰p< )، تحصیلات مادر (۰۰۱/۰p<)، زندگی با پدر و مادر (۰۰۱/۰p<)، طلاق والدین (۰۰۱/۰p<)، سابقه اعتیاد والدین (۰۰۱/۰p<)، سابقه مصرف داروهای مربوط به اعصاب و روان (۰۰۱/۰=p)، سابقه مصرف دخانیات (۰۰۱/۰p<) و وضعیت اقتصادی-اجتماعی (۰۰۱/۰p<) در کودکان آزار دیده و عادی تفاوت معناداری دارد ولی بر حسب سن پدر (۵۵/۰=p )، سن مادر (۰۶/۰=p )، شغل مادر (۴۲/۰=p ) بین دو گروه تفاوت معناداری به دست نیامد.
با توجه به نتایج این مطالعه، کودکان آزاردیده از نظر سطح کیفیت زندگی در سطح پایینتری از کودکان عادی هستند لذا در ارائه مراقبت به آنها لازم است آنها را به عنوان یک موجود منحصر به فرد در نظر گرفت و در کنار رسیدگی و توجه به نیازهای جسمی آنان، مشکلات عاطفی آنان را مورد توجه قرار داد.
آزاردیدگی به صورتهای مختلف سطح کیفیت زندگی کودکان را تحت تاثیر قرار میدهد. کودکان آزاردیده در معرض خطر مشکلات دلبستگی قرار دارند. این کودکان دچار دلبستگی ناامن هستند. ۸۲ درصد کودکان آزار دیده دلبستگی سازمان نیافته دارند (هیلدیارد و ولف، ۲۰۰۲). پولوک (۲۰۰۱) گزارش میکند فردی که در دوران کودکی از او سوء استفاده شده است خود را به عنوان یک فرد تابع و شکست خورده احساس میکند و تجارب ترس و وحشتزدگی دارد. او خود را به عنوان یک فرد بیچاره، یک طعمه یا یک اسباببازی احساس
میکند.
در مطالعه سوانستون (۲۰۰۳) تنها ۸ درصد از کودکان آزاردیده اظهار سلامتی کلی میکنند، در حالی که ۲۳ درصد از کودکان عادی سلامتی کلی را احساس میکنند. ترسهای خاص و وحشت و احساس بیچارگی در ۳۴ پژوهش در مورد تأثیر مواجهه کودک با آزار مادر دیده شده است (جلن، ۲۰۰۱). همچنین این کودکان عزتنفس و اعتماد به نفس پایینی دارند و خود را کمتر از دیگران میدانند (مارگالین و همکاران، ۲۰۰۰). عزت نفس پایین و احساس ناامیدی در کودکان آزاردیده در مطالعات پائولوکی و همکاران (۲۰۰۱)، کندال-تاکت (۲۰۰۲)، هیلدیارد و ولف (۲۰۰۲) و سوانستون (۲۰۰۳) نیز تأیید میشود.
در عین حال اختلالات خوردن (کندال-تاکت، ۲۰۰۲)، اختلالات تجزیهای مثل یادزدودگی، گریز و اختلال چندشخصیتی (پائولوکی و همکاران، ۲۰۰۱؛ برایر و الیوت، ۲۰۰۳)، اختلال سلوک (پائولوکی و همکاران، ۲۰۰۱)، شکایات بدنی و اختلالات دفع (مارگالین و همکاران، ۲۰۰۰)، افکار پارانوئید و علائم سایکوتیک، اختلالات وسواسی- اجباری، اختلال اضطراب منتشر و جسمیسازی (هارتر و تیلور، ۲۰۰۰؛ مارگالین و همکاران، ۲۰۰۰)، اختلالات خواب (کندال-تاکت، ۲۰۰۲؛ بوش، ۲۰۰۴) و اختلالات هیجانی (پیترسون، ۱۹۹۸) در کودکان آزاردیده یافت شده است.
تمام این مشکلات، باعث ایجاد مشکل در سلامت فرد میشود. مشکلات کودکان آزاردیده، رفاه جسمانی، روانی، اجتماعی مانند شادی، رضایت، افتخار، سلامتی، موقعیت اقتصادی، فرصتهای خلاقیت و … را به مخاطره
میاندازد و سبب کاهش رضایت فرد از زندگیاش میگردد (کوهپایهزاده و همکاران، ۱۳۸۰).
بتی (۱۹۹۹) در مطالعه خود نشان داد که مشکلات ناشی از کودک آزاری به صورت اختلالات شناختی، تجزیهای، کاهش اعتماد به نفس، افسردگی، اختلالات شخصیت، هجوم ترسهای ناگهانی، بیماریهای اضطرابی، مبتلا به سایکوتیک، افکار خودکشی و ترس نمودار میشود. این در حالی است که چن (۲۰۰۷) در مطالعه خود نشان میدهد که بین کیفیت زندگی و متغیرهای روانشناختی از قبیل استرس، سرمایه اجتماعی، عزت نفس و … ارتباط وجود دارد. بنابراین تمام این عوامل می تواند زمینه را برای ایجاد اختلال در زندگی فرد و کیفیت آن فراهم نماید.
از این رو ارائه خدمات مشاورهای روانشناسی و روانپزشکی به کودکان آزار دیده ضرورت دارد و همچنین توجه پزشکان و پرستاران بالینی و مددکاران اجتماعی را به این نکته جلب می کند که علاوه بر رفع علائم و عوارض کودک آزاری، توجه به دیدگاه خود کودک و والدینش راجع به کیفیت زندگی حائز اهمیت است. در عین حال برنامهریزی به منظور ارتقاء سطح بهداشت روان و شرکت در فعالیتهای اجتماعی و ارائه مشاورههای لازم در زمینههای روانشناسی – تحصیلی و آموزش راهکارهایی سازگارانه در کنار ارائه خدمات کلینیکی جدید به کودکان و همچنین والدینشان که بسیار مستقیم با این کودکان و آزاردیدگیشان درگیر هستند میتواند باعث افزایش سطح کیفیت زندگی این کودکان شود.
۵-۳- پیشنهادات
پیشنهادات در سه مقوله اصلی طبقه بندی می گردند که عبارتند از :
الف ) پیشگیری اولیه ب) پیشگیری ثانویه ج) پیشگیری ثالثیه