از مفاد دو ماده ۲۳۶ و ۲۳۸ قانون مدنی این نکته استفاده میشود که شرط غیر مقدور در صورتی باطل است که اجبار ملتزم به انجام آن غیر مقدور باشد و دیگری هم نتواند از جانب او، مورد شرط را انجام دهد. برای غیر مقدور بودن شرط، دو وصف ذکر شده است:
اول: دایمی باشد نه موقت و زودگذر، ناتوانی موقت بایع در تسلیم مبیع، باعث بطلان عقد نیست
دوم : به هنگام تسلیم باشد. اگر طرفین معامله برای تسلیم مبیع موعدی را قرارداده باشند، قدرت بر تسلیم درآن موعد شرط است نه در زمان عقد . (۳)
——————————
۱) کاتوزیان ناصر ، قانون مدنی در نظم کنونی ، پیشین ، ص ۲۲۶
۲) همان ، ص ۲۲۱
۳) همان نویسنده ، قواعد عمومی قراردادها ، منبع پیشین ، ج ۳ ، ص۱۷۱
۲ .۲) شرطی که در آن نفع و فایده نباشد.
هر عمل حقوقی که با اراده طرف یا طرفین انشاء میشود، برای ایجاد یک اثر حقوقی است. اگر انشاء عقد یا یک شرطی را طرفین اراده نمایند که دارای اثر حقوقی نبوده و سود یا نفعی نیز به همراه نداشته باشد؛ لغو و بیهوده خواهد بود و قانون چنین شرطی را باطل میداند.
۲ . ۳) شرط نامشروع
شرط نامشروع، به شروطی که مخالف قانون، اخلاق حسنه و یا نظم عمومی بوده و اجرای آن نظم جامعه را بهم میزند و از این جهت قابل اجرا نباشد، گفته میشود. به عنوان نمونه اگر در ضمن عقد نکاح دایم شرط شود که زوج نسبت به نفقه زوجه تعهدی نداشته باشد این شرط نامشروع وباطل خواهد بود .
۳) شروط باطل و مبطل
در مورد رابطه شرط با عقد قبلا بیان شد که بطلان شرط موجب بطلان عقد نمی شود. چون شرط از ارکان عقد نیست که بطلان آن، موجب بطلان عقد شود. اما قانون مدنی در ماده ۲۳۳ شروطی را ذکر کرده است که نه تنها خود باطل هستند بلکه موجب بطلان عقد نیز میشوند.
۳ . ۱) شرط خلاف مقتضای عقد
باید دانست که عقد دارای دو نوع مقتضی است ۱- مقتضای ذات عقد ۲- مقتضای اطلاق عقد .
مقتضای ذات عقد موضوع اصلی و اثری است که اگر از عقد گرفته شود جوهر و مفاد آنچه مورد
تراضی است از بین میرود. مقتضایعقد بستگی به نوع عقد دارد هر عقدی مقتضای خاص خود را دارد. مقتضای عقد بیع، انتقال مالکیت و انتقال منفعت مقتضای عقد اجاره است. حقوقدانان در مبطل بودن این شرط و چرایی و چگونگی آن اختلافاتی دارند. اما به طور کلی توجیه شان این است که طرفین عقد با آوردن این شرط در حقیقت مفادی را که قبلا درعقد تراضی کرده بودند را نفی میکنند و به دو انشاء متضاد بر میگردد. در عقد بیع تراضی به انتقال ملکیت به مشتری است اگر شرط شود ضمن عقد بیع ملکیت انتقال نیابد و به طور دائم در ملکیت بایع باقی بماند این شرط با انشاء در عقد منافات دارد و انشاء عقد را باطل میکند و این تضاد موجب بطلان عقد شده است. در مقابل مقتضای ذات عقد، مقتضای اطلاق عقد قرار دارد که عبارت است از آثار معمولی عقد که عقد بدون ذکر امری از متعاملین، سبب حصول آن اثر میشود . (۱)
شرط بر خلاف مقتضای اطلاق عقد صحیح میباشد. مثلا در ضمن عقد بیع شرط شود که مشتری برای مدت معینی حق انتقال مبیع را نداشته باشد.
——————————
۱) افتخاری، جواد؛ کلیات عقود و تعهدات، انتشارات میزان ، تهران، سال ۱۳۸۲، چاپ اول، ص۲۲۳
رویه قضایی :
موضوع : ضمان درک مبیع مقتضای عقد نیست
حکم شماره ۱۹۱۴ – ۱۸/۸/۱۳۱۸ شعبه چهارم دیوان عالی کشور
« مقصود از مقتضای عقد مذکور در ماده ۲۳۳ قانون مدنی آثاری است که بر حسب عرف یا قانون از مقدمات یا لوازم غیر قابل انفکاک مطلق عقد محسوب شود و شرط خلاف آن با مفاد عقد وبا موثر بودن آن منافات داشته باشد و آثاری که در ماده ۳۶۲ قانون مذکور برای بیع صحیح ذکر شده مطلق آثار بیع است اعم از آثاری که مقتضای عقد به معنی مذکور بوده و قابل انفکاک ازآن نباشد یا اثر عقد مطلق بوده و به واسطه شرط قابل انفکاک باشد بنابراین ماده مزبور دلالت ندارد که ضمان درک مبیع مقتضای عقد بوده و شرط خلاف آن ولو به طور محدود و مقید بر خلاف مقتضای عقد است . » (۱)
۳ . ۲) شرط مجهولی که جهل به آن موجب جهل به عوضین است
شرط مجهولی که موجب جهل عوضین شود موجب بطلان عقد میشود بدین توضیح که شرط مجهولی که عوضین را در عقد مجهول کند در واقع شرایط اساسی معامله که در ماده ۱۹۰ قانون مدنی ذکرشده را دارا نیست چون معلوم بودن مورد معامله از شرایط اساسی است؛ شرط مجهول معلوم بودن مورد معامله را مجهول نموده و عقد را نیز بعلت نداشتن شرایط اساسی باطل میکند. ماده ۴۰۱ و ۴۵۸ قانون مدنی میتواند از مصادیق شرط مجهولی باشد که جهل آن به عوضین
سرایت میکند. ماده ۴۰۱ در مورد مدت خیار شرط است که باید مدت آن دقیقا معلوم باشد. و طبق این ماده اگر برای خیار شرط مدت معین نشده باشد هم شرط خیار و هم بیع باطل خواهد بود. چرا که جهل به مدت خیار جهل به عوضین را به همراه دارد. و یا ماده ۴۵۸ در خصوص بیع شرط مقرر نموده است: «…. و همچنین میتوانند شرط کنند هر گاه بعض مثل ثمن را رد کرد خیار فسخ معامله نسبت به تمام یا بعض مبیع را داشته باشد…» اگر آن بعض ثمن یا مبیع مشخص و معلوم نشود و مجهول بماند جهل آنها موجب جهل عوضین شده و بطلان عقد را در پی خواهد داشت.
——————————
۱) معاونت آموزش قوه قضاییه ، رویه قضایی ، منبع پیشین ، ص۲۳۹
گفتار دوم : آثار شرط ضمن عقد
الف) تاثیر انواع شرط بر عقد
شروط از جهت تاًثیری که بر عقد و سایر اعمال حقوقی دارند مختلف می باشند ، در برخی از عقود ، تحقق و ایجاد عقد و یا عمل حقوقی منوط به تحقق شرطی است که در ضمن آن گنجانیده می شود و در صورت عدم تحقق و اجرای شرط عقدی واقع نمی شود ، در مقابل شروط ضمن عقد دیگری را می توان نام برد که اگر چه در ضمن عقد می آیند ، لیکن به عنوان یک شرط مستقل و یک تعهد فرعی محسوب می شوند و برخی از شروط ضمن عقد نیز اثر فاسخ داشته و تحقق شرط
موجب انحلال عقد از زمان تحقق شرط می گردد .
لذا از این منظر می توان شروط ضمن عقد را به شرط مطلق ، شرط تعلیقی و شرط فاسخ تقسیم بندی کرد .
۱) شروط مطلق
شرط مطلق به شرطی گفته می شود که در تشکیل یا عدم تشکیل عقد تاًثیری نداشته و صرفاً به عنوان یک تعهد فرعی در ضمن عقد اصلی قرار می گیرند . شرط صفت و شرط فعل و نتیجه را می توان از شروط مطلق در عقد نامید . عقدی که در آن شروط مطلق گنجانده می شود را عقد مشروط می گویند ، در عقد مشروط تحقق عقد و آثار آن منوط به تحقق شرط نمی باشد بلکه شرط مندرج در عقد دارای وجود مستقل و به صورت یک تعهد فرعی در ضمن عقد اصلی ظهور پیدا می کند ، مثلاً در ضمن عقد بیع یک باب ساختمان مسکونی شرط می شود که بایع قبل از تسلیم مبیع به خریدار نسبت به ایزوگام سقف ساختمان اقدام نماید . چنین شرطی که یک شرط فعل مادی می باشد به عنوان یک تعهد فرعی در ضمن عقد اصلی قرار گرفته و از شروط مطلق محسوب می شود . در شرط مطلق ، عدم تحقق شرط لطمه ای به صحت عقد وارد نمی سازد ، در اینصورت مشروط له می تواند با بهره گرفتن از آثار این شرط به عنوان یک شرط صحیح از حق الزام متعهد به اجرای شرط و در صورت عدم امکان اجرای شرط از حق فسخ بهره مند شود .
۲) شروط تعلیقی
شرط تعلیقی آن است که در ضمن عقد قرار گرفته و تحقق آن عقد وابسته به تحقق شرط خواهد بود . چنین عقدی را عقد معلق و شرط را معلق علیه می نامند . در عقد معلق ، تشکیل عقد و حدوث و بروز آثار عمل حقوقی متوقف بر تحقق شرط است و در صورت عدم تحقق شرط اساساً عقدی ایجاد نمی شود ، به همین دلیل در صورت عدم اجرای شرط امکان الزام متعهد به اجرای شرط و یا فسخ عقد توسط مشروط له در صورت عدم امکان اجرای شرط وجود ندارد زیرا بر خلاف شرط مطلق که عدم اجرای آن لطمه ای به صحت عقد وارد نمی سازد ، در عقد با شرط تعلیقی تشکیل عقد منوط به تحقق شرط بوده و در صورت عدم تحقق شرط عقد واقع نشده و آثاری بر آن
مترتب نیست . به عنوان مثال در عقد بیع اتومبیل بایع می گوید اتومبیلم را به تو فروختم ، اگر در قرعه کشی بانک یک دستگاه اتومبیل برنده شوم . به نظر برخی اساتید حقوق ، معمولاً در
عقدتعلیقی از کلمه ” اگر ” و برای مفهوم شرط از عبارت ” به شرط اینکه ” استفاده می شود . (۱)
۳) شروط فاسخ
گاهی ممکن است شرطی که در ضمن عقد یا هر عمل حقوقی دیگر ایجاد می شود به عنوان یک صفت فاسخ برای آن عمل حقوقی محسوب شود ، به عبارت دیگر بر خلاف شرط تعلیقی که حدوث و تشکیل عقد و آثار آن وابسته به شرط بود ، در شرط فاسخ ، بقاء و استمرار آثار عقد وابسته به آن شرط خواهد بود و در واقع تحقق شرط فاسخ موجب از بین رفتن آثار عقد شده و از لحظه تحقق شرط عقد منحل و منفسخ می گردد ، لیکن آثار عقد از زمان تشکیل تا زمان تحقق شرط به قوت خود باقی است، به عنوان مثال موجر در عقد اجاره شرط می کند چنانچه مستاًجر به مدت یک ماه اجاره بهاء را نپردازد عقد اجاره منفسخ می گردد . در این صورت با تحقق شرط ، عقد اجاره از لحظه تحقق شرط منحل شده و اثر انحلال نیز از زمان تحقق شرط می باشد . در این زمینه به نمونه ای از رای دادگاه تجدید نظر اشاره می شود
رویه قضایی
موضوع : شرط فسخ اجاره در صورت عدم پرداخت اجاره بها
شماره و تاریخ رای ۴۸۳ /۹۰ – ۹/۶/۱۳۹۱
رای دادگاه
« در خصوص تجدید نظر خواهی ۱– عزیزالله ۲– جمشید ….با وکالت حمید… به طرفیت ا – محمد
۲ – حسین ۳- زهرا ۴ – رضا …. نسبت به دادنامه شماره ….. شعبه چهارم دادگاه عمومی حقوقی
گرگان که مشعر است بر صدور حکم اعلام فسخ قرارداداجاره مورخ ۱۶/۱۲/۸۵ تنظیمی فی مابین مورث خواهان ها ی بدوی و خواندگان با توجه به مجموع محتویات پرونده از قبیل مندرجات و شرایط اجاره نامه و گواهی عدم پرداخت صادره از سوی بانک محال علیه و سایر امارات و قراین موجود که حکایت از تحقق شرط ضمن قرارداد اجاره داشته و دفاعیات تجدید نظر خواهان و وکیل ایشان مبنی بر اینکه موجر در بند ۱۳ قرارداد اجاره حق فسخ را به مدت ۱۵ سال از خود سلب نموده است ناظر به شرایط فسخ و خیارات قانونی بوده واز حق فسخ قراردادی موضوع بند ۵ قراردادکه مورد توافق موجر و مستاجرین قرار گرفته است خروج موضوعی دارد ، از طرف دیگر در هیچ یک از شرایط مندرج در قرارداد تکلیفی به عهده موجر و قائم مقام قانونی وی مبنی بر الزام آنان به مراجعه به شعبه اصلی بانک محال علیه و اخذ گواهی عدم پرداخت از آن شعبه مشاهده نمی گردد و صرف صدور گواهی عدم پرداخت ( برگشت ) هر یک از چکها جهت اعمال حق فسخ
——————————–
۱) شهیدی، مهدی ، تشکیل قراردادها ، و تعهدات ، نشر حقوقدان ، تهران ۱۳۷۷ ، ، جلد اول ، ص۱۴۲ به بعد
در مسلک طریقت برخی از مشایخ در پذیرفتن مرید اصل و قاعدهی کار خود را بر سختگیرها و برخوردهایی خشن نهاده بودند. ایشان مریدی را میپذیرفتندکه واقعاً هدفش تربیتپذیری باشد نه این که در بند خواسته ها و تمایلات خود اسیر باشد و قصد داشته باشد با تمسّک به این مسلک و موقعیّت آن در جامعه، به جایی و مقامی نایل شود: کیانی در این باره خاطر نشان کرده: «غالب مریدانی که برای عضویت در مسلک تصوّف نزد شیخی می رفتند، کم و بیش از انواعی ارزشهای اجتماعی و مذهبی برخوردار بودند که در طول زندگی و تحت تأثیر قراردادهای اجتماعی و با تقلید کردن از دیگران، برای آنان ساخته شده بود، علاوه بر آن، برخی از طالبان هم، در آرزوها و هواهای نفسانی و طبیعی خویش سخت گرفتار بودند. »(کیانی، ۱۳۶۹: ۳۴۶)در مقابل مرشد برای پذیرش مریدان خود، باید با نخستین وظیفهی خود که همان نابودی شخصیّت مادّی و ترک هوای نفسانی بود را در حقّ مرید اعمال میکرد تا بتواند به تصرفی همهجانبه در آنها دستیابد به طوری که بتواند تولّدی حقیقی دیگری برای آنها رقم زندو بنابر تعبیر مولانا:
«هر بنای کهنه که آبادان کنند | باید اوّل کهنه را ویران کنند» |
(مولانا، ۱۳۸۳: ۷۴۲)
برخی از مشایخ صوفیه، برای بازسازی شخصیّت نو مریدان خود، در آغاز، آنها را به انجام کارهای سخت و طاقت فرسا وادار میکردند. کارهایی که گاه خلاف عقل و منطق جلوه میکرد. هجویری در کشف المحجوب نوشته: جنید، شبلی را به عنوان ریاضت به گدایی میفرستد: «ریاضت نفس را سؤال کردهاند تا ذّل آن بکشند و رنج دل بر خود نهند و قیمت خود بدانند که ایشان مرهر کسی را به چه ارزند و تکبّر نکنند. ندیدی که چون شبلی به جنید- رضی الله عنهما- آمد گفت:یا بابکر، ترا نخوت آن در سراست که: من پسر حاجب الحجّاب خلیفه ام و امیر سامره از تو هیچ کار بر نیاید تا به بازار بیرون نشوی و از هر که بینی سؤال نکنی؛ تا قیمت خود بدانی. » (هجویری،۱۳۸۸: ۵۲۷)عطار نیز در تذکره الاولیاء خاطر نشان کرده: «بایزید بسطامی به شخص داوطلبی که میخواهد وارد مسلک طریقت شود میگوید: توبرهای پرجوز در گردن آویز و از آن به کودکان ده تا تو را سیلی بزنند. » (عطار، ۱۳۶۴: ۱۳۹)این بی اعتناییهای مرشد نسبت به مرید خود و برخوردهای خشن وسختگیریهای بیمورد، به این منظور اعمال میشده که مریدان قدرت تحمّل سرزنش و بیاعتنایی مردم را داشته باشند و هدف اصلی خود را از زندگی دنیوی دریابند و بتوانند به ارزش معنوی خود دستیابی کامل داشته باشندو لازمهی این مهّم آن بود که سالک این هستی اعتباری و دنیوی خود را رها کندتا به نوعی آزادی و وارستگی واقعی برسد.
مولانا در این باره گفته:
«عاشقا در خویشنگر سخرهی مردم مشو | تا فلان گوید چنان و آن فلان گوید چنین | |
چشم بگشا زین پس با دیدهی مردم مرو | کان فلانت گبر گوید و آن فلانت مرد دین» |
(مولانا، ۱۳۸۰: ۱۲۱۳)
۴-۵-تجرّد و تأهل صوفیان
مجرّد بودن در میان صوفیان به این معنا بوده که ایشان تن به تک زیستی و گریز از مسئولیتهای همسرداری میدادند .چون به عقیدهی آنها هر نوع تعلّقی به منزلهی حجاب بود که مانع رسیدن به حقّ میشد. اکثر صوفیان، به پیروی از سنّت پیامبر اسلام و بنابر انگیزهی طبیعی ازدواج میکردند و تأهل خود را مانع سیر و و سلوک خود نمیدیدند. اما با این وجود برخی از سالکان، برای مدّتی هم که شده، تن به ازدواج نمی دادند و تجرّد خود را وسیله ای برای رسیدن به مراتب بالاتر میدانستند. می توان گفت:یکی از علل تجرّد اختیار کردن صوفیان مسئله جهانگردی و سیر و سیاحت آنها بود زیرا درویشان جهانگرد، اکثراً مجرد بودند. مثلاً هجویری که خود سالکی سیّاح بوده در این باره آورده: «در جمله قاعدهی این طریق بر تجرید نهاده اند، چون تزویج آمد کارشان دیگر شد. » (هجویری،۱۳۸۸: ۵۳۵) غزالی نیز از جنید بغدادی نقل کرده: «آن دوست تر می دارم که مرید مبتدی دل نگاهدار از سه چیز: کسب و نکاح و نبشتن حدیث و گفت دوست ندارم که صوفی خواند و نویسد که اندیشه پراکنده شود. » (غزالی، ۱۳۶۴: ۷۴۱) غزالی نیز جایی دیگر در کیمیای سعادت خاطر نشان کرده: «اگر نکاح کسی را از خدای تعالی باز دارد، ناکردن اوّلیتر. » (همان: ۷۴۱)عبدالرحمن سلّمی نیز از قول دارانی بیان داشته: «ابوسلیمان دارانی می گفت: جستجوی خوراک برای اعضای خانواده،یقین سالک را ضعیف میسازد. » (سلّمی، ۱۳۸۱: ۸۰)
۴-۵-۱-آفت تجرّد صوفیان
گاه مسئلهی مجرّد بودن سالکان، برای آنها هرچند به طور نادر امّا برای آنها خطراتی و آفاتی جبران ناپذیردر برداشته و موجب انحرافاتی می شده. سعدی درگلستان نوشته: «شنیدهام که درویشی را با حدثی بر خبثی بدیدهاند. با آن که شرمساری برد، بیم سنگساری بود. گفت: ای مسلمانان قوّت ندارم که زن کنم و طاقت نه که صبر کنم، چه کنم؟ » (سعدی، ۱۳۸۴: ۱۶۵)
۴-۵-۲-آداب سالکان مجرّد
سالک مجرّد، نباید به ازدواج فکر میکرد و آن را در خیال خود متصوّر میکرد، چنان که اگر ذره ای از این خاطر به ذهن او خطور میکرد، باید با انابتی تمام به درگاه حقّ متعال پناه میبرد. اگر انابت و استمداد به درگاه حقّ چاره ساز نبود، باید اقدام به روزه گرفتن میکرد و غذای کمتری صرف میکرد. اگر بازهم خاطر رفع نمیشد نباید بدون استخاره در این امر عجله میک
رد وی باید بار دیگر هم بازاری و التماس به درگاه حقّ پناه میبرد و دعای خاصی میخواند. اگر هم چنان این مشکل دامنگیر میشد باید از اخوان و مشایخ استمداد میطلبید. اخوان و مشایخ هم باید بدون هیچ دریغی او را کمک میکردند.کاشانی در مورد این مطلب در مصباح الهدایه نوشته:
«پس ادب سالک مجرّد آناست که تا بدان مقام نرسند، به قلّت اکثرات، بر نکاح اقدام ننمایند و خاطر تزویج را در ضمیر مجال ندهند و تصوّر نکاح در خیال نیارند. و هر گاه که خاطری از آن سانح شود، آن را به انابت با حضرت الهی و استمداد و استعانت نفی کند. پس اگر منّتفی نگردد، مدّتی بر صوم و تقلیل طعام مداومت نماید «فَإن الصَّومَ و جاءَ» و اگر هنوز باقی و امداد آن متوالی و متواتر گردد و قوّت گیرد، بی تقدیم استخارتی مستقصی و علمی مستوفی و تثبّتی و تبیّنی تمام بر آن استعجال ننماید و به تضرّع و ابتهال، دیگر باره رجوع با حضرت ذوالجلال کند. و به تذلّل و ضراعت و بکاء روی بر خاک نهد و این دعا بخواند «الّلهّم إنْ کانَ هذا الخاطرُ عقوبهً لی علی ذَنبٍ اذنبتَهُ فَإنّی استغفرکَ مِنه و اتوبُ إلیکَ فاغفرلی و تُبْ عَلَیَّ إنّکَ أنْتَ التّوابُ الرّحیمُ. » پس اگر بدین هم برنخیزد، گرد احیا و اموات از مشایخ و اخوان برآیند و استمداد کنند و در خواهند تا مسألت ایشان به حضرت الهی رفع کنند. پس اگر بعد از این هم چنان خاطر برقرار بود، به موجب حسن الظّن بر اختیار حقّ- سبحانه- اعتماد نمایند و در آن شروع کنند. و آن گاه که بر اخوان متعارف گردد که او را مدد و معاونت نمایند و در ترفیه خاطر او به هر چه مقدور بود، سعی دریغ ندارند. » (کاشانی، ۱۳۸۸: ۱۷۲-۱۷۱)سهروردی نیز در مورد ادب سالکان مجرّد مینویسد:
«حسن آداب مرید مجرد آنست که نفس را متعوّد طاعات و عبادات کند، و ذکر زنان را از خاطر دفع کند و هرآنگاه که ذکر ایشان بر خاطر وی بگذرد، پناه با درگاه حقّ تعالی برد به تضرع و استغاثت … و اگر چنان باشد که خاطر تزویج متواتر شود به اندرون فقیر، بعد از استخارت، استشارت کند بایاران، و اگر مصلحت باشد، پس از تجارب زن کند. » (سهروردی، ۱۳۸۴، ۸۷)
۴-۵-۳-ادب سالک متأهل
سالک متأهل باید مواظب بود که اوراد و دعاهایش ضایع نشود چنان که اوقاتش آشفته گردد. هجویری آورده: «شرط آداب متأهل آن است که: اوراد وی فوت نشود و احوال ضایع و اوقات بشولیده. » (هجویری، ۱۳۸۹: ۵۳۶) سالک متأهل باید در امر تزویج خود، به دین و ایمان همسرش توجّه تمام و وافری داشت نه بر مال و دنیای او. کاشانی نوشته: «ادب متأهل آن است که در اختیار زن نظر بر دین او دارد، نه بر دنیا، چنانکه در خبر است که: زن به خاطر مال و زیبایی و دینش به زنی گرفته میشود، پس بر تو باد ازدواج با زنی دیندار، که در این صورت، ثروتمند می شوی. » (کاشانی، ۱۳۸۸: ۱۸۲) سالک متأهل نباید در رعایت حقّوق اهل و عیال خود ذرّه ای اهمال و تقصیر میکردو باید نفقه ای را که به او میداد از راهی حلال کسب میکرد.« با او معاشرت معروف کند و معاشرت معروف، چنان بود که در رعایت حقّوق او اهمال نکند و بر محافظت حدود شرعش الزام فرماید؛ چنانکه «ابن عباس» - رضی الله عنه- در تفسیر این آیت که «قوا أنفسکم و أهلیکُم ناراً» گوید: «أیْ فقِّهوهُم و اَدّ بِوُهُمْ» خود و خانواده خود را از آتش نگه دارید. » (همان: ۱۸۲)
۴-۵-۴-توجّه به وقت جهت ادای فرایض و هم نشینی با سایر اخوان
سالک متأهل در صورتی که به کسب و کار جهت رفاه و آسایش اهل و عیال خود و هم چنین از این که از مشوّش شدن جمعیّت خاطرش ممانعت به عمل آورد، می پرداخت باید به وقت خود جهت ادای فرایض و حضور در نزد اخوان و اصحاب نیز توجّه داشت.باخرزی اظهار داشته: «ادب آن است فرایض را در اوایل اوقات لله تعالی را ادا کند و به شغل باز نماند… و اکثر اوقات را به آن مصروف و مشغول ندارد. بلکه جهد کند که از وقت چاشتگاه تا آخر وقت نماز ظهر بیشتر کسب نکند، بعد از آن به صحبت اصحاب رود و پنج نماز را با ایشان گذارد با نماز چاشت. » (باخرزی،۱۳۸۳: ۲۷۴)
۴-۶-آیین سرتراشی مریدان نوپا
سر تراشی در میان صوفیان، به طور کلی طبق سنّت بوده است و پایه ای مذهبی داشته است. همان طور که هم اکنون سرتراشی در میان مسلمین، از اعمال حج به حساب میآید، که این مهّم در قرآن نیز بیان شده است: «لَقد صدقَ الله رسولَهُ الرّویا بالحقّ لتدخلنّ المسجد الحرام إنْ شاءَ الله آمنین محّلقینُ رؤَسکم و مقصدین لا تخافون فعلم ما لَمْ تعلموا فجعل من دون ذلکُ فتحاً قریباً» (قرآن مجید، ۲۷/۴۸)ترجمه راست نمود الله رسول خویش را، آن خواب به راستی و درستی که ناچار در روید در مسجدالحرام اگر خدای خواهد ناترسندگان و بی پیمان، قومی از شما موی از سر ستردگان، و قومی از شما موی از سر کم کردگان، شما از کس نترسید، الله آن دانست که شما ندانستید. الله کرد و داد پیش از دخول مسجد فتحی نزدیک.صوفیان هم به این سنّت و آیین توجّه خاصّی داشتند، تا جایی کهیکی از شرایط عضو مسلک طریقت شدن، همین عمل سرتراشی بوده، که اکثر مشایخ سعی در رعایت آن داشتند.در مناقب اوحدالدین کرمانی در مورد سر تراشی شخصی به نام «عزیز» که می خواست شیخ اوحدالدین او را به مریدی بپذیرد آمده: «و از حضرت شیخ استدعا میکند مرا به بندگی و مریدی قبول کن. شیخ اجابت می فرماید فی الحال مقصّ می- ستاند، و موی «عزیز» را می برد و خرقهی کهن و خلق میآورد و میپوشاند … میفرستد که بروند و عزیز را نظر کنند چه میکند. میآیند و میبینید که جامهها به قوّال داده و موی خویشتن بر
یده و خرقهی کهن پوشیده. » (اوحدالدین کرمانی، ۱۳۷۸: ۲۱۳-۲۱۲)زرین کوب نیز این آیین صوفیان را در کتاب ارزش میراث صوفیه خاطرنشان کرده: «قلندریه غالباً موی ریش و سبلت و سر و صورت را می تراشیدند. » (زرین کوب، ۱۳۸۸: ۸۶)شفیعی کدکنی نیز نوشته: «تراشیدن موی سر و ریش و ابرو در تعالیم قلندریّه جز اصول اولیه به حساب میآید. » (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۶: ۷۴)سعدی در مورد سرتراشی مریدان آورده: «ظاهر درویش جامهی ژنده است و موی سترده و حقّیقت آن دل زنده و نفس مرده» (سعدی، ۱۳۸۴: ۱۳۱)
«اگر زمغز حقّیقت به پوست خرسندی |
در ولایت فقیه، برخورداری از این مقام به دلیل اختصاص عصمت به ذوات مقدسه (ع) ممکن نیست. از این جهت در منصب ولایت فقیه، عدالت و تقوا شرط شده است. حال به بررسی این موضوع میپردازیم که آیا معصوم نبودن ولیّ فقیه می تواند دلیل و اساسی برای نظارت بر وی باشد؟
یکی از دلایلی که ضرورت نظارت را اثبات می کند، احتمال خطا و اشتباه در رفتار افراد میباشد. نظارت بر این پیشفرض استوار است که احتمال خطا، نقص و انحراف در عملکرد زمامداران و صاحبان قدرت وجود دارد. به همین جهت، هدف اصلی نظارت جلوگیری از وقوع این موارد یا حداقل کاهش موارد آن میباشد. بر این اساس، هر انسان غیر معصومی به نظارت نیاز دارد. در این مبنا، ضرورت نظارت بر معصومان به جهت داشتن ملکهی عصمت منتفی است؛ چرا که هدف از نظارت، از راه دیگری تحصیل شده است و با وجود آن، نظارت امری لغو و بیهوده خواهد بود.
با این وجود نکتهی قابل توجه آن است که در بین سخنان حضرات معصومین (ع)، توصیه به پرسشگری و انتقاد و خیرخواهی نسبت به خودشان وجود دارد. به عنوان نمونه، حضرت علی (ع) میفرمایند: «فَلَا تَکُفُّوا عَن مَقَالَهً بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَهً بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی»[۶۶]. یعنی: از گفتار حق یا نظرات عادلانه خوددارى نکنید. زیرا من به خودى خود برتر از آن که خطا کنم، نیستم و در کار خود از آن در امان نیستم. مگر آنکه خداوند آنچه را از من برخودم مالکتر و مسلطتر است، کفایت و محافظت کند[۶۷].
این امر نشان میدهد با آنکه با وجود عصمت، ضرورتی برای نظارت وجود ندارد، اما حضور مردم در صحنه و احساس مسؤولیت نسبت به حکومت، بسیار دارای اهمیت است که آن بزرگواران مردم را در این زمینه تشویق و آزادی بیان در جامعه اسلامی را به عنوان یک حق مطرح نموده اند[۶۸].
هنگامی که این خیرخواهی و نظارت برای معصومین (ع) حق قلمداد گردیده و به آن توصیه شده است، امر نظارت نسبت به غیر معصوم امری بدیهی و بسیار واضح خواهد بود؛ زیرا ولیّ فقیه گرچه واجد ملکهی عدالت و تقوا است، اما هیچگاه عدالت جای عصمت را نمیگیرد.
به عبارت دیگر، با اینکه ولیّ فقیه علاوه بر فقاهت و نیز کفایت، باید روح خدا ترسی و پرهیزکاری در عمق جانش طوری حکمفرما باشد که او را از خطاهای عمدی محفوظ بدارد و حتی صفت رذیلهای مانند حبّ به جاه، حبّ به مال، متابعت از هوی و هوس، تنپروری و نظایر آن بر او حکومت نکند، اما این موارد باعث نمی شود که ولیّ فقیه، معصوم تلقی شده و تخلف و اشتباه از او منتفی باشد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینى (ره) بارها در بیانات خود، از نظارت عمومى مردم در نظام اسلامى سخن به میان مىآوردند و میفرمودند: «همهمان مسؤولیم، نه مسؤول براى کار خودمان، مسؤول کارهاى دیگران هم هستیم… مسؤولیت من هم گردن شماست، شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسؤولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى. باید هجوم کنید، نهى کنید که چرا؟»[۶۹]. و نیز میفرمودند: «اگر یکىتان کارى بکند، دیگرى ساکت باشد او هم مسؤول است. اگر یکى یک خلاف کرد، همه باید بروید دنبالش که آقا چرا؟… اگر من یک خلافى کردم همهتان هجوم آوردید که چرا این کار را مىکنى، من سرجایم مىنشینم. همهتان مسؤولید، همهمان مسؤولیم»[۷۰].
با توجه به سخنان ولیّ فقیه فقید انقلاب اسلامی (ره)، متوجه میشویم که ایشان هم مدعی مقام عصمت نیستند و بر این اساس، مردم را مسؤول نظارت بر رهبری میدانند.
بدین ترتیب روشن میگردد که در نظام سیاسی اسلام، گرچه سنخ رهبری از سنخ ولایت است، اما از جهت نظارت به دلیل عدم وجود ملکهی عصمت در عصر غیبت، کاملاً نظارت بردار و از هر جهت قابل کنترل میباشد و به تعبیر دیگر، ولایت با نظارت منافاتی ندارد.
۲-۲٫ وجوب امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر «دو فریضه از مهمترین فرایض شرعی است که عقل نیز بر وجوب آن حکم می کند و کتاب و سنت همواره مردم را بر انجام آن فراخواندهاند و بقای دین و تداوم رسالت الهی و حفظ نظام و کیان مسلمانان بر انجام آن، مبتنی است»[۷۱].
امر به معروف و نهى از منکر وظیفهى مهمی است که اگر عملى گردد، یک شبکه گستردهی فرهنگى و اجرایى از مجموعه افراد ملّت به وجود مىآورد که در آن هر فردى در مقابل آنچه که در محیط اطرافش مىگذرد، بىتفاوت نمىماند. کارهاى نادرست را انکار می کند و انجام دهندهاش را از آن برحذر مىدارد. زیرا مىداند در پرتو این وظیفه هم خود و هم جامعه اسلامی رستگار مىشود. بنابراین مىتوان گفت که امر به معروف و نهى از منکر که همان مسؤولیت «نظارت همگانى» است، به عنوان یکى از وظایف مؤمنان، جامعه را به سوى تمدن و پیشرفت و ترقى، سوق مىدهد.
ما در اینجا، از ادلّهی وجوب امر به معروف و نهی از منکر، مراتب، درجات شرایط و لوازم آن صرفنظر کرده و به این بیان میپردازیم که امر به معروف و نهی از منکر بر حاکمان اسلامی امری لازم و ضروریست و همین امر می تواند مستند و دلیل مهمی برای نظارت بر ولیّ فقیه باشد.
توضیح آنکه اولاً ادلّهی امر به معروف و نهی از منکر اطلاق دارد و تقیید نشده است و مورد خطاب آن، همه مکلفین هستند. این آموزهی دینی تنها در روابط بین فردی انسانها کارکرد ندارد؛ بلکه در روابط اجتماعی و روابط میان کارگزاران و شهروندان نیز کارایی دارد. فلذا این ادلّه را میتوان شامل ولیّ فقیه هم دانست؛ بخصوص در عصر غیبت که حاکم اسلامی دارای عصمت نبوده و احتمال خطا و انحراف عمدی یا سهوی از او متصور است. بنابراین حتی اگر خدای ناکرده، ولیّ فقیه معروفی را ترک کند یا منکری را انجام دهد، بر دیگران امر و نهی ایشان واجب می شود.
ثانیاً از آنجایی که فلسفهی غایی امر به معروف و نهی از منکر رعایت مصالح مسلمین است، به حکم عقل در جامعهای که متشکل از عموم مردم است، امر و نهی حاکمان و زمامداران از ضرورت و اهمیت بیشتری برخوردار می شود. چراکه مثلاًً اگر یک فرد عادی مرتکب منکر شود، ممکن است فقط خود را به هلاکت رساند؛ ولی اگر حاکم یک ملّت مرتکب منکر شود، چه بسا یک ملّت را به هلاکت رساند. به همین جهت است که حاکمان نقش اساسیتری در تعیین و رقمزدن سرنوشت مردم دارند.
ثالثاً روایاتی از ائمّهی اطهار (ع) نقل شده است که مردم را نسبت به امر به معروف و نهی از منکر مسؤولین حکومتی ترغیب مینماید. به دو نمونه از آنها اشاره می شود:
حضرت علی (ع) میفرمایند: «مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَهٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ… وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَهُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»[۷۲]. یعنی: همه کارهای نیک و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر همانند قطرهای بر دریای مواج است… و از همه اینها برتر، بیان سخن حق در مقابل حاکم ستمکار است.
امام محمّد باقر (ع) میفرمایند: «مَنْ مَشَى إِلَى سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ وَعَظَهُ وَ خَوَّفَهُ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِثْلُ أَعْمَالِهِمْ»[۷۳]. یعنی: هر کس نزد سلطان ستمگری رود و او را به تقوای خدا دستور دهد و موعظهاش کند و بترساند، همانند پاداش جن و انس و همانند کارهای آنها، برای او خواهد بود.
بنابر آنچه که گفته شد، با توجه به وجوب امر به معروف و نهی از منکر بر آحاد مردم و اهمیت آن نسبت به حاکمان و زمامداران، چنانچه حتی ولیّ فقیه هم مرتکب منکر یا تارک معروفی گردد، بر ناظران آن صحنه واجب است که او را امر و نهی کنند. این امر، خود یک مسؤولیت نظارتی برای همگان می آورد تا در مواقع لازم، وظیفهی مهم امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهند.
حضرت امام خمینی (ره) مسؤولیت مردم در خصوص فریضهی مهم امر به معروف و نهى از منکر را اینگونه تبیین مینمودند: «تربیت اسلامى این است که در مقابل اجراى احکام خدا، هیچ ملاحظه از کسى نکند. این آقاست این غیر آقا، این رئیس است این مرئوس است، ابداً این مسائل نباشد در کار. مسأله این باشد که این آیا به طریق اسلام دارد عمل مىکند یا نه. به طریق اسلام عمل مىکند، هر فردى باشد باید از او قدردانى کرد و تشویق کرد. برخلاف اسلام باشد هر فردى باشد، یک روحانى عالىمقام باشد، یک آدمى باشد که مثلاً رأس باشد، وقتى دیدند بر خلاف مسیر دارد عمل مىکند، هر یک از افراد موظفند که به او بگویند که این خلاف است، جلویش را بگیرند»[۷۴].
همچنین میفرمودند: «همهمان مسؤولیم، نه مسؤول براى کار خودمان، مسؤول کارهاى دیگران هم هستیم… اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسؤولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتی»[۷۵].
۲-۳٫ قاعدهی النصیحه لائمه المسلمین
«النصیحه لائمه المسلمین» تعبیری آشنا و پرسابقه در فرهنگ سیاسی اسلام است که در روایات متعددی به چشم میخورد و براساس آن، همه مردم حق دارند زمامداران را نصیحت و آرا و نظریات خیرخواهانهی خود را برای اطلاع رسانی و راهنمایی کارگزاران حکومت از اوضاع و احوال جامعه یا برای اصلاح و کنترل رفتار آنان مطرح سازند.
سرچشمهی این عنوان پیامبر اکرم (ص) میباشد که در حجه الوداع، ضمن سخنرانى در مسجد خیف، آن را مطرح فرمودند و پس از آن، در بیانات ائمّهی اطهار (ع) به عنوان یکى از مسؤولیتهاى امّت اسلامى مورد تأکید قرار گرفت. خیرخواهی مردم نسبت به حکومت و حاکمان در منطق اسلام آنقدر با اهمیت است که حضرت علی (ع) آن را حق حاکم و وظیفهی مردم میدانستند.
در این مبحث، ابتدا روایاتی که به این موضوع اشاره دارد را مطرح و سپس دیدگاه هایی که نسبت به تفسیر «نصیحت» وجود دارد را بررسی مینمائیم. در نهایت دیدگاه مختار به عنوان مبنایی برای نظارت بر ولیّ فقیه استنتاج میگردد.
۲-۳-۱٫ منابع روایی «النصیحه لائمّه المسلمین»
روایات متعددی وجود دارد که در آنها به قاعدهی «النصیحه لائمه المسلمین» اشاره شده است. به برخی از آنها اشاره می شود:
امام صادق (ع) میفرمایند که رسول خدا (ص) در حجه الوداع، در مسجد خیف، خطاب به مردم فرمودند: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَهُ لِأَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»[۷۶]. یعنی: خداوند شاداب گرداند بندهای را که گفتار مرا بشنود و آن را به ذهن سپارد و حفظ کند و به هر که نشنیده برساند. چه بسا حمل کننده فقه که خود فقیه نباشد و چه بسا رسانندهی فقه به کسی که فقیهتر از اوست. سه چیز است که دل هیچ فرد مسلمانی نباید به آن خیانت کند: خالص کردن کار برای خدا، نصیحت برای پیشوایان مسلمانان و همراه بودن با جماعت آنها.
رسول اکرم (ص) در سفارشی به حضرت علی (ع) میفرمایند: «یَا عَلِیُّ سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقِیقَهَ الْإِیمَانِ وَ أَبْوَابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَ أَحْسَنَ صَلَاتَهُ وَ أَدَّى زَکَاهَ مَالِهِ وَ کَفَّ غَضَبَهُ وَ سَجَنَ لِسَانَهُ وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَ أَدَّى النَّصِیحَهَ لِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّه»[۷۷]. یعنی: ای علی، هفت چیز است که هرکس آنها را انجام دهد، حقیقت ایمان را تکمیل کرده و درهای بهشت برای او گشوده است: هرکه وضوى خود را کامل کند و نمازش را نیکو کند و زکات مالش را بپردازد و خشم خود را نگاه دارد و زبانش را زندان کند و براىگناهش آمرزش طلبد و خیرخواهی اهلبیت پیامبرش را ادا نماید.
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «الدِّینُ نَصِیحَهٌ قِیلَ لِمَنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَئِمَّهِ الدِّینِ وَ لِجَمَاعَهِ الْمُسْلِمِین»[۷۸]. یعنی: دین خیرخواهی است، گفته شد: برای چه کسانی ای رسول خدا؟ فرمود: برای خدا و پیامبرش و امامان دین و جماعت مسلمین.
حضرت علی (ع) نصیحت را حقی برای حاکم و وظیفه ای برای مردم میدانند و میفرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَهُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَهِ وَ النَّصِیحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَهُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَهُ حِینَ آمُرُکُم»[۷۹]. یعنی: ای مردم، همانا که من بر شما حقی دارم و شما هم بر من حقی دارید؛ حق شما بر من این است که خیرخواهتان باشم و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم و شما را آموزش دهم تا جاهل نمانید و شما را تربیت کنم تا دانا گردید. اما حق من بر شما وفاداری در بیعت، نصیحت در آشکار و نهان، اجابت هنگامی که بخوانمتان و اطاعت هنگامی که دستورتان دهم، میباشد.
امام محمد باقر (ع) میفرمایند: رسول خدا (ص) فرمودند: «مَا نَظَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى وَلِیٍّ لَهُ یُجْهِدُ نَفْسَهُ بِالطَّاعَهِ لِإِمَامِهِ وَ النَّصِیحَهِ إِلَّا کَانَ مَعَنَا فِی الرَّفِیقِ الْأَعْلَى»[۸۰]. یعنی: خداوند عزوجل به هیچ یک از اولیاء خویش که خود را در فرمانبرداری و نصیحت امامش به تلاش می اندازد، نگاه نمیکند مگر اینکه در بهشت برین، همراه ما خواهد بود.
۲-۳-۲٫ منظور از «نصیحت» چیست؟
نکتهای که در اینجا باید به آن پرداخته شود، این است که آیا منظور از «نصیحت»، پند و اندرز و انتقاد است، یا اینکه مراد صرف اطاعت و تبعیت میباشد و یا اینکه منظور دیگری را در بر دارد. در این خصوص سه دیدگاه اصلی وجود دارد که به بیان و بررسی هریک از این دیدگاه ها میپردازیم:
۲-۳-۲-۱٫ دیدگاه اوّل
معمولاً در اولین برداشت از نصیحت، معنی «پند و اندرز» به ذهن خطور می کند. به این بیان که بعضی پنداشتهاند که در نصیحت پیشوایان مسلمین، همان معنای پند و اندرز پدرانه همراه با دلسوزی نهفته است که گاهی موجب سوء استفادههایی در این زمینه شده است[۸۱].
معمولاً در گفتارها و نوشتارها براى بیان ضرورت انتقاد از بزرگان خصوصاً رهبرى نظام اسلامى به عبارت فوق تمسک مىشود و اینگونه برداشت مىشود که موعظه، راهنمایى و ارشاد ائمّهی مسلمین از خطا بر همه مردم واجب است و این دستاویزى گشته تا دانسته یا ندانسته اعتماد و اطمینان مردم را از خط رهبرى سلب کنند.
۲-۳-۲-۲٫ پاسخ دیدگاه اوّل
در پاسخ به این دیدگاه باید گفت به نظر نمیرسد که تفسیر «نصیحت» به پند و اندرز و موعظه، صحیح باشد. به دلیل اینکه اگر اهل بیت (ع) را حداقل مشمول ائمّهی مسلمین بدانیم، در این صورت پند و اندرز و ارشاد آنان کاملاً خطاست. چراکه ایشان مصداق بارز یا منحصر «راسخون در علم» هستند و خود پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إِنِّی وَ أَهْلَ بَیْتِی مُطَهَّرُونَ فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَتَزِلُّوا وَ لَا تُخَالِفُوهُمْ فَتَجْهَلُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُم»[۸۲]. یعنی: من و اهل بیتم پاکانیم. پس از آنها پیش نیفتید که گمراه شوید و از ایشان باز نمانید که به لغزش میافتید و مخالفتشان نکنید که دچار جهالت میشوید و چیزى به ایشان نیاموزید که ایشان داناتر از شما هستند؛ و در حالى که علم کتاب و علم تمام انبیاء گذشته نزد یکایک ایشان هست و ایشان سرچشمهی علم هستند.
پس لازمهی این برداشت از نصیحت ائمّه، نفى علم ایشان بر تمام امور و نفى تقدم نظر و تشخیص آنان بر تشخیص دیگران و نیز مستلزم نفى عصمت ایشان است. چون انتقاد و موعظه و راهنمایى، در مورد احتمال خطا و خلاف و نا آگاهى به کار مىرود و حال آن که اهلبیت (ع) قرین و همتاى قرآن هستند.
به راستى اگر نصیحت ائمّه به معناى رایج آن بر همه مردم واجب باشد نتایج عملى آن چه خواهد بود؟ به نظر مىرسد که اولاً هر مکلفى حداقل یک بار باید چنین واجبى را عمل کند تا تکلیف خود را انجام داده باشد. حال اگر حدود هفتاد میلیون نفر بخواهند ولیّ فقیه را نصیحت کنند یا در زمان حکومت امام زمان (عج) چند میلیارد نفر بخواهند آن حضرت را نصیحت کنند، چه وضعى پیش خواهد آمد و چگونه ممکن است؟
از این گذشته، آیا ولیّ فقیه یا امام زمان (عج) به این نصایح باید ترتیب اثر بدهند یا فقط باید بشنوند؟ اگر بنا باشد به یک یک آنها بر فرض امکان ترتیب اثر بدهند، در واقع نظر امام و ولیّ فقیه تابع نظر مردم خواهد بود و جاى امام و مأموم عوض خواهد شد! به هرحال صور گوناگونى را مىتوان فرض کرد که هیچ کدام ممکن و منطقى نیست. در نتیجه به نظر نمیرسد که منظور از «نصیحت» در روایات معصومین (ع)، صرفاً پند و اندرز و ارشاد باشد.
۲-۳-۲-۳٫ دیدگاه دوم
بعضی از محدثین همچون ملامحسن فیضکاشانی و علامه محمد باقر مجلسى، نصیحت ائمّهی مسلمین را به «اعتقاد خالصانه، اطاعت و پیروى کامل از ائمّه» تفسیر کرده اند.
مرحوم فیض کاشانی بیان میدارد: «نصیحت پیشوایان حق یعنی امامت و وصایت و خلافت ایشان را از جانب خدا تصدیق کردن و امر و نهی آنها را اطاعت کردن»[۸۳].
علامهی مجلسی میفرماید: «نصیحت ائمّهی مسلمانان به معنای اعتقاد خالصانه به ایشان و محبت کردن و تبعیت کردن در همه گفتار و رفتار آنان است»[۸۴]. وی در جای دیگر فرموده است: «نصیحت ائمّهی مسلمانان، تبعیت کردن از آنها و بخشش مال و جان در یاری ایشان میباشد»[۸۵].
به نظر میرسد این دیدگاه و اینگونه تفسیر، فراتر از ارائه مفهوم لغوى است و چنین تفسیرى می تواند دو منشاء داشته باشد:
فصل سوم
روش تحقیق
مقدمه
همانطور که قبلاً بیان شد، این پژوهش به دنبال این است که تأثیر انگیزه های مدیریت سود بر چسبندگی هزینهها در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران را مورد بررسی قرار دهد.
در هر تحقیق و بررسی لازم است که روش تحقیق و همچنین جامعه آماری به طور واضح و آشکار تعیین و تعریف گردد؛ زیرا هر مطالعه ای روش تحقیق ویژهی خود را میطلبد. لذا محقق باید با توجه به ماهیت و محتوای موضوع مورد بررسی، از قبل روش تحقیق و همچنین جامعه آماری مورد مطالعه خود را مشخص و تعیین نماید تا اینکه اولاً در همان ابتدا با شناخت و درک دقیق، روش تحقیق مناسبی را انتخاب کند تا بدین ترتیب تحقیق به نحوی شایسته و مطلوب صورت گیرد و همچنین با اتخاذ روش تحقیق مناسب به نتایج ارزنده و مفیدی دست یابد. از این رو، در این قسمت به منظور روش شناسی تحقیق، به بررسی مفاهیمی در رابطه با داده های تابلویی پرداخته می شود. سپس در ادامه ضمن بیان روش تحقیق، جامعه و نمونه آماری، روش جمعآوری اطلاعات و سرانجام آزمونهای آماری جهت تحلیل و پردازش اطلاعات بررسی و تبیین می شود.
۳-۱٫ روش تحقیق
هدف این پژوهش بررسی تأثیر انگیزه های مدیریت سود بر چسبندگی هزینهها در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران است. بنابراین، از لحاظ هدف، از نوع پژوهشهای کاربردی مبتنی بر تحقیقات میدانی است؛ زیرا با هدف برخورداری از نتایج یافته ها برای حل مسائل موجود در سازمانها صورت گرفته است. به عبارتی، بر مبنای اطلاعات جمعآوری شده از بورس اوراق بهادار تهران صحت و سقم فرضیات تحقیق، آزمون و نتایج حاصله به کل جامعه موردنظر تعمیم داده شده و مورد استفادهی مدیران، تحلیلگران، سرمایه گذاران، قانونگذاران، حسابرسان و پژوهشگران قرار خواهد گرفت. از لحاظ ماهیت، توصیفی- همبستگی میباشد؛ زیرا از یک طرف وضع موجود را بررسی می کند و از طرف دیگر، رابطه بین متغیرهای مختلف را با بهره گرفتن از تحلیل رگرسیون تعیین می کند. در این پژوهش، از مدل رگرسیون چند متغیره برای بررسی ارتباط بین متغیرها استفاده شده است. روش آماری موردنظر جهت برآورد متغیرهای تحقیق، روش داده های مقطعی میباشد.
۳-۲٫ روش و ابزار گردآوری داده ها
برای گردآوری اطلاعات موردنیاز در بخش مبانی نظری و پیشینه پژوهش، از روش کتابخانهای (پایان نامه ها، مقالات فارسی و لاتین و کتب) استفاده شده است. داده های مالی پژوهش نیز، از صورتهای مالی شرکتهای نمونه، شامل ترازنامه، صورت سود و زیان و یادداشتهای همراه صورتهای مالی در پایان هر سال مالی (۲۹ اسفند ماه) و از طریق CDهای تهیه شده توسط بورس که شامل صورتهای مالی حسابرسی شده شرکتها میباشد، جمعآوری شده است. مرتب کردن و طبقه بندی داده ها بوسیلهی نرمافزار Excel و تجزیه و تحلیل داده ها با بهره گرفتن از نرمافزار Eviews انجام شده است.
۳-۳٫ قلمرو پژوهش
در بحث قلمرو پژوهش سه نوع قلمرو موضوعی، مکانی و زمانی پژوهش مطرح می شود.
قلمرو موضوعی پژوهش: در پژوهش حاضر به بررسی تأثیر انگیزه های مدیریت سود بر چسبندگی هزینهها در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران پرداخته می شود.
قلمرو زمانی پژوهش: پژوهش حاضر شامل اطلاعات مالی شرکتها طی دوره ۵ ساله از ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۱ است.
قلمرو مکانی پژوهش: جهت تأیید یا رد فرضیه های پژوهش، کلیه شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران به عنوان قلمرو مکانی پژوهش در نظر گرفته شد و جهت آزمون فرضیه، نمونه ای از این شرکتها انتخاب شد.
۳-۴٫ جامعه و نمونه آماری
جامعه آماری در نظر گرفته شده در تحقیق حاضر شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران میباشد؛ زیرا …
اولاً: اطلاعات شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران توسط حسابداران رسمی حسابرسی شده است و نسبت به اطلاعات سایر شرکتها از قابلیت اتکای بیشتری برخوردار است.
ثانیاً: دسترسی به این اطلاعات نسبت به اطلاعات سایر شرکتها راحتتر است.
در تحقیق حاضر برای انتخاب نمونه، از نمونه گیری به روش حذف سیستماتیک استفاده می شود. برای این منظور با توجه به محدودیت های اعمال شده در اعضای جامعه، کل عناصر جامعه مشروط به داشتن مجموعه شرایط زیر، به عنوان نمونه انتخاب شده اند:
-
- از شرکتهای تولیدی باشند.
-
- از سال ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۱ در بورس حضور داشته باشند.
-
- طی سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۱ اطلاعات مورد نیاز برای انجام این تحقیق را به طور کامل ارائه کرده باشد.
-
- پایان سال مالی آنها ۲۹ اسفند باشد.
-
- طی دوره تحقیق تغییر دوره مالی نداشته باشد.
-
- شرکت بین سالهای ۱۳۸۷تا ۱۳۹۱ وقفه عملیاتی نداشته باشد.
-
- برای هر مشاهده اطلاعات ۲ سال قبل از آن موجود باشد.
-
- جزو بانک ها، موسسات مالی ( شرکتهای سرمایه گذاری، واسطهگری مالی، شرکتهای هلدینگ، بانکها و لیزینگها) نباشند، زیرا افشاهای مالی در این گونه شرکتها متفاوت است.
-
- حسابرسی شده و غیرتلفیقی باشند.
در نهایت با در نظر گرفتن شرایط فوق تعداد ۱۳۸ شرکت به عنوان نمونه مورد مطالعه این تحقیق انتخاب شدند.
۳-۵٫ طرح مسأله تحقیق
صورت یک مسئله غالباً اساسیتر از حل آن است. حل مسئله ممکن است فقط مستلزم مهارت های تجربی و ریاضی باشد. حال آنکه طرح سوالات و بررسی مسائل قدیمی از دیدگاهی تازه، نیازمند ذهنی خلاق است و این نکته بیانگر آزمودگی فرد در علم است. هر پژوهش در واقع با قصد پاسخگویی و راهحلیابی برای یک مسئله اصلی که در قالب پرسش ظهور کرده است، آغاز می شود. بدین لحاظ برای اینکه انسجام، هدفمندی و کاربردی بودن پژوهش حفظ شود، باید حول مسأله اصلی سازماندهی شود. با در نظر گرفتن موضوع پژوهش «آیا انگیزه های مدیریت سود بر میزان چسبندگی هزینهها مؤثر است؟» به دنبال یافتن پاسخ پرسشهای مطرح شده در زیر هستیم:
سؤال پژوهش ۱: آیا انگیزه های مدیریت سود، منجر به کاهش چسبندگی هزینهها می شود؟
سؤال پژوهش ۲: با کاهش سطح فروش، آیا مدیران در صورت تمایل به مدیریت سود، هزینهها را سریعتر از زمانی که انگیزهای برای مدیریت سود ندارند، حذف می کنند؟
۳-۶٫ فرضیه های پژوهش
به منظور دستیابی به پاسخی مناسب جهت سؤال اصلی این پژوهش که « بررسی تأثیر انگیزه های مدیریت سود بر چسبندگی هزینهها در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران» است، دو فرضیه طراحی شده است. این دو فرضیه به دست آمده از ساختاری نظری است و بنابراین از اعتبار لازم جهت آزمون شدن برخوردار است.
هنگامی که سطح فروش کاهش مییابد، به علت نگهداری برخی از منابع بلااستفاده به تصمیم مدیر، چسبندگی هزینه ایجاد می شود. اما اگر مدیر انگیزهای برای رسیدن به اهداف سود داشته باشد، به علت کاهش سریعتر منابع بلااستفاده برای رسیدن به این اهداف، میزان چسبندگی هزینهها کاهش مییابد. البته همانطور که قبلاً هم با دلیل ذکر شده است، تأثیر انگیزه مدیران برای دستیابی به اهداف سود در زمان افزایش سطح فروش در مقایسه با کاهش آن کمرنگتر است.
مسأله چسبندگی هزینهها، اولین بار تنها با در نظر گرفتن کاهش سطح فروش مورد بررسی قرار گرفت. اما در پژوهش حاضر، تأثیر انگیزه های مدیریت سود بر تعدیل منابع و نهایتاً چسبندگی هزینهها، در شرایط کاهش و همچنین افزایش سطح فروش بررسی می شود. در واقع، تفاوت مقداری بین افزایش هزینه، در صورت افزایش سطح فروش وکاهش هزینه، در صورت کاهش سطح فروش به عنوان چسبندگی شناخته می شود. از طرفی، در هنگام کاهش سطح فروش، مدیران جهت رسیدن به اهداف سود، حذف منابع را برای صرفهجویی در هزینه، سرعت میبخشند و منجر به کاهش چسبندگی هزینهها میشوند. به طور کلی، تأثیر نسبی انگیزه دستیابی به اهداف سود، هنگام کاهش فروش بیشتر از زمان افزایش فروش است.
با توجه به مباحث مطرح شده و همچنین به منظور دستیابی به اهداف پژوهش، دو فرضیه زیر ارائه می شود:
فرضیه۱: انگیزه های مدیریت سود، منجر به کاهش چسبندگی هزینهها می شود.
۱-۱٫ انگیزه اجتناب از زیان، منجر به کاهش چسبندگی هزینهها می شود.
۱-۲٫ انگیزه اجتناب از کاهش سود، منجر به کاهش چسبندگی هزینهها می شود.
۱-۳٫ انگیزه اجتناب از زیان و یا کاهش سود، منجر به کاهش چسبندگی هزینهها می شود.
فرضیه۲: با کاهش سطح فروش، مدیران در صورت تمایل به مدیریت سود، هزینهها را سریعتر از زمانی که انگیزهای برای مدیریت سود ندارند، حذف می کنند.
۱-۱٫ با کاهش سطح فروش، مدیران در صورت تمایل به اجتناب از زیان، هزینهها را سریعتر از زمانی که انگیزهای برای آن ندارند، حذف می کنند.
۱-۲٫ با کاهش سطح فروش، مدیران در صورت تمایل به اجتناب از کاهش سود، هزینهها را سریعتر از زمانی که انگیزهای برای آن ندارند، حذف می کنند.
۱-۳٫ با کاهش سطح فروش، مدیران در صورت تمایل به اجتناب از زیان و یا کاهش سود، هزینهها را سریعتر از زمانی که انگیزهای برای آن ندارند، حذف می کنند.
زنان روستایی در فعالیت های کشاورزی ، منابع روستایی و خدمات در مناطق روستایی به عنوان تولید کننده نقش بسیار کلیدی دارند . زنان روستایی بهره ورترین زنان جامعه هستند و از جمله افرادی هستند که در مشاغل تولیدی اشتغال دارند ، بنابراین روشن است که توجه به زنان روستائی به عنوان یک بازوی قدرتمند در توسعه روستایی می تواند اثرات بسیار مثبت و انکارناپذیری را در این راستا بهمراه داشته باشد دسترسی زنان به زمین کشاورزی به آنها در قائل شدن این حق برای خود و تولید محصولات کشاورزی و تحقق اهداف کشاورزی به منظور افزایش بهره وری زنان از اهمیت بسزایی برخوردار است . دسترسی زنان به اعتبارات کشاورزی نیز موجب افزایش و بهبود بهره وری آنها در کشاورزی می گردد . عضویت زنان در تعاونی ها نیز به آنها در دریافت تسهیلات جهت تامین نهاده های کشاورزی موردنیاز ، فروش محصولات و فرآوری برخی تولیدات به منظور افزایش بهره وری کمک می کند . بسیاری از پژوهشها به این نتیجه دست یافته اند که آموزش زنان با بهره وری کشاورزی آنها ارتباط دارد . در واقع سالهایی که زنان از برنامه های آموزشی استفاده کرده اند ، بطور معنی داری با درآمد و تولیدات آنها ارتباط دارد . اقتصاد روستایی کشور بشدت به توجه از نقطه نظر افزایش بهره وری فعالیت های اقتصاد روستایی نیازمند است ، زیرا افزایش ضایعات ، کاهش بهره وری نیروی کار و سرمایه در سیکلی بسته سبب از دست دادن جذابیت فعالیت های اقتصادی در این مناطق شده و توجه خاص به این مورد به عنوان یکی از علل دفع دامنه فعالیت های اقتصادی روستا عمل خواهد کرد . در این میان با توجه به نقش بسیار عمده زنان روستایی در فعالیت های کشاورزی ، تمرکز و توجه ویژه به این قشر عظیم از جامعه و فراهم ساختن خدمات حمایتی ، آموزشی و ترویجی برای آنها می تواند به رفع موانع و مشکلات بی شمار پیش روی آنها کمک کرده و در نهایت منجر به افزایش و بهبود بهره وری آنها در امر کشاورزی و در نتیجه افزایش رفاه و آسایش جامعه روستایی گردد . بنابراین ، با شناخت نیازها ، خواسته ها و علایق زنان و تعیین مسایل ، منابع و اولویت های آنان باید برنامه های ترویجی و آموزشی مناسب برای آنها فراهم و تهیه شود . همچنین به برنامه های سوادآموزی و به طور کلی آموزشهای پایه آنها با هدف بهره مندی بهتر زنان از برنامه های ترویجی و آموزشی توجهی خاص مبذول گردد . ضمن آنکه باید تا حد امکان فرصت دسترسی به انواع منابع و نهاده های موردنیاز در فعالیت های کشاورزی برای آنها فراهم شود . بنابراین زنان در روستا با کمک در امر کشاورزی و سایر امور مربوط به روستا مثل دامداری ، پرورش ماکیان ، باغداری و … و در سالهای اخیر شرکت در برنامه های مربوط به توسعه روستایی اعم از ساماندهی تشکلهای تعاونی مربوط به زنان ، ایجاد و راه اندازی کارخانجات کوچک صنایع دستی در روستا و مکان فروش آنها ، ساماندهی طرح اشتغال برای زنان و دختران ساکن روستا ، فعالیتهای مربوط به پر نمودن اوقات فراغت زنان روستائی ، مشارکت در امور مربوط به روستا که قبلاً فقط توسط مردان اداره می شد و … فعالیت دارند . زنان هم اکنون پابپای مردان درکلیه امور روستا دخالت دارند و حتی در مواردی دیده شده است که برنامه ریزیهایی در رابطه با ارائه نوع خدمات توسط زنان در روستاها انجام میگیرد . در مجموع می توان گفت که زنان در روستاهای کنونی از آزادی عمل بهتری برخوردار هستند و امور روستا را اکنون با مدیریت انجام می دهند نه به مانند گذشته از روی اجبار و وظیفه ، دیگر به زن ها بصورت دریافت کنندگان منفعل کمک برای ارتقای رفاه شان نگریسته نمی شود ، بلکه به آنها بصورت ترویج کنندگان پویای دگرگونی های اجتماعی ای که می توانند زندگی زنان و مردان هردو را متحول سازند ، نگریسته می شود
جدول ۴-۱۷-مشارکت زنان روستا در فعالیتهای کشاورزی روستا
شرح | تعداد | درصد |
زراعت | ۱۳۳ | ۵۴.۴ |
باغداری | ۱۲ | ۴.۹ |
دامداری و دامپروری | ۳۷ | ۱۵.۲ |
صید و صیادی و شکار | ۲۵ | ۱۰.۲ |
صنایع کارگاهی و صنعتی | ۳۷ | ۱۵.۲ |
منبع: یافته های های تحقیق،۱۳۹۴
۷۵ درصد از زنان روستا علاقه مند هستند که در فعالیتهای خارج از خانه همکاری هستند و ۷۵ درصد از روستا ئیان علاقه ای به کارهای خانه علاقه دارند
جدول ۴-۱۷- علاقمندی زنان روستایی به فعالیتها ی مختلف
شرح | فعالیتهای داخل خانه | فعالیتهای خارج از خانه |
تعداد | ۶۱ | ۱۸۳ |