«رضا» را از دو جهت می توان مورد بررسی قرارداد: ۱. رضای بنده از خدا و ۲. رضای خدا از بنده . اما با توجه به اینکه در این فصل می خواهیم مرامنامه اخلاقی اسلام را مطرح کنیم فقط به رضای بنده از خدا می پردازیم که می تواند از فضائل اخلاقی انسان ها به حساب آید.
امام خمینی (ره) صفت رضا را چنین تعریف کرده اند:«رضا عبارت است از خشنودی بنده از حق تعالی شأنه و اراده او و مقدرات او»[۲۳۲] رضا در مقابل خشم سخط می باشد.مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده تعریف کاملتری از رضا ارائه کرده اند:«ضد سخط رضاست و آن عبارت است از ترک اعتراض بر مقدرات الهیه در باطن و ظاهر قولاً و فعلاً»[۲۳۳] ملا محسن فیض کاشانی نیز در کتاب اخلاق حسنه «رضا » را به این صورت تعریف کرده است:«رضا آن است که آدمی در برابر هرگونه ناراحتی تسلیم باشد و دم از اعتراض و چون و چرا نزند و خشمگین نشود.»[۲۳۴]
بنابراین با توجه به تعاریف فوق به این نتیجه می رسیم که فرد وقتی به مقام رضا رسید در برابر اراده و مقدرات خداوند متعال تسلیم محض و خشنود است چه در ظاهر و چه در باطن.
کسیکه به مرتبه رضا می رسد برایش فقر و غنا و رنج و راحتی و عزت و ذلت و سلامت و بیماری و مرگ و زندگی مساوی است. چون همه را از جانب خداوند می داند و به مرحله ای رسیده است که تمام افعال خدا را دوست می دارد و خواست خدا را بر خواست خودش ترجیح می دهد.[۲۳۵] به این علت پیوسته در آسایش و راحتی و لذت به سر می برد چون نسبت به همه کار های خدا عاشق است.
۳-۱۲-۱. آیات قرآن
با رجوع به آیات قرآن کریم عظمت و اهمیت مقام رضا به خوبی معلوم می شودکه این مقام مخصوص برگزیدگان درگاه الهی است و ثمرات معنوی فراوانی به دنبال دارد. به طور مثال آیات آخر سوره مبارکه فجر به حضرت زهرا سلام الله علیها تأویل شده است[۲۳۶] :
« یَأَیَّتهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّهُ ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّه»[۲۳۷]
«تو اى روح آرامیافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.»
خداوند متعال در وصف کسانی که به دنبال کسب رضایت الهی می باشند چنین می فرماید:
«یَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلىَ صرَاطٍ مُّسْتَقِیم»[۲۳۸]
«خداوند به برکت آن، کسانى را که از خشنودى او پیروى کنند، به راههاى سلامت، هدایت مىکند و به فرمان خود، از تاریکیها به سوى روشنایى مىبرد و آنها را به سوى راه راست، رهبرى مىنماید.»
همانطور که از این آیه شریفه بدست می آید مقام رضا از بلندترین مقامات است چرا که هدایت به «سبل سلام» و «صراط مستقیم »و خروج از تاریکی ها به سوی نور را در پی دارد.
آیه دیگر که در وصف بهشتیان می باشد، پس از بیان نعمت های مختلف برای بهشتیان رسیدن به مقام رضا را رستگاری عظیم و بزرگ می داند :
«قَالَ اللَّهُ هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لهُمْ جَنَّاتٌ تجرِى مِن تحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضىَِ اللَّهُ عَنهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ ذَالِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم»[۲۳۹]
«خداوند مىگوید: «امروز، روزى است که راستى راستگویان، به آنها سود مىبخشد براى آنها باغهایى از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن مىگذرد، و تا ابد، جاودانه در آن مىمانند هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند این، رستگارى بزرگ است!»
۳-۱۲-۲. روایات
امام چهارم شیعیان حضرت سجاد علیه السلام ضمن بیان جایگاه و نقش خشنودی از خداوند در اطاعت از خدا و بندگی الهی، نتیجه راضی شدن به قضای الهی را نیز بیان می کنند که خداوند در قبال این رضایت و تسلیم بودن بهترین مقدرات را برای وی تقدیر می کند:
«الصَّبْرُ وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ رَأْسُ طَاعَهِ اللَّهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ فِیمَا قَضَى عَلَیْهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ لَمْ یَقْضِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلَّا مَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ»[۲۴۰]
«صبر و راضى بودن از خدا، سر اطاعت خداست، و هرکه صبر کند و از خدا راضى باشد نسبت به آنچه در باره او حکم فرماید، چه دوست داشته و یا ناخوش داشته باشد، خداى عز و جل در آنچه دوست یا ناخوش دارد، براى او حکم نکند، جز آنچه خیر او باشد.»
در روایتی دیگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله بالاترین درجه و مرتبه کمال انسانی را مخصوص کسانی می داند که به آنچه برایش مقدر کرده راضی باشد و آن رسیدن به درجه اصطفاست.
«إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ فَإِنْ صَبَرَ اجْتَبَاهُ وَ إِنْ رَضِیَ اصْطَفَاهُ»[۲۴۱]
«زمانی که خداوند بنده ای را دوست داشته باشد مبتلایش می کند پس اگر صبر کند او را بر می گزیند و اگر راضی باشد او را مخصوص خود می کند.»
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نسبت بین ایمان و رضا را چنین تبیین می کنند: « نِعْمَ قَرِینُ الْإِیمَانِ الرِّضَا»[۲۴۲] «چه قرین و همراه خوبی است برای ایمان ، خشنودی از خدا»
حضرت صادق علیه السلام نیز نشانه مؤمن را برخورداری از صفت نیکوی رضا دانسته اند :
« عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ بِأَیِّ شَیْءٍ یُعْلَمُ الْمُؤْمِنُ بِأَنَّهُ مُؤْمِنٌ قَالَ بِالتَّسْلِیمِ لِلَّهِ وَ الرِّضَا فِیمَا وَرَدَ عَلَیْهِ مِنْ سُرُورٍ أَوْ سَخَطٍ»[۲۴۳]
«مردى گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: با چه علامت دانسته مىشود که شخص مؤمن است؟ فرمود: به تسلیم خدا بودن، و راضى بودن بآنچه برایش پیش مىآید، از شادى و ناخرسندى.»
۳-۱۳. توکل
توکل در لغت از وکالت و توکیل می آید و به معنی واگذاری امر است به معتمدی از باب آن که خود را در صورت دادن آن امر عاجز می بیند.[۲۴۴]
معنی اصطلاحی توکل از دید صاحب نظران متفاوت است. خواجه عبد الله انصاری در منازل السائرین چنین تعریف کرده است:«التوکل کله الامر کله الی مالکه و التعویل علی وکالته »[۲۴۵] یعنی توکل واگذار نمودن تمام امور است به صاحب آن و اعتماد نمودن به وکالت است.» صاحب معراج السعاده نیز فرموده است:«اعتماد کردن و مطمئن بودن دل بنده در جمیع امور خود به خدا و حواله کردن همه کارهای خود را به پروردگار و بیزار شدن از هر حول و قوه و تکیه بر حول و قوه الهی نمودن.»[۲۴۶]
همانطور که در تعاریف آمد رسیدن به صفت توکل به این است که انسان اعتماد کامل به خدا داشته باشد و بداند که همه چیز از جانب خداست و هیچ قدرت و علمی بالاتر از خدا نیست و اینکه خدا نسبت به بندگان نهایت لطف و مهربانی را دارد.و اگر کسی چنین اعتقادی را داشته باشد احساس آرامش می کند و در برابر مشکلات و حوادث مقاومت می کند و به خدا دل می بندد. و اگر کسی که این اعتقاد را داشته باشد حتی اگر شکستی هم باشد مأیوس نمی شود و احساس ضعف و ناتوانی نمی کند و همیشه خود را پیروز می داند.
۳-۱۳-۱. آیات قرآن
خدواند متعال در قرآن کریم در چند جا یکی از ویژگی های مؤمنین را توکل به خداوند معرفی کردند، از جمله در سوره انفال چنین می فرمایند :« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهِمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهُمْ إِیمَانًا وَ عَلىَ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلون»[۲۴۷] «مؤمنان، تنها کسانى هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان میگردد و هنگامى که آیات او بر آنها خوانده مىشود، ایمانشان فزونتر مىگردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند.» خداوند متعال در این آیه بصورت حصر توکل بر خود را از نشانه های مؤمن می داند یعنی اگر کسی نقطه امیدش غیر از خدا باشد وچشم امید به غیر او داشته باشد حقیقت و نور ایمان خالی هستند.
همچنین در سوره مائده نیز چنین می خوانیم:«وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»[۲۴۸] «و بر خدا توکل کنید اگر از مؤمنان هستید.» در این آیه نیز مشاهده می کنیم که مؤمن بودن معلق بر توکل بر خداوند شده است.
البته آیات دیگری نیز در رابطه با توکل می باشد که به خاطر اختصار از آن ها چشم می پوشیم.
۳-۱۳-۲. روایات
در روایات اهل بیت عصمت وطهارت نیز به این صفت اخلاقی توجه فوق العاده ای شده است که برخی ازآن ها را مرور می کنیم. در روایتی حضرت علی علیه السلام برای ایمان چهارپایه که ایمان بدون این پایه ها کامل نمی شود، ذکر کرده اند و یکی از این ها توکل به خداوند می باشد:
« الْإِیمَانُ لَهُ أَرْکَانٌ أَرْبَعَهٌ التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ تَفْوِیضُ الْأَمْرِ إِلَى اللَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»[۲۴۹] « ایمان چهار پایه دارد: ۱- توکل بر خدا ۲- واگذار کردن امر به خدا، ۳- راضى بودن بقضاء خدا، ۴- تسلیم بودن بامر خداى عز و جل»
همچنین ایشان درروایتی دیگر اهمیت توکل را چنین بیان می فرمایند: « التَّوَکُّلُ خَیْرُ عِمَاد»[۲۵۰] «توکل بهترین تکیه گاه می باشد.»
۳-۱۳-۳. ریشه توکل
توکل مانند سایر فضائل اخلاقی منشأ و سرچشمه ای دارد . اگر نگاهی به روایات بیندازیم می بینیم ائمه علیهم السلام منشأ توکل را ایمان ، یقین ، اعتماد و اطمینان به خداوند متعال می داند. چرا که اگر کسی ایمان و یقین به خدا داشته باشد همه چیز را از خدا می داند و در کارها و حوادث به خدا پناه می برد و خودش را به او می سپارد. امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند : «أَقْوَى النَّاسِ إِیمَاناً أَکْثَرُهُمْ تَوَکُّلًا عَلَى اللَّهِ.»[۲۵۱] نیرومندترین مردم در ایمان، با توکل ترین آن ها به خداوند سبحان است . ایشان در حدیث دیگری اطمینان به خدا را مؤثر در توکل می داند: «حُسْنُ تَوَکُّلِ الْعَبْدِ عَلَى اللَّهِ عَلَى قَدْرِ ثِقَتِهِ بِه»[۲۵۲] «نیکویی توکل بنده به خدا به اندازه اطمینانش به اوست.» یقین عنصر دیگری است که امام علی علیه السالم سر چشمه توکل می دانند :«التَّوَکُّلُ مِنْ قُوَّهِ الْیَقِین»[۲۵۳] «توکل (ناشی )از نیرومندی یقین است.»
۳-۱۴. یقین
یقین نقطه مقابل شک است و در لغت به معنای «العلم و ازاحه الشک و تحقیق الامر»[۲۵۴] یعنی علم وآگاهی و ازبین بردن شک و شبه و جستجو در مورد امری را یقین می گویند.
معنای آن در اصطلاح نیز شبیه معنای لغوی اش است آن چنان که علامه طباطبایی می فرمایند: «یقین علم صددرصدی است که به هیچ وجه شک و تردیدی در آن رخنه نداشته باشد.»[۲۵۵] ملامحسن فیض کاشانی نیز در کتاب اخلاق حسنه تعریفی از یقین ارائه کرده اند که کاربردی و مصداقی تر می باشد و در علم اخلاق بیشتر، این تعریف منظور است:« یقین آن است که همه چیز را از مسبب الاسباب یعنی خدای متعال بدانی و به هیج واسطه و وسیله ای توجه نداشته بلکه کلیه وسائل را مسخر دست نیرومند حضرت او ومحکوم به حکم او بشماری.»[۲۵۶]
اما تعریف جامع تر برای مباحث ما ترکیب تعریف علامه طباطبایی و ملامحسن فیض کاشانی می باشد چرا که علامه اصل و ماهیت یقین را معنی کرده اند و ملامحسن متعلق یقین را در علم اخلاق بیان کرده اند. پس آنچه ما در این جا مرادمان است «علم صددرصدی خالی از هرگونه شک و تردید است به این که همه چیز از مسبب الاسباب و خدای متعال بدانی و … »
در روایتی نیز از امام رضا علیه السلام سؤال می کنند که یقین چیست؟ ایشان در جواب می فرمایند:التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِلَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِیضُ إِلَى اللَّه »[۲۵۷] «حقیقت یقین توکل به خدا و تسلیم در برابر خدا و رضا به قضای الهی وواگذاری تمام کارها به خداوند است.»
این کلام امام نیز با آن تعریف برگزیده قابل جمع است چرا که آن چه امام در حقیقت بیان کرده اند از ثمرات، آثار و نتایج رسیدن به مقام یقین است.
بنابراین یقین از شریف ترین صفات نفس و برترین آن هاست و سرلوحه ایمان و رکن ایمان است[۲۵۸]. اگر کسی به مقام یقین برسد همه چیز را به اراده خدا می داند و دیگر به کسی توجه نمی کند و فقط به خداوند اعتماد می کند و روزی رسان را خدا می داند و در پیشگاه او خاضع و خاشع است، و می داند هر کاری که انجام می دهد خدا آن را می بیند و جزا می دهد.[۲۵۹]و در برابر خدا تسلیم محض است و به آنچه غیر خدا برای او در نظر گرفته راضی می شود و به آرامش می رسد و سبب می شود که انسان به بالاترین مقامات و والاترین حالات برسد.[۲۶۰]
۳-۱۴-۱. آیات قرآن
در سوره مبارکه انعام هدف رویت ملکوت توسط حضرت ابراهیم رسیدن به یقین بیان شده است:
« وَ کَذَالِکَ نُرِى إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»[۲۶۱]
«و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.»
علامه طباطبایی می فرمایند: «این یقین به آیات پروردگار منتها درجه ای است که انبیاء علیهم السلام در سیر تکاملی خود می توانند به آن برسند.»[۲۶۲]
خداوند متعال در سوره تکاثر در مورد اثرات یقین می فرماید: