«انتخاب موضوع به عوامل متعددی بستگی دارد . سرمنشأ این انتخاب ، در واقع دغدغه های درونی نویسنده است که او را به سمت انتخاب موضوع سوق می دهد. تا زمانی که وجود یک داستان نویس از دردی ، عشقی ، شخصیتی ، حادثه ای و تصویری و حتی حسی سرشار نباشد ، قلم از او تمکین نمی کند ، در حقیقت انتخاب موضوع ، حاصل پیوند دغدغه های درونی نویسنده با فضای بیرونی تأثیر گذار او است .» (همان،۳۷)
«به طور کلی نویسنده در فرایند آفرینش داستان خواه ناخواه ویژگی های روحی و اخلاقی خود را، دید خود از جهان و جهانیان ، با موضوع عجین می کند و معنایی به آن می بخشد که مبین جهان بینی و خلق و خوی اوست . یعنی مبین خود او ، آشکار کننده درون پوشیده خود اوست .» (ایرانی،۱۳۸۰: ۶۶)
۶-۲-درونمایه
بیشاب در تعریف درونمایه می نویسد : « درونمایه یا مضمون همان اندیشه غالبی است که به طور ضمنی و تلویحی بیان می شود و کل رمان را در بر می گیرد.اندیشه انتزاعی است که رمان از طریق حوادث ،شخصیت ها، روابط و نتیجه پایانی، آن را تجسم می بخشد» (بیشاب،۱۳۸۳: ۴۷۴)
میرصادقی می گوید : « درونمایه، فکر اصلی و مسلط در هر اثری است . خط یا رشته ای که در خلال اثر کشیده می شود و وضعیت و موقعیتهای داستان را به هم پیوند می دهد. به بیانی دیگر ، درونمایه ، عبارت است از جوهر بیان، عمل یا حرکت زیربنایی یا موضوع کلی که داستان تصویر از آنهاست » (میرصادقی،۱۳۷۶: ۱۷۴)
«هسته اصلی هر داستان درونمایه آن است . درونمایه هر داستان نکته مهمی درباره انسان و زندگی او بیان می کند . » (کلارک ، ۱۳۷۸ :۱۹۲)
«صورت اتم ، یا تز داستان آن چیزی خواهد بود که نویسنده می خواهد درباره آنها بگوید . » (یونسی،۱۳۷۹: ۳۰)
«محتوای هر اثر داستانی -یا به طور کلی ، هر اثر هنری -اندیشه و معنای بنیادی و پایدار جاری در تمامی اجزای آن اثر است . محتوا ،تکیه گاه انگیزه اصلی جمیع عمل ها ، عکس العمل ها و جهت دهنده مجموع حرکت هاست ، محتوا، خمیر مایه یا بن مایه داستان است که از خواست واعتقاد خالق اثر سرچشمه می گیرد . » (ابراهیمی،۱۳۷۸: ۱۷۵)
امیرفجر درباره تفاوت موضوع و درونمایه می گوید : «موضوع آن است که در جهان خارج به گونه عینی وجود دارد . درونمایه یا مضمون ، یک چیز کاملاً ذهنی است که در اندیشه شما وجود دارد و دلیلی هم ندارد که همواره مطابق عین باشد. » (حنیف،۱۳۷۹: ۹)
«درونمایه از موضوع به دست می آید و در واقع ، برآینده ی است از موضوع داستان و هماهنگ کننده موضوع با شخصیت ،صحنه و عناصر دیگر داستان. » (پرین،۱۳۶۲: ۵۹)
با توجه به تعاریف درونمایه در بالا که بر اساس نظریات متخصصان فن آورده شد، بدیهی است که درونمایه ، فکر و اندیشه ناظر و حاکم بر داستان و نتیجه عمل کلیه عناصر داستان است و در عین حال هماهنگ کننده و وحدت بخش عناصر داستان است . یعنی ارتباط تنگاتنگی میان درونمایه با سایر عناصر داستانی وجو دارد .
میرصادقی معتقد است «درونمایه مترادف پیام نیست . درونمایه هر اثر ممکن است پیام آن اثر تعبیر شود اما به ضرورت هر درونمایه ای نمی تواند پیام آن اثر باشد . پیام عنصر مشخص اخلاقی است ،جنبه ای مثبت و آموزنده دارد و درونمایه ها ممکن است از این کیفیت برخوردار باشند یا نباشند ، بنابراین خطاست اگر درونمایه را با پیام که رسالت هر اثر تلقی می شود . یکی فرض کرد . به خصوص که درونمایه معدودی از آثار داستانی خصوصیتی ضد پیام دارد . » (میرصادقی،۱۳۷۶: ۱۷۶)
تنها در دو صورت می توان گفت در داستان پیامی وجود دارد :
-
- «هنگامی که نویسنده با جدیت تلاش کرده تا جزء به جزء زندگی را شرح داده یا حقایقی از زندگی را باز گو کند .
-
- موقعی که نویسنده برخی از تصورات یا نظریات خود را درباره زندگی در داستان گنجانیده باشد .»
(پرین،۱۳۶۲: ۵۸)
درونمایه به پنج گروه تقسیم می شود :
-
- «مکانیکی – جسمانی ، که در آن انسان به عنوان ملکول (یافته) مطرح می شود .
-
- ارگانیک یا ترکیبی و بنیانی – آلی ، که انسان را به عنوان پرتو پلاسم مطرح می کند . این نیرو در جلب و تردد و جنس مخالف (زن و مرد )نقش به عهده دارد. مانند داستان هایی که روابط نامشروع میان دو جنس مخالف را مطرح می کند و درباره وفاداری یا عدم وفاداری در زندگی زناشویی بحث می کند .
-
- اجتماعی ، که در آن انسان به صورت گروهی مطرح می شود
-
- نفسانی و فردی ، که انسان را به صورت فرد مطرح می کند
-
- ربانی – خارق العاده ، که در آن انسان به عنوان روح مطرح شده است .» (میرصادقی،۱۳۸۱: ۲۲۶)
۷-۲-لحن
«لحن، شیوه پرداخت نویسنده نسبت به اثر است به طوری که خواننده آن را حدس بزند ، درست مثل لحن صدای گوینده که ممکن است طرز برخورد او را با موضوع و مخاطبش نشان بدهد ، مثلاً تحقیرآمیز، نشاط آور، موقرانه. رسمی یا صمیمی باشد . که لحن نویسنده هم طرز برخورد اوست . لحن شیوه پرداخت یا زاویه دید نویسنده نسبت به موضوع داستانش است .» (میرصادقی،۱۳۷۶: ۵۲۳)
«عنصری که به گوینده امکان می دهد این معانی متعدد را از یک جمله واحد، بدون پس و پیش کردن کلمه ای از آن ، اخذ کند لحن نامیده می شود » (ایرانی،۱۳۸۰: ۲۰۳)
«اثر هنری منثور محروم است از صدای زنده بنابراین ، عنصر لحن نقش تعیین کننده ای در آن دارد . نقش لحن در داستان را می توان مثابه نقشی دانست که نور پردازی در تئاتر دارد و موسیقی متن در سینما. نورپردازی در تئاتر و موسیقی متن در سینما تأثیر عاطفی رویدادها و شخصیت ها را در تماشاچیان، در جهتی که کارگردان مایل است ، افزایش می دهند . لحن نیز در داستان همین نقش را بر عهده دارد .» (میرصادقی،۱۳۸۸: ۲۵۷)
۸-۲-فضا و رنگ
«فضای داستان، عبارت از شرایط و اوضاع خاصی است که داستان در آن واقع می شود» (یونسی،۱۳۷۹: ۳۷۲)
«فضا، ماده یا ماده گونی است که موضوع در آن جریان می یابد و شخصیت ها در آن زیست می کنند، تا وقایع و حوادث و کل ماجرا آنگونه که نویسنده می طلبد و ضرورت داستانی هم ایجاب می کند، حس و لمس شود.» (ابراهیمی،۱۳۷۸: ۱۳۹)
ببینیم حنیف درباره فضا و رنگ، یکی از عناصر مهم داستان چه گفته است:
«در ادبیات، فضا و رنگ با حالت مسلط مجموعه ای که از صحنه، توصیف و گفت و گو تشکیل می شود، سر و کار دارد و علاوه بر جزئیات جسمانی و روانی آن، مجموعه تاثیر مفروضی بر خواننده را هم در بر می گیرد.» (حنیف،۱۳۷۹: ۱۶۷)
بارت می نویسد «هوایی را (آرام، شوم، شاق و غیره …) که خواننده به محض ورود به دنیای مخلوق اثر ادبی استنشاق می کند، فضا و رنگ می گویند. ممکن است به آن حال و هوا نیز گفته شود، اما نباید آن را با لحن یکی گرفت.» (همان:۱۶۷)
مولف «عناصر داستان» نیز در تعریف فضا و رنگ نوشته است:
«اصطلاح فضا و رنگ یا اتمسفر از علم هواشناسی وام گرفته شده است و برای توصیف تاثیر اثر خلاقه ای از ادبیات یا نمونه های دیگری از هنر به کار برده می شود. فضا و رنگ با حالت مسلط مجموعه ای که از صحنه، توصیف و گفت و گو آفریده می شود، سر و کار دارد. فضا و رنگ هم شامل جزئیات مادی و عینی و هم ریزه کاری های روانی و ذهنی مجموعه است، همچنان که تاثیر مورد نظر بر خواننده را در بر می گیرد، واکنش های عاطفه ای را که از او انتظار می رود را نیز در بر می گیرد»(میرصادقی،۱۳۷۶: ۵۳۱)
۹-۲-گفت و گو:
« گفت و گو، به معنای مکالمه و صحبت کردن با هم و مبادله افکار و عقاید است و در داستان، داستان منظوم، نمایش نامه و … به کار می رود، به عبارت دیگر، صحبتی که میان شخصیت ها یا به طور گسترده تر، آزادانه در ذهن شخصیت واحدی در هر اثر ادبی صورت می گیرد، گفت و گو نامیده می شود.» (میرصادقی،۱۳۸۸: ۲۵۵)
گفت و گو ممکن است میان دو شخصیت یا بیشتر صورت گیرد یا تنها در ذهن شخصیت واحدی تحقق پیدا کند. در صورت اخیر، تک گویی درونی خوانده می شود. (حنیف،۱۳۷۹: ۱۵۹)
«گفت و گو در داستان یکی از عناصر مهم است. پیرنگ را گسترش می دهد، درونمایه را به نمایش می گذارد، شخصیت ها را معرفی می کند و عمل داستانی را پیش می برد.» (همان: ۱۵۹)
۱۰-۲-کنش و حادثه
«عمل یا عمل داستانی یا کنش، رشته حوادث و وضعیت و موقعیت هایی است که به موضوع داستان، چه روایتی،چه نمایشی چه منظوم و چه منثور شکل می دهد و این رشته حوادث با هم پیرنگ را به وجود می آورد.» (میرصادقی،۱۳۸۱: ۶۶)
بیشاب می نویسد « عمل داستانی، حادثه ای است که عمداً مجزا می شود و در کانون توجه دقیق قرار می گیرد. زبان نیز باید واضح و دقیق باشد. در این حالت جای چندانی برای تصویر پردازی نیست و فرصت بسیار کمی برای درون نگری یا بیان افکار و توضیحات عالمانه وجود دارد، خواننده نیز با تجربیات و تخیلی شبیه تجربیات و تخیل نویسنده به وسط صحنه می آید و جای خالی تمام توضیحات احساسی یا ذهنی را که نویسنده برای حفظ سرعت داستان، از داستان خود حذف کرده پر می کند.» (بیشاب،۱۳۸۳: ۲۱۹)
«حادثه، واقعه، رویداد، رخداد و پیش آمد واحدی است از عمل داستانی. حادثه از برخورد یا جابه جایی دست کم دو چیز یا دو نیرو یا اتحاد و تغییر دو چیز و دو نیرو با هم به وجود می آید، حادثه از اجزای ترکیب کننده پیرنگ است و برای آشکار کردن خصوصیت های شخصیت، پیرنگ را به پیش می برد.» (ابراهیمی،۱۳۷۸: ۱۴۰)
جمیز، در تعریف حادثه می گوید: «شخصیت چیست. به جز آنکه حادثه تعیین می کند؟ حادثه چیست به جز شرح و تصویر شخصیت؟ نقاشی و رمانی وجود دارد که شخصیت نداشته باشد؟ چه در هر یک از این دو می جوییم و چه در آن پیدا می کنیم؟ این حادثه ای برای زنی است که با دست تکیه داده بر میز، بر می خیزد و به طرز خاصی به تو نگاه می کند. اگر این حادثه نباشد، مشکل بتوان گفت که چه چیزی دیگری است.»
(میرصادقی،۱۳۸۸: ۹۱)