«روا باشـد انـاالحـق از درختـی چــرا نـبــود روا از نیـک بخـتـی؟»[۱۶۵]
انانیّت
«انـانیّـت بـود حـقّ را ســزاوار که هو غیب است و غـایب وهم و پندار»
شرح گلشن راز، بیت۴۴۶، ص۳۱۷
«انانیّت که ناطق به أنا الله و أنا الحق شدن است، حقّ را سزاوار است؛ زیرا که در جمیع مظاهر اوست که ظاهر شده است و هیچ غیری نیست و «هو» به غیبت اطلاق می شود؛ زیرا که در اصطلاح «هو» اعتبار ذات است به حسب غیبت و نایافت و غایب وهم و خیال؛ پس هر چه موهم غیریّت و اثنینیّت باشد، لایق آن حقیقت نیست و چون در انانیّت این توهّمات ملاحظه نیست، هر آینه أنا الله، سزاوار آن حضرت باشد».[۱۶۶]
انانیّت اصطلاحی عرفانی و اخلاقی است معنای این واژه در اخلاق، خودبینی و خودپسندی است و ازصفات مذموم و ناپسند انسانی می باشد که مورد نکوهش قرارگرفته است.
به نظر دکتر سجّادی «انانیّت حقّ، وجودی است و انانیّت بنده عدمی به حکم « العبد و ما فی یده کان لمولاء ».[۱۶۷]
«انانیّت در نزد اهل ذوق، شرک خفّی، است و حقیقتی است که بنده آن را متعلّق به خود می داند چنان
که می گوید: نفس من، روح من، قلب من، دست من و غیره».[۱۶۸]
یعنی هرچه را که در عرصه ی هستی بیند از آن خود می داند و فقط «من» را باور دارد، و غافل است
از این که تمام این ابـزار و لـوازم، در این چند صبـاح زندگانی در دست او به امـانت گذاشتـه شده است و صاحب حقیقی این اسباب و آلات حقّ است و همه چیز از آن اوست.
انبیا
«در این ره انبیا چـون ساربـانند دلیـل و رهنمــا ی کــارواننـد»
شرح گلشن راز ، بیت۱۷، ص۱۸
درشرح گلشن راز آمده است:
آمدن و رفتن خلایق، در این جهان هستی، بدون رهبری که متصف به کمال اعتدال جمعی الهی باشد، میسّر و ممکن نگردد و آن جماعتی که به این کمال الهی متصف اند، دو دسته هستند: اول: انبیا (ع) که «مظاهر حقیقت روح اعظمند و دوم اولیاء (ع) هستند که پیروان انبیاء الهی هستند. انبیاء (ع) جهت هدایت و راهنمایی خلق آمدند و هدایت حقیقی که همان بازگشت به مبدأ هستی و موطن اصلی است برای آن جماعتی میّسر شده است که نفس خویش را از هوا و هوس خلاص کرده و جسم خود را با مرگ اختیاری ذبح نموده اند، «کانّه که بعثت انبیا- علیهم السّلام- به جهت ایصال نفوس این جماعت است به منزل وصول؛ هر چند که حکم نبوّت شامل همه است که «و اللّه یدعو الی دار السّلام و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم»[۱۶۹].» از دیدگاه لاهیجی انبیا و اولیاء (ع) در حکم انسان کامل هستند و به این علّت از بقیّه ی افراد انسانی به کمال ممتاز گشته اند که از طریق تصفیه، به مبدأ رجوع نموده اند و در پرتو الطاف الهی، از هستی مجازی خود فانی گشته، و به مرتبه ی بقاء بالله دست یافته اند و صفات جزوی آنها، مانند صفات کلی حضرت حق شده است.[۱۷۰]
انبیا در طول تاریخ بشریّت از ارزش واعتبار والایی برخودار بوده اند و انسان ها همواره نیاز به یک رهبر و هادی را در طول زندگانی خود احساس کرده اند تا با رهنمودهای آن مرشد کامل به کمال حقیقی و سعادت واقعی دست یابند. خداوند نیز به این نیاز انسان پاسخ مثبت داده است و از ابتدای خلقت رهبرانی را برای هدایت آنان فرستاده تا در مسیر مستقیم حرکت کنند و از سرگشتگی رهایی یابند.
هجویری معتقد است که انبیاء بر اولیاء، فضل و برتری دارند و دلایلی را بر می شمارد که گواه سخن اوست، او نُه مورد را ذکر کرده است که در زیر به اختصار بیان می شود:
«بدان که اندر همه اوقات و احوال به اتّفاق جمله ی مشایخ این طریقت، اولیاء متابعان پیغمبرانند و مصدّقان دعوت ایشان و انبیاء فاضل ترند از اولیاء». از آن چه:
۱- پایان ولایت، آغاز نبوّت است.
۲- تمام انبیاء ولی هستند اما از اولیا کسی نبی نیست.
۳- انبیاء در نفی صفات بشریّت متکلم هستند در حالی که اولیا چنین نیستند.
۴- آن چه که برای این گروه حال است برای آن گروه مقام است و آن چیزی که برای این گروه مقام است برای آن گروه در حکم حجاب است و هیچ کدام از علماء اهل سنّت و محقّقان این طریقت در این باره اختلاف نظر ندارند مگر گروهی از حشویان که مجسّمه ی اهل خراسانند.
۵- انبیاء (ع) داعیان و ائمه اند و اولیاء پیروان آن ها به احسان و غیر ممکن است که مأموم از امام خود فاضل و برتر باشد.
۶- اولیاء خواهان حق هستند و به سوی او می روند و انبیاء به حق رسیده اند و به فرمان دعوت حضرت حق باز گشته اند تا گروهی را با خود ببرند.
۷- چون اولیاء به پایان راه رسند از مشاهده و دیدار خبر دهند و از حجاب بشریّت رها شوند هر چند که همانند بشر هستند.
۸- ولایت آغاز و پایانی دارد اما در مورد نبوت چنین نیست و تا زمانی که بودند نبی بودند و تا زمانی که هستند نبی باشند از آن که موجود نباشند در معلوم و مراد حقّ نبی بوده اند.
۹- معراج عبارت است ازقرب. معراج انبیاء از روی اظهار به شخص و جسد بوده است و معراج اولیاء از روی همّت و اسرار و تن پیامبران در صفا و پاکیزگی و قربت همانند دل اولیاء و سرّ آن ها می باشد
و این فضل و برتری است در ظاهر.[۱۷۱]
او در ادامه دلایل برتری انبیاء و اولیاء را بر ملائکه و مؤمنین چنین ذکر می کند و می گوید: اهل سنّت و جماعت و جمهور مشایخ طریقت- رحمه اللّه علیهم اجمعین- اتفاق نظر دارند در این که انبیاء و کسانی که از اولیاء (ع) حفاظت می کنند از فرشتگان فاضل ترند و بر خلاف معتزله که معتقدند فرشتگان بر انبیا فضل و برتری دارند که رتبه و مقام آن ها بالاترست و از نظر آفرینش نیز لطیف تر هستند و در برابر حق از همه مطیع ترند و به همین دلایل آن ها فاضل ترند اما فضل آن است که خداوند کسی را فضل نهد و از میان خلق او را برگزیند و برتر از دیگران قرار دهد».
دلایل برتری انبیا و اولیا بر ملائکه و مؤمنین سه مورد است:
«۱- خداوند- تعالی- ملائکه را مأمور کرد که بر حضرت آدم (ع) سجده نمایند و این نشان می دهد که حال مسجود له، از حال ساجد عالی تر و برتر است.
۲- ملائکه در حقّ معرفت مضطّری اند و آفرینش آن ها به گونه ای است که در وجودشان از هوا و هوس و شهوت نیست و در دلشان از حرص و طمع خبری نیست و از این صفات مبرّا هستند و طعام آن ها اطاعت و شربشان انجام فرمان های الهی است اما خداوند در وجود آدمی شهوت را قرار داده است که سبب ارتکاب او به گناهان می شود و در دلش حرص و طمع و حیله انتشار یافته و شیطان، سلطان وجود اوست و او را به سوی فسق و فجور رهنمون می سازد. پس انسان که دارای چنین صفاتی است اگر از این اوصاف پرهیز نماید و از دنیا دوری گزیند و مدام در طاعت وعبادت حضرت حق باشد و با نفس خود مبارزه نماید از فرشتگان برتر و والاتر باشد.
۳- به طور کلی خواص مؤمنان از خواص ملائکه همچنین عوام مؤمنان از عوام ملائکه فاضل ترند».[۱۷۲]
از دیدگاه نجم الدین رازی هر یک از انبیاء در حکم، قافله سالار و پیشرو کاروان امّتی بودند که بعضی از این انبیا بر بعضی دیگر فضل و برتری یافتند و خداوند آنان را برگزید، تا امّتی را رهبری نمایند و در روز قیامت امّت خویش را مورد شفاعت و عنایت خود قرار دهند و در زیر سایه ی دین اسلام باشند.
سرّ بعث انبیا (ع)
او اسرار برانگیخته شدن انبیا (ع) را چنین توصیف می کند: «سرّ بعث انبیا (ع) از بهر زراعت تخم توحید است در زمین دل ها « الدنیا مزرعه الآخره »[۱۷۳]. خواجه علیه السّلام از این جا می فرمود « امرت ان اقاتل الناس حتّی یقولوا لا اله الّا اللّه » این چیست تخم توحید در زمین دل ها پاشیدن « ضرب اللّه مثلا کلمه طیّبه کشجره طیّبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها و یضرب اللّه الامثال للنّاس لعلّهم یتذکّرون»[۱۷۴].» [۱۷۵]
نجم الدین رازی عنوان می کند که چون خداوند خواست که طلسم اعظم موجودات را باز نماید و روح انسانی را که در قالب تن اسیر گشته بود خلاص کند و او را به عنوان قرب باز گرداند با این که فواید فراوانی در این سفر به دست آورده بود، در هر دوره ای یک نفر را از میان خلایق برگزید و او را مورد عنایت خود قرار داد تا خلق را به سوی مبدأ هستی هدایت نمایند.[۱۷۶]
دکتر سجّادی می گوید:
انبیاء سفیران الهی هستند، که احکام و اصول شریعت را به بندگان عرضه می کنند و جهت هدایت خلق آمده اند و درجات مختلفی دارند که فرمودند: «و لقد فضّلنا بعض النبیین علی بعض و آتینا داود زبوراً».[۱۷۷]
انسان
«عدم آیینـه عالـم عکس و انسـان چو چشـم عکس در وی شخص پنهـان»
شرح گلشن راز، بیت۱۳۹، ص۹۵
«جهان انسان شد و انسان جهانی ازیـن پـاکـیـزه تــر نبــود بیــانــی»
همان، بیت۱۴۱، ص۹۷
«پزشکـان اندرین گشتند حیـران فرو مـاندند در تشـریح انسـان»
شرح گلشن راز، بیت۲۷۵، ص۱۷۷
هجویری معتقداست که ترکیب کامل انسان در نزد محققّان، دارای سه معنی است:
۱- روح ۲- نفس ۳- جسد
این سه صفاتی دارند که عبارتند از:
۱- روح: عینی است که به صفت عقل قایم باشد.
۲- نفس: عینی است که به صفت هوا قایم باشد.
۳- جسد: عینی است که به حسّ قایم باشد.
دانلود مقالات و پایان نامه ها در مورد فرهنگ اصطلاحات عرفانی گلشن راز و شرح آن ها بر ...