تعریف نظری: عاطفه منفی بعد عمومی از ناراحتی ذهنی و درگیری در امور ناخوشایند است که متشکل از انواع حالتهای خلقی ناخوشایند مثل خشم، تحقیر، نفرت، گناه و ترس می شود. عاطفه منفی پایین با آرامش و ملایمت مرتبط است (واتسون و همکاران، ۱۹۸۸).
تعریف عملی: در این پژوهش، منظور از عاطفه منفی نمرهای است که آزمودنی در زیر مقیاس عاطفه منفی مقیاس عاطفه مثبت و منفی (PANAS؛ کلارک و همکاران، ۱۹۸۸) دریافت می کند.
نگرانی
تعریف نظری: نگرانی زنجیرهای از افکار فاجعهآمیز، تعمیمیافته، افراطی و غیر قابل کنترل است که عمدتاً کلامی بوده و برای جلوگیری از تصویرسازی ذهنی اتفاقات ناگوار آینده به کار گرفته می شود و می تواند به عنوان یک راهبرد مقابلهی شخصی عمل کند (سادوک، سادوک و رویز، ۲۰۱۴).
تعریف عملی: نگرانی در این پژوهش، منظور از شدت نگرانی نمرهای است که آزمودنی در پرسشنامه نگرانی ایالت پنسیلوانیا[۸۹] (PSWQ؛ میر[۹۰]، مایلر[۹۱]، متزگر[۹۲] و بورکووک[۹۳]،۱۹۹۰) به دست می آورد.
وسواسها و اجبارها
تعریف نظری: وسواسها شامل افکار، تصاویر و تکانههای مزاحمی هستند که بر خلاف میل و اراده فرد تجربه میشوند و فرد آنها را مزاحم و ناهمخوان با خود تجربه میکند. اجبارها شامل رفتارهای تکرار شوندهی آشکار یا پنهانی هستند که در پاسخ به وسواسها انجام میشوند. فرد با این نیت به اجبارها متوسل میشود که ناراحتی و پریشانی حاصل از وسواسها را کاهش دهد یا بتواند مانع از وقایع ترس برانگیز شود (انجمن روانپزشکی امریکا، ۲۰۱۳).
تعریف عملی: در این پژوهش، منظور از وسواسها و اجبارها نمرهای است که آزمودنی در مقیاس وسواسی-اجباری یل براون[۹۴] (Y-BOCS؛ گودمن[۹۵] و همکاران، ۱۹۸۹) دریافت می کند.
اضطراب اجتماعی
تعریف نظری: اضطراب اجتماعی ترس مشخص و مستمر نسبت به شرمنده شدن یا مورد ارزیابی منفی قرار گرفتن در موقعیتهای اجتماعی یا در زمان انجام فعالیتی در حضور دیگران است (انجمن روانپزشکی امریکا، ۲۰۱۳).
تعریف عملی: در این پژوهش، منظور از اضطراب اجتماعی نمرهای است که آزمودنی در مقیاس اضطراب تعامل اجتماعی[۹۶] (SIAS؛ هیمبرگ[۹۷] و همکاران، ۱۹۹۲) به دست می آورد.
فصل دوم:
مروری بر پیشینه های نظری و عملی پژوهش
اضطراب و افسردگی: مشکلات جدی سلامت روان
سازمان جهانی بهداشت تخمین زده است که اختلالات افسردگی و اضطرابی در رأس فهرست بیماریهای روانی قرار گرفته است و حدود ۲۵ درصد مراجعین به مراکز بهداشتی در جهان را به خود اختصاص داده است (لمبرت، ۲۰۰۶). نتایج پژوهشهای همهگیرشناسی اختلالهای روانشناختی نشان میدهد که اختلالهای اضطرابی و افسردگی شایعترین اختلالهای روانشناختی هستند و شیوع طول عمر اختلالهای اضطرابی تا ۲۹ درصد و اختلالهای افسردگی ۲۱ درصد گزارش شده است (کسلر و همکاران، ۲۰۰۵). همبودی بین این دو اختلال بین ۴۰ تا ۸۰ درصد گزارش شده است و همبودی بالایی با سایر اختلالها از جمله سوء مصرف مواد دارند. همچنین، علاوه بر مزمن بودن، عود مکرر و بازگشت این اختلالها، درصد بهبودی بدون درمان برای این اختلالها پایین است، به طوری که بین ۷۴ تا ۸۸ درصد طی ۹ سال پیگیری همچنان علائم اختلال را داشتهاند. (کسلر و همکاران، ۲۰۰۵).
طبق تحقیق پارکر[۹۸] و همکارانش (۲۰۰۱، به نقل از لمبرت، ۲۰۰۶) در حدود ۱۲۱ میلیون نفر در جهان مبتلا به افسردگی هستند. بر حسب این که افسردگی به چه نحوی تعریف و سنجیده شود، نرخ شیوع طول عمر اختلال افسردگی اساسی در مردان از ۶/۲ تا ۷/۱۲ درصد و در زنان ۷ تا ۲۱ درصد است. شیوع سالانه اختلالهای اضطرابی نیز در حدود ۱۷ درصد گزارش شده است. انواع خفیفتر این اختلالها که ملاکهای راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM) را برآورده نمیسازند، بسیار رایجتر از اختلال افسردگی اساسی یا اختلالهای اضطرابی میباشند (کلارک، بک و آلفورد[۹۹]، ۱۹۹۹). بر اساس تحقیقات کرام[۱۰۰]، کوپر-پاتریک[۱۰۱] و فورد[۱۰۲] (۱۹۹۴) وجود تنها چند علامت از علائم افسردگی که ملاکهای اختلال افسردگی اساسی را برآورده نسازند به کاهش قابل توجهی در عملکرد اجتماعی و جسمی منتهی میگردد. وضعیت مشابهی در مورد اختلالهای اضطرابی حاکم است (ازپلتا و همکاران، ۲۰۰۱).
اختلالهای اضطرابی و افسردگی علاوه بر هزینههای مستقیمی (استفاده از خدمات تخصصی و غیر تخصصی) که بر سیستم بهداشتی و مراقبتی جامعه تحمیل می کنند، هزینه های غیر مستقیمی (افت عملکرد) نیز دارد که در مقایسه با سایر اختلالهای روانشناختی بیشترین میزان را به خود اختصاص میدهد (گرینبرگ و همکاران، ۱۹۹۹، لمبرت، ۲۰۰۶). علاوه بر این، نتایج برخی از پژوهشها نیز نشان میدهد که افراد مبتلا به اختلالهای اضطرابی و افسردگی، آمار بیکاری بالا، درآمد سالانه پایین، نرخ بالای طلاق و کیفیت زندگی پایینی دارند (بارلو، ۲۰۰۲). اختلالهای اضطرابی و افسردگی علاوه بر همبودی همزمان و متوالی که با هم دارند، با اختلالهای خواب، وابستگی به الکل و مواد، خوردن و برخی اختلالهای شخصیتی و غیره نیز رابطهی تنگاتنگی دارند. این در حالی است که فقط ۲۰ درصد این افراد طی ۱۲ ماه و ۴۰ درصد آنها در طول عمر برای دریافت خدمات درمانی مراجعه میکنند (بارلو، ۲۰۰۲).
نتایج پژوهشهای همهگیرشناسی اختلالهای روانشناختی در ایران نیز نشان میدهد که اختلالهای اضطرابی و افسردگی نسبت به سایر اختلالهای روانشناختی بیشترین شیوع را دارد. نتایج برخی از این پژوهشها در جدول ۱-۱ فصل اول آمده است. نتایج پژوهش کیومرثفرد و احسانمنش (۱۳۸۲) مبنی بر فراوانی بیماران ارجاعی در یک بیمارستان عمومی از ابتدای سال ۱۳۷۹ تا ابتدای سال ۱۳۸۲، نشان میدهد که پزشکان متخصص، بیشترین درصد بیماران ارجاع شده را به منظور ارزیابی روانشناختی (۱۳ درصد) ارجاع دادهاند و در بررسی وضعیت روانی بیماران ارجاع داده شده، نیز مشخص شد که بیشترین درصد مربوط به اختلالهای خلقی و اضطرابی (۲۴ درصد) بود.
اما بیشترین معضلی که متخصصین بهداشت و روان و یا حتی جوامع مختلف با آن درگیر هستند، شیوع بالای همبودی اختلالهای اضطرابی و افسردگی است. به عبارت دیگر، به ندرت افرادی را در سیستمهای مراقبتی اولیه و یا مراکز خدمات روانشناختی و روانپزشکی میتوان یافت که فقط به یک اختلال در حوزه اختلالهای اضطرابی و افسردگی مبتلا هستند. اگرچه این وضعیت همبودی اختلالهای مذکور، تاریخچه کهن و طولانی دارد ولی در طول دو دهه اخیر به عنوان یک چالش اساسی پیش پای متولیان بهداشت روان مطرح شده است و تلاش برای شناسایی دقیق این الگو و مداخلات روانشناختی مؤثر، کارا و مقرون بهصرفه بیش از پیش نمایان شده است. در ادامه به میزان شیوع همبودی اختلالهای اضطرابی و افسردگی و چالشهای درمانی این وضعیت اشاره خواهد شد تا تصویر شفافتری از این معضل حاصل گردد.
شیوعشناسی همبودی اختلالهای اضطرابی و افسردگی
نتایج برخی از پژوهشها نشان میدهد که ۳۵ تا ۴۲ درصد بیماران سرپایی با تشخیص اختلال افسردگی اساسی و ۲۹ تا ۴۷ درصد افراد با تشخیص افسردهخویی، ملاکهای تشخیص یک اختلال اضطرابی را به عنوان تشخیص دوم را دارند. یافتههای مشابهی در مورد بیمارانی که تشخیص اولیه آنها اضطراب است وجود دارد. به این ترتیب که ۳۷ درصد بیماران دچار اختلال هراس و ۵۱ درصد مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر، ملاکهای تشخیصی یک اختلال افسردگی همبود را دارند (کلارک و همکاران، ۱۹۹۴). مطالعات دیگری به بررسی همبودی این دو اختلال در طول عمر پرداختهاند. کسلر و همکاران (۱۹۹۴) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که نرخ اختلالات اضطرابی در بیمارانی که تشخیص اختلال خلقی دریافت نمودند ۴۳ درصد و در بیمارانی که تشخیص اختلالات اضطرابی را دریافت کرده اند، همبودی افسردگی ۲۵ درصد است. متوسط همبودی اختلال افسردگی اساسی و انواع اختلالات اضطرابی بالاتر از ۵۰ درصد است (منیکا و همکاران، ۱۹۹۸؛ براون، کمپل، لهمن، گریشم و منسیل، ۲۰۰۱). براون و بارلو (۲۰۰۲) چنین گزارش کرده اند که ۵۵ درصد بیماران مبتلا به اختلال افسردگی، ملاکهای حضور یک اختلال خلقی یا اضطرابی دیگر را دارند. زمانی که ابتلای عمر اختلال دوم مد نظر باشد، این میزان تا ۷۶ درصد میرسد.
در یک پژوهش طولی و جامع همبودی، انگست و همکاران (۱۹۹۰)، همابتلایی معناداری بین سطوح مختلف اختلالهای اضطرابی با افسردگی در یک نمونه ۵۹۱ نفری با پیگیری ۱۵ سال پیدا کردند که نتایج آن به طور خلاصه در جدول ۱-۲ ارائه شده است.
جدول ۱-۲٫ میزان شیوع همبودی طول عمر اضطراب و افسردگی در جمعیت عمومی (انگست و همکاران، ۱۹۹۰)
اختلال افسردگی | افسردگی زیرآستانهای | عدم افسردگی | کل | ||
اختلال اضطرابی | ۱۰ | ۴/۵ | ۲/۲ | ۶/۱۷ | |
اضطراب زیرآستانهای | ۵/۱۱ | ۱/۸ | ۴/۵ | ۲۵ | |
عدم اضطراب | ۲/۱۰ |