آنان مانند مرغانی بودند که به عزم دیدار سیمرغ عازم قلهی قاف شدند و جز عدهای معدود به منزل مقصود نرسیدند.[۲۵]
فرخ آن ترکی که استیزه نهد گرم گردانَد فرس را آن چنان گر پشیمانی ورا عیبی کند خود پشیمانی نروید از عدم |
اسبش اندر خندقِ آتش جَهَد که کُنَد آهنــگ اوج آسمان آتش اول در پشیمانی زنــد چون ببیند گرمیِ صاحب قَدم[۲۶] |
مرحوم فاضل تونی، خود، فرموده است:
با آقای بروجردی [مرحوم آیتالله حاج آقا حسین بروجردی] در درس آخوند کاشى [مرحوم آخوند ملّا محمّد کاشانی] و درس جهانگیرخان قشقایى در اصفهان شرکت داشتهایم.[۲۷]
در زمینهی عرفان، مرحوم فاضل تونی از جهانگیرخان قشقایی و آخوند کاشی بهره برده و شرح فصوص را نزد این دو بزرگوار فرا گرفته است. فراگیری عرفان در اصفهانِ آن روزگار مجاز نبود. آیتالله جوادی آملی میفرمایند:
مرحوم آیتالله فاضل تونی، هم در حکمت مشّاء قوی بود و هم در آشنایی با فنون عرفان. او میفرمود: کتاب فصوص محیالدین عربی را که هم اکنون در دست دارم و برای شما تدریس میکنم، در اصفهان و خدمت مرحوم جهانگیرخان قشقایی و مرحوم حاج آخوند کاشی میآموختم و در مدت دو سالی که آن را فرا میگرفتم در سفره غذای من مخفی بود و هرگز جرأت نداشتم آن را در طاقچه یا قفسه کتاب بگذارم یا آشکارا آن را مطالعه کنم. گویا سفره نان او را کسی نمیدید؛ چون در حجره تنها بوده و سفره او اختصاص به خودش داشته است. سرّش این بود که آن روزها در حوزه اصفهان فراگرفتن حکمت تا حدودی مجاز بود، ولی آموختن عرفان آنچنان مجاز و رایج نبود. بر این اساس، درس عرفان، رسمی و مجاز شمرده نمیشد.[۲۸]
در زمینهی فقه، آقا سید محمدصادق خاتونآبادی و آخوند فشارکی و آقا سید علی نجفآبادی، از اساتید بزرگی بودند که فاضل تونی از ایشان، توشهی بزرگی برگرفت.[۲۹]
از حسن قضا در همین هنگام مرحوم حاج شیخ عبدالله گلپایگانی[۳۰] از علمای بزرگ نجف، به سفارش پزشکان برای تغییر آب و هوا در اصفهان سکنی گزید و مرحوم فاضلْ مَقدم آن بزرگ را فیضی بزرگ و موهبتی عظیم دانست و از مجلس درس اصول ایشان، فایدهها اندوخت. مرحوم فاضل میفرمود:
مجلس درس حاج شیخ عبدالله گلپایگانی از لحاظ استفاده از مجالس کم نظیر بود؛ چه وی بیانی ساده و رسا و دقیق داشت و برای تفهیم مطالب مثالهای ساده از زندگانی روزانه میآورد. از طرف دیگر حوزهی درسش به خلاف رسم آن عهد، آرام و بدون هیاهو و جرّ و بحث بود. طرز استدلالی که از ایشان دربارهی قاعدهی ترتب شنیدم از هیچ یک از استادان دیگر نشنیدم.[۳۱]
در مدت یازده سالی که در اصفهان به سر میبُرد، جز به تحصیل، مباحثه، تدریس، عبادت، ریاضت و تهذیب نفس به کاری نپرداخت و همیشه میفرمود:
بهترین ایّام دوران عمر من، ایّامی است که در اصفهان گذراندهام.[۳۲]
آیتالله حسنزاده دربارهی تدریس ایشان در اصفهان، چنین میفرمایند:
… بعد از آن استاد شعرانی فرمود که من به سن شما بودم و در تهران درس میخواندم، در همان وقت آقای فاضل تونی یکی از اساتید حوزه علمی اصفهان بوده است و آوازهای بسزا داشت و شهرت علمی تمام.[۳۳]
اما این که مرحوم فاضل تونی در اصفهان چه کتابها و علومی را تدریس میکردهاند، به صراحت بیان نشده است.
۱ـ ۲ـ ۴٫ تحصیل و تدریس در تهران
ایشان که به قصد دیدار اقوام و صلهی رحم به تون رفته بودند، در مسیر بازگشت به اصفهان، در تهران توقف کوتاهی میکنند که با خبر میشوند آقا میرزا هاشم اشکوری[۳۴]، استاد نامدار فلسفه در مدرسهی سپهسالار جدید، تدریس شرح مفتاح الغیب را آغاز کرده است. چند روزی درنگ کردند و به درس اشکوری حاضر شدند. احاطهی علمی و صفای محضر اشکوری، ایشان را چنان مجذوب ساخت که از رفتن به اصفهان صرف نظر کردند و در تهران ماندند. مرحوم اشکوری همین که تدریس مفتاح الغیب را به پایان رسانید، تدریس اسفار را شروع فرمود و مرحوم فاضل با آن که قسمت اعظم آن را نزد مرحوم جهانگیرخان فرا گرفته بود، مجدداً دوره اسفار را دید. همچنین در درس فصوص الحکم ایشان نیز حضور مییافت و بعد از ظهرها هم بهطور خصوصی در خدمت ایشان به تحصیل تمهید القواعد میپرداخت.[۳۵]
آیتالله جوادی آملی میفرمایند:
کتاب تمهید القواعد عارف نامدار علی بن محمد بن محمد (ترکه) ملقّب به صائنالدین، شرح رساله قواعد التوحید عارف نامور و حکیم بزرگوار ابوحامد محمد اصفهانی در عرفان نظری، و در حوزههای علمیه یک متن درسی است. سید رضی لاریجانی این کتاب را رسماً تدریس کرد و شاگرد ممتازی چون آقا محمدرضا قمشهای را تربیت نمود. آقا محمدرضا قمشهای نیز این کتاب را تدریس کرد که نتیجهی آن، ظهورِ شاگردان ناموری چون آقا میرزا هاشم اشکوری و آقا میرزا محمود قمی است و با تدریس این دو نیز آیات عظامی مانند رفیعی قزوینی، سیّد محمدکاظم عصار تهرانی، و محمدحسین فاضل تونی جلوه کردهاند که همه آنان از اساطین معرفت و ارکان مَعدِلتند.[۳۶]
آیتالله حسنزاده آملی در نقلی سلسلهی اساتید عرفانی ایشان را اینچنین میفرمایند:
ساعت هشت صبح روز چهارشنبه ششم ربیع الأول سنه هزار و سیصد و هفتاد و چهار هجرى قمرى، مطابق دوازدهم آبان ماه سنه هزار و سیصد و سى و سه هجرى شمسى بود که در محضر انور استاد معظّم، علامه بزرگوار آقا شیخ محمدحسین فاضل تونى (رضوان الله علیه) شرح علامه قیصرى ساوى بر فصوص الحکم شیخ اکبر طائى را درس مىگرفتیم؛ مبحث آن روز اوایل فصّ آدمى در بیان «فاقتضى الأمر جلاء مرآه العالم فکان آدم عین جلاء تلک المرآه و روح تلک الصوره …» بود حضرت استاد (روحى فداه) از استادش آقا میرزا هاشم اشکورى، و آن جناب از استادش آقا محمدرضا قمشهاى و آن جناب از استادش آقا سید رضى لاریجانى، و آن جناب از استادش آقا میرزا ربیع شیرازى حکایت فرمود که جناب میرزا ربیع شیرازى در ریاضت و سیر و سلوک بود، وقتى از هاتفى که خود او را ندیده مىشنود:
ز عقل و هوش بیرون نزد ما آی | که عقل و هوش را ره نیست آنجای | |