پایگاه انتسابی موقعت محول شده زمان تولد یا محصول غیر ارادی زندگی است. مانند: نژاد، قومیت، سن، جنس. پایگاه اکتسابی موقعیتی است که فرد به طور اختیاری ودر نتیجه، انتخاب شخصی، شایستگی یا کوشش مستقیم به دست میآورد. مثل معلمی، پدری، همسری و … (گیدنز، ۹۳:۱۳۸۹)
۲-۳-۵ نقشها
نقشهای اجتماعی مجموعه فعالیتهای معینی هستند که فرد در درون گروه خود ایفا می کند یا به عبارت دیگر، منظور از نقشهای اجتماعی فعالیت معینی است که بر عهده فرد یا بعضی از اعضای گروه نهاده شده است. (بروس کوئن، ۸۳:۱۳۸۰) فعالیت معینی که عضوی از اعضای گروه یا فردی از افراد جامعه ایفا میکند« نقش اجتماعی» نامیده میشود. پایگاه اجتماعی ارزشی است که یک گروه یا یک جامعه برای یک نقش اجتماعی قائل است. (همان، ۲۳-۲۲) نقش جنبه پویایی یک پایگاه اجتماعی است. ما پایگاه را اشغال میکنیم در حالی که نقش را ایفا می کنیم. نقش مجموعهای از انتظارات رفتاری در ارتباط با یک پایگاه مفروض است پایگاه موقعیت ویژهای است که با پایگاه ها یا شغلهای خاص جامعه ارتباط دارد. مثلاً از آموزگاران انتظار داریم که خوش برخورد باشند، پاک زندگی کنند، خوب سخن بگویند و … بنابراین هر شخصی بنا به پایگاه متفاوتی که دارد نقش های مختلفی را ایفا می کند، از این رو نقش رفتاری است که دیگران از ما انتظار دارند زیرا پایگاه خاصی را اشغال کردهایم. (ستوده و کمالی، ۱۵۱:۱۳۸۱)از دیدگاه پارسنز و همکارانش، فرد پایه تحلیل نظام اجتماعی نیست، بلکه واحد مفهومی نظام اجتماعی، نقش است.
نقش بخشی از نظام کلی کنش کنشگر فردی است. در واقع نقش ، نقطه برخورد نظام کنش، کنش کنشگر فردی و نظام اجتماعی است. بدین ترتیب نظام اجتماعی از منظر واگذاری نقشها به کنشگران، مورد توجه قرار میگیرد. (محمدی اصل،۹۸:۱۳۹۰)
۲-۳-۶ انواع نقش های اجتماعی
نقشهای اجتماعی دو نوعند:
۱- نقش محول ۲ نقش محقق یا اکتسابی
نقش محول: نقشی است که از طرف جامعه و بر اساس هنجارهای اجتماعی موجود به فرد واگذار و محول میشود. فرد ناگزیر از آن است، یعنی خواه از راه طبیعت و خواه از سوی جامعه بر فرد تحمیل شده و فرد نمیتواند تغییری در آن ایجاد کند. مانند زن یا مرد بودن، دختر یا پسر، پدر یا مادر و … و امثالهم که همگی نقشهای محول هستند.
نقش محقق: نقشی است که جامعه به فرد تفویض می کند و برعهده او میگذارد، میتوان آن را انتخاب، کسب کرد و یا حتی به چنگ آورد. مانند شغل: معلمی، مهندسی،پزشکی و… (بروس کوئن، ۸۳:۱۳۸۰- ۸۴) در وضعیت اجتماعی، هر نقش و موقعیت علاوه بر آنکه با نقش ها و موقعیتهای دیگر ارتباط دارد و هر تغییر در یکی، دیگری را تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین برای هر موقعیت و منزلت، انتظارات مختلفی نیز وجود دارد. انتظارات را به سهدسته اجباری، مکلف و اختیاری تقسیم کردهاند که با سه نوع مجازات همراه است ۱- انتظار اجباری: انتظاری است که با اجبار کامل همراه است و کسی که نقش مربوط به آن را ایفا میکند در برابر این اجبار چندان آزاد نیست، اگر فردی به چین انتظاری پاسخ ندهد، شدیداً مجازات خواهد شد. مثلا اگر صندوقدار بانک بر خلاف انتظار نقش خویش به صندوق دستبرد بزند در دادگاه محاکمه و به زندان انداخته خواهد شد و به نقش او پایان داده می شود.
۲- انتظار مکلَف: انتظاری است که در درون یک گروه اجتماعی عمل میشود و تا حدودی میتوان از آن سرباز زد. بعضی از گروههای اجتماعی برای رفتار اعضای خود قواعدی تعیین میکنند که آنها اگر واقعاً بخواهند میتوانند کم و بیش آنها را به کار ببندند و اگر نخواهند همیشه امکان خروج از گروه بر ایشان میسر است. بدون آن که ضرورتاً مجازاتی ببینند.
۳- انتظارات اختیاری: انتظاری است که انسان در رعایت آن آزاد است و هیچگونه مجازاتی برای رعایت نکردن آن پیش بینی نشده است، فقط دیگر اعضای گروه به فردی که انتظارات را برنیاورده تذکر می دهند. که رفتارش بد بوده است و … بیآبرویی و ترس از رسوائی تنها ضمانت اجرا و وسیله فشار اینگونه انتظار هاست. (بروس کوئن، ۸۵:۱۳۸۰)
ارزش
هنجار
فرهنگ
باور
رسوم اخلاقی
رسوم اجتماعی
کنترل اجتماعی
۲-۴ فرهنگ
مفهوم فرهنگ: ما با دو واژهی جامعه و فرهنگ آشنا هستیم و این دو واژه را در بسیاری از موارد «با هم» به کار میبریم. هنگامی که در مسافرت به شهر جدیدی وارد می شوید افرادی را میبینید که با شیوهی زندگی و نحوهی ارتباطات آنها آشنا میشوید . آنچه در نخستین برخورد مشاهده میکنید، جامعه است و آنچه به تدریج از شیوه و نوع زندگی آنها فرا میگیرید فرهنگ است جامعه به گروهی از انسانها اطلاق می شود که سالیان متمادی با یکدیگر زندگی میکنند. فرهنگ شیوهی زندگی گروهی از انسانها است که با یکدیگر زندگی میکنند. برای مثال نوع خوارکی ها، پوششها، گویشها، آداب و رسوم عروسی و عزاداری ، شیوههای گذران اوقات فراغت،آداب معاشرت، شیوههای یاددهی – یادگیری، باورها و ارزشهای اخلاقی، نگرش به عالم و آدم و … از مصداق فرهنگ به شمار میآیند. و فرهنگ و جامعه جدا از یکدیگر نمی توانند باشند. جامعه، بدون فرهنگ وجود ندارد و فرهنگ نیز بدون جامعه پدید نمیآید. جامعه و فرهنگ را به جسم و جان یک موجود زنده میتوان تشبیه کرد جامعه در حکم جسم و کالبد و فرهنگ در حکم جان و روح است. جوامع مختلف شیوه های متفاوتی برای زندگی دارند و دلیل تفاوت آنها این است که فرهنگ پدیدهای آموختنی است و از راه آموزش و تربیت از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. به همین دلیل فرهنگ را آگاهی و شناخت مشترک نیز مینامند. (روحالامینی، ۸:۱۳۸۷)
در تعریف فرهنگ آمده است که همه پدیدههای فرهنگی خوراک، پوشاک، مسکن، زبان، قانون، آئین، از یک نقطه و مرحله ساده آغاز شده و به تدریج و با گذشت سدهها و هزارهها، تغییر و تحول یافته و با ویژگیهای زمان و مکان هماهنگ شده تا به ما رسیده است. بیگمان بررسی این تحول و دگرگونیهای سدهها و هزارههای فرهنگی که هیچ عنصر آن «چنین نماند و چنین نیز نخواهد ماند» در شکل گیری هر پدیده و بخش از آن «هر که آمد بر آن مزید، کرد. تا بدین غایت رسید.» آسان نیست. از سده گذشته، پژوهندگان و دانشمندان می کوشند تا به یاری نوشتارها، کاوشها، افسانهها، اسطورهها و بررسی جامعه ها و گروه های ساده و ابتدایی درچارچوب نحلهها مکتب ها ودبستانها (تحول، اشاعه، به کار آئی، ساختار و …) شاید بتوان ورقی چند از «کهنه کتاب» فرهنگ و تمدن بشری بازیابند (روح الامین،۱۰:۱۳۷۹)
ما از آغاز و انـجام جـهان بیخبریم اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است.
جامعهشناسان فرهنگ را به عنوان ارزشها، باورها و رفتارهای چیزهایی مادی که شیوهی زندگی مردم را تشکیل می دهد، تعریف می کنند. در واقع آنچه جامعه میآفریند و به انسان وامیگذارد «فرهنگ» نام دارد. فرهنگ با ایجاد پل بر گذشته، راهنمای زندگی آینده است. قلمرو فرهنگ شامل اموری می شود که انسان آنها را می سازد و به نسلهای آینده آموزش میدهد و این نسل ها هم آنها را می اندوزد و دانش خود را به دیگران انتقال میدهند. انسان به یمن داشتن این نعمت ویژه – فرهنگ آفرینی – برخلاف موجودات دیگر، می تواند محیط طبیعی خود را بازآفرینی کند. ابزار، معیار و الگوهایی بسازد و زندگی خود را با آنها وفق دهد. (ستوده و کمالی، ۸۵:۱۳۸۱)
به نظر ادوارد تایلر مردم شناس بزرگ انگلیسی «فرهنگ مجموعه پیچیدهای است که شامل مجموعه علوم و دانشها، اعتقادات، هنرها، افکار و عقاید، صنایع تکنیک، اخلاق، قوانین، مقررات، سخن، عادات و رسوم و رفتار ضوابطی است که انسان به عنوان عضو یک جامعه آن را از جامعه فرا میگیرد و در مقابل آن تعهداتی بر عهده دارد: (بروس کوئن، ۵۹:۱۳۸۰) گی روشه فرهنگ را عبارت می داند از: (مجموعه به هم پیوستهای از اندیشهها و احساسات و اعمال کم و بیش صریح که به وسیله اکثریت افراد یک گروه پذیرفته شده است و برای اینکه این افراد، گروهی معین و مشخص را تشکیل دهد لازم است که آن مجموعه به هم پیوسته به نحوی- در عین حال غنی و سمبلیک – مراعات گرد. (روح الامین،۱۸:۱۳۷۹) به نظر مارگارت میر«فرهنگ، پذیرشی از مجموع رفتارها و اعمال موجود در یک جامعه است که اعضا و افراد آن با ضوابطی مشترک تمامی آن را به کودکان خود، قسمتی از آن را به مهاجرینی که به عضویت جامعه در میآیند، منتقل سازند. (همان:۱۸) به عقیده ژان کازنو:«ثمره واقعی و قابل مشاهده کوشش انسانها در زندگی اجتماعی به طور کلی «فرهنگ» نامیده میشود. (بروس کوئن، ۶۰:۱۳۸۰) و بالاخره اتوکلایی برگ در تعریف و تبین فرهنگ معتقد است که «فرهنگ از نظر عامه مردم به معنی موفقیت هنری و فکری متعالی است و توسعه علم و هنر و ادبیات و فلسفه بیانگر نبوغ یک ملت است ولی از نظر جامعهشناسان و مردم شناسان فرهنگ علاوه بر همه اینها شامل تمامی چیزهایی است که فرد بعنوان عضوی از جامعه کسب می کند، یعنی همه عادات و اعمالی که فرد از راه تجربه و سنت آموخته است به انضمام تمام اشیاء مادی که توسط گروه تولید میشود و آنچه را میتوان در آثار هنری یا مطالعات عملی متجلی دید. به علاوه آنچه میخوریم و میآشامیم و میپوشیم، در انواع خانههایی که بنا می کنیم، در روابطمان با اعضای خانواده خود با سایر اعضای افراد جامعه. در نظام ارزشی در آنچه میآموزیم، در تصورمان از خوب و بد، در آرزوهایمان، در نظرمان نسبت به سایر جوامع و در بسیاری دیگر تبغلیات فرهنگ مشهود است. (روحاالامین، ۱۹:۱۳۸۸) خلاصه باید گفت: فرهنگ عبارت است از شیوههای زندگی مشترک افراد در یک جامعه، ملت تمامیتی سیاسی است در سرزمین یا مرزهای تعیین شده و بالاخره جامعه به گروهی از افراد گفته میشود که با یکدیگر زندگی تعاون آمیزی دارند تا از این طریق تأمین معاش نموده و نوع خود را تداوم بخشند. در واقع جامعه کنش متقابل سازمان یافته بین مردمان یک ملت است (بروس کوئن، ۶۲:۱۳۸۰-۶۱) زمانی اهمیت فرهنگ در جامعه معلوم میشود که ما بدانیم بقای آن تا چه حد به فرهنگ بستگی دارد. به وسیله فرهنگ است که اعمال و رفتارهای افراد در گروهها مفهوم و معنا پیدا می کند. ما باید فرهنگ را از طریق کنش متقابل، مشاهده، تقلید با مشارکت به عنوان عضو گروه یاد بگیریم. سهیم شدن در فرهنگ مشترک با دیگران کنش متقابل را روز به روز آسانتر می کند (همان: ۶۳)
۲-۴-۱خرده فرهنگها
در عین حال که فرهنگ هر جامعه، زمینههای عمومی و مشترک با فرهنگ جوامع دیگر دارد ولی خصوصیات و پیچیدگیها و سادگی های فرهنگی در هر جامعه اختصاص به همان جامعه دارد. این خصوصیات در فرهنگ هر جامعه نیز برای همه اعضای آن جامعه مفهوم و ارزش مشابه و مشترک ندارد. افر اد جامعه بر حسب اینکه متعلق به کدام گروه اجتماعی و شغلی هستند و به چه طبقهای بستگی دارند و خود را از چه طایفه ای می دانند و به کدام گرایش فکری و عقیدتی منسوبند و بالاخره برحسب اینکه از نظر جنسی و سنی در چه ردهای قرار دارند، دارای نمود و ظهور و مختصات فرهنگی متفاوتند. به آسانی میتوان آنها را به اعتبار گفتار و رفتار و لباس و … از یکدیگر متمایز ساخت. این تفاوتها و ویژگیهای داخلی فرهنگی را «خرده فرهنگ» یا جوانه ها و شاخ و برگهای تنه اصلی فرهنگ جامعه مینامند. (روحاالامین، ۲۹:۱۳۸۸-۳۰)
منظور از خرده فرهنگها فقط گروههای قومی و زبانی در یک جامعه بزرگ تر نیست، بلکه هر بخشی از جمعیت که به واسطه الگوهای فرهنگیشان از بقیه جامعه قابل تشخیص هستند. «خرده فرهنگ» گفته میشود. خرده فرهنگها طیف بسیار وسیعی دارند و ممکن است شامل دوستداران طبیعت، باشگاه فوتبال و … باشند (گیدنز، ۳۹:۱۳۸۹)
۲-۴-۲ انواع فرهنگ
جعبه ابزار فرهنگی ما به دو بخش اصلی تقسیم میشود:
۱- فرهنگ مادی ۲- فرهنگ غیر مادی
فرهنگ مادی: شامل پدیدههای جسمانی و ملموس است که اعضای جامعه آن را میسازند و به کار میبرند و در آن مشترکند و به عبارت دیگر به پدیدههای اطلاق میشود که قابل اندازه گیری با موازین کمی وعلمی است. (روحالامین ۲۴:۱۳۸۹) فرهنگ، نخست از مواد خام یا منابعی مانند سنگ معدن، درخت و نفت آغاز میشود. این مواد از طریق تکنولوژی (فناوری) به عنوان مواد مورد استفاده تغییر شکل مییابد مانند ابزارهای کار، وسایل صنعتی، لباس، لوازم خانه و غیره (ستوده و کمالی، ۹۲:۱۳۸۴-۹۱) فرهنگ غیرمادی: شامل پدیدههای انسانی انتزاعی و غیر ملموس است که بر رفتار مردم تأثیر می گذارد. (همان:۱۲۱) . و به عبارت دیگر، موضوعات و مسائلی گفته میشود که قابل اندازه گیری با موازین کمی نیست و به آسانی نمی توان آنها را مقایسه و ارزیابی نمود. (همان:۲۴) زبان، باورها، ارزشها، هنجارها و الگوهای خانوادگی و نظام سیاسی مثالهایی از فرهنگ غیر مادی میباشند. (ستود ه و کمالی ، ۹۲:۱۳۸۸)) فرهنگ غیر مادی شامل معتقدات، ضوابط خویشاوندی، زبان، هنر، ادبیات، رسوم و … که در واقع هویت فرهنگی یک جامعه را تشکیل میدهد و بالطبع از دست دادن یا عاریت گرفتن آن ضایعهای است که قومیت یک گروه اجتماعی را تهدید می کند در حالیکه فرهنگ مادی را میتوان و (باید ) باگرفتن از فرهنگهای دیگر توسعه داد و غنی ساخت. (بروس کوئن، ۶۲:۱۳۸۰) بین جنبههای مادی و معنوی فرهنگ، کنش متقابل وجود دارد، و تغییر یکی موجب تغییر دیگری خواهد شد. بدون تردید تغییراتی که در تکنیک و ابزار کار پدید میآید، محصول تفکر و اندیشه یا به عبارت دیگر آموزش و پرورش است. اندیشههای مترقی و خلاق انسان سبب تغییر در فرهنگ مادی میگردد. بنابراین جنبههای مادی و معنوی فرهنگ که هر دو از جمله «پدیدههای اجتماعی» هستند در هم تأثیر متقابل دارند. این کنش متقابل در درون جامعه روی میدهد. (روحالامین ۲۴:۱۳۸۸) ساختار اجتماعی به سازمان جامعه ارتباط دارد و فرهنگ شیوه زندگی مردم را در جامعه مشخص میکند. در واقع آنچه که جامعه میآفریند و به انسان وامیگذارد، فرهنگ نام دارد. فرهنگ از باورها، ارزشها، هنجارها و نمادها تشکیل شده است. (قرائی، ۱۴۹:۱۴۹۸)
سرچشمه دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی:
به نظر می رسد که امروزه تکنولوژی، مهمترین عامل مؤثر بر دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی است. دگرگونهای سریع تکنولوژی بیشتر در کشورهای صنعتی پیشرفته رخ میدهد. انتظار میرود که هر چه دگرگونیهای تکنولوژی سرعت و شتاب بیشتری پیدا کند، دگرگونیهای فرهنگی ناشی از آن بیشتر شود. دیگر عوامل مؤثر بر میزان و سرعت دگرگونی را میتوان به قرار زیر برشمرد.
۱- محیط طبیعی: دگرگونیهای ناگهانی و شدید در محیط طبیعی کمتر رخ می دهد. اما در صورتی که رخ دهند: تاثیر عمیقی بر جای می گذارند. برای مثال، دگرگونیهای ناشی از یک زمین لرزه شدید را در نظر بگیرید. غالباً دگرگونیهای محیط طببیعی به حدی کند و آرام رخ می دهند که تأثیر آنها بر حیات اجتماعی بسیار کمی دارد.
دگرگونی در جمعیت: هر گونه دگرگونی عمده در شمار و توزیع جمعیت یک کشور، همواره دگرگونیهای اجتماعی مناسب با خود را به دنبال دارد. افزایش جمعیت ممکن است منجر به مهاجرت یا بهبود وضع تولید گردد و این به خودی خود، ممکن است به دگرگونی اجتماعی بینجامد. نیازهای شناخته شده: شرط دگرگونی اجتماعی این است که جامعه نیازهای خود را بشناسد. نیاز ما جنبه روانی و ذهنی دارد و همین که اوضاع عوض شود، نیازهای تازه پدیدار می گردد.
تفاوت جامعه و فرهنگ: جامعه به گروهی از انسانها اطلاق می شود که سالیان متمادی با یکدیگر زندگی می کنند. فرهنگ شیوهی زندگی گروهی از انسانهاست که با یکدیگر زندگی میکنند.
به عنوان مثال: خوارکی ها، پوشش ها، گویشها، آداب و رسوم عروسی و عزاداری، شیوههای گذران اوقات فراغت، آداب معاشرت، شیوههای یاددهی – یادگیری، باورها و ارزشهای فرهنگ و جامعه جدا از یکدیگر نمی توانند باشند. (بروس کوئن، ۵۹:۱۳۸۰- ۷۰)
نشانه شناسی در فرهنگ: مطالعات نشانه شناسی میتواند در مور د بسیاری از جنبه های گوناگون فرهنگ انسانی انجام شود، یکی از نمونه های این گونه مطالعات پوشاک و مد است. چه چیزی سبک معینی از پوشاک را در یک دورهی زمانی معین مد می کند؛ مسلما این خود لباس که پوشیده می شود نیست که چنین نقشی ایفا می کند، زیرا دامن کوتاه ممکن است یک سال مد باشد، و سال بعد از مد بیفتد. بنابراین آنچه که چیزی را مد می کند باز هم تفاوت بین آن چیزی است که افرادی که، اطلاع دست اول دارند میپوشند و آنچه که، کسانی که عقبتر هستند در برمیکنند. مثال دیگری در زمینهی پوشاک پوشیدن لباس سوگواری است. ما در فرهنگ خودمان، با پوشیدن لباس سیاه نشان میدهیم که سوگواریم. از سوی دیگر، در برخی از فرهنگهای دیگر، افرادی که سوگوارند جامهی سبز میپوشند. آنچه اهمیت دارد. خود رنگ نیست، بلکه این واقعیت است که افرادی که سوگوارند لباس متفاوت با سبک معمول پوشاکشان میپوشد.
چنانچه فرهنگهای گروههای دیگر را تنها به اعتبار انگیزهها و ارزشها تجربه و تحلیل کنیم. فهم الگوهای رفتاری آنها تقریبا غیر ممکن می شود. داوری درباره معنی و ارزش هر عنصر فرهنگی را باید در خصوص زمینه فرهنگی آن انجام داد. شاید یک عنصر فرهنگی که برای ثبات یک جامعه زیانبار است. برای اثبات جامعه دیگر ضروری و حیاتی باشد. ارزش هر رسم، بسته به سهمی است که در فرهنگ مربوط به خود دارد
ضربه فرهنگی: فردی که تحت تاثیر محیط فرهنگی بیگانه است و بین مردمی زندگی میکند که در باورهای اساسی خود با او وجه مشترکی ندارند، دچار ضربه فرهنگی می شود.
مثال:اگر شما را به جزیرهی دور افتادهای در اقیانوس آرام ببرند که مر دمآنجا با آداب و رسوم خاص خود، بدون لباس زندگی می کنند یا به آدمخواری دست میزنند، این برای شما ضربهای فرهنگی خواهد بود، زیرا چنین وضعیتی هرگز برای شما پیش نیامده است و سنخیتی با فرهنگ شما ندارد.
دگرگونی فرهنگی: هر چند مردم نسبت به رها کردن سنتها، ارزشها و آداب و رسوم خود برای قبول سنتها، ارزشها و رسوم تازه انعطاف ناپذیر و سخت گیرنده، کمتر فرهنگی است که در طول تاریخ دچار دگرگونیهایی نشده باشد. بدیهی است روشها و میزان این دگرگونی متفاوت است. هر جا که عناصر جدید و مجموعههایی نو در فرهنگ ظاهر شود و بدینسان، محتوای و ساخت فرهنگ را عوض کند دگرگونی فرهنگی رخ میدهد. مقاومت در برابر دگرگونی هنگامی بیشتر آشکار میشود که این دگرگونیها با انحراف شدید از ارزشهای، سنن و رسوم همراه باشد. مثلا ورود تکنولوژی به مناطق عقب افتاده روستایی، بدون مقاومتهای فرهنگی ممکن نیست.(گیدنز، ۱۳۸۹: ۶۶)
واپسماندگی فرهنگی
هر فرهنگ را می توان به عناصر مادی و غیر مادی آن تقسیم کرد.
غالباً دلایلی ارائه میشود مبنی بر اینکه معمولاً دگرگونی تنها در حوزه مادی فرهنگ رخ میدهد، ظاهراً مردمان دگرگونی در تکنولوژی را که جزئی از حوزه مادی فرهنگ است میپذیرند، حال آن که کمتر هنجارها، ارزشها، باورها یا سازمان اجتماعی خود را تغییر می دهند: نتیجه این ناهماهنگی، واپسماندگی فرهنگ است و آن هنگامی رخ میدهد که عناصر غیر مادی فر هنگ سعی دارند وضعیت خود را در میان دگرگونیهای عناصر مادی فرهنگ حفظ کنند.
گاه اتفاق می افتد که یک عنصر فرهنگی از فرهنگ دیگر گرفته می شود. این جریان، فرایند فرهنگپذیری نامیده می شود. در چنین وضعیتی، فرهنگهایی که با یکدیگر تماس مستقیم دارند، هر دو دچار دگرگونی می شوند. در عین حال،این دگرگونی ممکن است در یک فرهنگ خیلی عمیقتر از فرهنگ دیگر باشد.
در برخی از جوامع، نمونههای بسیاری از عدم تطابق میان فرهنگ موجود و فرهنگ مطلوب را میتوان بر شمرد،مثلا فرهنگ مطلوب، سیگار کشیدن در مکانهای عمومی را بد می داند، در حالی که فرهنگ موجود این را نادیده میگیرد.
عبور از چراغ قرمز رعایت نکردن مقررات رانندگی، … نیز از این جمله است.
دانلود پروژه های پژوهشی درباره تحلیل و بررسی دیدگاههای جامعه شناسی در کشف ...