در تهیه جامه های فاخر ، فرش ها و آویزهایی که در بالا ذکر آن آمد ، سلاطین غزنوی قسمتی از آن را مدیون غنایم جنگی بودند، و بخشی دیگر را مالیات جنسی تشکیل می داد که از مردم اخذ می گردید. و برخی از طریق هدایای مرسوم والیان و پادشاهان خراج گزار در نوروز و مهرگان حاصل می شد. درواقع در سراسر تاریخ ایران همواره مرسوم بوده است که شخصی که به حضور شاه می رسد هدایایی تقدیم و عطایایی دریافت کند و این رسم همواره نسبت به حکام ولایات و فرستادگان شاهان دیگر همواره اجرا می شد.(اشپولر،۱۶۵،۲:۱۳۶۹) این شیوه برگرفته شده از سنن بسیار دیرپای درباری در ایران می باشد. (فردوسی،۲۹۹:۱۳۷۴)
تشریفات باردادن و بار یافتن چنین بود که پس از آنکه سلطان بر تخت می نشست و دیگر درباریان برجای خود قرار می گرفتند، دو حاجب بازوی بارخواه را می گرفتند و چند حاجب پیشاپیش او روانه می شدند و او را تا میانه تالار محل باردهی می بردند.«منکیتراک حاجب بازوی وی بگرفت و برابر خوارزمشاه آلتونتاش نشاند.»(بیهقی،۵۷:۱۳۶۲) سپس چند حاجب دیگر به پیشواز بارخواه می آمدند و او را پیش سلطان می بردند؛«حاجب بلکاتگین بدر جامه خانه بود نشسته،…..چون خواجه بیرون آمد،….انگشتری نشانده بدست خواجه داد و آغاز کرد تا پیش خواجه رود ، گفت به جان و سر سلطان که پهلوی من روی و دیگر حاجبان را بگوی تا پیش روند،…برفت در پیش خواجه ، دو حاجب دیگر باوی بودند».(همان:۱۵۵) در اینجا بود که بارخواه یکبار و گاه سه بار زمین را می بوسید.« حاجب بزرگ علی قریب پیش آمد و سه جای زمین بوسه داد.»(همان:۵۶) و اگر مورد توجه سلطان بود افتخار دست بوسی و تخت بوسی هم می یافت؛«و سلطان دست برآورد و او را پیش تخت خواند و دست او را داد تا ببوسد.»(همان:۵۷)و هنگام بازگشت نیز باز زمین را می بوسید.«خوارزمشاه برخاست و زمین بوسه داد و بازگشت هم از آن در که آمده بود»(همان:۵۸)اگر در بار سلطان شاه دیگری هم بود ممکن بود که بارخواه در برابر او نیز زمین را ببوسد.«منکیتراک حاجب بازوی وی بگرفت ، و برابر خوارزمشاه آلتونتاش حاجب بزرگ زمین بوسه داد و بنشست و باز زمین بوسه داد».(همان:۵۷)
بارخواه سخن خود را با «زندگانی خداوند دراز باد» آغاز می کردند.«و امیر بار داد روز آدینه و چون بار بگسست خواجه علی میکائیل گفت زندگانی خداوند دراز باد، آنچه فرمان عالی بود در معنی خوازها و آذین بستن راست شد.»(بیهقی،۵۸:۱۳۶۲و۲۹۰)
در تالار بار حاضران مناسب مقام خود در جای معینی می نشستند و یا می ایستادند. برای مثال در یکی از بارهای مسعود که در سوم ذی القعده ۴۲۱ه.ق برگزار شد ، خوارزمشاه بر دست راست سلطان، یوسف عم مسعود روبروی او و حاجب بزرگ که در آن زمان در مقام دیگری بود در سمت چپ او نشسته بود .(همان:۵۶) در بار دیگری که مسعود برای پذیرفتن رسول خلیفه داد تنها وزیر او در پیش او نشسته بود و دیگر بزرگان همه ایستاده بودند. (همان:۲۸۹) هرگاه سلطان با یکی از حضار کاری داشت او را پیش می خواند و سخنی که داشت می گفت و آن شخص پس از شنیدن سخن سلطان زمین را می بوسید و دوباره به جای خود بازمی گشت. (بیهقی،۱۴۴:۱۳۶۲) و همچنین اگر سلطان با کسی سخنی محرمانه داشت اشاره می کرد که او بماند.(همان:۵۸)
گویا در دربار غزنویان برخلاف زمان ساسانیان و عباسیان در میان تالار پرده ای میان سلطان و بارخواهان نبود و در هر حال بیهقی با این که این رسم را می شناخت، در شرح های فراوانی که از بارهای مسعود دارد، هیچ اشاره ای به این رسم نکرده است.«چون بدهلیز در سرای افشین رسیدم حجاب و مرتبه داران وی بجمله پیش من دویدند بر عادت گذشته ، و ندانستند که مرا بعذری باز باید گردانند که افشین را سخت ناخوش و هول آید در چنان وقت آمدن من نزدیک وی ، و مرا بسرای فرود آوردند و پرده برداشتند و من قوم خویش را مثال دادم تا بدهلیز بنشینند».(بیهقی،۳۸۹:۱۳۶۲و۱۷۴) پس به نظر می رسد این رسم گویا در دربار سامانیان و دیگر سلسله های ایرانی دوره اسلامی چندان رعایت نمی شد، بلکه گاه تنها پرده ای بر درِ بار می آویختند که هرگاه بر کنار می زدند نشان آن بود که آن روز بار هست. نظام الملک در سیاست نامه این رسم را اینطور بیان می کند«و نشان بار آن باشد که پرده بردارند، و نشان آن که راه نبوَد جز کسی را که خوانند، علامتش آن بوَد که پرده فرو گذارند، تا بزرگان و سران سپاه کس به درگاه فرستند و بدین علامت بدانند که بار هست امروز یا نه».(نظام الملک،۱۴۴:۱۳۷۱)
بارخواه با خود هدایایی نیز برای سلطان می آورد که هنگام بار آن را پیش تخت می نهادند. (بیهقی ،۴۱۱:۱۳۶۲) برای مثال هدایایی را که خلیفه برای مسعود فرستاده بود ، رسول او در مجلس بار از صندوق ها در آورد و نشان داد و آنها را بر دست راست تخت نهادند؛«پس صندوق ها برگشادند و خلعت ها برآوردند. جامه های دوخته و نادوخته ، و رسول برپای خاست هفت دُواج (نوعی جامه) بیرون گرفتند، یکی از آن سیاه و دیگر دبیقی های (نوعی پارچه) بغدادی بغایت نادر ملوکانه».(همان:۴۷) و نیز رسم بود که هنگامی که بارخواه برای رفتن به بار از خانه بیرون می آمد، هدایای او را پیشاپیش او بر حیوانات بارکش می نهادند و برخی را کارکنان خزانه سلطان بر روی سر می گرفتند و به بارگاه می بردند.(همان:۳۶۹) به نظر می رسد این رسم به مانند همان رسمی است که نمایش آنرا بر روی پله های کاخ آپادانا می بینیم .
اگر بارخواه دارای مقام مهمی بود گروهی به پیشواز او می رفتند و اگر او از راه دور می آمد نخست چند روزی استراحت می کرد و حمام می کرد و سپس به حضور سلطان بار می یافت. برای مثال هر بار که رسول خلیفه به دربار مسعود می آمد شهر را آذین می بستند و گروهی از بزرگان یکی دو فرسنگ به پیشواز او می رفتند و پس از آن که دو یا سه روز یا یک هفته می آسود سلطان او را بار می داد.«در این میانها خبر رسید که رسول القائم بامرالله به ری رسید بوبکر سلیمانی و باوی خادمی است از خویش خدم خلیفه کرامت بدست وی است و دیگر مهمات بدست رسول فرمود تا ایشان را استقبال نیکو کردند و یک هفته مقام کردند و سخت نیکو داشت. و برجانب نیشابور آمدند با بدرقه تمام و کانی که وظایف ایشان راست دارد امیر فرمود تا بتعجیل کسان رفتند و بروستای بیهق علوفات راست کردند، هشتم ربیع الاخر فقها و قضاه و اعیان نیشابور باستقبال رفتند، چهارشنبه مرتبه داران و رسولداران برفتند از دروازه راه ری تا درِ مسجد آدینه بیاراسته بودند همچنان ببازارها بسیار درم و دینار شکر و طرایف نثار کردند و انداختند و بباغ ابوالقاسم خزانی فرود آوردند…بسیار با تکلف خوردنی ها بردند و ده هزار درم سیم گرمابه و هر روز لطفی دیگر، چون یک هفته برآمد و بیاسودند کوکبه ساختند و علامت ها بداشتند و پیادگان با سلاح سخت بسیار در پیشِ سواران بایستادند و مرتبه داران دو رسته». (بیهقی،۳۶۹:۱۳۶۲)
در دربار مسعود به مانند سایر دربارها، فریفتن اشخاص به بهانه بار یافتن و توقیف یا کشتن آنها مرسوم بوده است. برای نمونه علی قریب حاجب بزرگ بار کشاندند و حتی او را بر دست چپ سلطان هم نشاندند، ولی پس از آن که از بار بیرون رفت او را دستگیر کردند و جامه حاجبی را از تن او بیرون کشیدند.(همان:۵۹) درواقع بیهقی این خدعه را با خدعه ای که در سال ۱۳۷ه.ق در دربار منصور خلیفه عباسی با ابومسلم زدند مقایسه کرده است. (همان:۶۱) همچنین پس از آن که آلتونتاش شاه خوارزم را به غزنه کشاندند با تجلیل تمام او را بار دادند، پس از آن مدتی او را در غزنه نگهداشتند و از بازگشت او به کشورش جلوگیری کردند.(همان:۶۳)
یکی از مهمترین وجوه بار توجه به رعیت و گوش دادن به شکایت آنان بود که توجه به آن اهمیت خاصی در نگاه مردم نسبت به حکومت داشت.اهمیت بار مظالم را میتوان از این شعر بیهقی دانست.
بداد کوش و بشب خسب ایمن از همه بد که مرد بیداد از بیم بد بود بیدار
مگوی شعر و پس ارچاره نیست از گفتن بگوی تخم نکوکار و رسم بد بردار (بیهقی،۲۷۸:۱۳۶۲)
نظام الملک در این باره می گوید:«چاره نیست پادشاه را از آنکه هر هفته ای دو روز به مظالم بنشیند ، و داد از بیدادگر بستاند، و انصاف بدهد، و سخن رعیت به گوش خویش بشنود بی واسطه ای ، و چند قصه که مهم تر بود باید که عرضه کنند و در هر یکی مثالی دهد، که چون ای خبر در مملکت پراکنده شود که خداوند جهان؛ متظلمان و دادخواهان را ، در هفته ای دو روز پیش خویش می خواند و سخن ایشان می شنود، همه ظالمان بشکوهند و دستها کوتاه دارن و کس نیارد بیدادی کردن و دست درازی کردن از بیم عقوبت».(نظام الملک،۱۲:۱۳۷۱) از طرفی در نگاه رعیت پادشاه عادل سبب زندگی بهتر برای آنها می شود و عدل و داد دهی پادشاه رابطه مستقیم با طول عمر حکومت پادشاه دارد. عنصرالمعالی در کتاب قابوس نامه خود ذکر می کند که «.. و نیز رعیت به عدل توان داشت و رعیت از عدل آبادان باشد که دخل از رعیت حاصل می شود پس بیداد را در مملکت راه مده؛ که خانه ملکان از داد برجای باشد و قدیم گردد و خانه بیدادگران زود نیست شود چنانکه حکما گفته اند چشمه خرمی عالم ، پادشاه عادل است».(عنصرالمعالی ،۱۷۱:۱۳۴۶)
این رسم(داد دهی و به مظالم نشستن پادشاه ) از گذشته های دور در سرزمین ایران بوده است. و گاهی پیش می آمده که پادشاه رو در رو و بدون واسطه برای شنیدن سخنان متظلمان حاضر می شدند. (نظام الملک ،۱۲:۱۳۷۱) این کار برای آن انجام می شد که همیشه عده ای از افراد سودجو بودند که مانع حضور افراد عامی در دربار سلاطین می شدند تا عرض شکایت نکنند. گاهی پادشاهان برای رفع این مشکل و از بین بردن واسطه ها تدابیری را می اندیشیدند؛«شنودم که یکی از ملوک به گوش گرانتر بوده است. چنان اندیشید که کانی که ترجمانی می کنند و حاجبان، سخن متظلمان با او راست نگویند، و او چون حال نداند چیزی فرماید که موافق آن کار نباشد. فرمود که متظلمان باید که جامه سرخ پوشند. و هیچکس دیگر سرخ نپوشد تا من ایشان را بشناسم. و این مَلِک بر پیلی نشستی ، ودر صحرا بایستادی ، و هرکه را با جامه سرخ دیدی بفرمودی تا جمله را گرد کردندی. پس به جایی خالی بنشستی، و ایشان را آوردندی تا به آواز بلند حال خویش می گفتندی و او انصاف ایشان می دادی و این همه احتیاط جواب آن جهان را کرده اند تا چیزی برایشان پوشیده نگردد».(نظام الملک،۱۳:۱۳۷۱)
بر طبق گزارش بیهقی مسعود هنگام جلوس به تخت عهد می کند که هر هفته دو بار «مظالم» خواهد بود که منظور از آن، بار عام و رسیدگی به شکایات است.(بیهقی،۳۹:۱۳۶۲) این که مسعود به عهد خود وفا کرده و واقعا هفته ای دوبار؛ بار عام داده بود محتمل نیست. اما آنچه که مرسوم بوده این است که سلاطین غزنوی جز در مواقعی که مظالم بود از توده مردم جدا بودند و اجازه یافتن رعایا برای حضور در بار عام مثلا برای عرض شکایت دشوار بود. و به همین خاطر روزهای معینی از هفته برای این امر اختصاص یافته بود.(اشپولر،۱۳۶۹،۱۳۰:۲) گویا زمان بار پس از نماز بوده است چنانکه بیهقی نقل می کند که « پس از نماز بار باشد تا در این باب سخن گفته آید. قوم دیگر را باز بگردانیدند و این اعیان بدرگاه ببودند».(بیهقی،۴۸۴:۱۳۶۲)، « ودیگر روز سه شنبه خواجه بدرگاه آمد و امیر را بدید و پس به دیوان آمد مصلای نماز افکنده بودند نزدیک صدر وی از دیبای پیروزه ، و دو رکعت نماز بکرد و سپس بیرون از صدر بنشست ، دوات خواست ، بنهادند. پس گفت متظلمان را و ارباب حوائج را بخوانند چند تن پیش آوردند و سخن ایشان بشنید و داد بداد و بخشودگی بازگردانید. دیگر روز چهارشنبه هفتم صفر خواجه بدرگاه آمد و امیر مظالم کرد و روزی سخت بزرگ بود با نام و حشمت تمام».(بیهقی،۱۹۴:۱۳۵۰) این امر شاید نشأت گرفته از تأثیر باورهای مذهبی در افکار حکومتگران آن و همچنین بهترین فرصت برای گرد آمدن متظلمان در این وقت بوده است.
گاهی پیش می آمد که دادخواه از ولایات تابعه به مرکز حکومت می آمد و از سلطان دادخواهی می کرد نسبت به حاکم سلطان در ولایت خویش. به طوری که عنصرالمعالی حکایتی از این نوع شکایت نسبت به مسعود دارد بدین مضمون که؛ «زنی مظلومه بیامد و بنالید، از عامل آن ولایت ، سلطان مسعود او را پناه داد ، عامل بدان کار نکرد و گفت این پیر زن دیگر باره بغزنین نشود. پیرزن دیگر باره به غزنین رفت و به مظالم شد و بار خواست . و داد خواست. سلطان مسعود اورا نامه فرمود و …. بفرمود تا داد آن پیرزن بدادند. و آن عامل را بدروازه بیاویختند».(عنصرالمعالی،۱۷:۱۳۴۶) این شیوه اعمال خشونت نسبت به مسئولین خود در مواجه با دادخواهی رعیت نشان از توجه و لزوم توجه به پذیرش عمومی در نزد مردم و اهمیت این پذیرش داشت. و اینکه زیردستان حاکم نبایستی از فرامین او تخطی کرده و سر به خودسری بنهند.معمولا ملازمان سلطان را در مجلس مظالم ندیمان ، کارگزاران دیوان سالاری و فرماندهان نظامی تشکیل می دادند. وارد شدن به درگاه شاهی تنها با وساطت رئیس خلوت دربار که خواجه ای موسوم به «آغاچی خاصه خادم» بود میسر می گردید. این خواجه وظایف شخصی دیگری نظیر بیدار کردن سلطان و تامین معیشت خانه های داخل کاخ شاهی را نیز عهده دار بود.(باسورث،۱۳۷:۱۳۸۵) ولی از گزارش بیهقی پیداست که مسعود بیشتر روزها برای رسیدگی به امور به بار می نشست ، مگر روزهایی که در سفر یا شکار می گذراند.(بیهقی،۱۶۲:۱۳۶۲) و یا اگرحاکم بیمار و یا عزادار بود بار نمی داد و آن را متوقف می نمود. و در این روزها اعلام می کردند که بار نیست.(همان:۵۶۴)
اینگونه بارهای هر روزی چه عام و چه خاص البته گویا با تشریفات ساده برگزار می شده است. در عوض بارهایی که به مناسبت جشن های نوروز و مهرگان و سده و یا پذیرفتن شاهان یا فرستاده های آنها داده می شد بسیار پر تجمل بودند. بویژه باری که مسعود به مناسبت پذیرفتن رسول خلیفه قادر در رمضان ۴۲۱ه.ق و باری که بمناسبت پذیرفتن رسول خلیفه قائم یک بار در در یکم محرم ۴۲۳ه.ق و بار دیگر در ربیع الاخر ۴۲۴ه.ق در نیشابور داد بسیار پر تشریفات برگزار گردید. در واقع این نوع استقبال از فرستاده و تشریفات خاص آن ریشه در تاریخ قدیمی ایران داشت که حتی در زمان هخامنشیان ، اشکانیان و ساسانیان نیز معتبر بود. بطوری که در دربار سلاطین ساسانی هنگامی که سفیری وارد سرحد ایران می شد، سرحد دار مقصد و هدف او را می پرسیده و به مرکز اطلاع می داده است و همین که از هدف سفیر مطلع می شدند مطلب را به عرض پادشاه می رسانیدند و شاه نیز در مقابل هیئتی را برای استقبال از سفیر بیگانه اعزام می نمود.(بیات،۱۳۵۵،۱۸۹:۶) جدای از حرکات خاص سیاسی در این نوع تشریفات، این تشریفات بیشتر بدان جهت بود تا بدین وسیله اهمیت حکومت خود را تجسم ببخشند. و از طرفی بنوعی ادای احترام به فرستاده کشور بیگانه بود و در واقع هدف این بوده که سفیر از اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور آگاه نشود. این نوع رسوم صرف نظر از دربار خلفا در سلسله های ایرانی در قرن سوم و چهارم و پنجم هجری قمری روی می داد و فرستاده از مرز حکومتی خود که عملا وارد سرزمین می شد مورد اسقبال قرار می گرفت.(اشپولر،۱۶۱،۲:۱۳۶۹)
بیهقی در شرح بار دوم می نویسد هنگام نزدیک شدن رسول به پایتخت نخست گروهی از «اشراف علویان و قضاه و علما و فقها» به پیشواز او رفتند و کمی پس از رفتن آنها «اعیان درگاه و مرتبه داران» روانه شدند. و چون رسول به شهر نزدیک شد سه حاجب و گروهی از بزرگان و ده سرهنگ با هزاران سوار از او پیشواز کردند و او را به خانه ای که برای او ترتیب داده بودند بردند. پس از آن رسول چند روز استراحت کرد چرا که مسافت زیادی را آمده بود و سپس سلطان بار داد و او را بحضور پذیرفت. در تالار بار ، سلطان بر تخت نشسته بود و از بزرگان کشور تنها وزیر پیش او نشسته بود و دیگران ایستاده بودند. نزدیک تخت سیصد تن از غلامان خاصه با جامه های فاخر و کلاههای دو شاخ و کمر زر و گرز زرین ، و تنی چند با کمرهای مرصع ایستاده بودند. در بیرون تالار در دو سوی سرای چهار هزار غلام در قباهایی از دیبای شوشتری صف زده بودند که دو هزار تن آنها کلاه دوشاخ و کمر و گرز سیمین داشتند و دو هزار تن دیگر کلاه چهار پر و کمر و کیش و شمشیر و شفا و نیم لنگ و در دست هر یک کمانی با سه چوبه تیر بود . همچنین پنجاه شصت غلام هم بر در سرای ایستاده بودند. در بیرون سرای سپاهی مسلح و پرچم بدست در دو صف ایستاده بود. سپس رسول را از میان صفی که لشکریان زده بودند گذراندند و در این هنگام آواز بوق و دهل برخاست . رسول جامه سیاه که نشان عباسیان بود به تالار باردهی داخل شد . دراین وقت حاجب بازوی رسول را گرفت و او را نشانید. نخست سلطان به سخن درآمد و از احوال خلیفه جویا شد و رسول کوتاه پاسخ داد و سخن او را به فارسی ترجمه کردند. که نشان می دهد زبان مرسوم در بارهای این دوره همان زبان فارسی بوده است برخلاف آنچیزی که در دربار خلفا و زبان عربی بار آنها، مرسوم بود.
سپس وزیر (احمدبن حسن میمندی) نطق کوتاهی به زبان عربی کرد و سخن او را هم به فارسی ترجمه کردند. پس از آن رسول به اشاره وزیر برخاست و به جلوی سلطان آمد و نامه خلیفه را که در کیسه ای از دیبای سیاه بود به شاه داد و دوباره به جای خود بازگشت. سلطان دبیر خود را (بونصر مشکان) را پیش خواند و نامه را بدو داد. در اینجا نیز به اهمیت جایگاه طبقه دیوانی در مراسم بار می توان پی برد که همواره در این گونه تشریفات درباری حضور پررنگی داشته بودند. دبیر نامه را گرفت و به پشت رفت و روی به تخت نامه را از کیسه بیرون کشید و خواند و سپس به فرمان سلطان آن را به فارسی ترجمه کرد . پس از آن بار گسست و رسول به خانه خود بازگشت . ولی سلطان تا سه روز دیگر همچنان رسول را بار داد و در این روزها دکان های شهر بسته و تعطیل عمومی بود.(بیهقی،۲۸۷:۱۳۶۲)
نکته ای که در این شرح حائز اهمیت است این است که در شرح این بار سخنی از رسم زمین بوسی یا دست بوسی نیست. ولی در شرح بارهای اول و سوم ، رسول خلیفه دست سلطان را می بوسد. و از نظر فرستاده خلیفه دست بوسی مسعود غزنوی کافی بود و در مقابل سلطان نیز هرگاه در پیام رسول نام خلیفه می آمد می بایست از جایش بپاخیزد و در واقع بلند شدن برای احترام نمونه ای از عادات ایرانی بود ، که در دربارهای سلاطین اجرا می شد.(اشپولر،۱۳۶۹،۱۶۳:۲) و همچنین با نگاه به جزئیات این بار فرستاده خلیفه ، مشخص می شود که غزنویان تا چه مقدار سعی داشتند تا حکومت خود را در چهره خلیفه قدرتمند جلوه بدهند و برای این کار دست به ارائه تجملات بی حد و حصر در مراسم بار فرستاده خلیفه می نمودند تا هم مایه احترام برانگیزی فرستاده باشد و هم نشان دهنده قدرت رو به تزاید خودشان.
نکته دیگر پوشیدن جامه سپید در عزاداری و ماتم از سوی مسعود و همراهان او بود زمانی که خبر فوت خلیفه را از رسول خلیفه می شنود با جامه سپید رسول خلیفه را به بار فرا می خواند.(بیهقی،۲۸۹:۱۳۶۲) این امر نیز نشان از آن دارد که برخی سنن وآیین مورد قبول جامعه در درون این تشریفات تأثیر می نهاده است بنحوی که توجه به پوشش و حتی نوع رنگ پوشش افراد ، زبان گویایی بودند که هدف خاصی را فریاد می زده است. در اینجا سلطان با تغییر رنگ خاص لباس باردهی خود عملاً نشان می دهد که تا چه حد برای خلیفه متوفی ارزش قائل بوده و این امر حتی در مراسم بار وی نفوذ داشته و وی را عزادار نموده است. و بنوعی رابطه موجود بین دو قدرت را نشان می دهد که یکی تابع دیگری و وابسته و همراه قدرت دیگری است.
سلاجقه ونظام بار درآن دوره
در دوره بعدی ، سلجوقیان بودند که در اصل غزهای ترکمان بودند که در دوران سامانی در اطراف دریاچه خوارزم (آرال)، سیردریا و آمودریا میزیستند. سلجوقیان که به اسلام رو آورده بودند، بعد از ریاست سلجوق بن دقاق، نام سلاجقه را به خود گرفتند و به سامانیان در مبارزه با دشمنانشان بسیارکمک کردند. در آن روز که طغرل بنیان گذار سلسله سلجوقی در سال ۴۲۹ه.ق در نیشابور در کوشک شادیاخ بر تخت مسعود غزنوی نشست و بار داد، هنوز چیزی از آیین بار نمی دانست وگویا چندان به مراسم درباری اهمیت نمی دادند و آن تشریفات را به طور کامل اجرا نمی کردند. این امر خود نشأت گرفته از خواستگاه قبیله ای و صحراگردی آنان بوده چراکه آنان را مردمانی نظامی و با سنن مربوط به زندگی چادرنشینی، بار آورده بودند. و به همین خاطر چندان به سلسله مراتب مجری بر دستگاه های قدرت و حکومت پایبند نبودند. به گفته بیهقی «مشتی اوباش در هم شده بودند و ترتیبی نه و هر کس که می خواست گستاخی می کرد و با طغرل سخن می گفت».(بیهقی،۵۵۳:۱۳۶۲) و خود طغرل به این امر اقرار می کند که با این رسوم آشناییتی ندارد و با آنها بیگانه است اما با همه این وجود خواهان یادگیری و به کارگیری آنها می باشد. به همین خاطر است که درآن روز به دستور طغرل امام نیشابور ابوالعلا صاعد را آوردند و او در پای تخت روی بالشی نشاندند و او طغرل را نصیحت کرد که با مردم به داد رفتار کند و طغرل در پاسخ او گفت «پذیرفتم که بدانچه گفتی کار کنم و ما مردمان نو و غریبیم رسم های تازیکان ندانیم».(همان:۵۵۴)
ولی دیری نگذشت که فرهنگی که پیش از این بود را پذیره شدند و این طغرلِ«نو و غریب» زمینه ساز فرهنگ دوره ملکشاه وسنجر شد. و به نوعی در فرهنگ غالب حکومتی تحلیل رفت. نخستین چیزی که طغرل از «رسم های تازیکان» آموخت همین رسم بار دادن بود. که این امر نشان از اهمیت این رسم و آیین خاص حکومتی در بین خاندان های حکومتگر بزرگ و کوچک بوده است. به همین خاطر وی هفته ای دوبار برای رفع مظالم بر تخت می نشست.(اشپولر،۱۳۰،۲:۱۳۶۹) بنا به گزارش بنداری نویسنده «تواریخ آل سلجوق» طغرل وعده می دهد هر چهارشنبه و یکشنبه بارعام دهد.(بنداری،۸:۲۵۳۶) در اینجا نگاه تیزبینانه و رندانه و آینده نگرانه خواجه نظام الملک بر توجه حکومت به امر بار و نشستن حاکم به بار مظالم بسیار روشن می شود چراکه وی می گوید که« همیشه خَلقی بسیار از متظلمان بردرگاه مقیم باشند و هرچند قصه را جواب می بینند نمی روند، و هر غریبی و یا رسولی که به درگاه می رسد و این فریاد و آشوب می بیند چنان می پندارد که براین بارگاه ظلمی عظیم می رود بر خلق».(معوض،۱۶،۲:۱۳۵۶) که وی با زبان بی زبانی بیان می کند که بار نشستن حاکم بیشتر به سود خود دربار می باشد چرا که در نظر حکومت های دیگر میتواند خود را با کمبود متظلم، موجه تر جلوه بدهد. دو فایده در این کار نهفته می داند یکی رفع ظلم از رعیت و در واقع اصلاح نظام داخلی حکومت و از طرفی نیز موجه جلوه داده شدن در انظار دیگر دولتها و زیردستان تابعه که حکومت ظلم ستیز را قدرتمند می انگارند.به همین خاطر است که طغرل زمانی که به بغداد به حضور خلیفه القائم رسید دیگر با تشریفات بار مأنوس شده بود و آنها را به مانند آنچه که مرسوم دربارها بود اجرا می کرد.(بنداری،۱۵:۲۵۳۶)
در هر حال وقتی در سال ۴۵۵ه.ق حکومت سلجوقی از طغرل به جانشین او آلب ارسلان رسید، بار کمابیش به همان شکوه که در زمان آل بویه یا غزنویان بود برگزار می شد. راوندی مولف «راحه الصدور»(تالیف ۵۹۹ه.ق) درباره شکوه بر تخت نشستن آلب ارسلان وصفی کوتاه دارد که انگار تصویری از داریوش بر سنگ نگاشته های تخت جمشید در جلوی چشم داشته است؛«قدی عظیم داشتی و محاسنی دراز….و کلاه دراز داشتی و بر تخت روزبار سخت مهیب بودی و باشکوه، و از سر محاسن تا سر کلاه او گویند دو گز بودی و هر رسول که پیش تخت او آمدی بهراسیدی».(راوندی،۱۱۷:۱۳۶۳)
راوندی چند تن دیگر از شاهان سلجوقی را نیز به خاطر نگهداشت آیین بار ستوده است. و از ویژگی های آنها سخن رانده است . بنابر گزارش او سنجر(۵۱۱_۵۵۲)«سنجر پادشاهی مبارک سایه بود….پیوسته بر تخت نشتی و آنچه حضایض سلطنت باشد نبگذاشتی.»(همان:۱۷۱) بنا به گزارش او ارسلان بن طغرل یکی از سلجوقیان همدان(درگذشت ۵۷۱ه.ق) در برگزاری آیین های درباری از جمله آیین بار در میان سلاجقه بی مانند بود؛«آن آرامش و عظمت و پادشاهی و سلطنت وآیین بار و رسوم شکار و زینت بزم از مطربان و شعرا و تجمل رزم از ترکان امراء و کسوت های فاخر که سلطان ارسلان را بود از آل سلجوق کس را نبود».(همان:۱۷۸) اگر دقت شود در نگاه غالب این دوره و درواقع نگاه مقبول تمام دوره ها اینگونه بوده است که آرامش و عظمت پادشاهی و سلطنت در گروی ارائه تشریفات آن هم به سبک گسترده آن بوده است. همین طور که ملاحظه می شود راوندی تمام این شکوه و عظمت را وابسته به قدرت حکومت می داند که توانسته آنها را به اجرا درآورد.
البته همه شاهان سلجوقی از این بابت یکسان نبودند. برای نمونه ملکشاه بن محمود یکی از سلجوقیان همدان که در سال ۵۴۶ ه.ق برای چند ماهی حکومت کرد«سلطان ملکشاه امرا را بار کمتر دادی و خاصبک در وی بدگمان بود و از او احتراز می نمود که سگالش کرده که او را بخلوت بخواند و بگیرد».(همان:۲۵۴) سلیمان بن محمد یکی دیگر از سلجوقیان همدان (درگذشت ۵۵۶)بود ، وی بدلیل مشغولیتی که به بزم داشت از توجه به بزرگان و اقارب بازمانده بود و درنتیجه کمتر بار می داد و از این سبب ، «تنگ بار» نامیده می شد؛«در این میانه گرد باز و کس با اتابک ایلدکز فرستاد و او را بر آمدن و آوردن ملک ارسلان تحریض کرد، و سلطان سلیمان از مداومت بر شراب چنان شد که از مردم نفور گشت و تنگ بار شد.
چو با نیکان نشستن واگذاری بداکارا که تو بر دست داری
امراء بدو راه نمی یافتند از او ناامید شدند که او خود نمی دیدند و چون می دیدند می رنجیدند که احترام کس نمی کرد و بزبانشان می آزرد».(راوندی،۲۷۷:۱۳۶۳) اینجا نیز سگالش حاکم و نا امیدی خادم در اثر بی توجهی به رعیت پررنگ تر جلوه نموده است. برای همین خاطر حاکمی که کمتر به فکر رعیت بوده و بیشتر به دل مشغولی های خود و بزم و هم نشینی خاص توجه می نموده را چندان وقعی نمی نهادند و او را تنگ بار که نوعی ترکیب کنایی است ، خطاب می نمودند. پس این نوع حاکم که کمتر به طور مستقیم و غیر مستقیم با مردمش در ارتباط بود چندان مورد اقبال قرار نمی گرفت و با سختی مواجه می شد.
راوندی در آغاز شرح پادشاهی هر یک از شاهان سلجوقی نام حاجبان آنها را نیز آورده است و بنا بر گزارش او هر یک از شاهان سلجوقی در طول پادشاهی خود چندین حاجب داشتند. چیزی که محتمل است این است که ، به نظر نمی رسد که این منصب موروثی بوده باشد و راوندی نیز فقط یک مورد از یک نفر پدر و پسر ضبط کرده که منصب حاجب را پشت سر هم صاحب شده اند ، که درواقع همان علی بار، حاجب محمد بن ملکشاه و پسر او محمد ،حاجب محمود بن محمد می باشد.(لمبتون،۱۴۷:۱۳۸۱) راوندی همه جا این حاجبان را حاجب و گاهی «باربِگ»(راوندی،۳۶۷:۱۳۶۳) و رئیس آنها را «امیر حاجب »و گاهی« امیر حاجب کبیر» می نامد؛«و عراقیان به ملک الایوه پیوستند و در حضرت او بنشستند و رأی زدند تا امیر حاجب کبیر شمس الدین محمد بن محمود کنجه و چند کس از اعیان بزرگان عراق در خدمت وی بدارالخلافه رفتند.»(همان:۳۷۷و۲۹۷)
و یا عنوان «امیر بار» به کار برده می شد،«سلطان با حسن جاندار و رشید جامدار و موفق گردباز و یمین الدین امیربار و پسران قایماز و جماعتی دیگر از امراء که با او از خوزستان آمده بودند». ویا عنوان «الغ باربگ» استفاده می شد بدین شکل که راوندی ذکر می کند « امیر علم پیاده در رکاب ملک تا به خانه برفت و جمله بندگان و امراء روی بسرای اتابک آوردند و چون فتنه بنشست در شب دوم ملک الامراء الغ باربک رفت که بر عهد بغدادیان اعتماد نداشت».(راوندی،۳۹۰:۱۳۶۳) و شغل آنها را «حجابت » و «امیر حاجبی» ذکر می کند.(همان:۲۳۷) و یا شغل آنها را با اصطلاح«باربگی» معرفی می نمایاند؛«سلطان طغرل انتقام سال ها از پسر امیر بار بخواست و اسباب باربکی با خاص گرفت و پسر امیر بار از زخم شکنجه و قهر بسیار مال بیشمار به موکلان پذیرفت تا او را بگریزانیدند».(همان:۳۶۵)
حاجبان در زمان سلجوقیان نیز از قدرت بزرگی برخوردار بودند و گاه به مقام های دیگری چون سپه سالاری و اتابکی و حکومت برخی از نواحی می رسیدند و مانند دوره های پیشین در بسیاری از توطئه ها و دسیسه ها دست داشتند(راوندی،۲۶۴:۱۳۶۳)و یا«موید الملک را حاجبی بود که بر حقایای اسرار او اطلاع داشت و ازو هیچ پوشیده نبود، و مفتاح اسرار کتمان غرضست و هر راز که ثالثی در آن مجرم نشود هر آینه از اشاعت مصون و محروس ماند».(همان:۱۵۹) همچنین فریفتن اشخاص و کشیدن آنها به بار و سپس دستگیری و کشتن آنها ، چنانکه در میان عباسیان و سامانیان و غزنویان مرسوم بود، در میان سلجوقیان نیز بی مثال نبود.(راوندی،۲۶۰:۱۳۶۳)
در این دوره از آنجا که ، دربار یک دربار نظامی با خاستگاهی ترک تبار بود لذا امیرحاجب عملا یک نفر امیر ترک نژاد بود و افراد تحت فرماندهی او هم معمولا از غلامان(بردگان نظامی) بودند. او با انظباط نظامی و نیز تشریفات درباری سروکار داشت. او یکی از مهمترین مأمورین درباری به شمار می رفت که بالاتر از امیر حرس قرار داشت. در واقع این منصب در این زمان رابطه ای مستقیم و تماسی لحظه به لحظه با وزارت داشت بطوری که در زمان محمدبن ملکشاه امیر حاجب به صورت رابطی بین سلطان و وزیر عمل می کرد. او فرامین را از سلطان گرفته و به وزیر می رسانید.(لمبتون،۱۴۶:۱۳۸۱) امیر حاجب نظیر تمام امرای دیگر بطور طبیعی در لشکر کشی های نظامی شرکت می کرد و بعضی موارد هم فرماندهی بخشی از قشون یکی از سلاطین و یا مَلِک های سلجوقی را بر عهده می گرفته اند. از این رومثلا علی بن عمر امیر حاجب محمودبن محمد، رهبری گاردهای طلایه را بر علیه سنجر بر عهده داشته است . او بالاخره مأمور پرداخت حقوق قشون گردیده شد.(همان:۱۴۶)
راوندی متأسفانه چیز زیادی از جزئیات مراسم و تشریفات بار در زمان سلجوقیان بدست نمی دهد. گویا در این دوره نیز رسم دست بوسی سلطان اجرا می شده است.(راوندی،۳۶۵:۱۳۶۳) از سویی دیگر نقل می کند که در بار سلطان سکوت و وقار توصیه شده بود«در مجالست ملوک خاموشی شعار باید گرفت و وقار بار و اسرار نگاه داشتن».(همان:۲۶۰) یکی دیگراز این جزئیات این است که درهنگام بار عام، حاکم زیر سایه بانی(به عربی شمسه،شمیسه، و به فارسی چَتر، به ترکی چتر/چتیر) می نشست این سایه بان در دوره سلاجقه اغلب بافته ای مزین به نقش تیر یا کمان یا عقاب یا حیوانات توتمی بود. این نوع تصاویر شاید ریشه در نوع نگاه و توجه به خاستگاه برآمده شده ، از سلاجقه داشته که در نوع این تصاویر جلوه پیدا کرده است.(اشپولر،۱۳۲،۲:۱۳۶۹)
آنچه که نظام الملک در خصوص بار بیان می کند این است که، از یک نفر مأمور صحبت می کند بنام «حاجب درگاه»که عهده دار تشریفات و کارهای درباری بوده است اما اینجا نیز او بیان نمی کند که این مقام با مقام امیر حاجبی فرق داشته یا نه .(نظام الملک،۱۴۸:۱۳۷۱)همچنین از کتاب سیاست نامه (مقتول در دهم رمضان ۴۸۵ ه.ق) چیز مهمی از تشریفات بار در زمان سلجوقیان بدست نمی آید. با این حال از نوشته او چنین بر می آید که در زمان سلجوقیان به بار و تشریفات آن اهمیت زیادی می دادند. از دو فصل نخستین سیاست نامه که مقدمه کتاب اند درگذریم ، فصل سوم که با آن مطالب اصلی کتاب آغاز می گردد، درباره اهمیت به بار نشستن پادشاه است و این فصل با این جمله آغاز می شود « پادشاه باید هفته ای دو بار به مظالم بنشید…بی واسطه .»(نظام الملک،۱۲:۱۳۷۱) استفاده از کلمه « بی واسطه» توسط نظام الملک نقطه ای تاریک در مراسم بار و نحوه بحضور رسیدن بارخواه را گوشزد می کند. و به نوعی خاطر نشان میکند که در مراسم بار همیشه و یا گاهاً بدلیل تشریفات سنگین و حضور حاجبان پرقدرت که گاهی مانع دادخواهان می شدند، نیاز بود تا سلطان بدون واسطه به دادخواهی بپردازد. مولف سیاست نامه برای رفع این نگرانی پیشنهاد می کند که پادشاه به شیوه بیشتر پادشاهان قدیم ایران در جای بلندی در صحرا بر پشت اسب نشیند تا دادخواهان بتوانند بدون وجود «در و درگاه و دربند و دهلیز و پرده و پرده دار » نزد پادشاه روند. سپس مولف همین تدبیر را هم بسنده ندانسته و در آن این خطر را دیده است که حاجبان و مترجمان باز مانع از این گردند که پادشاه از حال دادخواهان آگاه گردند و مثال می زند که پادشاهی برای رفع این نگرانی دستور داده بود که دادخواهان که در صحرا گرد می آیند جامه سرخ بپوشند و هیچ کس دیگر جامه سرخ نپوشد تا پادشاه آنها را به چشم بشناسد.(نظام الملک،۱۳:۱۳۷۱)
با توجه به این فصل آغازین سیاست نامه این امر به ذهن خطور می کند که بار به شیوه ای ساده و بدور از تکلف برگزار می شده که این امر غیر واقع می باشد و در واقع نظام الملک سعی در سبک کردن بار نداشته است. به طوری که با مراجعه به فصل بیست و هشتم کتاب وی مشاهده می کنیم که او ترتیبی از بارخواهان که می بایستی در روز بار به حضور برسند و تشریفات را رعایت کنند، می دهد؛«بار دادن را ترتیبی باید؛ اول خویشاوندان در آیند، پس از آن معروفان حشم، پس از آن دیگر اجناس مردمان چون همه به یک جا درآیند ، میان وضیع و شریف فرقی نباشد. و نشان بار آن باشد که پرده بردارد؛ و نشان آنکه را نبود جز کسی را که خوانند، علامتش آن بود که پرده فرو گذارند؛ تا بزرگان و سران سپاه کس به درگاه فرستند و بدین علامت بدانند که بار هست امروز یا نه. اگر به خدمت باید آمدن بیایند و اگر نباید آمدن نیایند، که بر بزرگان و سران هیچ از آن سخت تر نباشد که به درگاه آیند و پادشاه را نادیده بازگردند؛ و چون به دفعات بیایند و پادشاه را نبینند، بر پادشاه بدگمان شوند و بدسگالیدن آغازند. و از تنگ باری پادشاه کارهای مردمان فرو بسته شود، و مفسدان دلیر گردند، و احوالها پوشیده ماند، و لشکر آزرده شوند، و رعیت در رنج افتند».(نظام الملک،۱۴۴:۱۳۷۱) و سپس در فصل سی ام کتاب تأکید کرده است که در تالار بار هر کس باید جای خود را بشناسد؛ «ترتیب ایستادن بزرگان و کهتران و بندگان باید که پدیدار باشد و هر یکی را جای معلوم، که ایستادن و نشستن در پیش ملوک هر دو یکسان است:در ایستادن همان ترتیب نگاه باید داشت که در نشستن. وکسانی که از خواص معروف باشند نزدیک تخت و گردادگرد تخت ایستند چون سلاح داران و ساقیان و مانند این. و اگر کسی خواهد که میان ایشان بایستد ، حاجب درگاه او را دور کند؛ و همچنین اگر میان هر گروه بیگانه ای و نا اهلی افتد، بانگ برزنند و نگذارند».(همان:۱۴۸)
در اینجا شاهد مطالب ضد و نقیض در سیاست نامه هستیم چرا که از یک سو او بر خلاف نظر راوندی که می گوید «حاجب سیاست افزاید»بدین مضمون که «اردشیر بابک گفت پادشاه باید که وزیری را بدست آرد و حاجبی را بگمارد و ندیمی را بدارد و دبیری بیارد که وزیر قوام مملکت بود و ندیم نشان عقل شود و دبیر زبان دانش او باشد و حاجب سیاست افزاید بر قضیت این اثر و ترجمت این خبر سلطان طغرل بیک و جمله سلاطین وزراء و حجاب و اصحاب مناسب داشتند.»(راوندی ،۱۲۹:۱۳۶۳)، و یا اینکه« حاجب نشان پادشاه ست»بدین مضمون که «بدانک چنانک قوام دست با صابع باشند ،.. وزیر نظیر چشم است و مستوفی شبیه گوش و منشی و کاتب زبان و وکیلدر و حاجب نشان و رسول برهان عقل و ندیم بیان فضل.»(همان:۱۲۹)
اما در نظر نظام الملک وی موافق با کاهش قدرت حاجبان است و تقریبا وجود آنها را زائد می داند. در واقع نظام الملک وظایف حاجب را در ردیف وظایف یک مأمور درباری قرار داده است.(لمبتون،۱۴۶:۱۳۸۱)و این امر این چنین می نمایاند که در عصر سلجوقی از اهمیت مقام امیرحاجب در رابطه با عهد غزنویان کاسته شده باشد. به نظر می رسد که امیر حاجب دیگر فرمانده ویژه نظامی نبود بلکه یک مأمور درباری بود. گویا فرماندهان مختلف نظامی لقب «اسفهسالارو یا سپهسالار » داشتند.(لمبتون،۱۴۶:۱۳۸۱) به نظر می رسد که نوع نگاه واین نوع موضع گیری نظام الملک درخصوص تشریفات بار نه از سر عدالتخواهی او نسبت به حال رعیت بوده است بلکه ریشه در روابط سیاسی و کنش های بین حاجب و وزیر بعنوان رقیبان اصلی در صحنه سیاسی بوده است. ولی از سوی دیگر معتقد است که باید دیگر تشریفات بار خاص حفظ شود و در بار خاص تنها بزرگان کشور راه داشته باشند و آنها هم جای خود را بشناسند.(نظام الملک،۱۴۴:۱۳۷۱)
به نظر او مردمان عام اگر اصلا به بار نیایند و در بارگاه ، بار عام داده نشود، بلکه به جای آن هرچند یک بار پادشاه به صحرا برود و بار عام دهد بهتر است. اینکه این نظر او نیز خلاف آنچه او می نماید از سر عدالتخواهی نسبت به مردم طبقات پایین نیست ، بلکه بهانه ای برای دور کردن آنها از بارگاه است ، از اینجا روشن می گردد که در جای دیگر کتاب خود جمع شدن دادخواهان را بر درگاه را کاری ناپسند می داند و می نویسد :«همیشه خلقی بسیار از متظلمان بر درگاه مقیم باشند ، و هرچند قصه را جواب می یابند نمی روند . و هر غریبی و یا رسولی که بدین درگاه می رسد و این فریاد و آشوب می بیند، چنان می پندارد که بر این درگاه ظلمی عظیم میرود بر خلق. این در بر ایشان درباید بست ، تا همه حاجت های شهری و ناحیتی که رعایای آن حاضر باشند ، جمله کنند و بر جای نویسند، و پنج تن بیایند به درگاه ، و این سخن بگویند و حال باز نمایند و جواب باز شنوند و مثال بستانند، که در حال بازگردند، تا این مشغله و آشوب بیهوده و فریاد بی اصل نباشد».(نظام الملک،۲۸۹:۱۳۷۱) از طرفی نیز نظام الملک در کتاب خود در جایی دیگر افسانه زنجیر عدل انوشیروان را آورده است. که در واقع به نوعی نقیض نظر پیشین است «پس بفرمود تا سلسله ای سازند و جرس ها در او اویزند، چنانکه دست هفت ساله کودک بدو رسد ، تا هر متظلمی که به درگاه آید ، او را به حاجبی حاجت نبود:سلسله بجنباند، جرس ها به بانگ آیند، نوشیروان بشنود، آنکس را پیش خواند، سخن او بشنود و داد او بدهد.همچنین کردند.»(نظام الملک،۴۴:۱۳۷۱) راوندی نیز شرحی از عدل و سیاست تظلم خواهی سلطان ملکشاه سلجوقی در اینباره دارد به این مضمون که:«و عدل و سیاست سلطان ملکشاه تا حدی بود که در عهد او هیچ متظلمی نبودی و اگر متظلم بیامدی او را حجاب نبودی با سلطان مشافهه سخن گفتی و داد خواستی.»(راوندی،۱۳۱:۱۳۶۳)
با وجود این تناقضات در گفتار نظام الملک تنها موردی در زمینه بار که بدون نقیض آن در سیاست نامه ذکر شده گویا درباره عقیده مولف درباره سود «فراخ باری» و «تنگ باری» است . به معنی بسیار به بار نشستن پادشاه و کم به بار نشستن پادشاه است.«و هیچ ترتیبی پادشاه را بهتر از فراخ باری نیست».(نظام الملک،۱۴۴:۱۳۷۱) ولی در اینجا نیز نظر او بیشتر متوجه بار یافتن وزیر است . چرا که هر چه وزیر بیشتر به حضور پادشاه رسد از فرصت دیگران برای نفوذ در پادشاه و بدگویی از وزیر خواهد کاست . به طور کلی شاید بتوان این طور گفت که در نظر این سیاستمدار قهار ایرانی تاریخ و اخبار و ملیت و اخلاق و مذهب و آداب و آیین و رسوم هیچ یک برای خود اعتبار و ارزش ذاتی ندارند ، بلکه همه وسیله اند برای حفظ قدرت حاکم که قدرت خواجه باشد،است. از این رو خواجه حق مشروع خود می داند که در همه این امور دست تصرف برد و آن ها را با سیاست خود سازگار سازد.
آنچه که در این دوره مهم جلوه می کند این است که ما اطلاع دقیقی از جزئیان تشریفات مراسم بار نداریم . و این امر نشان از این نیست که این تشریفات مورد غفلت واقع شده بلکه شرح های دقیقی از این تشریفات در منابع مانند دوران قبل نبوده است .این تشریفات در این دوره به حدی بوده که حتی به غیر از امیر حاجب ، حاجب های دیگری هم در دربار بوده اند. امرای بزرگ و حکام ایالتی نیز برای خود دم و دستگاه درباری داشته اند و لذا دارای حاجبی نیز بودند. ابن اثیر از صلاح الدین محمد یغسیانی اسم می برد که امیر حاجب برسوقی و بعدها امیرحاجب ،عمادالدین زنگی شده است . بعضی از افراد متنفذ هم که الزاما جزو طبقه نظامی نبوده اند برای خود حاجب یا حجابی داشته اند.(لمبتون،۱۴۷:۱۳۸۱)
در دربار تاج الدین ابوالفضل نصربن احمد امیر سیستان در سال ۴۴۸ه.ق در زمان سلاجقه شاهد باری با تشریفات مفصل هستیم گرچه در دربار سلجوقیان نیست. این بار به مناسبت آمدن فرستاده چغری بیگ برادر طغرل بیگ بود. در آن روز بر سر راه فرستاده چغری از رود هیرمند تا شهر، سه هزار مرد از سر تا پا مسلح ایستاده بودند و بر هر کنگره ارگ نیز یک تن در سلاح ایستاده بود. هنگام ورود رسول، حاجب با پنجاه سوار به پیشواز و پذیره او رفته و او را به شهر آورده است و رسول و حاجب به باغ میمون که محل بار بود رفتند. و در آنجا امیر در«جنب کرکین(محتملا تخت زرین است) نشسته بوده است و صدو پنجاه غلام بچه در پیش او خدمت می کردند و دویست تن از نگهبانان او در سلاح تمام ایستاده بودند و رسول چون به حضور امیر رسید زمین را بوسید. (تاریخ سیستان،۳۷۸:۱۳۱۴) این شرح کوتاه نشان می دهد که آیین بار حتی در دربار فرمانروایان کوچک نیز با تشریفات بزرگ برگزار می گردید و اگر ما همه از جزئیات تشریفات آن اطلاع نداریم نه همیشه از نقص تشریفات بار است، بلکه از نداشتن مورخانی چون بیهقی است .مورخانی که حوادث را با جزئیات کامل ثبت و ضبط کرده اند و خود از نزدیک شاهد قضایا بودند.
مغولان و نظام بار درآن دوره
مغولان با خاستگاه قبیله ای در ۶۱۶ه.ق به ایران حمله کردند و موفق به تشکیل حکومت شدند. در مورد تشریفات بار در این دوره نکاتی گفته می شود بدین شرح:در میان مغولان هنگام نشستن خان بر تخت خانی در زمان تشکیل شورای بزرگ که آن را به زبان خودشان «قوریلتای» می نامیدند، و یا هنگام صدور قوانین و اجرای محاکمات که آن را «یاسا» کردن «یارغو کردن» می گفتند و هنگام برگزاری جشن و مهمانی که «طوی» می نامیدند، و هنگام پذیرفتن اشخاص، نوعی بار جریان داشت که آیین آن را در زمان حکومت خود در ایران نیز تا مدتها نگه داشتند. اصطلاح «تِگیشمیشی و اولجامیشی کردن» که در آثار این دوره فراوان به کار رفته است، بمعنی بار یافتن به حضور خان و بردن هدایا برای اوست. (رشیدالدین،۵۴۰،۱:۱۳۷۳)جوینی اصطلاح تگشمیشی را اینگونه آورده است که «و ارکان حضرت و مرقبان و خواص او را مجال آن نبود که قدم تقدیم برگیرند و محل آن نه که پیش از آنک در سخن شروعی پیوندد، مصلحتی را به موقوف عرض رسانند و آیندگان دور و نزدیک قدم از مرابط خیول به مقدار شبری فراتر نهند مگر آنکس که روز اول تکشمیشی کردی».(جوینی،۲۱۳،۱۱۳۵۵، جوینی،۴۶،۲:۱۳۵۵) گاهی مولفان این دوره به جای آنها اصطلاحات «به شرف زمین بوس رسیدن» ، «به بندگی رسیدن، به کریاس رسیدن، به حضرت آمدن ، زانو زدن و …» به کارمی برده اند.(جوینی،۱۷۲،۱:۱۳۵۵)
در این دوره رسم بر این بوده است که هنگام نشستن خان جدید بر تخت خانی همه خان زادگان و امیران مغول از هر کجا که بودند با پیشکش های فراوان که به زبان آنها «تَرغو» نامیده می شد در «یورت» اصلی که محل چادر خان بود جمع می شدند و در سراپرده هایی که برای آنها زده بودند منزل می کردند. در آغاز یورت اصلی محل تختگاه چنگیز بود و بر طبق رسم مغول یورت اصلی به پسر کوچکتر می رسید. در مراسم به تخت نشستن گیوک خان در تاریخ ربیع الاخر ۶۴۳ ه.ق،نزدیک دو هزار خرگاه زدند بطوری که از زیادی حضور افراد خوردنی و نوشیدنی یافت نمی شد.(جوینی،۲۰۵،۱:۱۳۵۵،رشیدالدین،۸۰۵،۲:۱۳۷۳) با این توصیف مشخص می شود که مغولان که خاستگاهی قبیله ای و نظامی بدوی داشتند، زمانی که به عمارت رسیدند همچنان آیین و سنن قدیم خود و چادر گزینی بجای ساختمان گزینی را انتخاب نمودند و همچنان مراسم اصلی و مهم خود را در همان چادر های قبیله ای و برپایه نظام ایلی خود ، اجرا می نمودند.یک کشیش مسیحی بنام کارپینی که همراه هیئتی از واتیکان از ۲۲ ژوئیه تا ۱۳ نوامبر ۱۲۴۶م. در دربار گیوک بود و در این مراسم حضور داشت ، در گزارش خود، شمار مهمانان خارجی را که از نقاط مختلف آمده بودند چهار هزار تن نوشته و از کمی خوراک که به آنها می دادند شکایت کرده است. (کارپینی،۹۹:۱۳۶۳)شرح این مراسم بدین نحو بوده است که بعد از اینکه همگان گرد آمدند، خان زادگان مغول برای تعیین خان انجمن و شور می کردند و گاه این مجلس های شور چندین روز یا چند هفته به طول می انجامید و شرکت کنندگان هر روز با جامه ای نو و برنگی دیگر در مجلس حاضر می شدند. (همان جا) برطبق گزارش جوینی هنگام انتخاب اگتای قاآن این شورا چهل روز طول کشید و در طی آن خان زادگان هر روز با جامه نویی در جلسه شرکت می کردند. (جوینی ،۱۴۶،۱:۱۳۵۵)کشیش کارپینی جلسه مشورتی انتخاب گیوک را چهار روز نوشته و بنا بر گزارش او جامه شرکت کنندگان هر روز به رنگی دیگر بوده است.(کارپینی،۹۸:۱۳۶۳) این توجه به پوشش و رنگ پوشش به نوعی تداعی کننده توجه مغولان به رنگ هایی است که در طبیعت به وفور یافت می شود و این رنگ ها و استفاده از آنها در مراسم های آنها نیز رسوخ و نفوذ داشته است.
توافق بر سر جانشین خان نیز مراسم خاص خود را داشت جوینی در مورد گیوک آن را اینگونه بیان می کند؛«مقدمان پادشاه زادگان در تقلید امور خانیّت وتفویض مقالید مملکت به یکی از اولاد قاآن متفق اللفظ و الکلمه شدند….سیرامون طفل و توراکیناخاتون به جانب گیوک راغب بودند. دراین باب منطبق بر خانی بر گیوک و جلوس او در دست ملک یک زبان شدند و گیوک چنانک رسم باشد ابائی می نمود و با این و با آن حوالت می کرد تا عاقبت کار به اختیار عمله علم “قام” آن روز تمامت پادشاه زادگان جمع آمدند و کلاها برداشتند و کمر بازگشادند و یکی دست و دیگری هر دو بگرفتند و او را بر تخت حکم بر بالش پادشاهی نشاندند و کاسه گرفتند و خلایق که حاضر بودند اندرون و بیرون بارگاه سه نوبت زانو زدند و او را گیوک خان نام نهادند».(جوینی،۲۰۶،۱:۱۳۵۵) نوبت به «قام» یعنی شامان قبیله می رسید که «قاملامیشی» کند، یعنی دعا بخواند و ارواح خبیثه را براند و روز سعد را برای به تخت نشستن خان تعیین کند. رشیدالدین مراسم قلامیشی در زمان گیوک را اینگونه نقل می کند که؛ «همگان با اتفاق موچلگا دادند که تا از نسل تو پاره ای گوشت باشد که در پیه و علف پیچیده سگ و گاو آن را قبول نکند خانیت به دیگری ندهیم. آنگاه قلامیشی کرده . تمامت شاهزادگان کلاهها برداشتند و کمرها بگشادند و او را بر تخت پادشاهی نشاندند».(رشیدالدین،۸۰۶،۲:۱۳۷۳)
اینجا مشاهده می شود که تا چه میزان توجه به نجوم و تعیین ساعات نحس و سعد برای امور مهم از جمله بر تخت شدن خان مغولی اهمیت داشته است، که این خو برگرفته از تعالیم خاص در اقلیم انها بوده است که آنها را مردمانی بار آورده که توجه به حرکت ستارگان و خورشید و… را در زندگی خود مهم بدانند.این روز سعد حتما بخاطر نیایش خورشید می بایست روزی آفتابی می بود و گرنه مراسم به روزی دیگر موکول می گردید. (رشید الدین،۸۲۹،۲:۱۳۷۳) کارپینی نیز این واقعه را تائید می کند و از تأکید مغولان بر وجود آسمان آفتابی سخن می گوید.(کارپینی،۱۰۰:۱۳۶۳) در ادامه این مراسم، سپس دو نفر از خان زادگان مغول که به خان نزدیکتر بودند دست راست و چپ خان را می گرفتند. و او را برتخت خانی می نشاندند (رشیدالدین،۶۳۶،۲:۱۳۷۳) زمانی که بر تخت می گذاشتند ، سپس ، یکی از خان زادگان به خان کاسه شرابی تقدیم می کرد و او را به لقب جدیدش می خواند سپس خان زادگان و امیران ، کلاه ها را از سر می گرفتند و کمربندهای گشوده را به روی شانه یا گردن خود می آویختند ، و سه ، هفت یا نه بار در جلوی خان زانو زده و یا به زبان خودشان چوک می زدند.(جوینی،۲۱،۳:۱۳۵۵) و در ادامه آن ،خان را تهنیت می گفتند.(کارپینی،۱۰۰:۱۳۶۳)
پس از آن به بیرون چادر می رفتند و سه بار در برابر خورشید زانو می زدند و دوباره به چادر بر می گشتند و در کاسه های زرین شرابی که در آن زر حل شده بود می نوشیدند و آش می خوردند. پس از این مراسم خان زادگان در چپ و راست تخت خان برنشیمن هایی می نشستند و سه روز یا یک هفته جشن می گرفتند و نوازندگان در همه این مدت می نواختند.(جوینی،۱۴۷،۱:۱۳۵۵) و خان هدایایی میان خان زادگان و امیران و بینوایان پخش می کرد.(رشیدالدین،۶۳۶،۲:۱۳۷۳) کارپینی نیز این رسم قاآن را ذکر کرده.(کارپینی،۱۰۱:۱۳۶۳)
نکته ای که در این مراسم به چشم می خورد حضور و استفاده از دختران باکره در مراسم بوده است. بنا به گزارش جوینی و رشیدالدین در مراسم بر تخت نشاندن اوگتای قاآن چهل دختر باکره و زیبا از نژاد امیران را با زینت و جامه گران بها و اسبان گزیده «نزدیک روح» چنگیز خان فرستادند.(جوینی،۱۴۷،۱:۱۳۵۵) واین نشان از توجه خاص مغولان به سرسلسله خود بوده است و برای تکریم بیشتر او سه روز برای روان او آش می دادند.(رشیدالدین،۶۳۶،۲:۱۳۷۳) به نظر می رسد که خوردن آش که مایع رقیقی از ارزن بود و نوشیدن شراب آمیخته به زر و فرستادن این چیزها برای خان به معنی خوردن سوگند وفاداری به خان و پذیرفتن دست نشاندگی او بوده است.گرچه اکثر این تشریفات ریشه در سنن خاص قبیله ای مغولان داشته که تحت شرایط محیطی و اجتماعی آنان تحمیل می شده است. گویا ، بویژه نوشیدن شراب اهمیت مهم سمبلیک داشت، تا آنجا که در جایی شراب یافت نمی شد، آب در کاسه می کردند و به نیت شراب می خوردند.(رشیدالدین ،۱۲۴۲،۴:۱۳۷۳)
از تشریفات دیگر در این دوره در رابطه با مراسم بار باید خاطر نشان کرد که ، چادر خان بوسیله نگهبانانی مسلح به شمشیر و تیر و کمان نگهبانی می شد که آنها را«کِزیک» می گفتند و رئیس آنها «امیر کِزیک» بود که به نظر می رسد مقامی برابر همان امیر حاجب در دوره های پیشین را داشته بود. وقتی خان در خلوت بود جز امیر کزیک و خواجه سرایی هیچ کس حق رفتن به پیش او را نداشت.(همان:۱۳۱۸) کسی که می خواست به حضور خان مغول برسد می بایست قبلا به امیر کزیک رجوع می کرد و وقت می گرفت. در غیر اینصورت هرکس از مرزی معین به چادر خان نزدیک می شد نگهبانان با او برخورد می کردند.(کارپینی،۹۸:۱۳۶۳)
بنابر گزارش رشیدالدین یک روز که جغتای برادر اکتای (۶۲۴-۶۳۹ه.ق) با گروهی از امیران برای رسیدن به حضور خان پیش از وقت مقرر به چادر خان نزدیک شد، امیر کزیک جریان را به خان گزارش داد و خان برادر خود را بدین گمان که قصد توطئه داشته مورد بازجویی قرار داد. (رشیدالدین،۷۶۴،۲:۱۳۷۳) با این اوصاف باید پذیرفت که دارنده این مقام دارای جایگاه خاصی بوده است برای همین کسانی که به مقام امیر کزیک می رسیدند از میان خان زادگان مغول برگزیده می شدند. مثلا گیوک خان فرزند اوگتای قاآن خود زمانی امیر کزیک چغتای بود.(جوینی،۷۶۹،۳:۱۳۵۵)در دستگاه درباری حکومت مغول امیر کزیک مانند بیتکچی (محاسب و دبیر)،قوشچی(بازدار)سوکورچی(چتربان)یورتچی(مسئول امور چادرها)،باورچی (شرابدار و آشپز) دارای قدرت بسیار بود و گاه از قدرت خود سوء استفاده می کرد و با ستاندن رشوه برای اشخاص، یرلیغ (فرمان) جعلی صادر می کرد و یا در دسیسه ها دست می داشت و یا از بار خواهان رشوه می ستاند.(رشیدالدین،۷۶۹،۲:۱۳۷۳) این شیوه حضور در دسایس درباری چیز جدیدی نبود و همانطور که سابقا ذکر شد همواره کسانی که ذی قدرت بودند در این امور شرکت می داشتند.همان طور که گفته شد یکی از تشریفات باردر این دوره بنام تگیشمیشی و اولجامیشی بود که به معنی رفتن به حضور خان با هدیه است. از این رو بارخواه می بایست با خود هدیه ای می برد و امیر کزیک نیز از این بابت از او سوال می کرد.(کارپینی،۱۰۱:۱۳۶۳)
برای رفتن به نزد خان برای بارخواه تشریفات خاصی اجرا می شد. بطوری که اکثر این تشریفات ریشه در سنن و آیین خاص نظام سنتی مغولان و خاستگاه آنان داشت. اگر خان بارخواه را می پذیرفت بارخواه می بایست قبلا از میان دو آتش بگذرد تا اگر قصد بدی به خان داشت آتش آن را فاش سازد.کارپینی که خود از نزدیک در این بارها حضور داشته ذکر می کند که؛ «آنها بر این هستند که آتش همه چیز را پاک می نماید. هنگامی که سفیران و یا شاهزادگان و یا بزرگانی که به دربار آنها می آیند، می باید خود و هدیه هایشان از میان دو آتش بگذرند تا بدشگونی و طلسم از میان رفته و یا زهری که در درون آن باشد بی اثر گردد».(همان:۴۱) آنطور که گذشت مغولان بارهای خود را در مکانی به نام یورت انجام می دادند. در اصل یورت خرگاهی ؛مرکب از چندین سراپرده بود که آن را «اردو» می نامیدند و اردوی خان جای بسیار بزرگی بود که «اردوی بزرگ» نامیده می شد. بنا بر گزارش کارپینی چادر گیوک گنجایش دو هزار تن را داشت و چادری بود بسیار زیبا به رنگ ارغوانی که دیوارهای آن با تصاویر رنگی زینت یافته بود و پایه های چوبی چادر را با برگ هایی از زر پوشانده بودند. پارچه درونی چادر از پارچه های گرانبها و گاه از کتان یا نمد سفید بوده است.(همان:۹۸)
اهمیت چادر برای کسانی که پشتوانه چادر نشینی داشتند دور از ذهن نیست. برای همین گاهاً شاهد هستیم که حتی این چادرها با تمام امکانات آن بعنوان هدیه فرستاده می شده است. بنحوی که امیر ارغون در ذی الحجه ۶۵۳ ه.ق چادر بزرگی با مجلس خانه مناسب آن و آبخوری های زر و سیم به هلاکو پیشکش کرد. پارچه این چادر از جنس کرباس یا نقش ها و نگاره های لطیف بود و از بس بزرگ و عظیم بود به خیمه هزار میخ شهرت داشت.(جوینی،۱۰۱،۳:۱۳۵۵)(تصویر شماره ۲) در میان چادر سکویی بود که در سه جا از جلو و یک جا از پشت پله می خورد . پله میانی در جلو تنها به خان و پله های چپ و راست آن به بزرگان دربار او و پله پشتی به مادر و زنان و خویشان او اختصاص داشت. در بالای سکو تخت خان قرار داشت که در ساخت آن عاج و زر و سیم و گوهرهای گوناگون بکار رفته بود.(کارپینی،۱۰۱:۱۳۶۳)بر روی تخت فرشی انداخته بودند و برروی نشیمن آن و چپ و راست بالش هایی نهاده بودند؛«خرامان بیامد ز پرده سرای درفش در نشان پس او بپای و در بارگاه بر چهار بالش حشمت و جاه بنشست و انعام اجازت دخول خواص عام شد و هر کس جای خود آرام گرفت.(جوینی،۲۰۸،۱:۱۳۳۵)
تصویر۲- بر تخت نشستن هلاکو(۶۶۳-۶۵۴) در خیمه بزرگ هزار میخی
ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در مورد بار و آیین های درباری در ایران اسلامی با ...