تجارت و داد و ستد در سطح گسترده موجب شده بود که از دورانهای قدیم در شهر همدان بازار و سرایهای متعددی به وجود بیاید. بازار در واقع کانون اقتصادی شهر محسوب میشد و از لحاظ اقتصادی و سیاسی موقعیت مهمی داشت. بازار همدان نیز همچون بازارهای قدیمی دیگر شهرهای ایران، دارای چند گذر اصلی و فرعی، راسته و کاروانسرای متصل به هم بود که هر راسته، با ویژگیهای معماری خاص خود، به یک شغل و صنف اختصاص داشت و آن راسته نیز به همان شغل و صنف معروف بود(اتحادیه، ۱۳۷۷: ۳۱۳).
اغلب کاروانسراها نیز مکانی برای استراحت و اقامت کاروانها داشتند که به نام شخص تاجر یا سازندهی آن معروف بود. شاغلین و فعالین این راستهها و کاروانسراها معمولاً مسلمانان بودند. البته گروهی از ادیان دیگر نیز فعالیت داشتند، اما نبض تجارت و داد و ستد، در دست یهودیان، ارامنه و اتباع خارجی مقیم شهر بود. این تجار و بازرگانان، محصولات محلی همدان، مانند فرش، روده، پشم و پوست، گردو، بادام و کشمش را به کشورهای دیگر صادر میکردند(اتحادیه، ۱۳۷۷: ۳۱۴).
برخی شرکتهای تجاری که در سایر شهرهای ایران نمایندگی داشتند، در همدان نیز دارای شعبهای بودند؛ از آن جمله شرکت اسلامیهی اصفهان به نمایندگی حاجی عبدالمحمود و حاجی محمدحسین ناظمالتجار اصفهانی در خیابان معلمان و شرکت اتحادیه که کالاهای خارجی را از همدان عبور داده، در سایر شهرها عرضه میکرد(نجفی، ۱۳۶۹: ۶۶).
خدمات مالی و پولی شهر در بخش دولتی توسط دو بانک شاهنشاهی انگلستان شعبهی همدان و بانک استقراضی روسیه انجام میگرفت؛ چرا که در آن دوران هنوز بانک ایرانی در همدان ایجاد نشده بود. این بانکها بیشتر به امور اقتصادی اتباع و بازرگانی خارجی میپرداختند. در بخش خصوصی نیز خدمات مالی و پولی توسط صرافان و سمساران ارمنی و یهودی، در قبال دریافت نرخ بهرهی بالا، صورت میگرفت. برای حمل و نقل کالاها از چهارپایان استفاده میشد و مالالتجاره به وسیله کاروانهای قاطر و شتر حمل میگردید. در همدان قریهای بود (اکنون شهرشده) به نام مریانج که قطارهای قاطر برای کرایه در آنجا زیاد بود و هرکسی که میخواست باری حمل کند، نزد مکاری یعنی «صاحب قاطر» میرفت و چند رأس قاطر کرایه میکرد. صبح زود قافله به راه میافتاد و پس از طی پنج شش فرسخ راه به منزل میرسید. در هر منزل کاروانسرایی برای گذراندن شب وجود داشت؛ ولی محیط آنها بسیار کثیف بود(اتحادیه، ۱۳۷۷: ۳۱۵).
۲-۱۵- اوضاع سیاسی:
در زمان سلطنت قاجاریه، حکومت ایالات و ولایت، در مقابل هدایا و مبالغ قابل توجه، به افراد صاحب نفوذ محلی و غیر بومی واگذار میگردید و حاکم مذکور، با پیشکش کردن پول زیاد به شاه و درباریان، ناگزیر میشد که برای جبران مال ازدست رفتهی خود، مردم محروم شهر را تحت فشار قرار دهد و حتی میکوشید که از این راه پول بیشتری را به چنگ آورد و در واقع آن را یک نوع معامله میدانست. برای نمونه در سال ۱۳۱۱ق، حسامالملک دوم قراگوزلو، صدهزار تومان پیشکش شاه نمود تا شاید بدین وسیله حکومت همدان یا لرستان و خوزستان را به چنگ آورد. این موضوع و اجحاف خارج از طاقت و توان مردم، موجب شورش و طغیان آنان در اشکال مختلف میگردید(اذکایی، ۱۳۶۷: ۲۶۸). با توجه به این شرایط، وضعیت سیاسی همدان، از نظر ثبات و پایداری، تابع عواملی چند بود که هرگاه حاکمی موفق به کنترل و مهار آن علل میشد، شهر و منطقه از آرامش سیاسی و امنیت خوبی برخوردار میگشت. این عوامل عبارت بودند از:
-
- نفوذ بی حد و حصر خوانین اقتدارگرای قراگوزلو.
-
- وجود اقلیتهای مذهبی متعدد و گاه متضاد در شهر همدان.
-
- حفظ امنیت راه ها و کاروانهای تجاری به وسیله قرهسورانها.
زمانی که حاکم همدان از بین خوانین قراگوزلو بود، آنان با تسلط هرچه بیشتر برتمام ارکان شهر چنگ می انداختند و مقامات را برحسب میل و منافع خود به افراد واگذار می کردند، مانند امیرافخم شورینی که در قریهی شورین خلعت حکمرانی پوشید، قربه مذکور، محل اتخاذ تصمیمات اساسی و مهم محسوب می شد(فریدالملکهمدانی، ۱۳۵۴: ۴۴۷).
خوانین مذکور، در ایامی که حاکم غیر بومی از مرکز به منطقه فرستاده میشد، در مرحله اول سعی داشتند تا با تطمیع و تهدید، او را به خود متمایل سازند و منافع خود را حفظ نمایند؛ اگر هم این انتظار برآورده نمیشد، به اشکال مختلف شروع به کارشکنی و ایجاد بَلوا مینمودند و با اعزام نیروهای روستایی خود به شهر، موجب نا آرامی و اغتشاش میشدند و به آزار و اذیت مردم می پرداختند، با توجه به امکاناتی که داشتند، باعث قحطی مصنوعی و تحریم اقتصادی مردم شهر میشدند تا بدین وسیله مردم را علیه حاکم وقت بشورانند و یا آنان را از غم نان و بیم جان وادار سازند که از حاکم حمایت ننمایند. خوانین نام برده، با توجه به قدرتی که در دربار داشتند، تا سرنگونی حاکم مخالف، لحظهای از پای نمینشستند(ظهیرالدوله، ۱۳۶۷: ۱۷۵).زمانی که حاکم و مأمورین حکومت در شهر و منطقه دارای اقتدار و قدرت لازم سیاسی و حکومتی بودند، مَلّاکان و خوانین بزرگ منطقه مجبور میشدند که پا به عقب بگذارند و چندان در کارهای دولتی و اداری دخالت نمیکردند. علاوه بر آن، اجازهی نفوذ و دخالت در امور ولایتی و حکومتی به آنها داده نمیشد؛ هر چند در در آخر امر باز هم این دسته و طبقه، همه کارهی منطقه محسوب میشدند. در مقابل، زمانی که حاکم و حکومتیان شهر و منطقه دارای چندان هِیبَت و اقتداری نبودند، این دسته و طبقه بر تمامی امور حکومتی و اداری منطقه و شهر دخالت میکردند و با توجه به خواسته ها مصالح خود، به ادارهی شهر و منطقه میپرداختند(فریدالملک،۱۳۵۴: ۴۴۷).
در نتیجه، کشمکش و منازعهی دائم بین خوانین و زمینداران بزرگ از یک سو و اختلاف شدی آنان با حکمرانان و نمایندگان حکومتی شهر از سوی دیگر، خود یکی از عوامل مهم نا بسامانی و هرج و مرج سیاسی در شهر و منطقه میگردید. ایام کوتاه حکمرانی و ادغام حوزه های سیاسی و اداری ایالات و ولایات نیز بر این نابسامانی سیاسی میافزود. از عوامل دیگر نابسامانی سیاسی میتوان از درگیری اقلیت های مذهبی به ویژه با مسلمانان و روحانیون شهر یاد کرد که بیشتر ریشه در مسائل عقیدتی و اعتقادی داشت. اگر حاکمی موفق به حفظ آرامش و صلح و صفا بین آنان نمیگردید، چه بسا این مسأله مایهی عزل و سرنگونی او میگشت؛ چنانکه شورشهای سال۱۳۱۰ و۱۳۱۵ق، به ترتیب موجب عزل سیفالدوله میرزا و احمدمیرزا عضدالدوله گردید(سلطانی، ۱۳۷۳: ۴۹۶).
با توجه به موقعیت اقتصادی و تجاری منطقه، هرحاکمی ناگزیر بود به منظور برقراری امنیت و آرامش سیاسی و نیز حفظ مقام و پست خود، امنیت راه ها و جادههای کاروانرو را تأمین نماید؛ چنانکه در سال ۱۳۱۴ق، عباس خان سرتیپ چناری برای تأمین امنیت جانی و مالی کاروانها در راههای منطقه، با حقوق ماهیانه ۱۶۰ تومان و سالیانه ۱۹۲۰ تومان بدون انجام تشریفات لازم به قرهسورانی همدان منصوب شد(مؤمن، ۱۳۷۹: ۳۶-۴۶).
اما با تمام این تدابیر و اقدامات، دستههای کوچک و بزرگ مسلح در راه ها به راهزنی و غارت کاروانها میپرداختند؛ در مواردی حتی قرهسورانهای منطقه به بهانههای واهی و با همدست شدن با حکام منطقه، خود به راهزنی و غارت میپرداختند و عامل ناآرامی و اغتشاش میشدند؛ تا جایی که حتی به تجار اتباع بیگانه، از جمله تجار عثمانی، دستبرد میزدند. این امر، موجب شکایت و اعتراض دولت عثمانی به دولت ایران میگردید و دولت ناگزیر از اعزام نیرو و قوا از مرکز و نواحی اطراف به همدان، برای سرکوبی راهزنان و غارتگران میگردید. از جمله افرادی که دارای دسته و سوار برای راهزنی بودند، میتوان از عباس خان چناری (قرهسوران همدان «همان نیروی امنیه دوره قاجار و یا نیروی انتظامی فعلی میباشد) و نامدار خان خزل نهاوندی نام برد(مؤمن، ۱۳۸۲: ۳۴-۳۶).
فصـل سوم
اصل و نسب و تبار قراگوزلوهای همدان
۳- قراگوزلوهای همدان
خاندان قراگوزلو از لحاظ تیرهای و دودمانی به دو گروه یا دسته قابل تقسیم میباشد:
-
- طایفهی اُزبکلو که به گفتهی شیروانی: «عموماً در عدل و داد و صلح بزرگ بر آن طایفه دیگر بالاترند»(شیروانی، ۱۳۸۹: ۴۴۶-۴۴۷) به طوری که میتوان مشاهده نمود، که افراد خوشنام قراگوزلو از این شاخه برخاستهاند. همچون صوفی معروف «مجذوبعلی شاه» کبودرآهنگی(۱۱۷۵-۱۲۳۱ق).
عارف کامل حاج محمد جعفر مجذوب قراگوزلو، از مردم کبودرآهنگ همدان و معاصر فتحعلی شاه قاجار بود. جدّ و عموی مجذوب از بزرگان امراء و صاحب جاه و مقام بودند. پدرش حاج صفر خان هم مردی وارسته و پرهیزکار بود و غالباً به زهد و تقوا عبادت روزگار میگذرانید(قراگوزلو، ۱۳۷۳: ۱۷۰).
-
- طایفهی حاجیلو که برعکس طایفه اول زیاد خوشنام نیستند و از آنها به خوبی و خوشنامی در منابع یاد نشده است. در مجموع سه خاندان از خوانین سِته از این طایفه یعنی عاشقلو و خاندان دیگر به طایفه ازبکلو تعلق دارند. چنین به نظر میرسد که تیره حاجیلو همان (ازبکلو)ست، که به سبب آنکه خوانین عظام آن (حاجی) میشده اند، به همین خاطر حاجیلو نامبردار شده اند(اذکایی، ۱۳۶۳: ۲۸۸).
در ابتدای شروع این فصل نخست به بررسی تقسیمات تیرهای این خاندان میپردازیم. سپس طوایف منسوب به هردو تیره را که به خاندان «خوانین سِته» نامیده شده اند را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
۳-۱- حاجیلوها
حاجی عبداللّه خان بن حاجی محمدجعفر خان قراگوزلو از تیره «ازبکلو» (حاجیلو) سردودمان و رئیس طایفهی ازبکلو یا همان حاجیلو در زمان «کریم خان زند» (۱۱۶۶– ۱۱۹۳) اعتباری تمام داشته و با آنکه حکمران «همدان» بوده، مردی پرهیزکار و خوشرفتار به شمار میآمده است(گلستانه، ۱۳۶۲: ۲۳).
در اوایل عهد فتحعلیشاه قاجار (۱۲۱۲–۱۲۵۰ق) هم از حاجیعبداللّه خان یاد شده که در سال ۱۲۱۵ق/۱۸۰۰م ظاهراً همو(- عبداللهخان قراگوزلو) فرماندهی قشون فارس را بر عهده داشته است. از وی، پنج فرزند پسر نامبرده شده است، که چهار تن ایشان را امرای اربعه یاد کرده اند
حاجی «صفر» خان، پدر صوفی معروف «مجذوبعلی شاه» کبودرآهنگی (۱۱۷۵-۱۲۳۹ق) که او نیز مردی دیندار، پرهیزگار و مجتهد یاد شده و در کربلا فوت کرده است. گمان میرود که کاروان سرای «حاجیصفرخان» همدان بدو منسوب بوده است. فرزند ارشد او حاجی محمدجعفر«مجذوبعلی» شاه که سردودمان خاندان صوفی مسلک قراگوزلوها بود، پنچ پسر: آقا عبدالجواد، آقا محمدابراهیم، آقا عبدالحمید، میرزا علینقی، میرزا لطفالله و سه دختر برجای نهاد(شیروانی، ۱۳۸۹: ۴۸۵).
مشهورترین آنها، حاج میرزا «علی نقی» بوبوکآبادی[۴] مجتهد است، که دست نوشته های وی از کتب فقهی در کتابخانۀ مدرسۀ آخوند(غرب) همدان موجود است. همچنین، نیابت تولیت موقوفات عموی پدر خود حاجی محمدخان جیحونآبادی و همسر او «زینب خانم» را با سهمی معین (مقرری) از آنها برای اولاد مجذوبعلی شاه و فقراء سلسلۀ نعمتالهی داشته است و باید پس از سال ۱۲۷۸ق، هم در قید حیات بوده باشد به هرحال خانوادههای «مجذوبی» قراگوزلوی همدان به یکی از فرزندان یاد شده «مجذوب» میپیوندد(اذکایی، ۱۳۶۳: ۲۲۹). ذکر نکردن بزرگان ایشان از آنروست که مناصب دنیوی مهمی نداشتهاند، در حالی که این تاریخ مشتمل بر ذکر احوال و آثار صاحبان قدرت میباشد.
حاجی «مینا» خان کبودرآهنگی- عموی «مجذوبعلی شاه» امیری که گاه رایزن آقامحمد خان قاجار (۱۱۹۳-۱۲۱۱ق) بوده و اغلب شعر هم میگفته است؛ از دیگر منسوبان این خاندان بوده است، که نُه پسر داشته، اما نامشان در تبارنامه موجود تیره «حاجیلو» نیامده است(شیروانی، ۱۳۸۹: ۴۹۰).
نام دو تن از ایشان گویا یکی: شیرعلی خان و دومی مرتضیقلی خان بوده است، که یکی از این فرزندان او«محمدمیرزا» خان است که، زمانی رئیس اَمنیه همدان بوده و از وی دو پسر به نامهای «محمدحسن خان» و دومی سرهنگ «محمدحسین خان» ییکلهای یاد شده است و همچنین خاندان «منتصرالملک» همدانی از تبار مرتضیقلی خان بن حاجی مینا خان بوده باشند(اذکایی، بیتا:۳۱).
منتصرالملک نصیر لشکر که در ۱۴۰۰ق، در همدان یاد شده، از جمله قریه «زاغه» را داشته و در یک فَقره دعوای ملکی محکوم به پرداخت اجرتالمثل «دیه» شده و او نیز در سال ۱۳۳۰ق، از دنیا رفته است. دو فرزندش یکی سرهنگ سلطانعلی خان منتصرالملک در سال۱۳۱۲ق، جزو فوج همدان همراه با سردار اکرم «امیرنظام» یکم لتگاهی [۵] در شیراز بوده و گویا بعدها دختر همان امیرنظام را به نام عزتالملوک خانم پس از طلاق از «صارمالسلطنه» ابنضیاءالملک دوم همدانی به همسری میگیرد و شهرتی مییابد(شیروانی، ۱۳۸۹: ۴۹۱).
فرزند دیگر منتصرالملک حسن آقا بود که در۲۹ ذیحجۀ۱۳۳۰ق، دختر«معینالسلطنه» را به همسری می گیرد. در هر حال، خانوادههای مینایی قراگوزلوی همدان از تبار حاجی مینا خان مذکور باشند.
حاج «نصرالله» خان کوریجانی(- عموی دیگر«مجذوبعلی») امیری که آقامحمد خان قاجار در اواخر ذیقعدۀ ۱۲۰۲ق/۱۷۸۷م، به قصد تسخیر فارس او را به سرکردگی فوجی در«قمشه» ساخلو «قلعه» کرد. اما در اواسط محرم ۱۲۰۳ق، که جعفرخان زند، ناگهان از شیراز به اصفهان و از آنجا به قمشه تاخت، نصرالله خان قراگوزلو(حاجیلو) در مقابله با وی شکست خورد و اسیر شد. جعفرخان به محض استقرار در آن شهر او را عفو کرد و خلعت داد، سپس به شیراز فرستاد و خود روانهی اصفهان شد، که آقامحمد خان از تهران به تعقیب او پرداخت(شمیم، ۱۳۷۹: ۲۶-۳۰).
در سال ۱۲۰۵ق، نصرالله خان حاجیلو(قراگوزلو) همراه با محمدحسین خان عاشقلو (قراگوزلو) از سوی آقامحمد خان قاجار برای اتمام کار لطفعلی خان زند مأمور فارس شدند. پس از برافتادن خاندان زند، وی همچنان و همراه پدرش«عبدالله خان» مأمور آن ایالت بوده است. اما پس از درگذشت آقامحمد خان ۱۲۱۱ق، (اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۵-۶۷: ۲۳).
در پی بروز برخی اغتشاشات در ایالات، نصرالله خان به سرکردگی افواج قراگوزلو مأمور انتظام همدان گردید(۱۲۱۳ق) تا آن که مجدداً به فارس بازگشته است.
سرجان ملکم[۶] یاد کرده است که در سپتامبر۱۸۰۰م/۱۲۱۵ق، نصرالله خان قراگوزلو در رأس یک دستۀ سواره نظام، هیأت سفارت انگلستان را درآن ایالت همراهی نموده است(هالینگبری، ۱۳۶۳: ۵۴).
به علاوه، چند سالی هم (حدود۱۲۲۰-۱۲۲۲ق) وزارت آن ایالت را با سرداری کرمان داشته است. در سال۱۲۲۲ق، نصرالله خان قراگوزلو همراه با افواج اردلانی کردستان در لشکرکشی به خاطر بازستانی شهر زور «نزدیک سلیمانیه عراق» از تصرف عساکر پاشای عثمانی بغداد شرکت داشت.
در اطاق نگارستان فتحعلی شاه قاجار در تهران (مورخ ۱۲۲۸ق) تصویر نصرالله خان قراگوزلو همراه با سرجان ملکم انگلیسی و دیگر رجال آن زمان، از جمله: محمدحسین خان قراگوزلوی عاشقلو (وزیر لرستان و خوزستان) نگاشته آمده است، قابل ذکر است که نصرالله خان قراگوزلو از بزرگان بوده و شعر هم میسروده، که برخی از اشعارش با تخلص «نصر» همدانی در بعضی تذکرهها است، وگویا «دیوان» هم داشته است. در تبارنامۀ حاجیلوها از فرزندان حاج «نصرالله» خان هیچ یاد نشده است، حتی نام خود او هم از قلم افتاده است(اذکایی، بیتا: ۵۴).
حاجی «فضلالله» خان بیگ رویانی(- عموی دیگر مجذوب) امیری که بزرگ و ریش سفید تیرۀ (حاجیلو) به شمار آمده وگمان میرود که در(۱۳۳۰) فوت کرده است. به نظر میرسد که راسته یا کاروانسرای «حاج فضلالله» همدان بدو منسوب است. چهار فرزند پسر از او باقی مانده است:
۱– «علیخان»، که در یکی از عملیات افواج «قراگوزلو» در شیراز کشته می شود. ۲- «حاج محمدحسین» رویانی، ظاهراً همان خرقانی که همواره با «فضلالله خان» قراگوزلوی (عاشقلو) شورینی در سال ۱۲۴۵ق، جزو ملتزمان رکاب فتحعلی شاه قاجار در سفر فارس بوده اند
(اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۵-۶۷: ۲۲۰). و ظاهراً هموست که ناصرالدین شاه قاجار در مسافرت (۱۳۰۹ق) به عراق عجم، دهات خرقان را به نام او یاد کرده است.(سفرنامه،۱۸۳). دو فرزند از وی باقی مانده است.
۱- سرهنگ علیمحمد خان موزیکانچی که در جزو صاحب منصبان افواج همدانی سردار اکرم امیرنظام (یکم) لتگاهی در مأموریت خوزستان (۱۳۱۵-۱۳۱۶ ق) بوده، و فرزند او«غلامعلی خان» نام داشته است(مجیدی، ۱۳۸۲: ۲۱).
۲- شفیع خان ویانی که در سال ۱۳۲۴ق (ذیقعده) از وی در همدان یاد گردیده و گویا حاجی شده و «ساعدالممالک» لقب یافته، زیرا در ذیحجۀ ۱۳۳۲ق، یک دعوای حقوقی(به مبلغ چهارهزار تومان) در عدلیه همدان علیه او(- حاجی شفیعخان ساعدالممالک) اقامه گردیده، که او خود را پنهان ساخته و مورد تعقیب شده است(بامداد، ۱۳۵۰: ۱۱۵). فرزند وی، سرهنگ «صادق خان» جزو صاحب منصبان فوج فدوی (گارد ویژه) همدان سردار اکرم امیرنظام مذکور در مأموریت فارس (۱۳۱۰-۱۳۱۱ق) بوده، آنگاه منصب سرتیپی یافته، که نیز در مأموریت سردار اکرم (ساعدالسلطنه) امیرنظام به خوزستان (۱۳۱۵-۱۳۱۶ق) شرکت داشته و نایبالحکومۀ شوشترگردیده است.
حسینعلی خان، که چهار فرزند از وی باقی مانده است: یکم، میرزا سلطان دوم، عبدالرحمان خان؛ سوم حیدرقلی خان که درست گویا همان (سرتیپ حیدریۀ همراه با فریدالملک همدانی در سفر از کرمانشاه به همدان شعبان ۱۳۲۴ق)، یاد گردیده است؛ چهارم، نجفقلی خان، که یک پسرش سرتیپ علی خان روآنی در سال ۱۳۰۶ق، نایبالحکومۀ حاجیلو یاد شده است. وی از صاحب منصبان افواج سردار اکرم (ساعدالسلطنه) امیرنظام بوده و در سال ۱۳۱۳ق، جزو اعیان همدان به شمار آمده و در همان سال (ربیع الثانی) همراه با دستهای سوار نظام برای دستگیری سارق کوریجانی در دهستان قرخلر[۷] مأمور می شود(سالور، ۱۳۷۴: ۵۰۴-۵۰۵).
سرتیپ علی خان در سال ۱۳۲۸ق، ریاست قراسواران (سواران امنیه) ولایت همدان را داشته است. اما پسر دوم «نجفقلی خان» قراگوزلو (روآنی) همانا سرتیپ «محمدطاهر خان» مفتحالدوله باشد، که نخست با سمت یاور جزو صاحب منصبان فوج فدوی همدان سردار اکرم «امیرنظام» مذکور در مأموریت فارس (۱۳۱۰-۱۳۱۲ق) و در سال ۱۳۱۲ق، همانجا با عنوان سرهنگ، سپس در مأموریت خوزستان امیرنظام (۱۳۱۵-۱۳۱۶ق) با منصب سرتیپی در دزفول و بختیاری همراه با «فریدالملک» همدانی یاد شده است. این دو در صفر ۱۳۲۱ق، از «داق داق آباد» جلاءالملکی و قرخلر خودشان دیدن کرده اند؛ آنگاه سرتیپ طاهرخان با لقب «مفتحالدوله» در سال ۱۳۲۴ق، جزو خوانین حاجیلو(- صاحب عینآباد) یاد گردیده، که گویا پس از آن تاریخ بر اثر بیماری درگذشته باشد. ظاهراً خاندان «طاهری» از تبار او باشند(سالور، ۱۳۷۶: ۲۲۶۷-۲۲۶۸).