شناخت حقیقت دل از دیدگاه غزالی
وی معتقد است که شریعت اجازه نداده است که انسان به تبیین و تشریح حقیقت دل و صفت خاص آن
بپردازد و برای آن بود که رسول گرامی اسلام (ص) به شرح آن نپرداخت.[۵۱۷]
غزالی دل را پادشاه و فرمانروای تن معرّفی می کند و می گوید: در این مملکت دل لشکرهای مختلفی دارد: «و مایعلم جنود ربّک الا هو»[۵۱۸] و دل را برای آخرت آفریده اند و کار او جستجوی سعادت و خوشبختی است؛ و سعادت او در گرو شناخت خداوند متعال است و برای شناخت صنع الهی می توان به شناخت او نایل آمد و شناخت عجایب عالم از طریق حواس حاصل می شود و قوام حواس به کالبد است.
«جمله ی لشکرهای ظاهر و باطن همه به فرمان دل اند، و وی امیر و پادشاه همه است: چون زبان را فرمان دهد، بگوید؛ و چون دست را فرمان دهد، بگیرد؛ و چون پای را فرمان دهد، برَود؛ و چون چشم را فرمان دهد، بنگرد؛ و چون قوّت تفکّر را فرمان دهد، بیندیشد. همه را به طبع و طوع فرمانبردار وی کرده اند تا تن را نگاه دارد چندان که زاد خویش برگیرد و صید خویش حاصل کند و تجارت آخرت تمام بکند تخم سعادت خویش بپراکند. طاعت داشتن این لشکر دل را به طاعت داشتن فرشتگان ماند حق تعالی را؛ که خلاف نتوانند کردن در هیچ فرمان، بلکه طبع و طوع فرمانبردار باشند».[۵۱۹]
نجم الدین رازی دل را خلاصه ی نفس انسان دانسته است و آن را به آینه ای تشبیه کرده که این جهان و آن جهان و تمام صفات جمال و جلال حضرت حق به واسطه ی این آینه ظهور می یابد که «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم ».[۵۲۰]
مقصود وجود انس و جان آینه است مقصود نظر دو جهان آینـه است
دل آینه ی جمال شاهنشـاهی است وین هر دو جهان غلاف آن آینه است[۵۲۱]
او تعاریف زیبایی از دل بیان کرده است:
به نظر وی از ازدواج روح و جسم دو فرزند به وجود آمد: ۱- دل ۲- نفس
«۱- دل پسری است که به پدر روح می ماند.
۲- در مقام شهود دل خلیفه و قائم مقام روح است.
۳- دل حاوی همه ی صفات حمیده ی علوی روحانی است.
دل دارای صورت و جان است: صورت دل را از خلاصه ی عالم اجساد ساختند (صورت دل منشاءنفس است)و جان دل را از خلاصه ی عالم ارواح پرداختند».[۵۲۲]
به اعتقاد او اطوار دل هفت مورد است:
۱- صدر: طور اوّل را صدر گویند و آن معدن گوهر اسلام می باشد که « افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربّه».[۵۲۳]
۲- قلب: طور دوّم دل است، و آن را معدن ایمان دانسته اند که «کتب فی قلوبهم الایمان»[۵۲۴] و محلّ نور عقل و بینایی می باشد.
شغاف: طور سوم است، و آن معدن عشق و محبّت و شفقت بر مردم می باشد که « قد شغفها
حبّا»[۵۲۵] ،و محبّت مردم از شغاف نمی تواند بگذرد.
فواد: طور چهارم را گویند که معدن مشاهده و محل رؤیت خداوند است که «ما کذب الفواد ما
رای ».[۵۲۶]
حبّه القلب: طور پنجم می باشد که معدن محبّت حضرت حق ّ و مخصوص خاصان است.
سویدا: طور ششم است، و آن معدن مکاشفات غیبی، علوم لدّنی، سرچشمه ی حکمت، گنجینه
خانه ی اسرار الهی و محلّ علم اسماست که «علّم آدم الاسما کلّها»[۵۲۷] و از آن انواع علوم کشف شود که ملائکه از آن محروم باشند.
مهجه القلب: طور هفتم را گویند و آن معدن ظهور انوار تجلّیـات صفـات الوهیّـت است، و سرّ
«لقد کرّمنا بنی آدم»[۵۲۸] این است که خداوند این نوع کرامت را به هیچ یک از موجودات دیگر عطا نکرده است و تنها حضرت آدم (ع) بود که از این کرامت برخودار شد.[۵۲۹]
دکتر سجّادی گوید: دل از نظر اصطلاحی، در معانی مختلفی چون نفس ناطقه، محل تفصیل معانی و مخزن اسرار الهی که همان قلب باشد، کاربرد داشته است.[۵۳۰]
به نظر دکتر ستاری، دل را در عالم صغری محل ظهور صفت روحانیت و رحمانیت دانسته اند و جام
جهان نمای حضرت دوست و گنجینه ی تجلیات ذات و صفات اسماء الهی است.[۵۳۱]
دلال
«که رخصت اهل دل رادر سه حال است فنـا و سکـر و پس دیگـر دلال است»
شرح گلشن راز، بیت۷۳۴، ص۴۷۲
دلال در لغت به معنای ناز، عشوه و کرشمه آمده است[۵۳۲] و در اصطلاح صوفیان عبارت است از اضطراب و قلق که در نهایت عشق و ذوق به باطن سالک می رسد، و هر چند که در آن حال به مرتبه ی مستی نرسد، امّا او اختیاری از خود ندارد و از شدّت اضطراب و پریشانی هر چه بر دل او در آن حال لایح می شود، بی اختیار بر زبان می آورد.[۵۳۳]
دکترسجّادی در فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص ۳۸۷، و دکترگوهرین در شرح اصطلاحات تصوّف، ج ۵، ص۲۴۹، مطالب بالارا ذکر کرده اند.
دم
«از آن دم گشت پیـدا هـر دو عـالم وز آن دم شـد هـویـدا جـان آدم»
همان، بیت۵، ص۶
«تعالـی اللّه قدیمـی کو بـه یک دم کنـد آغـاز و انجـام دو عـالـم »
شرح گلشن راز، بیت۱۳، ص۱۶
دم در اصطلاح عبارت است از نفس رحمانی و مشیت الهی که فیض حق تعالی است. همچنین اشاره دارد به حدیث نبوی «خلق اللّه الشیاء بالمشیه». یعنی: «خداوند اشیا را به واسطه ی مشیت خویش آفریده است».[۵۳۴]
دنیا
«چه دانستی ز صـورت یـا ز معنـی چه باشد آخرت چون است دنیی؟»
همان، بیت۱۶۶، ص۱۱۲
«دنیا عبارت است از این عالم، که نفس انسانی در او به بدن متعلّق است و به وسیله ی آلات بدنی کسب اخلاق و اعمال می نماید از سیئات و حسنات و این را «نشأه ی اولی» نیز می خوانند».[۵۳۵]
غزالی «دنیا» را منزلی از منازل راه دین دانسته، و آن را همچون رهگذری پنداشته که مسافران را به درگاه الهی رهنمون می سازد، و بازاری آراسته و زیباست که بر سر بادیه نهاده شده تا کاروان مسافران از آن توشه ی خود را بگیرند و بهره مند شوند. به عقیده ی وی دنیا و آخرت دو حالت است که آن چه قبل از مرگ است، دنیاست و آن چه بعد از مرگ است، آخرت است. او مقصد دنیا را، آخرت بیان کرده است و انسان بایستی در این دنیا تلاش و کوشش کند و توشه ای در خور آن جهان کسب کند و از پیش فرستد تا در آن جهان بی زاد نباشد.
وی معتقد است که انسان در دنیا به دو چیز حاجتمند است: «یکی آن که دل را از اسباب هلاک نگه دارد و غذای وی حاصل کند؛ و دیگر آن که تن را از مهلکات نگه دارد و غذای وی حاصل کند».[۵۳۶]
دنیا، اصل و ریشه ی تمام شرارت ها و معصیت هاست و او هم با دوستان خدا، و هم با دشمنان او دشمنی می کند، به این دلیل دشمن خداست که راه حق را بر بندگان او ناهموار می کند تا به او نرسند، و دشمن دوستان خداست به این علّت که خویشتن را چون نو عروسی در برابر دیدگان انسان می آراید و جلوه گری می کند و سپس از شربت های تلخ و ناگوار خود به انسان می نوشاند و او را دچار رنج و مشقّت می سازد. پس دنیا، دشمن، دشمنان حق تعالی است چرا که آنان را با مکر و حیله به دوستی خـود فرا می خواند، هنگامی که عاشقش شدند از آنـان دوری مـی جوید و دشمنی می کند. غزالی دنیا را به زن نابکاری تشبیه می کند که هر روز با شخصی است و در این جهان گاه از وصال کسی در رنج است و گتاه در حسرت فراق کسی دیگر به سر می برد و در آخرت نیز دچار خشم و عذاب الهی می گردد.[۵۳۷]
پیدا کردن آفت دنیا و مذمت دنیا به اخبار
«بدان که رسول (ص) روزی به گوسفندی مرده بگذشت گفت: «همی بینید که این مردار چگونه خوار است که کس به وی همی ننگرد؟ بدان خدای که جان محمّد به حکم وی است، دنیا نزد حق- تعالی- از این خوارتر است. و اگر نزدیک وی پَرِ پشه ای ارزیدی، هیچ کافر را از وی شربتی آب ندادی.»… گفت: «دنیا ملعون است و هر چه اندر وی است ملعون است، الّا آن چه برای حق- تعالی- باشد».[۵۳۸]
یحیی بن معاذ (رض) گوید: «دنیا دکّان شیطان است : از دکّان وی چیزی بِمَدزد و برمگیر، که آن گاه لابد وی اندر تو آویزد.»… لقمان پسر را گفت: «یا پسر، دنیا به آخرت بفروش تا هر دو سود کنی، و آخرت
به دنیا بمفروش که هر دو زیان کنی».[۵۳۹]
نجم الدین رازی گوید: «این هفتاد هزار عالم در دو عالم مندرج است که از این عبارت نور و ظلمت کرد، یعنی ملک و ملکوت، و نیز غیب و شهادت گویند، و جسمانی و روحانی خوانند، و دنیا و آخرت هم گویند. جمله یکی است عبارات مختلف می شود».[۵۴۰]
خصوصیّات دنیا
طرح های پژوهشی دانشگاه ها درباره : فرهنگ اصطلاحات عرفانی گلشن راز و شرح آن ها ...