حالت دوم که بیشتر موارد را به خود اختصاص داده و در این رساله هم مورد نظر است استعمال آن در معنای مسلمانان غیر شیعی اثناعشری است. واژه «مخالف» و مشتقات آن را ائمه (علیهمالسلام) بیشتر درباره کسانی استعمال کردهاند که از جهت اصل انتساب به اسلام با شیعه اثناعشری مشترک بوده، اما در امر یا اموری با آنان اختلاف داشتهاند. توجه به روایات زیر این مطلب را روشنتر میکند.
امام صادق (علیهالسلام) در روایتی برای عدهای از شیعیان نقل میکنند:
«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَا قَنْبَرُ قُمْ فَاسْتَبْشِرْ فَاللَّهُ سَاخِطٌ عَلَى الْأُمَّهِ مَا خَلَا شِیعَتَنَا أَلَا وَ إِنَّ لِکلِّ شَیْءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ الدِّینِ الشِّیعَهُ أَلَا وَ إِنَّ لِکلِّ شَیْءٍ عِمَاداً وَ عِمَادُ الدِّینِ الشِّیعَهُ أَلَا وَ إِنَّ لِکلِّ شَیْءٍ سَیِّداً وَ سَیِّدُ الْمَجَالِسِ مَجْلِسُ شِیعَتِنَا أَلَا وَ إِنَّ لِکلِّ شَیْءٍ شُهُوداً وَ شُهُودُ الْأَرْضِ سُکانُ شِیعَتِنَا فِیهَا أَلَا وَ إِنَّ مَنْ خَالَفَکمْ مَنْسُوبٌ إِلَى هَذِهِ الْآیَهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَهٌ عامِلَهٌ ناصِبَهٌ تَصْلى ناراً حامِیَه؛ امیرالمؤمنین فرمودند: ای قنبر! برخیز و بشارت بده که خداوند بر امت غضبناک است، بجز بر شیعیان ما. آگاه باشید که هر چیزی شرفی دارد و شرف دین شیعه است، آگاه باشید که هر چیزی ستونی دارد و ستون دین شیعه است، آگاه باشید که هر چیزی سید و آقایی دارد و سید و آقای مجالس، مجلس شیعیان ماست، بدانید که هر چیز شهودی دارد و شهود زمین شیعیان مایند، بدانید که هر که مخالف شما باشد، به این آیه منسوب است: در آن روز رخسار طایفهاى ترسان است و همه کارشان رنج و مشقت است و پیوسته در آتش فروزان دوزخ معذبند.»[۷۳]
این حدیث، «مخالف» را به صراحت در مقابل شیعه قرار میدهد و به قرینه ابتدای روایت که فرمود: «خداوند بر امت غضبناک است» و سپس شیعه را از امت استثنا کرد، به روشنی فهمیده میشود که «مخالف» در اینجا کسی است که از امت اسلام محسوب میشود اما در مقابل شیعه قرار دارد.
در باب غسل میت از امام رضا (علیهالسلام) روایت شده که فرمودند:
«وَ إِن حَضَرَک قَوْمٌ مُخَالِفُونَ فَاجْهَدْ أَنْ تُغَسِّلَهُ غُسْلَ الْمُؤْمِنِ وَ أَخْفِ عَنْهُمُ الْجَرِیدَهَ؛ اگر کسی از مخالفان حضور داشت، باز تلاش کن که میت را به روش اهل ایمان غسل دهی و جریده را از آنان مخفی کن.»[۷۴]
در این روایت، قطعاً مقصود از «مخالف»، غیر امامی است، زیرا بحث در کیفیت غسل و تکفین میت است و اینکه به دلیل وجود عدهای از مخالفین، اجرای غسل و تکفین میت بر طبق دستور شیعه مشکل است. قرینه دیگر که دلالتش بیشتر است، دستور امام (علیهالسلام) به مخفی کردن جریده است، که بر طبق فقه شیعه مستحب است، اما فقهای غیرامامی آن را جایز نمیدانند. این مسأله به وضوح مقصود از «مخالف» را در این روایت معین میکند.[۷۵]
از این روایات، به عنوان نمونهای از دهها روایت مشابه استفاده میشود که واژه «مخالف» و یا مشتقات آن در لسان ائمه (علیهمالسلام) غالباً برای اشاره به مسلمانان غیرشیعه استعمال میشده است.
در میان علمای امامیه نیز استعمال واژه «مخالف» و مشتقات آن به معنای مسلمان غیرشیعی کاملاً رایج و متداول بوده، بهگونهای که این واژه در حالت اطلاق، بیتردید منصرف به مسلمان غیرشیعی است. در اینجا به عنوان نمونه کلام دو تن از علمای امامیه را ذکر میکنیم:
شیخ طوسی (رحمهالله) در باب غسل میت عبارت «اهل الخلاف» را برای اهل سنت استعمال کرده و چنین نوشته است:
«وَ لا یَنبَغِی لِلمُؤمِنِ مِن أن یُغَسِّلَ أهلَ الخِلافِ فَإنِ اضطُرَّ إلَیهِ غَسَلَهُ غُسلَ أهلِ الخِلافِ وَ لا یَترُک مَعَهُ الجَرِیدَهَ؛ شایسته نیست برای مؤمن که اهل خلاف را غسل دهد، اما اگر اضطراری وجود داشته باشد، باید او را به روش اهل خلاف غسل دهد و جریده به همراه او نگذارد.»[۷۶]
علامه مجلسی (رحمهالله) در شرح روایتی از امام صادق (علیهالسلام) که فرمودند: «ذَرُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّکمْ أَخَذْتُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّه؛ مردم را رها کنید؛ زیرا آنها (دین خود را) از مردم گرفتند، اما شما از رسول الله.»[۷۷] چنین مینویسد:
«ذَرُوا النَّاسَ أیِ اترُکوا المُخالِفِینَ وَ لا تَتَعَرَّضُوا لِمُعَارَضَتِهِم وَ مُجَادَلَتِهِم، أو لِدَعوَتِهِم أیضاً تَقِیَّهً؛ مردم را رها کنید، یعنی مخالفین را رها کنید و با آنها معارضه و مجادله نکنید، یا حتی آنها را به اقتضای تقیه دعوت ننمایید.»[۷۸]
کلمات علما، چه در کتب فقهی و چه کلامی، مملو از استعمال واژه «مخالف» در این معناست و نیازی به توضیح بیشتر در این زمینه نیست.
برخی از مصادیق مخالفت در روایات
بنا بر آنچه در معنای مخالف گفته شد، مخالف به کسی که حتی یکی از آموزههای قطعی شیعه (اعم از اعتقادی و فقهی و…) را نپذیرد، اطلاق میشود. با این حال، مخالفت با برخی از عقاید و احکام شیعی به صورت خاص مورد توجه قرار گرفته و در مورد آنها احکامی صادر شده است که در زیر به برخی از این عناوین اشاره میکنیم.
اعتقاد به تجسیم و تشبیه
تجسیم و تشبیه از عقاید باطلی است که در ادیان غیرابراهیمی مانند هندوئیسم، بودیسم و… به کثرت و در ادیان ابراهیمی نیز به ندرت به چشم میخورد. نمونه بارز آن در ادیان ابراهیمی، اعتقاد مسیحیان به تثلیث است که حضرت مسیح (علیهالسلام)را یکی از سه خدا میدانند.
بر اساس آیات و روایات، پیامبران الهی جز دعوت به توحید و یگانه پرستی رسالتی نداشتهاند و این عقاید خرافی، پس از آنان توسط بدعت گذاران در این ادیان رسوخ کرده است.
اسلام که نفی کننده این خرافات و بدعتهاست، خود نیز پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از این انحرافات عقیدتی در امان نماند و اعتقاد به تجسیم و تشبیه در میان برخی از فرقههای اسلامی نیز رسوخ کرد.
معنای تجسیم: تجسیم به معنای اعتقاد به جسمیت خداوند متعال و نسبت دادن او به ماده است که در نتیجه آن تحیّز، قرار داشتن در جهت و مکان خاص و نیز قابلیت تقسیم در جهات سه گانه طول و عرض و عمق نیز ثابت میشود.[۷۹] اثبات صورت و دست و پا و سایر اعضا و جوارح برای خداوند متعال نیز از نتایج تجسیم است. از پیامدهای دیگری که بر مسأله تجسیم مترتب میشود، قابلیت رؤیت است که در اکثر کتب کلامی به همراه مسأله تجسیم بحث میشود.
برخی از فرقههای مسلمان غیرشیعی بر این عقیدهاند.[۸۰] آنان برای اثبات ادعای خود به آیاتی مانند: الرَّحمنُ عَلَی العَرشِ استَوَی؛ (خداوند) رحمان بر عرش مستقر شد.،[۸۱] وُجُوهٌ یَومَئِذٍ نَاضِرَهٌ إلَی رَبِّهَا نَاظِرَهٌ؛ صورتهایی در آن روز شاداب است و به پروردگارش نظاره میکند،[۸۲] یَومَ یُکشَفُ عَن سَاقٍ وَ یُدعَونَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَستَطِیعُونَ؛ روزی که ساق نمایان میشود و از آنان خواسته میشود که به سجده روند، اما نمیتوانند.[۸۳] و آیات مشابه و نیز به برخی روایات استناد میکنند.
در مقابل، اعتقاد به تجسیم در روایات شیعی بسیار مورد مذمت واقع شده و ائمه (علیهمالسلام) مبارزه شدیدی با این اعتقاد باطل نمودهاند. روایات شیعه اعتقاد به جسمیت و سایر عقایدی که بر آن مترتب میشود را به شدت نفی و انکار کرده و صاحب آن را کافر شمرده است. هشام میگوید: نزد امام صادق (علیهالسلام) بودم که معاویه بن وهب و عبد الملک بن اعین وارد شدند. معاویه در خصوص روایت رؤیت شدن خداوند توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و نیز اینکه مؤمنین، خداوند را در بهشت رؤیت میکنند از امام (علیهالسلام) سؤال کرد و پرسید: خداوند را در چه صورت و شمایلی میبینند؟ امام (علیهالسلام) در پاسخ فرمودند: «رؤیت بر دو وجه است، رؤیت قلب و رؤیت چشم. هر که از این رؤیت، دیدن با قلب را اراده کند، به راه صحیح رفته است، اما کسی که مرادش از رؤیت، رؤیت با چشم باشد، قطعاً به خداوند و آیات او کفر ورزیده است.»[۸۴] همچنین ابوبصیر از امام صادق (علیهالسلام) روایت میکند که فرمودند: «هر کس گمان کند که خداوند از چیزی یا در چیزی یا بر چیزی است، کافر است.» ابوبصیر میگوید از امام (علیهالسلام) درخواست توضیح و تبیین کردم، فرمودند: «مقصودم این است که چیزی او را فراگیرد یا او را نگه دارد یا چیزی بر او پیشی گیرد.»[۸۵]
معنای تشبیه: تشبیه در اصطلاح علم کلام به معنای اثبات صفات مخلوقات برای خداوند متعال است، در مقابل تنزیه که عبارت است از منزه دانستن ذات اقدس الهی از اتصاف به صفات مخلوقاتش، یا به تعبیر برخی دور دانستن خداوند از صفات بشر. قاضی سعید قمی در تبیین معنای تشبیه مینویسد:
«أمَّا مَعنَى (تَشبِیهِ اللّهِ بِخَلقِهِ)، فَهُوَ أن یَعتَقِدَ الشِّرکهَ بَینَهُمَا فِی ذَاتِیٍّ أو عَرَضِیٍّ، سَوَاءً فِی ذَلِک الوُجُودُ وَ الصِّفَاتُ الأُخَرُ، إذ لا یَصِحُّ الاستِثنَاءُ فِی الضَّوَابِطِ العَقلِیَّهِ، سِیَّمَا مَا یَجرِی الدَّلِیلُ فِیهِ بِخُصُوصِهِ؛ معنای تشبیه خداوند به مخلوقاتش این است که اعتقاد به اشتراک بین خدا و خلق داشته باشد در امری ذاتی یا عرضی و در این زمینه فرقی میان وجود و صفات دیگر نیست؛ زیرا قوانین عقلی قابل استثنا نیستند، به خصوص در موردی که دلیل خاصی بر آن وجود داشته باشد»[۸۶]
بنابراین، اثبات صفاتی از قبیل جسمیت، جوهر بودن، اثبات اعراض اعم از کمّ و کیف و به طور کلی اثبات هر صفتی از صفات مخلوقات برای خداوند متعال تشبیه شمرده میشود.[۸۷]
سیف الدین آمدی در بحث ابطال تشبیه، فصولی را سامان داده که مصادیق تشبیه را روشنتر میکند. برخی از مواردی که تحت این عنوان مطرح نموده از این قرار است: خداوند متعال جوهر نیست، خداوند متعال جسم نیست، خداوند متعال عرض نیست، محال است چیزی در ذاتش حادث شود، در جهت یا مکانی نیست، در زمان قرار نمیگیرد، در چیزی حلول نمیکند، متصف به درد و لذت و سایر اعراض نمیشود، عجز در او راه ندارد و کذب در کلامش محال است.[۸۸]
اینها صفاتی است که اختصاص به مخلوقات یا موجودات امکانی دارد و اثبات هر یک از این صفات و امثال آنها که مختص به مخلوقات است برای خداوند متعال، به معنای تشبیه کردن او به مخلوقاتش است.
این عقیده نیز پس از حکم عقل به بطلان آن، در آیات و روایات متعددی باطل دانسته شده و در برخی از روایات، کسی که قائل به تشبیه باشد کافر قلمداد شده است. از جمله آیاتی که به صراحت با این معنا مخالفت دارد، آیه شریفه لیس کمثله شیء؛ هیچ چیزی همانند او نیست.[۸۹] میباشد.
توجه به معنای تشبیه و تجسیم روشن میکند که تشبیه از لحاظ معنا اعم از تجسیم است، زیرا اعتقاد به جسمیت خداوند متعال، یکی از مصادیق تشبیه به حساب میآید. به عبارت دیگر، تشبیه کردن خداوند متعال به مخلوقاتش، میتواند در جهات مختلفی باشد که یکی از آنها اثبات جسمیت برای اوست، اما جهات دیگری نیز وجود دارند از قبیل لذت و شوق و درد و امثال آنها که ارتباط مستقیم با جسمیت ندارند.
البته این دو اصطلاح بسیار متداخلند و در بسیاری از مصادیق با هم مشترکند. از این رو در کتب کلامی، غالباً تشبیه و تجسیم در کنار یکدیگر مورد بحث قرار میگیرند.
منشأ اعتقاد به تجسیم و تشبیه: منشأ اعتقاد به تشبیه و تجسیم در میان مسلمانان، برداشت قشری و ناصحیح از صفاتی است که در قرآن و احادیث وارد شده و به نوعی تشبیه یا جسمیت از آنها برداشت میشود. قائلین به تشبیه و تجسیم، این صفات را بر ظاهرشان حمل نموده و تأویلی برای آنها قائل نیستند.
شهرستانی در الملل و النحل مینویسد:
«جمع زیادی از سلف،… صفات خبری مانند دست و صورت را برای خداوند ثابت میدانند و تأویلی برای این صفات قائل نیستند…. گروهی از متأخرین از این حد نیز فراتر رفته و معتقدند این صفات باید بر ظاهرشان حمل شوند و در نتیجه در تشبیه صرف گرفتار شدهاند.»[۹۰]
شیخ محمد ابوزهره در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیه مىنویسد:
«سلفیه هر صفت و شأنى که در قرآن یا روایات براى خداوند ذکر شده حمل بر حقیقت کرده و برای خداوند ثابت مىکنند… درحالىکه علما به اثبات رساندهاند که این عمل منجرّ به تشبیه و جسمیّت خداوند متعال خواهد شد…»[۹۱]
امامان شیعه (علیهمالسلام) و پیروانشان در طول تاریخ خود، اعتقاد به تشبیه و تجسیم را باطل و نامعقول دانسته، به شدت در مقابل آن ایستادهاند و پیروان این نظریه را گمراه و بی نصیب از معرفت و احیاناً کافر معرفی نمودهاند. در فصل آینده برخی از روایات وارده در این زمینه را ذکر و بررسی خواهیم نمود.
اعتقاد به جبر یا تفویض
یکی دیگر از عناوینی که در روایات به شدت مورد مخالفت ائمه (علیهمالسلام) قرار گرفته، اعتقاد به جبر یا تفویض است. در اینجا به صورت مختصر اشارهای به معنای هر یک از این دو مینماییم.
معنای جبر: جبر در اصطلاح علم کلام به معنای نفی اراده از عبد و نسبت دادن افعال او به پروردگار متعال است. البته معتقدین به جبر، به گروههایی تقسیم میشوند که در جزئیات این عقیده با یکدیگر تفاوتهایی دارند و میتوان آنها را در دو دسته کلی قرار داد:
دسته اول، جبریه خالصهاند که به اعتقاد آنها عبد نه فعلی دارد و نه کسبی؛ پیروان جهم بن صفوان که به جهمیه معروفاند، جبریه خالصه به شمار میآیند. به اعتقاد این دسته، انسان در افعالش متصف به استطاعت نمیشود، بلکه همانند سایر جمادات، افعالش به خلق الهی است و او در انجام دادن آنها اختیاری از خود ندارد. از این رو، این دسته نسبت افعال به عبد را نسبتی مجازی میدانند و معتقدند که همانگونه که نسبت دادن طلوع به خورشید، جاری شدن به آب، ابری شدن به آسمان، ثمره دادن به درخت و امثال این نسبتها مجازیاند، نسبت دادن اعمال انسان به وی نیز مجازی است.
دسته دوم، جبریه متوسطهاند. این گروه، ایجاد فعل را به عبد نسبت نمیدهند، بلکه چیزی به عنوان کسب را ثابت میکنند. توضیح مطلب این که به اعتقاد این دسته، افعال بندگان مخلوق خداوند متعال است، بنابراین ایجاد افعال به انسان ارتباطی ندارد. تنها چیزی که انسان در این میان انجام میدهد، کسب کردن افعالی است که به وسیله خداوند متعال خلق شدهاند. این عده، به حسب اختلافی که در خصوص کسب در میان خود دارند، یا هیچ تأثیری برای قدرت انسان در کسب قائل نیستند و تنها، مقارنت آن با خلق فعل از سوی خداوند متعال را باعث کسب آن فعل توسط بنده میدانند و یا در کسب فعل، نحوی از تأثیر را برای قدرت انسان نیز قائلاند. اشعریه، نجاریه، ضراریه و حفصیه از جبریه متوسطه به شمار میآیند.[۹۲]
معنای تفویض: تفویض در لغت به معنای واگذار نمودن است. «فَوَّضَ الأَمرَ إلَیهِ» یعنی کار را تسلیم او نمود.[۹۳]
در علم کلام، این واژه در معانی متعددی به کار رفته است. یکی از معانی مشهور و رایج این واژه تفویض در افعال بندگان است. اغلب معتزله معتقدند افعال انسان تنها با قدرت خودش و به صورت استقلالی انجام میشود. به عقیده آنها انسان اختیار تام دارد و خداوند متعال هیچ نقشی در واقع شدن افعال او ندارد. این همان معنایی است که در مقابل جبر قرار دارد.[۹۴]
معنای دیگر تفویض، سپردن امور به بندگان خاص از سوی خداوند است. این معنا دو صورت دارد: تفویض تکوینی و تفویض تشریعی. عدهای معتقدند که خداوند متعال پس از خلقت اولیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه (علیهمالسلام)، امور تکوینی عالم از قبیل خلق و رزق را به آنها واگذار نموده است. عدهای دیگر تفویض را در امور تشریعی تعریف نموده و معتقدند خداوند متعال، قانون گذاری و وضع احکام شرعی و حکم افعال مکلفین را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه (علیهمالسلام) واگذار نموده است.
معانی دیگری از قبیل تفویض در تقسیم ارزاق، تفویض در اراده، تفویض در قول و… نیز برای تفویض ذکر شده است.[۹۵]
روایات متعددی از ائمه اطهار (علیهمالسلام) نقل شده که اعتقاد به جبر یا تفویض را مساوی با کفر دانستهاند. ما این روایات را در فصل سوم ذکر و بررسی خواهیم نمود.
طرح های پژوهشی دانشگاه ها درباره بررسی روایات کفر مخالفین ۹۲- فایل ۳