وقتی شرکت اسکاندیا در سال ۱۹۹۲ شروع به صورت برداری و ارزش گذاری بر روی ارزش نامشهود سرمایه فکری خود کرد ، فهرستی شامل پنجاه مورد با ارزش همانند نشان تجاری ، امتیازات انحصاری[۵۴]، پایگاه داده مشتریان ، سیستم های فناوری اطلاعات ، افراد و کارکنان کلیدی و تاثیر گذار ، تدوین و گردآوری نمود. ازآنجایی که فهرست مذکور ، بسیار طولانی و مدیریت بر آن سخت و دشوار بوده ، اخیراً موارد آن در دو گروه ، ابعاد انسانی و ابعاد سازمانی تقسیم گردید . بدین ترتیب تعریف ساده تری از سرمایه های فکری حاصل شده است:
سرمایه های ساختاری + سرمایه های انسانی = سرمایه های فکری
مطابق نظرادوینسون ، مواردی که پس از رفتن کارکنان به خانه ، در سازمان باقی می ماند سرمایه های ساختاری سازمان را تشکیل می دهند . او بر این و اقعیت تاکید دارد که سرمایه های انسانی سازمان را نمی توان تحت مالکیت سازمان در آورد ، بلکه آنها را می توان استخدام یا اجاره نمود . برعکس آن ، سرمایه های ساختاری را می توان تحت تملک[۵۵] درآورد و ثبت نمود. بر همین اساس سلسله مراتبی را برای سازمان های فکری ارائه نمود . وی به همراه محققی به نام مالون ، سرمایه انسانی را به عنوان دارایی هایی مثل دانش ، تجارب کاربران فناوری سازمانی ، ارتباطات مشتری و مهارت های حرفه ای دانسته است که باعث ایجاد مزیت رقابتی در بازار می شود. آنها در طرح ارزش اسکاندیا[۵۶] ارزش بازاری یک شرکت را به ترتیبی از ارزش مالی آن (شامل دارایهای مشهود)و ارزش سرمایه های فکری دانستند . بعداً آنها مدل اسکاندیا را به عنوان یک شیوه اندازه گیری سرمایه فکری معرفی نمودند . از منظر آنها سرمایه فکری ترکیبی از دو جزء اصلی است : سرمایه انسانی [۵۷]و سرمایه ساختاری[۵۸]، این دو محقق سرمایه های ساختاری در سازمان را عامل پشتیبانی از سرمایه های انسانی معرفی کردند. سرمایه ساختاری خود به سرمایه سازمانی و سرمایه مشتری تقسیم شده و سرمایه سازمانی( شامل :سیستم ها ، ابزارها و فلسفه عملیاتی است که جریان یافتن دانش در درون سازمان را سرعت می بخشد) به سرمایه نوآوری و سرمایه فرآیندی تقسیم می شود . این دو محقق اجزای تشکیل دهنده سرمایه فکری را این گونه تعریف کرده اند :
سرمایه فکری : به میزان ارزش ، مهارت ها وتجاربی که افراد در سازمان ها دارا می باشند اطلاق[۵۹] می گردد.
سرمایه ساختاری : شامل فرهنگ ، توانمندی ها[۶۰]، سخت افزاها و نرم افزارهای حامی سرمایه فکری می باشد.
سرمایه مشتری: در ارزش ارتباطات سازمان با مشتریانشان نمایانگر می شود.
سرمایه سازمانی: شامل فلسفه سازمانی و سیستم هایی برای بالا بردن قدرت نفوذ و توانمندی های سازمانی است .
سرمایه نوآوری: شامل دارایی های معنوی است که توسط قوانین حمایت از حقوق مالکیت معنوی شامل کپی رایت ، نام تجاری و دارایی های نامشهود مورد پشتیبانی قرار می گیرد.
سرمایه فرآیندی : شامل فنون ، شیوه ها و برنامه هایی است که مواردی مانند تحویل محصول یا خدمات را تسهیل می کند.
شکل ۲-۱ طرح ارزش اسکاندیا ارائه شده توسط ادوسینون ومالون
ویگ تفسیری از اجزای منفرد الگوی سرمایه های فکری اسکاندیا ارائه نموده است که براساس آن:
سرمایه فکری اشاره به شایستگی کارکنان و قابلیت های آن ها دارد ، برای مثال ، اگر یک سازمان کارکنانش را آموزش می دهد، درحقیقت سرمایه انسانی اش را توسعه داده است.
سرمایه انسانی معمولاً به صورت جزئی کوچکتر از سرمایه ساختاری دیده می شود.
سرمایه ی ساختاری نتیجه ای از سرمایه فکری و به صورت اطلاعات ، منابع دانش[۶۱] یا اسناد ومدارک منعکس می شود . همان طور که قبلاً نیز توضیح داده شده، سرمایه ساختاری ، آن چیزهایی است که پس از رفتن کارکنان در سازمان باقی می ماند.
سرمایه مشتریان نیز در ارزش ارتباطات سازمان با مشتریانش نمایانگرمی شود.
سرمایه سازمانی ، شامل دارایی های دانشی نهادینه شده[۶۲] در بستر فرایند ها و نوآوری های سازمانی می باشد.
سرمایه فرایندی ، اشاره به فرایندهای ارزش افزای سازمانی مانند ساختار سازمانی ، تجارب مدیریتی ، سیستم ها و رویه ها ، زیر ساخت های کامپیوتری و…دارد .
سرمایه نوآوری ، شامل دانش آشکار همراه با دارایی های فکری است ، که شناسایی هردوی آن ها در سازمان مشکل است ، همانند فرهنگ مثبت .
مالکیت معنوی ، عبارت است از دانش مستند شده و جمع آوری شده مانند نوآوری ها ، تجارب عملی ، حقوق اختراع ، فناوری ، برنامه های تحصیلی ، زیر ساخت های دانشی شرکت ، طراحی ها و همچنین ویژگی خاص تولیدات و خدمات .
الگوی ارزشی اسکاندیا ، توجه و تمرکز زیادی بر قابلیت های نوسازی سازمانی دارد . این الگو، برسرمایه نوآوری و فرایندی به عنوان بخشی از سرمایه سازمانی تاکید دارد .
۲-۴-۲- مدل بروکینگ:
بروکینگ در سال ۱۹۹۶ از سرمایه فکری تحت عنوان مجموعه ای از دارایی های نامشهود نام می برد که شرکت ها را قادر به ادامه فعالیت می کند . وی تلاش ها و تحقیقات ادوینسون و مالون را برای تعریف سرمایه فکری در نظر گرفت و چهار دسته مجزا در زمینه سرمایه فکری معرفی کرد :
دارایی بازار [۶۳]
دارایی با محوریت انسان (انسان محور[۶۴])
زیرساخت ها[۶۵]
دارایی مالکیت معنوی[۶۶] (شکل ۲-۲)
دارایی بازار : به دارایی های بالقوه ای اطلاق می شود که یک شرکت به خاطر نامشهودی های بازار گرایانه اش مانند تجاری ، مشتریان و کانال های توزیع دارا می باشد .
دارایی انسان محور: شامل میزان تخصص های گروهی ، خلاقیت و حل مسایل[۶۷] ، رهبری ، مهارت ها و توانمندی های موجود در کارکنان یک شرکت می باشد .
زیر ساخت ها : شامل تکنولوژی ها ، متدولوژی ها و کلیه فرایندهایی است که باعث می شود صحت ، کیفیت وایمنی در سازمان حفظ شود .
مالکیت معنوی : شامل دانش فنی ، نرم افزارهای تجاری و کسب و کار ، کپی رایت ، حقوق مربوط به طرح های گوناگون و نشانه های تجاری است .
شکل ۲-۲- مدل سرمایه فکری بروکینگ
سرمایه فکری در سازمان ها بوده و موضوعات مهمی مانند ویژگی های کلیدی ، اندازه گیری رویکردهای مدیریت بر آن ها را در بر می گیرد . آن ها مدیریت بر سرمایه فکری را به عنوانی نهایی برای ساخت سازمان هایی با ارزش بالا و سازمان هایی که می خواهند ارزش در آن ها به صورت مداوم افزایش یابد معرفی کردند . با این که بروکینگ دارای اهداف مشابهی با ادوینسون و مالون بود ، اما او اجزای سرمایه فکری را طوری تعیین کرد که بتوان از آن در امر ممیزی نیز استفاده شود و بدین خاطر وی برروی فرایندهای تعریف ، مستندسازی[۶۸] و اندازه گیری سرمایه فکری تاکید کرده است . خانم بروکینگ عقیده دارد که هدف نهایی هر کسب و کاری به دست آوردن ارزش پولی به ازای هرجزئی از دارایی ها است .او تصریح کرده است که این امر برای شرکت ها بسیار مهم است که میزان دارایی هایشان را ارزیابی کرده و از این طریق مدیران را از محل وجود ارزش های واقعی در سازمان آگاه سازند . به همین دلیل آن ها نیاز دارند تا شاخص هایی برای ارزیابی موفقیت و رشد در دست داشته و ملاک هایی را برای افزایش احتمال دریافت وام از موسسات مالی به وجود بیاورند .
۲-۴-۳- مدل روس و همکاران :
روس و بارونس ، دراگونتی و ادوینسون در سال ۱۹۹۷ شاخص سرمایه فکری[۶۹] را برای اندازه گیری سرمایه فکری معرفی کردند . آن ها تشریح کردند که دیدگاهشان در رابطه با سرمایه فکری ،دانش محور بوده و مشابه با مباحث دانشی است . ازسوی دیگر بعدها از مدلی استفاده کردند که مشابه مدل ادوینسون و مالون بود . آن ها سرمایه ساختاری و سرمایه انسانی را از سرمایه فکری انشعاب داده و این سازه ها را نماینده ، منابع شعور و بدون شعور دانستند که بالطبع هر کدام شیوه های مدیریتی متفاوتی را می خواهد (شکل ۲-۴).
این محققان سرمایه ارتباطی را به عنوان بخشی از سرمایه ساختاری (به جای آن که آن را دسته سومی قرار بدهند) در نظر گرفتند . روس و همکاران (۱۹۹۷) سرمایه انسانی را به عنوان شایستگی ، نگرشی و زیرکی فکری تقسیم کردند .
شایستگی[۷۰] : شامل دانش فردی کارکنان و مهارت ها ، استعدادها و دانش فنی آن ها است .
نگرش[۷۱] : نشان دهنده ارزشی است که نتیجه نوع رفتار کارکنان در محل کار بوده و تحت تاثیر انگیزش ، رفتارها و رهبری است .
چالاکی فکری : شامل نوآوری کارکنان ، توانایی انطباق با شرایط و قابلیت استفاده از دانش از یک مفهوم و زمینه به مفهوم وزمینه دیگر است .
روابط : شامل ارتباط با مشتریان ، عرضه کنندگان ، شرکای استراتژیک ودیگر ذینفعان شرکت می باشد
سازمان : یک سازمان نه تنها دارای سیستم ها و ساختارهای مشهودی است ، بلکه شامل زیر ساخت های نامشهود ، دارایی های معنوی ، فرایندها و فرهنگ نیز می باشد .
تجدید و توسعه : به عنوان جنبه نامشهود هرچیزی که باعث خلق ارزش در آینده گردیده اما اثر آن در حال حاضر مشخص نیست .
شکل ۲-۳- مدل روس و همکاران
اگرچه ادوینسون و مالون پیشرفت های زیادی در رابطه با اندازه گیری سرمایه فکری داشته اند اما روس (۱۹۹۷)پیشرفت های ملموسی دریکپارچگی معیارهای سرمایه فکری و حرکت به سمت یک معیار واحد (رویکردکل نگر به ارزش) داشتند .
آن ها در تحقیقی دیگر و در طبقه بندی شبیه به طبقه بندی ادوینسون و مالون سرمایه فکری را به سرمایه انسانی ، سرمایه سازمانی و سرمایه ارتباطی تقسیم کرده و این سه دسته را دریک سطح افقی قرار داده اند . دراین طبقه بندی اجزای سرمایه فکری با جزئیات بیشتری معرفی شده است :
سرمایه انسانی : شامل دانش فنی ، مهارت ها ، ویژگی های رهبری مدیران ارشد ، نوآوری ها ، انگیزش (بعد مالی و غیر مالی )وقابلیت سازگاری است .
سرمایه ساختاری : فرهنگ شرکت ، ساختار ، فرآیندها و رویه های کاری .
سرمایه رابطه ای : رابطه با مشتری جهت اطمینان از میزان رضایت آن ها از محصولات و خدمات ارائه شده ، ارتباط با تامین کنندگان جهت اطمینان از ارائه مواد اولیه باکیفیت[۷۲] .
شکل ۲-۴- طبقه بندی سرمایه های فکری روس و بارونس
۲-۴-۴- مدل استوارت:
استوارت در سال ۱۹۹۱ و در مجله فورچون سرمایه فکری را عبارت از دانشی که از طریق تبدیل مواد خام[۷۳] به محصولاتی که آن ها را ارزشمندتر می سازد معرفی کرده است . استوارت هم مثل محققان قبلی سرمایه فکری را ترکیبی از دو دسته سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری دانسته و سرمایه سازمانی را زیر مجموعه ای از سرمایه ساختاری قلمداد کرده است . او عقیده دارد که هر شرکتی هر سه سرمایه مذکور را دارد اما براساس شرایط متفاوت ، تاکید بیشتری برروی یکی از این سرمایه ها می کند .ازنظراستوارت اجزای سرمایه فکری عبارت است از :
پروژه های پژوهشی در مورد رابطه بین سرمایه فکری و بازارگرایی در شرکت آلومینیوم ...