فرمانروایی ابو الفوارس:
در سال ۴۱۵ ه. ق ابو شجاع سلطان الدوله بن ابى نصر بهاء الدوله در شیراز به رحمت ایزدى پیوست و خلف الصدقش ابو کالنجار در اهواز بود. بنابراین ابو الفوارس برادر سلطان الدوله حکمران کرمان سبقت جسته، زودتر از ابى کالنجار وارد شیراز شد و بر اریکه سلطنت نشست.
ابو کالنجار لشکرى فراهم کرد و از اهواز به طرف شیراز حرکت نمود و ابو الفوارس ابو منصور حسن بن على فسوى وزیر خود را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب کرد، و به استقبال ابو کالنجار رفت. در این نبرد ابو کالنجار پیروز شد و ابو منصور وزیر شکست خورد و چون خبر شکست به ابو الفوارس رسید، شیراز را رها کرد و به طرف کرمان رفت[۵۱۹] و ابو کالنجار وارد شیراز شد، و بر سریر سلطنت نشست.[۵۲۰] بعد از تمکن ابوکالیجار در مملکت فارس و رنجیده خاطر شدن گروهی از اهل حل و عقد و اعیان لشکر دیالمه از ابو کالنجار، به گروهی از دیالمه که در منطقه فسا توقف داشتند و خود را از هواخواهان ابو کالنجار مىدانستند نامه نوشتند و آنها را از سوء سلوک ابو کالنجار مطلع نمودند، و طرفدار پادشاهی ابو الفوارس شدند. بنابراین بر ابوکالنجار شورش کردند، و ابو کالنجار بدون مقاومت از شیراز به شهر نوبندگان رفت و به علت گرمى هواى نوبندگان، ابو کالنجار و همراهانش مریض شدند، و به شعب بوان در نزدیکی نوبندگان نقل مکان نمودند. بعد از حرکت ابو کالنجار از شیراز دیالمه شیرازى و دیالمه فسوى، به ابو الفوارس نامه نوشتند و او را ترغیب به عزیمت به سمت شیراز نمودند. پس از آمدن او ازکرمان به فارس، او به عنوان پادشاه انتخاب شد.[۵۲۱] ابى الفوارس از آنجا قصد شعب بوان کرد و رو به ابى کالیجار نمود، که پس از جنگ با وی او را از بلاد بیرون کرد. لیکن به وسیلۀ نامه نگاری ها مملکت فارس به ابو الفوارس و خوزستان به ابو کالنجار تعلق گرفت، و ابو الفوارس شیراز را، و ابو کالنجار شهر ارّجان را به عنوان مقر سلطنت انتخاب نمودند.[۵۲۲] از سوی دیگر وزیر ابى الفوارس مردم را بهم انداخت و دل آنها را به فساد آلوده و مصادرهشان نمود، و به خود اجازه داد مال ابى کالیجار و دیلمیانى که با وى بودند بگیرد و گرفت. در این هنگام عادل بن مافنه صندل خادم را برانگیخت که به شیراز برگردد. وى نعمت بزرگى را در شیراز به جاى گذاشته بود و او با ابى کالیجار یکى شد و دیلمیان مطیع و همراه ابن مافنه بودند، و اوضاع و احوال بدتر از آنچه بود شد.[۵۲۳] ابوکالیجار و عم او ابی الفوارس پس از چند ماه نقض عهد کردند و پس از گرد آوری لشکر، دو سپاه بین بیضاء و استخر تلاقی نمودند. و این بار هم ابو الفوارس شکست خورد و به طرف داراب رفت، و ابو کالنجار در شیراز متمکن شد. شهر استخر با ابو کالنجار جنگ کرد امّا ابو الفوارس دوباره شکست خورد و به کرمان رفت و ابو کالنجار در مملکت فارس به حکمرانى مشغول گردید، و البته اهل شیراز از ابو کالنجار کراهت خاطر داشتند.[۵۲۴]
تصرف عراق بوسیله مشرف الدوله:
پس از بالا گرفتن کار ابى على مشرف الدوله بن بهاء الدوله، وی مخاطب به امیر الامراء گردید و سپس عراق را تصرف کرد و برادرش سلطان الدوله را از آنجا راند. سبب این رویداد این بود که سپاهیان بر سلطان الدوله شورش کردند و مانع از حرکت وى شدند و خواست ترتیبى به کار مشرف الدوله در ملک دهد. به سلطان الدوله مشورت داده شد او را دستگیر نماید، و او نتوانست این کار را بکند. سلطان الدوله خواست به واسط برود سپاهیان گفتند فرزند یا برادر خود مشرف الدوله را باید نزد ما بگذارى. سلطان الدوله با برادرش مکاتبه کرد. او نخست امتناع ورزید و سپس بعد از مراجعه دیگر پذیرفت، و با هم اتفاق نمودند و در بغداد همدیگر را دیده و قرار آنها بر این شد، که ابن سهلان را به خدمت نگیرند، و با این قرار سلطان الدوله بغداد را به قصد اهواز ترک کرد، و برادرش مشرف الدوله به عنوان جانشین او در بغداد ماند.
امّا همین که سلطان الدوله به تستر رسید ابن سهلان را وزیر کرد، و مشرف الدوله از این کار متوحش گردید. سلطان الدوله وزیر خود ابن سهلان را مأموریت داد که برادرش مشرف الدوله را از عراق بیرون کند. مشرف الدوله سپاه بسیار از ترکهاى واسط و ابو الأغر دبیس بن على بن مزید متشکل ساخت و با ابن سهلان نزدیک واسط نبردکرد. ابن سهلان منهزم شد و در واسط متحصن گردید، سپس مشرف الدوله او را محاصره و بر او سخت گرفت. به علت این نبردها نرخها گران شد به طوری که مردم گوشت چارپایان حتى سگ را می خوردند. همین که ابن سهلان ادبار کار خویش نگریست شهر را تسلیم نمود و مشرف الدوله را سوگند داد و از شهر بیرون آمد، آنگاه مشرف الدوله به خطاب شاهنشاه مخاطب شد و این رویداد در آخر ذى الحجه بود. دیلمیان که در واسط مقیم بودند به خدمت او در آمدند و با وى روانه شدند، و او براى آنها سوگند یاد کرد و اقطاع به آنها داد و با برادرش جلال الدوله ابو طاهر متفق شدند.[۵۲۵] همین که سلطان الدوله این اخبار را شنید از اهواز به ارّجان رفت و خطبه به نام وى در عراق قطع شد. در آخر محرم سال چهار صد و دوازده به نام برادرش در عراق خطبه خوانده شد، و على بن سهلان و کحل دستگیر شدند. سلطان الدوله از شنیدن آن اخبار دچار ضعف گردید و با چهار صد سوار رزمجو به فارس رفت. درآمدهاى دولتى کاهش یافت و آبادیهاى بین راه را غارت نمودند. ترکهائى که در اهواز بودند گرد هم جمع شدند و با یاران سلطان الدوله جنگیدند و به نام مشرف الدوله شعار دادند و از هواخواهان او شدند؛ و راه بر کاروان بریدند و اموالشان راگرفتند و به دنبال کار خود رفتند؛ و دنباله این ماجرا و شرح این سری نبرد ها که از عهده این تحقیق خارج است و شرح آن درتاریخ ابن خلدون ثبت است.[۵۲۶]
فرمانروایی ملک رحیم (۴۴۰- ۴۴۷):
ابو کالیجار[۵۲۷] در سال ۴۴۰ ه. ق در سفرى به کرمان براى سرکوب عامل یاغى خود فوت کرد. مردم بغداد با پسرش ابو نصر خسرو فیروز که الملک الرحیم لقب یافته بیعت نمودند، امّا ابو کالیجار شش پسر داشت که هر کدام داعیه سلطنت و گرفتن مقام پدر را داشتند. یکی از آنها به نام ابو منصور فولادستون شیراز را تصاحب نمود، لیکن ملک رحیم به دستیارى برادر دیگر خود به نام ابو سعد خسرو شاه فولاد ستون را دستگیر نمود و بر شیراز استیلا یافت؛ و برادر را در قلعه اصطخر محبوس ساخت؛ و ارّجان را هم به برادر چهارم خود ابو طالب کامروا سپرد. او و ابو سعد بر این نواحى مسلط بودند.[۵۲۸] ملک رحیم از اهواز به سمت بلاد فارس حرکت کرده، و چون به نواحى شیراز رسید سپاهى از اتراک و دیالمه که در شیراز بودند به استقبال او شتافتند، امّا روز دیگر که ملک رحیم مىخواست که به شهر شیراز وارد شود، میان ترکان فارس و ترکان بغداد جنگ شد. با وجود پیروزی بغدادیان، او شیراز را ترک کرد و به عراق عرب برگشت. چون ملک رحیم می دانست ترکان طرفدار برادرش ابو منصور فولادستون که در قلعه اصطخر بود هستند، به آنها اعتماد نداشت. بنابراین ملک رحیم بالضّروره به جانب بغداد مراجعت نمود، و چون به اهواز رسید در آنجا توقّف نمود. او برادران خود ابو سعد و ابو طالب را در ارّجان گذاشت و خود به جانب بغداد رفت، تا آنکه در سال ۴۴۱ ه. ق فولاد ستون از حبس گریخت، و جماعتى از دیالمه دور او را گرفتند و او را بر سریر حکومت فارس نشاندند. ابو منصور چون بر فارس استیلا یافت، فوراً لشکرى آماده نمود وبه سمت ارّجان حرکت کرد. ابو سعد و ابو طالب چون طاقت مقاومت او نداشتند ارّجان را رها کردند و پیش ملک رحیم رفتند. ابو منصور ارّجان را به حوزه تصرّف درآورد و متوجّه اهواز گشت. فولاد ستون نیز موفق شد فارس را تحت امر خود در آورد و در رامهرمز بر سپاهیان سه برادر غلبه کند، امّا سال بعد چون لشکریان بر فولاد ستون شوریدند، و او به تخلیه آنجا مجبور گردید.[۵۲۹]
در سال ۴۴۳ ه. ق ملک رحیم اصطخر و شیراز را تسخیر نمود و فولاد ستون چارهاى ندید جز آنکه از طغرل سلجوقى مدد بطلبد. طغرل نیز از اصفهان سپاهى گران به یارى فولاد ستون فرستاد و فولاد ستون در اهواز به سختى ملک رحیم را منهزم ساخت.
در ۴۴۵ ه. ق شیراز را از برادر خود ابو سعد گرفت و به نام طغرل سلجوقى و برادر خویش ملک رحیم، و پس از ایشان به اسم خود خطبه خواند و بر فارس مستولى شد.[۵۳۰]
چیره شدن ملک رحیم بر شیراز:
در محرم سال۴۴۷ ه. ق یکى از فرماندهان بزرگ دیلمى به نام فولاد که قلعه استخر را در تصرف داشت به شیراز رفت و پس از ورود به آنجا امیر ابا منصور فلاستون فرزند ملک ابى کالیجار را از شیراز راند، و از آنجا به فیروز آباد رفت و در آن محل اقامت گزید.
فولاد خطبه به نام سلطان طغرلبیک را در شیراز قطع کرد و بنام ملک رحیم و برادرش ابى سعد خطبه خواند، و به آنها نامه نوشت و وانمود کرد که در اطاعت آنها است. ملک رحیم و ابى سعد می دانستند که فولاد فریبکارى و خدعه می نماید. ابو سعد در ارّجان بود و به اتفاق برادر خود امیر ابو منصور پس از قرار خود مبنی بر اطاعت از برادرشان ملک رحیم، با سپاهی انبوه به شیراز رفتند و فولاد ستون را محاصره نمودند. پس از به درازا کشیدن مدت محاصره و به وجود آمدن قحطی مردم از گرسنگی مردند و سکونت در شهر برای فولاد مشکل شد. بنابراین همراه عده ای از دیلمیان که با او بودند فرار کرد و به نواحى بیضاء و قلعه استخر رفت، و امیر ابو سعد و امیر ابو منصور و سپاهیانشان وارد شهر شدند و آنجا را متصرف شدند.[۵۳۱]
جنگ میان هزار سب و فولاد:
سلطان طغرل بیک بصره، ارّجان، خوزستان و شیراز را براى هزار سب بن بنکیر بن عیاض در قبال سیصد و شصت هزار دینار تضمین و به وى واگذار کرده بود، و امر کرد در اهواز بدون نواحى که تضمین آنها را کرده است به نام خود خطبه بخواند، و قرمیسین و توابع آن را به امیر ابا على بن ابى کالیجار به اقطاع داد. رسولتکین عموزاده سلطان به همراهى فولاد بر متصرفات هزار اسب تاخت و قصد ارّجان کرد و آنجا را غارت نمود.[۵۳۲]
هزار اسب در آن موقع با طغرلبیک در موصل و الجزیره بود، همین که سلطان از امور آن ناحیه فراغت پیدا کرد هزار سب را به بلاد خودش فرستاد و دستور جنگ با رسولتکین و فولاد را به وى داد. هزار سب به بصره آمد و در آنجا تاج الدین بن سخطه علوى و ابن سمحا یهودى را یکصد و بیست هزار دینار مصادره کرد، و از بصره برای جنگ با رسولتکین و فولاد حرکت کرد و با آنها تلاقى و جنگ شدیدى کرد. در آن گیر و دار فولاد کشته شد و رسولتکین پسر عم سلطان اسیر شد و هزار سب او را نگه داشت. رسولتکین از او تقاضا کرد که وى را به دار الخلافه بفرستد تا خلیفه از وى شفاعت کند و هزار سب تقاضاى او را انجام داد.
پس از مراجعه و گفتگو قرار بر این شد که به بند کشیده شود و دستخط خلیفه در این باره چنین صادر شد که: «جایگاه رکن الدین - مقصود طغرلبیک است- نزد ما چنان است که اقتضاء کرده چنان کنیم که با دیگرى نکرده بودیم. زیرا که عادت بر این جارى نبود کسى در این گرامى خانه به بند کشیده شود و ناگزیر رضاى ما در جوابگوئى کارى است که انجام شده است. رئیس الرؤساء به طغرل نامه نوشت تا آنکه راضى شد.» در روزگاران خاندان بویه، دار الخلافه پناهگاه هر خائفى از وزیر و عمید و غیر ذلک بود در ایام سلجوقیان به راهى غیر از آنچه مرسوم بود رفتند، و این نخستین کارى بود که کردند.[۵۳۳]
در سال۴۳۳ ه. ق ابو منصور فولادستون صاحب فارس، هزار اسب بن بنکیر، و منصور بن حسین اسدى و سایر دیالمه و اتراک ارّجان به قصد تسخیر تستر- شوشتر امروزی- به سمت آن ناحیه حرکت کردند. ملک رحیم پس از آگاهی از این ماجرا فوراً لشکرى برای نبرد با ایشان فرستاد. پس از نبردی چند، لشکر ملک رحیم غالب شدند و جمع زیادی از ایشان را دستگیر کرده و پیش ملک رحیم فرستادند. و از ادبار طالع ابو منصور، در این وقت در اردوى هزار اسب اراجیف شایع شد که ابو منصور در شیراز فوت کرده است. بواسطه شیوع این خبر، جمع زیادی از یاران هزار اسب از او جدا شدند و به ملک رحیم پیوستند. ملک رحیم پس از آگاهی از این امر به طرف رامهرمز، که سپاه هزار اسب در آنجا فساد بسیار مىکردند حرکت کرد. پس از نبرد لشکر هزار اسب شکست خورد و شهر رامهرمز نیز در سال ۴۴۳ ه. ق توسط سپاه ملک رحیم تصرّف شد.[۵۳۴]
در اثناى این حال کوتوال قلعه اصطخر ابو نصر بن خسرو، به علت دستگیری دو برادر خود توسط هزار اسب و به امر ابو منصور، فردی را پیش ملک رحیم فرستاد و تقاضا نمود که امیر یکى از برادران خود را به این قلعه بفرستد، تا قلعه را به او بسپارد، و متعهّد شد که تمامى قلاع فارس را جهت ایشان مسخّر سازد.
پس از شنیدن این خبر ملک رحیم فوراً برادر خود ابو سعد را با لشکرى انبوه به اصطخر فرستاد. چون ابوسعد به موضع دولتآباد رسید، اکثر سپاه از دیالمه و ترک که از ابو منصور آزرده خاطر بودند، از شیراز به استقبال او رفتند و به او ملحقّ شدند. ابو سعد از دولتآباد به طرف قلعه اصطخر آمد و ابو نصر بن خسرو فى الحال از قلعه بیرون آمد و با ابو سعد ملاقات نمود و قلعه به ابوسعد تسلیم شد. پس از استیلا بر این قلعه مستحفظان قلاع دیگر همه اطاعت نمودند قلعه های خود را تسلیم نمودند. ابو سعد به سمت شیراز حرکت کرد، چون شیراز بىصاحب بود و ابو منصور فولادستون در ارّجان بود.
پس از آگاهی ابو منصور فولادستون بر این قضایا به همراه هزار اسب و منصور بن حسین اسدى از ارّجان روى به اهواز نهاد و بعد از تلاقى فریقین، چون ملک رحیم اکثر سپاه خود را همراه برادر خود ابو سعد فرستاده بود و خود با جمعى معدود طاقت مقاومت در مقابل آنها را نداشت، از اهواز به جانب واسط رفت، و ابو منصور از آنجا مراجعت نمود و برای دفع برادرش ابو سعد به سمت شیراز رفت.
ابوسعد از شیراز برای جنگ با او بیرون آمد و میان دو برادر جنگ عظیمى روى داد. سرانجام ابوسعد پیروز شد و ابو منصور فرار کرد و به قلعه مهندر پناه آورد. بار دیگر به صورت مکرّر میان آنها محارباتی رخ داد، که در بیشتر مراتب ابو سعد غالب بود. سرانجام چون ابو منصور دید که به هیچ وجه نمىتواند بر ابو سعد غلبه کند، بالضّروره ترک جنگ و جدال نمود و در قلعه مهندر فرونشست، و پس از چندی باز به ولایت فارس راه پیدا کرد.[۵۳۵]
در سال ۴۳۵ ه. ق ابو منصور فولادستون بن الملک ابو کالیجار از قلعه مهندر بیرون آمده و متوجّه شیراز شد و برادرش ابو سعد را شکست داد، و بر شیراز و نواحى اطراف آن استیلا یافت. ابو سعد باز به جانب بغداد رفت و ابو منصور در تمامى بلاد فارس رؤوس منابر را به اسم طغرل بیگ مزیّن گردانید.
همچنین در سال ۴۳۵ ه. ق ملک رحیم ولایت بصره را از دست برادر خود ابو على انتزاع نمود و به بساسیرى[۵۳۶] تفویض نمود. تفصیل این مجمل آن است که در سال سابق، خبر به ملک رحیم رسیده بود که ابو على که از طرف او والى ولایت بصره بود عصیان کرد. بنابراین ملک رحیم وزیر خود را با بساسیرى از راه دریا به آن ناحیه فرستاد و خود با لشکرى انبوه از راه خشکى عازم آنجا شد. پس از آگاهی ابو على از این امر، لشکری آماده کرد و به استقبال ایشان رفت، و بعد از محاربات متعدد بصریان طاقت نتوانستند مقاومت کنند و روى به گریز نهادند، سپس بصریان از راه آب منهزم شده و به بصره رفتند. لشکریان الملک الرحیم نیز بر دجله و تمام رودهاى اطراف چیره شدند، و سپاهیان از راه خشکى از منزل به مطار رو به بصره نهادند. همین که نزدیک به آنجا شدند پیکهاى ربیعه و مضر به آنها رسید؛ و زینهار می خواستند، و پس از پذیرش خواسته بصریان و امان دادن به آنها ملک رحیم وارد بصره شد و مردم نیز از ورود او خوشحال شدند؛ و رسولان دیلمیان مقیم خوزستان نیز وارد شدند و مراتب اطاعت خود از ملک رحیم را عرض نمودند، اما برادرش ابو على فرمانرواى بصره به شط عثمان رفت؛ و خندقى حفر کرد و در آنجا متحصّن شد. ملک رحیم پس از استخلاص ولایت بصره به سمت آن قلعه حرکت کرد، و ابو على پس از اطلاع از این امر از آن قلعه به طرف عبادان رفت. از عبادان به کشتى نشسته به مهروز- مهروبان- آمد و سپس از راه خشکی وارد ارّجان شد تا بتواند از آنجا نزد سلطان طغرل بیک برود، و به کمک او ملک رحیم و لشکریانش را از بصره بیرون کند.[۵۳۷] در سال۴۴۵ ه. ق طغرلبیک ناخوش احوال و بیمار به اصفهان رسید، و تب و لرز شدید او را تا دم مرگ برد اما بهبود یافت. در آن موقع بود که امیر ابو على بن ملک ابى کالیجار که حکمران بصره بود و همچنین هزار اسب بن بنکیر بن عیاض حکمران ایذج که پس از استیلاى ملک رحیم بر بصره و ارّجان از وى بیمناک شده بود، به اصفهان رسیدند و نزد سلطان طغرلبیک فرود آمدند، و در اصفهان به خدمت ایشان رسیدند. طغرل بیگ مقدم ابو على را غنیمت دانسته در اعزاز و اکرام وکمک مادی به او کمال اهتمام را نشان داد؛[۵۳۸] و دختری از نزدیکان خود را به عقد او در آورد؛ و جریادقان را با دو قلعه دیگر که در آن نواحى بود، به او ارزانى داشت. امّا ملک رحیم بعد از تسخیر ولایت بصره و تفویض آن به بساسیرى به جانب ارّجان حرکت کرد؛ جمعى را که ابو منصور فولادستون پیش طغرل بیگ برده لشکرى از وى گرفته بودند و درآن حال در ارّجان بودند گوشمال داد؛ و بعضى را به سیاست رسانید و جمعى را اخراج کرد؛ و ارّجان را دوباره تصرّف نمود. تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران می گوید سرانجام ملک رحیم از بصره به اهواز رفت و رسولانى بین او و منصور بن الحسین و هزار سب رفت و آمد نمودند، تا سرانجام با همدیگر صلح کرده و ارّجان و تستر از آن ملک رحیم شد.[۵۳۹]
پیروزى ملک رحیم در ارّجان:
در جمادى الاولی سال۴۴۵ ه. ق، ملک رحیم بر شهر ارّجان چیره گردید و سپاهیانىکه در آنجا بودند و در رأس آنها فولاد بن خسرو به طاعتش گردن نهادند. آبادیهاى مجاور ارّجان را شخصى زورگو که خشنام[۵۴۰] نامیده می شد، متصرف و بر آنها چیره شده بود. فولاد سپاهى بدان ناحیه فرستاد، او را منکوب کرد و از آن نواحى بیرون کرد و آن ناحیه مزید بر متصرفات ملک رحیم شد. در این احوال هزار سب بن بنکیربه علت ناسازگاری با ملک رحیم از این پیش آمد بیمناک شد. بنابرین با واسطه قرار دادن فولاد و بیان خواسته خود به صورت تضرع آمیز موفق شد همجوار ی ملک رحیم را به دست آورد.[۵۴۱]
تسخیر ایران به دست سلجوقیان:
مرگ ابو کالیجار بویهى در سن چهل سالگى (سال قمرى) در روز ۱۵ اکتبر ۱۰۴۸/چهارم جمادى الاولى ۴۴۰ هجرى هنگام اردوکشى، در شهر جناب در کرمان کار سلجوقیان را آسان نمود. یعنى به زودى جنگ برادرکشى میان پسران وى، ابو منصور پولاد ستون، و ابو نصر خسرو پیروز، الملک الرحیم، وارث بین النهرین، به پا گشت. این جنگها باعث شد که فارس و مخصوصا پایتخت آن شیراز (۹/ ۳ تا ۶/ ۴/ ۱۰۴۹ میلادى برابر شوال ۴۴۰ هجرى؛ و ۳/ ۸ تا ۱/ ۹ سال ۱۰۴۹ میلادى برابر ربیع الاول ۴۴۱ هجرى؛ و تابستان ۱۰۵۱؛ و ۶/ ۱ تا ۴/ ۲/ ۱۰۵۲ رمضان ۴۴۳ هجرى) و همچنین اهواز (۲۷/ ۳ تا ۲۵/ ۴ سال ۱۰۵۰ میلادى برابر ذو القعده ۴۴۱ هجرى و ۲۳/ ۸ تا ۲۰/ ۹ سال ۱۰۵۰ میلادى برابر با ربیع الثانى ۴۴۲ هجرى) و مانند آن دو منطقه نیز رامهرمز مکرر دست به دست گردد. بدیهى است که اختلافات و تضادهاى بسیار میان ترکان فارسى و بغدادى و همچنین میان ترکان و دیلمیان در این باره تأثیر بسزائى داشت.
سرانجام پولادستون از اصطخر طغرل بیگ را به مدد خواست. طغرل در تابستان سال ۱۰۵۱ میلادى اصفهان را تسخیر کرد و فرمانده آنجا ابو منصور فرامرز بن علاء الدوله را در یزد متوطن نمود. در حالى که برادرزاده وى آلپ ارسلان بن داود سرانجام توانست فارس را به تصرف درآورد. (۲۱/ ۹ تا ۲۰/ ۱۰ سال ۱۰۵۰ میلادى برابر جمادى الاولى ۴۴۲ هجرى) بدین ترتیب سپاه سلجوقى به جنوب غربى شیراز رسید، در صورتى که وضع بویهیان چنین بود که در میان دستههاى - بخصوص ترکان- سپاه الملک الرحیم بهطور عمومى جنبشى مبنى بر تفرقه و جدایى دیده مىشد، و فقط دیلمیانى که در اهواز بودند و عدهاى از ترکهاى بغداد -که با ترکهاى دیگر دشمنى داشتند- به فرمانرواى بویهى وفادار ماندند، تا اینکه الملک الرحیم سرانجام در روز نهم سپتامبر ۱۰۵۱ میلادى (آخر ربیع الثانى ۴۳۳ هجرى) از انقلابیون در حوالى اهواز شکست خورد و به واسط عقبنشینى کرد. از طرف دیگر گرشاسب به عنوان نماینده فولادستون حکومت اهواز را به دست گرفت، اما به زودى درگذشت. (۱۰۵۱/ ۱۰۵۲ میلادى مطابق ۴۴۳ هجرى) هرچند در این بین دوباره ملک الرحیم موفق شد که حکومت خود را در بین النهرین مستقرسازد، و بصره را تسخیر و سعدا را ناگزیر به اطاعت، و ارّجان را در ۱۹/ ۸ تا ۱۷/ ۹/ ۱۰۵۳ میلادى (جمادى الاولى ۴۴۵ هجرى) تصرف نماید؛ ولى در عین حال شیراز موقتا در دست ابو منصور فولادستون که دستور خواندن خطبه به نام طغرل بیگ داده بود باقى ماند. با این وصف طغرل بیگ نتوانست از تصرف مجدد شیراز (۲/ ۴ تا ۱/ ۵ سال ۱۰۵۵ میلادى برابر محرم ۴۴۷ هجرى) به دست الملک الرحیم که آنجا را مدت مدیدى محاصره کرده بود جلوگیرى نماید.[۵۴۲]
الملک الرحیم در سال ۴۴۷ ه. ق که تاریخ ورود طغرل سلجوقی به بغداد است، به دست او اسیر شد و خلیفه امر داد که به نام طغرل خطبه بخوانند. به این ترتیب الملک الرحیم آخرین دیالمه عراق است و تاریخ دستگیرى او و قطع خطبه بغداد را از نام او که به منزله ختم دوره امارت آل بویه در بغداد است، باید سال انقراض واقعى این سلسله شمرد. اگرچه برادرش فولاد ستون تا یک سال دیگر یعنى تا ۴۴۸ ه. ق زنده بود و در فارس حکومت داشته است. مدّت امارت ملک رحیم شش سال و ده روز بود.[۵۴۳] پس از آن سلطان طغرل بیک بصره، اهواز و ارّجان را به هزار اسب بن بنکیر به مقاطعه داد.[۵۴۴]
فصل پنجم: تحولات اقتصادی
مقدمه: