-
- در برخی از این روایاتی که قوشچی و برخی دیگر برای بیان فضایل خلفا استفاده کردهاند، تعارض وجود دارد؛ در بیشتر این روایات ابوبکر افضل معرفی شده است، ولی در روایتی که از پیامیر اکرم۶ نقل کردند که اگر قرار بود بعد از من پیامبری باشد، عمر پیامبر میشد، عمر افضل دانسته شده است.
- هیچ کدام از این روایات متواتر نیستند، بلکه همه خبر واحد هستند.
۲-۴٫ فصل شانزدهم:
مطاعن
محقق طوسی بیان میکند که خلفای سه گانه پیش از حضرت علیA، به طور عام صلاحیت امامت را نداشتند، زیرا این سه نفر سابقه کفر داشتند و به مقتضای آیه عهد که پیش از این بحث شد، صلاحیت امامت را نداشتند.
پس از این بیان، محقق طوسی به طور خاص مطاعن هر کدام از خلفای سه گانه را مطرح میکند ودر صدد اثبات این مطلب است که این سه نفر، به علت این مطاعن صلاحیت خلافت رسول خدا۶ را ندارند.
۱-۲-۴٫ مطاعن ابوبکر
۱-۱-۲-۴٫ منع حضرت فاطمهI از ارث
ابوبکر اجازه نداد حضرت فاطمهI از پدرش ارث ببرد. دلیل ابوبکر خبر واحدی بود که تنها وی راوی آن بود. ابوبکر روایت کرد: «ما انبیا چیزی از خود به ارث نمیگذاریم و هر آن چه ما ترک میکنیم، صدقه میباشد» و حال آن که عموماتی که در قرآن به کار رفته است، بر خلاف این روایت است. در قرآن خداوند میفرماید: «سلیمان از داوود ارث برد»[۲۹۹]خداوند از زبان حضرت ذکریا میفرماید: «خدایا! فرزندی به من عطا فرما که وارث من و همه آل یعقوب باشد»[۳۰۰]. هم چنین این روایت ابوبکر بر فرض صحت نمیتواند عمومات قرآن را تخصیص بزند، زیرا تخصیص قرآن تنها با خبر متواتر جایز است[۳۰۱].
۱-۱-۱-۲-۴٫ پاسخ قوشچی[۳۰۲]:
خبر واحد گرچه ظنی السند است، ولی گاهی قطعی الدلاله میباشد از این رو میتواند قرآن را که قطعی السند و ظنی الدلاله است، تخصیص بزند.
۲-۱-۱-۲-۴٫ رد قوشچی:
از پاسخ قوشچی روشن است که او جریان منع ارث حضرت فاطمهI را پذیرفته است و هم چنین قبول دارد که روایت «ما انبیا از خود چیزی به ارث نمیگذاریم» تنها ابوبکر روایت کرده است از این رو، او در جواب خود عملکرد ابوبکر را توجیه کرده است.
توجیه قوشچی مردود است، زیرا تخصیص قرآن تنها با دلیل ثابت قطعی جایز است نه با خبر واحدی که عمل به ظاهر آن مخالفت با سیره ثابت شده انبیای گذشته است، به خصوص خبر واحدی که صدیقه امت، حضرت زهراI و صدیق امت حضرت علیA که وارث علم تمام انبیا است با آن مخالفت کرده باشد. به یقین چنین خبر واحدی که هرگز آگاهان از امت آن را روایت نکردهاند، نمیتواند قرآن را تخصیص بزند.
هم چنین اگر این خبر صحیح است، چرا خلیفه دوم عمر، بنابر روایتی که اهل سنت نقل کردهاند، فدک را به ورثه رسول خدا۶ برگرداند. در منابع معتبر اهل سنت آمده است «زمانی که عمر بن خطاب به خلافت رسید، فدک را به ورثه رسول خدا۶ بر گرداند. علی بن ابی طالبA و عباس بن عبد المطلب درباره این ارث با هم نزاع کردند؛ علی میگفت: رسول خدا۶ آن را در حیات خویش به فاطمه داده است ولی عباس نمیپذیرفت و میگفت آن ملک رسول خدا است، من هم ارث میبرم. آن دو نزاع خود را پیش عمر بردند تا عمر بین آنها حکم کند و عمر گفت: شما دو نفر به احوال خود آگاه تر هستید، اما من وظیفه خود را انجام دادم و فدک را به شما تسلیم کردم»[۳۰۳].
شاهد دیگر بر کذب روایت «ما انبیا از خود چیزی به ارث نمیگذاریم»، خبر نداشتن زنان پیامبر اکرم۶ از این حدیث است، زیرا زنان رسول خدا۶، عثمان را پیش ابوبکر فرستادند و ارث خود را از وی مطالبه کردند[۳۰۴]. از این روایت استفاده میشود که عثمان نیز از این خبر اطلاعی نداشته است و گرنه، زنان پیامبر اکرم۶ را منع میکرد.
هم چنین اگر این خبر راست باشد، چرا ابوبکر نامه نوشت تا فدک را برگرداند. اگر چنین حدیثی وجود داشت، حضرت علیA و فاطمهI و عباس از ابوبکر شایسته تر بودند تا از آن با خبر باشند. چطور متصور است که رسول خدا۶ این حدیث را به کسی بفرماید که او از پیامبر۶ ارث نمیبرد و نیازی به این حدیث نداشت، ولی به کسانی که از وی ارث میبردند، نفرموده باشد.
هر چند شیعه، نزاع حضرت علیA و عباس را برای ارث قبول ندارد، ولی معتقد است، چون این حدیث در منابع اهل سنت آمده است، علیه آنها ست.
۲-۱-۲-۴٫ منع حضرت فاطمهI از فدک
ابوبکر، فدک را که جای آبادی در خیبر بود و پیامبر خدا۶ آن را به فاطمهI بخشیده بود، از دست فاطمهI گرفت و به او نداد، با وجود این که حضرت فاطمهI گفت: آن را پیامبر۶ به وی هدیه داده است، ابوبکر قبول نکرد و هنگامی هم که حضرت علیA و ام ایمن به نفع فاطمهI شهادت دادند، شهادت آنها را مردود دانست، ولی هنگامی که خلافت به عمر بن عبد العزیز رسید، وی فدک را باز گرداند. در عین حال ابوبکر، حجره پیامبر خدا۶ را به زنان رسول خدا۶ واگذار کرد، هنگامی که آنها گفتند: این حجره مال آنهاست و از آنها مطالبه شاهد نکرد و به آنها نگفت: اموال رسول خدا۶ صدقه است و پیامبران چیزی از خود به ارث نمیگذارند.
۱-۲-۱-۲-۴٫ پاسخ قوشچی[۳۰۵]:
اولا؛ این جریان صحیح نیست. ثانیا بر فرض صحت میتوان گفت: قاضی و حاکم نمیتواند به صرف شهادت یک مرد و یک زن حکم صادر کند، هر چند که مدعی و شاهد معصوم باشند و میتواند هنگامی که شاهدی هم نباشد در صورت حصول یقین برای خود، مطابق یقین خویش حکم صادر نماید.
۲-۲-۱-۲-۴٫ رد قوشچی:
در بسیاری از منابع اهل سنت به غصب فدک اشاره شده است[۳۰۶].
فدک تا زمان رحلت رسول اکرم۶ تحت تصرف حضرت فاطمهI بود. هنگامی که ابوبکر به خلافت رسید، فدک را از وی گرفت. بنابر این، همین تحت ید بودن کفایت میکند و نیازی به شاهد و بینه ندارد، بلکه بر ابوبکر آوردن بینه لازم است.
هم چنین در این قضیه، ابوبکر حاکم به حساب نمیآید، بلکه او خصم و مقابل حضرت زهراI میباشد.
هم چنین بر حاکم لازم است بر طبق ادله حکم نماید و نمیتواند بر طبق علم خود حکم صادر کند. در روایتی که در منابع اهل سنت، آمده است پیامبر اکرم۶ میفرماید: «قضاوت میکنم بر طبق آن چه که میشنوم»[۳۰۷].
۳-۱-۲-۴٫ ناراحتی حضرت فاطمهI از ابوبکر
حضرت زهراI در جریان غصب فدک و نیز جریان هجوم عمر به فرمان ابوبکر به خانه حضرت و سوزاندن آن و در ماجراهای دیگری از دست ابوبکر ناراحت شد و سفارش کرد پس از شهادتش شبانه و مخفیانه وی را دفن کنند تا ابوبکر نتواند در تشییع جنازه وی حضور یابد و بر وی نماز بخواند. این مطلب با توجه به حدیثی که پیامبر اکرم۶ فرموده است «فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی» نه تنها به افضلیت ابوبکر، بلکه به صلاحیت وی خدشه وارد میکند.
۱-۳-۱-۲-۴٫ پاسخ قوشچی:
قوشچی، تنها در صحت این جریان خدشه وارد کرده است[۳۰۸].
۲-۳-۱-۲-۴٫ رد پاسخ قوشچی:
این جریان در منابع معتبر اهل سنت؛ مانند صحیح بخاری آمده است[۳۰۹].
۴-۱-۲-۴٫ اعتراف به عدم صلاحیت خود برای امامت
نقل شده است، ابوبکر در ماجرای سقیفه گفت: «أقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم» مرا از خلافت معاف بدارید، من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شما وجود دارد. اگر این سخن ابوبکر صادقانه باشد در حقیقت به عدم صلاحیت خود برای خلافت و امامت اعتراف کرده است و اگر هم در این ادعای خود صادق نباشد، باز به دلیل عدم صداقت، عدم صلاحیت وی اثبات میشود.
۵-۱-۲-۴٫ اعتراف به نفوذ شیطان در وی
از ابوبکر نقل شده است که گفته است: برای من شیطانی است که به من عارض میشود، پس اگر من در راه مستقیم بودم به من کمک کنید و اگر عصیان کردم مرا باز دارید. در این مورد نیز اگر ابوبکر راست گفته باشد، به عدم صلاحیت خود اقرار کرده است و اگر هم صادق نبوده باشد، باز عدم صلاحیت وی اثبات میشود.
۱-۵-۱-۲-۴٫ پاسخ قوشچی به دو مورد اخیر:
اولا؛ این نقلها صحیح نیست، ثانیا؛ بر فرض صحت نیز میتوان گفت ابوبکر قصد تواضع و شکسته نفسی داشته است.ثالثا؛ از رسول خدا۶ روایت شده است: برای هر مولودی شیطانی است. رابعا؛ ابوبکر جمله خود را به صورت شرطیه بیان کرده است (ان عصیت) و صادق بودن شرطیه دلالت بر وقوع طرفین آن نمیکند[۳۱۰].
۲-۵-۱-۲-۴٫ رد جواب قوشچی:
این روایات در منابع معتبر اهل سنت نقل شده است[۳۱۱].
بر فرض که رسول خدا۶ فرموده باشد، برای هر مولودی شیطانی است، ولی ابوبکر بالاتر از آن را گفت. او گفت: شیطان بر من عارض میشود و عروض شیطان هم منجر به عصیان میگردد. وجود شیطان برای هر مولودی نقص آن مولود محسوب نمیشود، بلکه اطاعت از او عیب میباشد و با امام و خلیفه رسول خدا۶ بودن جمع نمیشود.
نفوذ شیطان با عصمتی که در امام لازم است و پیش از این اثبات شد، منافات دارد.