-
- ۲٫ ۲٫ ۳ زوستریانوس
گفتوگوی زوستریانوس سفر مکاشفهای آسمانیست. این اثر مهمترین رسالهی موجود در دستنویس شمارهی ۸ کتابخانهی نجع حمادی میباشد. گفتوگوی زوستریانوس مثال جالبی از ساختار جهان اساطیری گنوسی و تفسیر فلسفی آن بر اساس اندیشههای افلاطونیست. رساله با روایت فراخوانده شدن شخصیّت محوری آن زوستریانوس به ترک این جهان و سفر به آسمانها برای نجات گنوس آغاز میشود. زوستریانوس که بنا بر متن از دودمان زرتشت است؛ در حال افسردگی بسیار هنگامی که میخواست خود را در صحرا بکشد ناگهان فرشتهای در مقابل او ظاهر شد و او را به آیین گنوسی فراخواند و پس از رها کردن جسمش بر زمین، وی همراه با فرشتهای به سمت بالای آسمان صعود کرد و در هر مرحله از طریق غسل تعمید با آیین گنوسی آشناتر میشود. همینطور که سفر او به بالا ادامه مییابد؛ او با گروهی از فرشتگان راهنما ملاقات کرده و از ایشان اصول بیشتری از گنوسیسم را میآموزد و با ابدیتهای آسمانی که از آنها گذر کرده آشنا میشود. پس از پایان سفر، زوستریانوس به جهان مادّی و جسم خویش بازمیگردد. (همان، ۲۵۶) شباهت نام زوستریانوس به زرتشت و تصریح متن به وابستگی خونی وی به پیامبر مزدایی به گونهای پنهان نشان از هدف نویسندهی این رساله برای ارجح جلوه دادن آیین گنوسی بر آیین زرتشتی دارد. از آنجا که آیین گنوسی در شرق روم و غرب ایران رواج داشته و این سرزمینها میدان زورآزمایی ادیان زرتشتی، یهودی، مسیحی، گنوسی و سپس مانوی بوده است؛ طبیعی به نظر میرسد که باورهای زرتشتی از جمله داستان به آسمان رفتن زرتشت به گوش سکنهی غیرزرتشتی این سرزمینها آشنا بوده است و سازندگان داستان معراج زوستریانوس ضمن برگزیدن گونهای تحریف شده از نام زرتشت برای او از یک طرف و ناامید و بیهدف نشان دادن وی تا سرحدّ خودکشی قبل از گنوسی شدنش از سوی دیگر در پی باطل معرفی کردن زرتشت و دین او و به تبع آن معراج منسوب به وی بودهاند.
-
- ۲٫ ۲٫ ۴ سیمون مغ
وی در سال سوم پادشاهی نِرو اعلام کرد که به آسمان خواهد رفت تا برتری خود را به پولس حواری نشان دهد و بر اساس افسانهای با کمک دیوان و اجنه که بر آنها غلبه کرده بود به آسمان رفت امّا با دعای سنت پاول سقوط کرد. او از میان چنگالهای دیوان سُر خورد و با سر در میان انجمن سقوط کرد.
-
- ۲٫ ۲٫ ۵ اشعیای نبی
معراج اشعیای نبی در بخش دوم کتابی با همین عنوان آمده است. بر اساس این کتاب یهودی- مسیحی سفر اشعیا به آسمان از زمین آغاز شده و تا آسمان هفتم پیش میرود و سپس به زمین ختم باز میگردد.
-
- ۲٫ ۲٫ ۶ خاخام اکیبا بن یوسف
اکیبا بن یوسف در سده دوم میلادی یکی از بزرگترین نویسندگان معتبر روایات یهود بوده و او را پدر یهودیت خاخامی دانستهاند. «پَردِس» (پردیس) یک داستان مشهور تعلیمی یهودیست که در بسیاری از منابع تکرار شده است. موضوع آن در مورد چهار ربی مشهور است که به «پردس» وارد میشوند صحبت میکند. در تلمود بابلی آمده است که چهار «ربی» به پردس عروج میکنند که نخستین آنها پس از مشاهدهی جبروت خداوندی میمیرد. دومی دیوانه میشود، سومی از دین برمیگردد و تنها چهارمین ربی، اکیبا بیهیچ آسیبی همانگونه که صعود کرده بود بر زمین فرود آمد. (اسمیت، ۲۰۰۲ : ۴۲) همچنین در متن به تصریح امده است که معراج اکیبا در یک مهد زیبا به سوی آسمان اتفاق افتاده است. (کویت، ۱۹۹۵ : ۱۹۲)
-
- ۲٫ ۲٫ ۷ اولیور، راهب مالمزبری
وی راهب تحصیل کردهی انگلیسی در قرن یازده میلادی بود که به خاطر تألیفی در ستارهشناسی مشهور است. دربارهی او آمده که در جوانی داستان دایدالوس را خوانده و باور کرد. بنابر این بالهایی برای دستان و پاهایش ساخت و کوشید که با آنها از فراز برجی پرواز کند؛ امّا به خاطر تغییر در وزش باد سقوط کرد و هر دو پایش شکست و تا پایان عمر علیل شد. او در حدود سال ۱۰۶۰ میلادی از دنیا رفت. (کورتیس، ۱۸۲۹: ۱۵۸)
-
- ۲٫ ۲٫ ۸ بلادود شاه بریتونها
این شاه افسانهای را پدر شاه لیر مذکور در اثر شکسپیر دانستهاند که دربارهی وی گفته شده است که بیست سال سلطنت کرد و به نیروی جادو چشمههای شفابخش و آتشکدههای خاموش نشدنی را بنا کرد امّا به نفرین الیاس پیامبر این آتشها به گلولههای سنگ بدل گشته و سه سال و نیم باران نیامد. آمده است که در پایان عمر دو بال به دستان خود متّصل کرد و در برابر چشم حاضران خود را از بالاترین نقطهی معبد آپولو در شهر ترینووانتوم (لندن امروزی) پرتاب کرده و شروع به بال زدن کرد. امّا سقوط کرده و تکه تکه شد. (گوفری، ۱۸۴۲ : ۳۱)
-
- ۲٫ ۲٫ ۹ عرب قسطنطنیه
وی در زمان امپراتور کومنِنوس (قرن دوازده میلادی) کوشید تا بر فراز اسپریس قسطنطنیه پرواز کند. او در حالی که جامهی بلند سفیدی با میلههایی در درون آن پوشیده بود بر فراز برجی در میان اسپریس ایستاد و منتظر باد مساعد شد. زمان گذشت و تماشاگران ناشکیبا فریاد زدند: «عرب پرواز کن! ما را بیش از این منتظر نگذار!» امپراتور کومننوس که در کنار سلطان ترک در آنجا حضور داشت گفت که این کار خطرناک و بیهوده است و مرد عرب برای ردّ این مدعا از فراز برج پریده و ابتدا مانند پرندهای اوج گرفت امّا به خاطر سنگینی وزنش به پایین کشیده شد و بالهایش نتوانستند او را نگه دارند. پس سقوط کرده؛ استخوانهایش شکست و اندکی بعد مرد. (ویویان، ۱۹۱۹ : ۱۰-۱۱)
-
- ۲٫ ۲٫ ۱۰ یوان هوانگ تو
مورّخان دربارهی «گائو یانگ» امپراتور ظالم چین در قرن ششم میلادی نوشتهاند که زندانیان محکوم به مرگ را مجبور کرد تا با بالهایی که از چوب بامبو و کاغذ ساخته شده بود پرواز کنند و از این میان تنها پرواز شاهزادهی زندانی یوانهوانگتو موفّقیّتآمیز بود که توانست حدود ۲۵۰۰ متر در آسمان پرواز کرده و به سلامت فرود بیاید. (نیدهام، ۱۹۹۴ : ج۴ ، ۲۸۵)
آباریس
آباریس فرزند سئوتس، حکیم افسانهاى، شفادهنده و روحانى آپولو در یونان باستان بود. دربارهى او گفتهاند که قدرت پیشگویى نیز داشته است و لباس سکایى پوشیده. بنا بر روایت هرودوت او بر فراز سرتاسر جهان سوار بر تیرى پرواز کرد. (بیله، :۱۷۳۵ ۱۲)
اَتنه
بنا بر گلنبشتههاى نامنامهى شاهان سومرى، اتنه سیزدهمین فرمانروا از سلسلهى نخستین کیش پس از طوفان بوده است و طبق این متون وى نخستین کسىست که به آسمان بر شده است. این افسانه با نشست خدایان و رایزنى آنان دربارهى سرنوشت و نحوهى راهبرى مردم آغاز مىشود و سرانجام آن فرو فرستادن پادشاهى از آسمان بر زمین و استقرار آن در شهر کیش است.
پس از گذر از این مقدمه، مار و عقابى در برابر خداى داورى، خداوند شمش پیمان دوستى مىبندند و سوگند مىخورند که سخت بدین پیمان وفادار باشند و انواع نفرینها و پادافرهها را از بهر شکنندهى این پیمان خواستار مىشوند.
پس از روزگارى خوش که با یکدیگر سپرى مىکنند؛ هر دو داراى فرزندى مىشوند و هنگامى که جوجه عقاب کمى بزرگ مىشود، اندیشهاى اهریمنى به ذهن عقاب راه مىیابد و به فرزندش مىگوید: «من فرزند مار را خواهم خورد، به آسمان بر خواهم شد، جایگاهى که شاید در آن جاى کنم، پس از آن بر شاخسار فرود خواهم آمد و میوه خواهم خورد».
جوجه عقاب پدر را از این کار ناشایست بازمىدارد و او را از پادافره خداى شمش مىترساند. امّا عقاب گوش نداده و این کار اهریمن را انجام مىدهد.
مار اشکریزان از خداى شمش پادافره عقاب را مىخواهد و خداى شمش مار را راهنمایى مىکند که چگونه بالها و شهپرها و چنگالهاى عقاب را بدرد و او را به گودالى بیاندازد تا از گرسنگى و تشنگى بمیرد و مار همان کار را مىکند. عقاب دست زارى به سوى شمش برمىدارد و بخشایش او را خواستار مىشود. پس از تضرّع بسیار، خداى شمش به او رحم مىکند و مىگوید: «آگاه باش مردى را سوى تو خواهم فرستاد و او دست تو را خواهد گرفت».
از طرف دیگر، اتنه که ظاهراً صاحب فرزند نمىشود از شمش مىخواهد که به او گیاه زادن ببخشد و شمش او را به بالاى سر عقاب مىفرستد. اتنه عقاب را درمان مىکند و پس از گذشت هشت ماه عقاب بهبودى خود را باز مىیابد و پس از آن عقاب اتنه را براى یافتن گیاه زادن به آسمان مىبرد و آنقدر بالا مىروند که دریا در نظر اتنه چون سبد نانى و زمین چون مزرعهاى شیار خورده مىشود و پیش از رسیدن به بارگاه خدایان سقوط مىکنند و با وجود ناقص بودن متن به نظر مىرسد که دست کم اتنه زنده مىماند و به آرزوى خود مىرسد، زیرا بر اساس نامنامهى پادشاهان سومرى پس از وى پسرش به نام بلیخ به پادشاهى مىرسد. (ارفعى؛ :۱۳۶۹ ۶-۱۹۱)
نتیجه گیری
جز در مورد کاووس در تمام مواردی که ذکر شد به آسمان رفتن یا به منظور دریافت پیام از جانب اورمزد و امشاسپندان بوده است (در مورد جمشید و زرتشت) یا به منظور تقویت ایمان شخصی در اثر دیدار از جهان مینوی (در مورد گشتاسب) و یا به منظور انتقال مشاهدات بیننده برای مردمان دیگر و در نتیجه تقویت ایمان شنوندگان و خوانندگان گزارش آن معراج است. (در مورد کرتیر و ارداویراف) معراج گشتاسب و ارداویراف به دنبال مصرف مواد خلسهآور و در حالت خلصه و به گونهای شهودی صورت گرفته، حال آنکه معراج زرتشت و جمشید جسمانی است. ( البتّه نباید فراموش کرد که این دو خود آیفت کوبیدن مادهی خلسهآور و البتّه مقدّس به پدرانشان هستند.) در مورد کیفیت معراج کرتیر هم سخنی به میان نیامده. امّا به یک معراج شهودی بیشتر نزدیک است تا جسمانی) سابقهی استفاده از مواد سکرآور برای کشف و شهود عوالم بالا به پیش از دین زرتشت برمیگردد (ادیان شمنی) و پس از آن نیز ادامه دارد (اسماعیلیه و حشاشین).
-
- ۳ بررسی تطبیقی موارد مشابه عشق نامادری به ناپسری در اساطیر و ادبیات ملل
داستانهای «سیاوش و سودابه»، «یوسف و زلیخا» و «هیپولیت و فدرا» در میان ملل جهان شهرت ویژهای دارند. طرح اصلی اغلب این داستانها چنین است که همسر پادشاه یا بزرگی، عاشق ناپسری یا پسرخواندهی خود شده و عشق و تمایلات خویش را بدو ابراز می کند امّا پسر به سبب پاکدامنی و وفاداری به پدر یا پدرخواندهی خویش به خواهشهای نامادری هوسباز پاسخ نمیدهد. زن نیز با توطئهچینی و نیرنگ در پی انتقام برمیآید و پدر را میفریبد تا مجازات و آزارهای سختی را بر پسر خود روا دارد. درمقالهی حاضر نخست موارد گوناگون عشق میان نامادری و ناپسری در روایات اساطیری، ادبی و تاریخی ملل مختلف به کوتاهی نقل و سپس به مقایسهی آنها با یکدیگر پرداخته شده است و پرداختن به دلیل یا دلایل اساسی طرح گستردهی اینچنین داستانهایی در میان ملل مختلف، از مباحث دیگر این پژوهش است.
هرچند در بیشتر داستانهای مشهور به عشق نامادری و ناپسری، این نامادریست که عشق خود را به ناپسری ابراز میدارد و ناپسری از پاسخ گفتن به تمایلات نفسانی وی و خیانت به پدر سرباز زده و به دنبال انتقامجویی نامادری، متحمل تهمتها و مجازاتهایی که سزاوار آن نیست میگردد. امّا مواردی هم وجود دارد که در آنها پسر با نامادری همداستان میشود و یا عشق از طرف پسر به نامادری ابراز میگردد و در بیشتر موارد با پاسخ مثبت از سوی نامادری روبهرو میشود. در این جا ابتدا روایتها به دودستهی نامادری عاشق و ناپسری عاشق تقسیم شده است. دستهی نخست به دلیل فراوانی، روایتها از لحاظ جغرافیایی به زیرشاخههای ۱٫ ایرانی، ۲٫ هندی، ۳٫ هلنی، ۴٫ لاتینی ۵٫ شمال اروپا و سلتیک، ۶٫ اسلاوی ۷٫ بینالنهرینی- مصری ۸٫٫ چینی، تقسیم شدهاند. همچنین روایتهای دستهی دوم (ناپسری عاشق) به دو زیر شاخهی نامادری همداستان و نامادری پاکدامن تقسیمبندی و آنگاه در یک بخش مستقل عناصر مشترک موجود در آنها استخراج و با یکدیگر مقایسه شدهاند. در ادامه به احتمال اقتباس برخی از این روایتها از یکدیگر و انگیزهی نهفته در این طرح داستانی و نظریههایی که دربارهی این داستانها ارائه گردیده، پرداخته شده است.
- ۳٫ ۱ نامادری عاشق و ناپسری درستکار