از نظر «لوین» بیگانگی اجتماعی حالتی است که فرد خود را بهعنوان بخشی از روند سیاسی و اجتماعی جامعه بهشمار نمیآورد و کنش خود را در تعیین مسیر وقایع، بیتأثیر تلقی میکند (وطنی، ۱۳۸۷: ۹۰).
۲ـ۱ـ۱ـ۱ـ دیدگاه ساختی ـ کارکردی
در این دیدگاه بر ضرورتهای کارکردی و نیازهای یک نظام اجتماعی تأکید می شود. نظام اجتماعی گرایش به انجام وظایفی برای بقای نظام دارد که ساختهای اجتماعی وظیفه پاسخ دادن به این نیازها را دارند. پارسونز حیات اجتماعی را نوع خاصی از یک موجود زنده میداند. فکر زندگی اجتماعی به مثابه یک نظام (شبکه ای از اجزای مختلف) بخش ساختاری نظریه وی و تشبیه به یک نظام زیستشناختی، بخش کارکردگرا را تبیین می کند. از اینرو کارکردگرایی ساختاری عنوانی است که پارسونز بهکار خود میدهد.
یک نظام اجتماعی کنش، مانند بدن انسان نیازهایی دارد که باید ارضا شوند تا آن نظام برقرار بماند و اجزایی دارد که برای رفع آن نیازها عمل می کنند. همه نظامهای زنده گرایش به تعادل یا نوعی رابطه پایدار متوازن میان اجزای گوناگون و حفظ خود جدا از نظامهای دیگر دارند. تأکید پارسونز همواره بر ثبات و نظم است و درحقیقت نظریه اجتماعی کوششی است برای پاسخ به این سؤال که «نظم اجتماعی چگونه امکانپذیر است (روشه، ۱۳۷۶: ۲۰).
بوردیو؛ روش بوردیو، توجه کردن به زندگی روزمره است اما نه به شیوهای که اتنومتدولوژیستها و پدیدارشناسان انجام میدهند، بلکه توجه کردن به شرایط مادی و اجتماعی بر ساخته شدن ادراکات و تجربههای فردی. و در این میان «اصل ناآگاهی» راهنمای پژوهش وی است. براساس این اصل «پدیده اجتماعی را باید نه در آگاهی و هوشیاری افراد، بلکه در نظام روابط عینیای که در آن قرار گرفتهاند جستحو کرد» (فاضلی، ۱۳۸۲: ۳۶).
نظریه بوردیو از لحاظ ابداع انواع مفاهیم برجستگی خاصی دارد. بوردیو با تلفیقی که از نظریات انجام داد شبکهای از مفاهیم اصلی را بهکار میبرد. در این بخش از بررسی دیدگاه بوردیو به تعریف این مفاهیم و ارتباط آنها در چارچوب نظری بوردیو و همچنین خود این مفاهیم با یکدیگر میپردازیم. این مفاهیم شامل سرمایه در انواع ذکر شده زمینه، منش، عملکرد خواهد بود.
سرمایه: عمدهترین میراث اندیشه بوردیو برای جامعهشناسی مصرف و تحلیل سبک زندگی تحلیل انواع سرمایه برای تبیین الگوهای مصرف است (فاضلی، ۱۳۸۲: ۱۰۰). جایگاههای عوامل گوناگون درون یک زمینه را مقدار و اهمیت نسبی سرمایهای که این عوامل دارند تعیین میکند. این سرمایه است که به یک فرد اجازه میدهد تا سرنوشت خود و دیگران را تحت نظارت گیرد.
بوردیو معمولاً از ۴ نوع سرمایه سخن میگوید (ریتزر، ۱۳۷۴: ۷۲۵) هریک از انواع سرمایهها بهنوعی در ایجاد، تقویت یا تغییر دادن سبک زندگی مؤثرند (فاضلی، ۱۳۸۲: ۱۰۰). سرمایه اقتصادی شامل درآمد و بقیه انواع منابع مالی است که در قالب مالکیت جلوه نهادی پیدا میکند. سرمایه فرهنگی دربرگیرنده تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته میشود. بوردیو تحصیلات را نمودی از سرمایه فرهنگی میدانست. لیکن گرایش به اشیا فرهنگی و جمع شدن محصولات فرهنگی در نزد فرد را سرمایه فرهنگی میخواند. سرمایه فرهنگی دربرگیرنده تمایلات پایدار فردی است که در خلال اجتماعی شدن در وی انباشته میشود (همان: ۱۰۰). سرمایه نمادین جزیی از سرمایه فرهنگی است و بهمعنای توانایی مشروعیت دادن، تعریف کردن، ارزشگذاری یا سبک ساختن است. سرمایه اجتماعی نیز شامل همه منابع واقعی و بالقوهای است که در اثر عضویت در شبکه اجتماعی کنشگران یا سازمانها بهدست آید (ریتزر، ۱۳۸۲: ۷۲۵).
در میان انواع سرمایه، سرمایه فرهنگی نقش بسیار مهمی در اندیشه بوردیو ایفا میکند جامعهشناسی مصرف و تحلیل وی درباره سبک زندگی بر همین نوع سرمایه متکی است. منش، به ساختارهای ذهنی یا شناختی اطلاق میشود که انسانها از طریق آنها با جهان اجتماعی برخورد میکنند. انسانها مجهز به یک رشته طرحهای ملکه ذهن شدهاند که با آنها جهان اجتماعیشان را ادراک، فهم، ارزیابی و ارزشگذاری میکنند (ریتزر، ۱۳۸۲: ۷۲۱). در مجموع میتوان اینگونه گفت که از نظر بوردیو، این عملکرد است که ساختمان ذهنی و جهان اجتماعی را به هم پیوند میدهد از یک سوی، از طریق عملکرد، ساختمان ذهنی ساخته میشود و از سوی دیگر، در نتیجه عملکرد است که جهان اجتماعی آفریده میشود. درحالیکه عملکرد گرایش به شکل بخشیدن ساختمان ذهنی دارد، ساختمان ذهنی نیز در جهت این عمل میکند که عملکرد را ایجاد کرده و آن را وحدت بخشد (ریترز، ۱۳۷۴: ۷۲۲). بوردیو نظریهای منسجم درباره شکلگیری سبکهای زندگی ارائه کرده است. مطابق مدلی که وی ارائه میکند شرایط عینی زندگی و موقعیت فرد در ساختار اجتماعی به تولید منش خاص منجر میشود. منش مولد دو دسته نظام است: نظامی برای طبقهبندی اعمال و نظامی برای ادراکات و شناختها (قریحهها) نتیجه نهایی تعامل دو نظام، سبک زندگی است. سبک زندگی همان اعمال و کارهایی است که به شیوهای خاص طبقهبندی شده و حاصل ادراکات خاصی هستند. سبک زندگی حاصل ترجیحات افراد است که بهصورت عمل درآمده و قابل مشاهده هستند (فاضلی، ۱۳۸۵: ۴۵).
۲ـ۱ـ۱ـ۲ـ نظریه کارل مارکس
مارکس رهیافتی کلگرا و سیستماتیک داشته و همچون دورکیم درپی تبیین پدیدههای اجتماعی از طریق مراجعه به سایر واقعیتهای اجتماعی بود. به اعتقاد مارکس دگرگونی نظامهای اجتماعی را نمیتوان برحسب عوامل غیراجتماعی همچون جغرافیا یا آب و هوا تبیین کرد، زیرا این عوامل در برابر دگرگونیهای تاریخی عمده نسبتاً ثابت باقی میمانند. یک چنین دگرگونی را با ارجاع به پیدایش افکار تازه ـ نظری که کنت و هگل داشتند ـ نیز نمیتوان تبیین کرد. مارکسِ ماتریالیست معتقد بود که تکوین و پذیرش افکار بستگی به چیزی دارد که خود از جنس اندیشه نیست. افکار، محرک نخستین نیستند؛ بلکه واکنش مستقیم یا تصعید یافته و والاسازی شده منافع مادیاند که انسانها را به معامله با دیگران وامیدارند. مارکس رهیافت کلگرای خود را از هگل و یا شاید از منتسکیو گرفته باشد. رهیافتی که جامعه را از نظر ساختاری، یک کل متقابلاً وابسته میانگارد. برابر با این رهیافت هر جنبهای از این کل، از قوانین حقوقی و نظامهای آموزشی گرفته تا دین و هنر را نمیتوان جداگانه و بدون توجه به جنبههای دیگر درک کرد. وانگهی، جوامع نه تنها کلهای ساختارمندند، بلکه جامعیتهای تحول یابنده نیز هستند. سهم عمده مارکس در بررسیهای اجتماعی این است که در این زمینه توانسته است متغیر مستقلی را بازشناسد که در نظام نظری دیگر فلاسفه چندان نقشی نداشت و آن همان شیوه تولید اقتصادی است.
به نظر مارکس گرچه پدیدههای تاریخی نتیجه تأثیر و تأثر عوامل گوناگونند، اما در تحلیل نهایی، همه این عوامل به جز عامل اقتصادی، متغیرهای وابستهاند. کل روابط تولیدی، یعنی آن روابطی که انسانها ضمن کاربرد مواد خام و فنون موجود برای دستیابی به اهداف تولیدیشان با یکدیگر برقرار میسازند، همان بنیادهای واقعیاند که رو ساختار فرهنگی کل جامعه بر روی آنها ساخته میشود. منظور مارکس از روابط تولیدی تنها تکنولوژی نیست، زیرا به نظر او گرچه تکنولوژی نقش مهمی دارد؛ اما روابط اجتماعیای که مردم از طریق اشتراک در زندگی اقتصادی انسانها با یکدیگر برقرار میسازند؛ اهمیت درجه یکم دارند. شیوه تولید اقتصادی که در روابط میان انسانها خود را نشان میدهد مستقل از هر فرد خاصی است و تابع ارادهها و مقصودهای فردی نیست.
مارکس پس از مرحله آغازین کمونیسم ابتدایی، چهار شیوه تولید عمده: آسیایی، باستانی، فئودالی و بورژوایی که هریک پیاپی صورت تاریخی یافتهاند را درنظر گرفته بود. هریک از این شیوههای تولید از رهگذر تناقضها و تنازعهای پرورده در دل نظام پیشین پدید میآیند. تنازعهای طبقاتی ویژه هر تولید خاص، به پیدایش طبقاتی میانجامند که دیگر نمیتوانند در چهارچوب نظم موجود منافعشان را تأمین کنند؛ در این ضمن، رشد نیروهای تولیدی به آخرین حدود روابط تولیدی موجود میرسد. هرگاه که چنین لحظهای فرا رسیده باشد، طبقات جدیدی که باز نماینده اصل تولیدی نوینیاند و در زهدان سامان موجود پرورانده شدهاند، شرایط مادی موردنیاز برای پیشرفت آینده را میآفرینند. به هر روی روابط تولیدی بورژوایی، فرجامین صورت تنازع در فرا گرد اجتماعی تولید است. هرگاه که این آخرین نوع روابط تولید متنازع از سوی پرولتاریای پیروز برانداخته شود، ماقبل تاریخ جامعه بشری به پایان خواهد رسید و اصل دیالکتیکی که بر تکامل پیشین بشر حاکم بود، دیگر از عملکرد باز خواهد ایستاد و در روابط انسانها، هماهنگی جانشین ستیزه اجتماعی خواهد شد.
مارکس معتقد به تضاد دیالکتیک ـ تحقق نتایج ناخواسته یا متضاد از کنشها ـ نیروهای تولید در درون هریک از شیوههای تولید است. بر اثر تضادها و تنشهای موجود در چهارچوب ساختار رایج اجتماعی، روابط اجتماعی تازهای تحول مییابند و این روابط به نوبه خود به تضادهای موجود دامن میزنند. از نظر او این جامعه است که به انسانها شکل میبخشد. نکته بنیادی در نظرهای مارکس این است که انسانها در جامعه زاده میشوند و جامعه روابط مالکیت را پیش از زاده شدن آنها تعیین میکند. این روابط مالکیت به نوبه خود به پیدایش طبقات گوناگون اجتماعی می انجامد. همچنان که انسان نمیتواند خود پدر خویش را برگزیند؛ در گزینش طبقهاش نیز اختیاری ندارد (تحرک اجتماعی گرچه از سوی مارکس باز شناخته شده بود، اما بر تحلیل او نقش چندانی را بازی نمیکند) همین که یک انسان بر حسب تولدش به طبقه ویژهای باز بسته میشود و به محض آنکه او یک ارباب فئودال یا سرف، یک کارگر صنعتی یا سرمایهدار میگردد، شیوه رفتار ویژهای نیز به او اختصاص داده میشود. همین نقش طبقاتی ماهیت انسان را به گونه مؤثری مشخص میسازد.
۲ـ۱ـ۱ـ۳ـ نظریه طبقاتی مارکس
مارکس بر این نظر است که تاریخ جوامعی که تاکنون موجود بودهاند تاریخ نبردهای طبقاتی است بنابراین نظر، جامعه بشری همین که از حالت ابتدایی و به نسبت تمایز یافتهاش بیرون آمد پیوسته منقسم به طبقاتی بوده است که در تعقیب منافع طبقاتیشان با یکدیگر برخورد داشتهاند. به نظر مارکس منافع طبقاتی و برخورد قدرتی که همین منافع بهدنبال میآورند، تعیین کننده اصلی فراگرد اجتماعی و تاریخیاند. در جامعهشناسی مارکس منافع طبقاتی بدون سابقه پدید نمیآیند. مردمی که پایگاههای اجتماعی ویژهای دارند وقتی که در معرض مقتضیات اجتماعی ویژهای قرار میگیرند، منافع طبقاتی خاصی پیدا میکنند. به اعتقاد مارکس منافع طبقاتی از منافع فردی تفاوت بنیادی دارند و نمیتوانند از منافع فردی برخیزند. منافع اقتصادی بالقوه اعضای یک قشر خاص، از جایگاه آن قشر در درون ساختارهای اجتماعی ویژه و روابط تولیدی سرچشمه میگیرند.
به نظر مارکس مبنایی که نظامهای قشربندی اجتماعی بر آن استوارند همان رابطه مجموعهای از انسانها با ابزار تولید است. طبقات جدید عبارتند از «مالکان قدرت کار، مالکان سرمایه و مالکان زمین که منبع درآمدشان بهترتیب عبارتند از دستمزد، سود و اجاره زمین.» طبقه مجموعهای از اشخاصی است که در سازمان تولید کارکرد یکسانی انجام میدهند. اما پیدایش یک طبقه خودآگاه و متمایز از مجموعه افراد سهیم در یک سرنوشت مشترک به شبکهای از ارتباطات، تمرکز تودههای مردم، دشمن مشترک و نوعی سازماندهی نیاز دارد. از نظر مارکس دولت صورتی است که افراد طبقه حاکم در قالب آن منافع مشترکشان را بیان میدارند. افکار طبقه حاکم، همان افکار حاکم بر جامعهاند. پس قدرت سیاسی و ایدئولوژی برای سرمایهداران همان کارهایی را انجام میدهند که آگاهی طبقاتی برای طبقه کارگر اما این قرینه تنها جنبه ظاهری دارد. به نظر مارکس عرصه اقتصادی همیشه قلمرو تعیین کننده و سرنوشتساز است که در آن بورژوازی همیشه قربانی همان رقابتی میشود که در ذات شیوه سرمایهداری نهفته است. از خود بیگانگی به وضعی اطلاق میشود که در آن انسانها تحت چیرگی نیروهای خود آفریدهشان قرار میگیرند و این نیروها بهعنوان قدرتهای بیگانه در برابرشان میایستند (وثوقی، ۱۳۷۸: ۱۶۳).
بهعقیده مارکس همه نهادهای عمده جامعه سرمایهداری از دین و دولت گرفته تا اقتصاد سیاسی، دچار از خودبیگانگیاند وانگهی این جنبههای گوناگون از خود بیگانگی وابسته به یکدیگرند. به نظر مارکس ازخود بیگانگی در محل کار از همه بیشتر اهمیت دارد. زیرا انسان به عقیده او گذشته از هر چیز دیگر یک انسان سازنده است. برخلاف صورتهای دیگر از خود بیگانگی، از خود بیگانگی اقتصادی نه تنها بر اذهان انسانها بلکه در فعالیتهای روزانهشان نیز رخ می کند. از خود بیگانگی مذهبی تنها در عرصه آگاهی و در زندگی درونی انسان رخ میدهد، اما از خود بیگانگی اقتصادی به زندگی واقعی باز بسته است و از همین روی بر هر دو جنبه مادی و معنوی زندگی تأثیر میگذارد. از خود بیگانگی در قلمرو کار چهار جنبه دارد: انسان از محصولی که تولید میکند، از فراگرد تولید، از خودش و سرانجام از اجتماع همگنانش، بیگانه میشود (وثوقی، ۱۳۷۸: ۱۶۵).
۲ـ۱ـ۱ـ۴ـ نظریه سومبارت
طبق این نظریه از آنجا که تعارض شدید طبقاتی و فاصله عظیم بین روستائیان و شهریان موجب پرهزینه بودن تحرک اجتماعی در جامعه میگردد از افراد برای ارتقای اجتماعی بهصورت دستهجمعی رغبت بیشتری خواهند داشت (قومگرایی) و دستهجمعی عمل خواهند نمود به نظر سومبارت بهدلیل فاصله عمیق شهر و روستا و ساکنان شهر و ساکنان روستا؛ روستائیان سعی مینمایند با بهره گرفتن از نهادهای موجود در روستا دست به اقدامات مشارکتی بزنند تا زمینه توسعه را فراهم نمایند (کلانتری، ۱۳۷۲: ۳۴).
۲ـ۱ـ۱ـ۵ـ نظریه راجرز
راجرز که از سرآمدان مکتب نوسازی است عنصر آگاهی و آموزش اجتماعی را از مهمترین ارکان تغییر و تحول اجتماعی میداند و فقدان آن را یکی از موانع اجتماعی نوسازی تلقی می کند. به اعتقاد راجرز در جریان دگرگونی و توسعه روستاها شناخت و آگاهی از خصوصیات فرهنگی دهقانان از اهمیت بهسزایی برخوردار است.
بهعقیده راجرز دهقانان معمولاً در عکسالعمل نسبت به ایدههای تازه فاقد نوآوری میباشند آنها اغلب اعمالی را که توسط اجدادشان رعایت میشده است دنبال میکنند «که این نظریه نیز با آگاهی قبلی و شناخت نسبت به یک عمل و رفتار برای مشارکت در آن و یا عدم مشارکت تأکید دارد» (روکس برو، ۱۳۷۰: ۱۵۵؛ به نقل از نوروزی، ۱۳۸۸: ۲۵۴).
۲ـ۱ـ۱ـ۶ـ مفهومشناسی کنش ارتباطی
هابرماس در کتاب «نظریه کنش ارتباطی» در تبیین کنش ارتباطی مینویسد:
«در مقابل اینها (کنش راهبردی و ابزاری) من از کنش ارتباطی سخن میگویم؛ آنجا که کنشهای کارگزاران نه از طریق محاسبات خودخواهانه موفقیت بلکه از طریق عمل حصول تفاهم هماهنگ میشود. در کنش ارتباطی مشارکتکنندگان در وهله اول بهسوی موفقیتهای فردی خود سمتگیری نمیکنند آنها هدفهای فردی خود را تحت شرایطی دنبال میکنند که بتوانند نقشههای کنش خود را بر مبنای تعاریف مشترک از وضعیت هماهنگ کنند.» در مورد مفهوم «حصول تفاهم» که مؤلفه کلیدی فهم کنش ارتباطی بهشمار میرود نیز باید توجه داشت که مراد از این اصطلاح، رسیدن به همفهمی دوطرفه در کنش ارتباطی بوده و بنا به گفته خود هابرماس مراد از آن فرایند رسیدن به توافق در میان فاعلان در مقام گوینده و عمل کننده میباشد (هابرماس، ۱۳۷۳: ۳۹).
مانهایم برخلاف مارکس، عامل تعیین کننده فکر را اقتصاد و حتی مشخصتر طبقه ندید بلکه مجموعه عوامل زیستی را دخیل دانست. از نظر او، مسائلی که پیش روی ذهن قرار میگیرند و راه حل هایی که به ذهن میرسند، بهصورت اجتماعی ساخته شدهاند؛ بدین ترتیب همه افکار و عقاید و ایدهها (حتی، حقایق)، «دیدگاهی» یا «پرسپکتیوی»اند و ناشی از یک وضعیت تاریخی و وابسته به یک محل و موقعیت در ساختار اجتماعی و فرایند تاریخی از آنجا که نظریات شلر از سویی بیشتر جنبه فلسفی داشت و دشوار فهمتر بود و از سوی دیگر، به زبان آلمانی منتشر میشد، نتوانست در کشورهای آنگلوساکسون بخت مناسبی برای رشد و توسعه پیدا کند. در طرف مقابل، افکار مانهایم که بیشتر جنبه اجتماعی و چپ داشت و به زبان انگلیسی هم منتشر میشد، توانست در کشورهای انگلیسی زبان نفوذ بیشتری پیدا کند و در این کشورها، جامعهشناسی معرفت، بیشتر از همه با نام مانهایم شناخته میشود. اگرچه مانهایم واضع اصطلاح جامعهشناسی معرفت نبود، شاید بیش از هر فرد دیگری تلاش کرد، تا این رشته را به دانشطلبان معرفی کند؛ لذا اکثراً او را بنیانگذار این رشته قلمداد میکنند. او جامعهشناسی معرفت را علمی تعریف میکند که رابطه میان معرفت و هستی را مورد بررسی قرار میدهد. این شاخه از دانش، بهعنوان یک پژوهش تاریخی ـ جامعهشناسانه، درپی یافتن قالبهایی است که این رابطه در سیر عقلانی بشر به خود گرفته است.
روستو تئوریهای خود را در سال ۱۹۶۰/ ۱۳۳۹ با انتشار کتاب مراحل توسعه اقتصادی ـ یک مانیفست غیرکمونیستی اعلام داشت. بررسی تئوری اجتماعی روستو میتواند بهخوبی ماهیت «دکترین کندی» و اهداف «انقلاب سفید» را روشن کند. دیدگاه روستو یک دیدگاه «تاریخگرایانه» است. او برای رشد جامعه بشری یک سیر تکاملی قائل است و ملاک این «تکامل» را سطح رشد تکنولوژی میداند. بهعبارت دیگر، روستو مانند بسیاری از نظریهپردازان غرب از منظر «غرب مرکزی» به جهان مینگرد. از این زاویه، روستو جامعه بشری را به «جامعه سنتی» و «جامعه صنعتی» تقسیم میکند. او معتقد است که جامعه پس از طی مرحله «سنتی» وارد مرحله «ماقبل طَیران» میشود. این مرحله در واقع یک دوران گذار از «کهنه» به «نو» است. در این مرحله برای ایجاد یک ساختار نوین صنعتی تدارک دیده میشود و لذا باید در رشتههای غیرصنعتی، بهویژه کشاورزی، تحولات انقلابی صورت گیرد. روستو معتقد است که این تحولات عمیق باید به دست یک دولت مرکزی نیرومند صورت گیرد و مهمترین این دگرگونیها «اصلاحات ارضی» است. در این مرحلهی «ماقبل طیران» یک گروه اجتماعی جدید (نخبگان) پدید میآید که دربرگیرندهی بازرگانان، روشنفکران و نظامیان است. این گروه اجتماعی جدید نیروی محرکه جامعه از «مرحله سنتی» به «مرحله صنعتی» است و میان آن با نیروهای «محافظهکار» و مدافعان «جامعه سنتی» تصادم رخ میدهد. به اعتقاد روستو این تعارض اگر کانالیزه نشود ممکن است به انقطاع «وراثت اجتماعی» بینجامد.
روستو نقش استعمار و نواستعمار غرب را در کشورهای تحت سلطه میستاید و معتقد است که «مدرنیزاسیون» دولتهای غربی جوامع عقبمانده را به مسیر گذار (مرحله ماقبل طَیران) وارد ساخت. پس از این اصلاحات، جامعه وارد «مرحله طَیران» (Take- off) میشود. در «مرحله طیران» حکومت در دست «نخبگان» است.
حکومتگران «سنتی» که عاجز از تطبیق خود با وضعیت «طیران» هستند، از قدرت کنار زده میشوند و بهعلاوه بر اثر «اصلاحات ارضی» یک قشر جدید دهقانی پدید میآید که به توسعه بازار یاری میرساند و «طیران» را سرعت میبخشد. عالیترین مرحله تکامل و در واقع «کمونیسم» روستو، که جامعه پس از «طیران» به آن خواهد رسید، «مرحله مصرف پایدار کالاها و خدمات» است که الگوی کامل آن جامعه ایالات متحده آمریکا میباشد!
۲ـ۱ـ۱ـ۷ـ نظریه ماکس وبر
الگوی طبقاتی وبر به مجموعهای محدود میشود که متشکل از چهار طبقه است: نخست بورژوازی به دو طبقه تقسیم میشود که یکی دارایی بسیار زیادی را کنترل میکند، یعنی سرمایهداران بزرگ و دیگری دارایی تولیدی تقریباً کمی را در اختیار دارد یعنی خرده بورژوازی. وبر تهیدستان را نیز به دو طبقه تقسیم کرد: یکی آنان که به جز نیروی کار ساده هیچ چیزی در اختیار ندارند و دیگر آنها که مهارتهای باارزشی در مقام متخصصها و تکنسینها و کارمندان اداری یا یقه سفیدها برای فروش در بازار دارند. بنابراین بین بورژوازی بزرگ و توده پرولتارها دو طبقه متوسط نیز وجود دارد: مالکان کوچک و مستقل کارگاهها و مزارع و شرکتها و طبقه حقوقبگیری که معمولاً کارهای یدی انجام نمیدهد و از آموزشها و مهارتهایی برخوردار است. بحث از طبقه متوسط شاید مهمترین مسأله در مناقشه بر سر ماهیت طبقات در جوامع جدید باشد. اگر فقط یک تفاوت بنیادی بین مارکس وبر در مورد موضوع ساختار طبقاتی وجود داشته باشد، تفاوت آرای آنها درباره طبقه متوسط است خاصه بخش حقوقبگیر غیریدی. البته هردو متفکر بهطورکلی نسبت به سرنوشت قسمت خرده بورژوازی طبقه متوسط توافق نظر داشتند. از نظر مارکس خرده بورژوازی گروهی است که بهتدریج در فرایند تجمع فزاینده دارایی مولد در دست سرمایهداران بزرگ از بین نمیرود. وبر نیز تأکید میکند احتمال اینکه افراد بتوانند مالک کسب و کار کوچکی شوند بهطور فزایندهای امکانناپذیر شده است. اما مارکس وبر در مورد طبقه حقوقبگیر صاحب مهارت عقایدی کاملاً متمایز داشتند. مارکس اگرچه از وجود چنین طبقهای آگاه بود اما در دوران او این طبقه چندان گسترش پیدا نکرده بود. او ضمن آنکه به نقش منفی این طبقه در مبارزات طبقه کارگر اشاره کرده بود اما ظاهراً معتقد نبود که اینان طبقه مهمی باشند و در تحول نهایی جامعه به سمت سوسیالیسم تأثیرگذار شوند.
۲ـ۱ـ۱ـ۸ـ نظریات مشارکت[۱] و توسعه
کلمه مشارکت معادل لاتین آن participation است و در همه ادیان بر اهمیت مشارکت تأکید فراوان شده است اصل مشارکت در برنامهریزی توسعه همزمان با تکامل و اصلاح نگرش به مفهوم توسعه جایگاه بیشتری یافته است. بهعبارت دیگر، تأکید بر اصل مشارکت در برنامهریزی از این جهت است که توسعه بیش از همه به انگیزش و یادگیری نیازمند است و در بهبود و کفایت مستمر توانائیهای درونی تجلی مییابد (رضوانی، ۱۳۸۳: ۲۱۴) و با وجود قدمت آن در میان جوامع مختلف این واژه از اواخر دهه ۱۹۵۰ به وجود آمده و مدتها طول کشید تا وارد عرصه روستایی شود.
مسأله مشارکت روستائیان در برنامههای توسعه روستایی موضوعی است که نقطه آغاز آن به دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ برمیگردد. رشد و گسترش راهبردهای توسعه مبتنی بر رشد اقتصادی و صنعتی شدن کشورهای مغرب زمین و اتخاذ چنین استراتژی در بسیاری از کشورهای جهان سوم، موجب شد تا پیامدهای منفی مانند مهاجرت و جابهجایی شدید جمعیتی، افزایش شکاف بین مناطق شهری و روستایی و غیره حادث شود. در نتیجه بسیاری از کشورها و تئوریسینهای توسعه، در صدد برآمدند تا نسبت به رهیافتهای اتخاذ شده تجدیدنظر نمایند و تلاشهایی صورت گرفت تا کسانی که درنتیجه این فرایند توسعه و برنامهریزی (از بالا به پائین) ضروری شده بودند در جهت اراده ملی متشکل شدند. از اینرو موضوع مشارکت روستائیان و مکانیزمهای جلب و بهکارگیری آنها در برنامههای توسعه روستایی مورد توجه واقع گردید. و مفهوم جدیدی از توسعه با عنوان توسعه مشارکتی وارد ادبیات شد (عفتی، ۱۳۷۲: ۶۲).
مشارکت در واقع وسیلهای است تا مردم به کمک آن و بدون اتکای جدی بر نهادهای رسمی بتوانند بر مشکلات خود فایق آیند، یعنی خود اتکا شوند و نیازهای اساسی خود را رفع کنند. و در سالهای اخیر نظریهپردازان با آزمون نظریههای موجود، نظریه مشارکت را متحول کردند تا به نظریه شراکت رسیدند. و بر طبق آن دولت و مردم باید مانند دو شریک با منافع مشترک و حقوق و اختیارات مساوی در کنار یکدیگر در تمامی امور توسعه و اداره امور ملی و محلی فعالیت کنند. در نظریه شراکت بهجای اینکه دولت و مردم فراهم کننده یا تصمیم گیرنده باشند، هم دولت و هم مردم هردو کار را با هم انجام میدهند. دولت آنچه را که مردم نمیتوانند فراهم کنند یا در مورد آن تصمیم بگیرند، فراهم میکند یا تصمیم میگیرد، و همزمان مردم محلی در چارچوب تشکیلات اجتماعات محلی خود، هر آنچه را که میتوانند فراهم میکنند و در مورد هر آنچه میتوانند تصمیم میگیرند (رضوانی، ۱۳۸۳: ۲۱۵).
۲ـ۱ـ۱ـ۹ـ نظریات مربوط به توسعه پایدار
انسان برای برآورده ساختن نیازهای خود همواره با محیط طبیعی پیرامون خود در ارتباط بوده و از آن استفاده کرده است. با رشد دانش و فنآوریهای بشری، با شروع کشاورزی و اهلی کردن حیوانات انسان اثرگذاری متمایزی را نسبت به سایر جانداران در اکوسیستم کره زمین آغاز کرد. با رشد صنعت و شکوفایی آن که نهایتاً با عنوان انقلاب صنعتی از آن نام برده شده، انسان به دخل و تصرف در محیط طبیعی خود سرعت زیادی داد و در خیلی از مناطق دنیا محیط زیست را بهشدت تخریب کرد. رشد اقتصاد و تجمع سرمایه در دست گروههایی از انسانها و یا در دست مردمی در برخی از مناطق جغرافیایی دنیا نیز به اختلافات اقتصادی و اجتماعی بین مردم دامن زد. انسانها گاه از روی فقر و ناچاری و گاه از روی ثروت و امکانات زیاد و طلب سرمایه و ثروت و امکانات فزونتر به تخریب محیط دست زدهاند و هنوز دست میزنند. اگرچه رشد دانش و فنآوری و گسترش ارتباطات و روابط بین جوامع بشری خود از یکسو در تخریب محیط زیست اثر داشت، اما از دیگر سو اطلاعات و امکاناتی را برای بشر فراهم کرد تا بتواند جهت برخورد با تحولات جدید در زندگی و محیط خود اقداماتی را ساماندهی کند. دیدگاها و نظرات و اقداماتی که برای اصلاح روابط بین انسان و محیط به راه افتاد و دیدگاهها و جنبشهایی که برای اصلاح روابط اقتصادی و اجتماعی برای انسانها راه افتاد نیز خود در سایه همین پیشرفتها امکانپذیر گردید.
توسعه پایدار یا Sustainable Development در حقیقت ایجاد تعادل میان توسعه و محیط زیست است. در سال ۱۹۸۰ برای نخستین بار نام توسعه پایدار در گزارش سازمان جهانی حفاظت از منابع طبیعی (IUCN) آمد. این سازمان در گزارش خود با نام استراتژی حفظ منابع طبیعی این واژه را برای توصیف وضعیتی بهکار برد که توسعه نهتنها برای طبیعت مضر نیست، بلکه به یاری آن هم میآید. پایداری میتواند چهار جنبه داشته باشد: پایداری در منابع طبیعی، پایداری سیاسی، پایداری اجتماعی و پایداری اقتصادی.
ویژگیهای اصلی مدل درونی از توسعه روستایی به شرح زیر است:
ـ اصل کلیدی ـ منابع خاص منطقه (طبیعی، انسانی و فرهنگی) نگه داشتن کلید به توسعه پایدار آن؛ ـ نیروی پویا ـ ابتکار محلی و سرمایهگذاری؛ ـ عملکرد مناطق روستایی ـ اقتصاد خدمات متنوع؛ ـ مشکلات عمده توسعه روستایی ـ ظرفیت محدودی از مناطق و گروههای اجتماعی برای مشارکت در فعالیتهای اقتصادی و توسعه است.
یکی از مهمترین و مؤثرترین تعاریف در این زمینه از «استراتژی برای حیات پایدار» گرفته شده است (UNEPIWWF/IUCN). تعریف دیگری که از تلفیق نظریات و مکتوبات UNEP، اتحادیه بینالمللی برای حفظ طبیعت (IUCN) و WWF که برای توسعه پایدار آمده عبارت است از: «بهبود کیفیت زندگی در کنار حفظ ظرفیت حاصل اکوسیستمهای حمایت کننده».
و در تعریفی دیگر پایداری مربوط به جائیکه بتواند استانداردها و کیفیت زندگی را بهبود دهد و از منابع موجود در محل زندگی به طوری استفاده شود که کودکان و نسلهای بعدی نیز بتوانند استفاده نمایند و سلامت و تعلیم و تربیت فرزندان و آیندگان نیز تأمین شود (www.ifad.org).
«توسعه پایدار، مدیریت و حفاظت از منابع طبیعی پایه و جهت تغییر تکنولوژیکی و نهادی در چنین شیوهای است که برای اطمینان از دستیابی و رضایت مستمر از نیازهای بشر برای نسلهای حال و آینده چنین توسعه پایدار در بخش کشاورزی، جنگلداری و شیلات بخش حفظ منابع ژنتیکی زمین، آب، گیاه و حیوانات، محیط زیست غیر اهانتآمیز، از نظر فنی مناسب، از لحاظ اقتصادی قابل دوام و اجتماعی قابل قبول است» (FAO, 2008).
توسعه پایدار روستایی فرآیندی است که ارتقاء همهجانبه حیات روستایی را از طریق زمینهسازی و ترغیب فعالیتهای همساز با قابلیتها و تنگناهای محیطی (به مفهوم عام آن) مورد تأکید قرار میدهد. در همین رابطه، مهمترین هدف توسعه پایدار روستایی عبارت خواهد بود از قابل زیست کردن عرصههای زندگی برای نسلهای فعلی و آینده با تأکید خاص بر بهبود و توسعه مداوم روابط انسانی ـ محیطی. اگر چنین برداشتی را بپذیریم، آنگاه نه باید و نه میتوان توسعه روستایی را در افزایشهای کمی درآمد، تولید و یا برخورداری از واحدهای خدماتی خلاصه نمود. توسعه پایدار روستایی جنبههای گوناگونی چون ساختار و روابط محیطی ـ اکولوژیک، ساختار و روابط کالبدی ـ فضایی، ساختار و روابط اجتماعی فرهنگی و ساختار و روابط اقتصادی را شامل میشود ولی زمینهسازیهای ساختاری نظیر سیاستگذاریها، برنامهریزیها، تخصیص اعتبارات و مانند آن میتواند به کارکرد صحیح این فرایند بیانجامد (جزوه کلاسی عزیزپور، ۱۳۹۰).
توسعهای که در مناطق روستایی بیشتر موردنظر بوده و لازم است تا برنامهریزان روستایی مدنظر داشته باشند بهشرح زیر است:
۱ـ توسعه باید تغییری در جهت بهبود شرایط زندگی برای اکثریت مردم باشد.
۲ـ مردمی که از توسعه سود میبرند باید بیشتر از مردمی باشند که از آن متضرر میشوند.
۳ـ توسعه باید دستکم مردم را نسبت به تأمین حداقل نیازهای زندگیشان یا نیازهای ضروری زندگیشان مطمئن سازد.
۴ـ توسعه باید باعث تشویق خوداتکایی شود.
۵ـ توسعه باید بهبود طولانی و مستمر را به ارمغان آورد.
۶ـ توسعه باید با نیازهای مردم هماهنگی و مطابقت داشته باشد.
۷ـ توسعه نباید باعث تخریب محیط زیست طبیعی باشد.
پروتئین های مرتبط با بیماریزایی یا PRPs، پروتئینهایی هستند که توسط گیاه در مقابل عامل بیماریزا تولید گردیده و در فعال شدن سیستم دفاعی گیاه فعال نقش تعیین کننده ای دارند و میتوانند توسعه و گسترش پاتوژن در داخل گیاه را محدود کنند (Liu and Ekramoddoullah, 2006; Datta and Muthukrishnan, 1999). در بین این پروتئینها میتوان به پراکسیدازها (خانواده PR-9) اشاره کرد. در مطالعهایکه توسط هندسون و هوول (Hanson and Howell, 2004) نشان داده شد که جدایههای T. viride موثر در بیوکنترل قارچ R. solani ترکیبات مرتبط با دفاع از جمله فیتوالکسینها (ترپنوئیدها) و آنزیم پراکسیداز در گیاه پنبه تولید می کنند. در این بررسی الیسیتورهای پروتئینی با وزن مولکولی ۱۸ کیلو دالتون را از ترشحات خارج سلولی تریکودرما جداسازی و شناسایی کردند که باعث القاء مقاومت در گیاه شد. (۲۰۰۵) پروتئین sm1 بهعنوان الیسیتوری از T. virens شناسایی و معرفی گردیده که در القای بیان ژنهای مرتبط با دفاع به صورت موضعی و سیستمیک در گیاه پنبه نقش دارد (Djonovic and Kenerly, 2005). تنگ و همکاران ۲۰۰۸) (Tseng et al., پروتئینهای ترشح شده از قارچ T. harzianum را در مدل شبیه سازی شده، از تداخل گیاه - تریکودرما - رایزوکتونیا بدست آوردند. این ترکیبات شامل آنزیم های کیتیناز، سلولاز، زایلناز، بتا ۱و۳ گلوکاناز، بتا ۱و ۶ گلوکاناز، ماناز و پروتئاز بودند.
۲-۲-۹-۴- ۱-۳ - القای مقاومت از طریق فعال کردن آنزیم پراکسیداز
پراکسیدازها اثر مستقیم در مقاومت داشته و از طریق تولید رادیکال آزاد و پراکسیدهیدروژن، که برای بعضی بیمارگرها سمی هستند، منجر به دفاع در برابر بیمارگرها میشوند. دخالت آنزیم پراکسیداز در واکنشهای دفاعی و اثر بازدارندگی آن از رشد عوامل بیماریزا اولین بار در سالهای ۶۹-۱۹۶۸ اثبات گردید (Liu and Ekramoddoullah, 2006; Peng and Kuc, 1992; Yedidia et al., 1999). تحقیقات نشان داده است که اکسیداسیون ترکیبات فنلی از قبیل Catechin بهوسیله آنزیم پراکسیداز ممکن است فاکتور محدود کننده رشد عوامل بیماریزای باکتریایی در گیاهان پنبه مقاوم به بلایت باکتریایی باشد (Vidhyasekaran, 2002).
هوول و پوخبار (Howell and Puckhabar, 2005) در تحقیقی نشان دادند که استرینی از T. virens بهعنوان عامل بیوکنترل موثر در کنترل بیماری مرگ گیاهچه پنبه، باعث القاء فیتوالکسینهای ترپنوئیدی در ریشه گیاه پنبه شده است. بهعبارت دیگر این استرین پروتئینهای الیسیتوری را تولید می کند که منجر به القاء فعالیت آنزیم پراکسیداز و تولید ترپنوئید می شود. تحقیقات بر روی مکانیسمهای بیوکنترلی قارچ T. virens در جلوگیری از بیماری مرگ گیاهچه با عامل R. solani نشان داد که مایکوپارازیتیسم و تولید آنتیبیوتیک در این کنترل مهم نمی باشد. در این بررسی تیمار بذر پنبه با قارچ T. virens باعث القاء آنزیم پراکسیداز و ترکیبات ترپنوئیدی (دزکسی همی گوسیپول و همی گوسیپول) میشده که از پیشروی قارچ بیماریزای R. solani جلوگیری می کنند.
آزاد دیسفانی و همکاران (۱۳۹۲) تغییرات فعالیت آنزیم پراکسیداز در ریشهچه پنبه را تحت تیمارهای قارچ رایزوکتونیا به تنهایی، قارچ تریکودرما به تنهایی، و مخلوط هر دو قارچ بررسی نمودند. ارزیابی فعالیت پراکسیداز نشان داد که این آنزیم در تمامی تیمارها نسبت به تیمار شاهد (بدون هر دو قارچ) افزایش یافته، اما میزان فعالیت این آنزیم از نظر آماری در تیمار هر دو قارچ (عامل بیولوژیک و عامل بیماریزا) به صورت توام از میزان بالاتر و پایدارتری برخوردار بوده و در نتیجه باعث القای مقاومت در گیاهچه پنبه می شود.
نتایج تحقیقات دیگران نیز نشان داده است به دنبال مایهکوبی بیمارگر در گیاهان میزبان، فعالیت پراکسیداز افزایش می یابد (Scott-Craig et al., 1995) و افزایش فعالیت این آنزیم نیز با مقاومت گیاهان در برابر بیماری در ارتباط می باشد (Hammerschmidt et al., 1982). Veech (1976) نیز گزارش کرده است که با نفوذ قارچ رایزوکتونیا به گیاه پنبه موادی ترشح می شود که منجر به افزایش فعالیت پراکسیداز می شود. Howell و همکاران (۲۰۰۰) نیز طی تحقیقاتی بیان داشتند که القاء مقاومت در گیاهچههای پنبه توسط T. virens علیه بیماری مرگ گیاهچه (R. solani)، در اثر افزایش فعالیت پراکسیداز و سنتز ترپنوئیدها در ریشه و در مواجه با عامل بیماریزا می باشد. مرتضی نیا و همکاران (۱۳۸۹) نیز در تحقیقاتی نشان دادند که القاء مقاومت در گیاهچههای خیار تیمار شده با T. harzianum Bi ، قبل و بعد از مایه زنی با Pythium aphanidermatum در ارتباط با حداکثر فعالیت آنزیم پراکسیداز است.
۲-۲-۹-۴- ۱-۴- القای مقاومت از طریق فعال کردن آنزیم بتا- ۱و۳ گلوکاناز و تولید فنل
از جمله ترکیبات دیگری که در واکنش دفاعی گیاه در مقابل بیمارگرها دخیل بوده و دارای اهمیت میباشند، ترکیبات فنلی هستند که اولین بار در سال ۱۹۲۹ فرضیه سنتز ترکیبات فنلی برای توجیه مقاومت گیاهان در برابر بیماریها پیشنهاد گردید. سپس محققان مختلف تغییر ترکیبات فنلی و نقش آنها در ایجاد مقاومت در گیاهان بیمار را مورد مطالعه قرار داده که نتایج آنها حاکی از تجمع مواد فنلی در ارتباط با واکنش مقاومت است. برخی از ترکیبات فنلی مثل اسید کلروژنیک و اسید کافئیک در تعداد زیادی از انواع گیاهان وجود داشته که در واکنش های دفاعی گیاه در برابر عوامل آسیب رسان دخالت می کنند. در ارتباط میزبان و عامل بیماریزا و مقایسه ارقام مقاوم و حساس، در بیشتر موارد سرعت تجمع ترکیبات فنلی بعد از ابتلا به بیماری در رقم مقاوم زیادتر از رقم حساس است و یک رابطه خطی مثبت بین مقدار ترکیبات فنلی و مقامت گیاه وجود دارد (Goodman et al., 1986).
همچنین مشخص گردید که آنزیم بتا ۱و۳ گلوکاناز نیز در القای مقاومت توسط تریکودرما در گیاهان نقش دارد.
آزاد دیسفانی و همکاران (۱۳۹۲) تغییرات فعالیت آنزیم بتا-۱و۳ گلوکاناز و میزان فنل کل عصاره ریشهچه پنبه را با بهره گرفتن از روشهای کالریمتری و دستگاه اسپکتروفتومتر بررسی نموده و نشان دادند که حداکثر میزان این ترکیبات در عصاره ریشهچه گیاهان تیمار شده با جدایههای تریکودرما به همراه قارچ رایزوکتونیا وجود دارد. ارزیابی فعالیت آنزیم بتا-۱و۳ گلوکاناز نیز نشان داد که قارچ تریکودرما و رایزوکتونیا هر کدام به تنهایی باعث افزایش فعالیت این آنزیم و در نتیجه القاء مقاومت در گیاهچه پنبه میشوند. اما تیمار تریکودرما بههمراه قارچ عامل بیماری نسبت به تیمار جدایه تریکودرما به تنهایی، تیمار عامل بیماری به تنهایی و نیز شاهد سالم، موجب افزایش بیشتر فعالیت آنزیم بتا ۱و۳ گلوکانازمیشود.
مطابق با نظرات Heil and Ploss (2006) آنزیم بتا-۱ و ۳ گلوکاناز پس از زخمی شدن گیاه و یا آلودگی بیولوژیک، تشکیل و فعالیتهای آن القاء می شود. طی تحقیقاتی دیگری نشان داده شد که فعالیت پراکسیدازها، بتا-۱و۳ گلوکانازها و کیتیازها در اثر استفاده از یک نوع رایزوکتونیای دو هستهای در گیاهچههای لوبیا افزایش یافته و این افزایش ارتباط نزدیکی با افزایش مقاومت به پوسیدگی ریشه ناشی از R. solani داشت (Xue et al., 1988).
فصل سوم
مواد و روش ها
۳-۱- مواد مورد نیاز
موادآزمایشی شامل قارچ عامل بیماری Verticilium dahliae ، گلخانه، گلدان، بذر پنبه، کیسههای پلاستیکی نمونه برداری، قیچی، لولههای آزمایش، ظروف پتری، محیط های کشت، مواد شیمیائی، اتوکلاو، هود استریل، میکروسکوپ و انکوباتور بوده که مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی مازندران تامین گردید.
۳-۲- روش تحقیق
۳-۲-۱- تهیه محیط های کشت مورد استفاده جهت جداسازی و رشد جدایه ها
۳-۲-۱-۱- محیط کشت آب آگار [۱۸](WA)
برای تهیه این محیط مقدار ۲۰ گرم پودر آگار را در ۱ لیتر آب مقطر حل کرده و محیط حاصل به مدت ۱۵ دقیقه در حرارت ۱۲۱ درجه سانتی گراد در اتوکلاو سترون گردید. از این محیط کشت برای تک ریسه کردن و خالص سازی جدایه های قارچ و همچنین نگهداری جدایه های خالص شده در لوله های آزمایشگاهی در محیط ۴ درجه سانتی گراد استفاده شد.
۳-۲-۱-۲- محیط کشت سیب زمینی، دگستروز آگار[۱۹](PDA)
از این محیط کشت جهت جداسازی، تعیین رنگ کلونی، میزان رشد پرگنه و بررسی ویژگیهای خصوصیات ظاهری جدایه های قارچ استفاده شد. برای این منظور از محیط کشت PDA به میزان ۳۹ گرم پودر آماده آنرا به یک لیتر آب مقطراضافه و محیط حاصل را حرارت داده تا کاملا حل گردد. سپس محیط فوق در دمای ۱۲۱ درجه سانتی گراد به مدت ۱۵ دقیقه در اتوکلاو سترون گردید.
۳-۳- نمونه برداری بوته های آلوده به قارچ Verticillum daheliae
به منظور جمع آوری بوته های آلوده پنبه در تیر ماه سال ۱۳۹۲ مزارع مختلف پنبه واقع در شهرستان گنبد کاووس مورد بازدید قرار گرفت. بوته های پنبه آلوده و مشکوک از ۵ مزرعه جمع آوری و به آزمایشگاه انتقال داده شد. نمونه ها تا زمان بررسی در دمای ۴درجه سانتی گراد نگهداری شدند.
۳-۴- جداسازی قارچ عامل بیماری
جهت جداسازی قارچ نمونههای انتقال داده شده به آزمایشگاه، ابتدا با آب شستشو شدند. سپس بخشهائی از طوقه و ریشه آلوده انتخاب و به قطعاتی به ابعاد ۱ × ۱ سانتیمتر جدا و با هیپوکلریت سدیم ۱۰ درصد تجارتی به مدت ۳۰-۶۰ ثانیه ضدعفونی سطحی شدند. قطعات ضدعفونی شده پس از ۳ بار شستشو با آب مقطر استریل، هر بار به مدت ۳ تا ۴ دقیقه و خشک کردن با کاغذ صافی استریل، در پتریهای حاوی محیط کشت PDA کشت و در دمای ۲۵ درجه سانتی گراد در شرایط تاریکی نگهداری شدند (Kim et al., 2001).
خالص سازی قارچ بهروش تک اسپور روی محیط کشت آب آگار انجام گرفت (Jones and Clifford, 1983).
۳-۵- آزمون بیماریزائی جدایهها
آزمون بیماریزائی جدایهها روی پنبه رقم ساحل (حساس به بیماری) تعیین و جدایههای با قدرت بیماریزائی بیشتر بهعنوان جدایههای برتر برای آزمونهای بعدی انتخاب شدند. در این رابطه تعداد ۱۰۰عدد بذر پنبه پس از ضد عفونی سطحی با هیپوکلریت سدیم، جوانه دار شده و جهت مایه زنی به مدت ۲ ساعت به در سوسپانسیون اسپور قارچ V. daheliae با غلظت مناسب (۱۰۶×۱ اسپوردر هر میلیلیتر) قرار گرفتند. بعد از حذف سوسپانسیون اضافی، بذور تلقیح شده در پتری دیش حاوی ۳ برگ کاغذ صافی استریل مرطوب قرار گرفتند. در این آزمایش در تیمار شاهد به جای سوسپانسیون اسپور، از آب مقطر استریل استفاده گردید. پتری دیش حاوی بذور تلقیح شده در کیسههای پلاستیکی نگهداری شدند. بعد از ظهور علائم بیماری روی گیاهچهها، درصد آلودگی[۲۰] با بهره گرفتن از فرمول ذیل تعیین شد (Schteinberg, 1997) :
DI=[(a-b)/a×۱۰۰]
DI= درصد آلودگی
a= تعداد کل بوته ها
b= تعداد بوته های سالم
۳-۶- جداسازی و شناسایی قارچ تریکودرما
جهت جداسازی قارچ تریکودرما، به صورت تصادفی و از اطراف ریشه بوته های پنبه تا عمق ۳۰ سانتی متری نمونه برداری شد (ظفری و همکاران، ۱۳۸۱). نمونه برداری از پنج نقطه مختلف از هر مزرعه انجام گرفته و در نهایت خاکهای هر مزرعه با هم مخلوط شدند. نمونه خاکهای هر مزرعه پس از انتقال به آزمایشگاه مرطوب گشته و به مدت یک هفته درون کیسههای پلاستیکی و در حرارت اتاق نگهداری شده تا قارچهای احتمالی موجود در آن ها فعال شوند.
سپس عمل رقیق سازی براساس روش وینفوندرا و همکاران (Wigenfundera et al., 1991) انجام گرفت. برای این منظور ، ۱۰ گرم از خاک هر مزرعه به ۹۰ میلی لیتر آب مقطر سترون شده، اضافه گردید و به مدت ۳۰ دقیقه روی دستگاه همزن قرار داده شد تا سوسپانسیون تقریبا یکنواختی بدست آمد. به این ترتیب رقت ۱-۱۰ از سوسپانسیون فوق به دست آمد. بعد ۱۰ میلیلیتر از این سوسپانسیونرا برداشته و به ۹۰ میلی لیتر آب مقطر سترون دیگر اضافه و مجددا حدود ۱۵ دقیقه روی دستگاه همزن قرار داده شد. به این ترتیب، رقت ۲- ۱۰ بهدست آمد. با ادامه این روش رقتهای ۳- ۱۰ و ۴- ۱۰از این محلول تهیه گردید. سپس یک میلی لیتر از هر رقت در پتریهای حاوی محیط کشت اختصاصی مکفادن و ساتون (RB-S-F) پخش شد (Davet and Rouxel, 2000)
KH2PO4 ۲۵/۰ گرم
سولفات منیزیوم ۱۲۵/۰گرم
پپتون ۲۵/۱ گرم
گلوکز ۵/۲ گرم
رز بنگال ۰۰۴/۰ گرم
سولفات استرپتومایسین ۰۰۷۵/۰ گرم
آگار ۵ گرم
فرمالدویید ۵۰ میکرولیتر
آب مقطر استریل ۲۵۰ میلی لیتر
ترکیبات فوق (غیر از فرمالدهید و سولفات استرپتومایسین) در دمای ۱۲۱ درجه سانتی گراد و فشار ۲/۱ اتمسفر بهمدت ۱۵ دقیقه استریل شدند. پس از سرد شدن (حدود ۴۰ درجه سانتی گراد) و قبل از تقسیم محیط کشت به ظروف پتری، فرمالدهید و سولفات استرپتومایسین به آن اضافه شدند. سپس محیط کشت فوق به ظروف پتری ۹ سانتیمتری انتقال داده شد. پس از سرد شدن، از هر رقت سوسپانسیون خاک، به میزان ۱ میلیلیتر روی محیط کشت هر ظرف پتری پخش گردید. برای هر رقت خاک سه تکرار در نظر گرفته شد. ظروف پتری به مدت ۹۶ ساعت در دمای ۲۵ درجه سانتی گراد و در تاریکی نگهداری شده تا رشد میسلیومها به خوبی انجام گیرد. بعد پتریها از انکوباتور خارج و در شرایط آزمایشگاه نگهداری شده تا کنیدیهای قارچ تریکودرما تشکیل شوند(Davet and Rouxel, 2000).
جدایههای به دست آمده از هر یک از نمونههای خاک، به ظروف پتری حاوی محیط کشت آب مقطر منتقل شدند. با گرفتن تک اسپور و انتقال به محیط کشت PDA عمل خالص خالص سازی انجام گرفت.
از نمونههای خاک به دست آمده، تعداد ۵ جدایه تریکودرما جداسازی گردید. برای شناسایی تریکودرما از کلید معتبر کلید معتبر کوبیسک و هارمن (Kubicek and Harman, 1998) استفاده گردید.
برای مطالعه میزان رشد جدایهها و همچنین بررسی مشخصات ماکروسکپی و میکروسکوپی آنها، یک اسپور جوانه زده از هر جدایه در مرکز پتری حاوی محیط کشت مالت آگار ۲% قرار داده شده و در دمای ۱± ۲۰ درجه سانتی گراد و در شرایط تاریکی برای ۲ روز نگهداری و سپس در فضای آزمایشگاه، در شرایط تناوب نوری در همین دما قرار گرفتند. میزان رشد در روزهای چهارم و هفتم در دو جهت عمود برهم اندازه گیری و میانگین قطر پرگنه برای هر جدایه محاسبه گردید.
مشخصات ماکروسکپی پرگنهها شامل رنگ کلنی، خوابیده یا کرکی بودن، نحوه کنیدیوم زایی (به صورت جوش و دسته ای یا به صورت پراکنده) با کشت جدایهها روی محیط مالت آگار بررسی شد. همچنین در بررسی میکروسکپی، اندازه گیری طول و عرض کنیدی و فیالیدها و همچنیندیدن وضعیت وشکل کنیدیوفور، کنیدی و کلامیدوسپورها، اسلایدهایی با قرار دادن نمونه داخل یک قطره اسید لاکتیک ۲۵% روی لام تهیه و در زیر میکروسکوپ نوری مشاهده گردید.
۳-۷- بررسی تاثیر جدایههای تریکودرما روی قارچ عامل بیماری
برای این منظور در هر تشتک پتری ۹ سانتی متری حاوی محیط کشت PDA، بلوکی به قطر ۵ میلیمتر از کشت پنج روزه قارچ V. daheliae به فاصله یک سانتیمتر از لبه پتری قرار داده شد. پس از ۴ روز یک بلوک از قارچ آنتاگونیست به قطر ۵ میلیمتر از کشت پنج روزه هر کدام از جدایههای تریکودرما در طرف مقابل کشت قارچ عامل بیماری در پتری قرار داده شد. این آزمایش در قالب طرح کاملا تصادفی با سه تکرار انجام شد. پتریهای آزمایشی در انکوباتور در دمای ۲±۲۵ درجه سانتی گراد نگهداری شدند. پس از ۳ تا ۴ روز قطر کلنی در دو جهت عمود برهم اندازه گیری و میانگین قطر پرگنه برای هر جدایه محاسبه گردید. اندازه گیری و درصد بازدارندگی از رشد عامل بیماری با بهره گرفتن از فرمول ذیل محاسبه گردید (Pandyet al., 1982).
%GI = (dc- dt / dc) × ۱۰۰
GI بازدارندگی از رشد (میلیمتر)
Dc میانگین قطر رشد قارچ در تیمار شاهد (میلیمتر)
Dt میانگین قطر رشد قارچ در تیمار مورد بررسی (میلیمتر)
۳-۸- بررسی تاثیر ترکیبات گازی فرار کشت ۹۶ ساعته آنتاگونیستها روی رشد میسلیومی قارچ ورتیسلیوم
در این رابطه ابتدا یک حلقه پنج میلیمتری از کشت پنج روزه هریک از آنتاگونیستها بهتفکیک در وسط ظرف پتری حاوی محیط کشت PDA قرار داده شد. پس از ۹۶ ساعت رشد آنتاگونیستها درانکوباتور در دمای ۱±۲۵ درجه سانتی گراد، یک حلقه پنج روزه ورتیسلیوم در وسط ظرف پتری محتوی PDA قرار داده شد. سپس با احتیاط درشرایط استریل درب پتریهای حاوی آنتاگونیستها و ورتیسلیوم برداشته و پتری محتوی ورتیسلیوم به طور وارونه روی ظرف پتری محتوی قارچهای آنتاگونیست قرارداده شد. آنگاه لبه پتریها با پارافیلم به دقت مسدود گردید. درتیمار شاهد، پتری محتوی ورتیسلیوم روی پتری PDA بدون آنتاگونیست، قرار گرفت. این آزمایش در قالب طرح کاملا تصادفی با سه تکرار انجام گرفت. شعاع رشد پرگنه ورتیسلیوم پس از تکمیل رشد قارچ در پتری شاهد اندازه گیری گردید Kucuk and Kivanc, 2003) ).
شکل های ۱ و ۲ نتایج آزمون فرضیه اصلی (اجرای مدل ۱) به روش مدل سازی معادلات ساختاری را نشان می دهند. این شکل ها نمایانگر ضریب استاندارد ® و ضریب معناداری(T-value) ، رابطه علی پیشنهاد شده میان اعتیاد به کار و فرسودگی شغلی می باشد. شکل اول نیز R (ضریب استاندارد) ، ارزش t [۹۰] و شاخص های برازش مدل از قبیل کای دو ، RMSEA،GFI و… را نشان میدهد. همانطور که پیشتر ذکر شد، اگرمقدار کم ، نسبت به درجه آزادی(df) کوچکتر از ۳،RMSE [۹۱] کوچکتر از ۰٫۱۰ و نیز GFI[92] و AGFI[93] بزرگتر از ۹۰ % باشند، می توان نتیجه گرفت که مدل اجرا شده برازش مناسبی دارد. ضریب استاندارد رابطه موجود نیز در صورتی که ارزش t ، از ۲ بزرگتر یا از ۲- کوچکتر باشد، در سطح اطمینان ۹۹ درصد معنی دار خواهد بود.
همانطور که مشاهده می شود، اولاً با توجه به معنی دار بودن ارزش t ، فرضیه اول در سطح اطمینان ۹۹ درصد تأیید می شود. ثانیا اعتبار و برازندگی مناسب مدل تأیید می شود، چرا که مقدار کای دو، مقدار RMSEA و نسبت کای دو به درجه آزادی کم و مقدار GFI و AGFI نیز بالای ۹۰ درصد است. بنابراین فرض H0 تأیید نشده و فرض H1 یا همان فرضیه فرعی اول تحقیق تأیید می شود. لذا می توان بیان کرد که اعتیاد به کار در جامعه مورد نظر در سطح اطمینان ۹۹ درصد موجب فرسودگی شغلی می شود.
شکل ۴-۱: خروجی آزمون رابطه میان اعتیاد به کار و فرسودگی شغلی(حالت استاندارد)
شکل ۴-۲:خروجی آزمون رابطه میان اعتیاد به کار و فرسودگی شغلی(حالت معناداری)
فرضیه | متغییر مستقل | متغییر وابسته | R | T- Value | نتیجه |
اصلی | اعتیاد به کار | فرسودگی شغلی | ۹/۰ | ۴۳/۱۵ | تائید |
Chi-Square=113.73, df=8, P-value=0.00000, RMSEA=0.233 GFI = .87 AGFI = 0.65
جدول شماره ۴-۶: نتایج اجرای مدل ساختاری میان اعتیاد به کار و فرسودگی شغلی
با توجه به اینکه ارزش t بزرگتر از ۲ می باشد بنابراین ارزش t در سطح اطمینان ۹۹ % معنی دار می باشد.
۴-۲-۲- آزمون فرضیه های فرعی
۴-۲-۲-۱- فرضیه فرعی اول:
بین تمایل درونی به کار و فرسودگی شغلی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد.
جدول صفحه بعد نتایج آزمون همبستگی اسپیرمن میان تمایل درونی به کار و فرسودگی شغلی را نشان می دهد.
Correlations | ||||
burnout | drive | |||
Spearman’s rho | burnout | Correlation Coefficient | ۱٫۰۰۰ | .۲۷۱** |
جدول ۳-۲: محاسبه پایایی سؤالات مربوط به پرسشنامه
تعداد سؤالات | آلفای کرونباخ | متغیر |
۱۴ | ۸۹۱/۰ | رفتار شهروندی سازمانی |
۱۹ | ۷۹۶/۰ | رفتار منحرفانه |
۱۵ | ۸۹۱/۰ | عدالت سازمانی |
۵ | ۸۵۳/۰ | تمرکز |
۵۷ | ۹۴۳/۰ | کل پرسشنامه |
۳-۸- فنون تجزیه و تحلیل اطلاعات
در این پژوهش با توجه به اهداف و فرضیههای پژوهش از انواع روشهای آمار توصیفی و آمار استنباطی برای تجزیهوتحلیل اطلاعات و بررسی برازش مدلهای پیشنهادی استفادهشده است.
روشهای آماری که روی پرسشنامه انجامشده است، به شرح ذیل است:
۳-۸-۱- آمار توصیفی[۲۲۷]
آمار توصیفی به یک مجموعه از مفاهیم و روشهای به کار گرفتهشده جهت سازمان دادن، خلاصه کردن، تهیه جدول، رسم نمودار و توصیف دادهها جمع آوری میشود. بهطور کل آمار توصیفی چکیده و تصویری از دادههای مورد مشاهده و با کمک ارقام استاندارد و نمودارها ارائه میدهد (مؤمنی و فعال قیومی، ۱۳۸۶). لذا در این پژوهش بهمنظور تجزیهوتحلیل و بررسی دادهها با بهره گرفتن از آمار توصیفی، اعم از جداول توزیع فراوانی، درصدها، رسم نمودارها به بررسی مشخصات جمعیت شناختی پرسشنامهها میپردازیم. این اطلاعات در فصل چهارم موجود است.
۳-۸-۲- آمار استنباطی[۲۲۸]
در آمار استنباطی همواره محقق با جریان نمونهگیری و انتخاب یک گروه کوچک موسوم به نمونه از یک گروه بزرگتر موسوم به جامعه آماری با جمعیت اصلی سروکار دارد و پژوهشگر بهوسیله دادهها و اطلاعات حاصله از نمونه به برآورد و پیشگویی ویژگیهای مطالعه جهت موردمطالعه میپردازد. برای پاسخگویی به پرسشهای پژوهش و تحلیل دادهها و آزمون فرضیههای آماری پژوهش، از آزمون تحلیل معادلات ساختاری استفادهشده است (مؤمنی و فعال قیومی، ۱۳۸۶). در این مطالعه، بهمنظور طبقهبندی، تحلیل آماری و آزمون فرضیات تحقیق از نرمافزارهای SPSS و Smart PLS استفادهشده است.
۳-۸-۳- مبانی تحلیل حداقل مربعات جزئی (PLS)
رویکرد حداقل مربعات جزئی در ابتدا توسط ولد[۲۲۹] (۱۹۷۵) تحت عنوان حداقل مربعات جزئی تکراری غیرخطی معرفی شد که هدف از آن حداکثر کردن واریانس متغیرهای وابستهای است که توسط متغیرهای مستقل تعریف میشوند. همانند سایر مدلهای معادلات ساختاری، مدل حداقل مربعات جزئی نیز دارای بخش ساختاری است که منعکسکننده ارتباط بین متغیرهای پنهان (مکنون) و یک جزء اندازهگیری است. استفاده از PLS در تحلیل دادهها طی دو مرحله انجام میشود. مرحله اول به بررسی برازش مدل پیشنهادی و ایجاد اصلاحات (احتمالی) در آن و مرحله دوم به بررسی فرضیههای پژوهش میپردازد.
درواقع حداقل مربعات جزئی از فرایند پیچیدهتر و دومرحلهای برای برآورد و تعیینها استفاده میکند که بیشتر مشروح آن از حوصله این بحث خارج است. البته باید این نکته را نیز در ذهن داشت که حداقل مربعات جزئی هم همانند تمامی فنهای آماری، نیازمند فرضهای خاصی است. مهمترین فرضیه، تشخیص پیشبینی کننده است. این الزام عنوان میکند که باید بخش سامانمند رگرسیون خطی را از روی انتظارات موقعیتی از متغیر وابسته تعریف کرد تا بتوان بر اساس رگرسیون نتیجهگیری کرد. بااینحال، مشکل ثبات و پایداری در مقیاس بزرگ همچنان وجود دارد.
مدلسازی معادلات ساختاری مبتنی بر کوواریانس در شرایطی که اندازه نمونه کوچک است پیشنهاد میشود، برای این رویکرد حداقل اندازه نمونه باید ۱۰۰ باشد (بدون توجه به خصوصیات سایر دادهها) تا بتوان از راهکارهای مشکلساز پرهیز کرد و به سطح پذیرش قابلقبولی دستیافت. حتی بسیاری از محققین، حداقل اندازه نمونه را ۲۰۰ پیشنهاد میکنند تا از نتایجی که قابل تفسیر نیستند (مانند واریانس منفی و یا همبستگی بالا) پرهیز شود. ولی حداقل مربعات جزئی (PLS) در شرایطی که نمونه بسیار کوچک است نیز میتواند مورداستفاده قرار گیرد. اگرچه اینگونه شرایط فقط برای تحلیل قدرت آماری میتواند بهکاربرده شود. مونتکارلو[۲۳۰] نشانداد که این رویکرد میتواند برای حجم نمونه کمتر از ۵۰ نیز به کار میرود، ولد با بهره گرفتن از ۲۷ متغیر، دو سازه پنهان و مجموعه دادههایی متشکل از ۱۰ نمونه دست به تحلیل زد (ولد، ۱۹۹۳).
۳-۹- خلاصه و جمعبندی
در فصل سوم، روش استفادهشده در پژوهش تشریح گردید. جامعه آماری، کارکنان شرکت نفت یزد میباشند. حجم نمونه با بهره گرفتن از فرمول کوکران، به دست آمد. شاخصهای بهکاررفته در پرسشنامه، با توجه بهمرور ادبیات پیشین طراحی شدند و برای سنجش نظر پاسخدهندگان از مقیاس پنجنقطهای لیکرت استفاده گردید. بهمنظور اطمینان یافتن از محتوای پرسشنامه، پیشآزمونی بر روی یک نمونهی سینفره انجام شد و اصلاحات موردنیاز، در محتوا و ظاهر پرسشنامه صورت پذیرفت.بهمنظور جمع آوری دادهها از روش پیمایش استفاده شد. در تجزیهوتحلیل آماری نتایج نیز از دو روش تحلیل عاملی تأییدی و مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد.
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل آماری
در ادامه به بررسی مهمترین دیدگاه ها از سوی محققین در خصوص کارآفرینی در درون سازمان پرداخته شده است.
استراتژی ها از دیدگاه «هانس شول هامر»
از دیدگاه این صاحبنظر، استراتژی شامل یک سری فعالیت های هدفگرا می باشد که نیاز به تجهیز منابع دارد. در محیط های رقابتی، شرکت ها به نوآوری در زمینه فناوری و سازمانی نیاز دارند تا اینکه به اهداف شرکتی خود نایل گردند. در این شرکتها، استراتژی های متفاوتی را انتخاب می نمایند که از این میان پنج استراتژی کارآفرینی شرکتی را می توان به شرح ذیل نام برد (شول هامر، ۱۹۸۲، به نقل از حسینی فر و آهنگرپور، ۱۳۸۷).
۱) کارآفرینی اداری[۳۶]: در این دیدگاه نوآوری به عنوان یک فرایند چند مرحله ای و قابل کنترل فرض می شود. کانون توجه در این استراتژی بر نیروی انسانی متمرکز می شود تا پروژه نوآوری سریعتر اتمام پذیرد و مزایای حاصل از تولید انبوه را به دنبال داشته باشد.
۲) کارآفرینی فرصت گرایانه[۳۷]: نوآوری از طریق این استراتژی به صورت اتفاقی روی می دهد و استراتژی اینگونه شرکت ها تمرکز بر فعالیت ها در محیط خارجی و شناسایی فرصت ها می باشد.
۳) کارآفرینی تقلیدی[۳۸]: گرچه این استراتژی با خود نوآوری تناقض دارد، اما از جهت نهادینه کردن روح کارآفرینی در سازمان ارزش بسیار دارد. شرکت های بزرگ، به این دلیل از هم تقلید می کنند که مخاطره شکست را به حداقل برسانند.
۴) کارآفرینی اکتسابی[۳۹]: شرکت های بزرگ با اتخاذ چنین استراتژی رشد گرایانه ای قصد دست یافتن به تنوع فعالیت ها را دارند. لذا به خرید شرکت های دیگر یا ادغام با آنها مبادرت می ورزند.
اکتساب یا خرید دیگر شرکتها می تواند در جهت ادغام عمودی یا افقی باشد و به وسیله آن می توان به سرعت از یک نوع فعالیت به چند نوع فعالیت دست یافت. توانایی فناوری کسب شده از طریق ادغام با صنایع دیگر، سبب بهبود عملکرد می شود.
۵) کارآفرینی پرورشگاهی[۴۰]: شرکت ها در این استراتژی به ایجاد، رشد و توسعه واحدهای مستقل در درون سازمان خود می پردازند تا: (حسینی فر و آهنگرپور، ۱۳۸۷).
۱) در جهت نوآوری درونی یا خارجی احساس رشد نمایند.
۲) به گزینش و ارزیابی فرصت های جدید اقدام ورزند.
۳) واحدهای جدیدی را ایجاد کرده و توسعه دهند.
در این راه فعالیت هایی جدید موفقیت این استراتژی باید صورت گیرد که عبارتند از:
جلب حمایت داخلی برای تلاش های نوآورانه
مطالعه نوآوری های داخلی و خارجی
گزینش و ارزیابی فرصت ها
انتخاب یک تلاش نوآورانه امیدبخش و جلب حمایت ها و منابع لازم برای شروع کار
رشد دادن و تجاری کردن واحدهای تازه تاسیس
تشکیل و تاسیس بخش جدید(حسینی فر و آهنگرپور، ۱۳۸۷).
استراتژی های از دیدگاه «جنینگز»
«جنینگز» (۱۹۹۴) انواع استراتژی های کارآفرینانه را به سه دسته طبقه بندی نموده است.
۱) نوآوری سازمانی: وی سه نوع نوآوری را مشخص نموده است:
۱- نوآوری در فناوری
۲- نوآوری اداری
۳- نوآوری جانبی
نوآوری ها در فناوری آنهایی هستند که با ایجاد تغییراتی در فناوری، سازمان ها را دچار تغییر می کنند. نوآوری های اداری آنهایی هستند که ساختار یک سازمان یا فرایندهای اداری آن را تغییر می دهند. نوآوری های جانبی برنامه هایی هستند که بین یک سازمان و گروه های خارج از محدوده آن ایجاد می شوند. نمونه هایی از نوآوری های جانبی شامل فعالیت های خدمات اجتماعی، کتابخانه ای، طرح های توسعه شغلی و برنامه های آموزشی مستمر می باشد. نوآوری در فناوری، و نوآوری اداری در داخل سازمان به وقوع می پیوندد و تحت کنترل مدیریت سازمان هستند(مولگان و آلبوری[۴۱]، ۲۰۰۳).
نوآوری های جانبی در نقطه تلاقی بین یک سازمان و محیط خارجی آن صورت می گیرد و مرکز آن در خارج از سازمان می باشد. این نوع نوآوری کاملاً تحت کنترل مدیریت سازمان نیست. همچنین سه دسته از عوامل بر انتخاب نوع خاصی از نوآوری تاثیر می گذارند. این سه دسته عبارتند از: متغیرهای فردی، سازمانی و محیطی. متغیرهای فردی همان ارزش ها، نقش ها و شخصیت های رهبران یک سازمان هستند. متغیرهای سازمانی شامل تخصص، تفکیک وظایف، حرفه گرایی، وسعت، رکود و نقاط قوت و ضعف اداری هستند. متغیرهای محیطی در شش بعد تشریح می شوند:
پایداری یا ناپایداری محیط
همگونی یا ناهمگونی آن
تمرکز یا پراکندگی آن
ساده یا پیچیده بودن آن
میزان آشفتگی و عدم قطعیت آن
مقدار منابع قابل دسترس برای حمایت از سازمان
۲- تاسیس واحدهای فرعی: دومین جنبه کارا،رینی در شرکت، نظریه تاسیس واحدهای فرعی در شرکت است و با چگونگی اشتغال شرکت ها به اینگونه فعالیت های مخاطره آمیز برای استفاده از فرصت های گوناگون سروکار دارد. مدل فرایندی آن از طریق درک و کشف این نکته که چگونه شرکت ها فعالیت های تحقیق و توسعه خود را در «مرز فناوری شرکتی» به فعالیت های جدیدی که در جریان عملیات موجود شرکت نیستند، تبدیل می کنند، شکل می گیرد.
۳- کارآفرینی سازمانی: سومین جنبه کارآفرینی شرکتی بر کارآفرینی سازمانی یا نحوه انجام وظیفه کارآفرینان در سازمان های بزرگ تمرکز می کند. کارآفرینان از سازمان های بزرگ بیرون انداخته می شوند. چرا که «تقاضا کردن از یک شرکت بزرگ مبنی بر وارد شدن در فرایند کارآفرینی، به منزله تلاش برای وادار کردن یک فیل به بازی اسکیت روی یخ است». با این وجود اکنون بسیاری از شرکت های بزرگ آگاهی دارند که کارآفرینان سازمانی برای دستیابی به رشد، ضروری هستند. کارآفرین سازمانی همانند کارآفرین مستقل، فرصت های جدید را کشف می کند و توسعه ترکیبات یا ترکیبات مجدد منابع جدید را پیش می برد(هونگ و اسچیپر[۴۲]،۲۰۰۸).
استراتژی ها از دیدگاه «بادن فولر و استاپ فورد[۴۳]»
این دو محقق سه استراتژی را برای ایجاد کارآفرینی در سازمان ارائه نموده اند. تفاوت دیدگاه آنان با محقیقن قبلی در این است که این سه استراتژی را به صورت زنجیره ای در نظر می گیرند که مرحله اول آن حضور فرد کارآفرین در سازمان می باشد. در مرحله بعد کل سازمان به سوی کارآفرین شدن حرکت می نماید که «بازسازی» نامیده می شود و در مرحله سوم شرکت با شکستن چارچوب های موجود و تغییر قوانین رقابت به «رهبر صنعتی» در زمینه فعالیت خود، تبدیل می شود. از دیگر ویژگی های دیدگاه آنان شناسایی پنج ویژگی مشترک در کلیه استراتژی ها می باشد. در ادامه، سه استراتژی مذکور و سپس ویژگی های مشترک بین استراتژی ها اجمالاً تشریح و بررسی خواهند شد (حسینی فر و آهنگرپور، ۱۳۸۷):
در مرحله اول کارآفرینی سازمانی یا آغاز یک فعالیت مخاطره آمیز جدید در سازمان معمولاً با کارآفرینی فردی ارتباط دارد. افراد و گروه های کوچک می توانند گروه های کارآفرینانه ای را در داخل سازمان تشکیل دهند، می تواند بر ایجاد منابع جدید در شرکت تاثیر بگذارد.
در مرحله دوم بازسازی سازمانی یا کارآفرینی شرکتی به منظور دستیابی به عملکرد بهتر و پایدار و تغییر الگوی منابع صورت می گیرد. در صورت مشاهده پیشرفت ناگهانی که ناشی از مرحله اول باشد، مدیر سعی خواهد نمود تا با ایجاد تغییرات ساختاری در همه ابعاد کلیه افراد سازمان را در جهت تحول ترغیب نماید. در مرحله سوم که آن را نوآوری «شومپیتری» نام نهاده اند، باید نه تنها رفتار شرکت بلکه محیط رقابتی یا صنعت را به چیزی بسیار متفاوت با آنچه قبلاً بوده است، تبدیل کرد. این رفتار به عنوان «تغییر مبتنی بر شکستن چارچوب» نامگذاری شده است. این نظریه معمولاً با صنایع در حال ظهور و صنایع تازه شکل گرفته مرتبط است. این نوآوری ها اغلب نشان دهنده ترکیبات جدیدی نظیر کیفیت بالا، هزینه پایین، سرعت و کارایی می باشد. این دو محقق پنج ویژگی را در سازمان ها بررسی نموده اند که در هر مرحله از استراتژی های کارآفرینانه در سازمان به نوعی وجود داشته و برای نیل به مرحله بعد نیاز به تغییر و سرمایه گذاری دارند: اولین ویژگی «پیشگامی» است. پیشگامی ضرورتاً به معنای طلایه دار بودن در انجام کاری در یک صنعت نیست، بلکه هرگاه شرکت ها تفکر دیگران را به عنوان ابزاری برای جدا شدن از رفتارهای گذشته اقتباس کنند، می توانند پیشگام باشند.
دومین ویژگی «داشتن روحیه فراتر از توانایی بالفعل» می باشد که با هدف یافتن ترکیبات بهتر منابع، پیشرفت و دست یافتن به بهبود پایدار شکل می گیرد. تک تک کارآفرینان دارای آرزوهای بزرگی در خصوص بازسازی سازمان ها هستند. سومین خصوصیت، گروه گرایی است که بر نقش مهم گروه های مدیران عالی رتبه و میانی در ایجاد همبستگی برای حمایت از تفکرهای نوآورانه و افراد خلاق تاکید می کند. خصوصیات چهارم، «توانایی حل مشکلات» است. سازمان ها برای ایجاد تغییر، چالش هایی را که قبلاً غیر ممکن به نظر می رسید از میان برمی دارند. آخرین خصوصیت، «توانایی یادگیری» است که در مطالعات کارآفرینی تا اندازه زیادی به فراموشی سپرده شده، اما در ادبیات تغییر و نوآوری، مهم پنداشته می شود. یادگیری گروهی برای بازسازی یا تغییر مبتنی بر چارچوب شکنی ضروری است، چرا که مدیران را قادر می سازد تا احتمالات جدید را مجسم کنند و گزینه های جدید را بدون منجمد شدن در الگوهای ثابت تفکر که پیشرفت را محدود می نماید، بوجود آورند. می توان انتظار داشت که سازمان هایی که برای توسعه کارآفرینی در کل شرکت بسیار تلاش می کنند، سرمایه گذاری های پایداری برای تسهیل کردن محیط یادگیری انجام دهند. در جدول ۲-۹ وضعیت و ارتباط تنگاتنگ ویژگی های مشترک در هر یک از مراحل، جمع بندی گردیده است (بادن فولر و استاپ فورد، ۱۹۹۴ به نقل از حسینی فر و آهنگرپور، ۱۳۸۷).
جدول ۲-۴: ویژگی های مشهود اعمال کارآفرینی در سازمان
مراحل ویژگیها |
مرحله ۱ کارآفرینی سازمانی |
مرحله ۲ بازسازی: تحریک شده در سطح بالا |
مرحله ۳ چارچوب شکنی: «تعمق و درک» |