«قبلا خیلی کار می کردم ولی الان به خاطر پام نمی تونم مثل قبل کار کنم، تصمیم دارم بجای کار مستقیم کار نظارتی انجام بدم(ش۴)».
مرحله چهارم برای مشارکتکنندگان دورهای بودکه به آنها فرصت میداد تا بر تمام جوانب و رویدادهای زندگی فکرکنند. برای بعضی از شرکت کنندگان خاطرات سوختگی حتی بعد از گذشت ۱۰ یا ۲۰ سال از زمان حادثه روی ارزشگذاریها و کنترل دنیای آنها تأثیرگذار بود. در این مرحله افکار کمککننده یا بازدارنده در بستری از خاطرات ترس آور و تلخ مراحل قبل همواره در ذهن مشارکتکنندگان جاری بود. به همین دلیل خودوارسی از طریق کلنجاررفتن باخود، گفتگویدرونی باخود یا خیالبافی و رویا صورت میگرفت.
شرکتکننده ای دراین خصوص بیانکرد:
«درد و عذاب همیشه با منه از دلم نمیره بیرون، وقتی با خودم فکرمیکنم، میگم آخه چرا؟ هیچی اونطور که میخواستم نشد، شاید دست من نیست. سرنوشته دیگه! زندگیات عوضمیشه(ش۷)» .
مشارکتکننده مردجوان دیگری گفت:
«خواب گذشته رو میدیدم، هنوز نسوخته بودم و با دوستانم میرفتیم بیرون…(ش ۵)».
مکان یابی/ دگر وارسی
این طبقه به مفهوم جستجوی تغییرات حاصل درزندگی افراد خانواده و محیط از سه زیر طبقهی ۱- پیامد سوختگی بر خانواده، ۲- جستجوی تغییر در تعاملات و ۳- تمرکز سیستمی بر محیط پیرامون تشکیل یافت.
در مراحل اول با معلق شدن مشارکتکنندگان در فضای غمانگیز بخش سوختگی و مشاهده سایر بیماران و رنج خانواده، مکانیسم دگروارسی نیز به موازات خود وارسی فعال میشد. مشارکتکننده ای تجربه خود را چنین توصیفکرد:
«توی بیمارستان، ته سالن دو تا اتاق داشتند که مریضهایی رو که وضعشون خراب بود، میبردند اونجا. از اونجا هم هی مرده بود که میبردند بیرون(ش۱)».
همین شرکتکننده در خصوص تأثیر سوختگیاش بر خانواده بیانکرد:
«وقتی که به پدر و مادرم خبر دادند، فکر کنید مادرم به چه وضع و اوضاعی افتاد. اونشب(زمانی که پدر و مادر برای اولین بار به عیادت بیمار در بیمارستان میروند)، من از صدای ناله و گریه مادرم بیدارشدم…(مکث… اشک در چشمانش جمعشد) … میدیدم که چقدر زجر میکشند. بخاطر من پیر شدند.(ش۱)».
با قرار گرفتن در موقعیت جدید در منزل، دگروارسی همچنان با بررسی تأثیر سوختگی برزندگی دیگران تداوم پیدا میکرد. تعدادی از مشارکتکنندگان از فشار اقتصادی ناشی از هزینه های درمان به خانواده و یا زمان صرفشده برای مراقبت و رسیدگی به آنها، به عنوان تحمیل شرایط سخت به زندگی خانواده نامبردند.
«از وقتی سوختم خواهرم خونه و زندگی خودش رو ول کرد و از من مراقبت میکرد. حتی سه ماه سر کار نرفت…..پدرم یک بازنشسته است. می دونستم زیر فشار این همه هزینه و درد و رنج قرار داره (ش۱۱)».
با ورود مشارکتکنندگان به جمع آنها از طریق همین مکانیسم به بررسی تغییرات رفتاری جامعه و محیط در مقابل خود میپرداختند.
یک پسر جوان بیان کرد:
«بعضی از دوستانم خجالت میکشیدن با من تو خیابون راه برن، خوب همه یک جوری با کنجکاوی یا ترحم نگاه میکردن(ش۸)»
مشارکتکننده دیگری گفت:
«یک جای عمومی که میری انگار یک خبری هست همه با دقت به سوختگی هات نگاه می کنند … مخصوصاً اون هاییی که عوام هستند ..از نظر سطح تحصیلات پایین هستند. این چیزها سخت بود…انگار همه چیز تغییر کرده بود. خوب ارتباط برقرار کردن با همچین محیطی با شرایط وضعیت جدید سخت بود …(ش۱)».
مکان یابی/ موقعیت سنجی
قیاس و نتیجه گیری زیر طبقات تشکیل دهنده این طبقه بود. یافتههای حاصل از تجارب مشارکتکنندگان نشان داد، آنها براساس تجزیه تحلیل و مقایسه شرایط فعلی خود با قبل از سوختگی؛ همچنین ارزیابی و قضاوت در خصوص موقعیت فردی، اجتماعی و فاصلهای که از آرزوها، اهداف و تمایلاتشان در زندگی پیدا میکردند؛ موقعیتی جدید را برای خود ترسیم میکردند.
موقعیت جدید برای گروهی از مشارکت کنندگان به صورت یک وضعیت غیرطبیعی و متفاوت تفسیر میشد؛ مشارکت کنندگان در این خصوص تجاربی نظیر «آدم دیگری شدن، دوگانگیشخصیت» را بیانکردند:
«بعد از یک مدت که فهمیدم من همون آدم نیستم و تغییر کردم خیلی وضعم خراب شد… توی خونه یک آدم بودم جای دیگه یک آدم دیگه(ش۶)»
درحالیکه بعضی مشارکتکنندگان خود را در موقعیتی از «تغییرات بدنی و تواناییها» میپنداشتند که با بهبودی زخمها همان آدم قبلی با حفظ روحیات، زیبایی و روابط نزدیک خانوادگی قبل بودند و سوختگی صرفاً در شکل ظاهری بدن و توانایی انجام فعالیتهای آنان تغییراتی ایجاد کردهبود:
«آدم باهاش کنارمییاد ولی همون آدم قبلی نیست، قبلا من خیلی کار میکردم! ولی الان نمیتونم. باید یکجوردیگه رفتارکنم. البته من همون آدمم با همون مشخصات فقط پام مشکلداره..(ش۴)».
مکان یابی/ حفاظت از خود
این طبقه بر اساس زیر طبقات متعهد شدن به خود، جایگزینی، توجه به سلامتی و ظاهر، تحمل درد، رهایی جستن(فرار)، خشونت، کنارآمدن، پوشیده سازی و جذب منابع انرژی ذهنی تشکیل یافت. مبتلایان به سوختگی در گذر از حادثه به سوی اجتماع بر اساس فرایندهای ذهنی مرحلهی قبل برای حفاظت از خود تلاش میکردند و بر اساس نتیجه گیری از این تلاش به درکی تازه از موقعیت خود دست مییافتند که در طیفی از حفظ تصویرقبلیخود، آگاهی از تصویرجدید، پذیرش تصویر جدید و خود آگاهی قرارداشت.
در دوره زمانی پساز حادثه تا انتقال و بستری شدن در بیمارستان که موقعیت درکشده عموماً دردو رنج بود، مشارکتکنندگان با انکار شدت آسیب، پنهانکردن درد و رنج خود از خانواده و عادیجلوه دادن شرایط برای حفظ تصویر قبلی خود تلاش میکردند. این تلاش به تحمل درد شدید ناشی ازمراقبتها و درمانهای سخت و رنج ناشی از وابستگی به دیگران کمک میکرد. همچنین مشارکتکنندگان احساس میکردند به این وسیله از تحمیل رنج بیشتر به خانواده جلوگیری می کنند.
« درد پانسمانها خیلی شدید بود.انگار پوست آدم رو میکندن .گریهمیکردم ، دادمیزدم.. آخه دردش خیلی زیاد بود. بااین وجود سعیمیکردم تحملکنم. فکرکنید بعد از اونهمه درد شدید تا پدر و مادرم میاومدن صافوصوف مینشستم تا زیاد ناراحت نشن (ش۱)».
با ورود به منزل، فعالیت مشارکتکنندگان برای حفاظت خود در مقابل تغییرات درک شده، توسعه آگاهی و کسب اطلاعات بود. بخشی ازاین آگاهی توسط خود مشارکت کننده کسب شده بود به طورمثال مشارکتکنندهای گفت:
«از بیمارستان عمومی که مرخص میشدم پام هنوز مشکل داشت، اما کسی راهنماییام نکرد. وقتی دیدم که پام عفونت شدید داره ، خودم به بیمارستان تخصصی مراجعهکردم(ش۴)».
بخش دیگر این آگاهی از طریق تعاملات و در ضمن بررسی واکنش دیگران به زخمها و جستجوی اطلاعات از آنها کسب میشد. مشارکتکننده ای گفت :
«وقتی فامیلها اومدن وضع من رو دیدن، اونها گفتند این زخمها رفته رفته جمع میشه، باید یک کاری بکنی. بعد پیشنهاد کردن که به یک دکتر خوب در تهران مراجعه کنم(ش۷)».
دراین مرحله نتیجه توجه مشارکتکنندگان به سلامتی و ظاهرخود و تلاش برای کسب اطلاعات، آگاهی از تصویر جدید خود بود.
با ورود مشارکتکنندگان به جامعه و لزوم تعامل بیشتر با دیگران، آنها برای حفاظت از خود در این تعاملات، باید تصویرجدید خود را میپذیرفتند. در واقع با گذر زمان و عادتکردن به شرایط و شیفت تجارب آزار رسان بهسوی تجارب تازهای چون، احساس شکرگذاری، آرامش، لذت وکسب روحیه از یک سو و انجام فعالیتهایی چون مراقبت از خود، جایگزینی نقشها، سرگرمکردنخود و بهسازی روابط فردی از سوی دیگر به این پذیرش کمک میکرد. پذیرش تصویر جدید زمینه لازم برای تمایل به کسب مهارت های تازه و رفتار و تعاملات راحتتر با دیگران فراهممیکرد. بدینطریق مشارکتکنندگان با ورود به جریان معمول زندگی، برای عادی سازی زندگی جدید خود تلاش می کردند. صرفنظر از بازگشت به زندگی معمول و سپری شدن مدت زیادی از حادثه سوختگی، خاطرات سوختگی هنوز از ذهن مشارکتکنندگان کاملا پاک نشده و گاها حتی دردسر ساز بود. لذا حفاظت از خود در این دوره نیز به موازات جریان معمول زندگی ادامه داشت.
فعالیتهای مشارکتکنندگان برای محافظت از خود دراین مرحله تلاشی دو سویه برای کسب یا حفظ استقلال، تغییر در اولویتهای زندگی، تمرکز بر دستآوردها و موفقیتها در زندگی و یا رفتارهایی چون تهدید دیگران، فرارکردن و کنارآمدن انفعالی بود. در نهایت این فرایند عمل یا تعاملی، بستهبه انرژی فراهم شده در ماتریکس خود، آنها را به بازنویسی مجدد مطلوب یا نامطلوب از خود، هدایت میکرد. مشارکتکننده ای در این خصوص بیانکرد:
«گاهی وقتی به عکسهام نگاه میکنم، نمیخواهم خودم رو بهبینم که ازاون شرایط بهاین شرایط افتادم سرگذشتم کلا عوضشد، الان من عقدهیام، افسردهام(ش۶)».
درحالی که مشارکت کننده دیگری چنین ذکر کرد:
«آدم هیچوقت اون خاطرات یادشنمیره ولی وقتی زمان میگذره وقتی میبینی که در خیلی چیزها حتی جلوتر از بقیه هستی خوب اینها کمک کننده است. دیگه مهم نیست، نگاهها مهم نیست، آدم یک اولویتهای دیگه داره، دنبال کار خودشه، خوب استقلال مالی بهنظر من از همه چیز مهمتره یعنی اینکه آدم متکی نباشه و بعد پیدا کردن سرگرمیها و دلخوشیهای دیگه توی زندگی(ش۱)».
برای گروهی دیگر نیز گذر از آن همه رنج و سختی مشابه رهایی کرم ابریشم از پیلهی خود بود، عبور از رنج جسمی و روحی، فرصتی برای فهمیدن و درک بیشتر از خود و درنتیجه حرکت به سوی یک تحول درونی. مشارکتکنندگان بیانکردند:
«بعد ازسوختگی نگاه من به خیلی چیزها تغییر کرد، بزرگ شدم، حالا دیگه می دونم اگه یک نفر مریض بشه من باید چکار کنم … یک فرد سوخته چی میکشه، چطور نسبت به اون رفتار کنم (ش۷) … قبلاً حسود و ناشکر بودم ولی الان روزی هزار بار سجده شکر میکنم(ش ۹)». میدونم که همه چیز ظاهر نیست آدم با داشتن چیزهای دیگری هم میتونه خودش رو باور کنه(ش۱)».
تعادل
این مقوله بر اساس طبقات الف) یکپارچگی جسمی، ب) اتصال به جریان زندگی ج) بازگشت به خویشتن، به عنوان پیامد فرایند بازگشت مبتلایان به سوختگی به جامعه استخراج گردید (جدول ۴-۴).
بلافاصله پس از سوختگی و بر حسب شدت حادثه، تلاش برای رسیدن به تعادل آغاز میگردد و در تمامی مسیر بازگشت به یک زندگی عادی و حتی تا سالیان سال بعد ادامه خواهد داشت. دستیابی به تعادل با حفظ یکپارچگی جسمی آغاز شده، با اتصال به جریان زندگی تداوم مییابد و با بازگشت به خویشتن زمینه را برای رشد و تعالی که نقطهی اوج تعادل است آماده میسازد(۴-۴ دیاگرام).
دیاگرام۴-۴
مراحل دستیابی به تعادل در بیماران مبتلا به سوختگی
تعادل/ یکپارچگی جسمی
۳- نظریه خطر نامتعارف
گروه دیگر از طرفداران نظریه خطر، کسانی هستند که عمل زیا نبار را به دو نوع متعارف و غیر متعارف تقسیم نمودهاند و مبنای مسئولیت مدنی ناشی از عمل نامتعارف را مبتنی بر نظریه خطر میدانند و معتقدند: بر خلاف نظریه تقصیر که به بررسی عوامل روانی و درونی مشغول می شوند، باید به بررسی عمل زیانبار پرداخت. اگر عمل انجام شده، غیر متعارف باشد، اعم از این که عامل، عمل را به تقصیر انجام داده یا به تقصیر انجام نداده باشد، مسئول است. اگر فعل او متعارف است، عامل مسئولیتی نخواهد داشت. بنابراین، تقصیر باید از مبنای مسئولیت مدنی حذف گردد و اگر کسی عمل نا متعارفی را انجام دهد، باید مسئول پیامدهای آن باشد.[۱۳۶]
هرگاه پدری کودک خردسال را با توجه به نداشتن سن قانونی کار مجبور به تکدی
مینماید، کودک را در برابر سوء استفادههای مختلف از لحاظ روانی، جسمی و اخلاقی توسط افراد و گروه های مختلف غیر بشری قرار میدهد با توجه به نظریه خطر و تقصیر به لحاظ شرایط خاص و همچنین به جهت آسیبپذیر بودن و قرار گرفتن در موقعیت خطر ناک در وجود آنان میگردد، کودک در معرض خطر میباشد. با توجه به نظریات فوق پدر با ایجاد کار نا متعارف که در برابر کودک انجام داده بخاطر انتفاع مادی و مالی از کودک و سوءاستفاده از حق خود در حضانت وی بعمل آورده در برابر خطراتی که بر سر راه کودک واقع شده و خسارات وارده به کودک مسئول میباشد. و بر طبق ماده ۱۱۷۳ سوء استفاده پدر از کودک در تکدی از مصادیق عدم مواظبت و انحطاط اخلاقی پدر محسوب شده و در انجام وظایف قیمومیت غیر صالح شناخته میشود.
گفتار سوم: نظریه تضمین حق
این نظریه را بوریس استارک حقوقدان شهیر فرانسوی ارائه نموده است. عنایت و توجه خاص به حقوق تضییع شده زیان دیده و منافع از دست رفته وی، محور اصلی این تئوری محسوب میشود.
این نظریه به جای توجه و ارزیابی کار فاعل زیان به منافع از دست رفته زیان دیده و حقوق تضییع شده او توجه داشته و همت خویش را در همت حقوق زیان دیده مصروف داشته است.[۱۳۷]
براساس این نظریه هر کس حق دارد در جامعه خود سالم و ایمن زندگی کند و حقوق او تضمین شود. هیچ کس حق ندارد حقوق و سلامتی و ایمنی دیگران را به خطر اندازد. پس به محض اینکه حقی از بین رفت و زیانی وارد شد عامل زیان باید آن را جبران کند و همین الزام به جبران زیان مسئولیت مدنی گفته میشود.
حسن بزرگ این نظریه آن است که به تضمین حقوق افراد زیان دیده و حمایت قانونی از آنان توجه و تاکید دارد. با این همه به این نظریه هم ایراد گرفته اند که حمایت از حقوق افراد وارد کننده زیان را که در اجراء حقوق خود فعالیت می کنند، نادیده گرفته و برای حقوق زیان دیدگان تقدم و رجحان قائل شدهاند. در پاسخ به این ایراد حقوقدانان مذکور میگویند که تضمین حق و حمایت از حقوق مربوط به جسم و جان انسان بر سایر حقوق او برتری دارد. ایشان با تفکیک خسارتهای بدنی و مالی از خسارتهای معنوی و اقتصادی معتقد هستند که خسارتهای بدنی به هر حال باید جبران شود ولی جبران خسارتهای اقتصادی و معنوی موکول به اثبات تقصیر عامل زیان است.
گرچه نظریه تضمین حق نیز در ایجاد مسئولیت نقش موثری دارد، ولی هیچ یک از نظریات یاد شده نمی تواند به تنهایی و انحصاراً مبنای مسئولیت مدنی قرار گیرد.
بنظر می رسد که مبنای تشخیص مسئولیت مدنی عرف و اصول مورد قبول جوامع انسانی است. مسئولیت مدنی امری وابسته به فرهنگ و اخلاق و و یژگیهای اجتماع است. و با تحول شرایط اقتصادی و اجتماعی بشری تغییر و تحول پیدا میکند. تحول های دنیای کنونی و شرایط ویژه آن ایجاب می کند که جامعه، افراد عضو خود را در مقابل حوادث و خطرها حمایت میکند. قبول نظریه خطر و تضمین حقوق، بویژه اگر با تکنیک حقوقی بیمه تلفیق و تکمیل شوند میتوانند در راه تحقق عدالت گرایانه و انجام تعهد اجتماع در مقابل افراد عضو خود مفید و کار ساز باشد.[۱۳۸]
حقوقدانان ارائهکننده این نظریه معتقدند که هر کسی در جامعه حق دارد با آرامش و آسایش و امنیت زندگی کند، مال، جان، حیثیت و آبروی او مورد احترام است. او میتواند از اموال و دارایی خویش منتفع شود و از مزایا و منافع آن بهرهمند گردد.
رسالت قوانین و مقررات قانونی در این است که از این حقوق حمایت کند. هر کسی در جامعه وظیفه دارد که برای حقوق سایرین احترام قائل شود و امنیت آنها را به مخاطره نیندازد. اگر حقی ضایع گردد باید به طور تضمینی جبران شود. سؤالی که حقوقدانان در رابطه با این تئوری بیان کردهاند این است که چرا باید همیشه حق زیان دیده تضمین گردد و به خاطر حفظ حقوق او حقوق دیگران نادیده گرفته شود یا در مقابل حقوق دیگران به حق وی اولویت داده شود؟[۱۳۹]
گفتار چهارم: مبانی بین المللی مسئولیت مدنی ناشی از کودک آزاری و سوء رفتارهای عاطفی با کودکان
۱- کنوانسیون حقوق کودک
حقوق کودک بخشی از موضوعات حقوق بشر است که نیاز به حمایت جدی از سوی جامعه بینالمللی دارد. مسأله حقوق کودک- مسأله جدیدی نیست. به بعد از جنگ جهانی اول بازمیگردد. اگلانتین جب[۱۴۰]، بنیانگذار مؤسسه نجات کودکان در انگلستان در سال ۱۹۱۹ میلادی بود. وی معتقد بود که کودکان، به شدت قربانی سیاستهای اقتصادی غلط و خطاهای سیاسی و جنگی میباشند، به سبب پیامدهای جنگ و آسیبهایی که از این راه بر کودکان وارد آمد، در سال ۱۹۲۴ میلادی «اعلامیه حقوق کودک» در ژنو تنظیم شد. تأسیس صندوق بینالمللی کودکان (یونیسف)[۱۴۱] در سال ۱۹۴۶ م گام مهمی برای پرداختن به مسائل حقوقی کودکان جهان بو د. در سال ۱۹۵۹ م اعلامیه حقوق کودک به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید که در واقع، اساس و بنیان کنوانسیون حقوق کودک را پیریزی کرد و همچنین قرار داد بینالمللی رفع هر نوع تبعیضنژادی[۱۴۲] میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی[۱۴۳] و کنوانسیون حداقل سن اشتغال کودکان،[۱۴۴] مباحثی در ارتباط با حقوق کودکان از جمله جنگ و فروش، فاحشگی و پورونو گرافی کودکان بیان شده است بود.
ایران در تاریخ ۱۲ اگوست ۱۹۹۴ برابر ۲۲ مرداد ۱۳۷۳ کنوانسیون را پذیرفته و مفاد آن برای کشور لازمالاجرا گردیده است، که برخی از این مفاد که جزء مسئولیت است، در این جا بیان میگردد.
به موجب بند ۲ این ماده کشورهای متعهد به منظور تضمین و اعتلای حقوقی که در این کنوانسیون بیان شده همکاری های لازم را با والدین و قیم قانونی در جهت اجرای مسئولیت ها یشان برای تربیت کودک به عمل خواهند آورد و ایجاد مؤسسات تسهیلات و خدماتی را برای نگهداری کوکان تضمین خواهند کرد.
- بند ۳ این ماده کشورهای عضو ر ا مکلف می کند که تمام تلاش خود را جهت تضمین حق استفاده کودکانی که دارای والدین شاغل میباشند جهت استفاده از خدمات و تسهیلات مربوط به نگهداری کودکان به عمل آورند.
بر اساس ماده ۲۸ کنوانسیون حق کودک را نسبت به آموزش و پرورش به رسمیت میشناسد و برای دستیابی تدریجی به این حق و بر اساس ایجاد فرصت های مساوی اقدامات ذیل را معمول خواهند داشت:
الف) اجباری و رایگان نمودن تحصیل ابتدایی
ب) تشویق و توسعه اشکال آموزش متوسطه از جمله آموزش حرفهای و کلی در دسترس قرار دادن این گونه آموزشها برای تمام کودکان و اتخاذ اقدامات لازم از قبیل ارائه آموزش و پرورش رایگان و دادن کمکهای مالی در صورت لزوم.
پ) در دسترس قرار دادن آموزش عالی برای همگان بر اساس تواناییها از طریق مناسب.
ت) در دسترس قرار دادن اطلاعات و راهنماییهای آموزشی و حرفهای برای تمام کودکان
ث) اتخاذ اقداماتی جهت تشویق، حضور مرتب کودکان در مدارس و کاهش غیبتها
ماده ۲۹ کنوانسیون با تأکید به اهداف تربیتی در بند یک ماده مذکور مقرر میدارد که تربیت باید:
الف) شخصیت، استعداد و تواناییهای روانی و جسمی کودک را تقویت و شکوفا نماید.
ب) احساس احترام و توجه به حقوق بشر و آزادی پایهای مصوب سازمان ملل را در کودک پرورش دهد.
ج) نسبت به والدین، هویت فرهنگی و زبان و ارزشهای ملی سرزمین پدری ایجاد علاقه و توجه نموده و احترام به فرهنگ دیگر سرزمینها را تقویت کند.
د) کودک را برای زندگی در جامعه آزاد بر پایه تفاهم، صلح، تحمل صبر، تساوی حقوق زن و مرد و دوستی خلقها، گروههای قومی یا ملی و مذهبی آماده کند.
ه) علاقه و توجه به کودک را نسبت به محیط زیست و طبیعت بیشتر کند.
کنوانسیون کودک در ماده ۲۰ خود به موضوع حمایت کودک در دوران جدایی از والدین اشاره دارد و در سه بند نحوه حمایت از کودک را در دوران جدایی از والدین شرح میدهد که عبارت است از:
۱- یک کودک که به طور موقت یا دایم از آغوش خانواده محروم شده و یا به دلیل نفع خودش باید خانواده را ترک کند، حق استفاده از کمک ها و حمایت ویژه حکومتی را دارد.
۲- حکومتها طبق قوانین ملی خود مراقبت های جایگزین دیگری را برای این کودکان تضمین نمایند.
۳- قبول کفالت و یا فرزند خواندگی کودک از طرف اشخاص دارای صلاحیت، شکلی از سرپرستی و مواظبت از کودک است.
۴- به موجب اصل چهارم اعلامیه حقوق کودک، کودک حق دارد در کمال سلامتی و صحت پرورش و رشد یابد و یا بدین منظور مراقبتها و حمایتهای خاص من جمله مراقبتهای کافی قبل از تولد برای او و مادرش تأمین گردد.
کودک حق دارد از تغذیه کافی، مسکن، تفریح و خدمات بهداشتی بهرهمند گردد. پس مقامات حکومتی و جامعه بایستی برای پیشبرد استفاده کودک از حق خود نهایت تلاش را بنماید.[۱۴۵]
۲- نظام آموزشی کودکان
بر اساس مفاد ماده ۲۸ کنوانسیون حقوق کودک، کشورهای عضو، حق کودک را نسبت به آموزش و پرورش به رسمیت میشناسند و متعهد میشوند که تحصیلات ابتدایی و رایگان را اجباری نمایند. در کشور ایران بر اساس قانون اساسی، دولت موظف به ارائه وسایل آموزش و پرورش رایگان برای همه کودکان تا پایان دوره متوسطه میباشد[۱۴۶] و در صورت امتناع والدین از تحصیل فرزندان، قانوناً متحمل مجازاتهای کیفری خواهند شد.
به موجب آمار سازمان بهداشت جهانی، همه ساله حدود چهار میلیون نفر جان خود را در اثر خشونتهای عمدی و غیرعمدی از دست میدهند. اما خشونت نسبت به کودکان دردناک تر و فجیع تر است زیرا کودکان قربانیان بی دفاع خشونت هستند. بعد فاجعهآمیز دیگر مسئله این است که جامعه خشن، کودکان خشن میپروراند و کودکانی که در این محیط رشد یافتهاند در آینده به عاملان اجرای خشونت مبدل خواهند شد. در باره اعمال خشونت نسبت به کودکان، آمار دقیقی در کشورهای جهان سوم وجو د ندارد ولی این موضوع به معنی منتفی بودن وقوع خشونت نمیباشد. تعداد زیاد مراجعین به مراکز پزشکی قانونی، دادگستری و کلانتری وجود محیطهای آموزشی نامناسب در مناطق فقیر، وضعیت نامناسب کانونهای اصلاح و تربیت و… دلیلی مبرهن بر اعمال خشونت نسبت به کودکان است.[۱۴۷]
علی رغم وجود بخشنامه آموزش و پرورش مبنی بر منع تنبیه بدنی در مدارس و ارسال هر ساله این بخشنامه به مدارس، همواره تنبیه بدنی کودکان در مدارس و به ویژه مدارس پسرانه مناطق فقیرنشین به کرات دیده میشود گویی تخطی از قوانین در موارد بسیار کمی که ناظر به حمایت از کودکان است مانند سایر موارد یک امر عادی و متداول شده است.
تنبیههایی مانند فرو کردن نوک تیز مداد در لاله گوش، زدن با شلاق و کمربند، کوبیدن سر به تخته سیاه و… همواره در بسیاری از مدارس نسبت به کودکان اعمال میشود.[۱۴۸] کودک آزاری در محیطهای آموزشی به علل ناشی از نظام آموزشی مانند شیوههای تدریس، برنامههای آموزشی، نحوه رفتار با دانشآموز در محیطهای آموزشی مانند ایجاد رقابت شدید، نمرهگرایی و بی توجهی به تفاوتهای فردی و… بستگی دارد.
۳-اقدامات ایران طبق کنوانسیون در مبارزه با ممانعت از تحصیل کودکان
آموزش و پرورش کودکان یکی از اساسیترین حقوق کودکان است که باید توسط دولتها تأمین شود. اولین قانون آموزش و پرورش عمومی اجباری و مجانی در سال ۱۳۳۲ به تصویب رسید و تعلیمات شش ساله ابتدایی اجباری شد. والدینی که از فرستادن کودکان به مدارس امتناع میکردند به پرداخت جریمه و جبران غفلت و مسامحه بدون عذر موجه محکوم میگردیدند.
در سال ۱۳۵۰ تحصیلات راهنمایی هم اجباری شد.
در مورد هزینه تحصیلِ فرزندان باید مفاد ماده ۴ قانون تأمین وسایل و امکانات تحصیل اطفال و جوانان ایرانی مصوب ۲۰/۴/۱۳۵۳ را مطمح نظر قرار داد که بر اساس آن هر یک از پدر و مادر یا سرپرست قانونی کودک و نوجوان کمتر از هجده سال که قانوناً مسؤول پرداخت مخارج زندگی او میباشد و با داشتن امکانات مالی از تهیه وسائل و موجبات تحصیل کودک یا نوجوان واجد شرایط تحصیل مشمول این قانون در محلی که موجبات تحصیل دوره های مربوط از طرف آموزش و پرورش فراهم شده باشد امتناع کند… به جزای نقدی از ده هزار تا دویست هزار ریال و به انجام تکالیف فوق نسبت به کودک و نوجوان محکوم خواهد شد.[۱۴۹]
براساس اصل سیام قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دولت مکلف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه افراد ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفای به طور رایگان توسعه دهد. حق بر خورداری از آموزش رایگان که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تضمین شده است. عامل اصلی افزایش تعداد دانشآموزان بعد از انقلاب اسلامی بوده است.
گر چه هنوز هم در مناطق روستایی و شهری نابرابری هایی دیده میشود، تردیدی نیست که فراهم ساختن امکانات آموزش رایگان عامل اساسی در افزایش میزان با سوادی و تحصیل در کشور بوده است. اما استفاده از امکانات آموزشی هزینهای در بر دارد و گرچه شهریهای به مدارس پرداخت نمیشود، هنوز هزینههایی وجود دارد که برای بعضی خانوادههای کم درآمد بسیار سنگین است این هزینه ها شامل هزینه لباس، کتاب، لوازمالتحریر، رفت و آمد، خوراک مدرسه، و سایر لوازم مورد نیاز است و این هزینهها میتواند به تدریج به عاملی در ترک تحصیل دانشآموزان تبدیل شود و بیشتر والدین این اعتقاد را دارند.
اکثر والدین که احساس میکنند هزینه بالای تحصیل دلایل قانعکنندهای برای بیرون آمدن کودک از مدرسه است، آنها که در مناطق روستایی یا صنعتی زندگی میکنند که در آنجا فرصتهای شغلی در اختیار نوجوانان قرار میگیرد. هزینه استفاده از امکانات آموزشی که باعث از دست دادن درآمد بالقوه ناشی از کار کودک برای خانواده میشود، همراه با هزینههای مستقیم تحصیل به ترک تحصیل منجر میشود.[۱۵۰]
اثرات ورزش بر کاهش وزن
ورزش علاوه بر افزایش میزان کالری مصرفی می تواند با کاهش اشتها در فرد نقش مؤثری را در کاهش وزن وی ایفا کند. در همین راستا، عوامل بسیاری از جمله شدّت، طول زمان و نوع ورزش به نوبه خود حائز اهمیت هستند (۳۴).
روش های مرسوم کاهش وزن در افراد چاق
اکثر افرادی که چاق هستند و اضافه وزن دارند، با نارضایتی از وضعیت خود، برای کاهش وزن خود به روش های متفاوتی که گاهاً عوارض جانبی خطرناکی دارند روی می آورند. روش هایی که متخصصان هیچ کدام از آنها را توصیه نمی کنند. افراد به روش هایی چون تک غذایی، استفاده از داروهای دیورتیک، آب درمانی، رژیم های غذایی سخت و استفاده از ابزار روی می آورند که هیچ کدام سودمند نیستند (۳۴).
به دنبال استفاده ازروشهای ذکرشده و کاهش وزن بدن، در دراز مدت فرد دچار سوء تغذیه، کمبود بعضی از مواد غذایی (به ویژه الکترولیت ها) می شود و عوارضی چون مشکلات گوارشی، سوء تغذیه، ریزش مو، نقرس و افسردگی را در پی دارد (۳۵, ۳۶). استفاده از ابزارهایی چون دستگاه های لرزاننده، ماساژدهنده، کمربندهای کشدار، ترموتراپی، ماساژدرمانی، طب سوزنی، ژل ها، سونا و گوشواره های لاغری که فقط سایز افراد را کاهش می دهد و هیچ تأثیری در سوختن چربی ها نداردو…همگی مورداستفاده قرارگرفته وبه دنبال آن مشکلات فراوانی حاصل خواهدشد. دراین بین، بنا بر شواهد علمی معتبر، بهترین و مؤثرترین روش برای کاهش وزن انجام تمرین های ورزشی منظم وکنترل رژیم غذایی است. درواقع، برای حفظ وزن، برابربودن انرژی دریافتی و انرژی مصرفی مهم است (۳۴).
ترکیب و وزن بدن
ترکیب بدن در حقیقت همان درصد نسبی توده چربی و توده بدون چربی بدن میباشد. توده چربى که شامل چربیهای ضروری و ذخیرهای میشود، در طى دو دوره به سرعت افزایش مىیابد. ابتدا در شش ماه اول بعد از تولد و سپس در اوایل دوره نوجوانی. در دختران این افزایش در سراسر دوره نوجوانى ادامه مىیابد، در حالى که در پسران این افزایش متوقف شده، و حتی ممکن است براى مدتى معکوس شود. توده بدون چربی بدن شامل بافت عضلانی، بافت استخوانی، و مایعات بدن میباشد. بافت عضلانى که سهم عمده توده بدون چربی را تشکیل میدهد نیز در دوره طفولیت به سرعت رشد و نمو مىکند و سپس در دوره کودکى به حالت یکنواخت در مىآید و در پسران دوباره در دوره نوجوانى و جهش رشد بهطور چشمگیر و قابل توجه افزایش مىیابد. لازم به ذکر است که رژیم غذایى یا ورزش ممکن است این الگوهاى عمومى را تغییر دهد. مصرف بیش از حد غذا منجر به وزن اضافى به صورت ذخیره چربى خواهد شد و کاهش مصرف غذا نیز مىتواند موجب کاهش بیش از اندازه سطوح چربى بدن شود، که در صورت ادامه این امر بدن انرژى مورد نیاز خود را از شکستن بافت عضلانى و استفاده از آن بهدست مىآورد و در نتیجه بافت عضلانى را تحلیل مىکند. در بزرگسالی نیز ترکیب بدن و وزن بدن دو فاکتور بسیار مهم در سلامت عمومی هستند که با تمرین بدنی و تغذیه مناسب به حد ایدهآل خود میرسند.
ترکیب بدن هم چنین مىتواند بهدلیل اثرى که بر احساس و اعتماد به نفس فرد مىگذارد مهم باشد و بسیاری از جوامع براى اندامهاى ورزیده ارزش قائل هستند. از طرف دیگر چاقى ممکن است به خودپندارى به شکل منفى کمک کند که این امر میتواند ایجاد ارتباط با دیگران را دشوار سازد. البته لازم به ذکر است که هر شخص مقدارى بافت چربى دارد که براى حفاظت، پوشش و عایقسازى، و ذخیره انرژى لازم است. این مقدار در زنان اندکی بالاتر است که علت آن مربوط به حمایت کارکردهاى فیزیولوژیک در دوره باردارى میباشد.
افراد مىتوانند از دو عامل اصلى محیطى یعنى رژیم غذایى و فعالیت بدنی براى تنظیم مقدار نسبى بافتهاى بدون چربى و چربى بدن خود استفاده کنند. حفظ و نگهدارى ترکیب بدن تا اندازهاى به تعادل بین کالرى مصرف شده در رژیم غذایى، متابولسیم پایه، و همچنین مقدار فعالیت بدنی که فرد انجام میدهد مربوط مىشود. متابولیسم پایه مقدار انرژى است که صرف فعالیت ارگانهای حیاتی بدن میشود. افراد از نظر میزان متابولیسم پایه با هم متفاوت هستند و این بدان معناست که برخى از افراد کالرى بیشترى نسبت به دیگران در هنگام استراحت مطلق مصرف مىکنند. متابولیسم پایه تحت کنترل هورمونهاى مختلفى است، لذا به راحتى نمىتوان آن را تغییر دهید. اما در مقابل، افراد مىتوانند سطح فعالیت بدنی و نوع و میزان تغذیه خود را بهطور روزانه کنترل کنند.
منشأ لیپوپروتئین های خون و طبقه بندی آنها
لیپیدهایی که در کبد و روده تولید میشوند به دلیل نامحلول بودن بعد از اتصال به پروتئینهای پلاسمایی به صورت ماکرو مولکولهایی به نام لیپوپروتئین در پلاسما انتقال مییابند. لیپوپروتئینها ترکیبی از آسیل گلیسرولها، فسفولیپیدها، کلسترول و پروتئین هستند (۱۳۰). لیپوپروتئین ها حاوی چهار جزء هستند: ۱- کلسترول، که به دو شکل وجود دارد: کلسترول آزاد در سطح مولکول لیپوپروتئینی کروی، و کلسترول استریفه در قسمت داخلی مولکول؛ ۲- تری گلیسریدها در مرکز کره؛ ۳- فسفولیپیدها؛ و ۴- پروتئین: مواد بارداری هستند که در سطح کره قرار دارند و مسئول تشکیل میسل با پلاسما و آب محسوب می شوند. پروتئین های سطحی لیپوپروتئین، آپوپروتئین نامیده می شوند و محل هایی را تشکیل می دهند که به مولکول های گیرنده لیپوپروتئینی در روی سطح سلول متصل می شوند. نحوه توزیع آپولیپوپروتئین ها در واقع وجه تمایز انواع لیپوپروتئین ها می باشد. پروتئین اصلی موجود در سطح LDL، آپوپروتئین B است و آپوپروتئین A-1 آپوپروتئین اصلی HDL محسوب می شود. وجود پروتئین در سطح لیپوپروتئین ها موجب افزایش حل پذیری لیپیدهایی می شوند که در درون آن محصور شده اند(۲). لیپوپروتئین ها از چربی های ساده و مرکب مشتق می شوند و در این بین کلسترول از شناخته شده ترین این چربی ها می باشد. Apo-B آپولیپوپروتئینی است که در لیپوپروتئین های VLDV، LDL و LP(a) یافت می شود. نقش این لیپوپروتئین در بروز بیماری آترواسکلروز قطعی به نظر می رسد (۱۳۱).
طبقه بندی لیپوپروتئین ها
لیپوپروتئین ها با توجه به ویژگی های فیزیکی و شیمیایی و چگالیشان به شش گروه اصلی: شیلومیکرون، HDL، LDL، VLDL، IDL و لیپوپروتئین(a) تقسیم می شوند. تری آسیل گلیسرول لیپید اصلی موجود در شیلومیکرون ها و VLDL است، در حالی که کلسترول و فسفولیپید به ترتیب بیشترین لیپیدهای موجود در HDL و LDL محسوب می شوند (۱۳۰).
شیلومیکرون ها
شیلومیکرون ها، ذراتی بزرگ و حامل کلسترول(۱۰ درصد) و تری گلیسرید(۹۰ درصد) هستند که در روده بعد از خوردن یک وعده غذای چرب ایجاد می شوند. انتقال دهنده اولیه چربی تغذیه ای هستند و لیپیدها را از روده از طریق سیستم لنف به چرخه خون انتقال می دهند (۱۳۲, ۱۳۳).
لیپوپروتئین با دانسیته بسیار پایین(VLDL)
در کبد سنتز می شود و انتقال دهنده اصلی تری گلیسرید در چرخه است. همان طور که تری گلیسرید در خون حمل می شود در VLDL به وسیله LPL(لیپوپروتئین لیپاز) هیدرولیز می شود و اجزاء VLDL کوچکتر می شود که به عنوان LDL شناخته می شود (۱۳۳).
لیپوپروتئین با دانسیته پایین(LDL)
LDL محصول نهایی کاتابولیسم VLDL (تقریباً ۲۷ درصد از VLDL به LDL تبدیل می گردد) و مهم ترین لیپوپروتئین ناقل کلسترول در پلاسماست که در حدود ۸۰-۶۰ درصد از کل کلسترول موجود در گردش خون را حمل می کند و گرایش زیادی برای چسبیدن به دیواره سرخرگ ها دارد. نقش LDL انتقال کلسترول به بافت های محیطی و تنظیم سنتز کلسترول در این مکان ها می باشد.
جزء پروتئینی LDL، آپو B است. LDL شامل سه زیر شاخه الگوی A، الگوی B و الگوی AB می باشد. الگوی A یعنی کوچک و پرچگال، الگوی B یعنی کم چگال ترین LDL، بزرگ و شناور و الگوی AB میان این دو است. هدف درمان LDL این است که الگوی B را به الگوی A تبدیل کنیم (۱۳۲, ۱۳۴). گیرنده های سلولی که یکی از آپوپروتئین های سطحی را تشخیص می دهند، LDL را از جریان خون خارج می کنند. لیپوپروتئین متصل شده به گیرنده غشای سلول، وارد سلول شده، تجزیه می شود. تنظیم افزایشی و کاهشی گیرنده های LDL غشای سلولی تا حدودی تعداد داخل سلولی کلسترول را تنظیم می کند. اگر گیرنده های LDL اشباع شوند یا کم و ناکافی باشد، LDL توسط سلول های رباینده (Scavenger) که به احتمال زیاد از ماکروفاژها منشأ گرفته اند، در سایر بافت ها(از همه مهم تر در اینتیمای عروق شریانی) جذب می شود. بنابراین، این سلول ها می توانند به عنوان هسته ای برای پلاک های آترواسکلروزی عمل کنند (۱۳۲).
LDL پرچگال قابلیت بیشتری برای اکسیداسیون دارد، زیرا این نوع لیپوپروتئین ها پتانسیل آنتی اکسیدانی خود را از دست داده و مقدار فراوانی از محصولات پراکسیدانی دارند (۱۳۲, ۱۳۵).
لیپوپروتئین دارای دانسیته متوسط (IDL)
این لیپوپروتئین ها به صورت گذرا با خارج شدن تعدادی از تری گلیسریدها از درون ذرات VLDL به وجود می آیند (۱۳۲).
لیپوپروتئین با دانسیته بالا (HDL)
این لیپوپروتئین کمترین مقدار کلسترول را دارد و کلسترول را برای تبدیل به نمک های صفراوی از دیواره رگ ها در کبد حمل می کند. این نمک های صفراوی تشکیل شده در بدن به درون روده ریخته شده و از طریق مدفوع دفع می گردد. پروتئین اصلی در ترکیب با Apo A-1 است و این لیپوپروتئین پُرچگال است. از آنجایی که سطوح HDL حمایت کننده بدن از بیماری های قلبی هستند با آن کلسترول خوب می گویند که خودش دو زیرمجموعه ۲HDL و ۱HDL دارد که ۲HDL بهترین نوع آن است که حمایت کننده تر است. استریفه شدن کلسترول به وسیله آنزیم لسیتین کلسترول (اسیل ترانسفراز) LCAT موجب حرکت کلسترول به درون هسته HDL می شود (۱۳۲-۱۳۴, ۱۳۶).
مولکول های استر کلسترول، به منظور تشکیل “مرکزی” در ذرات کروی شکل کوچک (ذرات ۳HDL)، به پیش می روند. این ذرات احتمالاً با واسطه گیرنده هایی که آپولیپوپروتئین A-1 را تشخیص می دهند، کلسترول آزاد بیشتری را می پذیرند. با برداشت کلسترول، اندازه ذره افزایش می یابد و ۲HDL تشکیل می شود(جزئی که منعکس کننده تغییرات رژیم غذایی و هورمون هاست). میزان ۳HDL نسبتاً ثابت باقی می ماند (۱۳۲).
برخی از مطالعات بیان کرده اند که یک افزایش ۴۰ تا ۵۰ میلی گرم در دسی لیتر در میزان HDL، با ۲۰ تا ۲۵ درصد کاهش در خطر بیماری های کرونری مرتبط است. HDL قابلیت بالقوه در محدود کردن تغییرات اکسیداسیونی لیپوپروتئین ها و چربی ها داشته و غلظت آن در خون نیز تحت تأثیر عواملی مانند جنس، سن، رژیم غذایی، داروها و به ویژه فعالیت جسمانی قرار می گیرد. موارد با اهمیت تر از این تعاملی است که بین فعالیت پاره ای از آنزیم های آنتی اکسیدانی با HDL و تغییر توان این ذره لیپوپروتئین در متابولیزه کردن چربی های بدن انسان وجود دارد (۱۳۷).
HDL علاوه بر انتقال معکوس کلسترول از بافت کبد و جلوگیری از تجمع کلسترول در بافت، به عنوان آنتی اکسیدان نیز عمل می کند و با داشتن آنزیم پاراکسوناز از ادامه اکسیداسیون LDL جلوگیری می کند و در این رابطه فعالیت های بدنی دارای نقش حفاظتی هستند (۱۳۸).
اثر فعالیت ورزشی بر کلسترول پلاسما
کلسترول با خطر تصلب شرائین ارتباط دارد ( به همان طریقی که تری اسیل گلیسرول ارتباط دارد) هرچه غلظت تری اسیل گلیسرول درپلاسما بالاتر باشد، احتمال تشکیل صفحات ایجاد کننده ی تصلب شرائین بیشتر می شود.
آن چیزی که در مورد تصلب شرائین مهم است، سهم دو دسته از لیپوپروتئین ها می باشد که بخش عظیمی از کلسترول را حمل می کند. LDL، لیپوپروتئین تصلب زا[۳] است، در حالی که HDL از گسترش صفحات ایجاد کننده ی تصلب شرائین جلوگیری کرده و بنابراین به عنوان محافظی برای عروق خونی عمل می کند. بدیهی است که HDL با حذف کلسترول از بافت های غیرکبدی نظیر دیواره ی عروق نقش حفاظتی خود را ایفا می کند (۱۳۹).
هنگام فعالیت ورزشی،کلسترول به عنوان منبع انرژی مورداستفاده قرار نمی گیرد، بنابراین این انتظار وجود ندارد که با فعالیت ورزشی غلظت پلاسمایی آن تغییر کند. به هرحال، باید اشاره نمود که تغییراتی صورت می گیرد (۱۳۹).
آثارکوتاه مدت
یک وهله فعالیت ورزشی که هزینه ی انرژی آن بالا است، سبب کاهش غلظت کلسترول پلاسما می شود(با کاهش غلظت تری اسیل گلیسرول همخوانی دارد). برعکس، یک وهله از این نوع فعالیت می تواند کلسترول HDL را افزایش دهد. هردو تغییر برای سلامتی مفید هستند (۱۴۰).
افزایش کلسترول HDL پس از فعالیت ورزشی، به کاهش تری اسیل گلیسرول ها برحسب تجمع (در حدود یک روز پس از فعالیت )و ناپدید شدنشان (درحدود سه روز بعداز فعالیت) شباهت دارد. ارتباط بین این تغییرات متضاد، احتمالاً فعالیت لیپوپروتئین لیپاز را افزایش داده، تجزیه ی گلیسرول ها را در VLDL تسریع کرده و موجب حذف ذره های لیپوپروتئین می شود. این موضوع به نوبه ی خود قشر مازاد چربی (کلسترول آزاد و فسفولیپید) را به وجود می آورد که به HDL منتقل می شوند (۱۴۰).
به نظر می رسد پاسخ کوتاه مدت کلسترول پلاسما به فعالیت ورزشی همانند تری اسیل گلیسرول بین دوجنس زن و مرد متفاوت باشد. به طور معمول در مردان کلسترول HDL افزایش می یابد، درحالی که در زنان کلسترول کل (یعنی کلسترول بدون توجه به لیپوپروتئین هایی که به آن می چسبد) کاهش می یابد (۱۴۰).
آثار بلند مدت
فعالیت ورزشی در بلند مدت می تواند بر غلظت کلسترول کل در پلاسما و نحوه ی توزیع آن در LDL و HDL تأثیر بگذارد. غلظت های کلسترول کل ورزشکاران استقامتی و دیگر افرادی که به صورت هوازی تمرین می کنند، پایین تر از افراد تمرین نکرده است. با این وجود، ظاهراً این موضوع به دلیل پایین تر بودن وزن بدن و وزن چربی بدن است که معمولاً در افرادی که به لحاظ جسمانی فعال هستند، مشاهده می شود. همین موضوع برای کلسترول LDL نیز مطرح است؛ در افرادی که به صورت هوازی فعالیت می کنند، کلسترول LDL پایین تر است و ظاهراً این مسأله به دلیل پایین تر بودن وزن بدن و وزن چربی است. علاوه براین مطالعات طولی نشان داده اند، زمانی که وزن بدن یا وزن چربی آزمودنی ها حفظ شود، کلسترول کل LDL با یک برنامه ی تمرینی هوازی تغییر نمی کند (۱۴۱).
به طور معمول غلظت های پلاسمایی کلسترول و تری اسیل گلیسرول پس از فعالیت ورزشی، در نقطه ی مقابل هم قرار دارد. کلسترول HDL افزایش و تری اسیل گلیسرول ها کاهش می یابند. هردو پس از چند روز به خط پایه باز می گردند (۱۴۱).
در مقایسه با کلسترول کل و کلسترول LDL، کلسترول HDL در افرادی که به صورت هوازی به فعالیت می پردازند یا افرادی که کار بدنی انجام می دهند، بالا می باشد. میزان فعالیت بدنی در هر هفته و مدت آن به طور مثبت برکلسترول HDL تأثیر می گذارد. مطالعات طولی برآثار مفید فعالیت هوازی تأکید کرده اند، اگرچه تفاوت های بررسی شده در این مطالعات نسبت به مطالعات مقطعی کمتر است. همانند آنچه که در مورد تری اسیل گلیسرول ذکر شد، به نظر می رسد هزینه ی انرژی ۱۲۰۰ تا ۲۲۰۰ کیلوکالری درهفته، تغییرات مطلوبی در کلسترول HDL به وجود می آورد. این موضوع باید خاطر نشان شود که برعکسِ کاهش در کلسترول کل و کلسترول LDL، افزایش در کلسترول HDL و کاهش در تری اسیل گلیسرول ها دراثر فعالیت هوازی مستقل از تغییرات وزن بدن یا وزن چربی بدن است (۱۴۲).
در افرادی که به صورت هوازی تمرین می کنند، غلظت پلاسمایی چربی به گونه ای است که در آنها نسبت به دیگران کمتر در معرض خطر ابتلا به تصلب شرائین قرار دارند و نیمرخ چربی[۴] سالمی دارند (۱۴۰).
جدول ۲- ۱: غلظت های مطلوب، مرز و نامطلوب چربی سرم درپلاسما( mg/dl )
کلسترول کل | کلسترول LDL | کلسترول HDL | تری اسیل گلیسرول | |
مطلوب | ۲۰۰ < | < 130 | ≥ ۶۰ |
شکل کلی
خیلی زیاد
زیاد
متوسط
کم
خیلی کم
امتیاز بندی
۵
۴
۳
۲
۱
۳-۱۱-آزمونهای آماری در تحلیل استنباطی:
آزمون اولویت بندی فریدمن
آزمون مقایسه چند نمونه وابسته، به این روش انجام میشود. این آزمون مشابه ناپارامتری تحلیل واریانس با اندازههای تکراری است. دادهها در این آزمون عبارتند از مقادیر متغیرها به ازای مشاهدات مختلف. فرض میکنیم k متغیر را میخواهیم آزمون کنیم و برای هر متغیر، n بار اندازهگیری خاصی را تکرار کردهایم. در هر سطر، مقادیر را از ۱ تا k رتبه میدهیم. رتبه مشاهدات درون سطر i ام است. این رتبهدهی را در تمام سطرها تکرار میکنیم. مجموع رتبههای هر متغیر را با به ازای j=1,…,k به دست میآوریم. مقدار مبنای آماره آزمون قرار میگیرد.
آزمون همبستگی
یکی از تعاریف اساسی در علم آمار تعریف همبستگی و رابطه بین دو متغیر میباشد. بطور کلی شدت وابستگی دو متغیر به یکدیگر را همبستگی تعریف میکنیم. ممکن است علاوه بر شدت همبستگی جهت همبستگی نیز مورد نیاز پژوهشگر باشد. بطور کلی ضرایب همبستگی بین ۱- تا ۱ تغییر میکنند و رابطه بین دو متغیر میتواند مثبت یا منفی باشد. محاسبه ضرایب همبستگی تا حدود زیادی متاثر از مقیاس اندازهگیری متغیرها است. در صورتی که هر دو متغیر کمی باشند، دو ضریب همبستگی معروف، به نام پیرسون در حالت پارامتریک (در صورتی که متغیرها دارای توزیع نرمال باشند) و ضریب همبستگی اسپیرمن در حالت ناپارامتریک(در صورتی که متغیرها دارای توزیع نرمال نباشند) وجود دارند و با توجه به مقدار سطح معنی داری، فرض صفر مورد آزمون قرار میگیرد.
تحلیل رگرسیون ساده و چند گانه
در آمار برای بررسی و آزمون تاثیر یک یا چند متغیر مستقل بر متغیر وابسته از رگرسیون ساده یا چندگانه استفاده می نمایند. خروجی این تحلیل ضرایب هر یک از متغیرهای مستقل و سطح معنی داری آنها است.
آزمون فرض مقایسه میانگینهای دو گروه
در مواردی که منظور پژوهشگر آزمودن برابری میانگینهای دو گروه، با توجه به یک متغیر وابسته باشد، در صورتی که گروهها مستقل باشند از آزمون t استیودنت برای گروههای مستقل استفاده میشود. با بهره گرفتن از یک نمونه تصادفی از دو جامعه و محاسبه میانگین و انحراف معیار نمونه ها، آماره آزمون t استیودنت
تشکیل و با توجه به مقدار سطح معنی داری، فرض صفر مورد آزمون قرار میگیرد.
آزمون فرض مقایسه میانگینهای چند گروه (آزمون تحلیل واریانس یکطرفه- آزمونF )
هر گاه بخواهیم برابری بیش از دو میانگین را مورد آزمون قرار دهیم از تحلیل واریانس استفاده میکنیم. در مواردی که یک متغیر مستقل داشته باشیم و آزمودنیها به طور تصادفی به بیش از دو گروه تقسیم شده باشند، تحلیل واریانس یکطرفه به کار برده میشود. در تحلیل واریانس یکطرفه فرض صفر برای برابری تمام میانگینهاست و فرض مقابل این است که حداقل میانگین دو جامعه با هم متفاوت است. آماره این آزمون، F میباشد و با توجه به مقدار سطح معنیداری، فرض صفر مورد آزمون قرار میگیرد.
۳-۱۲-قلمرو پژوهش:
الف- قلمرو مکانی: حوزه ستادی وزارت نیرو
ب- قلمرو زمانی: قلمرو زمانی محدود زمانی این تحقیق ۱۹/۳/۹۲ لغایت ۱۹/۹/۹۲ و زمان توزیع و جمع آوری پرسشنامه
ج- قلمرو موضوعی: قلمرو موضوعی از دو قسمت تشکیل شده است
۱) سرمایه اجتماعی شامل سه بعد ساختاری، شناختی و ارتباطی میباشد.۲) عوامل رضایت شغلی شامل وجود عوامل سازمانی، ماهیت کار، محیط کار و عوامل فردی میباشد.
فصل چهارم:
تجزیه و تحلیل آماری
۴-۱-مقدمه
تحلیل های آماری بر دو گونهاند: الف) تحلیلهای توصیفی و ب) تحلیل های استنباطی . محقق از دو طریق به تحلیل دادهها میپردازد: ۱- توصیف جامعه از طریق داده های نمونه و ۲- آزمون فرضیه.
در فصل حاضر با بهره گرفتن از دادههای حاصل از پرسشنامه، در ابتدا توصیف مشخصات فردی افراد مورد پژوهش با بهره گرفتن از جداول فراوانی و نمودارهای مناسب آمده است. در ادامه جداول فراوانی، میانگین و انحراف معیار وضعیت شاخصهای ابعاد مختلف سرمایه اجتماعی و مولفه رضایت شغلی از دیدگاه افراد مورد پژوهش تهیه شده است. در ادامه اولویت بندی شاخصهای ابعاد مختلف سرمایه اجتماعی و مولفه رضایت شغلی از دیدگاه افراد مورد پژوهش مشخص شده است. در پایان فرضیههای پژوهش از جمله بررسی تاثیر ابعاد مختلف سرمایه اجتماعی بر رضایت شغلی و همچنین بررسی وضعیت رضایت شغلی در جنسیت ها، تحصیلات، موقعیتهای شغلی، سوابق کاری و … مختلف مورد آزمون قرار گرفته و نتایج حاصل از تحلیلهای آماری داده ها ارائه شدهاند.
در ذیل به ترتیب نتایج تحلیلهای توصیفی و استنباطی مذکور آمده است.
۴-۲- آمار توصیفی مشخصات فردی افراد مورد پژوهش
- جنسیت
جدول شماره ۱- توزیع فراوانی پاسخ افراد مورد پژوهش
ردیف
جنسیت
فراوانی
ب) قصاص: انتقام جویی و قساوت
قصاص جز انتقامجویى و قساوت نیست، این صفت ناپسند را باید با تربیت صحیح از میان مردم برداشت، در حالى که طرفداران قصاص هر روز به این صفت ناپسند انتقامجویى روح تازهاى مىدمند.
بررسی:
این شبهه در واقع برآیند تفکری است که قوانین کیفری و جزائی اسلام را خشن و ناشی از حس انتقام و کینهتوزی شخصی میداند. قهراً نتیجه این میشود که اجرای این قوانین از جمله حکم قصاص موجب گسترش انتقام میشود، امّا واقع این است که قصاص یک قانون قرآنی است که از سوی خداوند حکیم براساس حکمت، وضع و تشریع شده است و ارتباطی با مسئله انتقام جویی ندارد.
اسلام در هر مورد مسائل را با واقعبینى و بررسى همه جانبه دنبال مىکند، در مسئله خون بىگناهان نیز حق مطلب را دور از هر گونه تندروى و کند روى بیان داشته است، نه همچون آئین تحریف شده یهود فقط تکیه بر قصاص مىکند و نه مانند مسیحیت کنونى فقط راه عفو یا دیه را به پیروان خود توصیه مىنماید، چرا که دومى مایه جرئت است و اولى عامل خشونت و انتقامجویى.[۲۲۰]
جریان قطع عضو فاسد یا کَی و داغ کردن مرسوم در زمان کهن، که اصل آن در نهج البلاغه[۲۲۱] و فرع آن در برخی دیوانها[۲۲۲] آمده است، هرگز مایه خشونت مداری قانون محترم پزشکی نبوده و سبب اتّهام طبیب مهربان به قساوت دل نخواهد بود، بلکه قانون قطع عضو فاسد، حق مدار و رحمتمحور بوده و طبیبِ جرّاحْ، دلسوز و رقیق قلب است.[۲۲۳]
علامه طباطبایی دراین باره بیان می کنند :«تشریع قصاص به قتل بخاطر انتقام نیست، بلکه ملاک در آن تربیت عمومى و سد باب فساد است».[۲۲۴]
اصولاً تشریع قصاص هیچ گونه ارتباطی با انتقام جویی ندارد. زیرا انتقام جویی،فرو نشاندن آتش غضب به خاطر یک مسئله شخصی است درحالی که قصاص به منظور پیشگیری ازتکرارظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهی و حمایت از سایر افراد بی گناه می باشد.[۲۲۵]
در نهایت با دقت و تأمل در احکام اسلام و آیه شریفه قصاص[۲۲۶] روشن می شود که حکم «قصاص» و «عفو» در اسلام نه تنها مبتنی بر کینهتوزی و انتقام جویی شخصی نیست، بلکه یک مجموعه کاملاً انسانی و منطقی است . از تعبیرات بهکار رفته در آیه شریفه از قبیل دستور عفو قاتل و برادر دینی خواندن قاتل و اولیای مقتول و رحمت الهی دانستن عفو که خود تسهیل در امور بندگان است، کاملاً استفاده میشود که قصاص عامل گسترش انتقام نیست بلکه ضامن حیات اجتماعی است.
ج) بیمار بودن قاتل
عدهای بر اصل قصاص در اجرای مجازاتها ایراد گرفته، مخصوصا با توجه به تحقیقاتی که اخیرا در دانش روان شناسی و جامعه شناسی صورت گرفته آن را غیر عادلانه و بیش از اندازه شدید وغیر انسانی میدانند و بیان می کنند که آدمکشى گناهى نیست که از اشخاص عادى یا سالم سرزند، حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بیمارى است، و باید معالجه شود، و قصاص دواى چنین بیمارانى نمىتواند باشد[۲۲۷].
بررسی :
در مورد ایراد سوم که قاتل حتماً مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممکن نیست چنین جنایتى سر بزند، باید گفت: حکم قصاص برای غیر افراد دیوانه است واگر جنون و دیوانه بودن قاتل ثابت شود، دیگر حکم قصاص برای او نیست.
و اسلام هم در چنین صورتهائى براى قاتل دیوانه یا مثل آن حکم قصاص نیاورده است، اما نمى توان مریض بودن قاتل را به عنوان یک قانون و راه عذر عرضه داشت، زیرا فسادى که این طرح به بار مى آورد و جرأتیکه به جنایتکاران اجتماع مى دهد براى هیچکس قابل تردید نیست، و اگر استدلال در مورد قاتل صحیح باشد در مورد تمام متجاوزان و کسانى که به حقوق دیگران تعدى مى کنند نیز باید صحیح باشد، زیرا آدمى که داراى سلامت کامل عقل است، هرگز بدیگران تجاوز نمى کند، و به این ترتیب تمام قوانین جزائى را باید از میان برداشت، و همه متعدیان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بیمارستانهاى روانى روانه کرد.[۲۲۸]
علامه طباطبایی در پاسخ به این ایراد اذعان می نمایند که نسبت دادن بیمار روانی به مجرمان و قاتلان باعث میشود قتل و جنایت و فحشاء روز بروز بیشتر شود و جامعه انسانیت را تهدید کند، براى اینکه هر جنایتکارى که از قتل و فساد لذت مىبرد، وقتى فکر کند که این سادیسم جنایت، خود یک مرض عقلى و روحى است، و او در جنایتکاریش معذور است و این حکومتها هستند که باید اینگونه افراد را با یک دنیا رأفت و دلسوزى تحت درمان قرار دهند و از سوى دیگر حکومتها هم به همین معنا معتقد باشند البته هر روز یکى را خواهند کشت و معلوم است که چه فاجعهاى رخ خواهد داد.[۲۲۹]
د) عفو و زندانی کردن قاتلان به جای قصاص
برخی بر این باورند که شدیدترین مجازاتی که خداوند برای قاتل آورده است قصاص است . اما قصاص تنها گزینه نیست و خانواده مقتول میتوانند قاتل یا جانی را عفو کنند و به جای آن حکم زندان برای آنها صادر شود. این افراد می گویند آیا بهتر نیست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى کنیم و با کار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائیم با این عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مىماند، و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مىشود.[۲۳۰]
بررسی :
حکم قصاص برای حفظ حیات عمومی اجتماع و پیشگیری از تکرارقتل وجنایت است. آیا مجازات حبس که امروزه در بسیارى از کشورها به عنوان مجازات قتل در نظر گرفته شده است، مىتواند انسانى را که قصد ارتکاب قتل دارد از عمل خود منصرف نماید؟ و اگر مىتواند، آیا به دلیل این نیست که خوف از دست دادن آزادى و زندگى در گوشه زندان، مانع از ارتکاب چنین عمل مجرمانهاى مىشود؟ اگر چنین است قطعاً خوف از دست دادن حیات و محرومیّت همیشگى از زندگى، بیشتر مىتواند موجب انصراف از اعمال مجرمانه شود.
در جوامعى که وجود مجازات اعدام یا قصاص نفس نیز نتوانسته از میزان جرایم علیه اشخاص بکاهد، قطعاً در صورتى که مجازات حبس یا مجازات دیگرى براى قتل در نظر گرفته شود که خفیفتر از قصاص باشد، امکان بروز چنین جرایمى در سطح بالاتری وجود دارد و افراد با خطرپذیرى بیشترى به استقبال این جرم مىروند.
برای نمونه در کشور آمریکا که حکمی مشابه حکم قصاص وجود ندارد نه تنها آمار قتل کاهش پیدا نکرده است بلکه به گزارش روزنامه «وال استریت ژورنال»، آمار و ارقام جدیدی که توسط دولت آمریکا منتشر شده است، نشان می دهد که تنها در دهه نخست قرن ۲۱ از سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ دست کم ۱۶۹ هزار نفر در ایالت های مختلف آمریکا کشته شده اند.
علاوه بر این به گزارش پایگاه خبری سازمان ملل، دفتر امور جرم و مواد مخدر در سازمان ملل (UNODC) در گزارشی جدید اعلام کرد که بیش از ۴۳۷ هزار نفر در سال ۲۰۱۲ در دنیا در نتیجه جرائم منجر به قتل کشته شدهاند که بیشترین میزان آن ابتدا در آمریکا، سپس در آفریقا و کمترین میزان نیز در اروپا و آسیا و اقیانوسیه بوده است.
همچنین روزنامه نیویورک تایمز گزارش داده است که ، آمار قتل در شیکاگو در سال ۲۰۱۲ تا ۳۸ درصد افزایش یافته است[۲۳۱].
اگر باز داشتن مجرم از ارتکاب جرم با عامل بیرونى، مانند مجازات یا ارعاب او از سختى و شدت مجازات امکانپذیر است و اگر جرایمى مانند قتل و دیگر جرایم علیه اشخاص آنچنان براى جامعه خطرناک است که باید حتىالامکان از وقوع آنها جلوگیرى کرد، طبعاً قانون قصاص بیشتر از هر قانون دیگرى مىتواند مؤثر و مفید باشد و میزان وقوع این جرایم را کاهش دهد.
هـ) تنفرطبع آدمی از قصاص
مىگویند مبنای قصاص خشونت است، و کشتن، امرى است که طبع آدمى آن را نمىپسندد و از آن متنفر است، و چون آن را به وجدانش عرضه میکند، مىبیند که وجدانش از در رحمت و خدمت به انسانیت از آن منع میکند. هرگز با قهر و تنش و خشونت نمیتوان جامعه را اداره کرد. برخی از منتقدان قصاص این کیفر را وسیله میشناسند نه هدف. به باور ایشان اعدام یکی از مظاهر خشونت است و شایسته نیست این خشونت به عنوان یکی از حقوق کیفری قرآن معرفی شود.[۲۳۲]
بررسی :
در تفکر و اندیشه اسلامی، حیات انسان نشأت گرفته از ذات حضرت حق است. خداوند منشأ و سرچشمه حیات انسان است. به همین جهت، قداست، حرمت و حریم او را باید پاس داشت. در بینش اسلامی، انسان از همان آغاز پیدایش و قرار گرفتن در رحم مادر و مراحل مختلف جنینی مورد تکریم قرار گرفته و هرگونه تعدی به آن، پیامدهای کیفری را به دنبال خواهد داشت. حیات شایسته، حق اولیه و خدادادی هر انسان است و هیچ کس حق ندارد حریم این حق را هتک کند و مورد تجاوز قرار دهد. در حقیقت حق حیات، بازتاب همان نفخه الهی است، که مورد تکریم ذات اقدس حق، نیز هست و حرمت حریم حیات را باید نگه داشت.[۲۳۳]
انسان آنچنان از کرامت و عزت برخوردار است، که خداوند، خود را صاحب این کرامت میداند:
(ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ)[۲۳۴]؛ خداوند سبحان در آیه دیگر، میفرماید: (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)[۲۳۵]؛ به پاس احترام به این مقامِ کرامت و شرافت، که نشان از کرامت الهی است، زنده کردن انسان به مثابه زنده کردن تمام بشریت است، و قتل یک انسان (به ناحق)، نیز مرگ جمعی به شمار میآید:(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً)[۲۳۶].
بدینسان، نظام کیفری اسلام، جهت حفظ و حراست از کرامت انسان و حیات اجتماعی آن، راهکارهای اساسی و بنیادین را بررسی و سنجش نموده، و قصاص را، یکی از مؤثرترین عوامل بازدارنده، که هم عدالت اجتماعی و هم تأمین حیات شایسته، در گرو آن نهفته است، تشریع نموده است: (وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ)؛ « و برای شما در قصاص حیات و زندگی است ای صاحبان خرد».
با توجه به کرامت و عزتی که خداوند برای انسان قائل است ، اجرای قصاص مظهر رحمانیت خداوند می باشد. طبعاً کسی که مورد قصاص قرار می گیرد و یا حدّی بر او جاری می شود و … حتماً جرمی را مرتکب شده است و حقی را پایمال نموده و در حقیقت این عمل آفتی است که باعث فساد جامعه می شود و برای حفظ جامعه باید با این آفت ها (که در اسلام برای آن قصاص و یا حد در نظر گرفته) مبارزه کرد زیرا از نظر اسلام ارزش جامعه از ارزش افراد مهم تر است از این رو رحمت الهی ایجاب می کند که در وهله ی اول، جامعه را از سقوط انحطاط و انحراف حفظ نماید و با قوانین سختگیرانه، موجب کم شدن جرایم شود.
امام خمینی(ره) قصاص و اعدام را در مکتب اسلام، رحمت الهی میداند. ایشان، جامعه را به بدن یک انسان تشبیه میکند، چنانچه عضوی از بدن انسان فاسد شود، پزشک، به خاطر سالم ماندن دیگر اعضای بدن، اقدام به از بین بردن این عضو فاسد میکند و آن را قطع میکند. برای اصلاح جامعه نیز باید دست به چنین اصلاحی زد؛ یعنی، اگر فرد فاسد و تبهکار، قابل اصلاح نبود، باید به خاطر مصالح جامعه و حفظ نظم و امنیت آن، این غدّه سرطانی نیز از بین برود. چنانچه، این فرد فاسد از بین نرود، ممکن است یک جامعه را به فساد بکشاند. قصاص و اعدام چنین افرادی از منظر امام خمینی(ره) رحمت است و در واقع دین اسلام، دین رحمت است.[۲۳۷]
آیت الله منتظری(رحمه الله علیه) در پاسخ به این شبهه می فر ماید: «درست است که هر قاتل و مجرمى از آنجهت که هرکدام یک انسان هستند داراى حقوقى مىباشند، اما نباید کرامت ذاتى و حقوق مقتول و کسى که مورد تجاوز و جنایت واقع شده، و نیز اولیاى مقتول قربانى فراموش شوند، آنها نیز هر کدام انسان مىباشند که دراثر جنایت، حق انسانى آنها تضییع و پایمال گردیده است، و عقلًا نمىتوان آن حق را که در طول حق جانى و مقدم بر آن است با رعایت حق جانى نادیده گرفت. اجمالًا روشن است که قصاص نفس چیزى نیست جز توجه به کرامت ذاتى شخص مقتول و اولیاى او. عدالت اقتضا مىکند قاتلى که از روى عمد، کرامت مقتول و حق حیات یا عِرض او را مراعات نکرده، کرامت او نیز از این جهت محترم نباشد؛ و اسلام به این حقیقت توجه کرده است. لذا در قرآن مجید حق قصاص را براى اولیاى مقتول به رسمیّت شناخته و جایز دانسته است»[۲۳۸].
علامه طباطبایی در پاسخ به کسانی که می گویند رأفت و رحمت اقتضا می کند که جانی قصاص نشود بیان می کنند : « هر رأفت و رحمتى پسندیده و صلاح نیست و هر ترحمى فضیلت شمرده نمىشود، چون بکار بردن رأفت و رحمت، در مورد جانى قسى القلب، (که کشتن مردم برایش چون آب خوردن است)، و نیز ترحم بر نافرمانبر متخلف و قانونشکن که بر جان و مال و عرض مردم تجاوز می کند، ستمکارى بر افراد صالح است و اگر بخواهیم بطور مطلق و بدون هیچ ملاحظه و قید و شرطى، رحمت را بکار ببندیم، اختلال نظام لازم مىآید و انسانیت در پرتگاه هلاکت قرار گرفته، فضائل انسانى تباه مىشود».[۲۳۹]
اگر بر قاتل شرورى که جان و مال و ناموس مردم در نظر او هیچ ارزش و احترامى ندارد، ترحّم شود، و رحمت اسلامى او را فرا گیرد، و او با سوء استفاده از این رحمت و رأفت، روز به روز به جنایات گسترده ترى دست بزند، آیا این کار ترحّم بر پلنگ تیز دندان و خیانت در حقّ گوسفندان نمى باشد! برخورد با اراذل و اوباش جامعه، که هیچ راه دیگرى براى جلوگیرى از شرّ آنها جز قصاص باقى نمانده، خشونت نمى باشد. بلکه مصداق روشن رحمت است، تا دیگران بتوانند با آرامش به زندگى خویش ادامه دهند.
از این رو قصاص و حدود و امثال اینها نه تنها با «ارحم الراحمین» بودن خداوند مخالف نیستند، بلکه لازمه ی مهربان بودن ، دفاع از قوانین این چنینی است.
توجّه به این نکته نیز جالب است که در سراسر قرآن مجید چهار بار کلمه «قصاص» تکرار شده است، در حالى که کلمه «رحمت» هفتاد و نه بار، و کلمه «رحمان» صدو شصت مرتبه، و کلمه «رحیم» صد و نود و هشت مرتبه، تکرار شده است! و اینها همه دلالت روشنى دارد که قصاص یک استثناء است، و اصل بر رحمت و رأفت و عطوفت اسلامى است.
خلاصه بحث:
با توجه به مطالب ارائه شده اصولًا هدف از مجازاتهاى اسلامى و حدود الهى، اصلاح جامعه و بازداشتن مجرمین از تکرار جرم و تنبیه آنان مىباشد. در آیۀ شریفۀ (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)، اشاره به این جهت شده و قصاص را موجب حیات افراد دانسته است. یعنى قصاص قاتل، موجب تنبّه دیگران و بازداشتن آنان از ارتکاب قتل و در نتیجه زندهماندن افراد مىباشد.
نتیجه این که، قصاص نوعى درمان است و براى جلوگیرى از سرایت فساد به سایر اعضاى جامعه، و حفظ امنیّت و ایمنى دیگر اعضا، ضرورى و لازم است. و با این تحلیل، قانون قصاص نه تنها خشونت محسوب نمى شود، بلکه با توجّه به مصلحت کلّ جامعه، شعبه اى از رحمت و رأفت الهى محسوب مى گردد.
بر اساس آیات وروایات مهم ترین کار کرد قصاص حفظ حیات انسانهاست که باپیش گیری از وقوع جرم و تأمین نظم ، امنیت اجتماعی محقق می شود.
علاوه بر دو نکته مذکور، خداوند متعال این حکم را خطاب به «اولى الالباب» بیان مى کند; یعنى، مسأله قصاص یک مسأله احساساتى و انتقامجویى نیست، بلکه قانونى است که با تکیه بر عقل و درایت وضع شده، و یک حکم عقلانى و منطقى است. و صاحبان عقلهاى سالم با اندیشه و تفکّر تصدیق خواهند کرد که این قانون منشأ حیات اجتماعى و امنیّت جامعه خواهد بود. تعبیر به «لعلّکم تتقون» در پایان این آیه شریفه نیز تأکید دیگرى بر این مدّعاست; زیرا معناى جمله مذکور این است که هدف از قصاص حفظ و حراست و نگهدارى جامعه از آلودگیها و شرارتها و کینه توزى هاست. بنابراین، بند بند آیه قصاص نکته هاى جالب و پیامهاى صلح و زندگى و محبّت دارد، و به روشنى شهادت مى دهد که قصاص مصداقى از مصادیق خشونت نیست.
همچنین پس از بررسی اشکالات و نقد آن به این نتیجه می رسیم که منشأ این اشکالات دوچیز است:
عدم توجه و آشنایی به خصوصیات، اصول و قواعدی است که در نظام کیفری اسلام وجود دارد. چون ازاین شرایط وحکمت ها آگاهی نداشتند لذا به زعم خود – اشکالات مطرح نموده اند- اگر به حکمت و فواید قصاص دقت شود بی پایه بودن این اشکالات روشن می شود.
علت دیگری که باعث شده این اشکالات را مطرح نمایند عناد و دشمنی نسبت به دین اسلام است که با اغراض سیاسی به آنها دامن می زنند تا از این رهگذر به مقاصد شوم خود برسند.
آنچه تا به اینجا در مورد قصاص و فلسفه آن گفته شد به خوبی روشن می سازد که اسلام به هیچ وجه نمی خواهد با حکم قصاص جنبه انتقام جویی افراد ( ولی دم ) را پاسخ بگوید بلکه می خواهد با این وسیله از ارتکاب قتل جلوگیری کند . زیرا اگر انسان خود را از هر گونه مجازات سخت آزاد و رها ببیند ، ممکن است این وسوسه در او ایجاد شود که مخالفین خویش را براحتی به قتل برساند بدون این که کیفری سخت در انتظار او باشد. پس حکم قصاص اصلاً جنبه خشونت آمیز ندارد و فقط صرفاً پیشگیری است و مسلماً پیشگیری بهتر از درمان است همچنانکه در علوم پزشکی تصریح شده است.