«قبلا خیلی کار می کردم ولی الان به خاطر پام نمی تونم مثل قبل کار کنم، تصمیم دارم بجای کار مستقیم کار نظارتی انجام بدم(ش۴)».
مرحله چهارم برای مشارکتکنندگان دورهای بودکه به آنها فرصت میداد تا بر تمام جوانب و رویدادهای زندگی فکرکنند. برای بعضی از شرکت کنندگان خاطرات سوختگی حتی بعد از گذشت ۱۰ یا ۲۰ سال از زمان حادثه روی ارزشگذاریها و کنترل دنیای آنها تأثیرگذار بود. در این مرحله افکار کمککننده یا بازدارنده در بستری از خاطرات ترس آور و تلخ مراحل قبل همواره در ذهن مشارکتکنندگان جاری بود. به همین دلیل خودوارسی از طریق کلنجاررفتن باخود، گفتگویدرونی باخود یا خیالبافی و رویا صورت میگرفت.
شرکتکننده ای دراین خصوص بیانکرد:
«درد و عذاب همیشه با منه از دلم نمیره بیرون، وقتی با خودم فکرمیکنم، میگم آخه چرا؟ هیچی اونطور که میخواستم نشد، شاید دست من نیست. سرنوشته دیگه! زندگیات عوضمیشه(ش۷)» .
مشارکتکننده مردجوان دیگری گفت:
«خواب گذشته رو میدیدم، هنوز نسوخته بودم و با دوستانم میرفتیم بیرون…(ش ۵)».
مکان یابی/ دگر وارسی
این طبقه به مفهوم جستجوی تغییرات حاصل درزندگی افراد خانواده و محیط از سه زیر طبقهی ۱- پیامد سوختگی بر خانواده، ۲- جستجوی تغییر در تعاملات و ۳- تمرکز سیستمی بر محیط پیرامون تشکیل یافت.
در مراحل اول با معلق شدن مشارکتکنندگان در فضای غمانگیز بخش سوختگی و مشاهده سایر بیماران و رنج خانواده، مکانیسم دگروارسی نیز به موازات خود وارسی فعال میشد. مشارکتکننده ای تجربه خود را چنین توصیفکرد:
«توی بیمارستان، ته سالن دو تا اتاق داشتند که مریضهایی رو که وضعشون خراب بود، میبردند اونجا. از اونجا هم هی مرده بود که میبردند بیرون(ش۱)».
همین شرکتکننده در خصوص تأثیر سوختگیاش بر خانواده بیانکرد:
«وقتی که به پدر و مادرم خبر دادند، فکر کنید مادرم به چه وضع و اوضاعی افتاد. اونشب(زمانی که پدر و مادر برای اولین بار به عیادت بیمار در بیمارستان میروند)، من از صدای ناله و گریه مادرم بیدارشدم…(مکث… اشک در چشمانش جمعشد) … میدیدم که چقدر زجر میکشند. بخاطر من پیر شدند.(ش۱)».
با قرار گرفتن در موقعیت جدید در منزل، دگروارسی همچنان با بررسی تأثیر سوختگی برزندگی دیگران تداوم پیدا میکرد. تعدادی از مشارکتکنندگان از فشار اقتصادی ناشی از هزینه های درمان به خانواده و یا زمان صرفشده برای مراقبت و رسیدگی به آنها، به عنوان تحمیل شرایط سخت به زندگی خانواده نامبردند.
«از وقتی سوختم خواهرم خونه و زندگی خودش رو ول کرد و از من مراقبت میکرد. حتی سه ماه سر کار نرفت…..پدرم یک بازنشسته است. می دونستم زیر فشار این همه هزینه و درد و رنج قرار داره (ش۱۱)».
با ورود مشارکتکنندگان به جمع آنها از طریق همین مکانیسم به بررسی تغییرات رفتاری جامعه و محیط در مقابل خود میپرداختند.
یک پسر جوان بیان کرد:
«بعضی از دوستانم خجالت میکشیدن با من تو خیابون راه برن، خوب همه یک جوری با کنجکاوی یا ترحم نگاه میکردن(ش۸)»
مشارکتکننده دیگری گفت:
«یک جای عمومی که میری انگار یک خبری هست همه با دقت به سوختگی هات نگاه می کنند … مخصوصاً اون هاییی که عوام هستند ..از نظر سطح تحصیلات پایین هستند. این چیزها سخت بود…انگار همه چیز تغییر کرده بود. خوب ارتباط برقرار کردن با همچین محیطی با شرایط وضعیت جدید سخت بود …(ش۱)».
مکان یابی/ موقعیت سنجی
قیاس و نتیجه گیری زیر طبقات تشکیل دهنده این طبقه بود. یافتههای حاصل از تجارب مشارکتکنندگان نشان داد، آنها براساس تجزیه تحلیل و مقایسه شرایط فعلی خود با قبل از سوختگی؛ همچنین ارزیابی و قضاوت در خصوص موقعیت فردی، اجتماعی و فاصلهای که از آرزوها، اهداف و تمایلاتشان در زندگی پیدا میکردند؛ موقعیتی جدید را برای خود ترسیم میکردند.
موقعیت جدید برای گروهی از مشارکت کنندگان به صورت یک وضعیت غیرطبیعی و متفاوت تفسیر میشد؛ مشارکت کنندگان در این خصوص تجاربی نظیر «آدم دیگری شدن، دوگانگیشخصیت» را بیانکردند:
«بعد از یک مدت که فهمیدم من همون آدم نیستم و تغییر کردم خیلی وضعم خراب شد… توی خونه یک آدم بودم جای دیگه یک آدم دیگه(ش۶)»
درحالیکه بعضی مشارکتکنندگان خود را در موقعیتی از «تغییرات بدنی و تواناییها» میپنداشتند که با بهبودی زخمها همان آدم قبلی با حفظ روحیات، زیبایی و روابط نزدیک خانوادگی قبل بودند و سوختگی صرفاً در شکل ظاهری بدن و توانایی انجام فعالیتهای آنان تغییراتی ایجاد کردهبود:
«آدم باهاش کنارمییاد ولی همون آدم قبلی نیست، قبلا من خیلی کار میکردم! ولی الان نمیتونم. باید یکجوردیگه رفتارکنم. البته من همون آدمم با همون مشخصات فقط پام مشکلداره..(ش۴)».
مکان یابی/ حفاظت از خود
این طبقه بر اساس زیر طبقات متعهد شدن به خود، جایگزینی، توجه به سلامتی و ظاهر، تحمل درد، رهایی جستن(فرار)، خشونت، کنارآمدن، پوشیده سازی و جذب منابع انرژی ذهنی تشکیل یافت. مبتلایان به سوختگی در گذر از حادثه به سوی اجتماع بر اساس فرایندهای ذهنی مرحلهی قبل برای حفاظت از خود تلاش میکردند و بر اساس نتیجه گیری از این تلاش به درکی تازه از موقعیت خود دست مییافتند که در طیفی از حفظ تصویرقبلیخود، آگاهی از تصویرجدید، پذیرش تصویر جدید و خود آگاهی قرارداشت.
در دوره زمانی پساز حادثه تا انتقال و بستری شدن در بیمارستان که موقعیت درکشده عموماً دردو رنج بود، مشارکتکنندگان با انکار شدت آسیب، پنهانکردن درد و رنج خود از خانواده و عادیجلوه دادن شرایط برای حفظ تصویر قبلی خود تلاش میکردند. این تلاش به تحمل درد شدید ناشی ازمراقبتها و درمانهای سخت و رنج ناشی از وابستگی به دیگران کمک میکرد. همچنین مشارکتکنندگان احساس میکردند به این وسیله از تحمیل رنج بیشتر به خانواده جلوگیری می کنند.
« درد پانسمانها خیلی شدید بود.انگار پوست آدم رو میکندن .گریهمیکردم ، دادمیزدم.. آخه دردش خیلی زیاد بود. بااین وجود سعیمیکردم تحملکنم. فکرکنید بعد از اونهمه درد شدید تا پدر و مادرم میاومدن صافوصوف مینشستم تا زیاد ناراحت نشن (ش۱)».
با ورود به منزل، فعالیت مشارکتکنندگان برای حفاظت خود در مقابل تغییرات درک شده، توسعه آگاهی و کسب اطلاعات بود. بخشی ازاین آگاهی توسط خود مشارکت کننده کسب شده بود به طورمثال مشارکتکنندهای گفت:
«از بیمارستان عمومی که مرخص میشدم پام هنوز مشکل داشت، اما کسی راهنماییام نکرد. وقتی دیدم که پام عفونت شدید داره ، خودم به بیمارستان تخصصی مراجعهکردم(ش۴)».
بخش دیگر این آگاهی از طریق تعاملات و در ضمن بررسی واکنش دیگران به زخمها و جستجوی اطلاعات از آنها کسب میشد. مشارکتکننده ای گفت :
«وقتی فامیلها اومدن وضع من رو دیدن، اونها گفتند این زخمها رفته رفته جمع میشه، باید یک کاری بکنی. بعد پیشنهاد کردن که به یک دکتر خوب در تهران مراجعه کنم(ش۷)».
دراین مرحله نتیجه توجه مشارکتکنندگان به سلامتی و ظاهرخود و تلاش برای کسب اطلاعات، آگاهی از تصویر جدید خود بود.
با ورود مشارکتکنندگان به جامعه و لزوم تعامل بیشتر با دیگران، آنها برای حفاظت از خود در این تعاملات، باید تصویرجدید خود را میپذیرفتند. در واقع با گذر زمان و عادتکردن به شرایط و شیفت تجارب آزار رسان بهسوی تجارب تازهای چون، احساس شکرگذاری، آرامش، لذت وکسب روحیه از یک سو و انجام فعالیتهایی چون مراقبت از خود، جایگزینی نقشها، سرگرمکردنخود و بهسازی روابط فردی از سوی دیگر به این پذیرش کمک میکرد. پذیرش تصویر جدید زمینه لازم برای تمایل به کسب مهارت های تازه و رفتار و تعاملات راحتتر با دیگران فراهممیکرد. بدینطریق مشارکتکنندگان با ورود به جریان معمول زندگی، برای عادی سازی زندگی جدید خود تلاش می کردند. صرفنظر از بازگشت به زندگی معمول و سپری شدن مدت زیادی از حادثه سوختگی، خاطرات سوختگی هنوز از ذهن مشارکتکنندگان کاملا پاک نشده و گاها حتی دردسر ساز بود. لذا حفاظت از خود در این دوره نیز به موازات جریان معمول زندگی ادامه داشت.
فعالیتهای مشارکتکنندگان برای محافظت از خود دراین مرحله تلاشی دو سویه برای کسب یا حفظ استقلال، تغییر در اولویتهای زندگی، تمرکز بر دستآوردها و موفقیتها در زندگی و یا رفتارهایی چون تهدید دیگران، فرارکردن و کنارآمدن انفعالی بود. در نهایت این فرایند عمل یا تعاملی، بستهبه انرژی فراهم شده در ماتریکس خود، آنها را به بازنویسی مجدد مطلوب یا نامطلوب از خود، هدایت میکرد. مشارکتکننده ای در این خصوص بیانکرد:
«گاهی وقتی به عکسهام نگاه میکنم، نمیخواهم خودم رو بهبینم که ازاون شرایط بهاین شرایط افتادم سرگذشتم کلا عوضشد، الان من عقدهیام، افسردهام(ش۶)».
درحالی که مشارکت کننده دیگری چنین ذکر کرد:
«آدم هیچوقت اون خاطرات یادشنمیره ولی وقتی زمان میگذره وقتی میبینی که در خیلی چیزها حتی جلوتر از بقیه هستی خوب اینها کمک کننده است. دیگه مهم نیست، نگاهها مهم نیست، آدم یک اولویتهای دیگه داره، دنبال کار خودشه، خوب استقلال مالی بهنظر من از همه چیز مهمتره یعنی اینکه آدم متکی نباشه و بعد پیدا کردن سرگرمیها و دلخوشیهای دیگه توی زندگی(ش۱)».
برای گروهی دیگر نیز گذر از آن همه رنج و سختی مشابه رهایی کرم ابریشم از پیلهی خود بود، عبور از رنج جسمی و روحی، فرصتی برای فهمیدن و درک بیشتر از خود و درنتیجه حرکت به سوی یک تحول درونی. مشارکتکنندگان بیانکردند:
«بعد ازسوختگی نگاه من به خیلی چیزها تغییر کرد، بزرگ شدم، حالا دیگه می دونم اگه یک نفر مریض بشه من باید چکار کنم … یک فرد سوخته چی میکشه، چطور نسبت به اون رفتار کنم (ش۷) … قبلاً حسود و ناشکر بودم ولی الان روزی هزار بار سجده شکر میکنم(ش ۹)». میدونم که همه چیز ظاهر نیست آدم با داشتن چیزهای دیگری هم میتونه خودش رو باور کنه(ش۱)».
تعادل
این مقوله بر اساس طبقات الف) یکپارچگی جسمی، ب) اتصال به جریان زندگی ج) بازگشت به خویشتن، به عنوان پیامد فرایند بازگشت مبتلایان به سوختگی به جامعه استخراج گردید (جدول ۴-۴).
بلافاصله پس از سوختگی و بر حسب شدت حادثه، تلاش برای رسیدن به تعادل آغاز میگردد و در تمامی مسیر بازگشت به یک زندگی عادی و حتی تا سالیان سال بعد ادامه خواهد داشت. دستیابی به تعادل با حفظ یکپارچگی جسمی آغاز شده، با اتصال به جریان زندگی تداوم مییابد و با بازگشت به خویشتن زمینه را برای رشد و تعالی که نقطهی اوج تعادل است آماده میسازد(۴-۴ دیاگرام).
دیاگرام۴-۴
مراحل دستیابی به تعادل در بیماران مبتلا به سوختگی
تعادل/ یکپارچگی جسمی
تحقیقات انجام شده در مورد کشف فرآیند بازگشت بیماران سوختگی به جامعه و ارائه یک ...