ب) قصاص: انتقام جویی و قساوت
قصاص جز انتقامجویى و قساوت نیست، این صفت ناپسند را باید با تربیت صحیح از میان مردم برداشت، در حالى که طرفداران قصاص هر روز به این صفت ناپسند انتقامجویى روح تازهاى مىدمند.
بررسی:
این شبهه در واقع برآیند تفکری است که قوانین کیفری و جزائی اسلام را خشن و ناشی از حس انتقام و کینهتوزی شخصی میداند. قهراً نتیجه این میشود که اجرای این قوانین از جمله حکم قصاص موجب گسترش انتقام میشود، امّا واقع این است که قصاص یک قانون قرآنی است که از سوی خداوند حکیم براساس حکمت، وضع و تشریع شده است و ارتباطی با مسئله انتقام جویی ندارد.
اسلام در هر مورد مسائل را با واقعبینى و بررسى همه جانبه دنبال مىکند، در مسئله خون بىگناهان نیز حق مطلب را دور از هر گونه تندروى و کند روى بیان داشته است، نه همچون آئین تحریف شده یهود فقط تکیه بر قصاص مىکند و نه مانند مسیحیت کنونى فقط راه عفو یا دیه را به پیروان خود توصیه مىنماید، چرا که دومى مایه جرئت است و اولى عامل خشونت و انتقامجویى.[۲۲۰]
جریان قطع عضو فاسد یا کَی و داغ کردن مرسوم در زمان کهن، که اصل آن در نهج البلاغه[۲۲۱] و فرع آن در برخی دیوانها[۲۲۲] آمده است، هرگز مایه خشونت مداری قانون محترم پزشکی نبوده و سبب اتّهام طبیب مهربان به قساوت دل نخواهد بود، بلکه قانون قطع عضو فاسد، حق مدار و رحمتمحور بوده و طبیبِ جرّاحْ، دلسوز و رقیق قلب است.[۲۲۳]
علامه طباطبایی دراین باره بیان می کنند :«تشریع قصاص به قتل بخاطر انتقام نیست، بلکه ملاک در آن تربیت عمومى و سد باب فساد است».[۲۲۴]
اصولاً تشریع قصاص هیچ گونه ارتباطی با انتقام جویی ندارد. زیرا انتقام جویی،فرو نشاندن آتش غضب به خاطر یک مسئله شخصی است درحالی که قصاص به منظور پیشگیری ازتکرارظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهی و حمایت از سایر افراد بی گناه می باشد.[۲۲۵]
در نهایت با دقت و تأمل در احکام اسلام و آیه شریفه قصاص[۲۲۶] روشن می شود که حکم «قصاص» و «عفو» در اسلام نه تنها مبتنی بر کینهتوزی و انتقام جویی شخصی نیست، بلکه یک مجموعه کاملاً انسانی و منطقی است . از تعبیرات بهکار رفته در آیه شریفه از قبیل دستور عفو قاتل و برادر دینی خواندن قاتل و اولیای مقتول و رحمت الهی دانستن عفو که خود تسهیل در امور بندگان است، کاملاً استفاده میشود که قصاص عامل گسترش انتقام نیست بلکه ضامن حیات اجتماعی است.
ج) بیمار بودن قاتل
عدهای بر اصل قصاص در اجرای مجازاتها ایراد گرفته، مخصوصا با توجه به تحقیقاتی که اخیرا در دانش روان شناسی و جامعه شناسی صورت گرفته آن را غیر عادلانه و بیش از اندازه شدید وغیر انسانی میدانند و بیان می کنند که آدمکشى گناهى نیست که از اشخاص عادى یا سالم سرزند، حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بیمارى است، و باید معالجه شود، و قصاص دواى چنین بیمارانى نمىتواند باشد[۲۲۷].
بررسی :
در مورد ایراد سوم که قاتل حتماً مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممکن نیست چنین جنایتى سر بزند، باید گفت: حکم قصاص برای غیر افراد دیوانه است واگر جنون و دیوانه بودن قاتل ثابت شود، دیگر حکم قصاص برای او نیست.
و اسلام هم در چنین صورتهائى براى قاتل دیوانه یا مثل آن حکم قصاص نیاورده است، اما نمى توان مریض بودن قاتل را به عنوان یک قانون و راه عذر عرضه داشت، زیرا فسادى که این طرح به بار مى آورد و جرأتیکه به جنایتکاران اجتماع مى دهد براى هیچکس قابل تردید نیست، و اگر استدلال در مورد قاتل صحیح باشد در مورد تمام متجاوزان و کسانى که به حقوق دیگران تعدى مى کنند نیز باید صحیح باشد، زیرا آدمى که داراى سلامت کامل عقل است، هرگز بدیگران تجاوز نمى کند، و به این ترتیب تمام قوانین جزائى را باید از میان برداشت، و همه متعدیان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بیمارستانهاى روانى روانه کرد.[۲۲۸]
علامه طباطبایی در پاسخ به این ایراد اذعان می نمایند که نسبت دادن بیمار روانی به مجرمان و قاتلان باعث میشود قتل و جنایت و فحشاء روز بروز بیشتر شود و جامعه انسانیت را تهدید کند، براى اینکه هر جنایتکارى که از قتل و فساد لذت مىبرد، وقتى فکر کند که این سادیسم جنایت، خود یک مرض عقلى و روحى است، و او در جنایتکاریش معذور است و این حکومتها هستند که باید اینگونه افراد را با یک دنیا رأفت و دلسوزى تحت درمان قرار دهند و از سوى دیگر حکومتها هم به همین معنا معتقد باشند البته هر روز یکى را خواهند کشت و معلوم است که چه فاجعهاى رخ خواهد داد.[۲۲۹]
د) عفو و زندانی کردن قاتلان به جای قصاص
برخی بر این باورند که شدیدترین مجازاتی که خداوند برای قاتل آورده است قصاص است . اما قصاص تنها گزینه نیست و خانواده مقتول میتوانند قاتل یا جانی را عفو کنند و به جای آن حکم زندان برای آنها صادر شود. این افراد می گویند آیا بهتر نیست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى کنیم و با کار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائیم با این عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مىماند، و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مىشود.[۲۳۰]
بررسی :
حکم قصاص برای حفظ حیات عمومی اجتماع و پیشگیری از تکرارقتل وجنایت است. آیا مجازات حبس که امروزه در بسیارى از کشورها به عنوان مجازات قتل در نظر گرفته شده است، مىتواند انسانى را که قصد ارتکاب قتل دارد از عمل خود منصرف نماید؟ و اگر مىتواند، آیا به دلیل این نیست که خوف از دست دادن آزادى و زندگى در گوشه زندان، مانع از ارتکاب چنین عمل مجرمانهاى مىشود؟ اگر چنین است قطعاً خوف از دست دادن حیات و محرومیّت همیشگى از زندگى، بیشتر مىتواند موجب انصراف از اعمال مجرمانه شود.
در جوامعى که وجود مجازات اعدام یا قصاص نفس نیز نتوانسته از میزان جرایم علیه اشخاص بکاهد، قطعاً در صورتى که مجازات حبس یا مجازات دیگرى براى قتل در نظر گرفته شود که خفیفتر از قصاص باشد، امکان بروز چنین جرایمى در سطح بالاتری وجود دارد و افراد با خطرپذیرى بیشترى به استقبال این جرم مىروند.
برای نمونه در کشور آمریکا که حکمی مشابه حکم قصاص وجود ندارد نه تنها آمار قتل کاهش پیدا نکرده است بلکه به گزارش روزنامه «وال استریت ژورنال»، آمار و ارقام جدیدی که توسط دولت آمریکا منتشر شده است، نشان می دهد که تنها در دهه نخست قرن ۲۱ از سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ دست کم ۱۶۹ هزار نفر در ایالت های مختلف آمریکا کشته شده اند.
علاوه بر این به گزارش پایگاه خبری سازمان ملل، دفتر امور جرم و مواد مخدر در سازمان ملل (UNODC) در گزارشی جدید اعلام کرد که بیش از ۴۳۷ هزار نفر در سال ۲۰۱۲ در دنیا در نتیجه جرائم منجر به قتل کشته شدهاند که بیشترین میزان آن ابتدا در آمریکا، سپس در آفریقا و کمترین میزان نیز در اروپا و آسیا و اقیانوسیه بوده است.
همچنین روزنامه نیویورک تایمز گزارش داده است که ، آمار قتل در شیکاگو در سال ۲۰۱۲ تا ۳۸ درصد افزایش یافته است[۲۳۱].
اگر باز داشتن مجرم از ارتکاب جرم با عامل بیرونى، مانند مجازات یا ارعاب او از سختى و شدت مجازات امکانپذیر است و اگر جرایمى مانند قتل و دیگر جرایم علیه اشخاص آنچنان براى جامعه خطرناک است که باید حتىالامکان از وقوع آنها جلوگیرى کرد، طبعاً قانون قصاص بیشتر از هر قانون دیگرى مىتواند مؤثر و مفید باشد و میزان وقوع این جرایم را کاهش دهد.
هـ) تنفرطبع آدمی از قصاص
مىگویند مبنای قصاص خشونت است، و کشتن، امرى است که طبع آدمى آن را نمىپسندد و از آن متنفر است، و چون آن را به وجدانش عرضه میکند، مىبیند که وجدانش از در رحمت و خدمت به انسانیت از آن منع میکند. هرگز با قهر و تنش و خشونت نمیتوان جامعه را اداره کرد. برخی از منتقدان قصاص این کیفر را وسیله میشناسند نه هدف. به باور ایشان اعدام یکی از مظاهر خشونت است و شایسته نیست این خشونت به عنوان یکی از حقوق کیفری قرآن معرفی شود.[۲۳۲]
بررسی :
در تفکر و اندیشه اسلامی، حیات انسان نشأت گرفته از ذات حضرت حق است. خداوند منشأ و سرچشمه حیات انسان است. به همین جهت، قداست، حرمت و حریم او را باید پاس داشت. در بینش اسلامی، انسان از همان آغاز پیدایش و قرار گرفتن در رحم مادر و مراحل مختلف جنینی مورد تکریم قرار گرفته و هرگونه تعدی به آن، پیامدهای کیفری را به دنبال خواهد داشت. حیات شایسته، حق اولیه و خدادادی هر انسان است و هیچ کس حق ندارد حریم این حق را هتک کند و مورد تجاوز قرار دهد. در حقیقت حق حیات، بازتاب همان نفخه الهی است، که مورد تکریم ذات اقدس حق، نیز هست و حرمت حریم حیات را باید نگه داشت.[۲۳۳]
انسان آنچنان از کرامت و عزت برخوردار است، که خداوند، خود را صاحب این کرامت میداند:
(ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ)[۲۳۴]؛ خداوند سبحان در آیه دیگر، میفرماید: (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)[۲۳۵]؛ به پاس احترام به این مقامِ کرامت و شرافت، که نشان از کرامت الهی است، زنده کردن انسان به مثابه زنده کردن تمام بشریت است، و قتل یک انسان (به ناحق)، نیز مرگ جمعی به شمار میآید:(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً)[۲۳۶].
بدینسان، نظام کیفری اسلام، جهت حفظ و حراست از کرامت انسان و حیات اجتماعی آن، راهکارهای اساسی و بنیادین را بررسی و سنجش نموده، و قصاص را، یکی از مؤثرترین عوامل بازدارنده، که هم عدالت اجتماعی و هم تأمین حیات شایسته، در گرو آن نهفته است، تشریع نموده است: (وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ)؛ « و برای شما در قصاص حیات و زندگی است ای صاحبان خرد».
با توجه به کرامت و عزتی که خداوند برای انسان قائل است ، اجرای قصاص مظهر رحمانیت خداوند می باشد. طبعاً کسی که مورد قصاص قرار می گیرد و یا حدّی بر او جاری می شود و … حتماً جرمی را مرتکب شده است و حقی را پایمال نموده و در حقیقت این عمل آفتی است که باعث فساد جامعه می شود و برای حفظ جامعه باید با این آفت ها (که در اسلام برای آن قصاص و یا حد در نظر گرفته) مبارزه کرد زیرا از نظر اسلام ارزش جامعه از ارزش افراد مهم تر است از این رو رحمت الهی ایجاب می کند که در وهله ی اول، جامعه را از سقوط انحطاط و انحراف حفظ نماید و با قوانین سختگیرانه، موجب کم شدن جرایم شود.
امام خمینی(ره) قصاص و اعدام را در مکتب اسلام، رحمت الهی میداند. ایشان، جامعه را به بدن یک انسان تشبیه میکند، چنانچه عضوی از بدن انسان فاسد شود، پزشک، به خاطر سالم ماندن دیگر اعضای بدن، اقدام به از بین بردن این عضو فاسد میکند و آن را قطع میکند. برای اصلاح جامعه نیز باید دست به چنین اصلاحی زد؛ یعنی، اگر فرد فاسد و تبهکار، قابل اصلاح نبود، باید به خاطر مصالح جامعه و حفظ نظم و امنیت آن، این غدّه سرطانی نیز از بین برود. چنانچه، این فرد فاسد از بین نرود، ممکن است یک جامعه را به فساد بکشاند. قصاص و اعدام چنین افرادی از منظر امام خمینی(ره) رحمت است و در واقع دین اسلام، دین رحمت است.[۲۳۷]
آیت الله منتظری(رحمه الله علیه) در پاسخ به این شبهه می فر ماید: «درست است که هر قاتل و مجرمى از آنجهت که هرکدام یک انسان هستند داراى حقوقى مىباشند، اما نباید کرامت ذاتى و حقوق مقتول و کسى که مورد تجاوز و جنایت واقع شده، و نیز اولیاى مقتول قربانى فراموش شوند، آنها نیز هر کدام انسان مىباشند که دراثر جنایت، حق انسانى آنها تضییع و پایمال گردیده است، و عقلًا نمىتوان آن حق را که در طول حق جانى و مقدم بر آن است با رعایت حق جانى نادیده گرفت. اجمالًا روشن است که قصاص نفس چیزى نیست جز توجه به کرامت ذاتى شخص مقتول و اولیاى او. عدالت اقتضا مىکند قاتلى که از روى عمد، کرامت مقتول و حق حیات یا عِرض او را مراعات نکرده، کرامت او نیز از این جهت محترم نباشد؛ و اسلام به این حقیقت توجه کرده است. لذا در قرآن مجید حق قصاص را براى اولیاى مقتول به رسمیّت شناخته و جایز دانسته است»[۲۳۸].
علامه طباطبایی در پاسخ به کسانی که می گویند رأفت و رحمت اقتضا می کند که جانی قصاص نشود بیان می کنند : « هر رأفت و رحمتى پسندیده و صلاح نیست و هر ترحمى فضیلت شمرده نمىشود، چون بکار بردن رأفت و رحمت، در مورد جانى قسى القلب، (که کشتن مردم برایش چون آب خوردن است)، و نیز ترحم بر نافرمانبر متخلف و قانونشکن که بر جان و مال و عرض مردم تجاوز می کند، ستمکارى بر افراد صالح است و اگر بخواهیم بطور مطلق و بدون هیچ ملاحظه و قید و شرطى، رحمت را بکار ببندیم، اختلال نظام لازم مىآید و انسانیت در پرتگاه هلاکت قرار گرفته، فضائل انسانى تباه مىشود».[۲۳۹]
اگر بر قاتل شرورى که جان و مال و ناموس مردم در نظر او هیچ ارزش و احترامى ندارد، ترحّم شود، و رحمت اسلامى او را فرا گیرد، و او با سوء استفاده از این رحمت و رأفت، روز به روز به جنایات گسترده ترى دست بزند، آیا این کار ترحّم بر پلنگ تیز دندان و خیانت در حقّ گوسفندان نمى باشد! برخورد با اراذل و اوباش جامعه، که هیچ راه دیگرى براى جلوگیرى از شرّ آنها جز قصاص باقى نمانده، خشونت نمى باشد. بلکه مصداق روشن رحمت است، تا دیگران بتوانند با آرامش به زندگى خویش ادامه دهند.
از این رو قصاص و حدود و امثال اینها نه تنها با «ارحم الراحمین» بودن خداوند مخالف نیستند، بلکه لازمه ی مهربان بودن ، دفاع از قوانین این چنینی است.
توجّه به این نکته نیز جالب است که در سراسر قرآن مجید چهار بار کلمه «قصاص» تکرار شده است، در حالى که کلمه «رحمت» هفتاد و نه بار، و کلمه «رحمان» صدو شصت مرتبه، و کلمه «رحیم» صد و نود و هشت مرتبه، تکرار شده است! و اینها همه دلالت روشنى دارد که قصاص یک استثناء است، و اصل بر رحمت و رأفت و عطوفت اسلامى است.
خلاصه بحث:
با توجه به مطالب ارائه شده اصولًا هدف از مجازاتهاى اسلامى و حدود الهى، اصلاح جامعه و بازداشتن مجرمین از تکرار جرم و تنبیه آنان مىباشد. در آیۀ شریفۀ (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)، اشاره به این جهت شده و قصاص را موجب حیات افراد دانسته است. یعنى قصاص قاتل، موجب تنبّه دیگران و بازداشتن آنان از ارتکاب قتل و در نتیجه زندهماندن افراد مىباشد.
نتیجه این که، قصاص نوعى درمان است و براى جلوگیرى از سرایت فساد به سایر اعضاى جامعه، و حفظ امنیّت و ایمنى دیگر اعضا، ضرورى و لازم است. و با این تحلیل، قانون قصاص نه تنها خشونت محسوب نمى شود، بلکه با توجّه به مصلحت کلّ جامعه، شعبه اى از رحمت و رأفت الهى محسوب مى گردد.
بر اساس آیات وروایات مهم ترین کار کرد قصاص حفظ حیات انسانهاست که باپیش گیری از وقوع جرم و تأمین نظم ، امنیت اجتماعی محقق می شود.
علاوه بر دو نکته مذکور، خداوند متعال این حکم را خطاب به «اولى الالباب» بیان مى کند; یعنى، مسأله قصاص یک مسأله احساساتى و انتقامجویى نیست، بلکه قانونى است که با تکیه بر عقل و درایت وضع شده، و یک حکم عقلانى و منطقى است. و صاحبان عقلهاى سالم با اندیشه و تفکّر تصدیق خواهند کرد که این قانون منشأ حیات اجتماعى و امنیّت جامعه خواهد بود. تعبیر به «لعلّکم تتقون» در پایان این آیه شریفه نیز تأکید دیگرى بر این مدّعاست; زیرا معناى جمله مذکور این است که هدف از قصاص حفظ و حراست و نگهدارى جامعه از آلودگیها و شرارتها و کینه توزى هاست. بنابراین، بند بند آیه قصاص نکته هاى جالب و پیامهاى صلح و زندگى و محبّت دارد، و به روشنى شهادت مى دهد که قصاص مصداقى از مصادیق خشونت نیست.
همچنین پس از بررسی اشکالات و نقد آن به این نتیجه می رسیم که منشأ این اشکالات دوچیز است:
عدم توجه و آشنایی به خصوصیات، اصول و قواعدی است که در نظام کیفری اسلام وجود دارد. چون ازاین شرایط وحکمت ها آگاهی نداشتند لذا به زعم خود – اشکالات مطرح نموده اند- اگر به حکمت و فواید قصاص دقت شود بی پایه بودن این اشکالات روشن می شود.
علت دیگری که باعث شده این اشکالات را مطرح نمایند عناد و دشمنی نسبت به دین اسلام است که با اغراض سیاسی به آنها دامن می زنند تا از این رهگذر به مقاصد شوم خود برسند.
آنچه تا به اینجا در مورد قصاص و فلسفه آن گفته شد به خوبی روشن می سازد که اسلام به هیچ وجه نمی خواهد با حکم قصاص جنبه انتقام جویی افراد ( ولی دم ) را پاسخ بگوید بلکه می خواهد با این وسیله از ارتکاب قتل جلوگیری کند . زیرا اگر انسان خود را از هر گونه مجازات سخت آزاد و رها ببیند ، ممکن است این وسوسه در او ایجاد شود که مخالفین خویش را براحتی به قتل برساند بدون این که کیفری سخت در انتظار او باشد. پس حکم قصاص اصلاً جنبه خشونت آمیز ندارد و فقط صرفاً پیشگیری است و مسلماً پیشگیری بهتر از درمان است همچنانکه در علوم پزشکی تصریح شده است.