تجزیه و تحلیل و شناخت رقبا و سهم آنها در بازار: شرکتی که تنها تولیدکننده یک محصول در بازار است از آزادی عمل و انعطافپذیری زیادی نسبت به شرکتی که در فضایی پر از رقابت فعالیت میکند، برخوردار است. بهعنوان مثال در اسپانیا و ایتالیا قیمت مخابرات دو برابر قیمت در بریتانیا است. صرفا به این دلیل که در بریتانیا بخش خصوصی نیز بهعنوان یک رقیب وارد عمل شده است(مجله وال استریت[۸۳]، ۱۹۹۳).
رقبای داخلی و بینالمللی ممکن است دارای ساختارهای هزینه، تولید، تامین و… متفاوت باشند و یکی از همین عوامل (یکی یا بیشتر) ممکن است راز توفیق آن بنگاه (شرکت) در بازار باشد. (مثلا شرکتی که از زنجیره تامین کوتاهتر و ارزانتر مواد اولیه بهره میبرد هزینههای تولید کمتری نسبت به دیگر رقبا دارد، البته بهشرطی که دیگر متغیرها ثابت در نظر گرفته شود.
بررسی سیستم تحقیقات بازاریابی: تحقیقات بازاریابی فرایند تجزیه و تحلیل، ثبت و پالایش سیستماتیک مشاهدات کنترل شدهای است که بر روی سیستم مدیریت بازار اعمال شده و بهاصطلاح مسیر سیستم مدیریت بازار در زمانهای مختلف کمک میکند. تحقیقات بازاریابی با توجه به حیطه فعالیت شرکت متغیر است اما با توجه به عصر فناوری و ارتباطات امروز، بینالمللی کردن تحقیق و توسعه جدیدترین واکنش نسبت به رقابت، فنآوری و بازارهای جهانی است.
برای طراحی چنین سیستمی ابتدا امکانسنجی وجودی آن بررسی شده و بعد از اینکه طرح توجیهپذیری اقتصادی پیدا کرد به نیازسنجی در راستای اطلاعات و سیستم فوق پرداخته و آنرا طراحی میکنیم و در حین اجرا به تصحیح و تکمیل آن پرداخته میشود.
بررسی سیستم ترکیب و تنوع تولید و بستهبندی: هریک از خصوصیات یک محصول از قبیل جنس، کیفیت، طرح، نام تجار، بستهبندی و… نیاز به برنامهریزی جداگانهای دارد. در نظر گرفتن محصول در کل اهمیت ویژهای دارد. از اینرو، هریک از اجزا و خصوصیات محصول باید بهصورت یک برنامه مرتبط به هم بررسی شود تا همافزایی را بالا ببرند، که در زیر به برخی از آنها به اختصار اشاره شده است.
- نام و نشان تجاری: نام یک کالا میتواند اطلاعات و مفاهیم زیادی را به خریدار ارائه دهد. (اطلاعاتی مانند قدیمی یا جدید بودن، خارجی یا داخلی بودن و…) این نام باید به دقت و حساسیت تمام انتخاب شود بهویژه هنگامی که برای یک بازار بینالمللی (خارجی) تعیین میشود (مثلا از نظر معنا و تلفظ).
۲-۲-۵-۲-۳.کاربردهای محصول
در مناطق و فرهنگهای مختلف نحوه و کاربرد در استفاده از یک کالا متفاوت است. از آنجمله میتوان به تفاوت استفاده از برنج بهعنوان غذا در آسیا و اروپا یا استفاده از دوچرخه در چین بهعنوان وسیله نقلیهای مهم و در کشور ما بهعنوان یک وسیله تفریحی اشاره کرد.
- بستهبندی: نوشتههای مندرج در روی بستهبندی، جنس بستهبندی، نمادها و نشانههای مورد استفاده برروی بستهبندی، ترکیب رنگها در بستهبندی، وجود راهنمای استفاده برروی بستهبندی و… همگی از مواردی هستند که صنعت بستهبندی را روز به روز تخصصیتر و بزرگتر میکند.
- بررسی مسیر ارائه خدمات: انتخاب پوششهای جغرافیایی و کانالهای توزیع جهت ارائه خدمات رابطه مستقیم یا ویژگیهای کالای (خدمات) تولیدی دارد، ولی میباید در انتخاب مسیر ارائه خدمات محدودیتهای زیر لحاظ گردد:
۱- طبیعت کالا
۲- ویژگیهای خریداران و یا استفاده کنندگان
۳- بررسی واسطهها و تعیین شرایط آنان
۴- شناخت شرایط جغرافیایی مربوط
خریداران فقط بهدنبال خرید کالای فیزیکی نیستند بلکه انتظاراتی از کالا دارند. بههمین دلیل خدمات بعد از فروش به هرگونه باید جزء غیرقابل تفکیک استراتژی محصول باشد. اما لازم است بدانیم نوع ارائه خدمات و ضمانت منطقه به منطقه (از نظر جغرافیایی و اجتماعی) باید متفاوت و هماهنگ با مقتضیات آن محدوده باشد.
۲-۲-۵-۲-۴.شناخت استراتژی قیمتگذاری برای محصولات و خدمات
استراتژی قیمتگذاری بهطور معمول شامل ترکیبی از هزینه تولید، مدیریت و بازاریابی برای هر واحد محصول بهعلاوه درصدی بهعنوان سود است، که همه موارد فوق جزو عوامل داخلی است.
۲-۲-۶.تحول مدیریت دربازاریابی
۲-۲-۶-۱.کسب و کارهای کوچک
عموماً در سازمانهای سنتی و سلسله مراتبی که مدیریت بازاریابی پیرو دیدگاه “فرماندهی و کنترل ” است، تنها مقدار بسیار ناچیزی از ظرفیت بازار هدف به کار گرفته میشود. امروزه کسب و کارها در دورهای به سر میبرند که هر سازمانی نتواند سریعتر، ارزانتر و با کیفیت بالاتر از رقبای جهانی خود به تولید کالا یا خدمات بپردازد، از صحنه بازار حذف میشود. در این میدان رقابت پرهیاهو، تنها سازمانهایی قادر به ادامه حیات خواهند بود که از تمامی ظرفیت بازار هدف خود بهره میگیرند؛ و آنان که الگوهای سنتی مدیریت بازار که مبتنی بر فرماندهی مدیران وفرمانبری مشتریان است، را بر میگزیند، رفتنی هستند.
جک ولش، مدیر عامل شرکت جنرال الکتریک، به کارکنان چنین توصیه میکند: «شرکتها نمیتوانند به شما تضمین شغلی بدهند . این کار تنها از مشتریان ساخته است. وی تأثیر کارکرد همه کارکنان، صرفنظر از محل فعالیتشان در ساختار شرکت، را در نگهداری و خشنودی مشتری یادآوری شده و هشدار میدهد: «کسی که به مشتریان نمیاندیشد، گویی اندیشهای ندارد»(کاتلر، ۱۳۷۹، ۵۹).
امروزه کارکنان هر سازمان مشتریان داخلی آن محسوب میگردند و باور بر این است که هیچ سازمانی قادر نیست تا رضایت مشتریان خود را فراهم آورد مگر آنکه ابتدا اسباب رضایت مشتریان داخلی (کارکنان) خود را تامین کند. مدیر عامل شرکت ساوث وست ایرلانیز در آمریکا معتقد است: «واحد بازاریابی ما واحد مشتریان و واحد کارگزینی، واحد انسانهاست»(همان منبع، ۲۶۳).
این گونه نیست که مشتریان به خاطر بیش از حد غیر استراتژیک بودن، سزاوار داشتن هیچ استراتژی نباشد بلکه برعکس، تمام شواهد حاکی از آن است که مدیران ارشد امروزه بیش از پیش بر اهمیت مشتریان به عنوان مهمترین مسئله رویاروی سازمانها واقف میشوند. تئودور لویت در این زمینه میگوید: ارزشمندترین دارائیهای شما – کارکنان، نام و نشانهای معتبر و مشتریان شما – در دفاتر حسابداری ثبت نشدهاند. (همان منبع، ۲۸۹).
همچنین در بیانیه ماموریت اکثر شرکتها این جمله به چشم میخورد: «با ارزشترین دارایی ما مشتریان ما هستند. » ولی همچنان که عملا سازمانها به دلیل پیروی از اصول بازاریابی بدوی از توجه به این دارایی ارزشمند چشم میپوشند، در برنامه ریزی کلان سازمانها نیز نسبت به تبیین استراتژیهای بازاریابی غفلت میشود. دلیل اینکه فقط معدودی از سازمانها نسبت به تدوین استراتژیهای بازاریابی اقدام کردهاند، چیست؟ چرا شرکتهایی که در تدوین استراتژیهای خود در سطوح بنگاه، واحد کسب و کار وظیفه، الگو و پیشتاز بودهاند، در تدوین استراتژیهای مدیریت بازاریابی خود، عمل میکنند؟ آنچه که مدیران به دنبال آن هستند، یافتن راه حل مشکلات کار، با بهره گرفتن از منابع کمتر و در فاصله زمانی کوتاهتر است؛ و از طرف دیگر، انتظارات مشتریان امروز، خدمات عالی و برجسته و رفاه بیشتر در هنگام خرید است. بنابراین، این باور که : «تحول در مدیریت بازار» پاسخی درخور به این خواستهها و انتظارات است، دوچندان تقویت میشود. «تحول در مدیریت بازار» کلیدی است برای بهره برداری از تمامی ظرفیت بازار هدف یک سازمان و در عین حال یکی از پرچالشترین برنامههایی است که در یک سازمان میتواند پیاده شود. تحقق برنامه «تحول در مدیریت بازار» مستلزم داشتن برنامه، تلاش و شکیبایی است. گوهر مدیریت و رهبری کسب و کار در دهه ۱۹۹۰ و در آستانه ورود به سده بیست ویکم، رویکرد به دگرگونیها و مهار آنهاست. برجستهترین دگرگونی که نظام دویست و بیست ساله« وظیفه گرایی»[۸۴] بر پایه اندیشههای آدام اسمیت را زیر و رو کرده است، روی آوردن به «فرایندگرایی»[۸۵] در سایه پیدایش فناوریهای نوین اطلاعات، رقابت فشرده جهانی، افزایش آگاهی مشتریان و فزونی تنوع حق انتخاب آنان است. بنابراین، تنها امتیاز رقابتی سازمانها در آغاز سده بیست و یکم، برخورداری از مدیران فرهیخته و ارزشمند است، همچنین چگونگی تحول در مدیریت بازار، بزرگترین و دشوارترین چالشی است که رهبران و مدیران در این سده با آن روبرو هستند.
در جهان رقابتی و پرشتاب امروز، سازمانها و بنگاهها برای بقا و تداوم حیات خود نیازمند تحول در مدیریت بازار هستند و قطعاً این تحول تصادفی نیست، بلکه ارادی و برنامه ریزی شده است و جنبه تکاملی و رو به رشد دارد. هر سازمان اعم از دولتی و خصوصی، با توجه به تغییراتی که در پارادایمها صورت میگیرد نیاز به تغییر و تحول را احساس میکند. البته تحول نیاز به ابزار دارد و هنگامی صورت میگیرد که در ابعاد ساختاری و نیز ابعاد رفتاری، تغییراتی مثبت ایجاد شود. در واقع مقوله تحول در مدیریت بازار را باید یک فرایند تلقی کرد که در آن انسان و به طور کلی مدیران بازاریابی به عنوان عنصر کلیدی دارای چهار نقش عمده؛ طراحی و برنامه ریزی تحول، اجرای برنامه تحول، ارزیابی دستاوردهای برنامه تحول بالاخره بهرهمندی از نتایج تحول است. بدیهی است در جریان این فرایند، درجه و نوع توانمندیهای مدیران بازاریابی از عوامل تعیین کننده و در حقیقت پیش نیاز هر برنامه تحول بازاریابی است و اصولاً این توانمندیها تابع دو عامل خواستن و توانستن است . عامل خواستن از طریق نظامهای انگیزشی و عامل توانستن از طریق نظامهای آموزشی، بهبود و توسعه مییابد.
با توجه به سطح دانش، مهارتها و آگاهیهای مدیران بازاریابی توانمند و نقش تحول آفرین آنها در سازمانهای امروز آنها سرمایه، و محور تحول وبالندگی است. واقعیت اینکه سازمانهایی که از وجود مدیران خلاق، دانشگر، فرصت شناس و تبیین گر مسایل بیبهره هستند، خیلی از فرصتها و موقعیتها را از دست خواهند داد؛ زیرا سازمانها در خلاء نیستند، بلکه در محیطی پرتلاطم قرار دارند که شرایط محیطی درونی و بیرونی، حیات سازمانی آنها را به شدت مورد تهدید و تأثیر قرار میدهند. بسیاری از مدیران در مورد تحول در مدیریت بازار صحبت میکنند، اما در بیشتر موارد واقعا نمیدانند تحول در مدیریت بازار چیست؟ برای بسیاری از آنها، این تحول اعطای اختیارات به کارکنان برای تصمیم گیری به منظور تامین رضایت مشتریان است مشروط بر اینکه سیاستها، رویهها و مقررات سازمان را مراعات کرده و از آن تخطی نکنند. این به مفهوم آن است که در حقیقت تحول در مدیریت بازار وجود ندارد. تحول واقعی آن است که کارکنان بتوانند بر اثر آن برای حل مشکل مشتریان به ابتکاراتی دست بزنند که در چارچوب مقرارت سازمانی پیش بینی نشده است. «دارایی ارزشمندی که برای ما مزیت رقابتی ایجاد میکند، کارکنان ما هستند»، مدیر عامل شرکت کرایسلر، رابرت ایتون، ضمن بیان اینکه مطلب به مدیران قرن بیست و یکم گوشزد میکند« فرهنگ سازمانی شما و اینکه به کارکنان انگیزش دهید و آنان را توانمند سازید و آموزش دهید، چیزی است که شما را از دیگران متمایز ساخته و سبب پیشتازی شما در صحنه رقابت میشود»(آرمسترانگ، ۱۳۸۰: ۱۷).
مایکل پورتر معتقد است که «مهارتها و انگیزش افراد یک شرکت و نحوه به کارگیری آنها را میتوان عامل مهم مزیت رقابتی آن به حساب آورد»(همان منبع: ۳۴).
یک رویکرد آینده ساز، نقاط قوت منابع انسانی سازمان را به نحوی مشخص میکند که بر اساس آن بتوان برای بازاریابی استراتژیهایی ایجاد کرد که چگونگی استفاده این نقاط قوت و نحوه توسعه آنها را مد نظر داشته باشند. آینده ساز[۸۶] به این معنا که سازمان چگونه میتواند ارزش افزوده منابع انسانی خود را به حداکثر برساند؟
۲-۲-۶-۲.کیفیت؛ ارزش مشتری پسند
تا اوایل سال ۱۹۸۰ تقریبا تمامی شرکتها و سازمانها بر این باور بودند که کیفیت تنها کالای نهایی تجلی مییابد و رضایت مشتری فقط با دریافت کالا و یا خدمات مناسب تامین میشود. از این رو رقبای ژاپنی و اروپایی کالاهای صرفا باداومی را تولید و به عنوان یک کالای با کیفیت، به بازار عرضه میکردند. اما به تدریج با رشد و پیشرفت فناوری و ابداع سیستمهای طراحی و ساخت توسط رایانه، اتکا به مهارت انسانی کاهش یافت و موجبات تولید و ارائه محصولات مشابه برای شرکتهای رقیب فراهم آمد؛ به گونهای که تشخیص و تفکیک کالاهای ارائه شده توسط شرکتهای گوناگون در بازار بسیار مشکل بود. لذا شرکتها برای پیشی گرفتن از رقبای خود ناگزیر به دنبال مفاهیم جدیدی بودند تا با مشخصه های کیفی کالای خود تلفیق کرده و با ایجاد تمایز میان محصولات خود و دیگران، سهم بازار بیشتری را به خود اختصاص دهند. به زعم عدهای «کیفیت» و«دستیابی به استانداردها» مترادف بوده و کیفیت را دستیابی به استانداردهای از پیش تعیین شده محسوب میکنند، در صورتی که باید توجه داشت که در استاندارد، حداقل عملکرد تعیین میشود و ارتباطی به کیفیت ندارد، در نتیجه باید به کیفیت از جنبه ارتقای مستمر کیفیت برخورد کرد تا بتوان به خوبی انتظارات و خواستههای مشتری را بر آورده ساخت . اعتقاد کلی مدیریت سده بیست و یکم بر این است که بایستی همواره خود را مسئله کاهش هزینهها، به وسیله کاهش انواع ضایعات و افزایش کیفیت خدمات، در حال تعادل نگه دارند. اما شواهد نشان میدهد که یکی از مشکلات مهم کشورهای در حال توسعه، نبود بازار رقابتی سالم مناسب در آن کشورها، کالاهای تولید شده به علت اشباع نشدن بازار و به عبارتی فزونی تقاضا به عرضه، با مانع و مشکل خاصی روبرو نباشد و غالبا کالا با هر کیفیتی به راحتی به فروش برسد.
جوزف جوزان کیفیت را «درست مناسب مصرف » تعریف میکند. فیلیپ کرازبی بنیانگذار راهبرد صفر نقص (بدون نقص ) کیفیت را تطابق با خواسته و عدم کیفیت را عدم تطابق با خواسته تعریف کرده است. فیلیپ کرازبی بنیانگذار راهبرد صفر نقص (بدون نقص ) کیفیت را تطابق خواسته و عدم کیفیت را عدم تطابق با خواسته تعریف کرده است. فیلیپ کاتلر معتقد است، کیفیت کالا توانایی و قابلیتهای کالا در انجام وظایف محوله را نشان میدهد و ویژگیهایی نظیر دوام، قابلیت اعتماد، دقت، سهولت استفاده، تعمیر پذیری آسان و سایر صفات ارزشمند کالا را در برمیگیرد . اندازه گیری بعضی این صفات عملا امکان پذیر است. او بیان میدارد، تولید کننده پیش از تولید یک کالا میباید یک سطح کیفی برای آن انتخاب کند واین سطح کیفی باید بتواند از جایگاه کالا[۸۷] در بازار هدف دفاع کند. جان پایین کیفیت را تامین خواستهها و انتظارات توافق شده با مشتری تعریف میکند . ادوارد دمینگ بنیانگذار مکتب «مدیریت کیفیت جامعی» کیفیت را به عنوان یک سیستم بینقص توصیف و تاکید میکند که جهت گیری تلاشهای کیفیتی باید در زمینه نیازهای فعلی و آنی مشتریان باشد. شعار کیفیت در شرکت زیمنس این گونه بیان میکند: «هنگامی کیفیت برقرار است که مشتری ما دوباره بر میگردد، نه کالاهایمان.
در میان سه شاخص مهم مدیریتی یعنی؛ کیفیت، هزینه و بهرهبرداری، تاریخچه انسانی کیفیت بسیار قدیمیتر از سایر شاخصهاست به عنوان تنها شاخص مورد توجه مشترک تولید کنندگان و مشتریان : کیفیت مفهوم بسیار انسانیتر نسبت به دو شاخص دیگر یعنی هزینه و بهره وری دارد.
جوزف جوران، معتقد است در زمان کمبود، نخسیتن چیزی که قربانی میشود کیفیت این اصل در کشورهایی که بازار رقابتی سالم ندارند. به خوبی مشاهده میشود(بیکر[۸۸]، ۱۹۹۷: ۳۵۷).
اما از سویی خوشبختانه در سالهای اخیر، به دلایل مختلفی چون بروز تنگناهای اقتصادی، درک این واقعیت از سوی سازمانها، که بهبود کیفیت میتواند با کاهش هزینهها و نه افزایش آن همراه باشد، سبب شده است به مقوله کیفیت اهمیت بیشتری داده شود.
هنوز چند سالی نیست که مباحث جدید مدیریت کیفیت (Q.M)، مدیریت کیفیت فراگیر(T.Q.M) مفاهیمی چون مدیریت تولید به زمان (J.I.T)، گروه های کیفیت، مدیریت مشارکتی، فنون مدیریتی کایزن (۵۵)، الگو برداری[۸۹] و تحلیل خطا، مطرح و به سرعت در حال فراگیر شدن است. بر پایه این رویدادها، استانداردهای مدیریتی تدوین شده و در کنار این استانداردها، روش های اجرایی مختلفی در سطح ملی و جهانی در حال تکوین است.
آنچه که امروز در صنایع، مراکز دولتی، نظامی، آموزشی و خدماتی از آن سخن به میان میرود، کیفیت است. آشکار شدن مزیتها و قابلیتهای غیر قابل انکار مدیریت کیفیت در مقابل مدیریت کلاسیک و همچنین ورود مفاهیم و فناوریهای جدید همراه با مدیریت کیفیت، به عنوان تحولی عمیق و کارا در علم مدیریت، باعث حرکت بنگاههای اقتصادی به سمت این شیوه جدید شده است.
عدهای معتقدند قدیمیترین شکل استفاده از کیفیت به ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد، برمیگردد که در آن زمان که بابلیها از واحدهای استاندارد برای توزین و یا اندازه گیری کالاها به صورت توافقی بین هم استفاده میکردند. کیفیت در بابل قدیم به اندازهای از اهمیت برخوردار بود که ارتشیان بابل مجبور به رعایت اصول نوشته شده بودند. این اصول، ضوابط اجرایی کارها را نشان میداد که به تدریج کامل میگردید. در مصر قدیم نیز عمق رودخانه نیل را اندازهگیری و تجزیه و تحلیل میکردند. نتایج این بررسیها در برنامه ریزیهای کشاورزی استفاده میشده است. همچنین در مصر قوانین و مقررات مربوط به ساختمان سازی، معماران را به رعایت اصولی در ساخت ابنیه وا میداشته است و عدم رعایت اصول یاد شده و یا آسیب رسیدن به ساکنان از عملکرد معمار در ساخت بنا، جریمههای هنگفت در بر داشته است. در قرون وسطی کالا و خدمات از هنرمندان تولید میکردند و مستقیماً به مشتریان میفروختند. در نتیجه این ارتباط مستقیم، میان تولید کننده به مشتری و مشتری به تولید کننده به وجود آمده که موجب رعایت کیفیت در محصولات تولیدی میشده است و بر اثر همین ارتباط، کیفیت کالاها به طور مستمر بهبود مییافته که موجب رضایت کامل مشتری میشده است.
۲-۲-۷.ده فرمان بازاریابی
۲-۲-۷-۱.تحقیق عملکرد کسب و کار و میزان خشنودی مشتری
عوامل گوناگونی بر تغییر میزان رضامندی مشتری و نمود آن در مقدار فروش یا معیارهای مشابه، موثرند. پرسشنامههای این تحلیــل، پاسخ قانع کنندهای در زمینه اهمیت کیفیت و تأثیر آن بر چگونگی خشنودی مشتری ارائه میدهند. نشانه هایی از ارتباط تغییر رفتار مشتریان و میزان رضامندی آنان هم، مشاهده میشود.
۲-۲-۷-۲.آشنایی
کیفیت خدمات از جنبههای مختلف برای سازمانها اهمیت دارد، ولی بسیاری از شرکتها این امر را چندان جدی نمیگیرند. پژوهشهای گوناگونی که در خلال سالهای دهه ۱۹۹۰ میلادی به عمل آمده نشان میدهند که بسیاری از سازمانها به (خدمات زبانی و تبلیغات) بیش از (خدمات عینی و عملی) بها دادهاند. جاده شرکتها به سوی نابودی را پلاکارتهایی زینت داده است که چنین عبارتهای بیمحتوایی را برخود دارند: همواره حق با مشتری است.
یکی از دلایل عمده این وضعیت، روشن نبودن ارتباط میان خشنودی مشتری (در نتیجه دریافت خدمات با کیفیت) و عملکرد سازمان است. شناخت پیوند میان رضامندی مشتری و میزان سوددهی شرکتها، نه روشن و نه آسان است. محاسبه این ارتباط، با سه دشواری عمده روبرو است:
- تاخیر زمانی موجود میان اندازه گیری میزان خشنودی مشتری و مشاهده بالارفتن سود؛
- تأثیر دیگر عوامل - همچون قیمت گذاری، پخش، رقابت، و… - بر سوددهی؛
- نیاز توجه به سایر متغیرها- مانند رفتار مشتری - که بر میزان خشنودی او و پیامدهای آن اثر دارند.
در سـال ۲۰۰۰ همZEITHAML بررسی گستردهای در زمینه تأثیر میان میزان رضامندی مشتری و چگونگی کارکرد سازمان به عمل آورده و یافتههای پیشین را تایید کرده است.
۲-۲-۷-۳.از رضامندی مشتری تا مدیریت بهسازی کارکرد سازمان
شاید یکی از دلیلهای کم توجهی سازمانها به میزان خشنودی مشتریان را بتوان دشواری اندازه گیری ارتباط این عامل مهم با سودآوری به حساب آورد. دلیل دیگر؛ دشواری تبدیل دادههای مربوط به میزان رضامندی مشتری به اقدامهای اجرایی است. اینگونه دادهها بیشتر منبع درون سازمانی دارند (از دید کارکنان بیان میشوند) و به درستی نشان نمیدهند که مشتری به چه چیزی بیشتر اهمیت میدهد و برداشتهای وی بر چه پایهای است. به گفته گرانرز[۹۰]، در فضای خدماتی اقتصاد امروز، رضامندی مشتری بر دو پایه بنا میشود؛ کیفیت فنی و کیفیت عملیاتی. کیفیت فنی در ارتباط با برونداد و عرضه خدمت است - آن چیزی که مشتری دریافت میکند. کیفیت عملیاتی یا فرایندی، در چگونگی و روشی است که خدمت عرضه میشود. مشتری در پیدایش این بخش مشارکت دارد و از این راه است که ارتباط میان دهنده و گیرنده خدمت، شکل میگیرد. بنابراین؛ خشنودی مشتری از دو سو پیدا میشود: رضامندی دادوستدی، و رضامندی ارتباطی. حال ببینیم که کدام جنبههای کیفی بر درک و برداشت مشتری از فراورده و سازمان، بیشتر موثرند.
پاراسورامان[۹۱] در سایه پژوهش تجربی گسترده خود از شرکتهای خدماتی فراوان، به پنج جنبه کیفی رسیده است که رعایت آنها در بیشتر فعالیتهای خدماتی کاربرد دارند:
-
- چیزهای لمس پذیر؛ ابزار، امکانات و وضع ظاهر کارکنان؛
- اعتبار؛ تــوانایی عرضه خدماتی که تعهد میشود؛