“
۱ـ دوره انجماد اطلاعاتی در آن اطلاعات در کالای ساخته شده تنها در محدوده نیازهای فیزیکی اندوخته شده و بنابرین تکامل اساسی در کوانتومهای اطلاعاتی دیده نمیشود. در این دوره انسان مانند حیوان، دست به تولید انواع نیازهای خود میزند و تکامل بسیار کند است (دوره اطلاعات متوالی و ثابت متاثر از نیازهای فیزیکی)
۲- دوره دوم، دورهای است که بشر میان زندگی اجتماعی و راههای ارضای نیازهای فیزیکی خود رابطه برقرار میکند. عصر کشاورزی و شهرنشینی مربوط به این دوره است که در آن، میان قوانین حیات و نیازهای آدمی پلی برقرار میشود و همین حادثه، به افزایش نظم و نیز ایجاد اولین نظامهای طبقهبندی اطلاعاتی می انجامد. در همین ادوار بشر به اهمیت انتقال اطلاعات پی میبرد، چرخ اختراع میشود، اسب رام میشود و امپراطوریهای بزرگ شکل میگیرد
۳ـ دوره سوم، عبارت است از تاثیر اطلاعات بر فرایند تولید. اگر در عصر کشاورزی ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار بودند تا بشر با شناخت قوانین صوری آن ها، انقلاب کشاورزی خود را به پایان برساند، در دوره انقلاب فناورانه، بشر توانست به همه سازوکار اطلاعاتی در فرایند تولید خود دست یابد بدین ترتیب اولین سیستمهای سه وجهی به وجود آمدند و انقلاب صنعتی آغاز شد .
۴ـ دوره چهارم که در حقیقت دوره انقلاب انفورماتیک نامیده میشود، عبارت است از دورهای که فناوری مانند یک سیستم سه وجهی قادر است یک آنتروپی معادل آنتروپی حیات ایجاد کند. در حقیقت فناوری در مجموعه نظامهای خود قادر است یک سازوکار کامل بازیابی از منابع جرم و انرژی برقرار کند و بدین ترتیب مشابه طبیعت میان منابع مصارف خود ارتباط برقرار سازد. فرهنگهای مختلف به گونههای متفاوت با پدیده دانش فنی در حال تحول، رسانه های جدید و انقلاب اطلاعاتی برخورد میکنند». در این زمینه نظریه های متعددی وجود دارد. اما در این میان، شاید بتوان مهمترین آن ها را در سه نظریه؛ نظریه سهگانه (جامعه تودهوار)، جبر فناوری و نظریه اقتصاد سیاسی بیان داشت. نظریه سهگانه بیتردید یکی از سه مکتب فکری که در غرب بیشتر مورد بحث قرار میگیرد، جامعه تودهوار است. تشریح این موضوع از سوی محققان وسایل ارتباط جمعی و فرهنگ به ایجاد مثلث موسوم به نظریه سهگانه انجامیده است که در هر ضلع آن جامعه تودهوار، وسایل ارتباط جمعی (تودهای) و فرهنگ تودهوار قرار گرفته است. جامعه به یک نظام ارتباطی مبتنی بر واکنش متقابل میان افراد یا گروهها اشاره دارد و فرهنگ بر الگوی ارزشها، هنجارها، ایده ها و سایر نمادهایی که رفتار فرد را شکل میدهند، دلالت میکند. بنابرین، جامعه تودهوار به نوعی از جامعه اشاره دارد که در آن روابط میان افراد شکل تودهای به خود گرفته است. از آنجا که توده مردم در یک جامعه گرد آمدهاند نهادهای مرکزی و نظامهای ارزش محوری که در کار هدایت و مشروعیتدهی به نهادها هستند، مرزهای خود را گسترش دادهاند. افزون بر این، جامعه تودهوار یک جامعه صنعتی است و تقسیم کار، اعضای آن را بیشتر به یکدیگر وابسته کردهاست. رسوم و اخلاقیات به طور پیوسته در جریانند، روابط افراد نه رابطه ارگانیک که رابطه ناپایدار و جزء به جزء است. پیشرفتهای پیاپی فناورانه ـ به ویژه در ارتباطات و نوع حکومت این جوامع ـ طیف وسیعتری از مخاطب را طلب میکند. لذا سطح عملکرد باید هر چه بیشتر متوجه فصل مشترک ذایقهها باشد. طبق عقیده طرفداران این نظریه، خاستگاه فرهنگ تودهوار یا فرهنگ عامه، یکی از نتایج این فرایند است. هنگامی که فرد در این جوامع یک حس ذاتی «خویش» را از دست میدهد، نگرانیاش افزایش مییابد و برای آن که تکیهگاهی بیابد به جستوجوی عقاید تازه میپردازد(مرادی نژاد،۱۳۸۶).
نقش رسانه های آموزشی در فرایند یادگیری دانش آموزان
در کتاب « مبانی نظری تکنولوژی آموزشی » در این باره چنین می خوانیم :
اگر موضوع یادگیری را کالایی بدانیم، یادگیرندگان همانند مصرف کنندگان آن کالا به شمار میآیند و رسانه ها همان عواملی هستند که کالا را برای مصرف کنندگان ارسال میکنند.(مانند : تلویزیون ، رایانه ، رادیو و حتی جامعه ) یا کالا را بین مصرف کنندگان توزیع میکنند مثل معلم، پدر ،مادر، همسالان ، آشنایان و نزدیکانی که همواره سعی دارند نقش معلم را خود به عهده بگیرند.
دانش آموزان از هر رسانهای میآموزند؛ در مدرسه یا بیرون از مدرسه ، خواسته یا ناخواسته ، خواه موضوع مورد نظر برای آموزش تدوین شده باشد خواه تدوین نشده باشد ( به گواه میلیون ها پدر و مادر ) ، مشروط بر اینکه محتوای رسانه به گونهای باشد که توجه آنان را جلب کند. بسیاری از معلمان بر این باورند که آموختن از رسانه مسأله نیست ، آنچه که دشوار میکند این است که دانش آموز را از آموختن از رسانه بازداریم و مسأله واقعی این است که او را واداریم تا آنچه را که میخواهد، بیاموزد … بنابرین ، معلم باید با اعتماد و اطمینان خاطر کامل بداند که دانش آموزان با انگیزه از هر رسانهای خواهند آموخت ، مشروط بر این که آن رسانه به طور کامل مورد استفاده قرار گیرد و با نیازهای آنان منطبق باشد. شواهد موجود اعتماد ما را بیشتر به رسانه های آموزشی معطوف میکند تا به تمایز و فرق گذاشتن میان آن ها.
تاریخ پژوهش در زمینه یادگیری و رسانه ها را می توان شامل دو مسیر متمایز دانست، مسیر نخست رسانه ها در بیرون از محیط مدرسه همچون خانه را بررسی میکند و دیگری بر نقش رسانه ها به مثابه ابزار تدریس در محیط رسمی کلاس درس تأکید مینهد(عقیلی،۱۳۹۰).
سابقه پژوهش در مورد رسانه ها و یادگیری به دهه ۱۹۳۰ و بررسیهای « پین فاند» باز میگردد که طی آن نخستین کوششهای همه جانبه برای تحقیق در زمینه نقش رسانه ها در تأثیر گذاری بر باورها و بینشهای مردم درباره اجتماع ، سایر مردم و خود آنان انجام شد. این بررسیها برای آن انجام گرفت تا محتوای فیلم را بسنجند، نوع و ترکیب مخاطبان را مشخص کنند و آثار ناشی از قرار گرفتن در معرض رسانه ها را مورد ارزشیابی قرار دهند. بررسیهای پین فاند زمینه ساز بسیاری از اندیشههایی شد که بعدها سایر نویسندگان در مورد سه نوع یادگیری اشاعه دارند.
“