۴-۲-۲۴٫
هر چند غم عشقت پوشیده همی دارم
هرکس که مرا بیند، داند که غمی دارم
گفتم که فرو گویم با تو طرفی زین غم
زاندیشه غم خون شد هم زهره نمی دارم
با آنکه به هر فرصت صد نکته در اندازم
هم در تو نمی گیرد چه سرد دمی دارم
گویی که چو زر آری کار تو چو زر گردد
حقا که اگر جز جان وجه درمی دارم
از انوری و حالش دانم که نِه ای بی غم
وز بلعجبی گویی کین غم چه کمی دارم
درون مایه اصلی غزل:
در این غزل روی سخن شاعر با معشوق است، واعتراف می کند به اینکه غم عشق در دل دارد و هر چقدر هم می خواسته آن را بپوشاند، موفق نمی شود، می خواهد غم دل را با معشوق در میان بگذارد، باز هم نمیشود حرف و درد دل عاشق در معشوق اثر نمی کند. عاشق جان خویش را پیشکش عشق و معشوق میکند امَا باز هم کاری از پیش نمی رود، و دل عاشق همچنان در غم معشوق فرو رفته و باز هم راضی است.
بافت معنایی و آرایه های ادبی:
بیت اول :
(عاشق می گوید:) با اینکه خیلی تلاش کردم غم و غصه عشق تو را ای معشوق، مخفی نگه دارم، ولی هرکس که مرا دید فهمید که غصه ای در دل دارم . هر چند: با اینکه / غم عشق : اضافه تخصیصی/ پوشیده : پنهان/هر کس : قید/ بیند : ببیند/ داند: بداند/
بیت دوم :
با خود فکر کردم که کمی از این غم عشق (را که در دل دارم) با تو (ای معشوق) در میان بگذارم، اما از فکرغم، دلم خون شد و می ترسم (که به تو بگویم)فرو گویم : بازگویم، تعریف کنم/گفتم با خود فکر کردم و اندیشیدم/طرفی: بهره بردن، طرف : ناحیه، جانب پایان چیزی، گوشه چشم، کنار چیزی، یک بار بر هم زدن چشم، یا پلک، فایده برداشتن، بهره بردن/ ز : مخفف از/ اندیشه غم : ترکیب وصفی/ زّهره : کیسه زرداب، کیسه صفراء، به معنی دلیری و جرات نیز می گویند، قدما، معتقد بودند که ترس شدید سبب ترکیدن زهره می شود، امروزه هم کسی را که به سبب ترس شدید بیهوش می شود می گویند زّهره ترک شده است. /
بیت سوم:
با اینکه در هر زمانی که بدست می آورم، نکته های بسیاری را (برای معشوق)بازگو می کنم، اما بازهم در تو (ای معشوق اثر نمی کند)، چقدر نفس و حرفهای من بی اثر است و بر دل نفوظ نمی کند.
هر : قید/ فرصت : زمان بدست آمده، قید/ صد نکته : قید مقدار، صد نشانه کثرت چیزی است، (نکات بسیاری) منظور است. / در تو نمی گیرد: کنایه از اثر نمی کند. /چه سرد دمی دارم : چه نفس سردی دارم، کنایه از حرفهایم بی اثر است. /سرد دهی : سرد مزاج، رفتاری که به دل ننشیند یا حرفی که در دل نفوظ نکند. /
بیت چهارم :
(ای معشوق)به من گفتی که وقتی طلا بیاوری، کارتو (ای عاشق) مانند طلا (با ارزش)می شود، بدرستیکه به غیر از جان خویش (من عاشق)مبلغی کم پول دارم. زر : جناس تکرار/ زر و دِرَم : مراعات نظیر/ حّقا : بدرستیکه / گویی : انگار/ چو اول : وقتی/ کار تو چو زرگیرد : کنایه از اینکه ارزش کارت بالا می رود و حاجتت روا می گردد. /: قید/ جز : قید استثناء / چو دوم :مانند/ وجه : مبلغ/ دِرَم : سکه، پول/
بیت پنجم :
از شاعر انواری و حال او خبر دارم و می دانم که بی غم نیستی، و از تعجب و شگفتی است که می گوید: که با این غم چه چزی کم دارم. نِه ای :نیستی / بی غم : بدون غم و غصه / وز : و از / بلعجبی : شگفتی/گویی: انگار/ کین : مخفف که این است/ غم : جناس تکرار /چه کمی دارم : کم و کاستی ندارم/
وزن غزل :
غزل در وزن مفعولُ مفاعلین مفعول مفاعیلن و در بحر هزج مثمن اخرب می باشد.
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از (همی، غمی، نمی، دمی، می، کمی)هستند و ردیف کلمه (دارم)است.
ویژگی سبکی :
شاعر همچنان به پردازش علت در مصرع های دوم ابیات در ادامه معلول که همان حال و مقام پیش آمده برای عاشق است شتافته و در این بین تنوع آرایه های ادبی و کنایات و آهنگ عروضی یکنواخت با دیده ادبی، عیان و قابل بررسی است.
۴-۲-۲۵٫
جز سر پیوند آن نگار ندارم گر چه ازو جُز دل فگار ندارم
هر نفسم یاد اوست گرچه ازومن جز نفس سرد یادگار ندارم
شاد بدانم که در فراق جمالش جُز غم او هیچ غمگسا ر ندارم
زان نشوم رنجه از جفاش که در عشق سیرت عشاش روزگار ندارم
وز غم هجران او به کاستن تن هیچ غم دیگر اعتبار ندارم
درون مایه اصلی غزل :
در این غزل کوتاه انوری همچنان در مقام عاشق، با مخاطب درد و دل می کند و از غم عشق سخن میراند، شاعر معترف می گردد که در سرش جُز اندیشه وصال معشوق نیست و با این همه وفاداری که به معشوق روا داشته است، معشوق به جُز حرفهای سرد و سخنان ناراحت کننده چیزی به عاشق نگفته است و شاعر می گوید در این میان تنها غم معشوق بوده است که غم خوار تنهایی و همیشگی عاشق بوده، و عاشق با تمام این اوصاف از دست معشوق نمی رنجد و شکایت نمی کند زیرا می داند که در تمام دورانها، معشوقها همین سیره و رسم را داشته اند، که معشوق او با وی داشته است و از آنجایی که در دنیا دست از همه چیز شسته است، چیزی را جز غم هجران معشوق، غم نمی داند و برایش اعتباری قایل نیست. این غزل هم همانند دیگر غزلیات انوری از آرایه های درونی و بیرونی و اطلاحات ادبی خاص خود و مناسب با دوره ادبی عراقی، بهره کافی را برده است.
بافت معنایی و آرایه های ادبی:
بیت اول :
(عاشق می گوید:)به جز خیال و اندیشه آن معشوق زیبا روی (فکر دیگری در سر ندارم)، اگر چه از معشوق به جز آزارده دلی و رنجوری نصیبم نشده است. جُز : قید استثناء (جناس تکرار) / سر پیوند : فکر و اندیشه وصال / نگار: زیباروی، محبوب/دل فگار : دل رنجور و دل زخم خورده و خسته، دل آزرده/
بیت دوم :
هر دَمی که بر می آورم با یاد کردن از معشوق است، اگر چه از معشوق است، به غیر از حرفهای ناراحت کننده و طعنه و زخم زبان چیز دیگری خاطره ندارم. هر : قید/ هر نفسم : هر دم و باز دهم / ازو: از او/ جز : قید استثناء/نفس : جناس تکرار/ نفس سرد کنایه از حرفهای آزار دهنده، طعنه/یادگار : خاطره، چیزی که فرد را یاد کسی بیندازد.
بیت سوم :
از این بابت شاد و خوشحال هستم که در دوری از زیبایی معشوق به غیر از غم و غصه معشوق غم خوار و غمگسار دیگری ندارم. شاد و غم : تضاد، مراعات نظیر/ بِدانم : به خاطر آن هستم که/فراق جمالش : دوری از روی زیبای معشوق/جُز : قید استثناء/غم او : اضافه تخصیصی/ هیچ : قید/ غمگسار : غم خوار، دلسوز/
بیت چهارم :
بخاطر این موضوع از دست ظلم و ستم معشوق، رنجش پیدا نمی کنم که در عشق، طریقه خلق و خوی عاشقان دورانها را ندارم . زان : از آن/ نشوم رنجه : ناراحت نمی شوم/جفاش : ستم او (معشوق)/در عشق : منظور در راه عشق است . / سیرت : روش، طریق، مذهب، خلق و خو/عشاق : جمع عاشقان/ روزگار : دورانها، ایام/
بیت پنجم :
و از غم و غصه دوری فراق معشوق، جانم کم می شود (بی جان می شوم)و هیچ غم و غصه دیگری برایم مهم نیست و موجه نمی باشد. وز : مخفف و از غم هجران : غصه فراق و دوری / کاستن تن : کنایه از ضعیف شدن/هیچ : قید/ اعتبار : عبرت گرفتن، اعتماد و راستی و قدر و منزلت/
وزن غزل :
وزن غزل : وزن غزل عبارتست از مفتعلن فاعلات مفتعلن فع و در بحر منسرح مثمن مطوی منحور است.
قافیه: