هر یک از دو حوزه عواطف و عقلانیت کارکردهای ویژه خود را دارند ، امّا ساحت عقلانیت در انسان به دلیل قابلیت های ویژه آن ، از تأثیر فراتر و ارجمند تر نسبت به عرصه عواطف و هیجانات برخوردار است .
باید توجه داشت که حوزه مفهومی و مصداقی عواطف و هیجانات در تاریخ علم ، فراز و نشیب های فراوانی را گذرانده است که نمی توان بدون تحدیر دقیق آن ، حکمی واحد را برای این حوزه روا دانست . برای مثال ،
امروزه برخی از ادراکات متعالی و معنوی مختص انسان و نیز برخی از خصلت های اخلاقی ویژه آدمی را از زمره عواطف و هیجانات می دانند که طبیعتاً این دست طبقه بندی ها و تحلیل ها ، در شناخت درباره جایگاه عواطف و احساسات در میان ساحت های وجودی انسان ، تأثیر گذار است .پیچیدگی وجودی وکارکردی عواطف و احساسات سبب گردید تا برای شناخت دقیق آنها به تبیین حدود و ثغور این ساحت خاص در مقایسه با دیگر ابعاد وجودی آدمی پرداخته شود. . با توجّه به اهمّیّت و جایگاهی که عقل و عاطفه می توانند در تربیت اخلاقی داشته باشند لذا محقق نیز این مسأله را به عنوان سئوالات پژوهش خود در این فصل مورد بررسی قرار داده است که در قسمت زیر به آن می پردازیم.
۴-۲- بررسی سئوال اول تحقیق : جایگاه عقل در تربیت اخلاقی از دیدگاه استاد مطهری چیست؟
الف) پرورش استعداد عقلانى
در میان استعدادهاى مخصوص انسان، در درجه اول استعداد عقلانى است، و این همان چیزى است که در ادیان، ما مىبینیم که اگر هم خود ادیان و صاحبان اصلى ادیان اینجور نباشند ولى غالباً در میان پیروان و روحانیان ادیان این مطلب بوده است که همیشه دین را به عنوان حقیقتى بر ضد عقل و نقطه مقابل عقل عرضه مىداشتهاند و عقل را به عنوان یک وجود مزاحم و یک مانع دین و چیزى که یک انسان متدین باید آن را کنار بگذارد و الّا نمىتواند دیندار باشد [معرفى مىکردهاند.] در مسیحیت بالخصوص این مطلب را به وضوح مىبینیم، و در خیلى ادیان دیگر. حال اسلام با این استعداد انسانى چگونه مواجه شده است؟
اینجا یکى از آن جاهایى است که ارزش واقعى اسلام را به روشنى مىبینیم.
اسلام یک دین طرفدار عقل است و به نحو شدیدى هم روى این استعداد تکیه کرده است؛ نه فقط با او مبارزه نکرده بلکه از او کمک و تأیید خواسته است، و تأیید خود را همیشه از عقل مىخواهد. در این زمینه آیات قرآن زیاد است، آیات دعوت به تعقل و تفکر یا آیاتى که به شکلى مطلب را طرح کردهاند که فکرانگیز و اندیشهانگیز است . ( مطهری ، ۱۳۷۸، ج۲۲ ، ص ۶۹۲ )
کار اصلی عقل روشنگری ، واقع نمایی ، آینده نگری و قرار دادن انسان در مسیر عقاید ، اخلاق و اعمال شایسته است . انسان موجودی متفکر آفریده شده است و انسان باید فکر و عقل را به کار گیرد تا حقیقت را
کشف کند . عقل طبق آنچه فطرت به او الهام کرده ، راه خود را در شناخت حقایق و احکام می یابد. عقل نیرویی است که توانایی دارد جهان را آنچنان که هست کشف کند ، واقعیت جهان را آنچنان که هست درخود منعکس کند ، آینه ای است که می تواند صورت جهان را در خود صحیح و درست منعکس کند . عقل یک نیروی محافظه کارانه است ، یعنی عقل مأموریتش حفظ است ، آدم عاقل همیشه می خواهد احتیاط کند ، می خواهد خودش را نگه دارد .
از مجموع سخنان استاد مطهری استنباط می گردد که عقل عبارت است از نیرویی که با تجزیه و تحلیل مسائلی که در برابر او قرار دارد و سبک و سنگین نمودن آنها انسان را برای اخذ تصمیمی مستقل و آزاد از هوی و هوس و نشانه های اجتماعی و تاریخی یاری می رساند و هر چه عقل انسان کامل تر باشد ، مستقل تر باشد ، آزادانه تر می تواند نقد و انتقاد کند و تصمیم بگیرد و از این رهگذر انسان قادر خواهد بود از پوسته جهان به مغز آن نفوذ کند و سیطره و حاکمیت خدا را در همه ذات هستی مشاهده نماید و با همه وجود خدا را در تاریخ و جامعه ادراک کند .
ب ) تعقل در قرآن
اسلام طرفدار تعقل است و شدیداً هم طرفدار است. در سوره زمر مىخوانیم:
« فَبَشِّرْ عِبادِ. الَّذینَ یَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعونَ احْسَنَهُ اولئِکَ الَّذینَ هَدیهُمُ اللَّهُ وَ اولئِکَ هُمْ اولُوا الْالْبابِ » . (زمر/ ۱۷و۱۸)
بندگان مرا نوید بده، آن بندگان اینچنانى را. مطلب با «بندگان من» شروع شده است.
کأنه قرآن مىخواهد بگوید بنده خدا آن است که چنین باشد، و لازمه بندگى خدا این است. الَّذینَ یَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ آنان که سخن را استماع مىکنند. نمىگوید: « یَسْمَعونَ» .
فرق است بین «سماع» و «استماع». سماع یعنى شنیدن ولو انسان نمىخواهد بشنود. استماع گوش فرا دادن است، مثل اینکه شما اینجا نشستهاید و خود را آماده کردهاید براى شنیدن. در باب موسیقى مىگویند: سماعش حرام نیست، استماعش حرام است. قرآن مىگوید: الَّذینَ یَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ آنان که سخن را استماع مىکنند؛ یعنى اینجور نیست که هر حرفى را هنوز درک نکرده رد کنند و بگویند ما نمىخواهیم بشنویم.
اول استماع مىکنند، به دقّت دریافت مىکنند فَیَتَّبِعونَ احْسَنَهُ بعد غربال مىکنند، تجزیه و تحلیل مىکنند، خوب و بدش را مىسنجند و بهترین آن را انتخاب و پیروى مىنمایند.
اصلًا معنى آیه، استقلال عقل و فکر است که فکر باید حکم یک غربال را براى انسان داشته باشد و انسان هر حرفى را که مىشنود در این غربال قرار دهد، خوب و بد را بسنجد، ریز و درشت کند و خوبترین آنها را انتخاب و اتّباع نماید.
اولئِکَ الَّذینَ هَدیهُمُ اللَّهُ. قرآن این هدایت را با اینکه هدایت عقلى است، هدایت الهى مىداند. اولئِکَ هُمْ اولُوا الْالْبابِ اینها هستند به معنى واقعى صاحبان عقل.
«الْباب» جمع «لُبّ» است. لبّ یعنى مغز نه به معنى مخ، بلکه به معنى اعمّ که در مورد میوهها مثلًا مىگوییم مغز بادام، مغز گردو. این اصطلاح شاید از اصطلاحات مخصوص قرآن باشد (چون در غیر قرآن ما گشتیم و ندیدیم) و اگر هم اصطلاح مخصوص قرآن نباشد، قرآن درباره عقل کلمه «لبّ» را زیاد به کار برده، گویى انسان را تشبیه به یک گردو یا بادام کرده که تمام یک گردو یا بادام پوسته است و آن اساسش مغزش مىباشد که در درون آن قرار دارد. تمام هیکل و اندام انسان را که در نظر بگیرید، آن مغز انسان، عقل و فکر انسان است. اگر بادامى مغز نداشته باشد چه مىگوییم؟ مىگوییم پوچ است و پوک و هیچ و باید دورش انداخت.
انسانى که عقل نداشته باشد، جوهر و مغز انسانیت و آن ملاک و مقوّم انسانیت را ندارد، انسانى پوک و پوچ است، یعنى یک صورت انسان است و معنى انسان در او نیست. به حسب این تعبیر، معنى انسان همان عقل انسان است، عقلى که در این حد باشد. عقل بودن عقل به استقلالش است: الَّذینَ یَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعونَ احْسَنَهُ. از این بهتر اساساً دیگر نمىشود تعبیرى پیدا کرد در مورد دعوت به اینکه انسان باید عقلش بالاستقلال حاکم باشد، عقلش مستقل باشد، داراى قدرت نقد و انتقاد باشد و بتواند مسا ئل را تجزیه و تحلیل کند. آدمى که از این موهبت بىبهره است، هیچ است.( مطهری ، ۱۳۷۸، ج۲۲ ، صص ۶۹۴- ۶۹۲ )
ج ) عقل در روایات اسلامی
عقل در روایات اسلامى آن نیرو و قوّه تجزیه و تحلیل است. در غالب مواردى که مىبینید اسلام جاهل را کوبیده، جاهل در مقابل عالم و به معنى بىسواد نیست، بلکه جاهل ضد عاقل است. عاقل کسى است که از خودش فهم و قدرت تجزیه و تحلیل دارد و جاهل کسى است که این قدرت را ندارد. ما خیلى افراد عالم را
مىبینیم که عالمند ولى جاهلند؛ عالمند به معنى اینکه فرا گرفته از بیرون زیاد دارند، خیلى چیزها یاد گرفتهاند؛ اما ذهنشان یک انبار بیشتر نیست، خودشان اجتهاد ندارند، استنباط ندارند، تجزیه و تحلیل در مسائل ندارند. اینجور اشخاص از نظر اسلام جاهلند یعنى عقلشان راکد است. ممکن است علمش زیاد باشد ولى عقلش راکد است.
این حدیث را زیاد شنیدهاید: «الْحِکْمَهُ ضالَّهُ الْمُؤْمِنِ » حکمت گمشده مؤمن است.
حکمت بدون شک یعنى علمى که محتوى حقیقت باشد، علمى که استحکام و پایه داشته باشد و خیال نباشد.( مطهری ، ۱۳۷۸،ج۲۲، صص۶۹۶- ۶۹۵ )
موسى بن جعفر (سلام اللَّه علیه) تعبیرى فوق العاده عجیب دارد، مىفرماید:
خدا دو حجت دارد، دو پیغمبر دارد: یک پیغمبر درونى که عقل انسان است و یک پیغمبر بیرونى که همان پیغمبرانى هستند که انسانند و مردم را دعوت کردهاند. خدا داراى دو حجت است و این دو حجت مکمّل یکدیگر هستند؛ یعنى اگر عقل باشد و انبیا نباشند، بشر به تنهایى راه سعادت خود را نمىتواند طى کند و اگر انبیا باشند و عقل نباشد، باز انسان راه سعادت خود را نمىپیماید. عقل و نبى هردو با یکدیگر یک کار را انجام مىدهند. دیگر از این بالاتر در حمایت عقل نمىشود گفت.
تعبیراتى از این قبیل زیاد داریم: «خواب عاقل از عبادت جاهل بالاتر است»، «خوردن عاقل از روزه گرفتن جاهل بالاتر است»، «سکوت و سکون عاقل از حرکت کردن جاهل بالاتر است» و «خدا هیچ پیغمبرى را مبعوث نکرد مگر آنکه اول عقل آن پیغمبر را به حد کمال رساند، به طورى که عقل او از عقل همه امتش کاملتر بود» (همان،ج۲۳، ص ۱۸۶).
د) عقل باید غربال کننده باشد
فَبَشِّرْ عِبادِ. الَّذینَ یَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعونَ احْسَنَهُ اولئِکَ الَّذینَ هَدیهُمُ اللَّهُ وَ اولئِکَ هُمْ اولُوا الْالْبابِ «زمر/ ۱۷ و ۱۸» .
« بشارت بده بندگان مرا ، آنان که سخن را استماع می کنند . اولوا الالباب یعنی صاحبان عقل و استماع نیز یعنی گوش فرا دادن و دقّت کردن در سخنان . از این آیه و حدیث کاملًا پیداست که یکى از بارزترین صفات
عقل براى انسان همین تمییز و جدا کردن است؛ جدا کردن سخن راست از سخن دروغ، سخن ضعیف از سخن قوى، سخن منطقى از سخن غیرمنطقى، و خلاصه غربال کردن. عقل آن وقت براى انسان عقل است که به شکل غربال در بیاید؛ یعنى هرچه را که وارد مىشود سبک سنگین کند، غربال کند، آنهایى را که به درد نمىخورد دور بریزد و به دردخورها را نگاه دارد ( مطهری ، ۱۳۷۸، ج ۲۲،صص ۵۳۸ - ۵۳۹ ).
سخنى که انسان مىشنود به وسیله گوش مىشنود. گوش یک حاسّه است در بدن ما. براى گوش تفاوتى نیست که آنچه مىشنود چه باشد؛ تمیز دادن و غربال کردن شنیدهها کار گوش نیست. امّا نیروى دیگرى در انسان هست که قادر است فراوردههاى گوش را مورد رسیدگى قرار دهد، روى آنها حساب کند، خوبى و بدى و صحّت و سقم و درستى و نادرستى هر یک از آنها را به دست آورد. آن قوّه و نیرو، باطن و نامحسوس است نه ظاهر و محسوس؛کارى هم که صورت مىدهد از نوع کارهاى محسوس نیست.
آرى، انسان با قشر و پوسته و قسمت محسوس و ظاهر جهان وجود خود، با قشر و پوسته محسوس جهان بزرگ ارتباط پیدا مىکند، و با قسمت هسته و مغز نامحسوس جهان وجود خود، با باطن و هسته و مغز و جنبههاى نامحسوس جهان بزرگ ارتباط پیدا مىکند. ( مطهری ، ۱۳۷۸ ،ج۳، ص۳۷۴ )
دستگاه عقل و فکر انسان از همین راه حسّ و حواس قوام و مایه و قوّت مىگیرد؛ راه عبور به معقولات از میان محسوسات است. قرآن کریم دعوت به تدبّر در همین محسوسات مىکند؛ زیرا از همین محسوسات باید به معقولات پى برد و نباید در عالم محسوسات متوقّف شد: «إنّ فی خلق السّموات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار لآیات لاولى الألباب» یعنى در خلقت آسمانها و زمین، در مشاهده همین پیکر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانهها و دلایلى بر روح عالم و لب و مغز عالم هست ولى از براى کسانى که خودشان داراى لب و مغز
و هسته هستند و عقل قوى و خلاص شده از حس دارند «الَّذینَ یَذْکُرونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرونَ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الأرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ آن کسانى که خدا را در دل خود یاد مىکنند، در لبّ خود و مغز و هسته وجودى خود با خداى عالم و مرکز و روح عالم ارتباط پیدا مىکنند؛ در همه حال در یاد او هستند، در حالى که ایستادهاند و در حالى که نشستهاند، در حال سستى و در حال سختى، در همه حال در نظام عالم فکر مىکنند؛ مىرسند به آنجا که به حرکت غائى و
تسخیرى موجودات پى مىبرند و مىفهمند که عبث نیست، خودشان عبث آفریده نشدهاند، قیامت و رسیدن نتیجه اعمالى در کار هست ( همان ، ص ۳۷۳ ) .
ه) دور اندیشی
یکی دیگر از خواص عقل که تربیت عقل افراد باید بر این اساس باشد مسئله آینده را به حساب آوردن است که روی این مطلب نیز در تربیتهای اسلامی زیاد تکیه می شود که خودتان را در زمان حال حبس نکنید ، به آینده نیز توجه داشته باشید و عواقب و لوازم و نتایج نهایی کا را در نظر بگیرید ( همان ،ج۲۲، ص ۵۴۳) .
و )آزاد کردن عقل از عادات اجتماعی
مطلب دیگر مسئله آزاد کردن عقل است از حکومت تلقینات محیط و عرف و عادت و به اصطلاح امروز از نفوذ سنتها و عادتهای اجتماعی و به تعبیر عربهای امروز از ایحاءات اجتماعی ( وحیهای اجتماعی).
قرآن اساسش بر مذمّت کسانى است که اسیر تقلید و پیروى از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و فکر نمىکنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بکنند.
هدف قرآن تربیت است؛ یعنى در واقع مىخواهد افراد را بیدار کند که مقیاس و معیار باید تشخیص و عقل و فکر باشد نه صرف اینکه پدران ما چنین کردند ما هم چنین مىکنیم( همان ،ج۲۲، ص ۵۴۴ ) .
ز) حمایت از عقل در مقابل اکثریت
یکی از اموری که باعث تضعیف عقل شده به گونه ای که عمل کردن و حجت دانستن آن در همه موارد مساوی با کنار گذاشتن عقل و اهانت به او است « رأی اکثریت » است .
آزادی از حکومت عدد و اینکه اکثر و اکثریت نباید ملاک باشد و نباید انسان این طور باشد که ببیند اکثر مردم کدام راه را میروند [ همان راه را برود و بگوید ] آن راهی که اکثر مردم می روند همان درست است . این مثل همان تقلید است . همان طور که انسان طبعاً به سوی تقلید از دیگران کشیده می شود ، طبعاً به سوی اکثریت نیز کشیده می شود ، و قرآن مخصوصاً همان چیزی را که انسان طبعاً به سوی آن کشیده می شود را انتقاد می کند ، می فرماید : اگر اکثر مردم زمین را پیروی کنی ، تو را از راه حق منحرف می کنند .
دلیلش این است که اکثر مردم پیرو گمان و تخمین اند نه پیرو عقل و علم و یقین ، و به تارهای عنکبوتی گمان خودشان چسبیده اند .
دانلود مطالب پژوهشی با موضوع پایان نامه جایگاه عقل و عاطفه در تربیت اخلاقی- ...