. در مورد نام این گروه، اتفاق نظری وجود ندارد. برخی نام این گروه را عباسیه و برخی شیعه آل عباس ذکر کردهاند. برخی دیگر آوردهاند که عباسیه به هاشمیه و راوندیه تقسیم میشود (ر.ک. اشعری، ص ۶۴؛ اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۴۵، صص ۵۱-۵۶). ↑
. اسفراینی، ص ۳۵٫ ↑
. آشتیانی، صص ۵۱-۵۶٫ ↑
. میرخواند، جلد ۳، ص ۴۰۶٫ ↑
. مجمل التواریخ و القصص، ص ۳۲۹؛ خواندمیر، جلد ۲، ص ۲۰۸٫ ↑
. دینوری، ص ۳۸۴٫ ↑
. مجمل التواریخ و القصص، ص ۳۲۹٫ ↑
. اشعری، ص ۶۵٫ ↑
. حسن ابراهیم حسن، جلد ۲، ص ۱۰۵٫ ↑
. طبری، جلد ۷، ص ۵۰۵؛ ابنکثیر، جلد ۱۰، ص ۷۵؛ خضری بک، محمد، محاضرات تاریخ الأمم الإسلامیه (الدوله العباسیه)، تحقیق شیخ محمد عثمانی، بیروت، شرکه دار الأرقمبنأبوأرقم، بینا، ص ۶۴٫ ↑
. قدّورَه، زاهیَه، الشعوبیه و أثرها الاجتماعی و السیاسی فی الحیاه الاسلامیه فی العصر العباسی الأوّل، بیروت، دار الکتاب اللبنانی، ۱۹۷۲م، ص ۱۳۸؛ حسن ابراهیم حسن، جلد ۲، ص ۱۰۵٫ ↑
. ابومسلمیه مرگ ابومسلم را نپذیرفتند و رزامیه مرگ وی را پذیرفتند. رزامیه به امامت علیبنابوطالب، محمدبنحنفیه، عبداللهبنمحمدبنحنفیه، علیبنعبدالله، محمدبنعلی، ابراهیم و ابومسلم معتقد بودند (شهرستانی، جلد ۱، صص ۱۳۶-۱۳۷). هریریه پیروان فردی به نام ابوهریره راوندی یا دمشقی بودند که ابومسلم را بزرگ شمرده، در مورد بنیعباس غلو کرده و بر این باور بودند که پس از درگذشت پیامبر، عموی وی، عباسبنعبدالمطلب، امام است. گروهی از آنان، منصور را خدا و ابومسلم را رسول او میدانستند که این گروه عباسیه خُلَّص یا خالص نام گرفتند (ابنداعی رازی، ص۱۱۲). آنان برای اثبات عقیده خود به آیه ۶ سوره احزاب استناد میکردند: « وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ» «خویشاوندان ]طبق[ کتاب خدا بعضی ]نسبت[ به بعضی اولویت دارند» (اشعری، مقالات و الفرق، ص ۶۵؛ مسعودی، جلد ۳، ص ۲۳۶؛ ابنداعی رازی، ص ۱۱۲). برخی منابع دو فرقه بسلمیه و خداشیه را نیز از فرق راوندیه میدانند (ر.ک. ابنحزم، جلد ۴، ص ۱۸۶؛ مقریزی، احمدبنعلی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، بغداد، مکتبهالمثنی، بیتا، جلد ۲، ص ۳۵۳). برخی دیگر از مورّخان در آثار خود بدون ذکر نامی از راوندیه توصیفی از عقاید آنان را یادآور شدهاند. به عنوان مثال در مقالات الاسلامیین آمده که پس از مرگ ابوهاشم گروهی بر آن شدند که پس از وی به ترتیب محمدبنعلی، ابراهیم، سفّاح و منصور امام هستند و برخی از این افراد سلسله امامت را به شرح ذیل میدانستند: عباسبنعبدالمطلب، عبداللهبنعباس، علیبنعبدالله، محمدبنعلی، ابراهیم، سفّاح و منصور. مقدسی نیز یادآور شده عدهای معتقدند امامت پس از ابوهاشم به محمدبنعلی رسیده است و از طریق وی به بنیعباس میرسد (ر.ک. مقالات الاسلامیین، جلد ۱، ص ۹۶؛ مقدسی، جلد ۵، صص ۱۳۱-۱۳۴). ↑
. آنان به ترتیب به امامت این افراد معتقدند: عباسبنعبدالمطلب، عبداللهبنعباس، علیبنعبدالله، محمدبنعلی، ابراهیمبنمحمد، سفّاح و منصور (ر.ک. بغدادی، ص ۲۷۲؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و دیگران، بیروت، دارالکتبالعلمیه، ۱۹۹۳م، جلد ۸، ص ۲۹). ↑
. به عنوان مثال شهرستانی و اشعری شاخه رزامیه راوندیه را از کیسانیه میدانند (ر.ک. اشعری، مقالات و الفرق، ص ۶۵؛ شهرستانی، جلد ۱، ص ۱۳۴). ↑
. راوندیه تصور میکردند که ویژگیهای خاصی دارند؛ به عنوان مثال فکر میکردند که فرشته هستند. گاهی اوقات نیز کارهای عجیبی انجام میدادند؛ به عنوان مثال از قبهالصخره بالا میرفتند و خود را از آنجا به پایین پرت می کردند (مقدسی، جلد۵، ص۱۳۱؛ ابنجوزی، ص ۱۱۴). ↑
. شهرستانی، جلد ۱، ص ۱۶۸٫ ↑
. آنان معتقد بودند که روح عیسی (ع) به علیبنابوطالب و پس از وی به سایر امامان رسیده است و بعد به پیکر ابراهیمبنمحمد داخل شده است (ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ص ۱۱۴). آنان همچنین گمان میکردند که اشخاص زیبارو به این دلیل ظاهری زیبا دارند که جزئی از خداوند در آنان حلول کرده است (بلعمی، جلد ۲، ص ۱۰۹۴). به علاوه، اعتقاد داشتند که روح پس از مرگ، از بدن خارج شده و در قالب فرد دیگری ادامه حیات میدهد، اعتقاد آنان در این مورد تا حدی بود که هرگاه اشخاصی را میدیدند که شبیه به هم هستند، گمان میکردند که روح یکی از آن دو وارد دیگری شده است (همو، همانجا). ↑
. طبری، جلد ۷، ص ۵۰۵؛ مقدسی، جلد ۵، ص ۱۳۱؛ ابنحزم، جلد ۴، ص ۱۸۷؛ خواندمیر، جلد ۲، ص ۲۰۸؛ ابنکثیر، جلد ۱۰، ص ۷۵٫ ↑
. بلعمی، همانجا. ↑
. حسن، حسن ابراهیم، جلد ۲، ص ۱۰۴؛ فاروق، ص ۱۶٫ ↑
. شارپ، ص ۳۲، ۳۳، ۳۴، ۳۷، ۱۱۵، ۱۳۰، ۱۳۷، ۱۴۱٫ ↑
. ساموئیل، ک. ادی، آیین شهریاری در شرق، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۷، ص ۶۵٫ ↑
. هر چند که پادشاهان قدرت خود را به زور و با نیروی شمشیر به دست آورده بودند، اما این اندیشه در بین آنان عمومیت داشت که خدا آنان را به این مقام منصوب کرده است (ر.ک. بروسیوس، ص ۵۲، ۹۳). ↑
. دیاکونوف، اشکانیان، تهران، انجمن فرهنگ ایران باستان، ۱۳۴۴، ص ۱۳۶٫ ↑
.Epiphanes. ↑
. Theopatoros. ↑
. گودرز یکم (۹۵-۹۰ پ.م.)، مهرداد سوم (۵۸-۵۶ پ.م.) و أرد دوم (۵۵-۳۷پ.م.). ↑
. یارشاطر، احسان و دیگران، تاریخ ایران: از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان، جلد ۳، ص ۲۱٫ ↑
. کریستنسن، ص ۱۹۰٫ ↑
. گیمن، دوشن، دین ایران باستان، ترجمه رؤیا منجم، تهران، علم، ۱۳۸۱، ص ۲۸۵، ۳۴۶، ۳۷۲، ۳۷۳٫ ↑
. فرّ که در پهلوی، خَور (xvarēh) یا خُرَه (xvarr)، در زبان اوستایی، خوارنَه (farenah) و در فارسی باستان فَرنَه (xvarenah) خوانده میشود، فروغی است ایزدی که به هر کس که مورد توجه و عنایت باشد، تعلق میگیرد و او را از دیگران برتر و شایسته پیامبری یا نیرومندی میکند. از پرتو همین فروغ است که کسی به پادشاهی میرسد و برازنده تاج و تخت میگردد. در اوستا و نوشته های پهلوی، از چند نوع فر سخن رفته است: الف) خورهروشن: فر ایزدی؛ ب) ناگرفتنیخوره: فر موبدان؛ پ) کیانخوره: فر کیانی؛ ت) ایرانخوره: فر ایرانی. از این میان، فر کیانی به شاهان اختصاص دارد و پادشاهان از پرتو آن به رستگاری و کامروایی میرسند. این فرّ در اوستا به صورت کَواِنیم خُوَرنو (xawaēnemxvarenō) و در زبان پهلوی، به صورت کیانخوره (kyānxvarēh) آمده است (ر.ک. پورداود، یشتها، صص۳۱۴-۳۱۵؛ عفیفی، ص۵۶۸، ۵۶۹، ۵۷۱). ↑
. کریستنسن، ص ۱۸۷٫ ↑
.Čihr. ↑
. عریان، سعید، راهنمای کتیبههای ایرانی میانه پهلوی-پارتی، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۸۲، ص ۷۰٫ ↑
. همو، ص ۳۸، ۴۷، ۷۸، ۸۳، ۹۰، ۱۴۴، ۱۴۸؛ نصرالهزاده، سیروس، کتیبههای پهلوی کازرون، تهران، کازرونیه، ۱۳۸۵، ص ۴۳٫ ↑
. کریستنسن، ص ۶۳، ۱۸۷٫ ↑
. گیمن، ص ۲۸۵، ۳۴۶، ۳۷۲، ۳۷۳٫ ↑
. کریستنسن، صص ۱۹۰-۱۹۵٫ ↑
. همو، ص ۲۸۸٫ ↑
. بویس، مری، تاریخ کیش زردشت، ترجمه همایون صنعتیزاده، تهران، توس، ۱۳۷۵، جلد ۲، ص ۸۸؛ بوی صالحی، کوروش، مشروعیت قدرت در روزگار ساسانیان، مشهد، ایران آزاد، ۱۳۸۶، ص ۴۳؛ اعتماد مقدم، علی قلی، پادشاهی و پادشاهان از دیده ایرانیان بر بنیاد شاهنامه فردوسی، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۶، ص ۳۵٫ ↑
. اعتماد مقدم، علی قلی، آیین شهریاری در ایران، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، بیتا، ص ۳۰۶٫ ↑
. نشوان حمیری، ص ۱۶۰٫ ↑
. همو، همانجا؛ شهرستانی، جلد ۱، ص ۲۳۰٫ ↑
. ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ص ۱۱۴٫ ↑
. ابنندیم، ص ۴۷۹٫ ↑
. نظامالملک، ص ۲۴۱٫ ↑
. ابنفوطی شیبانی، عبدالرزاقبناحمد، مجمع الآداب فی معجم الألقاب، تحقیق محمد کاظم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۴، جلد ۵، ص۴۶۳؛ تتوی، جلد ۲، ص ۱۳۳۹٫ ↑
. نرشخی، ص ۷۷؛ گردیزی، ص ۱۸۹؛ عوفی، سدیدالدین محمد، جوامعالحکایات و لوامعالروایات (باب پنجم از قسم اول)، تصحیح جعفر شعار، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۶، ص۱۱۷؛ ابنداعی رازی، ص۱۱۵٫ ↑
. بناکتی، ص ۱۴۳٫ ↑
. اسفراینی، ص ۱۱۵؛ ابنداعی رازی، ص ۱۱۵٫ ↑
. ابنمسکویه، ص ۴۴۶؛ اسفراینی، ص ۱۱۴؛ ابنجوزی، تلبیس ابلیس، جلد ۶، ص ۲۶۳٫ ↑
. مقدسی، جلد ۶، ص ۹۷؛ آشتیانی، ص ۲۶۲٫ ↑
راهنمای نگارش پایان نامه و مقاله درباره : انعکاس اندیشه های ایران باستان بر جنبش های دینی ایرانی ...