اختلاف نظر بین اهل لغت به علت استعمالات مختلف کلمۀ ضرر امر طبیعی است ولی این اختلاف به فقه سرایت کرده و موجب اختلاف آرای فقهی شده است. نایینی معتقد است ضرر عبارت است از هر نقصان در مال یا آبرو و یا جان ضرر دیگر ولی در مودر نفس و مال کلمۀ ضرر استعمال می شود اما در مورد فقدان احترام و آبرو کلمۀ ضرر کمتر استعمال می شود مثلاً گفته می شود. فلان شخص در آن معامله ضرر کرد است یا دارویی که مصرف کرد مضر بود یا برایش ضرر داشت ولی اگر کسی از دیگری هتک آبرو بکند اصطلاحاً گفته نمی شود که به دو ضرر زده است.
به نظر امام خمینی (قده) ضرربه معنای ضد نفع و مقابل نفع است.
کلمۀ ضرار نیز دارای معانی مختلفی است ضرار بر وزن فعال مصدر باب مفاعله است باب مفاعله دلالت بر اعمال طرفینی می کند پس ضرار که مصدر باب مفاعله است مبین امکان ورود ضرر به دو جانب است و بر خلاف ضرر که همیشه از یک طرف علیه طرف دیگر وارد می شود و با توجه به قید طرفینی بودن برای ضرار معانی مختلفی ذکر شده است.
معنای اول ضرار مجازات بر ضرری است که از جانب دیگری به انسان می رسد و معنای دوم ضرر رساندن متقابل دو نظر است به یکدیگر و قول سوم این است که ضرر در مواردی است که شخصی به دیگری ضرر می رساند تا خودش منتفع شود و ضرار در موردی است که با ضرر رسانیدن به دیگری نفعی عایدی شخصی نشود بنابر قول چهارم ضرر و ضرار دارای معانی واحد هستند و این چهار معنا در نهایه این تاثیر هم دیده است.. صاحب قاموس در معنای پنجمی برای ضرار آورده و آن را معادل ضیق گرفته است.
در معنای ششم ضرر به معنای اضرار عمدی و ضرر مشتمل بر اضرار عمدی و غیرعمدی است و چنانچه در مقابل هم قرار گیرند ضرر، زیان زدن غیرارادی است و ضرار و زیان زدن ارادی. مرحوم محقق نائینی ظاهراً این معنا را پذیرفته است.
«امام خمینی در کتاب الرسائل» در تحت عنوان فوق فرق بین ضرر و ضرار را چنین بیان کرده است.
غالب استعمالات ضرر و مشتقات آن مالی یا نفسی است ولی کاربرد ضرار و مشتقاتی در تضییق و اهمال، حرج سختی و شایع و رایج است. پس ضرار به معنای اخیر غلبه دارد. در قرآن مجید هرگاه کلمۀ ضرر استعمال شده به معنای ضرر مالی و جانی آمده است. ولی هرجا کلمۀ ضرار آمده به معنای تضییق و ایصال حرج است مانند آیۀ شریفه «لا تضّار والده بولدها» و آیه نازل در خصوص مسجد ضرار «والذین اتخذوا مسجداً ضراراً و کفراً و تفریقاً بین الحرمین و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنی و الله یشحد انهم لکاذبون» .شان نزول آیۀ فوق این است که دوازده نفر از منافقان که در راس آن ها تقلب بن حاطب ودیعه بن ثابت بودند به سفارش ابوعامر راهب می خواستند در مقابل مسجد قبا در مدینه مسجدی بنا کنند و پیامبر (ص) را دعوت کنند که در آن مسجد نماز افتتاحیه بخواند و در واقع قصد داشتند مسجد قبا را از اعتبار بیندازند ابوعامر راهب از اشراف خروج بود که قبل از هجرت پیغمبر به مدینه همیشه در نعت و منقبت رسول خدا (ص) تبلیغ می کرد. تا اینکه پیغمبر (ص) به مدینه هجرت نمود اما زمانی که مردم به پیغمبر رو آوردند موجب حسد ابوعامر شد به طوری که رسالت آن حضرت (ص) را انکار کرد و پس از غزوه بدر از مدینه گریخت و به کفار مکه پیوست و پیغمبر او را لقب فاسق داد.
قاعدۀ لاضرر در قانون مدنی ایران
قانون مدنی ایران در معارضه اعمال حق و قاعده لاضرر حاکمیت لاضرر را پذیرفته است و در این خصوص موارد زیر را برای مثال می توان ارائه داد.
الف: وقتی که به قصد اضرار دیان واقع شده منوط اجازۀ دیان کرده است (مادۀ ۶۵)
اجبار شریک برای تعمیر دیوار مشترک در صورتی که دفع ضرر به طریق دیگری ممکن نباشد مجاز مجزا شناخته است (مادۀ ۱۱۴)
اجبار صاحب دیوار مشرف بر خرابی را به تخریب آن به علت خوف اضرار به غیر پذیرفته است. (مادۀ ۱۲۲)
تصرف مالک در ملک خود در صورت مستلزم تضرر همسایه ممنوع کرده جز در شرایط معین (مادۀ ۱۳۲)
ورود ضرر را به زوجه از موارد اجبار شوهر به طلاق معین کرده است ماده ۱۳۰ استفاده از آب رودخانه برای احیای اراضی جدید را منوط به عدم تضییق اضرار به صاحبان اراضی سابق کرده است (مادۀ ۱۵۹ ) تقسیم مال مشترک را در صورتی که متضمن ضرر شریک باشد بدون رضای شریک متضرر را ممنوع کرده
است (مواد ۵۹۱ و ۵۹۲)
برهم زدن تقسیم به لحاظ ظهور عیب در حصۀ یک یا چند نفر از شرکاء به لحاظ ضرر وارد شده روا دانسته
است.. (مادۀ ۶۰۰)
۱-۱-۲-۳- فدیه[۲۵]
به مال که زن در مقابل طلاق به شوهر تسلیم می کند «فدیه یا فدا» گویند. فدیه همانند مهر باید مالیت داشته باشد و چیزی را می توان به عنوان فدیه داده شود که بتوان آن را مهر قرار داد. البته لازم نیست که غیر مهر یا به مقدار مهر نکاح باشد بلکه ممکن است کمتر یا زیادتر از آن باشد امام صادق (ع) در این زمینه می فرمایند «یخلهما بما ترافیناً علیه من قلیل او کثیر» یعنی مرد زن را خلع می کند در مقابل هرچی که به تراضی رسند خواه کم باشد و خواه زیاد» لازم نیست که فدیه به تفصیل معلوم باشد بلکه معلوم بودن اجمالی آن کافی است مثلاً اگر مال موجود در صندوق را فدیه قرار دهند صحیح است. فدیه می تواند عین، دین، و یا منفعت باشد بنابراین مهریه و یا نفقه که در ذمه شوهر است و یا اجرت شیر دادن فرزند در مدت معین می تواند فدیه قرار گیرد.[۲۶]
فدا توسط وکیل
زوجه می تواندخودش شخصاً بذل فدیه نماید همچنانکه می تواند توسط وکیل به این کار اقدام کند که در این صورت وکیل مالی را از جانب او فدیه خواهد کرد و یا اینکه در ذمه او قرار خواهد داد.
تلف فدیه قبل از قبض:[۲۷]
هرگاه فدیه عین معین باشد و پس از خلع و قبل از تسلیم به زوج تلف شود خلع باطل نمی گردد بلکه
زوجه ضاحن به مثل (در مثلیات) و یا قیمت خواهد بود، توجیه مسئله این که ضمان در این مورد از مصادیق ضمان ید است نه ضمان معاوضی و لذا مفاد مادۀ ۳۸۷ ق.م اعمال نخواهد شد. بنابراین تفاوتی ندارد که تلف، توسط شخص زوجه انجام شده باشد یا به آفت سماوی و یا توسط اجنبی، النهایه در فرض سوم شوهر حق دارد به زوجه و یا به تلف کننده جهت مطالبۀ خسارت مراجعه نماید و چنانچه به زوجه مراجعه او می تواند به تلف کننده مراجعه کند. در صورت حصول عیب، زوجه ملزم به پرداخت ارش خواهد بود.
فدا تبرعی
هرگاه شخصی بدون وکالت و یا ولایت به نحو تبرعی مالی را به زوج بذل کند و درخواست طلاق زوجه او را نماید صحیح نیست زیرا اولاً خلع از عقود معاوضی است و نمی تواند عوض برای غیر صاحب معوض است و نمی تواند عوض برای غیرصاحب معوض قرار گیرد و ثانیاً مستفاد از ارائه خلع آن است که بذل فدیه توسط زوجه و یا وکیل او انجام گیرد و پرداخت مال توسط شخص دیگر جواز شرعی ندارد.[۲۸]
البته چنانچه پرداخت مال توسط شخص اجنبی، انگیزه برای طلاق شود و شوهر زن خویش اطلاق دهد به نظر می رسد طلاق صحیح است ولی این طلاق رجعی است نه خلع.در حکم همین فرض خواهد بود آن گاه که پدرزن به شوهر او بگوید او را طلاق ده در مقابل مهرش چنانچه شوهر بپذیرد و طلاق دهد. طلاق صحیح است ولی از انواع رجعی خواهد بود. و از پرداخت مهریه هم معاف نمی باشد. زیرا پدر حق بخشیدن مهریۀ دخترش را ندارد.[۲۹]
۱-۲- آیات وارده در ارتباط با طلاق و تفسیر آن ها در منابع اسلامی
در قرآن کریم سوره های بقره و نساء احزاب، طلاق آیاتی مربوط به طلاق دارد سورۀ طلاق که آن را سورۀ نساء کوچک نامیده اند مشتمل بر ۱۲ آیه است و در واقع از آیۀ یک تا ۷ مربوط به طلاق و احکام زوجه است.
در سورۀ نساء آیات ۳۴ و ۳۵ مستقیماً ارتباطی با طلاق ندارد و از آن فهمیده نمی شود که اگر مرد قصد طلاق دادن داشت به استناد همین آیه باید به دادگاه در خواست دهد و دادگاه ابتدا بر مبنای آیۀ مذکور سعی بر سازش نمایند. در قرآن کریم سورۀ های زیادی دربارۀ طلاق بحث کردند و هر یک هم موید مطالب و بحث هایی است که انسان باید آن را رعایت کند و سرلوحۀ کار خود قرار دهد. مثلاً در سورۀ بقره در ارتباط با مساله جدایی زن و شوهر و اقدام تصمیم مرد برای جدا شدن از زن به دو رویۀ دیگر در زمان جاهلیت اشاره و از عمل مردان خبر داده است و به نظر می رسد این نوع اعمال را به نوعی تقبیح و تحریم نموده و تکالیفی برای مرد وضع نموده است.
مثلاً در مورد دو آیۀ ۲۲۶ و ۲۲۷ سورۀ بقره مقدر می دارد در مورد مردانی که ایلاء می کنند (یعنی سوگند می خورند با زنشان رابطۀ جنسی نداشته باشند) باید چهار ماه صبر کنند که اگر در این مدت رجوع نمودند یعنی از قسم خود برگشتند که خداوند آمرزنده و مهربان است و اگر تقسیم بر طلاق گرفتند خداوند شنوا و داناست. «الذین یولون من شائهم تربص اربعه اشهر فان فاوافان الله غفور رحیم و ان عوفوا الطلاق فان الله سمیع علیم.»
در این آیه از یک سو خداوند خبر از وجود یک رسم و روشی که بین برخی از مردان در آن زمان معمول بوده و آن اینکه آزار زن و توهین به او قسمت می خوردندکه با همبستر نشوند و بدین طریق زن را بر خود حرام می کردند و از سوی دیگر حکمی را برای این موضوع بیان کرده و آن اینکه برای چنین مردانی یا باید حداکثر پس از چهار ماه از قسم خود برگردند و کفارۀ آن را بدهند و یا باید طلاق بدهند در صورت امتناع شوهر از برگشت قسم خود یا واقع ساختن طلاق فقها می گیوند حاکم او را امر می کند یا رجوع نماید یا طلاق دهد و اگر طلاق نداد برخی معتقدند دادگاه طلاق را واقع می سازد و برخی این اختیار را به دادگاه ندادند و گفته اند دادگاه شوهر را حبس می کند و بر او تنگ می گیرد تا سرانجام طلاق دهد.
قرآن مجید در آیات مربوط جایی تصریح ننموده که اختیار طلاق در دست مرد است و یا ایلا و یا ظهار، حق و درست و از حقوق مرد می باشد بلکه با در نظر گرفتن رویۀ جاری و معمول و بدون رد و ابطال آن اغلب در پی مطرح شدن موضوع خاص و تظلم زنان، در واقع حکم اصلاحی بر رویۀ جاری معمول و در جهت تحدید اختیارات مطلقه مرد و حمایت از رعایت حق زن وارد کرده است و در مورد طلاق نمی گوید مردان هر وقت بخواهد می توانند زن خود را طلاق دهند ولی خطاب به پیامبر اکرم (ص) و مسلمین می گوید وقتی می خواهید طلاق دهید باید مسئله عده و زمان وقوع طلاق را در نظر بگیرید و در ایام عده زن را از محل سکونتش بیرون نکنید وحدت عده را هم مشخص می کند. (سورۀ طلاق) و در پی شکایت زن از شوهر خود که مکرر طلاق می دهد و رجوع می نماید طلاق قابل رجوع را به دو طلاق محدود می کندو درعین حال امر به حسن معاشرت و عدم اضرار به زن می نماید. برخی از فقهای اهل سنت بطوریکه می گویند می شود با قرار دادن شرط در عقد نکاح و امر طلاق به زن تفویض کرد و فقهای شیعه عموماً پذیرفته اند که می شود در عقد نکاح شروطی را علیه مرد قرار و بیان کرد که اگر مرد از انجام آن شروط تخلف کرد زن وکیل باشد که خود را مطلقه نماید.
درست است که در اینجا اختیار زن ذاتی نیست و در واقع گفته شده از اختیار مرد است ولی به هر حال عمل به نوعی اختیار طلاق در دست زن قرار می گیرد.
طلاق طبق کتاب خدا و سنت پیامبر مباح است پس طلاق در دست مرد است و هر مردی که زن خودش
خوشش نیاید و طالب جدایی از او باشد می توان طلاق دهد خواه برای این کار علتی داشته باشد یا بدون علت اقدام کند و در صورت نبودن اختلاف و همزیستی و بدون عل و جهت طلاق مکروه است لیکن حرام نیست.
ولی چنانکه با سیر در آیات مربوط به طلاق و جدایی ملاحظه کردیم قرآن به عنوان یک حکم تأسیس اختیار مطلق مردان را برای طلاق بیان نکرده است و در صحت امضاء رویۀ جاری و موجود در زمان خود هم الزاماً نمی توان گفت که عنایت به تثبیت قطعی این رویه و غیر قابل اصلاح بودن آن داشته و بلکه هدف اصلی تعدیل رویه غیرعادلانۀ موجود و ارائه طریق برای اتخاذ روش منصفانه تر و در جهت رعایت حقوق زن بوده است و اگر این نوع تلقی از بیان مطلب بوسیلۀ قرآن رد سنت باشد و تفسیر به رای ناصواب به حساب نیاید راه برای قرار دادن ترتیبات اصلاحی باز خواهد بود و می توان با وضع قوانین شوهر را نه فقط از لحاظ اخلاقی بلکه قانوناً هم از دست زدن به طلاق های ناموجه منع کرد.
در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده و فرمود: در بین حلال های خداوند هیچ چیز مغبوض تر از طلاق نیست و خداوند افرادی را که سریع طلاق می هند و باز نکاح می کنند دشمن می دارد.
از امام صادق(ع) نقل شده است: خداوند خانه ای که در آن عروسی است دوست می دارد و خانه ای که در آن طلاق واقع شود دشمن می دارد و هیچ چیز نزد خداوند مغبوض تر از طلاق نیست به پیامبر (ص) خبر رسید که ابو ایوب می خواهد زنش را طلاق دهد فرمود: طلاق دادن ام ایوب گناه است.
روایتی از پیامبر اکرم (ص): هر زنی که بدون جهت از شوهرش طلاق بخواهد بوی بهشت به مشامش نمی رسد.
۱-۲-۱- آیات مربوط به نهی از طلاق یا ذم آن
طلاق منفورترین حلال ها: رسول اکرم فرمود «ابغض الشیاء عندی الطلاق» منفورترین چیزها نزد دین
طلاق است در روایات اسلامی شدیداً از طلاق مذمت گردیده بعنوان مبغوض ترین حلال ها از آن یاد شده. در وسایل الشیعه روایتی از رسول اکرم نقل شده است که «ما من شیی ابغض الی اله عزوجل من بیت یضرب فی الاسلام بالفرقه بمضی الطلاق» یعنی هیچ عمل منفورترین نزد خداوند از این نیست که اساس خانه ای را در اسلام با جدایی یعنی طلاق ویران گردد.
در حدیث دیگری از امام صادق (ع) می فرماید: «ما من شیی مما احله الله ابغض الیه من الطلاق» یعنی چیزی از امور حلال در پیشگاه خداوند مبغوض ترین از طلاق نیست.[۳۰]
روایت از رسول خدا در وسایل الشیعه آمده است: «تزوجوا لا تطلقوفان الطلاق یهتز عند العرش»: یعنی ازدواج کنید طلاق ندهید که طلاق عرش خدا را به لرزه در می آورد.
در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است. «الطلاق بید من اخذ بالساق»
محقق صاحب شرایع در مقام بیان عدم صحت طلاق به وسیلۀ ولی می گویند علت آن این است که طلاق مخصوص مالک بضع است و شهید ثانی در مسالک در شرح این کلام می گوید علت این امر حدیث منقول از پیامبر (ص) است که فرمود طلاق در اختیار کسی است که ساق را در اختیار دارد. کنایه از شوهر است که حق منحصر تمتع از زن را دارا است شهید می گوید مقتضای این روایت آن است که طلاق صحیح و معتبر و منحصراً در اختیار شوهر است که وصف فوق را دارد یعنی مالک بضع است. «و هو یقتضی انحصار وقوع الطلاق المعتبر الزوج المستحق للوصف[۳۱]»
احادیث دیگر در این زمینه بیان گردیده است که از جمله کسانی که در دعایشان مستجاب نمی شود مردی است که زنش را نفرین می کند در حالی که اختیار طلاق در دست او است و می تواند با طلاق دادن از دست او نجات پیدا کند در این روایات تعبیر شده است که امر طلاق به دست مرد است یا خداوند طلاق را به دست مرد قرار داده است.[۳۲]
«خمسه الیستجاب لهم رجل جعل الله بیده الطلاق الراته فهی تودیه و عنده و مایعطیها و لم یخل سبیلها»
در کتاب فروع کافی از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: پیامبر خدا بر مردی گذشت و از او پرسید با زنت چه کرده اید گفت طلاق دادم فرمود بدون داشتن رفتار بر او را طلاق دادی. گفت آری چندی بعد آن مرد با زن دیگر ازدواج کرد باز او را طلاق داد دفعۀ بعد پیامبر (ص) او را دید همان سوال قبلی را تکرار کرد و باز مرد پاسخ داد این بار هم زن را بدون جهت طلاق داده است پیامبر (ص) فرمود: خداوند دشمن می دارد و یا لعن می کند مردان را و زنان تنوع طلب را که بی جهت به طلاق روی می آورند
قال رسول ا… «ان ا… ببعض او یلعن کل ذواق من الرجال و کل ذواق من النساء»
از امام صادق (ع) نقل شده است که پیامبر (ص) فرمود: هیچ چیز نزد خدا محبوب تر از خانه ای نیست که با نکاح آباد می شود و هیچ چیز مغبوض تر از خانه ای نیست که با طلاق خراب شود و آنگاه امام صادق (ع) فرموده است: اینکه اینقدر خداونددر مورد طلاق تأکید کرده است و مکرر از آن سخت گفته است به خاطر این است که جدایی را دشمن می دارد. [۳۳]
راهنمای نگارش پایان نامه و مقاله درباره بررسی تطبیقی درخواست طلاق از سوی زن در مذاهب ...