“
ولی در حقوق ایران قصد مشترک طرفین و مفاد قرارداد باید محترم شود و دادرسی علی اصول حق تعدیل قرارداد را در صورتیکه طرفین آن را در قرارداد اظهار نکرده باشد ندارد، مگر مواردی را که قانون تجویز نموده باشد. مانند تعدیل قانونی( قانون روابط مؤجر و مستأجر مصوب ۱۳۵۶). که به موجب آن محکمه میتواند در صورتی که سه سال تمام از استفاده مستأجر از عین مستاجره گذشته و مدت اجاره نیز منقضی شده باشد در صورت تقاضای مالک حکم به تعدیل اجاره بهای مود اجاره بدهد. با این توضیح، تبیین تعدیل قرارداد واضح و روشن میگردد، چراکه تعدیل قرارداد هنگامی است که حادثهای خارجی رخ میدهد و شرایط قراردادی و اجرای آن را با مشکل روبرو میسازد. در واقع هر چند قرارداد واضح بوده و اراده مشترک طرفین را بدون هیچ ابهامی بیان میدارد، ولی حدوث شرایط جدید موجب اخلال در اجرای قرارداد میشود.
بهاینترتیب است که ذهن ارتباطی را بین تفسیر و تعدیل برقرار میسازد و به گونهای که تعدیل قرارداد را پیرو تفسیر قرارداد میداند هرچند در بیان معنا و مفهوم قادر به تفکیک و تمایز است. پیروی تعدیل از تفسیر بدین معنا است که دادرسی ابتدا چنین تفسیر میکند که قصد مشترک طرفین در زمان انعقاد قرارداد و چگونگی اجرا و تأثیر اراده بر آنچه بوده است و آیا قصد آن ها مقید به دوام وضعیت موجود در زمان انعقاد و عقد و به وجود نیامدن حوادث غیر قابل پیشبینی بوده یا در قصد و اراده آن ها به هنگام انعقاد قرارداد، وقوع حوادث قصدی نیز مدنظر قرار داشته است. تنها در صورت اول است دادرسی با نسبت حفظ توازن اقتصادی به تعدیل قرارداد میپردازد (صاحبی،۱۳۷۶،۲۸).
۳- با توصیف قرارداد
توصیف قرارداد در مرحله سوم یعنی پس از اثبات و تفسیر قرارداد هست. توصیف قرارداد عبارت است از تطبیق مصداق واقع شده با مفاد قانون یعنی ماهیت حقوقی واقع شده در قالبهای خاصی که قانونگذار مدنظر داشته است قرار میدهد تا با هریک که همخوانی بیشتری داشته باشد و آثار همان قالب را بر آن بار کند. برای مثال تشخیص اینکه قرارداد واقعشده اختلافی بین طرفین اجاره است یا عاریه یک توصیف حقوقی است. به عبارت دیگر توصیف قرارداد یک مسئله قانونی است ولی تفسیر قرارداد یک مسئله ماهوی است . در واقع توصیف و تفسیر هر دو به لحاظ کشف از واقعیت با هم مرتبطاند، ولی دو مقوله جدا از هم هستند. برخی از استادان برای تبیین اساسی بین توصیف و تفسیر قرارداد توصیف را از امور حکمی و تفسیر را از امور موضوعی دانستهاند که حدود دخالت میزان و نظارت دیوان عالی کشور در رسیدگی به امور حکمی است نه موضوعی (کاتوزیان،۱۳۸۰،۵۷-۶۰). با این بیان همیشه نمیتوان توصیف قرارداد را از امور حکمی دانست و حکمی و موضوعی بودن توصیف بستگی به جهت و منشأ توصیف مذبور دارد. توصیف ممکن است با کشف مقصود طرفین ارتباط داشته باشد که در این صورت توصیف امر موضوعی خواهد بود. مثال قراردادی که در آن شخص الف اتومبیلی به شخص ب در برابر مال تملیک می کند ممکن است بر اساس تصور نادرست این که موضوع معامله پول فرانسه بوده، بیع توصیف میشود در حالی احتمال دارد، دلایل موجود نشان دهد که در اراده طرفین، عوض اتومبیل مقداری طلا بوده که در این صورت معامله انجام گرفته معاوضه بوده است (ماده ۷۰۲ ق م فرانسه). پس توصیف مذبور از این امری موضوعی است نه حکمی به این ترتیب خارج از صلاحیت دیوان عالی کشور خواهد (سلطان احمدی،۱۳۸۹،۱۶). بنابرین توصیف قرارداد طبیعت حقوقی و نوع قرارداد را مشخص میکند در حالی که تفسیر قرارداد به معنای خاص کشف قصد طرفین بدون در نظر گرفتن مفاد قانونی در تشخیص، مصداق و نوع ماهیت حقوقی قرارداد را مشخص میکند.
۴- با تکمیل قرارداد
تکمیل قرارداد نیز از وسعت و قلمروی تفسیر میکاهد. آزادی طرفین در انتخاب مفاد قرارداد و تعیین راه حل های مناسب، لزومی با تعیین مسائل جزئی در قراردادها ندارد. آن ها در واقع با نبود پیشبینی موارد جزئی و بسنده کردن به نکات اصلی قرارداد، نکات فرعی و جزئی را به قانون میسپارند تا راه حل مناسب را از آن بیابند. برای مثال، عقد بیع را واقع میسازند، ولی در توابع مبیع ذکری به میان نمیآورند در اینجا است که قانون به تکمیل اراده طرفین پرداخته و راه حل مناسب را ارائه میدهد (کاتوزیان، ۱۳۸۰،۴۷).
در تبیین تکمیل قرارداد از تفسیر قرارداد در معنی خاص خود باید ذکر کرد، درجایی که دادگاه از عوامل خارجی همانند عرف و عادت یا قانون راه حل مناسب را اخذ کرده و قرارداد را از نقض میرهاند، تکمیل قرارداد محسوب میشود نه تفسیر قرارداد. زیرا همان گونه که در تعریف تفسیر قرارداد ذکرشده برای تفسیر قرارداد، الفاظ و عبارات قراردادی را برای کشف و رفع ابهام از اراده منعقد کنندگان قرارداد است. در حالی که تکمیل قرارداد درجایی است که قصد مشترک طرفین از اظهارات و اوضاعواحوال به دست نیامده و ساکت است، بنابرین دادگاه ناچار میشود از عوامل خارجی همانند عرف و عادت حل مسئله نماید. با دقت در مواد ۲۲۰ و ۲۲۵ قانون مدنی، درمییابیم که عرف و قانون دو ابزاری هستند که قانونگذار برای تکمیل قرارداد در حقوق ایران مدنظر داشته است. در مباحث بعدی بیشتر به این مسئله خواهیم پرداخت در جهت رفع نقص از قرارداد منحصر در دو عامل عرف و قانون است یا عوامل خارجی دیگر مانند حسن نیت و انصاف نیز میتوانند در رفع نقض از قرارداد کمکرسان دادرسی باشند.
۵- با تغییر قرارداد
در بعضی مواقع تفسیرکننده محدوده و دامنه تفسیر را به صورت اغراقآمیزی گسترش میدهد و در این بین حدس و گمان خود را نیز وارد میسازد. در این گونه موارد تفسیر معانی دیگری پیدا میکند که غیر از معانی حقیقی آن است. علت این امر میتواند عوامل و ابزارهای خارجی در غیر موارد پذیرفته شده باشد همانند دخیل دانستن عرف در جایی که اراده طرفین به طور صریح بر امر دیگری دارد یا برتر بودن مصالح اجتماعی بر اراده طرفین و سعی دریافتن معنایی بر اساس آن برای نیل به مقصود تغییر قرارداد و مفاد آن به هر مقصودی که باشد تفاوتی آشکار و بارز با تفسیر قرارداد دارد. تفسیر قرارداد کمک در کشف مقصود طرفین دارد ولی تغییر قرارداد در جهت عکس آن حرکت میکند. ازاینروست که تغییر متن، تفسیر اغراقآمیز نامیده میشود (جعفری تبار،۱۳۸۳،۲۲۳). چراکه تفسیرکننده در ظاهر امر، متن قرارداد را تفسیر میکند تا به نیت و باطن منعقد کننده قرارداد پی ببرد، ولی در این راه آنقدر حوزه فکری خویش را گسترش میدهد که گزارههای جدیدی ایجاد میکند در حالی که خالق آن ها اراده و قصد خلق این گزارهها را نداشته است. توجه به این امر در محدوده فعالیتی تفسیر بسیار مهم است، چراکه مدار تفسیر اراده مشترک طرفین است و از تمامی ابزارها و روشها برای یافتن قصد مشترک منعقد کنندگان استفاده میکند و در متن قرارداد سعی در حفظ ساختار آن و صریح کردن مقصود دارد نه تغییر معانی و اهداف این متن.
۶- با تفسیر قانون
“