۵-۴-۲ ارتباط مؤثر
هوش بین فردی یا مهارت در ارتباط بادیگران، بر توانایی فرد در شناخت احساسات، علاقهها و هدفهای دیگران و عمل بر طبق این شناخت دلالت دارد. مهارتهای اجتماعی و توانایی برقراری ارتباط با دیگران و ایجاد روابط مثبت و بادوام با آنان این مفهوم را توصیف میکنند. در زندگی روابط بسیاری، چون رابطۀ شغلی، دوستی و خانوادگی وجود دارند. ایجاد، گسترش و حفظ این روابط به مهارتهای اجتماعی فرد بستگی دارد. (صادقان،۱۳۸۴)
مهارت برقراری ارتباط مؤثر، از مهم ترین زمینههای سلامت در زندگی است. اگر این مؤلفه نادیده گرفته شود، بی شک پایههای اصلی زندگی متزلزل و رضایت مندی از آن حاصل نخواهد شد. ارتباط مؤثر، نوعی ارتباط تسهیل کنندهای است که به افراد جرئت حرف زدن و بیان احساسات را آسان میکند. در فرایند ارتباط، پیامها به صورت کلامی یا غیرکلامی، آشکار یا ضمنی منتقل میشوند و هرگونه اشکال که در آن ایجاد شود، سبب بروز اختلال شده و میان افراد سوء تفاهم به وجود میآید.از این رو، باید افراد راه را بر هرگونه سوء تفاهم ببندند تا در ارتباط با دیگران احساس امنیت کنند. فرستنده، گیرنده ، پیام، روش انتقال و ابزارهای انتقال، عناصر ارتباط را تشکیل میدهند. (فتی، موتابی، محمدخانی، کاظم زاده عطوفی، ۱۳۸۵).
مردم برای موفق شدن در زندگی نیاز دارند که به خوبی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. اولین و مهم ترین شیوهی ارتباط، گفت و گو است. گفت و گو همان گفت و شنود میباشد. در واقع از طریق ارسال و دریافت پیام ارتباط برقرار میشود.(یوسفی لویه، ۱۳۸۸). یکی از مقولههای مهم در برقراری ارتباط مؤثر با دیگران، فهم کامل ارتباط کلامی و غیرکلامی و تأثیر آنها بر جنبههای گوناگون شخصیت افراد است. حالات ظاهری و رفتارهای غیرکلامی شما در رسیدن به مقصودتان به طور شگفت انگیزی مؤثر هستند؛ هر چند ممکن است شما از عمق تأثیر آنها بی اطلاع باشید. نحوه نشستن، ایستادن، راه رفتن، حرکت دادن دستها، تکان دادن سر، آرایش مو، تغییرات خطوط چهره، احساسات و اعتماد به نفس شما جملگی"زبان بدن” نام دارند و قبل از اینکه خود زبان باز کنید، نماینده و معرف شخصیت شما هستند. در این زمینه مطالعهای در دانشگاه استانفورد انجام گرفته است که نشان میدهد هنگام صحبت کردن، پیام ما نه از طریق محتوای کلام، بلکه بیش تر از طریق چگونگی گفتن و نحوه ادای کلمات به دیگران منتقل میشود. ۷ درصد پیام توسط واژهها، ۳۸ درصد توسط آهنگ صدا و ۵۵ درصد توسط زبان بدن ما به دیگران منتقل میشود.این پدیده گویای این اصل است که:” اگرچه واژهها در انتقال پیام مؤثرند، ولی نحوه ارتباط غیر کلامی، هنگام صحبت کردن، نقش مضاعفی در برقراری ارتباط مؤثر، شفاف و قابل فهم با دیگران دارد.(صادقان،۱۳۸۴) یک ارتباط مؤثر و مفید شرایطی مانند: توجه کردن؛ لحن مناسب صدا؛ حالات پر جاذبه چهره؛ گشاده رویی؛ تماس چشمی مناسب و انتخاب ژست معنادار؛ استفاده از گشاینده ها؛ حرف دل را زدن و گوش کردن فعال دارد، این موارد در پدید آمدن یک ارتباط مؤثر نقش مثبتی دارند. در مقابل، برخی از برخوردهای افراد با یکدیگر، آسیب زا هستند و به عنوان موانع ارتباط مؤثر از آنها یاد میشود. از نمونههای بارز آن میتوان به دستور دادن؛ تهدید و توبیخ کردن؛ نصیحت کردنهای فراوان و تذکرهای اخلاقی؛ پیشنهادهای بسیار؛ ژست آموزشی به خود گرفتن؛ قضاوت کردن؛ موافقت کردنهای صوری و بی اساس؛ تحقیر کردن؛ وانمودکردن به تشخیص مشکل، تخریب به زبان تأیید، بازجویی و تفحص اشاره کرده، تغییر دادن حرف گوینده، میتواند بخشی از موانع ارتباط مؤثر به حساب آمده و راه را بر بازگویی احساسات فرد ببندد. ارتباط مؤثر، فرایند مواجهه مجری و هنرمند را با مخاطبان آسان میکند و مجری با درک درست از خواستهها و انتظارات مخاطب، همچنین سطح دریافت و موقعیت او، میتواند با جرأت حرف دل خویش را بزند و احساساتش را بیان کند. در نتیجه در ارتباط صحیح، مجری احساس میکند اعتماد بنفس بالایی دارد و به دور از احساس ترس و تهدید، محتوای پیام خویش را به مخاطب منتقل میکند. با این ارتباط، فرایند ارسال و دریافت پیام به خوبی تحقق مییابد و انتقال پیام به صورت کلامی و غیرکلامی و به شکل آشکار وضمنی صورت میگیرد. هرگونه اشکال در انتقال پیام، سبب بروز اختلال در ارتباط شده و سوءتفاهم میان افراد به وجود میآورد و فرایند فهم را دشوار میسازد.(حسین زاده، ۱۳۹۰).
ارتباط مؤثر، بهترین راه برای از بین بردن سوء تفاهمها، تنها راه نشان دادن احساسات به یکدیگر میباشد. اگر ارتباط مؤثر نباشد، نارضایتی، تنهایی و تعارض پدید میآید، سوء تفاهم ایجاد شده آسیب روانی به وجود میآورد، اعتماد به نفس افراد مختل شده و توانایی آنها برای مقابله با مشکلات کاهش مییابد.ارتباط خوب، بر سلامت روان فرد تأثیر مستقیم دارد، به رشد و هویت یابی او کمک کرده و موفقیت و سازگاری او را افزایش میدهد و موجب سلامت جسم و مقابله با اضطراب، فشار روانی و استرس میشود.(فتی و همکاران،۱۳۸۵).
۶-۴-۲ خودآگاهی
خودآگاهی گرایش به آگاهی و نظارت بر تفکرهای شخصی و فرایندهای شناختی خود فرد بوده و نتیجه رشد ساختارها و فرایندهای شناختی خود فرد و نیز عواطف و احساسات تنیده در آن است و از نخستین سالهای کودکی تا بزرگ سالی، از تعاملهای اجتماعی و روابط بین فردی تأثیر میپذیرد یکی از ملزومات سازگاری است.(ابوالقاسمی، کیامرثی و آق، ۱۳۹۰).
خودآگاهی به عنوان ادراک نسبتاً درست و کامل افراد از خصوصیات خود و ویژگیهای محیط شان تعریف میشود. خودآگاهی ادراک درست و واقع بینانه از علایق، ارزشها، مهارتها، محدودیتها و رجحانهای زندگی شخص است. خودآگاهی به عنوان صفت شخصیتی و مهارتی تصور میشود که گفته شده است در تنظیم عملکرد افراد و کسب برتری مدیرانه نقش مهمی بازی میکند(سینگ،۲۰۰۶، به نقل از صالح بلوردی و پاشاشریفی۱۳۸۹) مهارت خودآگاهی، توانایی تشخیص افکار، باورها، هیجانها، صفات شخصیتی، ارزشهای شخصی، عادتها، سوگیریها، توانمندیها، ضعفها و نیازهای روانشناختی را شامل میشوند که رفتار آدمی را بر میانگیزند.این امر به توانایی تشخیصی شخص برای واکنش به نشانههای محیطی و بر چگونگی هیجان هایش در برقراری رابطه با دیگران تأثیر میگذارد(روتمن، گرینلندولش،۲۰۰۸، به نقل از صالح بلوردی و پاشاشریفی،۱۳۸۹).
” خودآگاهی” فراتر از مفهوم خودشناسی، ساختاری سازش دهنده، پویشی و انسجام بخش است که از رشد ساختارها و فرایندهای شناختی و نیز عواطف و احساسات تنیده در آن حاصل میشود و شامل درک، توجه و آگاهی از ابعاد وجودی، ویژگیها، افکار، احساسها، گرایشها و رفتارهای خود در طی فرایند زمان است.(نورعلیزاده میانجی، بشیری و جان بزرگی،۱۳۹۱).
خودآگاهی به معنای این است که متوجه باشیم که چه احساسی داریم و به چه چیزهایی فکر میکنیم؟ چه رفتاری داریم و در هر زمان چه چیزهایی را احساس میکنیم و این پیامها چه احساس و یا چه افکاری در ما به وجود میآورند و متعاقب این احساسها چه واکنشی را نشان میدهیم؟ آیا پیامها را در ذهن خود تغییر میدهیم یا پیامها را ندیده میگیریم (زارعی، خاکباز و کرمی، ۱۳۸۹). در مهارت خوداگاهی ما میآموزیم که: ۱- با تکیه بر نقاط قوت برای بهبود نقاط ضعف خود تلاش کنیم. آگاهی از نقاط ضعف باعث میشود که فرد بتواند تسلط بیشتری بر خود داشته باشد.۲- احساسات خود را بشناسیم چون فردی که از احساسات خود آگاه میشود میتواند آنها را کنترل کند. ناتوانی در کنترل و مهار احساسات میتواند به اعتیاد، خشونت و … بینجامد. ۳- از نیازهای خود اطلاع پیدا کنیم و یاد بگیریم که از مسیرهای سالم نیازهای خود را مرتفع سازیم( داوری، تفکری و کاظمی، ۱۳۸۵).
آموزش مهارتهای خودآگاهی، شخص را در کسب مهارتهایی از قبیل تصمیم گیری، شناخت احساسات و تسلط بر رفتارها به واسطۀ شناخت بهتر نیازها و ویژگیهای خود کمک میکند و شخص را قادر میسازد تا در برخورد با مسائل و مشکلات زندگی و فشارهای همسالان و مسئولیتهای اجتماعی با دید واقع بینانه تری از ضعفها و قوتهای خود برخورد کرده و قادر باشد به نحوی مؤثر و سالم تر با این مسائل رو به رو شود و در نتیجه رفتارهای پرخطر جنسی او کاهش یابد. (زارعی، خاکباز و کرمی، ۱۳۸۹).
۷-۴-۲ عزت نفس
منظور از اصطلاح” عزت نفس” عمدتاً ارزشیابی ذهنی است، مبنی بر این که شخص باارزش است یا برعکس شخصی است بد، ناشایست یا بی ارزش. بنابراین عزت نفس قسمت ارزشیابانه خودپنداره است. (بیابانگرد،۱۳۷۶). عزت نفس به معنای پذیرش و ارزشمندی است که شخص در مورد خویشتن احساس میکند.) شاملو، ۱۳۷۲). عزت نفس، اعتماد فرد به تواناییهای خود در اندیشیدن و توانایی کنار آمدن با چالشهای زندگی است. مزلو[۶۶] عزت نفس را عبارت از شایستگی، توانمندی، کفایت، اطمینان، استقلال و آزادی میداند که اگر ارضا شود، افراد احساس ارزشمند بودن، توانا بودن، ثمربخش بودن و اعتمادبنفس و در غیر این صورت احساس حقارت، درماندگی و ضعف میکنند.(بخشایش،۱۳۹۰)از نظر پوپ[۶۷] و همکاران (۱۹۸۹) وجود شکاف و فاصله بین خود واقعی(خود ادراک شده) و خود ایده آل، عاملی است که مشکلات مربوط به عزت نفس را به وجود میآورد. خودواقعی یک دیدگاه عینی است دربارۀ مهارتها، صفات و ویژگیهایی که در یک فرد وجود دارد یا فرد فاقد آنها است. خود ایده آل عبارت از تصوری است که هرفرد دوست دارد ازخود داشته باشد. بنابراین عزت نفس از تفاوت بین خود ادراک شده و خود ایدئال ناشی میشود. تفاوت زیاد بین خود ادراک شده و خود ایدئال منجر به عزت نفس پایین میشود و تفاوت اندک میان این دو معمولاً عزت نفس بالا را در پی دارد.(پوپ، مک هال، کری هد. ترجمه تجلی،۱۳۷۴) عزت نفس از دو بخش به هم مرتبط تشکیل میشود: یکی، داشتن احساس اطمینان در برخورد با چالشهای زندگی، باور خودتوانمندی، و دیگری، احساس داشتن صلاحیت برای خوشبخت شدن، احترام به خود یا حرمت نفس. (بخشایش،۱۳۹۰).
در سبز فایل که روند تحولات سریع و وضع خانوادهها نابسامان است، و دورۀ نوجوانی طولانی تر و مرز بین کودکی و بزرگسالی، نامشخص تر است، یکی از مؤثرترین راههای کمک به نوجوان، حفظ عزت نفس آن هاست. این نیرویی است که میتواند همیشه در درون نوجوان حضور داشته باشد. زمانی که این نیرو در وجود او حضوری قوی داشته باشد و خود او سازو کارهای ایمن نگه داشتن آن را بشناسد، میتواند در زندگی به آن تکیه کند. نیک میدانیم که رضایت انسان از زندگی، وابستگی عمیقی به میزان ارزشی دارد که او برای خود قائل است. نیاز به عزت نفس فقط از آن آدمی است و وجود چنین نیازی به دلیل آن است که انسان استعداد نمادسازی و تفکر دارد. نیاز به عزت نفس در انسان از ابتدای طفولیت تا هنگام مرگ وجود دارد. افرادی که احساس خوبی نسبت به خود دارند، معمولاً احساس خوبی نسبت به زندگی دارند. آنها میتوانند با اطمینان، با مشکلات و مسئولیتهای زندگی مواجه شوند و از عهدهی آنها برآیند.(بابایی، ۱۳۸۵).
روان شناسان بر این باورند که بهره مندی از عزت نفس بخشی از سلامت روانی به شمار میرود و برخورداری از عزت نفس را به عنوان عامل مرکزی و اساسی سازگاری عاطفی- اجتماعی افراد میدانند. شخصی که عزت نفس دارد خود را به گونه مثبتی ارزیابی نموده و برخورد مناسبی با خود و دیگران دارد.و از توان سازگاری بالایی برای رویارویی با موقعیتهای استرس زا و بحرانی برخوردار میباشد. بنابراین احساس عزت نفس موجب ارتقاء سلامت روانی میشود. (انصاری جابری، راوری و کاظمی،۱۳۸۰)
عزت نفس به عنوان یک شاخص برجسته در زندگی قادر است کلیه فعالیتهای فرد را تحت تأثیر قرار دهد. افرادی که احساس ارزشمندی و عزت نفس بالا دارند در مقابل انواع مشکلات و مسائل زندگی، فشارهای روانی، تهدیدات و حوادث ناگوار و بیماریهای روانی مقاوم و پایدار خواهند بود (امامی، فاتحی زاده، عابدی، ۱۳۸۵). وقتی میزان عزت نفس بالا باشد، فرد فعالیت خود را افزایش داده، توانایی خود را در رویارویی با مشکلات و انجام وظایف محول شده در سطح مطلوب و بالایی ارزیابی میکند.( حسینی نسب و وجدان پرست، ۱۳۸۱). عزت نفس پایین، تعادل و پویایی انسان را بر هم زده، بازدهی، کارآمدی، یادگیری و خلاقیت انسان را به طریقی منفی تحت تأثیر قرار میدهد. فرنچ و ارگو[۶۸] از عزت نفس به عنوان یک سپر فرهنگی در مقابل اضطراب نام برده اند.( پروین، ترجمه علیلو و بخشی پور،۱۳۷۶).
برای آنکه فرزندانمان را از گرایش به رفتارهای پرخطر، همچون اعتیاد، مصون کنیم، باید عزت نفس را در آنان تقویت کنیم، به طوری که نسبت به خود احساس مثبت، مؤثر و خوب داشته باشند و باور کنند که افراد با ارزشی محسوب میشوند. به عبارت بهتر، عزت نفس بالا، پوششی محافظ برای نوجوانان است تا آنان را در مقابل مشکلات و مسائل زندگی توانمند تر سازد.(صرامی، ۱۳۸۸).
۸-۴-۲ کنترل هیجان ها
الف- استرس
استرس، عبارت است از واکنشهای فیزیکی، ذهنی و عاطفی که در نتیجۀ تغییرات و نیازهای زندگی فرد، تجربه میشوند. تغییرات میتوانند بزرگ یا کوچک باشند. پاسخ افراد به تغییرات زندگی متفاوت است. استرس مثبت میتواند یک انگیزش دهنده باشد در حالی که استرس منفی میتواند در زمانی که این تغییرات و نیازها، فرد را شکست میدهند، ایجاد شود. (آندرسن و کایکول، گلاسر و گلاسر[۶۹]، ۱۹۹۴) وقتی که عامل استرس زا، زندگی انسان را تحت تأثیر قرار دهد، حالت هیجانی و تفکر فیزیولوژیکی ما از سطح بهنجار و متعادل خود خارج شده، فعالیت شناختی، آسیب پذیر میگردد و مشکلات رفتاری به صورت احساس اضطراب و افسردگی فرا خوانده میشود. (ریو، ترجمه سیدمحمدی،۱۹۹۲).
مطالعۀ نقش استرس در بیماری، نشان دهندۀ وجود اثری دوجانبه است. همانطور که بیماری بر استرس اثر میگذارد، میزان استرس نیز بر پیشروی بیماری تأثیر دارد. از آنجایی که گسترۀ وسیعی از رفتارها میتواند بر استرس تأثیر بگذارد، میتوان با یادگیری مهارتهای لازم، پیشروی بیماری را کنترل کرد و با تغییر در سیستم ارزیابی فرد، سطح استرس ادراک شدۀ او را تغییر داد. (آندرسن و همکاران، ۱۹۹۴)
نوجوانان نیز گاهی اوقات همانند بزرگسالان استرس را در زندگی روزمرۀ خود تجربه میکنند، به همین دلیل آموختن مهارتهای مقابله با استرس برای آنان سودمند است. اغلب نوجوانان هنگامی که با موقعیتی خطرناک، دشوار، یا دردناک رو به رو میشوند و امکاناتی برای مقابله ندارند، استرس زیادی را تجربه میکنند. استرس بر برخی از نوجوانان فشاری بیش از حد تحمیل میکند. وقتی این اتفاق میافتد، عدم مدیریت استرس میتواند منجر به اضطراب، گوشه گیری، پرخاشگری، بیماری جسمی یا مهارتهای مقابلهای نادرست، مثل استفاده از مواد مخدر گردد.(سعیدی،۱۳۸۷)
لو[۷۰](۱۹۹۴) نشان داده است که عوامل استرس زا در سلامت عمومی دانشجویان، اثر نامطلوبی دارد و با افزایش عوامل استرس زا نشانههای جسمانی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و افسردگی افزایش و سلامت عمومی کاهش مییابد.
ب- خشم
هیجانها پدیدههای ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی هستند. پدیدههای فطری که در افراد مختلف در شرایط یکسانی بروز میکنند از جمله هیجانی که در زندگی همه افراد نقش مهم و مؤثری دارد، هیجان خشم است. خشم به صورت یک حالت هیجانی درونی ناخوشایند با فراوانی و شدت متغیر تعریف میشود که غالباً با افکار و ادارکات نادرست، برانگیختگی جسمی و تمایل فزاینده برای انجام رفتارهای کلامی و یا حرکتی که از لحاظ فرهنگی ناپسند است، مشخص میشود(آوریل[۷۱]۱۹۸۳، به نقل از رحیمی احمدآبادی، آقامحمدیان شعرباف، مدرس غروی کارشکی۱۳۹۳). تجربه خشم تحت عنوان دو مؤلفه عمده مفهوم سازی شده است: حالت خشم و صفت خشم. حالت خشم، به عنوان یک وضع هیجانی روانی- زیستی با شرایط مشخص شده به وسیلۀ احساسات درونی یا ذهنی تعریف شده که شدت آن میتواند از رنجش خفیف یا ناراحتی معمولی به خشم و غضب شدید تغییر کند. (نویدی[۷۲]، ۲۰۰۶، به نقل از رحیمی احمدآبادی، آقامحمدیان شعرباف، مدرس غروی کارشکی۱۳۹۳).
ارائه تعریف دقیق از پرخاشگری نیز دشوار و در زبان معمول این اصطلاح به طرق مختلف به کار رفته است. اگرچه ساختار خشم مشترکاتی با پرخاشگری و خصومت دارد اما این اصطلاحات با هم مترادف نیستند. خصومت به نگرش پرخاشگرانهای اطلاق میشود که فرد را به سوی رفتارهای پرخاشگرانه هدایت میکند. در حالی که پرخاشگری به رفتار قابل مشاهده و به قصد آسیب رسانی اطلاق میشود. در حقیقت خشم یک هیجان، خصومت، یک نگرش و پرخاشگری، یک رفتار است. به طور خلاصه میتوان گفت خصومت به عناصر شناختی یا بازخوردها نسبت داده میشود و ممکن است مبنای افزایش خشم و پرخاشگری در افراد باشد. خشم به حالتی عاطفی یا هیجانی اطلاق میشود که از تهییج ملایم تا خشم وحشیانه یا عصبانیت گسترده است، و اغلب هنگامی متجلی میگردد که راه نیل به اهداف یا برآوردن نیازهای افراد، سد میشود. سرانجام پرخاشکری به منزلۀ وارد آوردن آسیب آشکار یا رفتارهای تنبیهی مستقیم به سایر افراد یا اشیاء تعریف میشود.(درتاج، مصائبی، اسدزاده،۱۳۸۸).
رفتارهای پرخاشگرانه ممکن است به شکلهای مختلفی جلوه گر شود. باس و پری معتقدند پرخاشگری انسان دارای سه بعد( ابزاری، عاطفی و شناختی) است: ۱) بعد ابزاری یا حرکتی: این بعد به شکل پرخاشگری کلامی و جسمانی نمایان میگردد و هدف اصلی آن آسیب رساندن به دیگران است ۲) بعد عاطفی و هیجانی: این بعد از پرخاشگری که به صورت خشم بروز میکند، عوامل و شرایط درونی ارگانیزم را برای برانگیختگی فیزیولوژیک و هیجانی آماده میسازد ۳) بعد شناختی: این عامل که خصومت نام دارد سبب احساس غرض ورزی و کینه توزی نسبت به دیگران میشود(بکر[۷۳]،۲۰۰۷، به نقل از رحیمی احمدآبادی، آقامحمدیان شعرباف، مدرس غروی کارشکی۱۳۹۳).
بنابراین، رفتار پرخاشگرانۀ انسان در یک سازه کلی ریشه دارد. سازهای که در سطح میتواند به صورت خشم، خصومت، پرخاشگری جسمانی و پرخاشگری کلامی نمایان گردد. این ابعاد پرخاشگری میتواند زمینه بروز انواع آسیبهای جسمانی و روانشناختی را فراهم آورد. (رحیمی احمدآبادی، آقامحمدیان شعرباف، مدرس غروی، کارشکی، ۱۳۹۳).
خشم میتواند به مضرات روانی، جسمی و اجتماعی بسیاری منجر گردد. مضرات روانی خشم شامل استرس، تنش و زیانهای جسمی مانند مشکلات قلب، سردرد، دردهای مفصلی و … است. مضرات اجتماعی خشم نیز شامل احساس درماندگی، تنهایی و انزوا در خانه، مدرسه و اجتماع است. با توجه به بررسیهای انجام شده در مورد پیامدهای همه جانبه خشم کنترل نشده و این نکته که بسیاری از دختران نوجوان بنا به دلایل فرهنگی- اجتماعی، شیوههای صحیح ابراز هیجان خشم، مهار و کنترل آن را فرا نمیگیرند، یکی از راههای پیشگیری و کنترل خشم آموزش مدیریت خشم است(پور حسین دناک، نورانی پور، وکیلی،۱۳۸۸)
تانگ(۲۰۰۱) گزارش کرد که گروه درمانی کنترل خشم باعث بهبود مکانیسمهای انطباقی خشم و کاهش حساسیت نسبت به برانگیزانندههای آن در کودکان و نوجوانان مبتلا به خشم میشود( به نقل از شکیبایی،۱۳۸۳). تجربه هیجان های مثبت به افراد دارای تاب آوری کمک میکند که بتوانند با استرس های روزمره بهتر مقابله کنند(بشارت،۱۳۸۶).
۹-۴-۲ مسئولیت پذیری
در فرهنگ سخن، مسئولیت به معنی کاری را عهده دار شدن و عواقب و پیامدهای آن را پذیرفتن، پاسخگو بودن، موظف بودن، تعهد به کسی یا چیزی، و در لغت نامه دهخدا به معنی ضمان، تعهد ضمان، مواظبت امری کردن، متعهد کردن و موظف بودن آمده است.(حسینی قمی،۱۳۹۱).
مسئولیت پذیری اشاره به خلق و خوی قابل اعتماد، هشیار، مسئول و منظم دارد و فرد مسئولیت پذیر در هنگام مواجه با بازخورد منفی دربارۀ یک عمل یا تصمیم، منابع بیشتری را برای عمل و ایستادگی در حل مشکلات اختصاص میدهد( اسچلولز- هارت، تورو- کرونینگ و فری[۷۴]،۲۰۰۹، به نقل از زارع بهرام آبادی، دره و اژدری ۱۳۸۹). مسئولیت پذیری رفتار تکلیف محور و هدف محور را شامل میشود و مشخص میکند که یک نفر تصمیم خود را برای انجام یک عمل ادامه میدهد و به سرانجام میرساند. در واقع مسئولیت پذیری، ویژگی شخصیتی مرتبط با عملکرد شغلی مطلوب و سپر محافظت کننده در برابر فشارهای شغلی میباشد (زارع بهرام آبادی، دره و اژدری ۱۳۸۹).
کلمز و بین مسئولیت را از نظر لغوی، توانایی پاسخ دادن و در عرف عام به مفهوم تصمیم گیری مناسب و مؤثر دانسته اند. منظور آنها از تصمیم گیری مناسب این است که فرد در چهارچوب هنجارهای اجتماعی و انتظاراتی که از او میرود، دست به انتخاب بزند که سبب ایجاد روابط انسانی مثبت، موفقیت و افزایش ایمنی و آسایش خاطر میشود و منظور از پاسخ مؤثر، پاسخی است که فرد را قادر سازد تا به هدفهایی که باعث تقویت عزت نفسش میشوند، دست یابد.(کلمز و بین،۱۳۸۵).
اصل مسئولیت عبارت است از« افزایش مقاومت فرد در برابر شرایط، تا به جای پیروی از فشارهای بیرونی از الزامهای درونی تبعیت کند که احساس مسئولیت یا احساس تکلیف نامیده میشود»( باقری،۱۳۷۴).
فردریک پرز معتقد است که انسان از طریق آگاهی قادر به انتخاب است و بنابراین، مسئول رفتار خود است. هر فرد بالغ و سالم از توانایی فکر کردن و واکنش دهی برخوردار است و درنتیجه، مسئول زندگی خویش است. او به مسئولیت به عنوان توانایی پاسخگویی خلاق به محیط نگاه میکند( شیلینگ،ترجمه آرین،۱۳۸۴).
در میان روانشناسان آدلر بیشتر بر مسئولیت اجتماعی تأکید دارد. او اولین روانکاوی است که به ماهیت اجتماعی انسان میپردازد. به نظر او انسان دائماً در جامعه با مردم در تماس است و مجموعۀ این تماسها، سبب پرورش حس اجتماعی و آموختن احساس مسئولیت و همکاری میشود.(همان منبع).
درباره مسئولیت و رابطۀ آن با زندگی، گلاسر معتقد است که ناخشنودی و افسردگی نتیجۀ عدم احساس مسئولیت است. فرد غیرمسئول برای خود و دیگران ارزش قائل نیست. در نتیجه خود و دیگران را آزرده میکند.(شفیع آبادی،۱۳۸۰).
بر اساس نظریۀ چلبی، احساس مسئولیت به شخص اجازه میدهد که همزمان فعال باشد، برای کسب موفقیت کوشش نماید، محیط درونی و بیرونی خود را کنترل کند، خودتنظیم باشد، خردورز باشد و در عین حال نسبت به دیگران احساس تعلق عاطفی داشته باشد (چلبی،۱۳۷۵)
نظریه های مسئولیت پذیری
ویلیام گلاسر در تئوری انتخاب خود میگوید به دلایل بسیار روشن ما هر کاری را که انجام میدهیم انتخاب خودمان است که شامل احساس بدبختی ما نیز میشود. دیگران نه میتوانند ما را بدبخت کنند نه خوشبخت. ما بیش از آن که تصور کنیم کنترل حیات خود را در دست داریم. نظریۀ انتخاب معتقد است که ایجاد روابط درست با افراد و پذیرش حس مسئولیت مبتنی به تصمیم گیریهای مورد نظر افراد میتواند از کنترلهای بیرونی کاسته و به فرد کمک کند بر خود مسلط بوده و مسئولیت اعمال خود را بپذیرد. (گلاسر،ترجمه رحمانیان۱۳۸۵).
بر اساس نظریۀ گاف، وظیفه شناسی، مسئولیت پذیری، قابلیت اعتماد، عمل کردن بر اساس نظم و مقررات و اعتقاد بر این که عقل و دلیل باید بر زندگی مسلط باشد از ویژگیهای شخصیتی نسبتاً پایدار میان فردی و درون فردی افراد است. گاف معتقد است که گرچه مسئولیت تا اندازهای با مردم آمیزی و خویشتن داری همبسته است اما باید بر ارزشها و کنترلها که عوامل مشخص و مهمی در زندگی افراد است تأکید نمود. فردی که دارای احساس مسئولیت بالایی است نیازهای خود را در راه نیازهای جمع فدا میکند. این قبیل افراد پیامدهای رفتارهای خود را میپذیرند و قابل اعتماد و اطمینان هستند. نسبت به ساختار اجتماعی بزرگتر احساس تعهد کرده و اگرچه لزوماً رهبر نیستند اما درستکار بوده و به عهد خود وفا میکنند. طبق دیدگاه گاف افراد جامعه ستیز افراد مسئولی نیستند چون مداوم متوجه نیازهای خود هستند، اما افرادی که دارای مشاغلی هستند که مستلزم رفتار مسئولانه و توأم با وظیفه شناسی است، افراد مسئولیت پذیری میباشند. گاف معتقد است که فرد مسئول به به ارزشهای اجتماعی و اخلاقی و مدنی پایبند است (مارنات، ترجمه پاشاشریفی،۱۳۷۸).
برای اینکه دانش آموز مسئولیت پذیر باشد، باید توانایی شناخت خطرها و مضرات را داشته باشد. فرصتها و موقعیتها را بشناسد و انگیزۀ لازم برای انتخاب رفتاری را که هم منافع خود و هم دیگران را تضمین کند، داشته باشد و برای اینکه متعهد باشد، باید بپذیرد که تعهد اجتماعی، قسمتی از ادای دین به اجتماعی است که او را پذیرفته و پرورش داده و نگران او بوده است(موریس و الیاس،ترجمه فرهمندیان۱۳۸۰).
دانش آموزانی که مسئولیت پذیری را در مدرسه آموخته اند، یاد میگیرند چگونه در یک موقعیت بزرگ تر برای حل مشکل به راههای کمک به یکدیگر بیندیشند یا لااقل با آن دست و پنجه نرم کنند. نظام آموزشی باید دانش آموزان را با یکدیگر مرتبط سازد تا فکر کردن و حل مشکل را یاد بگیرند و بدین ترتیب، در اجتماع افراد مسئولی بار بیایند.(گلاسر،۱۹۸۹، ترجمه حمزه و حمزه تبریزی).
پرورش مسئولیت پذیری در دانش آموزان یکی از اهداف مهم نظام آموزشی است. انسانها امروزه بیش از پیش نیازمند پذیرش مسئولیت برای زندگی و سرنوشت خود هستند و این امر میسر نمیشود مگر اینکه آموزش و پرورش آنها مبتنی بر افزایش درک کودکان و نوجوانان نسبت به نقش خود در تعیین سرنوشت و ساخت کیفیت زندگی خویش باشد و برای رسیدن به این اهداف، سعی و کوشش و برنامه ریزی دقیق صورت گیرد.( حسینی قمی،۱۳۹۱).
۱۰-۴-۲ هدف گرایی
هدف، چیزی است که برای رسیدن به آن تلاش و کوشش میشود. هدف یعنی خواستۀ از پیش تعیین شده با تمام وجود. هدفی که با تمام وجود آن را نخواهیم، یک رویا و هوس است. هدف تابلوی زندگی هر انسان است. هدف داناییها و آگاهیهایی است که مسیر کارها و نتیجۀ آنها را مشخص میکند. بی هدف بودن، انسان را دچار روزمرگی میکند و داشتن هدف او را از تقلید کورکورانه و گم شدن در راهی که مقصور وی نیست، باز میدارد. بدانید که هدفها هستند که مسیر و مقصد زندگی را تعیین و روشن میکنند و به انسان اعتمادبنفس، انگیزه و عشق به زندگی میدهند. هدف، انسان را به تحرک وامی دارد و او را با استعدادها و توانمندیهای بی کران درونش آشنا میکند. هدف، انگیزۀ رفتن و محرک تلاش و کوشش میشود.(حسینی قمی، ۱۳۹۱).
آمز[۷۵](۱۹۹۲، به نقل از هاشمی و لطیفیان، ۱۳۸۸) در تشریح این سازه بیان میکند که هدف گرایی بیان کنندۀ الگوی منسجمی از باورها، اسناد و هیجانات فرد است که مقاصد رفتاری او را تعیین میکند و سبب میشود تا نسبت به برخی موقعیتها گرایش بیشتری داشته باشد و در آن موقعیتها به گونهای خاص عمل کند. بنابراین نحوۀ برداشت و واکنش فرد به دنیای پیرامون تحت تأثیر هدف گرایی قرار دارد.
دربارۀ حس هدفمندی، چندین ویزگی شناسایی شده در ادبیات عوامل حفاظتی، مطرح می باشد.انتظارات سالم، جهت گیری هدفمند، جهت گیری موفق، انگیزش پیشرفت، میل به تحصیل، پشتکار، امیدواری، سرسختی، باور به آینده روشن، و حس پیش بینی پذیری، از این دسته اند.(محمدی، ۱۳۸۴).
منابع پایان نامه با موضوع بررسی اثربخشی آموزش تاب آوری بر کیفیت زندگی و ...