تعداد نشریات دانشکده
نسبت عملیات درونی به داده
گردش موجودی
سرمایه گذاری در تکنولوژی پزشکی
هزینه سیستم اطلاعاتی
نسبت عملیات درونی به ستاده
حجم فروش
تعداد بیماران معالجه شده
تعداد دانشجویان فارغ التحصیل شده
نسبت تغییرات داده به ستاده
تغییر در سرمایه در گردش
تغییر در تعداد بیماران معالجه شده
تغییر در تعداد دانشجویان ثبت نام شده
دیگر کاربرد رویکرد سیستمی به اثربخشی ممیزی مدیریت است که به وسیله جاکسون مارتین دل و مؤسسه مدیریت آمریکایی او ارائه شد. ممیزی (حسابرسی) مدیریت فعالیت های کلیدی یک سازمان را در زمان گذشته، حال و آینده به منظور حصول اطمینان از اینکه سازمان حداکثر نتیجه از منابع خود را برای تحقق اهداف دریافت کرده، تجزیه و تحلیل می کند.
۲-۴-۲-۵-۲)مسائل و مشکلات رویکرد سیستمی
دو نقص عمده در رویکرد سیستمی وجود دارد. یکی موضوع سنجش اهداف است و دیگری این است که آیا وسایل و امکانات نیل به هدف مهم هستند یا خیر؟
۲-۴-۲-۵-۳)ارزش عملی رویکرد سیستمی برای مدیران
مدیرانی که در بررسی و سنجش اثربخشی سازمانی، رویکرد سیستمی را بکار می برند، تمایل کمتری به پی گیری نتایجی که حصول انها زمان کمی می برد، دارند. چنین مدیرانی کمتر مایل هستند تصمیماتی را اتخاذ نمایند که بقاء بلندمدت سازمان را تهدید کرده ولی منافع کوتاه مدت آنها را تأمین کند. مضافاً اینکه رویکرد سیستمی آگاهی مدیران را از وابستگی متقابل فعالیت های سازمان افزایش می دهد.
۲-۴-۲-۶)رویکرد مبتنی بر فرایند درونی
در این رویکرد ،اثر بخشی یعنی میزان سلامت و کارایی سازمان .یک سازمان اثر بخش ،فرایند درون سازمانی یکپارچه ،بی دغدغه و هماهنگ دارد،به گونه ای که کارکنان و اعضای آن احساس خوشی و رضایت می کنند.دوایر سازمانی وبخش های مختلف آن دست به دست هم می دهند تا اثر بخشی را به بالاترین حد خود برسانند.در این رویکرد به محیط خارجی توجهی نمی شود.رکن اصلی این رویکرد بر این پایه است که سازمان با منابع موجود خو نموده و این اقدا م به صورت سلامت درون سازمانی و کارایی متجلی می گردد.
طبق این رویکرد سازمان زمانی اثر بخش است که از سلامت سازمانی برخوردار بوده و پرسنل آن افرادی دارای انگیزش ،علاقمندی ،تعهد،احساس مسولیت ،روحیه ،حس وفاداری نسبت به سازمان باشند.دیگر عوامل درون سازمانی هم چون اتحاد اجتماعی داخل سازمان ،فرهنگ سازمانی و اعتماد سازمانی ،تاثیر چشمگیری در اثر بخشی سازمانی دارند.آجر بیس (۱۹۶۴)،لیکرت (۱۹۶۷)،بنیس (۱۹۶۶)،بکارد(۱۹۶۹)،فروست (۱۹۸۵)و استروف و اشمیت (۱۹۹۳)در مطالعه ی اثر بخشی سازمانی ،تاکید بر منابع انسانی سازمان و فرهنگ سازمانی داشته اند.
۲-۴-۲-۷)رویکرد عوامل استراتژیک
بر اساس این رویکرد که رویکرد جدیدی تلقی می شودسازمان زمانی اثر بخش است که عوامل محیطی خود را که تداوم حیات سازمان مستلزم حمایت آنهاست برآورده شود.این رویکرد شبیه نظریه سیستمی است ولی تاکیدات متفاوتی را در بر دارد.بر اساس این مدل ،اثر بخشی سازمانی هم چون شهرداری ها ،تاکید بر آموزش پرسنل ودر نهایت کارایی آنها می باشد.این رویکرد در برخی منابع تحت عنوان “رویکرد تامین رضایت گروه های دینفع “نیز مطرح شده است .گروه های دینفع یکی از گروه های داخل یا خارج از سازمان یا سازمان دیگری است که در عملکرد سازمان نقش و سهمی دارند.بستانکاران ،تولید کنندگان ،کارکنان و صاحبان شرکت از جمله افراد و گروه های دینفع هستند.در این رویکرد تعیین میزان رضایت این گروه ها به عنوان شاخص عملکرد سازمان و اثر بخشی سازمانی محسوب می شود.کونولی و همکاران (۱۹۸۰)برای نخستین بار به تبیین رویکرد مذکور پرداخته اند و برخی محققین نیز در راستای این مدل اثر بخشی سازمانی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند.
۲-۴-۲-۷-۱)رویکرد ذینفعان استراتژیک:
جدیدترین دیدگاه ارائه شده در خصوص اثربخشی سازمانی رویکرد ذینفعان استراتژیک است. از این دیدگاه سازمانی اثربخش است که خواسته های عوامل محیطی خود را که تداوم حیات سازمان مستلزم حمایت آنهاست، برآورده کند. این رویکرد شبیه به نظریه سیستمی است، ولی تأکیدات متفاوتی را در بر دارد. هر دو رویکرد وابستگی متقابل بین فعالیت های سازمان را مد نظر داشته ولی نظریه دینفعان استراتژیک بر همه سازمان تأکید ندارد. این دیدگاه صرفاً می خواهد خواسته های کسانی را که در محیط سازمان قرار داشته و می توانند بقاء سازمان را تهدید کنند، ارضاء نماید.
۲-۴-۲-۷-۲)پیش فرض های رویکرد ذینفعان استراتژیک
رویکرد نیل به هدف سازمان ها را پدیده هایی عقلائی و هدف گرا فرض می کرد. رویکرد عوامل استراتژیک سازمان ها را خیلی متفاوت تر می پندارد. جائی که صاحبان منافع برای تسلط بر منابع با هم رقابت می کنند، سازمان ها عرصه های سیاسی قلمداد می شوند. در چنین حالتی اثربخشی سازمانی عبارتست از ارزیابی یک سازمان در خصوص اینکه چگونه به طور موفقیت آمیزی خواسته های این افراد کلیدی را که بقاء سازمان متکی به آنهاست برآورده می کند. علاوه بر این، استعاره عرصه سیاسی چنین فرض می کند که هر سازمان ذینفع های متعددی دارد که هر کدام از درجات مختلفی از قدرت برخوردار بوده و همچنین هر کدام از آنها برای رسیدن به خواسته های خود تلاش می کنند. هر ذینفعی یک سلسله ارزش های منحصر به فرد خود داشته و احتمال خیلی کمی وجود دارد که علائق و ترجیحات آنها با هم سازگار باشند. نهایتاً اینکه رویکرد ذینفع های استراتژیک چنین فرض می کند که مدیران مجموعه اهدافی را دنبال می کنند که این مجموعه اهداف انتخابی، خواسته ای همه ذینفع هایی که منابع مورد نیاز جهت بقاء سازمان راکنترل می کنند، در بر دارد. هیچ کدام از اهدافی که مدیران انتخاب می کنند عاری از ارزش نیستند. خواه این اهداف به طور دقیق تعیین شده یا به طور ضمنی به منافع برخی از ذینفع های نسبت به برخی دیگر توجه بیشتری معطوف خواهند داشت.
۲-۴-۲-۷-۳)رویکرد ذینفعان استراتژیک در عمل
مدیری که خواهان بکارگیری رویکرد ذینفع های استراتژیک است، نخست باید از مدیریت عالی سازمان بخواهد تا عوامل کلیدی مهم و مؤثر در بقای سازمان را تعیین کند. این عمل منجر به تدوین فهرستی از کلیه عوامل ذینفع و کلیدی می شود. سپس می توان با بهره گرفتن از این فهرست، قدرت نسبی هر کدام را مورد ارزیابی قرار داد. اساساً این امر بدین معناست که به هر عامل بر اساس اینکه تا چه حدی سازمان ما به آن وابسته و متکی است، بنگریم. گام سوم تعیین انتظارات این عوامل از سازمان است. آنان چه چیزی را از سازمان می طلبند؟ هر ذینفعی مجموعه منافع ویژه خود را دارد، برای حصول به آنها چه اهدافی را بر سازمان تحمیل می کند؟
رویکرد ذینفع های استراتژیک می تواند با مقایسه نمودن انتظارات مختلف، تعیین انتظارات مشترک و انتظارات ناسازگار، دسته بندی ذینفع های استراتژیک و تنظیم نمودن اهداف مختلف بر اساس اولویت خاتمه یابد. این اولویت بندی اهداف قدرت نسبی ذینفع های استراتژیک را نشان می دهد. سپس اثربخشی سازمانی می تواند بر حسب توانایی سازمان در تحقق این اهداف مورد ارزیابی واقع شود.
۲-۴-۲-۷-۴)مسائل و مشکلات رویکرد ذینفعان استراتژیک در عمل
وظیفه تعیین ذینفع های استراتژیک در یک محیط خیلی بزرگ در سخن ساده به نظر می آید، ولی تحقق آن در عمل دشوار است. زیرا محیط به شدت در حال تغییر است و آنچه دیروز برای سازمان حیاتی و مهم بوده است ممکن است امروز از اهمیت چندانی برخوردار نباشد. حتی اگر هم بتوان عوامل ذینفع را با فرض ثابت بودن تعدادشان تعیین نمود اما سئوال این است که چه چیزی این عوامل را نسبت به دیگر عواملی که از اهیمت استراتژیک برخوردارند متمایز می سازد؟ چگونه این دو مجموعه را از هم تفکیک می کنید؟ و آیا منافع هر عضوی از ائتلاف حاکم آنچه را که او آن را عاملی استراتژیک درک می کند تحت تأثیر قرار نخواهد داد؟ بنابراین مشکل در پی بردن صحیح به انتظارات ذینفعان استراتژیک است.
جدول ۲-۳- مسائل و مشکلات رویکرد ذینفعان استراتژیک در عمل
ذینفع ها
نمونه معیار