در آیات فوق، به نشانه های آفاقی افعال الهی اشاره کرده و بیان می دارد که این نشانه ها برای مستمعان، متفکران و عاقلان و متذکران، کاشف از قدرت خداوند است. در مفاهیم و مفادّ آیات فوق تفاوت معناداری مشاهده نمی شود. لیکن از توالی این آیات مستفاد می شود که این چهار وصف و عبارت حاکی از یک سیر معرفتی در حرکت عقلانی است. به عبارت دیگر استماع، تفکر، تعقل و تذکر که هر کدام از افعال قلب می باشند ( آیه ۲۸سوره رعد، آیه ۴۶سوره حج، و آیه ۷سوره اعراف )، در صورت سلامت قلب از حجاب ها، فردی را که به استماع (گوش فرا دادن متعمّقانه ) آیات الهی پرداخته و درآن ها به تفکر(جزءنگری) پرداخته، به تعقل(کل نگری) واداشته و به مقام تذکر (درک جریان ربوبیت حق تعالی در خلقت) که بالا ترین مرتبه می باشد، نایل می کند. از نمونه تقارن های کاربردی استفاده تفکر و تعقل در مواجهه با نشانه های الهی را می توان در آیات دیگری نیز مشاهده نمود( آیات ۲۱۹ و ۲۲۱ بقره، آیه ۲۶۶سوره بقره و آیه ۶۱ سوره نور و… )
۲-۲-۶-۱-۵- مرحله پنجم : تعقل انتقادی : شکل گیری نظام معیار توحیدی ( حق ) در شناخت(باورها) وعمل(بایدها و نبایدها)
قرآن کریم هدف غایی و نهایی سیر تفکر و تعقل نقادانه را رسیدن به یقین و آشکار شدن و ظهور حق و حقیقت در مقام نظر و عمل می داند و زمینه بروز این هدف را در مواجهه آیه گونه با حقایق انفسی (درون انسان) و آفاقی (بیرون انسان) بر می شمرد. قرآن کریم در باره ظهور حقیقت در مقام شناخت می فرماید:
سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (۵۳)
به زودی نشانه های خود را در کرانه ها و اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا برای آنان روشن شود که بی تردید او حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت [با ظاهر کردن حقایق و دلایل] بر همه چیز گواه است [که تنها او آفریننده و بی نیاز است و غیر او مخلوق و از هر جهت نیازمند به اوست.]
سرآمدان سیر تفکر و تعقل نقادانه در قرآن کریم به وصف اولواالالباب ، توصیف شده اند. به فرموده قرآن ایشان هم در مقام شناخت به حقیقت دست یافته و در مقام عمل نیز ، حقیقت در اعمالشان ظهور یافته و تحت ربوبیت الهی قرار گرفته اند.
ایشان همان کسانی هستند که به استشهاد آیات ۱۹۰ و ۱۹۱ آل عمران، با طهارت قلب، به مرتبه دوام ذکر حق نایل گشته (یذکرون الله) و صفت تفکر در آیات الهی وصف دائمی حالشان شده است(یتفکرون فی خلق السموات و الارض). در پی این سیر معرفتی ایشان عالم را منحصر در محسوسات، ندیده و یک مالک مدبّری را وجدان نموده اند که ربوبیت حکیمانه اش در تمام ارکان خلقت نظام احسن ، ساری و جاری است.
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ (۱۹۰) الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (۱۹۱)
مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههای (روشنی) برای خردمندان است.همانان که خدا را [ در همه احوال ] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد مىکنند، و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند [ که: ] پروردگارا، اینهارا بیهوده نیافریدهاى ; منزهى تو ! پس ما را از عذابِ آتش دوزخ در امان بدار.
در آیات فوق به زیبایی، ارتباط حوزه معنایی تذکّر و تفکّر و آثار آنها بریکدیگر بیان شده است. به عبارت دیگر یاد خدا در همه احوال، طهارت باطنی را موجب می گردد که حالت تفکر صحیح را در وجود انسان پایه ریزی می کند. توجه به آیات فوق این معنا را متبادر می سازد که تفکر حقیقی علاوه براینکه فرایند مدار است (یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ)، محصول آن نیز دارای بار ارزشی است، به طوری که نتیجه مسیر تفکّر آفاقی صحیح، درک ربوبیت هدفمند الهی است ( رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هٰذَا بَاطِلاً ). یک متفکر الهی در اثر تفکر نقّادانه و موشکافانه صحیح خود، آثار موجود در زمین و آسمان ها را، طبیعتی رها شده و محکوم به قوانین درون سیستمی نمی پندارد بلکه آنرا خلقتی الهی می داند که در هر لحظه به فیض ربوبی در حدوث وبقاء خود، نیازمند است. این نگرش و رویکرد، بر ارتقاء معرفت توحیدی متفکّر اثر گذاشته و او را وادار به تسبیح ربّ خود می کند (سُبْحَانَکَ) و در برابر عظمت خالق چنان به کرنش وا می دارد، که از او، ایمنی از دخول در آتش را طلب می نماید (فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ).
در آیه ۲۹ سوره ص در وصف این بلند مرتبه گان می خوانیم:
کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ (۲۹)
این کتابی است پربرکت که بر تو نازل کردهایم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند !
در این آیه، تدبّر و تذکرّ در یک حوزه معنایی قرار گرفته و به تعبیری تدبرّ (اندیشیدن در ماوراء حقایق ظاهر) مقدمه تذکّر قرار گرفته که البته، از منظر قرآن، تنها اولواالألباب واجد این ویژگی به طور کامل می باشند همان کسانی که در آیات پیشین سوره آل عمران وصف شان آمد.
از جامع نگریستن آیات فوق (در سوره آل عمران و ص) این توالی معنا دار ظهور میابد که تدبر و تذکر و تفکر دارای اشتراک در حوزه معنایی بوده و به نوعی تدبر در آیات مقدمه تذکر (آیه ۲۹سوره ص )و تذکر مقدمه تفکر در مفهوم خلقت ارضی و سمائی می گردد که این سیر معرفتی در اولوالالباب ظهوری جامع دارد.
در سوره زمر آیات ۱۷ و ۱۸ وصفی دیگر از این سرآمدان سیر تفکّر بیان می شود:
وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ (۱۷) الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ (۱۸)
و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
اجتناب از عبادت غیر حق (طاغوت)، إنابه به سوی حق تعالی ایشان را در سلک عبادالله (بالاترین وصف عبودی) درآورده، مورد هدایت شان قرار داده و لایق بشارت الهی نموده است. به فرموده قرآن ایشان اهل استماع (گوش کردن متعمقانه، دقیق و نقادانه) گفتارهای پیرامونی بوده و پس از ارزشیابی آن اقوال، از بهترین شان تبعیت می کنند.
در سوره رعد آیات ۱۹ تا ۲۲ سیر عملی این خردمندان و متفکران بیان گردیده است.
أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ (۱۹) الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لاَ یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ (۲۰) وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ (۲۱) وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاَهَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِیَهً وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (۲۲)
آیا کسی که می داند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق است، مانند کسی است که [از نظر باطن] نابیناست؟! فقط خردمندان [بینادل] متذکّرِ [حق] می شوند.
همان کسانی که به عهد خدا [که همانا قرآن است] وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند. و برای به دست آوردن خشنودی پروردگارشان [در برابر گناهان و انجام وظایف و حوادث] شکیبایی ورزیدند، و نماز را بر پا داشتند، و بخشی از آنچه را روزی آنان کردیم در نهان و آشکار انفاق نمودند، و همواره با نیکیِ [عبادت] زشتی و پلیدی [گناه] را دفع می کنند [و با خوبی های خود نسبت به مردم، بدی های آنان را نسبت به خود برطرف می نمایند]، اینانند که فرجام نیک آن سرای، ویژه آنان است.
توصیفات بالا بیان می دارد که اولواالالباب در پی سیر معرفتی صحیح خود به یک سیره عملی مورد رضایت حق تعالی دست یافته اند و تلازم اندیشه عمیق برخاسته از قلب سلیم با عمل منطبق بر وحی همراه شده است. به درستی که سیره علمی و عملی اولواالألباب الگوی ناب رویکرد تفکر و تعقل نقادانه مبتنی بر آموزه های تربیتی اسلام است.
۲-۲-۶-۲- موانع تفکر و تعقل انتقادی در تربیت اسلامی
در این بخش از بحث به تنها مورد استعمال ریشه « ف ک ر » در معنای منفی اشاره می نماییم. در سوره مدّثر آیات ۱۹ تا ۲۲، ریشه « ف ک ر » در باب تفعیل به کار رفته است و معنایی منفی و غیر ارزشی به خود گرفته است. در آیه ۱۸ سوره مدّثر آمده است:
إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (۱۸) فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (۱۹)ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (۲۰) ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (۲۲) ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (۲۳) فَقَالَ إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (۲۴) إِنْ هذَا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (۲۵)
او [برای باطل کردن دعوت قرآن] اندیشید و [آن را] سنجید. پس مرگ بر او باد، چگونه سنجید؟ باز هم مرگ بر او باد، چگونه سنجید؟آن گاه نظر کرد، سپس چهره درهم کشید و قیافه نفرت آمیز به خود گرفت، آن گاه [از قرآن] روی گردانید و تکبّر ورزید؛ پس گفت: این قرآن جز جادویی که از جادوگران پیشین حکایت شده چیزی نیست، این جز سخن بشر نمی باشد.
آیات فوق در وصف « ولید بن مغیره » نازل شده است و او را اهل « تفکیر » نامیده است. مطابق این معنا، اهل تفکیر فکر می کنند، استنتاج و حسابگری دارند، ولی برای رسیدن به هدفی شیطانی و در واقع بد فکر می کنند. در قرآن کریم، «تفکر»؛ یعنی خوب فکر کردن و « تفکیر »؛ یعنی بد فکر کردن. پس ولید، فکر میکند، اما در جهت باطل. اگر او برای رسیدن به امری صالح فکر می کرد، فکرش مذموم نبود و خداوند اینطور از آن تعبیر نمیکرد( طوسی، ۱۷۷، به نقل از لسانی، ۱۳۸۸)
خداوند، این مورد فکر کردن را -که با سایر « تفکر » های قرآن متفاوت است- با سیاقی متفاوت می آورد. آنچه مشخص می کند تفکر می کنیم یا تفکیر، شرایط قلبی ماست، قلب بیمار نمی تواند، تفکر کند، بلکه حالت کار و فعالیت فکری انسان « تفکیر » می شود. در سوره مدثر علت هایی که باعث میشود ولید بن مغیره درست فکر نکند، چنین بیان می شود:
-
- عناد با خداوند: إِنَّهُ کَانَ لِآیَاتِنَا عَنِیداً (۱۶) زیرا او همواره به آیات ما دشمنی می ورزد
-
- دنیا گرایی و زیاده خواهی: ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ (۱۵) باز هم طمع دارد که بیفزایم.
۳.ادبار از حق و تکبّر: ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (۲۳) آن گاه [از قرآن] روی گردانید و تکبّر ورزید
اینها همه از نتایج قلب بیمار است که به تفکیر منجر میشود(طباطبایی، ۸۵ /۲۰، به نقل از لسانی، ۱۳۸۸).
مکر، کید، تکذیب،، شرک، عناد، اعراض، نفاق، خدعه و مفاهیمی از این قبیل، بااندیشیدن، حساب کردن و فکر عمیق و دقیق همراه است و در واقع شخص مُفکِر، قرآن کریم را که نور و هدایت و رهنمای بهشت است ( مائده، ۱۵و ۱۶) کنار می گذارد، آن را « اساطیر الاولین »(نحل، ۲۴) و همانند کلام بشر می پندارد (مدثر، ۲۵) و از این منبع هدایت و نور بهره نمی گیرد (مدثر، ۵۰ و ۵۱) و حال او از متفکری که لحظه به لحظه از قرآن و آیات خلقت بهره می برد و به منبع لایزال الهی متصل می شود، بسیار فاصله دارد(لسانی، ۱۳۸۸). به عبارت دیگر، کشش های نفسانی و امراض قلبی می تواند، توازن قوه تعقل را برهم زده و تفکر و تعقل را هم در حیطه نظر و اندیشه و عم در حیطه عمل و کردار به خطا و اشتباه بیاندازد. همانطورکه حب و بغض، می تواند چنان چشم عقل را کور کند که اندیشه حق را ناصواب و فکر باطل را صحیح و متین بپندارد، در عرصه عمل نیز، تن دادن به هوس ها و تبعیت از هواهای نفسانی، کار عقل و قوه سنجشگرانه انسان را به جایی می رساند که اعمال ناصواب خود را نیک می انگارد:
أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ.(۸)
پس آیا کسی که کردار زشتش برای او زینت داده شده و [به این سبب] آن را خوب دیده [مانند کسی است که در پرتو ایمان، خوبو بد را تشخیص داده است؟] همانا خدا هر که را بخواهد [به کیفر تکبّرش در برابر حق] گمراه می کند.
از این رو بخشی از روش های تربیت عقلانی در اسلام، اختصاص به مهار طغیان های نفسانی یافته و تطهیر باطن از آفات را، شرطی لازم برای عقل ورزی و تفکر صحیح انگاشته است.
در این باره امام علی (ع) می فرماید: مَن لَم یُهَذِّب نَفسَه لَم ینتَفِع بِالعَقل: هرکس نفسش را از آفات پاک نگردانیده باشد، تعقلش ( در راه هدایت ) به کارش نخواهد آمد. (الحیات، جلد ۱، ص ۱۵۳)
به عبارت دیگر چون قوه عاقله همواره با گزینش و طرد همراه است، در صورت احاطه امیال نفسانی، اعتبار سنجش های عقلانی از مسیر حق منحرف خواهد شد. امام علی (ع) در نهج البلاغه (حکمت ۴۰) می فرمایند: کَم مِن عَقلٍ أسیرٍ عِندَ هَوی أمیرٍ: چه بسیار عقولی که اسیر هواهای نفسانی اند.
در روایتی است که در آن از امام صادق(ع) معنای عقل پرسیده شد. امام(ع) فرمود: «ما عُبد به الرحمن و اکتُسِب به الجنان ». سپس سؤال کننده، پرسید: « فالذی کان فی معاویه؟ » امام(ع) پاسخ دادند: « تلک النکرا؛ تلک الشیطنه؛ و هی شبیهه بالعقل و لیست بالعقل » (وسائل الشیعه ج ۱۱: ۱۶۱؛ المحاسن ج ۱: ۱۹۵؛ کافی ج ۱: ۱۱ )
از دیگر لغزش گاه های تعقل، جدا نکردن اندیشه ها از اندیشمندان آن است. در صورت رفع این لغزش انسان به موجب علاقه و دلبستگی، اندیشه ناصوابی را قبول نمی کند و به موجب کینه و نفرت، اندیشه حقی را طرد نمی نماید، چرا امام علی (ع) می فرمایند: اُنظُر إلی ماقال و لا تَنظُر إلی مَن قال.
در سایه پرهیز از لغزشگاه های تفکر و به کار گیری قواعد صحیح آن که ذکر آن گذشت، مقصود اصلی تعقل و تفکر سنجشگرانه که همان تدبیر امور این جهانی بر پایه دستورات وحیانی و نگاه آیت مدار به خلقت است، حاصل خواهد شد.
بخش سوم : تبیین و تطبیق تحلیلی اهداف و مبانی
مقدمه
در بخش اول از فصل دوم، به تبیین مفهوم و مبانی فلسفی رویکرد تفکر انتقادی پرداخته شد و تفاوت این منظر با سایر فرایند های تفکّر مورد تدقیق قرار گرفت. سیر تطوّر آن از دوره اندیشه های فلسفی کلاسیک تا عصر رنسانس و بعد از آن و دوران معاصر بررسی شد. نظرات پیشگامان این رویکرد همچون دیویی و انیس و لیپمن و… تبیین شد. بیان گردید که از این میان، ماتیو لیپمن با تدوین محتوای آموزشی ویژه کودکان و نوجوانان با هدف رشد و ارتقای تفکر انتقادی و خلاق، این رویکرد را در سالهای اخیر وارد مرحله تازه ای نمود، که در بسیاری از کشورها از جمله ایران مورد استقبال قرار گرفته است. استفاده از رویکردهای آموزشی و تربیتی، بدون در نظر گرفتن مبانی و الزامات فرهنگی و اجتماعی آنها خسارت های جبران پذیری در پی خواهد داشت. به منظور کاهش و رفع این آسیب ها تدقیق در مبانی، اهداف و هنجاریابی فلسفی وفرهنگی و اجتماعی آنها، امری بدیهی به نظر می رسد.
در این بخش برآنیم تا با بررسی تطبیقی اهداف و مبانی فلسفی « رویکرد تفکر انتقادی » و « مبانی تعلیم و تربیت اسلامی » برگرفته از « درآمدی بر فلسفه آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) جمهوری اسلامی » مصوب ۱۳۸۰ و « سند تحوّل بنیادین در نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی (۱۳۹۰)»، به تبیین نقاط اشتراک و افتراق این دو رویکرد بپردازیم. مبنا قرار دادن سندتحوّل بنیادین به عنوان تبیین کننده مبانی تعلیم و تربیت اسلامی، به دلیل کار کارشناسی انجام شده در آن توسط اندیشمندان و صاحب نظران مختلف طی یک دهه اخیر و همچنین تصویب و ابلاغ آن توسط شواری عالی انقلاب فرهنگی به عنوان عالی ترین مرجع کارشناسی در این حوزه است. مبانی این بررسی تطبیقی در عرصه های اهداف و مبانی صورت می پذیرد. در بخش مبانی، حوزه های جهان شناسی و انسان شناسی در هر دو رویکرد مورد مقایسه قرار می گیرند و تطبیق حوزه مبانی معرفت شناسی و ارزش شناسی در تحقیقات آتی انجام خواهد پذیرفت. لازم به ذکر است که در این بخش علاوه بر منابع فوق، با بررسی های انجام شده، از منابع دیگری همچون « مبانی نظری الگوی مطلوب آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی ایران » (خسرو باقری، ۱۳۸۷)، طراحی الگوی نظری فلسفه برای کودکان در ایران ( سعید ضرغامی و همکاران، ۱۳۹۰) و بررسی و نقد برنامه فلسفه برای کودکان از منظر حکمت متعالیه (ستاری، ۱۳۹۱)، بیشتر از سایر منابع، و با تصرف و تلخیص استفاده شده است.
۲-۳-۱- بررسی تطبیقی اهداف
هر رویکرد آموزشی با اهداف ویژه ای تدوین شده و در طول اجرا نیز همان اهداف معین را دنبال می کند. از این رو یکی از عوامل تعیین کننده در بکار گیری این رویکرد در نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی، سنجش اهداف این منظر تربیتی است. اندیشمندان زیادی در این حوزه در سالهای اخیر اظهار نظر کرده، که لازم است نقاط اشتراک این نظریات جمع بندی شده و اهداف آن استخراج شود. از میان این تلاش ها، رویکرد « آموزش فلسفه برای کودکان » لیپمن را شاید بتوان رهیافت آموزشی روشمند و دارای محتوای مدون برخاسته از رویکرد آموزش تفکر انتقادی، دانست. لذا در این تطبیق رویکردها، عمدتا مبانی فلسفی « آموزش فلسفه برای کودکان » که توسط لیپمن و سایر نظریه پردازان این عرصه، عرضه شده است را مبنای مقایسه قرار خواهیم داد.
۲-۳-۱-۱- اهداف رویکرد تفکر انتقادی و آموزش فلسفه برای کودکان