جامعه ی عصر امام هفتم (ع)، بشدت دچار بحرانی سیاسی و اجتماعی شده بود. عباسیان در پناه اهل بیت، سنگر گرفته بودند و خود را به قریش منسوب و وارث حکومت علوی معرفی می نمودند (شهرستانی،۱۳۶۱، ج ۱ : ۱۲۵). در برابر همه این بحرانها و مشکلات سیاسی -اجتماعی و عقیدتی، امام کاظم (ع) همان راه و روش پدرش امام صادق،تلاش خویش را بر محور برنامه ریزی فکری و آگاهی عقیدتی و مبارزه با عقاید انحرافی، ادامه دادند و بتدریج بر اثر همین تلاشها و روشنگریهای وی بود که جنبش فکری امام (ع) درخشندگی یافت و قدرت علمی اش همه را تحت الشعاع قرار داد (کوشا، ۱۳۸۴ : ۲۱۷). امام کاظم (ع) با فرقه های انحرافی از جمله مرجئه به بحث میپرداخت و هم اصحاب را تقویت می کرد و دیدگاه های اهل بیت را در میان مردم منتشر مینمود. هشام بن حکم یکی از قوی ترین اصحاب آن امام بزرگوار، جهت انتقال دیدگاه های اهل بیت به مخالفان بود. این تلاشها جهت نشر عقاید باعث شد تا اندیشه های اهل بیت بنیاد فکری شیعه را تشکیل و اسلام بدون تحریف باقی بماند (جعفریان، ۱۳۷۱ : ۶۱).
شاید بتوان محورها و تلاشهای امام کاظم (ع) در دوران امامت را به شرح زیر تقسیم بندی نمود : محور اول، برنامه ریزی فکری و آگاهی دادن عقیدتی در مقابل عقاید انحرافی، محور دوم، نظارت مستقیم بر پایگاه های توده ای و پیروان خود و هماهنگی فعالیت های آنان، محور سوم، تلاش امام برای اثبات حق زمامداری خویش، … محور چهارم، بیدار کردن وجدان انقلابی است از راه تشویق آنان برای مبارزه(عادل ادیب، ۱۳۶۶ : ۲۰۵-۲۱۱). راهنمایی ها و آموزشهای آن حضرت در مباحث کلامی، مانند بحث توحید و صفات خداوند … رسیدگی به تهیدستان جامعه و عدم بی تفاوتی در برابر دستگاه خودکامه ی عباسی بخش بسیار کوچکی از فعالیت های دینی، سیاسی و اجتماعی امام (ع) بود(نصیری، ۱۳۸۹ : ۲۱۵).
آثار و نتایج تلاش ها و نهضت تربیتی امام کاظم، که توأمان با رعایت اصل تقیه بود، در بینش های شیعی آن زمان قابل مشاهده بود. شهرت شماری از یاران امام و زندانی شدن تعداد بسیاری از آنان، مبیّن زوایایی از حرکت همه جانبه ی امام، بویژه از زاویه سیاسی علیه رژیم ستمگر عباسی بود (همان : ۲۱۲) دستگیری و زندانی کردن امام کاظم توسط خلفای عباسی بویژه هارون و از این زندان به آن زندان بردن ها، نیز نشان از نگرانی خلافت از فعالیت های امام دارد، این در حالی بود که امام هیچ در مقام قیام علیه خلفا نبود، شاید مهمترین عامل این برخوردهای خشن، جذبه ی امام برای شیعیان و نگرانی هارون از انقلاب معنوی و عقیدتی آن امام بود (مطهری، ۱۳۸۷ : ۱۶۲-۱۵۶).
یکی از شیوه های امام کاظم(ع) در برابر دستگاه خلافت موضع سلبی و منفی وی بود، امام دستور داده بود تا شیعیان در دعاوی و منازعات خویش به دستگاه های دولتی روی نیاورند و خود، منازعات خویش را با حِکمی که معین می کنند فیصله دهند، امام بارها همکاری با حکام عباسی را حرام می دانست، بجز وزارت علی بن یقطین که در شرایطی خاص استثناء فرمود (کوشا، ۱۳۷۸ : ۲۴۲). این روش میتوانست خطری عمده برای خلافت محسوب شود، چرا که با عدم همکاری و اعتقاد مردم به حکومت مشروعیت او از بین می رفت وحتی ممکن بود جنبشی علیه برای براندازی آن صورت گیرد و مردم به آن جنبش بپیوندند.
تعیین وکیل یا نائب و یا هر عنوان دیگری که امام برای ارتباط با مردم تعیین می فرمود، میتواند حکایت از مقاصد سیاسی و یک نوع مقابله و مبارزه، با حاکمیت وقت تلقی شود، کاری که خود عباسیان قبلاً انجام دادند (جعفریان، ۱۳۸۴ : ۳۹۴). امام کاظم (ع) با تعیین چنین وکلایی وارتباطی که آن ها بطور مخفیانه با مردم داشتند و خُمس مال های مردم را نزد امامشان می فرستادند، یک حکومت در درون حکومت عباسیان سازماندهی نموده بودند و همین امور و همچنین فتنه حاسدان باعث شد هارون دستور دستگیری و زندانی نمودن امام را بدهد(مختار اللیثی، ۱۳۸۷ : ۳۱۹).
نوشته اند، یکی از اهداف امام کاظم (ع) ایجاد تحولی عمیق و ارزشی در آحاد جامعه اسلامی بویژه پیروان و شیعیان خویش بود، چرا که تشکیل و تأسیس حکومت اسلامی بدون تحول امت اسلام امکان پذیر نبود. این تحول بویژه باید در محرومان انجام می شد، چون محروم در اصل محروم است، حتی اگر به فرماندهی ارتش یا ریاست یک گروه برسد زیرا هارون می توانست فردی را نزد او بفرستد تا او را به سازش وا دارد (مدرسی، ۱۳۷۸ : ۲۱۳).
پس با این اوصاف که ذکر گردید، می توان نتیجه گرفت که برخلاف تصور مشهور، که معتقدند امام کاظم از جمله امامانی محسوب می گردید که یا اصولاً تمایلی جهت ورود به سیاست و حکومت نداشت یا ناتوان تر از آن بود که بتواند حتی به آن نزدیک شود، تصور و برداشت کاملاً غلط و گمراه کننده ای است. امام کاظم (ع) نیز چون اسلاف طاهرین خود، بطور عملی و نظری بدنبال حق الهی خویش یعنی امامت و ولایت بر جامعه اسلامی بود، و آنرا نیز حق مسلم و قطعی خود، پدران و فرزندان خویش می دانست.
۲-۳- اوضاع خلافت امویان و شیعیان،در سه دهه اول قرن دوم هجری(۱۰۵- ۱۳۲ هـ . ق)
خلافت اموی که از همان ابتداء بر اساس حیله و تزویر شکل گرفته، و برهمان اساس نیز توانست چندین دهه به حیات خویش ادامه دهد، سرانجام در آخرین سالهای حیات سیاسی خود دچار مشکلات و بحران های متعدد و ویرانگری گردید که سرانجام، همین مشکلات آنرا دچار یک مرگ سیاسی بی بازگشت نمود.
گرچه هشام بن عبدالملک یکی از مقتدرترین و صاحب طولانی ترین خلافت امویان بود، در عین حال در همین زمان بود که به جهت رفتارها و برخوردهای خشن او و والیانش، قیام ها و شورشهای متعددی بنیان های دولت اموی را به لرزه درآوردند، در عین حالی که همگی آنها سرکوب شدند، اما پیامدهای بلندمدت منفی نیز برای امویان به یادگار گذاشتند(جعفریان، ۱۳۸۹ : ۶۶۷). تبعیض، خودکامگی، نژادپرستی، اشرافیت و برتری قومی از سیاست های نادرست خلفای اموی بود که از همان ابتدا سبب بروز و ظهور نارضایتی اقوام، ملل و گروه های مختلفی از جمله ایرانیان و شیعیان شد و نارضایتی آنان بتدریج تبدیل به بحرانهای متعدد گوناگونی سیاسی – اجتماعی علیه امویان شد (حیدری آقایی، ۱۳۸۵ : ج ۱ : ۲۴۱). خلفای اموی در اواخر حیات حکومت خویش، خلافت اسلامی را به وضعی درآورده بودند که جز حکومت عربی شایسته نام دیگری نمی توانست باشد. آن همه شوق و آرمان اولیه دینی، از این حکومت رخت بربسته و یا کاملاً ضعیف شده بود و کافی بود کسی به حمایت از دین و پیامبر(ص) قیام کند و زمینه های سقوط آنرا فراهم کند(زرین کوب، ۱۳۶۸ : ۳۷).
رقابت و دشمنی خلفای اخیر اموی با همدیگر، خصومت های قبیله ای را بین آنان شعله ور ساخت و هرکدام در پی کسب حمایت از قبایل کلبی و قیسی برآمدند و همه اینها در ایجاد بحران و تحلیل نیروهای آنها بسیار مؤثر افتاد (لمبتون، ۱۳۸۳ : ج ۱ : ۱۵۷).
نکته ی مهم دیگری که نباید آن را از نظر دور داشت، نقش تأثیرپذیری قیامهای ضد اموی از واقعه خونین کربلا و شهادت امام حسین (ع) بود و همین قیام ها بودند که از سالهای ابتدایی پس از حادثه کربلا، چون شراره های نابود کننده ای بر پیکره و بدنه حکومت امویان باریدن آغاز، و برای احیای حق، با باطل به ستیزه برخاستند و بطور زنجیره ای برای خلفای اموی بحران آفرینی نمودند (مدرسی، ۱۳۷۵ : ج۲ : ۸۳).
کشته شدن امام حسین (ع) حمیّت مسلمانان را تحریک کرد و شیعیان را متحد ساخت دعوت آل علی قدرت بیشتری گرفت و دشمنی میان علویان و امویان از سابق، سخت و سخت تر گردید. بویژه در عراق و خراسان و مصر شورش های متعددی بر ضد امویان پدید آمد (ابراهیم حسن، ۱۳۸۸ : ۳۹۰).
ریشه دیگر نهضت های شیعی ضد اموی در آن ایام، سنت زشت دشنام به علی (ع) بود که از سوی امویان لازم الاجرا بود. همین سنت زشت یکی از مهمترین دلایل نهضت های شیعی ضد اموی بود(زین عاملی، ۱۳۸۹ : ۲۰۸).
در هر حال، آنطور که ابراهیم حسن اظهار می کند: « خلافت اموی پس از وفات ولیدبن عبدالملک که به سال ۹۶ هجری قمری بود، سی و شش سال طول کشید، اما در این مدت وضع خوشی نداشت. دعوتگران بنی هاشم مخفیانه برای نشر دعوت عباسیان میکوشیدند»(ابراهیم حسن، ۱۳۸۸ : ۳۸۹).
همچنین، دوره مورد نظر(اواخر عصر اموی)، در تاریخ اسلام دوره فتنه و بحران سیاسی نام گرفت، و نوعی بیداری در مردم پدید آمده بود که به خیانت ها و فساد زمامداران خود بیشتر پی برده و آنان را دروغگویانی غاصب یافتند که به استثمار مردم پرداخته اند (قائمی، ۱۳۷۷ : ۲۲۰-۲۲۱).
بی شک یکی از مهمترین عواملی که باعث نارضایتی مردم مسلمان و جامعه اسلامی از حکام اموی بویژه در واپسین سالهای خلافت آنان گردید، بی دینی آنان بود. بیتوجهی آنها به عقاید دینی مردم و اعمال ضد دینی صریح ایشان، مردم علاقمند به دین را وادار کرد تا علیه ایشان به پا خیزند. از جمله این حکام فساد آلود، ولیدبن یزید بود که بیشتر منابع، فساد و تباعی او را تأیید و تصدیق کرده اند (جعفریان، ۱۳۸۹ : ج۲ : ۷۶۴-۷۶۵). خلفای بنی امیه تقریباً به جز عمر بن عبدالعزیز، به امور دیانت چندان علاقه و اهمیتی نشان نمی دادند. برخی از آنها حتی رعایت ظواهر نیز نمی کردند. به همین جهت عامهی مسلمین نسبت به این طایفه حکومت گر، بدبین و ناراضی بودند (زرین کوب، ۱۳۶۸ : ۳۵۳). کار به جایی رسیده بود که در دوره عبدالملک، خطیبان اجازه گفتن حتی جمله «اِتِقِ الله » را که معمولاً در خطبه های نماز جمعه می گفتند، نداشتند و خلیفه سوگند خورده بود هر کسی مرا به آن امر کند گردنش را می زنم (شهیدی، ۱۳۸۸ : ۲۶۳-۲۶۴).از آنطرف، امویان، تمام امکانات تبلیغی خود را بر ضد شیعه به کار بردند، تا آنجا که دوستی اهلبیت به صورت عیب و ننگ درآمده و به شیعیان با چشم زیانکاران نگاه میکردند(شریف القرشی، ۱۳۶۸ : ج ۱ : ۳۳).
همچنین بنی امیه در اصول و فروع دین نیز دگرگونی های عمیقی بوجود آوردند. از جمله بیشتر یا همه ی احکامی که صادر می شد برخلاف قرآن و سنت بود، مجازات مقصران براساس نظر حاکم نه فقه اسلام و حدود شرعی و دهها تغییر اصولی دیگر، که همه اینها زمینه نارضایتی و بحران آفرینیهای آینده را فراهم و از اعتماد مسلمانان نسبت به آنان، به شکل چشمگیری کاست (شهیدی، ۱۳۸۸ : ۲۴۱-۲۴۳).
مخالفت های سه گروه خوارج، شیعیان و همچنین عراقی های ناراضی و تحقیر شده از سوی شام، از مهمترین قطب هایی بودند که هر روز اعتراضات و نارضایتی های آنان بیشتر و بیشتر دامنگیر خلفا را می گرفت و آنان را به سوی مرگ سیاسی نزدیک تر مینمود(جعفریان، ۶۸۳:۱۳۸۹). خوارج در عراق، حجاز،ارمنستان، آذربایجان و سپس بخش های شرقی، سلسله جنبش ها و مزاحمت های متعدد و جدی را برای حکام اموی بوجود آوردند و هر روز نیز شتاب بیشتری می گرفت (حیدری آقایی، ۱۳۸۵، ج ۱ : ۲۴۰).
از آنطرف ظلمی که در حق شیعیان و علویان روا می شد و آنان را به جرم و تهمت جانبداری از اهل بیت می کشتند، عامل دیگری بود تا مردم از ظلم و ستم های بنی امیه به ستوه آیند و سرانجام بساط حکومت آنان را برچینند. مصداق و مثال این ادعا، رفتار ظالمانه ای است که با فرزند امام چهارم شیعیان یعنی زیدبن علی انجام دادند و وی را، آنچنان که در تاریخ آمده به شهادت رساندند و سپس به دار آویختند(رحیمی، ۱۳۸۶ : ج ۲ : ۷۸-۷۹).
از لحاظ جغرافیایی یکی از مناطقی که مردم آنجا همیشه برای حکام اموی بحران آفرینی می کردند، عراق بود . لذا امویان بیشتر اوقات به عراق با سوء ظن می نگریستند و به لشکریان کوفه اطمینانی نداشتند و همواره عده ای از مردم دمشق به عنوان نیروی احتیاط در برخی شهرهای عراق بویژه کوفه نگه میداشتند. علت این امرنیز روشن بود و آن اینکه (کوفه) قبلاً مرکز خلافت علی (ع) بود و آثار حکومت عدالت محور و شخصیت ممتاز وی هنوز در ذهن و اعماق قلوب مردم آنجا باقی بود(حکیمیان، ۱۳۶۸ : ۴۸-۴۹).
منطقه ی دیگری که در نیمه دوم حکومت اموی برای خلفاء مشکلات فراوانی ایجاد کرد و سرانجام از همین جا تیرخلاص بر پیکره سیاسی امویان زده شد، خراسان بود. امویان در خراسان با دشواریهای متعددی از جمله : وصول خراج، عاملان خود سر، گرایشات مختلف مذهبی، اختلافات قبیله ای و ناکامی های نظامیروبرو بودند (دنیل، ۱۳۶۷ : ۴۳). به هرحال خراسان نقطه ضعف امویان محسوب می شد و یکی از دلایل آن هم دوری آن از مرکز خلافت بود، ولی علاوه براین، موارد دیگری نیز در این نقطه ضعف دخالت داشت. در هر صورت تجربه ثابت کرد که عاقبت ازهمین نقطه، سپاه عظیمیفراهمآمد و طومار حکومت امویان را در هم پیچید(جعفریان، ۱۳۸۹، ج ۲ : ۷۵۷).
شاید بتوان ریشه ی بخشی از مشکلات و بحرانهای اواخر عصر بنی امیه را در این فراز از گفته ابن ابی الحدید جستجو نمود که :« اندکی پس از زوال پادشاهی بنی امیه از یکی پیرمرد ایشان پرسیدند، سبب زوال پادشاهی شما چه بود؟ گفت : کارگزاران ما بر رعیت ما ستم کردند و آنان آرزوی آسوده شدن از ما را داشتند. بر خراجگذاران خراج های سنگین بار شد، از سرزمین های ما کوچ کردند و زمین های آباد ما تباه و خزانه های ما تهی گردید. بر وزیران خود اعتماد کردیم، آسایش خود را بر مصالح ما ترجیح دادند و بدون اطلاع و علم ما هر کاری که خواستند انجام دادند»(ابن ابی الحدید، ۱۳۶۹، ج ۳ : ۳۹۱).
۲-۴- بررسی و تحلیل روابط درونی بنی هاشم (عباسیان و علویان) در مبارزه با امویان
از مهمترین گروه های مخالف امویان، علویان و عباسیان بودند. در ابتداء و در مراحل حساس مبارزه، علویان در صف مقدم مبارزه قرار داشتند و آنها خود به دو گروه بنی الحسن و بنی الحسین تقسیم می شدند، که در رأس گروه اول عبدا… بن حسن و ریاست گروه دوم بر عهده امام جعفرصادق (ع) بود. در این مرحله عباسیان نیز به ظاهر به نفع اهلبیت شعار میدادند (نصیری، ۱۳۸۹ : ۱۹۹). در این مرحله بودکه علویان و عباسیان مجموعاً بنام بنی هاشم شناخته می شدند و هر دو گروه در کنار هم به فعالیت های سیاسی مشغول بودند(حیدری آقایی، ۱۳۸۵: ج ۱ : ۲۴۰). فریاد مظلومیت شیعیان و علویان بعد از حادثه کربلا تا شهادت زیدبن علی و فرزندش بر محبوبیت اهل بیت (ع) افزود و همین امر، شرایط مناسبی را برای فعالیت جناح دیگر هاشمی یعنی عباسیان، فراهم ساخت (همان جا).
بنابراین عباسیان به شکل خیلی زیرکانه ای و با احتیاط کامل و به صورت قدم به قدم بدون آنکه خود را در صحنه های سیاسی و اجتماعی جامعه ی علناً مطرح کنند، پیش آمدند. اما از لحاظ پیشینه و سابقه تاریخی، پس از پنهان شدن محمدبن حنفیه، رهبری شیعیان کیسانی به پسرش ابوهاشم رسید، او نیز با وصیت و سفارش خویش، امامت را به محمدبن علی بن عباس سپرد و همین حادثه به ظهور دعوت عباسیان در سال ۱۰۰ هـ . ق انجامید … آنان به موازات شیعه، در صحنه حوادث پیدا شدند، و روابط میان ایندو گروه در طول این سالها متغیر بود(مختار اللیثی، ۱۳۸۷: ۴۳). عباسیان فاقد محبوبیت مطلق مانند علویان بودند، لذا امکان فعالیت مستقل نداشته و به ناچار با بهره گرفتن از پایگاه اجتماعی و مذهبی علویان که مصادیق نزدیک تر به اهل بیت بودند، به بهره برداری از این موقعیت ویژه، پرداختند (حیدری آقایی، ۱۳۸۵ : ج ۱ : ۲۴۰).
عباسیان و علویان در شکنجه و آزاری که از خلفا و والیان اموی در گوشه و کنار می دیدند با هم تفاوت چندانی نداشتند، اما ایندو گروه در روش رویارویی با این آزارها با هم اختلاف داشتند. عباسیان به درون خانه های خود خزیدند و پنهان کاری کردند، اما علویان با قیام های علنی مسلحانه ی خود، با این ستمگریهای اموی روبرو شدند(مختاراللیثی، ۱۳۸۷ : ۵۵-۵۶). علویان با جلب نظر همرزمان عباسی خود،در مخالفت با بنی امیه، از چندی پیش مخفیانه یکی از افراد خاندان حسنی خود را به نام محمد (نفس زکیه) را برای خلافت نامزده کردند ولی در آخرین روزها معلوم شد که در خراسان نه برای نفس زکیه، بلکه برای یکی از افراد خاندان عباسی بیعت گرفته شد (آر بری، ۱۳۸۸ : ۱۵۷).
به نظر می رسد، عمده تلاشهای سیاسی هاشمیان برای رسیدن به اهداف خویش، مربوط به سالهای ۱۲۶ هـ . ق به بعد بود، که آثار و نشانه های آشکارتری از فروپاشی خلافت اموی نمود و ظهور پیدا کرد و لذا هاشمیان را واداشت تا برای نظام سیاسی پس از امویان، به شور بنشینند از جمله در جلسه « ابواء » که در آن افراد و بزرگانی از شاخه های حسنی، حسینی و عباسی شرکت کردند (الهی زاده، ۱۳۸۵ : ۸۰). شرکت کنندگان در جلسه ابواء با محمدبن عبدا… (نفس زکیه) بیعت نمودند. تنها امام صادق (ع) از بیعت کردن با او خودداری کرد، چرا که
می دانست،کسی جز منصور به خلافت نخواهد رسید (اصفهانی، ۱۳۸۷ : ۲۴۲).
از جمله کسانی که در بیعت ابواء دست بیعت با محمدنفس زکیه دادند، دو تن از بزرگان عباسی بنام های احمد سفاح، ابوجعفر منصور ( برادران ابراهیم امام ) بودند و چون بعداً مانند طلحه و زبیر بیعت خود را نقض کردند به ناکثان شهرت یافتند و جنگ با ناکثان بیعت نیز واجب شمرده می شد (تشیید، ۱۳۸۵ : ۱۰۳). این در حالی بود که، برخی از مورخان ذکر می کنند، در همان جلسه که منصور عباسی گفته بود:« که بخدا سوگند ! شما به خوبی می دانید که توجه مردم به این جوان (محمدنفس زکیه) بیش از توجهشان به دیگران است و سخن هیچ کس را مانند او نمی پذیرند» (الهی زاده، ۱۳۸۵ : ۱۰۳). حتی برخی از مورخان اظهار کرده اند که شاید، هاشمیان قبل از نشست ابواء، که در زمان خلافت مروان بن محمد و دوران آشکار شدن فروپاشی خلافت اموی برگزار گردید، نشست اولیه دیگری نیز داشته اند و نشست ابواء برای تعیین سیاست های دقیق تر،جهت آینده بوده است. گزارشهای پراکنده در این باب نیز، این نظریه را تا حدی تأیید می کند(همان : ۱۰۹-۱۱۰).
ابن خلدون مورخ مشهور و عرب شناس نامی مسلمان نیز در این مورد اظهار می دارد که : «چون کار بنی امیه روی در تراجع نهاد، اهل بیت در مدینه اجتماع کردند و در نهادن با محمدبن عبدا… بن الحسن دوم فرزند حسن بن علی (ع) بیعت کردند. در این مجمع عبدا… بن محمد (منصور) نیز حضور داشت و او نیز با دیگر اهل بیت با محمدبن عبدا… بن حسن بیعت نمود» (ابن خلدون، ۱۳۸۳، ج ۳ : ۲). اینکه محمدنفس زکیه بعداً به خود حق می دهد تا بر علیه غاصبان خلافت خویش، یعنی عباسیان قیام کند، ریشه در همین رخداد تاریخی دارد (الهی زاده، ۱۳۸۵ : ۱۱۴).
به هر حال، تا پیش از آشکار شدن قیام ابومسلم درخراسان، اختلاف چندانی بین بنی هاشم در مبارزه بر ضد امویان وجود نداشت و آنان در یک سنگر و تحت یک نام در انتظار سقوط بنی امیه بودند. در بیشتر منابع تاریخی نیز از حضور و شرکت همه نیروهای بنی هاشم و در عین حال برتری سادات حسنی در اداره امور و قیام حکایت دارند (کاظمی پوران، ۱۳۸۰ : ۸۴).
برخی از صاحبنظران، مبادرت سریع منصور به گرفتن بیعت برای نفس زکیه را نشان از زیرکی وی می دانند. چیزی که دراین ارتباط بیشتر به ذهن خطور می کند این است که باید در نظرداشت، وقتی هاشمیان به خلافت دست یافتند آن را به آسانی به بنی عباس بازگرداند. (ابوزهره، ۱۳۹۰ : ۸۶). البته عباسیان جانب احتیاط را از دست ندادند، نخست سعی کردند با محمد بیعت کنند، چراکه به خود چندان اطمینانی نداشتند(شهیدی، ۱۳۸۹: ۳۶).
۲-۵- استفاده ابزاری بنی عباس از عترت پیامبر (ص) و مظلومیت آنان
از همان ابتدای تشکیل دولت اموی ظلم و ستم و برخوردهای ناصواب خلفای آنان باعث بروز مخالفت ها و شکل گیری نهضت ها و جنبش های متعدد و خونباری توسط مخالفان آنان از جمله علویان شد، که از واقعه جانگداز عاشورا آغاز و سپس با قیام های خونین حجاز و عراق و حتی مناطق شرقی دوردست، یعنی خراسان ادامه یافت و سرانجام بر اثر ضربات چنین قیامهایی بود که بتدریج، خلافت اموی مشروعیت و قدرت خود را بیش از پیش از دست داده. اما در دهه های اخیر، چه عوامل و اتفاقاتی باعث شد،تا این عباسیان باشند که به عنوان جانشینان خلفای اموی، بطور رسمی و عملی در صحنه سیاسی جامعه ظاهر شوند، جای تأمل و بازخوانی حداقل بخشی از تحولات نیمه دوم دوران خلافت امویان دارد.
به جرأت می توان گفت که، عباسیان از نفوذ و پایگاه سیاسی، اجتماعی و دینی علویان در جهت رسیدن به خلافت، حداکثر استفاده را بردند. روایت شده، روزی که سفاح در مسجد کوفه اعلام خلافت کرد، بعد از او داود بن علی بر جایگاه قرار گرفت و اظهار داشت : « ای مردم کوفه به خدا ما پیوسته مظلوم و حق باخته بودیم، تا این که خدا شیعیان خراسان را به ما داد و به وسیله آنها حقمان را تجدید کرد، حجتمان را آشکار نمود و دولتمان را غلبه داد»(طبری، ۱۳۸۵، ج ۱۱ : ۴۶۲۳). آیا این یک اعتراف آشکار، مبنی بر استفاده از قدرت و نفوذ شیعیان و علویان برای رسیدن به خلافت نیست؟ چه کسی با نفوذتر و آگاه تر از داود بن علی به امور پنهان و اسرار عباسیان بود.
اصولاً در یک نگاه کلی و مقایسه ای، خاندان بنی عباس به استثنای عبدا.. بن عباس، خانواده مجهول و گمنامی بودند و اگر نبودند منتسب به رسول خدا (ص)، نامشان در تاریخ گم می شد. در حالیکه خاندان علی (ع) در تمامی عصرها از نظر علمی، دینی و … شهره آفاق بوده و قلوب مردم متوجه آنان بوده است. همه آنان دارای شرافت و فضیلت بودند (مغنیه، ۱۳۹۰ : ۲۷۳). به همین جهت،بنی عباس برای کسب اعتبار، خود را منصوب به حضرت علی و اولاد وی و رسول ا… (ص) کردند و در ابتدا با ادب با آنان رفتار نمودند (همان جا) ایشان از نارضایتی امت علیه بنی امیه بهره برداری کرده و از معارضه ی شیعه با امویان و ارتباط مردم با اولاد علی، حداکثر استفاده سیاسی را بردند (مغنیه، ۱۳۹۰ : ۲۸۵). عباسیان از یک طرف با عدم مخالفت و تحرک آشکار علیه امویان توجه و حمایت آنان را بخود جلب نمودند و از طرف دیگر با فرصت طلبی و بهره گیری از خویشاوندی با فرزندان پیامبر(ص) نتایج زحمات و جانبازیهای آنان را از قیام عاشورا تا قیام زید و را به نفع خویش مصادره و به غارت بردند (خاکرند، ۱۳۹۰ : ۴۳۰). آنان با دستاویز قرار دادن شعار مبهم «الرضا من آل محمد» با شیوه یک سیاست ماکیا ولی، عواطف و توجه علویان و پایگاههای مردمی آنان را جذب نمودند (همان جا)، به علاوه طرح شعار مذکور میتوانست دو فایده برای عباسیان داشته باشد: اول، جلب شیعیان و مردم ناآگاه خراسان به جهت اینکه دعوت آن ها برای خاندان وحی است. دوم، مخفی ماندن رهبر و امام عباسی (کاظمی پوران، ۱۳۸۰ : ۶۳). به راستی عباسیان دوگانگی و عقل معاش را که موفقیت در دسیسه های سیاسی را تضمین می کند، از جدشان عباس بن عبدالمطلب به ارث برده بودند (خاکرند، ۱۳۹۰ : ۴۲۸). این در صورتی بود که شعارالرضا… تنها در حیطه علویان مصداق داشت. مردمی نیز که با این اصطلاح آشنایی داشتند جز این تصوری نداشتند، اما اشکال کار اینجا بود که در داخل علویان اختلافاتی (بین بنی الحسن و بنی الحسین) وجود داشت که کار را مشکل کرده بود(جعفریان، ۱۳۸۹، ج ۲ : ۷۱۵).
از طرفی عباسیان نقطه ای را که برای تبلیغ و استفاده از چنین شعارهایی انتخاب نمودند بسیار با دقت و درایت بود. خراسان، خراسان به دلایل متعددی می توانست بهترین نقطه برای فعالیت دعوتگران و مبلغان عباسی باشد. یکی از نقاط ضعف مردم خراسان این بود که بیشتر آنها واقعاً تفاوت چندانی بین افراد وابسته به اهل بیت رسول خدا قائل نبودند، همین برای عباسیان نقطه قوتی جهت سوء استفاده از این ناآگاهی محسوب می شد، و لذا بیشترین نشر و رواج شعارع الرضا من آل محمد در خراسان برای عباسیان نتیجه داد و ابومسلم نیز در آغاز عنوان امیرآل محمد یافت(کاظمی پوران، ۱۳۸۰ : ۶۴-۶۵). از طرفی دیگر، شعار چندپهلو، الرضا من آل محمد، نقش مهمی در ایجاد وحدت میان پیروان و طرفداران عباسیان داشت. چرا که هر گونه بحث و اختلاف را درباره تعیین خلیفه تا رسیدن به پیروزی نهایی از میان می برد به این دلیل که همه بر سر اصل شعار توافق داشتند (خضری، ۱۳۸۸ : ۹).
حتی استفاده ظاهری و در عین حال زیرکانه از رنگ ها و لباسها نیز از چشم عباسیان پنهان نماند. استفاده از رنگ سیاه به عنوان پرچم پیامبر(ص) و پرچم مهدی موعود(عج) و یا سیاه جامگانی که در عزای امام حسین (ع)، زید و یحیی با لباس سیاه به سوگواری می پرداختند، بخشی از این گونه سیاست های فرصت طلبانه بود (نصیری، ۱۳۸۹: ۱۹۹-۲۰۰). بهرحال شعارها و رفتارهای عباسیان گرچه رنگ شیعی داشت، اما کاملاً سیاسی بود و این جریان بر بسیاری از شیعیان و علویان به ویژه خراسانیان پوشیده ماند و خواسته یا ناخواسته و یا از سر سادگی و ریاست طلبی با عباسیان همداستان شدند (نامعلوم، ۱۳۸۹ : ۹۷).شاید تعداد کمی از مردم، عباسیان را پشتیبان بعضی از هدفهای متناقض می دیدند، ولی تنها کانون مرکزی جنبش از هدفها آگاه بود. بدین گونه عباسیان، حامیان خود را در خراسان افزایش دادند. البته که کامیابی بزرگ آنان در سرنگون کردن امویان نبود، بلکه اگر نیک بنگریم، هنر آنها این بود که از جنبشی گسترده در زمانی مناسب بهره گرفتند و آن را رهبری کردند. (دنیل، ۱۳۶۷: ۲۰۸). آری با وجود آنکه عامل ومحرک اصلی سقوط امویان، علویان بوده و همانان بودند که بیشترین شهدا، زندانیان، متواریان و زجرها را متحمل شدند، اما این عباسیان سیاستمدار و شخص ابوالعباس سفاح بود که در سال ۱۳۲هـ . ق و پس سقوط امویان به عنوان اولین خلیفه جدید، قدرت را بدست گرفت (رضوی اردکانی، ۱۳۷۵ : ۷۹-۸۰)
این در حالی بوده است که به اعتراف تمام فرق اسلامی، حتی گروه خوارج، اعتقاد داشتند که خلافت حق آل عباس نبود، زیرا زمان وفات پیامبر (ص) جد اعلای آنها یعنی عباس عموی پیامبر اصلاً چنین ادعایی نکرد، و حتی در منازعات خلافت، طرفدار علی (ع) بود (تشید، ۱۳۸۵: ۱۹۴).
نکته آخر اینکه، قیام هایی که توسط علویان تقریباً در فاصله ی زمانی ۱۰۰ تا ۱۳۲ هـ . ق صورت گرفت، بیشتر یا همه ی آنها به نفع عباسیان تمام شد، زیرا از یکطرف خلفای اموی را بخود مشغول داشت و از دعوت پنهان عباسیان غافل نمود و از طرف دیگر نیروهایی که شاید در آینده میتوانستند علیه عباسیان بکار روند، به تحلیل برد (مختار اللیثی، ۱۳۸۷ : ۴۵). به عنوان مثال قتل زید و فرزندش یحیی بیشترین نفعش را عباسیان بردند. چرا که با قتل آنها، حریف هایی که می توانست قوای نامرئی آنها را تجزیه کند از میان برداشته شد و بالاخره اکثریت فرقه های متشکل شیعه در اختیار دعوتی سری که به وسیله عباسیان رهبری می شد، واقع شدند (زرین کوب، ۱۳۶۸ : ۳۸).
۲-۶- تیرگی روابط عباسیان و علویان و آغاز اختلافات بین آنان
سرانجام پس از سالها زجر، مبارزه و شهادت تعداد زیادی از علویان در طول دوران خلافت امویان، این خلافت در سال ۱۳۲ هـ . ق به طور قطعی و نهایی به پایان عمر سیاسی خود رسید. در این مبارزات طولانی علویان و عباسیان به همراه و در کنار هم به شیوه های گوناگونی مبارزات خود را ادامه دادند تا اینکه توانستند به مهمترین هدف خویش، که سرنگونی حکومت اموی بود برسند. اما خیلی زود روابط حسنه هاشمیان (علویان و عباسیان) پس از رسیدن به این هدف مشترک، به تیرگی و خصومت و نهایتاً درگیری منجر گردید. چه عامل یا عواملی باعث این تیرگی روابط شد؟ آیا آن اتحاد پیشین مصلحتی و موقتی بود یا بعداً حوادثی به وقوع پیوست و باعث تیرگی روابط آندو گروه گردید؟
این یک واقعیت تاریخی است که شیعیان و علویان به تمرّد و ستیز در برابر ظلم و طغیان و مقاومت در برابر حکام جور شناخته شده اند و مواضع آنان در برابر خلفای اموی و عباسی متصّف به سختی و قاطعیت و عدم شرعی بودن آنان بود (شریف القرشی، ۱۳۸۷ : ۱۸۳). به علاوه علویان در روزگار خلافت آن دو گروه،از احساس مسئولیت پذیری قوی نسبت به اسلام برخوردار و همیشه در برابر دستگاه خلافت، موضع انتقادی و هشدار دهنده داشتند و لذا بطور بالقوه، زمامداران، آنان را مزاحم تلقی می نمودند(عمید زنجانی، ۱۳۶۹ : ۱۲۴).
اما واقعیت تاریخی غیرقابل انکار دیگر این که،مبارزات عباسیان با حمایت گسترده علویان که اتفاقاً ماهیت و هویت واقعی رهبران عباسی را به درستی نمی شناختند همراه بود. آنان آرمان های ایشان را همانند آرمانهای خود تلقی می کردند، اما پس از اینکه عباسیان به خلافت رسیدند و اختلافات پنهانی آشکار شد، علویان شدیداً دلسرد و نا امید گردیدند (لاپیدوس، ۱۳۸۷ : ۱۱۷) نا امیدی و دلسردی آن ها در این حقیقت تلخ تاریخی ریشه داشت، که علویان پس از استقرار عباسیان بر کرسی خلافت احساس کردند، آنان فریب خورده و خلافت، زیرکانه از دست آنان ربوده اند. از همین جا بود که دشمنی بین عباسیان و علویان آغاز شد و علویان که خلافت را حق خویش میدانستند، عباسیان را نیز همانند امویان می دیدند (ابراهیم حسن، ۱۳۸۸ : ۷۴۱). البته در کنار این واقعیتات تاریخی، مخالفت علویان با حکومت عباسیان، ریشه در باور و اعتقاد ایشان و رویکرد جدید عباسیان داشت. علویان فکر میکردند در برابر ستم نباید خاموش بود و فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر را نباید زمین نهاد و براساس این اعتقاد،تصاحب خلافت توسط عباسیان، مصداق منکر خواهد بود و لذا علویان آنان را به رسمیت نشناخته و با ایشان بیعت نکردند ( طقوش، ۱۳۸۷ : ۴۷).
شاید مهمترین عاملی که علویان را به میدان مبارزه با عباسیان کشاند، محرومیت از حقوقشان بود (شریف القرشی، ۱۳۶۸، ج ۱ : ۴۳۰ – ۴۳۴) که پس از سرنگونی خلافت اموی و روی کار آمدن عباسیان،کوچکترین تغییری در آن صورت نگرفت،جز اینکه دشمنان بیدادگر علویان، تغییر اسم دادند (طباطبایی، ۱۳۶۰ : ۲۸) « عباسیان نه تنها به وعده های اولیه خویش در مورد رفع مظلومیت از خاندان پیامبر و اجرای عدالت عمل نکردند، بلکه طولی نکشید که برنامههای ضد اسلامی امویان را با شدت و وسعت بیشتری دنبال نمودند. تا جایی که شاعری به طعنه گفته است:« کاش ظلم و ستم بنی امیه بر می گشت و عدل و داد بنی عباس به آتش دوزخ می رفت» (پیشوایی، ۱۳۹۰ : ۴۰۱ و خاکرند، ۱۳۹۰ : ۴۳۰). به هر حال،با روی کار آمدن بنی عباس دردی دوا نگردید و وضع عمومی جامعه اسلامی به صورتی نامطلوب تر و به حال نارواتری افتاد (طباطبایی، ۱۳۶۰ : ۲۰).
شاید بتوان عمده ترین علل تیرگی روابط، مخالفت ها و سرانجام قیام های شیعیان علیه عباسیان را در موارد زیر خلاصه کرد : ۱- خشونت بسیار عباسیان از همان آغاز، نسبت به شیعیان علی (ع) ۲- به قتل رساندن ائمه هدی (ع) و بستگان آنان ۳- تبعیت نکردن علویان از خلفای عباسی(ابوالحسنی، ۱۳۸۶ : ۲۵). در مورد بند اخیر، علویان پیوسته معتقد بودند که خلافت حق ایشان است و عباسیان به ناحق عنوان خلافت پیامبر (ص) را به خود بسته اند و از سوی دیگر، عباسیان نیز در تعقیب و کشتار علویان از قدرت دولت خود دفاع می کردند (ابراهیم حسن، ۱۳۸۸ : ۷۵۲). عباسیان از همان اوایل خلافت خود نسبت به اولاد علی (ع) بی اعتنایی کردند و به شعراء دستور دادند که فرزندان علی را مورد بحث قرار داده و حق خلافت را از آنان سلب نماید، این در حالی بود که اصل انقلاب بدست اولاد علی (ع) پایه گذاری شده بود (مطهری، ۱۳۸۷ : ۱۷۱).
از طرف دیگر عباسیان نیز با ذکر و استناد به دلایلی، خلافت را حق خود می دانستند از جمله، دلایل آنها در این زمینه این بود که : ۱- اهل بیت پیامبر (ص) بودن ۲- وراثت اعمام ۳- واگذاری حق خلافت علویان به عباسیان ۴- شکست علویان از عباسیان (الهی زاده، ۱۳۸۵ : ۸۱-۹۵).
عباسیان خود را جزو خاندان پیامبر (ص) و در زمره اهل بیت می دانستند و بر این موضوع سخت پافشاری می کردند. در نامه ایی که منصور عباسی به محمد نفس زکیه، هرگونه فضیلتی را در انتساب وی به علی و فاطمه و… منکر شده و فضایل و حقوق اهل بیت را به خویش اختصاص داده است (کاظمی پوران، ۱۳۸۰ : ۶۹). آنها می گفتند، از پشت جدشان عباس بودن اهمیتی بیشتر از نسل فاطمه، دختر بزرگ پیامبر(ص) دارند(فرای، ۱۳۶۳، ج ۴ : ۶۱). حتی در جایی برای اثبات حقانیت خلافت خود، به وصیت ابوهاشم به پسرمحمدبن حنیفه استفاده می کردند، که پس از او امامت از آن محمدبن علی بن عبدالله بن عباس خواهد بود (ابن خلدون، ۱۳۸۳، ج ۳ : ۲).
از همان روز اول، سفاح، با کلماتی که در هنگام جلوس بر تخت خلافت بر زبان راند، خود را مناسب ترین نماینده هاشمیان نشان داد و ادعاهای فرزندان علی (ع) را مردود شمرد. (لمبتون، ۱۳۸۳، ج ۱ : ۱۶۳) گرچه گفته شده، سفاح در دوران خلافت چهار ساله ی خود به دلایلی از جمله: گرفتاری هایی که با بازماندگان امویان داشت، همچنین احساس نیازی که هنوز به علویان می کرد، رفتار خشنی با آن ها نداشت و بویژه با بنی الحسن با نرمی و عطوفت رفتار نمود (اصفهانی، ۱۳۸۷ : ۹۵-۱۹۴). حتی هیچ شیعه ای را نکشت، آنطور که خلفای بعدی شکنجه دادند،او نداد (مغنیه، ۱۳۹۰ : ۲۶۵). از دوران خلافت منصور بود، که اولین برخوردهای شدید و خونین علویان از جناح حسنیان با عباسیان بوقوع پیوست و روابط آنان را پیش از پیش تیره شد و اوج آن، در زندان هاشمیه کوفه بود، که به سخت ترین شکل ممکن، با سادات حسنی برخورد شد. منصور دشمن قسم خورده علویان بود. وی نابودی کل خاندان علی (ع) را انتظار می کشید و ترس و وحشتی عظیم را بر آنان مستولی کرد (کاظمی پوران، ۱۳۸۰ : ۷۴). و در عصر خلافت او، علویان و شیعیان،دشمنان اصلی دستگاه خلافت قلمداد می شدند (حیدری آقایی، ۱۳۸۵، ج ۱ : ۲۴۱).
وی اقدامات گوناگونی را برای به دام انداختن علویان، به ویژه حسنیان انجام داد (الهی زاده، ۱۳۸۵ : ۶۸). و هر قدر از خلافت او می گذشت فشار بر حسنیان بیشتر می شد، تا آنجا که تعدادی از جمله محمد بن عبدا… مجبور شدند به کوه ها پناه ببرند (همان : ۱۴۶) منصور در تمام مدت خلافت خود از تعقیب و تهدید فاطمیان فارغ نبود و لذا پس از مرگش مخزن و چاه هایی یافتند که عده زیادی از کشتگان طالبی در آن دفن شده بودند (طبری، ج ۹ : ۲۰). گفته می شود، منصور اولین کسی است که بین خاندان علی (ع) با خاندان عباس تفرقه و جدایی انداخت، پیش از این، آنان یک جمعیت متشکل بودند (امیرعلی، ۱۳۶۶ : ۲۲۰).
۱
Phytoextraction
تجزیه در گیاه
معدنی
۲
Phytovolatilization
تصعید توسط برگها
معدنی / آلی
۳
Phytostabilisation
تشکیل کمپلکس
آلی
۴
Rhizofiltration
تصفیه در ریشه
معدنی / آلی
۵
Rhizodegredation
تخریب مواد آلاینده در ریشه
معدنی / آلی
۶
Phytodegredation
جذب، متابولیز و تجزیه
آلی
از این بین روش پالایش ریشه از نظر مفهومی مشابه گیاه استخراجی است اما این روش برای تصفیه و پالایش آب آلوده استفاده میشود نه خاک آلوده. این روش بهمنظور تصفیه فاضلابهای صنعتی، روانابهای کشاورزی و رسوبات اسیدهای معدنی مورد توجه بیشتری قرار گرفته است (شعبان و رستمی اجیر لو، ۱۳۹۰).
۲-۱-۵-۲-۱- گیاه استخراجی (Phytoextraction)
از بین تمام روش های شیمیایی فیزیکی و بیولوژیکی که در گیاهپالایی مطرح گردیده است، روش گیاهاستخراجی برای پالایش خاکها کمترین هزینه را دربر دارد (Glass, 1999). جذب مواد آلاینده به وسیله ریشهها و سپس با تجمع این مواد در اندام هوایی گیاه همراه میباشد، که عموماً به صورت بیومس گیاهی برداشت و از بین برده میشود. در این روش از گیاهانی استفاده میشود که قادرند فلزات سنگین را به وسیله ریشه ها جذب کرده و آنها را به بیومس هوایی خود منتقل نموده و در آنجا ذخیره نمایند. گیاهانی که در این روش بهکار برده میشوند بایستی به سایر گیاهان توانایی بالایی در جذب و ذخیره فلزات سنگین داشته باشند. برای این روش حدود ۴۰۰ گیاه مختلف از خانواده های آستراسه، براسیکاسه، کاریوفیلاسه، سیپراسه، فاباسه، پوآسه، لامیاسه، ویولاسه، افوربیاسه، فلاکورتیاسه و کنونیاسه شناسایی شده است. در این روش این گیاهان در مکانهای آلوده کشت شده و پس از چند هفته یا چند ماه رشد، آنها را برداشت مینمایند و بیوماس برداشت شده نابود میگردد. این کاشت، برداشت و انهدام بیوماس بایستی تا کاهش سطح فلزات پیوسته ادامه یابد (Kumar et al., ۱۹۹۵). گیاهانی که برای این روش بهکار برده میشوند بایستی دارای ویژگیهایی باشند که عبارتاند از: جذب سریع مواد آلاینده و تجمع مقدار زیادی از آنها در بافتهای خود (Kumar et al., ۱۹۹۵)، تحمل بالا به تجمع مواد، تولید بیوماس هوایی و ریشهای بالا، داشتن رشد سریع و مستقر شدن در منطقه با سرعت، مقاوم بودن به آفات و بیماریها، جذاب نبودن برای چرای حیوانات و داشتن کمترین ریسک برای ورود به چرخه غدایی (Thangavel & Subhuram, 2004). به گفته لی و همکاران (۲۰۰۰) سودمندی این روش به قابلیت جذب فلزات سنگین به وسیله گیاهان بستگی دارد. زمانی که برای پاکسازی بدین روش نیاز است، بستگی به نوع فلزات آلوده کننده، فصل رشد گیاهان در منطقه و کارایی انتقال فلزات به وسیله گیاه دارد، ولی بهطور متوسط کارایی این روش بین ۱ تا ۲۰ سال تخمین زده میشود (Blaylock & Huang, 2000). این روش برای سطح وسیعی از زمینهای کم عمق آلوده که دارای سطوح کم یا متوسطی از فلزات سنگین هستند، مناسب میباشد؛ زیرا رشد گیاهان در خاکهایی که آلودگی زیادی دارند، پایدار نیست. زمینی که با این روش پاکسازی میگردد، بایستی فاقد موانعی از قبیل تنه درختان بریده شده و تخته سنگها بوده و دارای توپوگرافی مناسبی باشد تا عملیات زراعی با تجهیزات کشاورزی در آن به خوبی انجام گیرد. تکنیکهای جدید گیاه استخراجی قابلیت گیاهپالایی را افزایش دادهاند؛ مثلا ترکیب روش گیاهاستخراجی با پاکسازی الکتریکی یک روش نوین است. در این روش پس از کاشت گیاه پالاینده و رشد ان به حد کافی در میان خاک آلوده یک ولتاژ معین (۳۰ ولت) عبور داده میشود. ترکیب این دو روش با هم سبب ورود بار پروتونی به داخل خاک شده و آنیونها را برانگیخته کرده و کارایی جذب فلزات سنگین به وسیله گیاه را افزایش میدهد (O’Connor et al., ۲۰۰۳).
شکل(۱-۱) فرآیندهای مختلف پالایش گیاهی (Suresh and Ravishankar, 2004)
۲-۱-۵-۲-۲- گیاه تبخیری (Phtovolitalization)
برخی از فلزات از قبیل آرسنیک، جیوه و سلنیم ممکن است بهصورت گاز درآمده و وارد محیط زیست گردند. در سالهای اخیر گیاهانی را اصلاح نمودهاند که قادرند مواد آلاینده را از خاکها جذب کرده و با تغییراتی که در گیاه روی آنها انجام میگیرد، آلایندهها را نگه داشته و فرمهای واسطه مطمئنی از ترکیبات الی را از طریق فرایند تبخیر به اتمسفر آزاد میکند. به این فرایند گیاه تبخیری گویند. بهعنوان مثال گیاه علف جارو قادر است سلنیم را که بیشترین مشکلات را در خاکها ایجاد نموده است، در بافتهای خود ذخیره نموده و آن را به فرم دیمتیلدیسلنید که غیرسمی است، آزاد نماید (Evans et al., ۱۹۶۸). تری و همکاران (۱۹۹۲) نیز گزارش نمودند که گیاهان خانواده خردل قادرند روزانه ۴۰ گرم سلنیم را در هکتار به فرم ترکیبات مختلف گازی آزاد نمایند. زدودن فلزاتی مانند سلنیم و جیوه با این روش همیشگی است، زیرا مواد تبخیر شده دیگر در این منطقه یا اطراف آن رسوب نخواهد کرد (Atkinson et al., ۱۹۹۰). همچنین گیاهان به کمک باکتریهای ریزوسفری قادرند انتقال زیستی مواد را افزایش دهند که باعث افزایش راندمان گیاه تبخیری میگردد (Salt et al., ۱۹۹۸). بهعلاوه زمینهایی که بدین روش پاکسازی میگردند، دیگر پس از زیر کشت رفتن محصولات زراعی نیازی به مدیریت گیاهپالایی ندارند. همچنین در این روش، گیاه مواد مفیدی را به مکانهای آلوده میافزاید، در نتیجه فرسایش کاهش مییابد و نیازی به نابودی بقایای گیاهی نیست (Heaton et al., ۱۹۹۸). هیتون[۲۷] و همکاران (۱۹۹۸) پیشنهاد کردند که جیوه و سایر فلزاتی که بدین روش وارد اتمسفر میگردند، هیچ تاثیری در شکاف لایه اوزن ندارند.
۲-۱-۵-۲-۳- تصفیه ریشهای (Rhizofiltration)
این روش به استفاده از ریشه ها یا نهال بذرهای گیاه جذب یا جذب سطحی آلایندههای فلزی از آبهای سطحی یا زیرزمینی اشاره دارد (Prasad & Freitas, 2003). در این روش گیاه یا نهال بذر مورد نظر در منطقه آلوده رشد کرده و مواد آلاینده را در ریشه های خود تغلیظ مینماید. این روش بهخصوص برای فاضلابهای صنعتی، رواناب کشاورزی ویا فاضلاب معادن اسیدی کاربرد دارد و برای فلزاتی مانند سرب، کادمیوم، مس، نیکل، روی و کروم مناسب است. در این روش از گیاهان خشکزی بهعنوان گیاهان آبزی استفاده میشود، چون سیستم ریشهای آنها دارای فیبر، ریشه های موئی و سطح ریشهای بیشتری است و میتواند مواد آلوده را بهصورت تودهای حذف کرده و یا به شکل رسوبی جابهجا کند (Ensley, 2000). در این روش ابتدا گیاه در محیط هیدروپونیک (آب کشت) رشد میکند، سپس آن را به آب آلوده منتقل کرده و گیاه مواد آلوده را در ریشه و اندامهای هوایی خود ذخیره مینماید (Zhu et al., ۱۹۹۹). استخراج ریشهای همچنین با تغییر در اسیدیته ریزوسفر (محیط اطراف ریشه) باعث جذب برخی دیگر از فلزات به سطوح ریشهای میگردد، سپس ریشه ها یا کل بیوماس گیاهان اشباع شده برداشت شده و نابود میگردد (Glass, 1999). گیاهانی که برای این روش مورد استفاده قرار میگیرند، بایستی کاربرد سادهای داشته، نگهداری آنها کم هزینه بوده، بتوانند مقادیر زیادی فلزات سنگین را در بافتهای خود ذخیره نموده و در مقابل این مقادیر بالا تحمل بالایی داشته باشند. گیاهانی مانند خردل هندی، آفتابگردان، تنباکو، چاودار و ذرت دارای این توانایی هستند. آنها دارای قدرت جذب سرب از فاضلابها هستند و در این میان آفتابگردان (Helianthus.annus L) و خردلهندی (Brassica juncea Czern) بیشترین قدرت و توانایی را برای خارج نمودن مواد آلوده از آب دارند. ریشه خردل هندی قادر به زدودن فلزاتی از قبیل کادمیوم، کروم، مس، نیکل، سرب و روی و ریشه های آفتابگردان قادر به زدودن فلزاتی از قبیل سرب (Dushenkov et al., ۱۹۹۵) اورانیوم، سزیم۱۳۷ و استرانسیم۹۰ از محیط ریشهای است (Dushenkov et al., ۱۹۹۷).
۲-۱-۵-۲-۴- گیاه تثبیتی (Phytostabilization)
برخلاف دیگر روشها در این روش فلزات سنگین از منطقه آلوده خارج نمیشوند، بلکه با تجمع در ریشه و محیط اطراف ریشه رسوب کرده و به این طریق سلامت انسانها و محیط تضمین میگردد. این مکانیسم تحرک مواد آلوده را کاهش داده و مانع مهاجرت آنها به آب و هوای اطراف میگردد. این روش معمولا برای کاهش آلودگی در خاک، رسوب و لجن استفاده میشود. این روش بیشتر برای خاکهای حاوی مواد آلوده آلی مناسب بوده و برای مناطق وسیع آلوده مناسب میباشد. برخی از مناطق آلوده قابلیت گیاه تثبیتی ندارند و رشد و زندگی گیاهان در این مناطق غیر ممکن است. مزیت اصلی این روش نسبت به سایر روش های گیاهپالایی کاربرد آسان و برتری زیباشناختی آن از نظر طبیعت میباشد. چون در این روش بقایای گیاهی در سطح زمین پراکنده نمیشود (Berti & Cunningham, 2000). اگر زمینهای الوده به قدری زیاد باشند که روش های زدودن آلودگی خاک مثمرثمر واقع نشود، گیاه تثبیتی دارای مزیت میباشد. گیاهانی که برای این روش بهکار برده میشوند، بایستی دارای این خصوصیات باشند: الف- تحمل در برابر تجمع سطوح بالای فلزات سنگین؛ ب- تولید بیوماس ریشهای فراوان برای جذب مواد آلاینده؛ ج- توانایی رسوب و یا کاهش مواد آلوده در ریشه ها؛ د- توانایی نگهداری مواد آلوده از ریشه ها به اندامهای هوایی برای جلوگیری از استفاده آنها، به علاوه وجود ناچیز فلزات سنگین در اندام هوایی ایجاب میکند که بهعنوان بقایای آلوده جمعآوری و منهدم گردند (Flatman & Lanaza, 1998).
۲-۱-۵-۲-۵- تجزیه ریشهای (Rhizodegredation)
تجزیه ریشهای افزایش تجزیه زیستی طبیعی در خاک از طریق تأثیر ریشههای گیاه میباشد و منجر به تخریب یا سمیتزدایی[۲۸] مواد آلاینده آلی میشود. مواد آلاینده آلی در خاک اغلب میتوانند به مواد کاملاً معدنی تبدیل شده و یا به تولیدات غیرمعدنی از قبیل دیاکسیدکربن و آب به وسیله باکتریها، قارچها و اکتینومیستها تجزیه شود. وجود ریشه گیاه اغلب حجم و تنوع جمعیت میکروبی خاک اطراف ریشه و همچنین میکوریزا را افزایش خواهد داد. افزایش جمعیت میکروبی به علت تحریک توسط ترشحات و ترکیبات تولیدی به وسیله گیاهان میباشد. ترشحات گیاهی آزاد شده شامل قندها، اسیدهای آمینه، اسیدهای آلی، اسیدهای چرب، استرولها، عوامل رشد، نوکلئوتیدها، فلاو نها، آنزیمها و دیگر ترکیبات میباشد. افزایش فعالیت و جمعیت میکروبی در محیط ریشه میتواند موجب افزایش تجزیه زیستی مواد آلاینده خاک شود. میکروبهای خاک به وسیله ترشحات ریشهای گیاه میتواند در نتیجه تغییر شرایط ژئوشیمیایی از قبیل pH باشد.(Hinchman, 2002) ریشههای گیاه میتواند بر محتوی آب، انتقال آب و مواد غذایی، هوادهی و ساختمان، pH و دیگر پارامترهای خاک مؤثر باشد (Pivetz,2001 ).
۵-محل پرداخت
بررسی عوامل دخیل در برات
قید کلمه برات در روی ورقه
سنت قید کلمه برات بر روی ورقه، در اغلب قوانین دنیا پذیرفته شده است، و منطقی است، چرا که این سند دارای ویژگیهایی است که با اسناد دیگر قابل قیاس نیست. از جمله آنکه انتقال آن به آسانی میسر است و در دست هرکه باشد متعهد را موظف به انجام دادن تعهد در برابر او می کند. پس باید کلمه «برات» صراحتاً در ورقه قید گردد تا کسی که آن را امضا می کند به اهمیت امضای خود آگاه باشد. با وجود این واقعیت، در قانون ایران قید کلمه برات از مواردی نیست که ورقه برات الزاماً باید متضمن آن باشد. معذلک، در عمل در ایران نیز مانند خارج، کلمه برات همیشه در روی ورقه قید میگردد.
تاریخ و محل تحریر
تاریخ تحریر برات باید کامل باشد، یعنی روز و ماه و سال آن مشخص گردد، و گرنه برات معتبر نخواهد بود.قید محل صدور برات ازاین نظر مفید است که هرگاه برات متضمن یک عنصر خارجی باشد و قوانین حاکم بر برات متعارض باشند، قانون محل صدور برات از بسیاری جهات، حل تعارض خواهد کرد. در حقوق داخلی مانیز تعیین محل صدور برات، گاه به تعیین صلاحیت دادگاه رسیدگی کننده کمک می کند.
تعیین شخصی که برات را باید تأدیه کند
به شخصی که وجه مندرج در برات را باید پرداخت کند، براتگیر یا محالعلیه میگویند. نام شخص پرداخت کننده به این دلیل باید در برات قید شود که دارنده برات بداند به چه کسی باید مراجعه کند و صادرکننده نیز برات را در صورتی صادر کند که اطمینان داشته باشد برات پرداخت خواهد شد.
تعیین مبلغ برات
در مورد تعیین مبلغ برات، دو نکته را باید از یکدیگر تفکیک کرد، اول: مشخص کردن مبلغ برات و دوم: تعیین نوع پولی که برات باید به آن پرداخت شود.
اول: مبلغ برات، از خصایص برات و سفته و چک این است که این اسناد تجاری نماینده مبلغی پول رایج هستند و به همین خاطر از اسناد دیگری نظیر بارنامه متمایزند. مبلغ برات باید به حروف نوشته شود.
دوم: نوع پول برات، در روابط بین المللی، مبلغ برات به هر پول رایجی که نوشته شود، این پول، حداقل برای یکی از طرفین، پول خارجی تلقی می شود. این پول ممکن است وسیله تعیین میزان طلب باشد.
تاریخ تأدیه برات
ماده ۲۴۱ قانون تجارت به این موضوع اشاره کرده است. به موجب این ماده« برات ممکن است به رؤیت باشد یا به وعده یک یا چند روز یا یک یا چند ماه از رؤیت برات، یا به وعده یک یا چند روز یا یک یا چند ماه از تاریخ برات. ممکن است پرداخت به روز معینی موکول شده باشد».
مکان تأدیه وجه برات
معمولاً مکان پرداخت برات، محل اقامت براتگیر است، ولی ممکن است هر محل دیگری نیز به عنوان مکان پرداخت انتخاب شود. در عمل، بانک براتگیر به عنوان مکان پرداخت برات معین می شود.
در قانون تجارت ایران، مکان تأدیه می تواند بانک براتگیر و یا هر محل دیگر باشد. معذلک، هرگاه بانک به عنوان مکان تأدیه معین شود، ارجح است.
قید نام شخصی که برات در وجه یا به حواله کرد او پرداخت می شود.
در برات باید نام شخصی که برات در وجه او پرداخت می شود ، ذکر گردد. این امر در صورتی که برات باید به حواله کرد چنین شخصی صادر گردد نیز رعایت می شود. شخص مورد نظر می تواند شخص حقیقی یا حقوقی باشد. قید نام چنین شخصی نیز تابع شکل خاصی نیست. کافی است از آنچه نوشته شده است بتوان ذینفع را معین کرد، معذلک، قید عبارتی نظیر (رئیس شرکت فلان) و یا (معاون فلان مؤسسه)، کافی نیست، چرا که نمی توان سمت اشخاص را به جای نام آنها در برات قید کرد.
تعدد نسخ برات
صدور برات در چند نسخه، دارای دوفایده است. اول آنکه در صورت گم شدن یکی از نسخ، نسخه دیگر را میتوان به براتگیر ارائه و بدین ترتیب از مراجعه مجدد به صادر کننده خودداری کرد، دیگر آنکه به خاطر جلوگیری از مفقود شدن برات، برات یکی از نسخ را برای براتگیر ارسال می کند و دیگری را نزد خود نگه میدارد تا نسخه قبول شده به او اعاده شود.
امضا یا مهر صادرکننده
برات یک سند محسوب می شود و امضا از شرایط اساسی و بدیهی صحت آن است و برات بدون امضا نه تنها مشمول مقررات برواتی نمی شود، از نظر مدنی نیز قابل استناد نیست.
۴-۳-۱-پرداخت به روش وصولی
وصول به معنی دریافت و گرفتن می باشد وهمانگونه که در بخش تعاریف هم ذکر شده بود اسنادبین المللی به دو دسته اسناد مالی و تجاری تقسیم می شوند ودر صورتی که موضوع وصول ، اسناد تجاری نامیده می شود.Document collectionبه تنهایی یا اسناد تجاری و مالی باهم باشد وصولی اسنادی
نام دارد .Cleancollection و هرگاه موضوع اسناد مالی به تنهایی باشدوصولی ساده.
منظور ازاسناد مالی و تجاری چیست؟
financial documentsاسناد مالی
قسمت ب ۲بند ب از مقررات عمومی مربوط به قواعد متحد الشکل بروات وصولی نشریه شماره ۲۲اتاق بازرگانی بین المللی در خصوص تعریف اسناد مالی مقرر می دارد .اسناد مالی عبارت است از براتها سفته ها چک ها رسیدهای پرداخت و یا دیگر اسناد مشابهی که و صول وجوهی را موجب می شوند و مستقیما مربوط به پرداخت ثمن می باشند و با اسناد تجاری که مربوط به کالا می باشد متفاوت هستند .
Commercial documentsاسناد تجاری
قسمت ب ۲بند ب از مقررات عمومی مربوط به قواعد متحد الشکل بروات وصولی مقرر می دارد .اسناد تجاری عبارت است از فاکتورها,اسناد حمل اسنادی که دال بر مالکیت کالا باشد اسناد مشابه یا هر گونه اسناد دیگری که اسناد مالی نباشند.
طرفهای ذی ربط در عملیات وصول اسنادی
واگذارنده یا اصیل- Principal: فردی است که انجام وصولی را به بانک واگذار می نماید که عموماً فروشنده ( صادرکننده ) است .
بانک کارگزار– Remitting Bank : بانکی است که اصیل انجام امور وصولی اسنادی را به آن واگذار می کند.
بانک وصول کننده – Collecting Bank : هر بانکی به جز بانک ارسال کننده که در امر وصولی نقش دارد.
بانک ارائه کننده – Presenting Bank : بانک وصول کننده ای است که اسناد را به برات گیر ارائه می دهد.
برات گیر- Drawee : شخصی است که اسناد، وفق دستور وصولی، باید به وی ارائه گردد.
نکاتی که خریدار و فروشنده باید در عملیات وصولی مد نظر قرار دهند
نکاتی که فروشنده باید در عملیات وصولی اسنادی مد نظر قرار دهد
پس از اینکه فروشنده، روش وصولی اسنادی را به عنوان روش پرداخت انتخاب نمود، با علم به اینکه بانکها اسناد را کنترل نمی کنند، بایستی اطمینان حاصل کند که :
۱-تمام الزاماتی که در ارتباط با اسناد در قرارداد تجاری مورد توافق قرارگرفته است، رعایت شده است.
۲-اسناد به درستی و به صورت کامل وفق قرارداد تجاری صادر شده است.
۳-اسناد به درستی امضا و تایید شده اند.
۴-بارنامه، بیمه نامه و برات، وفق الزامات قرارداد تجاری صادر و در صورت نیاز به درستی ظهرنویسی شده اند.
۵-به منظور جلوگیری از تاخیر در انجام امور وصولی، نام و آدرس کامل برات گیر و دیگر موارد قید شده در بند ب ماده ۱۴ مقررات URC522 ، در دستور وصولی درج گردیده است.
۶-جزئیات مربوط به بانک ارائه کننده اسناد شامل نام کامل، آدرس پستی، سوئیفت ، تلفن و نمابر در دستور وصولی اشاره شده است.
۷-چنانچه دستور وصولی با برات همراه می باشد، بایستی مشخص کند که واخواست، در صورت عدم پرداخت، صورت پذیرد یا خیر. بدون وجود چنین دستوری؛ بانک وصول کننده ( ارائه کننده ) هیچگونه تعهد و مسئولیتی برای اقدام به واخواست ندارد. به عبارت دیگر، باید اطمینان حاصل کند که دستورات لازم در صورت عدم قبولی یا عدم تطبیق با سایر دستورات به روشنی بیان گردیده است.
۸-شرایط تحویل اسناد در قبال پرداخت و یا قبولی به صورت واضح و غیر مبهم مشخص شده است.
۹–در ارتباط با هزینه های بانک و هرگونه هزینه اضافی و مخارج وصولی، ماده ۲۱ مقررات URC522 را مد نظر داشته است و در دستور وصولی به روشنی مشخص می باشد.
“ماده۲۱: هزینه و مخارج
در مقابل، مدارا به معنای وادادگی و رخصتدهی برای تصاحب یا ضربهزدن به حقوق مسلم آنان نیز نه تنها در اسلام که در هیچ فرهنگی پذیرفته شده نیست. همچنین همانطور که در آیه ۲۲۹ سوره بقره می خوانیم (وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛« و هر کس از حدود خداوند تجاوز کند، ستمگر است»، خشونت یا مدارای خود سرانه در حوزههای اجتماعی که مصالح عامه در آن است و تعدّی از حقوق الهی است در این نگاه شدیدا نکوهش شده و مرتکبین آن ظالم شمرده شدهاند.
از آنجا که در آیه ی ۱۴۳ سوره ی مبارکه بقره، اسلام به عنوان دین میانه معرفی شده است ( کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً )؛ « همانگونه (که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امت میانهاى قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط) تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه است»، در عملکرد تقابل یا مماشات با افراط و تفریط ها نیز جانب اعتدال را مراعات کرده است.
خشونت یا قاطعیتی که در اسلام از آن ستایش شده، کنشها و واکنشهای سختگیرانهای است که علیه معاندان، دسیسهگران و ستمپیشگان و در جهت خشکاندن ریشههای فساد و تباهی و ظلم و در راستای تحقق اهداف برین انسانی صورت می پذیرد و از طرفی منطبق فطرت و خواست جامعه انسانی است[۶۲].
قرآن، ضمن نگاه کلی رحمت برای همه جهانیان بودن: (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین)[۶۳]؛ مواجه ی شدید در قبال بیگانگان فتنهگر « أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»[۶۴] و مودت در میان آحاد جامعه«رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» را در مرکز اصلی منطق خود گنجانده است و در فرهنگ اسلام و نیز از منظر عقلانیت انسانی، تسامحی که در عین باور داشتن به حقیقت و حقانیت اعتقادات، ناگزیر از تحمل عقاید رقیب شود تا زمینههای هرج و مرجهای فکری و عقیدتی و اجتماعی گسترش یابد، هرگز پذیرفته نیست.
شارع مقدّس اساس دین را بر محبت، رفق و مدارا قرار داده است و تا آن جا که افراد به شریعت الهی پای بند باشند، این شیوه ادامه دارد و حتی اگر عمل نکنند، ولی قصد تعدّی و تجاوز نیز نداشته باشند، باز این شیوه ادامه دارد. شارع مقدّس در این مورد، بین حقوق فردی و اجتماعی تفکیک کرده و آن جا که مربوط به حقوق فردی است، هر نوع قضاوت را به آخرت واگذاشته است و آن جا که مربوط به مسائل اجتماعی است، احکام خاصی صادر کرده است.
آسان گری و برخورد نرم و مدارا گرایانه در اسلام, گرچه پسندیده و مورد سفارش بزرگان دین است و سیره و منش پیغمبر اکرم (ص) و امامان معصوم(ع) روشنگر و تاییدکننده آن است, با این حال, وقتی پای ناسازگاری با حدود و قانونهای الهی به میان آید, نه تنها دیگر پسندیده نیست که به سختی و درشتی باید در برابر آن ایستاد و بدون هیچ گونه چشم پوشی بر اجرای حدود الهی و بایسته های دینی پای فشرد. پیغمبر اکرم(ص) با این که با مخالفان و دشمنان بیش ترین مدارا را می کرد و حسن خلق و سعه صدر و نرمی و ملایمت و گذشت و بزرگواری وی بی نیاز از توضیح است, ولی بر سر اصول هیچ گاه کوتاه نمی آمد و حاضر نبود ذره ای از احکام و حدود الهی, به خاطر مصلحت اندیشی جاری نشود[۶۵].
در مکتب اسلام به همان اندازه که تساهل و مدارا سفارش شده است, پافشاری در اجرای آیینها و قانونها و شدت عمل در برخورد با دشمنان و مخالفان هم سفارش شده است. هم تسامح و تساهل خوب و لازم است و هم درشتی و پافشاری در اجرای قانونها و آیینها. ولی هیچ کدام مطلق نیست و هر کدام در جای خود خوب و به همان مقدار لازم و پسندیده است. خشونت و سخت گیری در جای تسامح همان اندازه زشت و ناپسند است که تسامح در جایی که شدت عمل و درشتی لازم است.
ب ) اقسام قاطعیت از منظر قرآن
خشونت در جوامع و بین انسان ها به صورتهای مختلفی انجام می گیرد. از جمله می توان به خشونتهای ضروری و غیر ضروری ، مفید و مضر ، فیزیکی و غیر فیزیکی ، قانونی و غیر قانونی ، فردی و اجتماعی و … اشاره کرد.
با توجه به آنچه که در گذشته بیان کردیم در دین مبین اسلام و آموزه های قرآنی اصل بر صلح و مداراست. اما در جایی که پای ناسازگاری با حدود و قانونهای الهی به میان آید و دشمنان و دسیسه گران در صدد رواج تباهی و فساد و ظلم باشند ، دیگر اسلام مدارا و صلح را صلاح ندانسته و از قاطعیت و واکنش های سخت گیرانه ای استفاده میکند. به این نوع قاطعیت که برای اصلاح جامعه و افراد صورت می گیرد واکنش مثبت یا مفید و یا ممدوح گفته می شود که در اسلام بر آن تأکید شده است. با توجه به آیات قرآن و روایات اهل بیت (ع) به طور کلی می توان اقسام خشونت از دیدگاه قرآن را در موارد ذیل خلاصه نمود.
۱ – قاطعیت و سخت گیری طبق قانون
این نوع خشونت به معنای قاطعیت و سرسختی در اجرای قانون و سختگیری در تحقق عدالت و صلابت در دفاع از حق است. زیرا اگر چنین نباشد نظم در جامعه پدید نمیآید و در نتیجه حقوق آحاد و جوامع انسانی تضییع خواهد شد. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: (وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ)؛[۶۶] «و هر کس از حدود الهی تجاوز کند از ستمکاران خواهد بود».
۲ - قاطعیّت در دفاع از دین
آنگونه که خداوند متعال میفرماید: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ…)؛[۶۷] «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آنها سخت بگیر».
جهاد و قتال در نظر اول یک خشونت است و در مواردی از قرآن فرمان به قتل مشرکان حربی داده شدهاست. اما اگر در راه خدا و فی سبیل الله و برای دفاع از دین باشد یک امر ضروری و واجب است. همانگونه که جنگ های صدر اسلام حالت دفاعی داشته است[۶۸].
۳ - قاطعیت در برابر حاکمان زورگو و ظالم
حکومت، نظامی است که تحت آن یک کشور یا یک اجتماع اداره میشوند. معمولاً حکومتهایی که ویژگیهایی اسبتدادی دارند، توسط یک شخص اداره میشوند که تمام قدرت آن کشور را به تنهایی در دست دارد. و به وسیله زور آن را در دست خود نگاه میدارند.
حکومت فرعون از جمله حاکمیت های استبدادی و فاشیستی است که در سوره ها و آیات بسیار قرآن و به مناسبت های مختلف از آن سخن به میان آمده است؛ از جمله در سوره مبارکه قصص که در آیات نخستین آن، شیوه حکومت فرعونی چنین توصیف شده است:
( إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِین)؛[۶۹]«فرعون برترىجویى در زمین کرد و اهل آن را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مىکشاند، پسران آنها را سرمىبرید و زنان آنها را (براى کنیزى) زنده نگه مىداشت، او مسلما از مفسدان بود».
در آیه ۲۱ همین سوره به نقل از حضرت موسی(ع) چنین شیوه حکومتی و عملکرد خشن و مستبدانه را ظلم و ستم، و فرعون و دستگاه وی را ستمکاران (خشونت گران) معرفی می کند: ( فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین)؛ « موسى از شهر خارج شد در حالى که ترسان بود، و هر لحظه در انتظار حادثهاى، عرض کرد پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایى بخش».
چنان که بار دیگر درهمین سوره به حکایت از شعیب(ع) حکومت فرعونی و شیوه جبّارانه و خشن او را ستمکاری و دستگاه او را ستمکاران می نامد: ( قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین)؛[۷۰] «گفت: مترس، که از مردم ستمکار نجات یافته ای.»
لذا خداوند متعال میفرماید: (وَما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ…)؛[۷۱] «چرا در راه خدا، و[در راه] مردان و زنان و کودکانی که [به دست ستمگران] تضعیف شدهاند پیکار نمیکنید؟»
امام علیعلیه السلام خطاب به امام حسن و امام حسینعلیهما السلام فرمودند: « کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً»؛[۷۲] «دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید.»
۴ - قاطعیت علیه خائنان و فتنهگران
واژه فتنه و مشتقات آن ۶۰ بار در قرآن ذکر شده و مفسران حدود ۱۶ معنا برای این واژه در قرآن در نظر گرفته اند. از جمله مهمترین آنها می توان به شرک و بت پرستی و کشتن اشاره کرد . خداوند جهت جلوگیری از نیرنگ فتنه گران و خائنان در جهت ایجاد شرک و بت پرستی بین مردم، دستور به مقاتله و نبرد و خشونت با آنها را صادر کرده است. ( وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَه)؛ «و با آنان بجنگید تا دیگر شرکى نباشد».[۷۳]
از جمله فتنه گران و خائنان خوارج بودند که چهره در چهره امام علیعلیه السلام میایستادند و در حالی که هزاران مؤمن به حضرت اقتدا کرده بودند بر ضدّ او شعار میدادند. حضرت در ابتدا اجازه نمیداد کسی متعرّض آنها شود، اما وقتی کار آنها به خشونت و خیانت رسید و دست به شمشیر بردند و به اقدام عملی بر ضدّ امام علیعلیه السلام انجامید و جنگ نهروان برپا شد، حضرت با آنان شدیداً برخورد کرد. و تنها جایی که پس از غلبه بر دشمن آشکارا حضرت بدان مباهات کرد اینجا بود، که فرمود: «ایّها الناس! فانّی فقأت عین الفتنه…»؛[۷۴] «ای مردم! من چشم فتنه را کور کردم.»
به این ترتیب ایستادگی و قاطعیت در برابر فتنه گران از دیدگاه قرآن نوعی خشونت ممدوح و نیک به حساب می آید.
۵ _ قاطعیت در دفاع از مسائل اجتماعی
از جمله سختگیری ها و خشونت های مفید و ممدوح و مشروع که در اسلام و قرآن از آن یاد شده است وضع قوانین اجتماعی و جزایی است. اصولاً جعل احکام اجتماعی و جزایی با هدف جلوگیری از نا هنجارها و حاکمیت عدالت و تأمین مصالح فردی و اجتماعی به وجود میآید، برخورد با مفسدان و قانون شکنان ایجاب میکند که قانون باز دارنده تشریع شود. واقعیت آن است که تشریع برخی از قوانین به منظور جلوگیری از ناهنجاریها، قانون شکنیها، اجرای عدالت، برقراری امنیت و دفاع از حقوق اکثریت مردم و دفاع از نظام مشروع و مسائل اجتماعی جامعه صورت میگیرد. چه بسا انسانهایی که قرآن از آنان به عنوان حیوان یاد میکند، [۷۵] امنیت مردم را به خطر انداخته و رأفت و مهربانی و هدایت، بر آنان تأثیر ندارد، نیاز به را هکارهای بازدارنده دارند، که همان قوانین جزایی وکیفری است.
از جمله قوانین اجتماعی و جزایی که در اسلام مطرح شده قانون قصاص[۷۶] ، حد زنا[۷۷] ، حد سرقت[۷۸] و … را می توان نام برد. تشریع این دسته قوانین حکایت از آن دارد که این دسته از قوانین یا از مصادیق خشونت نیستند و یا این نوع خشونتها مشروع میباشد ، بنابر این مجازاتهای قانونی را باید از مصادیـق خشونت ورزی ندانسته و اگر مجازاتها به ظاهر خشن هم به نظر میرسد، از آنجا که به مثابه قانون، مورد تأیید شهروندان نیز هست، دیگر خشونت به حساب نمیآید. [۷۹]
بخش دوم : موجبات خشونت از منظر قرآن
در بخش گذشته بیان نمودیم که برخورد نرم و مدارا گرایانه در اسلام, پسندیده و مورد سفارش بزرگان دین است و سیره و منش پیغمبر اکرم (ص) و امامان معصوم(ع) روشنگر و تاییدکننده آن می باشد. اما در برخی موارد، وقتی پای ناسازگاری با حدود و قانونهای الهی به میان آید، باید با سختی و درشتی در برابر آن ایستاد و بدون هیچ گونه چشم پوشی بر اجرای حدود الهی و حفظ والاییها و بایسته های دینی پای فشرد.
از این رو مواردی در قرآن بیان شده است که لازمه آن برخورد قاطع و محکم می باشد. این موارد را از دیدگاه قرآن مرور میکنیم:
۱ - توطئه و فتنهگری:
یکی از موجبات اعمال خشونت از نظر قرآن کریم، فتنه و توطئه دشمن است.
بی شک نفاق و فتنه گری همانند غده سرطانی است که می بایست از پیکره جامعه اسلامی قطع و ریشه کن گردد . اگر مبارزه اصولی و جدی با آن صورت نگیرد ، ضربات جبران ناپذیری در انتظار امت اسلامی خواهد بود که اساس اسلام را به تهدید می کشاند ، از این رو می بایست با این طوفان فضیلت کش و گردباد ارزش ستیز، مقابله نمود .
گاهی سیل فتنه و امواج نفاق آن چنان بی رحمانه، بنیان جامعه و نظام اسلامی را به خطر می اندازد که راهی جز بر خورد قاطع با منافقان و فتنه گران باقی نمی گذارد . بی شک در این موقعیت ، نصیحت و اندرز یا ملامت و سرزنش ، جایگاه خود را از دست داده و می بایست با شدت عمل بیشتری دست به کار شد و صلابت اسلام را به نمایش گذاشت ، و با قاطعیت تمام ، جلو نقشه ها و توطئه های اهل نفاق در عرصه نظامی ، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی را گرفت و با ایجاد سدی عظیم ، سیل طغیان آنان را مهار کرده ، جمعشان را متفرق و نقشه هایشان را نقش بر آب نمود و در اجرای این رسالت الهی ، ملاحظه هیچ شخص و گروهی را نکرد.
قرآن یکی از شیوه های مبارزه با نفاق و فتنه گری را پیکار مسلحانه دانسته و تصریح می نماید :
( وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَه)[۸۰]؛ (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ )[۸۱] ؛ « ای پیامبر با کافران و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر . جایگاه آنان دوزخ است» .
امام علی (ع) در زمان خلافت خویش در شرایطی به پیکار با فتنه گران بر خاست که احدی جرئت این کار را به خود نمی داد . لذا آن را از افتخارات خویش شمرده و می فرماید :« اَمَّا بَعْدَ أَیُّهَا النَّاسُ، فَانَا فَقَاءْتُ عَیْنَ الْفِتْنَهِ، وَلَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی بَعْدَ أنْ مَاجَ غَیْهَبُهَا، وَ اشْتَدَّ کَلَبُهَا،» [۸۲] یعنی ؛ ای مردم ، من بودم که چشم فتنه را کندم ، و جز من هیچ کس جرأت چنین کاری نداشت ، آنگاه که امواج سیاهی ها بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید. آن حضرت بارها در خطبه های آتشین خود ، لزوم پیکار با نفاق و فتنه را تا سر حد پاکسازی آن از جامعه اسلامی سخن به میان آورده است و ضرورت آن را تبیین فرموده است .
۲ - تعرض به مسلمانان و ادامهی جنگ:
تا زمانی که مشرکان حربی به ادامهی جنگ اصرار میورزند و متعرض حال مسلمین میشوند، نبرد با آنان باید ادامه یابد و روی خوش از مسلمین نباید ببینند.[۸۳]
عدهای از مشرکان و اهل کتاب که حاضر به مصالحه و پیمان نیستند و هرگونه قراردادی را که در جهت برقراری صلح و آرامش در جامعه اسلامی است، رد میکنند و در برابر نظام اسلامی و گسترش تعالیم اسلام مقاومت مینمایند، محارب هستند که جنگ با آنان مشروع است. خداوند متعال میفرماید:
( وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِین وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِین)[۸۴] ؛ « و در راه خدا، با کسانى که با شما پیکار مىکنند، بجنگید؛ و [از حدّ] تجاوز نکنید، چرا که خدا تجاوزکاران را دوست نمىدارد. و هر کجا آنان را یافتید، بکشید؛ و از جایى که شما را بیرون راندند، آنان را بیرون کنید. و (بدىِ) آشوبگرىِ [شرک]، از کشتار [هم] شدیدتر است. و در کنار مسجد الحرام با آنان پیکار مکنید؛ مگر اینکه در آنجا با شما بجنگند. و اگر با شما پیکار کردند، پس آنها را بکشید. سزاى کافران چنین است».
اکثر آیاتی که به طور مطلق دستور جنگ با اهل کتاب، مشرکان و کفار میدهد نیز به اهل عناد و محاربان از آنان حمل میشود؛ همانند آیات ۲۹، ۳۶، ۱۲۳ سوره توبه و آیه ۵۲ سوره فرقان.
۳- عصیان و نافرمانی:
قرآن همواره مؤمنان را به اطاعت از خداوند و فرامین او سفارش نموده [۸۵] و با متذکر شدن آیات و نشانه های خداوند در هستی[۸۶]، به نکوهش گروهی میپردازد که با وجود این دلایل روشن، با او مخالفت کرده و به غیر او روی آوردهاند.[۸۷]
عابدی و مزروعی در سال ۱۳۸۹ در تحقیقی با عنوان ” عوامل فردی موثر بر رضایت شغلی نیروهای نظامی” بیان نمودند که از نظر ویژگیهای شخصیتی مورد بررسی، افراد مثبت، قاطع و فعال نسبت به دو گروه دیگر یعنی افراد منفعل و غیرفعال و افراد پرخاشگر و منفی دارای رضایت بیشتری بودند. همچنین، سطح تحصیلات، سابقه خدمت، نوع عضویت در بسیج و رسته خدمتی افراد با رضایت شغلی آنها ارتباط معنی داری داشت. رضایت شغلی متغیری است که از عوامل و ویژگیهای فردی چون سابقه، تحصیلات، نوع عضویت و رسته خدمتی تاثیرپذیر است و این عوامل در بالابردن رضایت سربازان و در نهایت، افزایش عملکرد آنها موثر هستند.
پیشینه خارجی
. درتحقیقی بولا آدکولا در سال ۲۰۱۱ با عنوان ” تبین ارتباط میان برنامه ریزی و مدیریت مسیر شغلی با توسعه مسیر شغلی و رضایت مندی شغلی : یک بررسی موردی از کارکنان بانک نیجریه ای ” بیان داشت که یافته ها نشان داد که وجود توسعه مسیر شغلی یک اثر مستقیم بر تحقق رضایت شغلی و تعهد مسیر شغلی دارد. برنامه ریزی مسیر شغلی نسبتا از مدیریت مسیر شغلی در تحقق توسعه مسیر شغلی مهم ترند. نتایج نشان می دهد که توسعه مسیر شغلی یک ارتباط قوی تر با رضایت شغلی نسبت به تعهد مسیر شغلی دارد.
محسن علی رضا و محمد مسرت نواز در سال ۲۰۱۱ در تحقیقی با عنوان ” تاثیر گسترش شغلی و انگیزه،رضایت شغلی،تعهد سازمانی در سازمانهای دولتی استان پنجاب پاکستان ” بیان داشتند که هیچ ارتباط معنی داری بین گسترش شغل و رضایت شغلی در سازمان های بخش دولتی وجود ندارد. همچنین پیشنهاد وجود رابطه مهم مثبت بین گسترش شغلی و انگیزه را نفی کرده است. در بخش دیگر آمده است که رابطه بین گسترش شغلی و تعهد سازمانی نیز رابطه ای معکوس می باشد.
مانی در سال ۲۰۱۱ در تحقیقی با عنوان ” بررسی تعهد کارمندی و عوامل موثر در آن ” بیان داشتند که که سطح تعهد کارکنان در سازمان، نسبتا” رضایت بخش می باشد. همچنین چهار فاکتور تحت عنوان رفاه کارکنان، توانمندسازی، رشد و رابطه بین افراد به عنوان عوامل بوجود آورنده تعهدکارکنان شناسایی گردید.
فصل سوم
روش تحقیق
مقدمه
در این فصل ابتدا روش تحقیق، جامعه آماری، حجم نمونه و روش نمونه گیری ارائه می شود و پس از نمونه گیری، روایی و پایایی آن مورد بحث قرار می گیرد و سرانجام روش تجزیه و تحلیل آماری ارائه می شود.
روش تحقیق
تحقیق عبارت است از تلاش کاوشگرانه که با آداب خاصی به طور نظام یافته با هدف کشف مجهولی به منظور گسترش قلمرو معرفتی نوع بشر انجام شده و شناخته حاصل از آن مصادیق و ما به ازای خروجی داشته باشد( حافظ نیا، ۱۳۸۷). روش تحقیق عبارت است از فرآیندی منظم، دقیق، عینی و منطقی است که به منظور جستوجو، بررسی، آزمون سوالات ما پیرامون محیط اطرافمان صورت گرفته و نتیجه نهایی آن نیز کشف واقعیات جدیدی است که در جهت حل مشکلات موجود ارائه می شوند. روش تحقیق چار چوب عملیات یا اقدامات جستجو گرایانه برای تحقق هدف تحقیق، جهت آزمودن فرضیه و یا پاسخ دادن به سوالات تحقیق فراهم می شود ( سرمد، بازرگان و حجازی، ۱۳۹۰). تحقیق بر دو مبنای “هدف” و “ماهیت و روش” تقسیم بندی می شود
تحقیق بر اساس هدف
تحقیق کاربردی
این تحقیق با بهره گرفتن از زمینه و بستر شناختی و معلوماتی که از طریق تحقیقات بنیادی فراهم شده برای رفع نیازمندیهای بشر و بهبود و بهینه سازی ابزارها، روشها، اشیا و الگوها در جهت توسعه رفاه و آسایش و ارتقاء سطح زندگی انسان مورد استفاده قرار می گیرد ( حافظ نیا، ۱۳۸۷).
تحقیق بر اساس ماهیت و روش
تحقیق بر اساس ماهیت و روش به شرح زیر تقسیم می شود. این تقسیم بندی بشرح زیر است:
-
- روش تاریخی
-
- روش تحلیل محتوایی
-
- تحقیق میدانی
-
- تحقیق توصیفی
-
- تحقیق پیمایشی
در این بخش هر یک از روش تشریح می گردد
روش تاریخی
تحقیق تاریخی شامل مطالعه، درک و شرح رویداد های گذشته است. هدف از مطالعه تاریخی، رسیدن به نتایجی مربوط به علل، تاثیرات یا روند رویداد های گذشته است که ممکن است به روشن شدن رویداد های کنونی و پیش بینی وقایع آینده کمک نماید. (سرمد، بازرگان و حجازی، ۱۳۹۰)
روش تحلیل محتوایی
تحلیل محتوا، روشی به منظور دستیابی به ویژگیهای مختلف پیام، دیدگاه ها و اندیشه های فرستنده پیام، علل صدور پیام و آثار پیام است و برای تجزیه و تحلیل عینی و منتظم پیام های مختلفی که از طریق گوناگون مبادله می شود به کار می رود. (حافظ نیا، ۱۳۸۷)
تحقیق میدانی
ارائه یک تعریف خاص از تحقیق میدانی، امر مشکلی است چرا که تحقیق میدانی بیشتر یک جهت گیری نسبت به امر تحقیق است تا یک سری روش ها و تکنیک ها ی ثابت کاربردی روش میدانی بیشتر شبیه چیزی است که در بر گیرنده فعالیتهای هر روش ممکن برای دستیابی به میدانی بیشتر شبیه چیزی است که در بر گیرنده فعالیت های هر روش ممکن برای دستیابی به دانسته های مورد نظر و فرآیندهای تحلیل در باره اطلاعات است بطور کلی می توان گفت مطالعات میدانی بررسی های عملی غیر آزمایشی هستند که هدفشان کشف روابط و چگونگی تعامل بین متغییر های ساختار واقعی در شرایط مورد بررسی است. ( سرمد، بازرگان و حجازی، ۱۳۹۰)
تحقیق توصیفی
در تحقیق توصیفی محقق به دنبال چگونه بودن موضوع است و می خواهد بداند پدیده، متغیر، شی یا مطلب چگونه است. در این نوع از روش های مطالعه کتابخانه ای و بررسی متون و محتوای مطالب و نیز روش های میدانی نظیر پرسشنامه، مصاحبه و مشاهده استفاده می شود (حافظ نیا، ۱۳۸۷).
تحقیق پیمایشی
در تحقیق پیمایشی هدف شناسایی رفتارها و انگیزه آنها در بین افراد جامعه یا گروه های تشکیل دهنده آن است که بر اساس اطلاعات و داده های پیمایشی و برقراری ارتباط بین متغیرهای مختلف انجام می شود (حافظ نیا، ۱۳۸۷).
در این تحقیق، محقق تلاش می کند علاوه بر تصویر سازی آنچه هست به تشریح و تبیین دلایل چگونه بودن و چرایی وضعیت مساله بپردازد و برای تبیین و توجیه دلایل، نیاز به تکیه گاه استدلالی محکمی دارد. این تکیه گاه از طریق جستجو در ادبیات و مباحث نظری تحقیق و تدوین گزاره ها و قضایای کلی موجود فراهم می گردد. در بیان روش محقق از نظر منطقی جزئیات مربوط به مسئله خود را با گزاره های کلی مربوطه ارتباط می دهد و به نتیجه گیری می پردازد. تحقیق حاضر از نظر هدف یک تحقیق کاربردی و از نظر ماهیت و ویژگیهای موضوع، یک تحقیق توصیفی، از نظر نحوه گردآوری داده ها و اطلاعات، یک تحقیق پیمایشی - تحلیلی است.
متغیرها
هر چیزی که بتواند ارزشهای گوناگون و متفاوت را بپذیرد به آن متغیر گویند. این ارزشها می تواند در زمان های مختلف، در مطالعات مختلف، برای یک شخص یا یک چیز متفاوت باشد و یا اینکه در یک زمان برای اشخاص یا چیزهای مختلف ارزشهای متفاوت داشته باشد. ( طبیبی، ملکی، دلگشا، ۱۳۹۱)
متغیر مستقل
منظور از متغیر مستقل متغیرهایی است که بر دیگر متغیرها اثر می گذارد. متغیر مستقل یک ویژگی از محیط فیزیکی یا اجتماعی است که بعد از انتخاب، دخالت و یا دستکاری شده توسط پژوهشگر مقادیری را می پذیرد تا تاثیر بر روی متغیر دیگر ( وابسته) مشاهده شود. ( سرمد، بازرگان و حجازی، ۱۳۹۰)
متغیر وابسته
متغیر وابسته متغیری است که تغییرات آن تحت تاثیر متغیر مستقل قرار می گیرد. متغیر وابسته مشاهده یا اندازه گیری می شود تا تاثیر متغیر مستقل بر آن معلوم و مشخص شود. این متغیر از طریق متغیر مستقل پیش بینی می شود. (دلاور، ۱۳۸۳)
مدل مفهومی تحقیق
شکل ۳-۱ روابط متغیرهای مدل مفهومی را نشان می دهد. آن نشان می دهد که برنامه ریزی و مدیریت مسیر شغلی دو متغیر مستقل اولیه اند که منجر به توسعه مسیر شغلی می شوند. توسعه مسیر شغلی به دو متغیر دیگر یعنی رضایت مندی شغلی و تعهد مسیر شغلی مربوط می شود. به عبارت دیگر توسعه مسیر شغلی یک متغیر میانی است که متغیرهای برنامه ریزی و مدیریت مسیر شغلی را به رضایت شغلی و تعهد مسیر شغلی پیوند می زند.
برنامه ریزی مسیر شغلی
مدیریت مسیر شغلی
تعهد مسیر شغلی
رضایت مندی شغلی
توسعه مسیر شغلی
شکل ۳-۱: مدل مفهومی تحقیق (آدکلا[۶۹]، ۲۰۱۱)
برنامه ریزی و توسعه مسیر شغلی
توسعه مسیر شغلی یک فرایند پیچیده بلند مدت است. اغلب توسعه مسیر شغلی به عنوان یک ابتکار سازمانی گزارش می شود که بوسیله مکانیزم ها و فرآیندها و ساختارها و سیستم هایی جهت پرورش توسعه مسیر شغلی میان افراد تنظیم می گردند (مک دانیلز و گیسبرز، ۱۹۹۲، هر،۲۰۰۱). با این وجود در سال های اخیر اندیشه دنبال کردن مسیرها و شکل های مسیر شغلی افراد، قالب بندی و توسعه بخش ها به منظور حداکثر مزیت، توجهات زیادی را جلب کرده است. برای مثال هال و همکاران(۱۹۸۶) و گران روز[۷۰] و پورت وود[۷۱] (۱۹۸۷) بر اهمیت برنامه ریزی مسیر شغلی به عنوان نخستین قدم به سوی فرآیندهای توسعه مسیر شغلی تاکید کردند. به علاوه افراد نیاز به کشف نواحی توسعه مسیر شغلی و تصمیم گیری درباره اهداف فردی و توسعه برنامه ها دارند. هال و همکاران (۱۹۸۶) برنامه ریزی مسیر شغلی را به عنوان تعهد فرآیندها برای آگاهی از خود، فرصت ها، فشارها، انتخابات و نتایج، تشخیص اهداف مسیر شغلی و برنامه های کاری، آموزش و پرورش و تجربه توسعه مدار جهت فراهم سازی مسیر، زمان و سلسله مراحلی برای تحقق هدف مسیر شغلی خاص، تعریف می کنند. لی بوویتز (۱۹۸۶) با این تعریف زمانی موافق است که آنها برنامه ریزی مسیر شغلی را به عنوان یک فرایند فردی که مهارت ها، علایق و ارزش های شان را تعیین می کند. با این وجود این نویسندگان مخالف این موضوع اند که افراد در مورد اینکه آیا گزینه ها و اهداف و برنامه ها، برای تحقق انتظارات شان مناسب هستند یا نه، تفکر کنند. به علاوه لی بویتز (۱۹۸۶) بیان می کند که افراد در برابر برنامه ریزی شغلی شان، شناخت مهارت ها، ارزش ها و علائق شان مسئولند و گزینه های مسیر شغلی را جهت تحقق اهداف و برنامه های مسیر شغلی شان جستجو می کنند.
به طور خلاصه برنامه ریزی شغلی به عنوان نخستین گامی دیده می شود که افراد مسیر شغلی و انتخابهای آگاهانه را برای خود، سازمان و ماموریت شغلی و رشد خود کنترل می کنند. ( هال و همکاران ۱۹۸۶). با این حال، سازمان ها می توانند با فراهم سازی ابزارهای برنامه ریزی مسیر شغلی یا کارگاه هایی بوسیله مشاورین شغلی و یا با بهره گرفتن از کتاب دستور عملیات یا مراکز منابع مسیر شغلی، با کارکنان در جهت تشخیص، تجزیه تحلیل و ارزیابی گزینه های مسیر شغلی و اهداف توسعه و تهیه برنامه اجرایی ،همکاری کنند (هال و همکاران، ۱۹۸۶، لی بوویتز و همکاران، ۱۹۸۶، آپل بائم[۷۲] و همکاران، ۲۰۰۲).