با این توصیف نظامی، شاعری را نوعی پیامبری، میداند که حامل وحی خداوند است و برای شعر مقامی چون وحی قایل است که بر شاعر، الهام شده است:
پــرده رازی که سخـن پــروریست سایـــــــهای از پرده پیغمبریست
(همان: ۲۲۹)
نظامی جایگاه شاعران را در آستان حضرت کبریا پس از پیامبران میداند و بر این باور است مقام و منزلت شاعران در پیشگاه خداوند چنان است که بلافاصله بعد از پیامبران قرار میگیرند:
پیش و پســی بست صفت کبریا پس شــــــــعرا آمــد و پیش انبیا
ایــــن دو نظر محرم یکدوستند این دو چه مغز آنهمه چون پوستند
هــر رطبی کز سر این خوان بود آن نه سخن پــــارهای از جــان بود
(همان: ۲۲۹)
۵-۳-۱۰- مقام شاعران در نزد حضرت جبرائیل
چنانکه میدانیم حضرت جبرائیل، پیک پروردگار است که دستورها و سخنان خداوند را به صورت وحی به پیامبرانش ابلاغ میکند، و واسطهی میان خداوند و انسان برای رساندن پیام اوست. برخی از شاعران نیز با توجه به این موضوع و این باورکه شعر دارای خاستگاهی الهی است و آن را از جنس وحی میدانند که به صورت الهام بر دل وجان آنان فرود آید، حضرت روح الامین را خازن این الهامات شمرده و باور دارند که او نیز در این میانه نقش دارد. از نظر این شاعران مقام روح القدس هم مقام جبرئیل امین است هم مقام کمال ارتقای روح انسانی به نحوی که اتحّاد نوری میان روح آدمی و روح فرشته وحی حاصل شود.
ناصر خسرو در مدح یکی از شاعران هم عصر خود، ضمن تعریف و تمجید بسیار از او، معتقد است که شعرش از چنان مرتبتی برخوردار است که حتّی روحالامین هم دست استجابت برای شعراو بر آسمان بالا می برد:
گر در نمـــاز شعـــرش برخوانی روحالامین کنــــد سپست آمین
(ناصر خسرو، ۱۳۸۷: ۴۳۹)
سنایی غزنوی، ضمن مفاخره بر شعر وشعور خود، خویشتن را حاکم بلا منازع ملک پهناور سرزمین سخنوری میداند که حتی گستره وپهنای این اقلیم، طعنه برملک فرمانروایان جهانگیری چون اسکندر و دارا میزند. او میراث و گنجینه خزاین این ملک پهناور را شعر و قوّه ادراک شاعرانهای میداند که در خزانه روحش نهفته است. سنایی گنجور این خزانه بیپایان را که میراث دار روح پیامبر نیز هست، حضرت روح الامین توصیف میکند و میگوید:
بس که شنیدی صفت روم و چین خیـــــز و بیا ملک سنایی ببین
تا همه دل بینی بی حرص و بخل تا همه جـان بینی بی کبر و کین
زر نــــه و کان ملکی زیــر دست جــــونه و اسب فلکی زیـر زیـن
کرده قنـــــاعت همه گنج سپهر در صـدف گوهــر روحش دفیـن
کرده براعت همه تــــرکیب عقل در کنف نکتـــه نظــــمش ببین
روح امین داده به دستش چنـانک داده بــه مــــــریم ز ره آستین
نظم همه رقیـه دیـــــو خسیس نکتـــــــــه او زاده روحالامیـن
(سنایی غزنوی ، ۱۳۷۵: ۲۱۱)
سنایی در جای دیگر نیز شاعران را خزانه دار اسرار الهی توصیف می کند که به وسیله دل پی به رموز و اسرار الهی می برند و بر فلسفه می تازند. سنایی بر این باور است که شاعران با چنین ادراک و شعور و شور الهی محرم اسرار حضرت روحالامین هستند:
ای دل ار در بند عشقی عقل را تمکین مکن محرم روحالامینی دیو را تلقین مکن
(همان: ۲۲۹)
سنایی، حرمت و عظمت شعر را آن چنان بالا میبردکه حتی به لحاظ معنی شاعران را بر روح الامین برتری میدهد. او به شعر مقام ومنزلتی مینوی میدهد و معتقد است، روح الامین در آسمان نیز لبیک گوی شعر شاعرانی چون او است:
بیرون خــــرام و برنشین بر شهپر روحالامین آخر گزافست این چنین تو محتشم او محتشم
چون بر سر منـبر شود شهری پر از گوهر شود بر چرخ نطقش بر شـود روحالامین گوید نعم
بگشای کوی آنک قدم بر بــای عقل آنک عدم بفزای عشق آنک حـرم بنمـای روی آنک ارم
جـــــان کن فدای عاشقان اندر هوای عاشقان بر تکیـه جای عاشقان شـعر سنایی کـن رقم
(همان: ۳۲۳)
۵-۳-۱۱- مقام شاعران در نزد پیامبر(ص)
با ظهور اسلام شاعران در نگاه پیامبر به دو دسته تقسیم شدند. یک دسته که تابع ضلالت شیطانىاند و هنر خود راصرف هجو مقدسات اسلام و تحقیر پیروان پیامبر مىکردند و از این لحاظ در زمرهی اولیاء شیطان و ضدّ اسلام به شمار مىرفتند و دیگرانى که اهل ذکر کثیر و عمل صالحاند. همین دو دستهاند که درسرتاسر تاریخ اسلام مظهر دوگانگى هنر دینى و دنیوى بودهاند. میراث ادب و فرهنگ ملل و نحل مشرک، و بهرهمندى از مأثورات انبیاء و اولیاء اساس کار این دو گروه بودهاست و در بالاترین مرتبه شاعران از حقیقت شیطانى گذشته و در زمره حکماى انسى، کلمات الله را تلقى کردهاند.
زبان شاعری که در خدمت مکارم اخلاقی و زیبایی های معنوی باشد کلید گنجینههای عرش خداوند است:
«اِنَّ لِلّهِ کُنَوزاَ تَحَتَ العرشِ، مفاتیحها السنه الشعراِء» حدیث نبوی است که نظامی گنجوی در ابیات خود به آن در عظمت شعر از نظر پیامبر اشاره میکند :
آنکه بــــــــود او سرور پیغامبران گفت در زیر زفان شــــــــــاعران
هست حـــــق را گنجهای بیشمار ســـــــرّ آن یک می ندانند از هزار
(نظامی، ۱۳۸۶: ۱۷۲)
نظامی سپس ازپیامبر اکرم نقل میکند که او دلیل حسن و خوبی شعر را ناشی از چند چیز میدانسته که یکی از آنها وجود قافیه در شعر است. زیرا قافیه و وزن که آیات قرآن نیز از آن بهره جسته و چون تاجی بر سر هر آیه توصیف شده، باعث میشود که کلام قرآن از کلام معمول، فاصله گرفته و هم چنین حفظ آن آسانتر گردد. نظامی میگوید:
هم قوافی کان خوش و یکسـان بود زان سخن بسیار در قــــــرآن بـود
گـــــــر قوافــی را رواجی نیستی بر سر هــــــر خطبه تاجی نیستی
نظم ونــــــثری کان میان امتست از قـــوافی آن سخــن را حرمتست
گر پیمبرمی نخواندی شعــر راست پادشا جـــولاهه گـــر نبود رواست
چون جهودان ساحرش میخواندند بت پرستان شـــاعرش میخوانـدند
(همان: ۱۷۲)
نظامی تصدیق میکند که البته جنس کلام قرآن با شعر شاعران فاصله بسیار دارد، زیرا آن کلام خدا و این کلام بشر است و میان این دو تفاوت بسیار است :
حق تعالی گفت این بس ظاهرست کو بحق نه ساحر ونه شــــاعرست
شاعــــــری در منصب پیغامبری همچو حجامیست در اســــکندری
آنکه باشد هر دو کــــونش ارزنی خوشه چینی چون کنـد در خرمنی
(همان: ۱۷۲)
نظامی در این جا اشاره آگاهانهای به این مطلب میکند که اگر خداوند تأکید میکند که پیامبر شاعر نیست و قر آن شعر نیست نه به آن دلیل است که شعر بد است؛ بلکه این فقط ممیزی است میان کلام خدا که دستور زندگی است و پیامبری که برای هدایت آمده است. وگر نه خود پیامبر در میان عرب وعجم افصح الفصحاء فــــــی کل الامم بوده است:
حق چو گفتش نیست شاعر زان نبود ورنه او را در ســـــخن تاوان نبود
بررسی پایان نامه های انجام شده درباره : پایان نامه خانم زابلی ویرایش شده اصلی- فایل ۲۴