به هر طریق که باشد اسیر دشمن را توان خرید و نشاید خرید اسیر از دوست
که در ضمیر من آید ز هر که در عالم که من هنوز نپرداختم ضمیر از دوست
تو خود نظیر نداری و گر بود به مثل من آن نیم که بَدَل گیرم و نظیر از دوست
رضای دوست نگه دار و صبر کن سعدی که دوستی نبود ناله و نفیر از دوست
درون مایه اصلی غزل:
بطور کلی شالوده و خمیرمایه کلی این غزل، دست از معشوق نکشیدن و چیزی را جایگزین معشوق نکردن، و نیز بهترینها و زیباترین ها را با داشتن معشوق و در کنار و خدمت معشوق بودن قیاس نکردن است، زیرا که اسیر کوی معشوق بودن و داشتن معشوق به جای تمام جهان و زیبایی هایش خوشایندتر و دلنشین تر است برای عاشق. در آخر هم می گوید دلی که با عشق معشوق تسخیر شده باشد، دیگر جایی برای دیگری نمی تواند و نمی خواهد باشد زیرا آنقدر عاشق و شیدای یار خویش است و به عشقش معرفت و بصیرت پیدا کرده است که لذّت آن با هیچ خوشی و لذّت دیگری قابل قیاس نیست. دیگر اینکه کسی که عاشق است، هرگز از جور و جفای معشوق گله و فریاد و شکایت نمی کند، زیرا در این صورت او خود را می بیند و هنوز از خود بی خود و عاشق نشده است.
بافت معنایی و آرایه های ادبی:
بیت اول:
سعدی در بیت اول رهایی نیافتن و عدم صرف نظر کردن از یار و معشوق را اینطور بیان می کند: برای هر چیزی در جهان راه و چاره و علاج وجود دارد ولی هرگز راه و علاجی برای معشوق پیدا نمی کنی و نمیتوانی از او خلاص شوی و رهایی یابی، هر کس در جهان تو را نصیحت کند که از معشوق خود، دل بکن و خود را از قید و بند عشق او خلاص کن، تو «عاشق» نباید گوش کنی. بین «گزیر و ناگزیر» آرایه تضاد و جناس زاید مزید وجود دارد. «مِهر بر مگیر» کنایه از دل نکندن است یعنی از او دل نکن .
بیت دوم :
اگر معشوق تو را به عنوان غلام و چاکر و فرمانبردار بپذیرد، باید از او ممنون و سپاسگذار باشی، زیرا با این کار، لطف بزرگی در حقّ تو کرده است. واژه «صغیری» به معنای کوچکی و فرمانبرداری است و در اینجا می بینیم که سعدی از واژه عربی استفاده کرده است، واژه «فضلی» هم که عربی است به معنای لطف در این بیت بکار رفته. «گَرَت» بصورت مخفف آمده یعنی (اگر تو را). «کبیر» هم واژه عربی است به معنای بزرگ.
بیت سوم:
معنای بیت چنین است: اگر بخواهند معشوق را از تو بگیرند و به جایش و در عوضش تمام دنیا را به تو بدهند، قبول نکن، زیرا چنین معامله ای (جز زیان و ضرر) حاصلی ندارد زیرا که متاعی بس کوچک و ناچیز (دنیا) نصیبت می شود که در برابر معشوق ارزشی ندارد. «رضا مَده» در لغت یعنی راضی نشو، خشنود نشو.
«از» در این جا به معنای «در عوض، در برابر، به جای» می باشد.
بیت چهارم:
جهان و هرچیزی که در آن است، همراه با نعمت و خوشی بهشت و «دنیا و آخرت» بر روی هم، (در مقایسه با معشوق)نعمتی نیست که بتواند عاشق نیازمند را فریب دهد و از معشوق روی گردان کند. «نعیم» واژه عربی ست و به معنای نعمت. «فقیر» واژه عربی ست و به معنای نیازمند در لغت و در اصطلاح عرفان و تصوّف به معنای کسی که به حق نیازمند است و از خلق بی نیاز.
بیت پنجم:
خطاب سعدی در این بیت به عاشق اوست و او را نصیحت می کند و می گوید: (ای عاشق) نه تنها وقتی که تو را بپذیرند و به خود راه بدهند، باید سپاسگذار باشی، بلکه حتّی اگر در راه معشوق جان خود را از دست بدهی باید خود را رهین منّت او و زیر دِیّن او بدانی که او، تو را به چنین مقام والایی در راه عشقش رسانیده است (مقام فنای در عشق یا شهید راه حقیقت). «ی» در واژه سپاس داری، شناسه می باشد.
بیت ششم:
برای من که چهره زیبای یار را دیده ام و چشمم به جمال معشوق روشن گردیده است، دیگر روانیست که چشم ببندم و از یار صرف نظر کنم، حتی اگر تیر ببارد. «دیدار» در لغت به معنای دیدن یار و چهره و روی دوست است. «بر هم نَهَم» در لغت به معنای چشم بر هم نهادن و چشم بستن است امّا به کنایه یعنی چشم پوشی کردن و صرف نظر کردن است.
بیت هفتم:
معنای بیت چنین است: حتّی اگر بتوان تصور کرد که می شود از عشق رهایی جست و صرفه نظر کرد، باز باید به کجا بروم زیرا از معشوق چاره یی نیست و نمی توانم از معشوق بی نیاز شوم. واژه «مصور» به معنای تصّور و ممکن می باشد. «گُزیر» در هر دو مصراع به معنای چاره و علاج می باشد و جناس مکرر است. «گزیر از عشق» و «گزیر از دوست» هر دو به یک معناست و دوست در اینجا همان معشوق است.
بیت هشتم:
معنای بین چنین است: کسی را که در جنگ به دست دشمن اسیر شده باشد می توان خرید و نجات داد، امّا عاشقی را که اسیر معشوق شده است، در هیچ صورتی نمی توان نجات داد و آزاد کرد (در واقع اسیر عشق، خودش نمی خواهد که از معشوق رها شود و اسیر بند معشوق بودن برایش خوشایند است (. بین «دشمن و دوست» آرایه تضاد وجود دارد. «توان خرید» «نشاید خرید» از لحاظ معنایی متضاد یکدیگرند. «نشاید» به معنای (شایسته نیست، نمی توان، امکان ندارد،)است.
بیت نهم:
از میان تمام زیبا رویان که در جهان هستند، چه کسی می تواند به دل من راه پیدا کند؟ هیچ کس، زیرا دل من همچنان خانه معشوق است و من از معشوقم فارغ و جدا نمی شوم. «ضمیر» در لغت به معنای دل و باطن می باشد و در دو مصراع آرایه جناس مکّرر دارد. «که» به معنای کسی است. «نپرداختن از ضمیر دوست» در لغت به معنای فارغ شدن از عشق معشوق است و به کنایه یعنی دل کندن و فارغ کردن دل و منصرف شدن از عشق.
بیت یازدهم:
یعنی ای سعدی تو در بند رضای خاطر معشوق باش، صبر کن و خاموش باش زیرا ناله و فریاد و شکایت شرط عاشقی نمی باشد. بین «دوست و دوستی» جناس مذیل است. بین (ناله و نفیر)، آرایه تناسب معنایی و مراعات نظیر وجود دارد. بین «نگه دار و صبر کن» تناسب معنایی دیده می شود.
بیت دهم:
معنای بیت چنین است: برای تو «ای معشوق» هیچ نظیری نمی توان یافت حتی اگر بر فرض نظیر و مانندی داشته باشی، من کسی نیستم که دیگری را جایگزین معشوق خود کنم. «بُوَد» به معنای باشد است. «م» در «من آن نیم» شناسه است. «نظیر» در لغت به معنای همتا، مثل و مانند است و واژه ای است عربی.
وزن غزل :
عبارتست از : (مَفاعِلُن فَعلِاتُن مَفاعِلُن فُع لُن) و در بحر : مضارع مثمن مقبوض مخبون اصلم می باشد .
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتنداز : (گُزیر، مگیر، کبیر، حقیر، فقیر، پذیر، تیر، گزیر، اسیر ضمیر، نظیر، نفیر)و کلمه ردیف (از دوست)می باشد .
ویژگی سبکی :
یکی دیگر از جلوه های جمال و نیز امتزاع آدم و فرا آدم در غزل سعدی دوست که همان یار و معشوق شناخته شده و مخاطبه و معاشقه با اوست که از بسامد بالای آن می توان به علاقه خاص شاعر به این مظهر لطافت پی برد. شاعر از نهایت قدرت خود در تصویر گری بهره می گیرد و سیر و حرکت عشق را به اوج خود می رساند و با لطافت طبع احساس نیرومند غیرت عشق را سهل و ممتنع با زبان خامه به رشته تحریر در می آورد .
۴-۱-۱۴
صبحی مبارک است نظر به جمال دوست بر خوردن از درخت امید وصال دوست بختم نخفته بود که از خواب بامداد برخاستم به طلعت فرخنده فال دوست از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت یا خانه جای رخت بود یا مجال دوستگر دوست جان دل طلبید ایستاده ام یاران بدین قدر بکنند احتمال دوست خواهم که بیخ صحبت اغیار بر کنم در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست تشریف داد و رفت ندانم ز بی خودی کین دوست بود در نظرم یا خیال دوست هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست مقبل کسی که محو نشود در کمال دوست سعدی حجاب نیست توآیینه پاک دار زنگار خورده چون بنماید جمال دوست
درون مایه اصلی غزل :
به نظر می رسد تصویری که سعدی در این غزل خلق کرده بر مبنای آرامشی درونی همراه با شادی و توفیق دیدار یا وصال دوست و معشوق بوده است. و همچنین بیان حال و هوای عاشق بی قرار که از دیدار و آمدن یار به او دست داده است و از خویش بی خود گشته است، در این جا عاشق با تسلیم درونی به عشق معشوق خویش، با نگاهی بی تفاوت به غم دنیا و با منطقی که عاشقان دارند می گوید : دیگر هیچ غمی در دل عاشق وجود ندارد زیرا خانۀ دل عاشق فقط جای معشوق است، و جایی که معشوق زیبا روی در آن جابگیرد، مکان شادی و عشق است، و خود را بطور کامل در اختیار معشوق می گذارد و می گوید اگر یار، جان عاشق را بخواهد، بی پروا و با اشتیاق تقدیم وی می کنم. و اینکه باید در راه عاشقی از توجّه به سخنان و حیله های دشمنان و نامحرمان حریم عاشق و معشوق پرهیز کرد. در بیت پایانی این غزل، حال و هوای عرفانی به مشام جان خواننده می رسد از جمله، از خود بی خود شدن و رها گشتن از خویشتن خویش را اشاره فرموده که جزو مرحله ای از مراحل عرفانی به شمار می رود و با این توضیح که کسی در محضر دوست (معشوق) پذیرفته و و مقبول می گردد که دیگر خودش نباشد یعنی از توجّه به وجود خویش بیرون آمده باشد و به قولی به مقام معرفت أنالحق رسیده باشد و باور بدارد که همۀ وجودش از معشوق پُر شده است، در آخر سعدی به این شناخت می رسد که میان عاشق و معشوق واقعاً حجابی وجود ندارد، اگر انسان بتواند دل خود را از زنگار های دنیوی، یعنی هوا و هوس و تعلقات دنیوی پاک و رها کند، می تواند جمال زیبای یار و حضور پاک معشوق را درونش ببیند و بفهمد که همیشه با وی بوده است و اگر زمانی عاشق خود را از معشوق دور ببیند، اشکال کار از درون عاشق بوده زیرا نتوانسته دل و جانش را از زنگار ها پاک کند و به معرفت وجود معشوق دست یابد.
بافت معنایی و آرایه های ادبی غزل :
بیت اول :
از ابتدای بیت متوجّه مفرّح بودن حال و هوای عاشق به خاطر آمدن و دیدن معشوق زیبا روی می شویم، و آرامش و شادی که سعدی در این بیت بیان می دارد این است : صبحی که شروعش با وصال یار و دیدن جمال معشوق باشد، فرخنده و نیک است و پیوستن و وصال معشوق مثل میوه ای (شیرین)است که اگر بتوانی در صبح وصال او بچشی و از درخت میوه وصال معشوق کامیاب و شیرین کام شوی، آن صبح مبارک و فرخنده ای خواهد بود. «بَر خوردن» در معنای مجازی یعنی میوه خوردن، دارای آرایه کنایه است. و به کنایه یعنی (بهره مند شدن، بر خوردارشدن .) «درختِ امیدِ وصال» تتابع اضافات یا پی آورد واژگان دارد (کزّازی، ۳۸:۱۳۷۳). و همچنین دارای صنعت تشبیه صریح می باشد زیرا امید آرزوی دیدار دوست را به درختی تشبیه کرده که (لابد) نهال آن را از سال های پیش در دل خود کاشته است، (سال هاست که در انتظار دیدار یار کشیده)حالا درخت امید به باز نشسته ومیوه داده است. به بیان دیگر، آرزوی عاشق برآورده شده و توفیق دیدار یار دست داده و او می تواند ثمرۀ سال ها انتظار خود را بچشد. (برگ نیسی، ۱۸۰:۱۳۸۰) .
بیت دوم :
معنی بیت با آمدن معشوق از زبان سعدی چنین می شود : خوش وقت و خوش بخت بودم زیرا وقتی از خواب صبحدم بیدار شدم دیده ام به دیدار و وصال دوست باز شد و معشوق را دیدم. معنای بیت در جای دیگر چنین آمده : بختم مساعد بود که وقتی از خواب صبح بیدار شدم، چشمم به چهره خوش طالع یار افتاد. (برگ نیسی، ۱۸۰:۱۳۸۰). فرخنده فال : کسی که چنان خوش قدم است که دیدارش را باید به فال نیک گرفت. طلعت : چهره، فال : فال گرفتن، آگاهی از حوادثی که به زَعم وی در آینده روی خواهند داد، اظهار نظر می کند. بین (نخفته و خواب)آرایه تضاد در معنا وجود دارد.
بیت سوم :
سعدی وجود معشوق را مایه شادی و آرامش می داند چنان که در این بیت می گوید : دل جای غم غصه دنیا نیست بلکه جای معشوق است و نمی توان هر دو را در دل جای داد. معنی بیت سوم : در جای دیگر چنین معنی کرده اند : ای غم و غُصّۀ دنیا و آخرت، از دل من بیرون برو (که دیگر جای تو نیست)، خانه یا جای اسباب است یا جای یار (خانۀ دلِ من فقط جای یار است). (برگ نیسی ۱۸۰:۱۳۸۰) .
بین (دنیا و آخرت): مراعات نظیر و آرایه تضاد و قید مکان وجود دارد. خانه (تشبیه صریح) است زیرا دل را به خانه تشبیه کرده است . ای : ندا می باشد و (غم دنیا و آخرت) منادا هستند. برون شو: بیرون برو، خارج بشو، فعل دستوری و امری است.
معنی بیت چهارم :
آماده هستم که اگر دوست (معشوق) جان و دلم را بخواهد با همۀ وجودم با رضایت قلبی آن را نثارش کنم، عاشقان تا پای جان خویش در خدمت معشوق هستند و گذشتن از جان و دل برای معشوق، از نظر عاشقان کاری کم و ساده ای است. در جای دیگر معنی بیت چنین آمده: اگر یار جان و دلم را از من بخواهد، آماده ام که تقدیمش کنم. یاران تا این اندازه می توانند یار را تحمّل کنند. (برگ نیسی، ۱۸۰:۱۳۸۰). بین «جان و دل» آرایه مراعات نظیر و تناسب معنایی وجود دارد. ایستاده ام: کنایه از (رضایت می دهم، حاضرم، آماده ام) است. یاران : در این بیت به معنای (عاشقان واقعی است، جمع یار).
«دوست» جناس تکرار است به معنای (معشوق، محبوب، یار)در ابیات بیت پنجم: می خواهم هم نشینی و مصاخبت با بیگانگان و نامحرمان را از ریشه بسوزانم، یعنی دیگر نمی خواهم با نا محرمان خلوت عاشق و معشوق دوست و هم صحبت شوم، و در باغی که در دلم است به جز درخت دوست درختی باقی نگذارم. (بیخ صحبت اغیار): اضافه استعاری می باشد. (برگ نیسی ، ۱۸۰:۱۳۸۰). به معنای ریشۀ هم نشینی با نامحرمان (نهال دوست): تشبیه صریح است.
بیت ششم :
در این بیت توصیف حالتی عرفانی داده شده که به معنای از خود گذشتن و خود را ندیدن است، حالتی روحانی که در اثر عشق به معشوق در روح و روان عاشق روی می دهد بطور یکه دیگر خود را نمی بیند و هرچیز که می بیند فقط یار است و معشوق، معنی بیت چنین می شود : معشوق من، آمد یا رفت نمی دانم و من از خود بی خود گشته ام، نمی دانم کسی که آمد یا رفت، معشوقم بود یا خیال معشوق بود که در نظرم پیدا شده بود . در جای دیگر می گوید : آمد و رفت من از فرط وجد و شوریدگی، نمی دانم که آن که دیدم خودیار بود یا خیالش. (برگ نیسی ، ۱۸۰:۱۳۸۰). «بی خودی» در لغت به معنای وجد و شوریدگی ست. /کین : مخفف (که این). تشریف داد : امروزه در لغت به معنای (تشریف آورده، تشریف فرما شده)، میباشد.